پی‌دی‌اف
ادبیات و زبان

واژگان مهم فارسی یازدهم واژگان درس به درس و در عبارت

توضیحات: فارسی یازدهم آموزه ۲: املای واژه واژگان مهم فارسی یازدهم واژگان درس به درس و در عبارت تعداد صفحات 38

محمد فایق مجیدی دهگلان

صفحه 1:
واژگان مهم املایی فارسی یازدهم تمامی واژه‌های مهم کتاب فارسی ۲ درس به درس

صفحه 2:
اکن مهم ی از رمم تیه اکتا 0 (حلاوت ستج/ هلاوت سنج) معنی در بیان ها 8- بماند تا (آبدر عبد) در (طیره, تیره) رایی. ©- به ترتیبی نهاده (وظعر وضع / وزع/ وذع) عالم. (6- اگر لطفش قرین (هال, حال) گردد. بلند آن سر که او (خواهد, خاهد) بلندش. © نه از(طدبيرم تدبير) كار آيد نه ازراى. ©- فرهاد و شيرين. (وهشى/ وحشی) بافقی, ‎a‏ ‏(- یکی (روبحی/ روبهی) دید بی دست و پای - فروماند در (لطف/ لتف) و (سنعر صنع/ گنع) خدای - که چون (زنده گانی/ زندگانی) به سر می برد. 0- که شیری برآمد (شقالی/ شغالی) به چنگ. 6- بماند آنچه رویاه از آن (ثیر/ صیرر سیر ) خورد. ۵- که روزی رسان ( قوّت, قوت) روزش بدا - (ذنخدان, زنخدان) فرو برد چندی به جیب. ©- كه بخشنده روزى فرستد ز (قیب/ غیب)

صفحه 3:
ی فارسی یدهم 8- نه بیگانه( تیمار , طیمار) خوردش نه دوست. 0 - چو صیرش نماند از ضعیفی و (حوش/ هوش). 0 (6- ز دیوار (مهرابش/ محرایش) آمد به گوش. - برو شیر درنده باش ای (دغل/ دثقل). 0 6- (میاندازر میندان) خود را چو روباه شّل. (- چنان(سنعی, سعی) کن کز تو مائد چو شیر. 4- بخور تا توانی به بازوی (خویش/ خیش). © ©- كه (سأيت/ سعبيت) بُود در ترازوى خويش. © 9ح نه خود را (بيافكن/ بيفكٌن) که دستم بگیر © 9- كه (دون همنائّند, دون حمتائند) بى مغزو يوست. 0 (6- کسی نیک بیند به هر دو (صرای, سرای). © ©- مميار دوستان (دقل/ دغل) روز حاجت است(غرضى/ قوضى) به رسم تجربه از دوستان طلب. © ©- صورت بى صورت (بى هدر بى حد) (قيب/ غيب)/ زآينة دل (طافت/ تافت) بر موسی ز جیب. 9 0- گرية شام و سحر, شکر که (زایع/ ظایع , ضایع) نگشت. 0 6- (رنق/ رزق) هر چند بی گمان برسد. 0 ۵- چه در کار و چه در کار (آزمودن/ عازمودن/ آذمودن).

صفحه 4:
‎ell oe‏ فارسي بازدهم ‎-O‏ مردان, بار را با نیروی(حمّت همّت) و بازوى (هميّت/ حمیت) ‏کشند نه وت تن, ‏ق- به کران زود ([حیزمتد/ ‎(aba‏ رفت: ‎ ‏©- با بازان و يوزان و( حَشّمر هَشّم) ونديمان و(متربان, مطربان). ©- خيمه ها و(شرار شراع) زده بودند. ‏©- از (غزاى/ قضاى) آمده. يس از نمان امير, كشتىها (بخاست/ بخواست). ‏- جامه‌ها افکندند و (شرایی, شراعی) بر وی کشیدند. ‏8- آن گاه آگاه شدند که غرقه (خاست/ خواست) شّد. ‏- بانگ و (هزاهز حزاحز) و (قریو, غریو) (خواست, خاست). 0- و پای راست وی (عفگارر افگار) شد. ‏- هیچ نمانده بود از (ترقه/ غرقه) شدن. ‏- (سوری, صوری) و شادی به آن بسیاری, (طیره, تیره) شد. ‏0 0 - جامه بگردانید تر و (تباه/ طباه) شده بود. ‎ ‎ ‎

صفحه 5:
وگن مهم الب فارسی یدهم (- و (اظطراب/ اضطراب) و تشویشی بزرگ به پای شده. 0- و ‎abl)‏ آعیان) و وزیر به خدمت استقبال رفتند. - خروش و دعا بود از لشکری و (رأیت/ رعیت) (۵- نامه‌ها فرمود به غزنین و جملة مملکت بر این حادثة بزرگ و (سنعب, صعب) که أفتاد. 0- و (مسال/ مثال) داد تا هزار درم به غزنین و (مُستهقانر ن) دهند. ‎ins 9 -OO‏ آمد و به (طوقیع, توقیع) ( موأکد, مو کد) گشت. (- تب سوزان و (صرصامی/ سرسامی) افتاد. - و (مهجوب, محجوب) گشت از مردمان, مگر از اطبا و (طنی/ تفی) چند از خدمتکاران: © © دلها سخت (مُتحيّرم مُتهيّر) شد تا حال جون شود. © © تااين (آرضهر عارضه) افتاده بود. © © بونصرنامههاى رسيده را به خط خويش (تُكطر تُكت) بيرون می‌آورد. 6- چیزی که در او (کراحیتی, کراهیتی) نبود. می فرستاد فرود سرای.

صفحه 6:
وگن مهم الب فارسی یدهم © - بسیار شاخ‌ها نهاده و (طاس, تاس) های بُزرگ پُر يخ بر زیر آن, ۵ - پیراهن (توزی/ طوزی): مخّقه در گردن, عقدی همه کافور, © 9- علت وتب. تمامى (ذايل/ زايل) شد © ©- سعادت ديدار (حمايون/ همایون) خداوند. دیگر باره یافتم. © ©- آن نامه را بخواند. دوات (خاست/ خواست) و (توقیع/ توغیع) کرد. - تا نزدیک نماز پیشین, از اين مُهمات. (فارق/ فارغ) شده بود. 0 - (خیلطاشان/ خیلتاشان) و سوار را گسیل کرده. 0 9- (رقعتی/ رغعتی) نوشت به امیر. - در هر کیسه هزار (مستال مثقال) ژرپاره است. (- زرهاست که پدر ما از (غذو غزو) هندوستان آورده. © © بُتان زرين: شکسته و بکداخته و (هلال ترم حلال تر) مال‌هاست. 9 0- تا صدقه‌ای که خواهیم داد حلال (بی شبحت, بی شبِهّت) باشد. 0 - سخت تنگ‌دست اند و اندک (مایع/ مایه)؛ زیعثکی/ ضَیعتکی) دارند. 9 9- تا ضیعتکی(هلال, حلال) خرند. 0- حق اين نعمت تندرستی را که بازيافتیم. لختی (گذارده, گزارده)

صفحه 7:
واكان مهم اللاي فارسی یدهم - بسیار دعا کرد و گفت این (صلّت, سلّت) فخر است. 6- قیامت. سخت نزدیک است. حساب این نتوانم داد. به آنچه دارم قانعم. (وذرر وزر) و وبال اين. چه به کار آید؟ 0 60- (زنده گانی, زندگانی) خواجه عمید دراز باد. 6- آنچه دارم از اندک‌مایه (حتام, خطام) دنیا, (حلال , هلال) است. - مردی (مهجوب, مُحجوب) بود و دیده و دلش از گناه به دور. - (میفکن, میافکن) به روز (جذار جزا) کار خود راء زاغی از آنجا که (فراقیم فراغی) گزیدر رخت خود از باغ به (راقى / راغی) کشید. ©- هم حركاتش متناسب بههم/ هم (خُطواطش خُطواتش) (مُتقارب/ مُتغارب) بدهم. ©- دريىاش (القصمر الغصه) در آن مرغزارم رفت براين (قائده/ قاعده) روزی سه‌چهار, (- کرد فرامش ره و رفتار خویش/ ماند (قرامت زده, غرامت زده) از کار خويش

صفحه 8:
‎pu‏ نی یودهم ‏(- به مفرب. سینه‌مالان (فُرس قُرص) خورشيد. ‏9- ز هر سو بر سواری (غلط, غلت/ قلت) می خوردر تن سنگین اسبی تیرخوره ‏6- در آن تاریک‌شب می گشت پنهان/ (فروق/ فروغ) خرگه (خارزمشاهی, خوارزشاهی) ‏(- بدان شمشیر تیز (آفیت‌سوز/ عافیت‌سوز). ‏@- به رود سند (مىغلطيد/ مى غلانبيد) برهم, زامواج كران. كوه اذبى كوه. ‏©- ازاين (صدم سسد) روان درديدة شاهم زهر موجى هزاران نيش مىرفت. ‏- بنای(زندگی/ زنده گی) بر آب می‌دید. ‏- در آن (صیماب‌گون, سیماب گون)امواج لرزان ‏©- رهائد از بند (آهريمن/ أحريمن). وطن را. ‏© ©- شبى را تا شبى با لشكرى (خُوردر خُرد) / ز تن‌ها سر. ز سرها خُود افکند. ‏(6- ز مستی بر سر هر قطعه زين خاک, خدا داند چه (عفسرهار آفسرها) که رفته. ‏- در ره عشق وطن از سر و جان (خواسته ایمر خاسته ایم)ر تا در ‏اين ره جه كند (حمّت/ همّت) مردانه ما. ‎ ‎ ‎

صفحه 9:
وان مهم املانى ابرم (- مگر سرو را که (سمره ای ثمره ای) ندارد. هر درختی را ثمره‌ای مُمین است که به وقتی (مألوم معلوم) به وجود آن, تازه آيد و گاهی یه (ّم/ عدم) آن پژمرده گردد. - همه وقتی خوش است و این است صفت (آزاده گان, آزادگان) 9 به آنجه (مى گزرد, می گٌذرد) دل منه که دجله بسی , پس از خلیفه (بخاهدم بخواهد) گذشت از بنداد. (6- دروازه‌های غربی تهران را پُشت سر (می گزاشت مى كُذْاشت). 8- او را با اعطای نشان (ولایتعهدی, ولایتمحدی) راهی (دارالسلتنه/ دارالسلطنه) کرد. ‎-O‏ اذن و (خاست, خواست) او دست به کاری نمی: ‎ ‏- بزرگان (توایف, طوایف) و فرماندهان سپاه به جان هم افتاده. 8- کارگاه‌های متعدد (صنعتیر سنعتی) ساختند. ۵- تتوانستتد از غهده عقایله با لشکر (مْجنهز/ جهن به تزپ آنها ‏برآیند. ‎ ‎ ‎

صفحه 10:
واكان مهم اللاي فارسی یدهم ©- جلودهايى ازاين (بسات, بساط) نوروزى بود. ©- مراسم آن سال‌ها: با رسيدن خبر (تهرك/ تحرك) روسها در شمال آذربايجان: تنها (لنابى, ألعابى) از تشريفات به زو داشت. ©- درباراز درون درتب و(التحاب, التهاب) بود © ©- (سلاح/ صلاح) هاى ييشرفتة آن كشور. وحشتى بر وجودش انداخته بود. © ©- اتحاد حاكم كرجستان با روسيه و رفتن به (تحتالحمايه كى/ تح تالحمايكى) آن. بريده شدن واز دست رفتن (محظر محض) يك منطقه ازايران نبود. 9 0- برتری و (چیرگیر چیره گی) کشور رقیب. (- صداها و (نحره/ نعره) های درهم شٌترهای حامل (ذنبورک/ زنبورک) با آهنگ شیپورها و (تبل/ طبل) های جنگی, درآمیخت. ۵- پشت سر سواران ( مُسمّمر مصهّم) ندم برداشتند. 9 6- عباس میرز: پیشاپیش سیاه: سوار بر اسبی کوهپیکر و چابک: همچون (مبدی/ مُعبدى) كه بر فراز تيهاى جلوهكرى كُند دل از (ناضران/ ناظران) می ُرد. © 0- شور جنك و دفاع, در دل‌ها (طنورهر تذوره) می‌کشید.

صفحه 11:
واكان مهم اللاي فارسی یدهم © 60- سپیدة فردای گنجه با (نحیب, نهیب) و (سفیر/ صفیر) گلوله های توپ روس, باز شد. © - اینک: بستر قوران خشم و (آزر عاز) شد. (- چندین بار خود را بیرون از (حسارر حصار) به صف آتش دشمن - شهر. (عرسذ, عرصف) روز (محشرر مهشر) را به خاطر می‌آورد. 6- گنجه با واپسین (رمغ‌هایش رمق‌هایش) زير سقفی از دود و غبار نفس مى: ۵ 6- عشق به وطن و دفاع از (حریم/ هریم) زندگی و هستی, هم وطنانش را به اين‌جا کشانده بود. - مشاهدة صحنه‌های ناب (توفنده گی, توفندگی) فرزندان میهن. عباس جوان را به وجد می‌آورد. - (سرسپرده گی/ سرسپردگی) و (خودفرو خنگی/ خودفروخته گی) چند تن از دشمنان خانگی, سبب شد دروازه به روی دشمن, باز شود. © © درايران آن روز دو دربار بود دربار رزم ودربار (بدمر ‎oC p58‏ © - (ثرض, غرض) از گردهمایی امروز, بیان ُکته‌هایی است. 9 6- موج‌های سنگین و افسارگسيخته ارس, (سد وار/ صد وار) ؛ در برابر سیاه. ایستا.

صفحه 12:
انی‌های سربازان فداکار. (علی‌رقم/ علی‌رغم) محرومیت- های فراوان تا به آنجا بود که دشمن را هم به (تحسین/ تحصین) و اعجاب, واداشت. 0 6- نویی و جوانی, هر چند آلوده به پستی و (ذبونی/ زبونی) باشد. پیروز است. 0 - صدای (محیب, مهیب) توپ‌ها و گلوله‌های دشمن, ما را از خواب قرن‌ها بيدار كرد. © ©- بايد فرزندانمان را با دانشها و روشهاى (مأمول/ معمول) تعليم دهیم. - ملت و دولت زمانی به (آسودگی/ آسوده گی) سر به کار خود خواهند داشت. - فرزند (خسال, خصال) خوبشتن 6- بادها: نالة (وامانده گان, واماند گان) را تا فراز قله‌های قفقاز مى برد. 0- نگاه فزون‌خواهانه و (دحشت بار, دهشت بار) روس‌ها به فراتر از این‌ها دوخته شده بود.

صفحه 13:
واكان مهم املا فارسی یدهم (- چند ماه از ورودم به زندان (موسل/ موصل) مى كذشت. ©- (رقبت/ رغیت) آن‌ها: زمانی افزون تر شد که خواندن قرآن و (نحج البلاغهر نهچ البلاغه) را شروع کردند. ©- مراسم (مُفسلى/ مُفصلى) مى كرقتيم. ©-نكتة جالب اين اردوكاه. آشنايى عدهاى از (عُسرارٍ أسرا) به زبان انگلیسی بود. ©- سعى مى كردند با (برگذاری/ برگزاری) کلاس‌های آموزشی, به بچه‌های علاقه‌مند. زبان خارجی یاد دهند. 8-(سلیب سرخ, صلیب سرخ) تمام نیازهای آموزشی آنان را تأمین می‌کرد. ©- هر كتابى دربارة آن ( می خواستند/ می خاستند)برایشان می آورد. ۸- از (تبع, طبع) شعر هم برخوردار بودم. ‎-٩‏ بعد از یارکشی, )598 خانی/ ری خوانی) بچه‌ها تا روز مسابقه ادامه پیدا کرد. ‏۰- در آن روزهای (فُربت, غربت). نیازمند دلگرمی و آمید بودیم. ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 14:
‎ou‏ فارسی یدهم ‏(- در (شیفتگی, شیفته گی) تمام‌تر گشت ‏9-(خیشان, خویشان) همه در نیاز با او. ‏- کز عشق به (قایتی, غایتی) رسانم/ کاو ماند اگرچه من لمانم. ©- (بيجاردكى / بیچارگی) ورا چو دیدند. ‏- (مهراب, محراب) زمین و آسمان اوست. ‏8- چون (موصم/ موسم) حج رسید (برخواست/ برخاست). 6- اشتر طلبید و (مهمل, محمل) آراست. ‏6 - فرزند عزیز را به (سدر صد) جهدر بنشاند چو ماه در یکی (محدر ‎Kage ‏- می داشت پدر به سوی او گوش, کاین (غصه/ قصه) شنید گشت خاموش ‏0 - از سر تعمیر دل (بگزر/ بگذر). ‏0 0- یک‌بار هم ای عشق من از عقل (میاندیش/ میندیش). ‏9 0 -(بگزارر بگذار) که دل, حل بكند مسئله‌ها را ‎ ‎ ‎

صفحه 15:
واكان مهم املا فارسی یدهم (- حق تعالی چون (اسناف/ اصناف) موجودات می‌آفرید. (وسایطر وصایت) گوناگون در هر مقام برکار کرد. ©- خاك سوكند برداد به (عرّت/ عظت) و (ذوالجلالی, زوالجلالی) حق. كه مرا مبر. ©- من طاقت (غُربر قُرب) ندازم و(طابر تتاب) آن نيارم. 9- من نهايت بُعد اختيار كردم كه (عُربت/ قُربت) را خطر بسیار است. 9- برو اكر به (توع/ طوع) و(رقبت/ رغبت) نیاید. به (اکراح/ اکراه) و به ‎ole!‏ بركير و بياور. ©- عزرائيل بيامد و به قهر. يك (غبضه/ قبضه) خاک برگرفت. - آن خاک را میان مکه و (تائف/ طالف) فرو کرد. ©- خاک (زلیل, ذلیل) را از حضرت عت. به چندین (اعذاز اعزاز) می‌خوانند. © ©- خاك در كمال (مزلت/ مذلت) و ( خاری/ خواری). چندین ناز مىكند. بااين همه. حضرت (غَنار غنا). ديكرى را به جاى او نخواند. 0 60- الطاف (الوحیت, الوهیت) و حکمت ربوبیت به (صرر سر) ملائکه می‌گفت.

صفحه 16:
وان مهم املانى ابرم ‎OD‏ مارا با این مُشتی خاک. چه کارها از (عزل, ازل) تا ابد در پیش است. ‏۵ - در هر (ذرهر زرم) از آن گل, دلی (تأییه, تعبیه) کرد ‏0 0- هر لحظه از خزاین (قیب/ غیب). گوهری در نهاد او تعبيه كردند. 0 (6- هرچه از (نفایصر نفایس) خزاین غیب بود. جمله در آب و ‎JS‏ ‏آدم. دفین کردند. ‏9 - گل دل را از بهشت آوردند و به آب (حیاط/ حیات) ابدی سرشتند. 9 (- گوهر محبت بود که بر ملک و ملکوت (ارزه/ ارضه, عرضه) داشتند. ‏(- ابلیس پُر (تلبیس, طلبیس) یک‌بار, كرد او (تواف/ طواف) می کرد. ‏60- چون ابلیس گرد (غالب, قالب) آدم برآمد هر چیز را که بدید دانست... ‏0 - اگر ما را (عافتی, آفتی) رسد از این شخص از این (موظعر موضع) تواند بود. ‏0 6- تا در تحصیل فضل و ادب. (رقبتی/ رغبتی) صادق نباشد. اين ‏منزگت: نقوان یافت. ‎ ‎ ‎

صفحه 17:
واكان مهم املا فارسی یدهم © © نانم افزود و آبرويم كاست/ بينوايى به از (مزلت, مذلت) (خاست/ خواست) - نیست جانش محرم (اصرارر اسرار) عشق. 9- تا ز تو دلپذیر شد. هستی (ناگذیرر © © ديوآدم را نبيند غيراتين/ طین). 9- كان جهرة (مشأشم, مُشعشع تابنمآرزوست. - زین همرهان سست (عناسر/ عناصر) دلم كرفت. © آن آشكار (صنعت/ سنعت) ينهانم آرزوست. 9- شيخ عطاز كتاب (اصرار نامه اسرارنامه) را به جلالالدين خُردسال هدیه داد. - جلال‌الدین محمد به (اسرارر اصرار) مُریدان و شاگردان پدره مجالس درس و (و عظ/ وعض) را به عهده گرفت. - جلال‌الدین: مدتی در شهر (هلب/ حلب) به تحصیل علوم پرداخت. سپس (آزم/ عازم) دمشق شد.

صفحه 18:
واكان مهم اللاي فارسی یدهم ©- مردم روزكار بر تقوا و(ذهدر زهد) او متفق بودند. - با بی‌توجهی به ملامت و(حياهوى/ هیاهوی) مردم. خود را به سرودن غزل, سرگرم کرد. - در پی فزونی گرفتن خشم و (قضب, غضب). شمس, (ناگذیرر ناگزیر) قونیه را ترک کرد 6- یاران مولانا هم که (پژمرده‌گی, پژمردگی) و دل‌تنگی او را در غیبت شمس دیدند. - به من آورید آخر (سنم/ صلم) گریزپا را ©- جون ياران مولانا به آزار شمس (برخواستند, بر خاستنند), شمس, )32586 ناگذیر) دل از قونیه برگند و (عظم/ عزم) کرد که دیگر بدان شهر باز نیاید. © 0- ناجار به (اسرار, اصرار) همرهان به قونیه بازگشت. 00- نظر اخلاق و (سیرت/ صیرت). ستودة اهل حقیقت و سرآمد هم‌روزگاران خود بود. © © (تمن/ طعن) و ناسزای دشمنان را هرگز جواب نمی داد. - ما به فلک می رویم, (عظم, عزم) تماشا که راست؟ ‎-OO‏ با دست اشارتم کرد که (عزم/ عذم) سوی ما کن. ‎ ‎ ‎

صفحه 19:
وان مهم ای فارسى بازدهم © © اهل قونيه. از (خورد, خُرد) و بزرگ, در تشييع بيكر مولانا. حاضر -ابیات زیر بخشی از غزلی است که قوس سولاقا ور (ترسيةز مرثیف) خود سروده است. 9 »- به دام دیو درافتی (دریق/ دریغ) آن باشد. © ©- جنين قفس نه سزای چو من خوش (الهانی/ الحانی) است. 9 6- روم به گلشن (رزوان, رضوان) که مرغ آن چمنم. ‎OO‏ بکشید سوى خانه. مه خوب خوش ‎id)‏ لقا) را ‏- چند بچه‌اش همگی در (شیر خواره‌گی/ شیر خوارگی) مُرده بودند. - از نظر مالی هیچ مشکلی نداشت ودر نوع خود (مُتمكن/ مُتمأكن) به شمار می‌رفت. ‏©- اذ (بهران, بُحران) هاى عصبی که امروز رايج است و (تهفهر تحفه) برخورد شرق با غرب است. ‏خوب و بد را به عنوان (مشیت/ مشیعت) الهی می پذیرفت. ‏6- پيشامد ناگوار را فاجعه‌ای (بیانگارد, بینگارد). ‏- خانة گهنسالی بود و بر سرهم. نکبتبار و (آری عاری) از هر گونه ‏امكان آسايش. ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 20:
وان مهم املانى ابرم - از آخرت و (عوارظ/ عوارض) مرگ سخن می گفت. 6- طرفدار شعرهای اندرزی و (تمسیلی, تمشیلی) بود. ۵-(حیبت, هیبت) یک آموزگار را دارد. ۵0- نظیر همان (حخجره ‏ هُجره) هایی که سعدی در آن نشسته, © 6- (غوز, قوز) می کردم و از (فرت, فرط) هیجان, که می دویدم. © ©- آزادترين كشت و (كذارم گزار) بود. © - سعدی برای من به منزلة شیر (آقوزر آغوز) بود براى طفل. 0- بعدها به خود (جرأت, جرئت) می دادم. 40- بیابان بود و تابستان و آب سرد و (استسقا, استسنا. © 9 زيباء (اقنار اقناع) كُننده و پذیرفتنی می‌نماید. © 0- هرعصب و فكربه منبع ( بی شاعبة, بی شائبة) ایمان, وصل بود.

صفحه 21:
واكان مهم املا فارسی یدهم (- همه به (غدرر قدر) توانایی و هوش خویش, تحصیل موفقیت نموده بودیم. ©- اوقات خويش را (سرف صرف) حاضر کردن دروس کرده بود -می خواهد به ما (ارض/ عرض, ارز) تبریک و (تهنیت/ تحنیت) ‎iS‏ ©- رفيقى خوشخلق و(بزلهكور بذلهكو) که (اندلیب, عندلیب) انجمن و انس ما محسوب می شود. 6- در چشم‌های درشتش, (فروقی/ فروغی) پیدا بود. 6- کودک, با ادب و (توازعی, تواضعی) آنها را گرفت. - با نهایت (صراهت, صراحت) و سادگی بیان کردند. - تو خیلی باهوش و صاحب ذوق و (قریهه, قریحه) هستی. لین مین مجیین ایب سر بابیداهه) از ابیرشری جویید کرد © ©- كفت وكو دربارة مرا برای آخر (بگزارید بگذارید). ‎OO‏ سن سيرت رابا (سباحت/ صباحت) توأم داشت. ‏© © ازكمك به يكديكر, فرو (كُذَارى/ كزارى) ننماييم. ‏- یک برگ از شکوفه را میان اوراق کتابی, (ضیط , ضبت) کنیم. ‎ ‎ ‎

صفحه 22:
وان مهم ای ابرم © محيت و علاقه هیچ یک, از دیگری (صلب, سلب) نشود. (6- وقت است تا برگ (سفرم صفر) برباره بنديم,. دل بر عیور از (صدر سد) (حخار/ خوار) و (خوارهر خاره) بندیم. ©- وادى يرا فرعونیان و (غبطیان, قبطیان) است. (۵- تخت و نگین از دست (احریمن, اهریمن) بگیرید. 8- (هامون/ حامون) اگر دریا شود از خون, بتازید. ©- بايد به مزكان رفت كرد از (تور/ طور) سینین. ©- آنك امام ما (آلم/ علم) بكرفته بردوش. - تكبير زن. لبيككو. بنشين به (رهوارم رحوار). © - جز تو که فرات. (رشهه ای, رشحه ای) از یم توست. 9 60- بانگ از جرس (برخواست, بر خاست) وای من خموشم © © ازهر طرف بانك (رهيل/ رحيل) آيد به كو

صفحه 23:
وان مهم املانى ابرم ©- رنگین کمانی از شور و شوق, کلاف ایرهای (طیره, تیره) را از هم یاز می کرد. 9- در (محوته, محوطه/ مهوته) آنتابی انقلاب. ابدی شد. - جلوه‌هایی از تقدیر درخشان این (نحضت/ نهضت) به ملت ما لیخند زد. ©- (هلول, حلول) اين صبح روشن را بزرك می داریم. ©- ياد ايثاركران (ثهيم/ سهیم) در اين حماسة (صترگ, ستترگ), در خاطره خویش, پاس خواهیم داشت. ۵- به بار (آم/ عام) رحمت الهی ‎LMA oly‏ بیست و دوم بهمن در (هیئت, حینت) روزی شکوهمند.آرام آرام از يال كودهاى بلند و برفگیر فرو آمد.

صفحه 24:
وان مهم املانى ابرم - از آنان که خونین (صفرر سفر) کرده اند. lS ga pase (Ma LG pe the glile 9 gle ‏(هلام حلا) منکر‎ (- بزن زخم. اين, (مرحم مرهم) عاشق است. ©-مكو سوخت جان من از (فرت/ قرط) عشق. 8- خموشی است (حان, هان)؛ اولین شرط عشق. ©- بيا با كل لاله (بيئت/ بيعت) كُنيم. ©- يرواز شدند وير كشودند به (ارش/ عرش) / هر جند دستبسته بودند آنها. ©- از آنان که خورشید فریادشان, دمید از گلوی (سحرزاده ‎JOLY‏ سحرزادشان) (-(خاستم, خواستم) از رنجش دوری بگویم یادم آمد. 6- ناگهان, قفل بزرگ (تیره‌گی/ تیرگی) را می گُشاید. - عشق اما کی خبر از شنبه و (آدینه/ عادینه) دارد.

صفحه 25:
‎ou‏ نی یودهم ‏0 در (اساتیر, اساطیر) باستان. چهرف انقلایی کاوه آهنگر (بی نذیر/ بی نظیر) است. ‏- ضحاک. معرب (اژی دحاک, اژی دهاک), در داستان‌های ایرانی (مضهرر مظهر) خوی شیطانی است. ‎-O‏ در لباس (خالیگری/ خوالیگری) چالاک, خورش‌های حیوانی به او می‌خوراند. ‏6- هر شب, دو مرد را از اکحتران, کهتران) یا (مهترزاده گان, مهترزادگان) به دیوان او می‌برند. ‏(خُرشگرر خورشگر). مفز سر آنان را به ماران می‌دهد. ‏6- (تجثمی, تجسمی) است از خوهای اهریمنی و بیداد و منش (خبيس/ خبيث) ‏©- (ذبونى/ زبونى) ضحاك به دستى كسى انجام خواهد شد كه هنوز از مادر نزاده است. ‎-O‏ آیتین, (ناگذیرم ناگزیر) از بیم ضحاک, ترسان و گریزان است. ‏©- تاريكى و ظلم بر همه‌جا (چیره گی, چیرگی) داشت. ‏0- کاوه هزاران تن دیگر را (ناگذیر, ناگزیر) به بهای جان خویش به ‏نافرمانی و قیام برانگیخت. ‎ ‎ ‎

صفحه 26:
وان مهم املانى ابرم © 0- هنر (خار, خوار) شد. جادویی ارجمند. 6- نهان راستی, آشکارا(گذند/ گزند). 9 »- کشید اژدها را به تنگی (فراز, فراض). 6 - یکی (محظرر محضر) اکنون بباید نوشت. 0 0- بدان محضر اژدها,(ناگذیر/ ناگزیر) ‏ گواهی نوشتندبرنا و پیر - تو شاهی و گر اژدها پیکری/ بباید زدن داستان (عاوری/ آورى). © 0- جرا رنج وسختى همه (بحرم بهر) ماست؟ - همی برخروشید و فرياد (خائدم خواند). © 0- بريده دل از ترس 0 - بپوشند هنگام (ضخم/ زخم) درای. 6- بیامد به درگاه سالار نو , بدیدنش آنجا و (برخواست/ بر خاست) (قور غو). 6- فریدون دست به گرز گاوسر برد و «بزد بر سرش, ترگ بشکست (خوردر خرد).

صفحه 27:
‎ou‏ نی یودهم ‏(- کشتی گیری بود که در زورآزمایی (شحره/ شهره) بود. ‏- بدر در میدان او (حلالی/ هلالی) بودی و رستم به دستان او زالى. ©- روزى ياران. ‎ela)‏ الحاح) کردند و مرا یه تغرج بردند. ‏(- ناگهان مردی از کناره ای درآمد و نبرد (خواست, خاست). ‏8- گفتم: علم در هر بابی لایق است و عالم در آن باب بر همه (فایغر فایق). ‏۵- (روزة/ روضف) خلد. مجد خوافی. ‏حمله حیدری ‏- پس آنگه باستاد و همرزم (خاست, خواست). ‏نشد هیچ‌کس را (هوس/ حوس) رزم او. ‏© بر مصطفی (بحرر بُهر) (زخصت, رخست) دوید. ‏- از او (خاستم خواست) دستوری اما ندید ‏8- به سوی (حزبر/ هژبر) ژیان کرد رو. ‏8- فلک باخت از (سهم/ ثهم) آن جنگ, رنگ. ‎ ‏- (الم/ علّم) کرد شمشیر. آن اژدها. ©- (بيافشرد, بيفشرد) جون كوه يا بر زمين/ (بخواييد, بخایید) ‏دندان به دندان كين. ‎ ‎ ‎

صفحه 28:
وازكان مهم املانى ابرم ©- زره. لخت لخت و (غبار قبا), چاک چاک. ‎“OO‏ چنین آن دو(ماهور ماحر) در داب ضرب , زهم رد نمودند ‎AIP ep tha‏ (0- شجاع (غضنفر غزنفر) وصی نبی. - پی سر پریدن (بیافشرد بیفشرد) يا. - (بیانداخت, بینداخت) شمشیر را شاه دین. 0 »- چو شیر خدا راند بر (خصم) خسم) نی , به سركونت شيطان دو دست (دريق/ دريغ). ‎-O8‏ چو (غلطید, غلتید) در خاک. آن ژند؛ ‎ ‏- شیر حق را مُنزه دان از (دقل, دغل). ‏9 - در (قضام غزا) بر پهلوانی دست‌یافت. ‎OO‏ بندة حقم نه (معمورر مأمور) تنم. ‏© - شیر حقم. نیستم شیر (هوار حوا)/ فعل من بر دین من باشد گواه. 6- از علی آموز اخلاص (امل, عمل). ‏۵ 0-(ذره , زره) لخت لخت و قبا چاک چاک. ‏© 6- در زمان انداخت شمشیر آن علی/ کرد او اندر (قضایش/ غزایش) کاهلی ‎ ‏۵- مرا اوج (عرّت, عظت) در افلاک توست. 9- رود (زره ای, ذره ای) گر ز خاکت به بادم به خون من آن )1993 ‏زره), آغشته باد. ‎ ‎ ‎

صفحه 29:
واكان مهم املا فارسی یدهم - در(ناهيت/ ناحيت) كشمير (مُتسيدى/ مُتصيدى) بود. ©- درناحيت كشمير. متصيدى خوش و (مَرغْزارى/ مُرغذارى) نزه بود. از عکس (ریاهین/ ریاحین) او پر زاغ چون دم طاووس نمودی. - شقایق بر یکی پا ایستاده, چو بر شاخ (ذمرد/ زموّد) جام باده. - در وی شکاری بسیار و اختلاف صیادان آنجا (متواترر متواطر). - زاغی در (هوالی, حوالی) آن, بر درختی بزرگ‌گشن خانه داشت. - صیاد پیش آمد و جال کشید و (حبه, هبه) (بیانداخت, بینداخت). - در طاعت و (متاوعت, مطاوعت) او روزگار گذاشتندی. - صیاد شادمان گشت و (گُرازان, گرانان) به تگ ایستاد. 0 - تا ایشان را در (ضبت, ضبط) آرد. و کبوتران (اظطرابی/ اضطرابی) می کردند. ۵ - همکنان باید (ختلاص, اختلاس) یاران را مهم‌تر از (تخلس, تخلص) خود شناسند.

صفحه 30:
واكان مهم املا فارسی یدهم © 0 وحالى (ثواب, صواب) آن باشد كه به طريق تعاون. ‎igh‏ كنيد تا دام از جای برگیریم. 0 60- دام از جای برگیریم که (رحایش/ رهایش) ما در آن است. (6- صیاد در پی ایشان ایستاد به این امید که آخر درمانند و (ییافتندر © ©- از تجارب براى دفع حوادث. (صلاح‌ها, سلاح‌ها) توان ساخت. © 0- مطوقه بديد كه صياد در (قفاى/ غفاى) ايشان است. © 0- آن موش را زيرا نام بود با (دحاى/ دهاى) تمام وخرد بسيار. © ©- كرم وسرد روزكار ديده وخير و شر (اهوال/ احوال). مشاهده کرده. 0 2- در آن (مواظع, مواضع) از جهت کُریزگاه روز حادثه. صد سوراخ ساخته, (طیمارم تیمار) آن فراخور حکمت و برحسب مصلحت بداشته. ‎OO‏ رسید که «کیست؟: تم گفت؛بشناخت و به(تأجیل|تعجیل)برون مد ‎ ‏© ©-جون او را دربند بلاابسته ديد. (زحابر زهاب) (ديده كان, ديدكان) بكشاد. © 9- مرا (غزاى, قضاى) آسمانى دراين (ورتهر ورطه) كشيد. © ©- كفت نخست ازآن ياران بكشاى كه بريدن بند (اسحابر اصحاب). اولىتر. ‏© ©- موش بدين سخن. (التفاط/ التفات) ننمود. ‎ ‎ ‎

صفحه 31:
وان مهم ای ابرم 8 - ایشان, حقوق مرا به طاعت و (مناسحت/ مناصحت) (بگذارند/ بگزارند). به (منونت, معونت) و (مضاهرت, مظاهرت) ایشان از دست صیاد بجستم. 0 62- مرا نیز از عهدة لوازم ریاست: بیرون باید آمد و مواجب (صیادت/ سیادت) را به ادا رسانید: 6- می ترسم اگر از گشودن (اوقده/ عقده) های من آغاز کنی, ملول شوی, - اگر چه ملال به کمال رسیده باشد (احمال, اهمال) جانب من, جایز نشمری و از ضمیر, بدان (رَخست, رخصت) نیابی. 9 - در هنگام بلاء شرکت بوده است. در هنگام (فراق, فراغ), موافقت, اولی. © © - و الا (تاعنان, طاعنان) مجال وقیعت یابند. ‎lil crack OTE‏ سوری‌بدین خسفت پستدیده و ((ضیرت رت ستوده در موالات تو (سافی ترر صافی تر) گردد. ‏- (ثقت ,سقط) دوستان به کرم تو (بيافزايد/ ب ‎ ‏© © آن گاه به جد و (رقبت, رغبت), بندهای ایشان تمام ببرید و مطوقه و یارانش,: (مَتلق, مطلق) و ایمن بازگشتند. ‏© © بر سبیل (اعتزارم اعتذار)» اين [شعر را] بر زان رئد. ‎ ‎ ‎

صفحه 32:
واكان مهم املا فارسی یدهم (- در میان تاریکی‌های حافظه‌ام. روشن و پُر (فروق/ فروغ) می‌درخشد. ©- خيال مىكردم عينك. مثل (تألیمی, تعلیمی) و کراوات. یک چیز (فرنگی معابی, فرنگی مآبی) است. - عینک یک چیز متجددانه است که برای قشنگی به چشم (می‌گزارندر می گذارند). - دو برادری مثل ( الم/ علم) يزيد مىمانيد. دراز درا - مادرم (شمانتم, شماطتم) می کرد. 8- به شتر (عفسارم افسار) گسیخته می‌مانی. شلخته و هردمبیل و (حپل حپور هپل هپو) هستی. - تمام غفلت هايم كه ناشى از نابينايى بود. حمل بر بی‌استعدادی و (محملی/ مُهملی) و ولنگاری‌ام کردند. 6- کارش نوحه‌سرایی برای زنان بود. (روضه/ روزه) می‌خواند. ©- همة اين كتابها را در یک (ینچهر پُقچه) می‌پیچید. 0 0- کتاب دعا و کتاب جودی و هرچه از این کتب (تعذیه, تعزیه) و (مرصیه, مرثیه) بود. همراه داشت. - من (غار قٌلا) کردم. روزی که پیرزن نبود رفتم سر بُفچه‌اش.

صفحه 33:
وگن مهم الب فارسی یدهم - با اين ریخت (مضحک, مظحک) سر به سر خواهرم (یگزا بگذارم). 0 0- آفتاب رنگ رفته و زردی (تالع/ طالع) بود. © ©- قوطى (هلبى/ حلبی) عینک را در جیب گذاشتم. © 0- براى امتحان جشم (مُصلح مسلح), ردیف دهم را انتخاب کردم. 0 6- با مختصر سایقة (شوارطیر شرا تی) که داشتم: سواظن پیرمرد معلم را (تهریک, تحریک) کرد. 0 - موقع را (مفتنم, مُختنم) شمردم. 9 - (غریب, قریب) به یک دقیانه بر و بر چشم به عینک من دوخت. 0 - (مسحور/ مسهور) کار خود بودم؛ ابدا توجهی به ماجرا نداشتم. 6- (اسرار, اصرار) داشت که خیلی عامیانه صحبت کند. ‎ee‏ صداى (مهيب, محيب) آنان, كلاس و مدرسه را تکان داد. ‎OO‏ نمی دانم جه بكويم. مات و (مبحوت/ مبهوت). ‏- تصمیم به اخراجم گرفتند. وقتی (خاستندر خو استند) تصميم زا به من ابلاغ کنند: ماجرای تیمه‌کوری خود را گفتم ‏8 6- شلوارهای (وصله/ وسله) دار رسول پرویزی. ‏۵- در خانه هم غالبا پای سفره (نهار, ناهار) یا شام بلند می شدم. ‎ ‎ ‎

صفحه 34:
وان مهم املانى ابرم 9- تو را به آینه‌داران چه (التفاط, التفات) بود , چنین که شيفتة (حصن, حسن) خویش باشی. © 9- قيافة (يُقورم/ يُغورم). صورت درشتم. با عینک جور نیود 0 - بی توجهی من واينكه با نكاه هاء هيج اضطرابى نشان ندادم. معلم را در(زن/ ظن) خود تقويت كرد. يقين شد كه بازى جديد درآورده ام. - طلبة جوان. پا به آن خانة (مهقرم محقّر) كذاشت. - چقدر آسان است با یک (طپانچه, تپانچه) وارد این حیاط شوند. - قلب یا مفز؟ کدام یک را (ترچیح/ ترجیه) می دهید؟ (- آقایان محترم! روحانیون (حوضه‌ها/ حوزه‌ها)! - چرنکه (بیاندازید, بیندازید). - حکومت (خوان, خان) های (غداره کش/ قداره کش) : بس است. - در (محظرر محضر) مُدرس, )3015 تلمّظ) می‌کرد. - نظام شاهنشاهی را (موحبتی/ موهبنتی) الهی می‌دانید. - تام وجودش (خودخامی, خود خواهی] و اننقیدد اننت:

صفحه 35:
واكان مهم املا فاسی یدهم © 0- درحضور جمع؛ به (مسامهه, مسامحه) به تنومندى يك نظامى بدكاره اشاره مىكنيد. © © مسائل جدى قابل (تأمّل/ تعمل) درجنته ندارده © © مُدرس. (تأسترر تأأقو) را يس نشاند. (- وظایف 00 به عنان یک روحانی تمام(یرمعیار)انجام داده ای 9- شما نظرات و (خاسته, خواسته) های مرا به گوش طلاب جوان (حوزه/ حوضه) برسانید. -(جرأت, جرئت) ترک مجلس مرا ندارید. 0 - طلاب جوان در (ارزر ارض/ عرض) پیاده رو در کنار هم. 0 - جوانی که با آتش درون: پیوسته در (مخاترةر مخاطرة) سوختن بود. © © شب به شدت سرد بود دل روحالله به (هدتر حدت), گرم. © ©-اين (قول/ غول) بى شاخ ودم كه معلوم نيست از كدام جهنمى ظهور کرده. (- از شعله به خاطر روشنایی‌اش سپاس (گذاری, گزاری) کن. - چهاریا روی خاک, (هیاهو/ حیاهو) می‌کند.

صفحه 36:
واكان مهم املا فارسی یدهم - ييوسته بار وظيفه را بى (رقبت/ رغبت) به دوش كشيد. ©- (زنهارم زنحار). دست ازكار يشوييد. ©- آنكه با بىميلى. خميرى در (طنورم تنور) نهد. ©- كار. (تجثم/ تجسم) عشق است. (0- (خان, خوان) عدل خود را بر همكان كسترده. 8 اگر فکر و (حواسم/ هواسم) این جهانی است/ بهره‌ای والاتر از (بحرر بهر) من نیست. (- روح را خاک نتواند مُبدل به (قبارش, غبارش) سازد. - هر نفسی را دو نعمت است: دم فرو دادن و برآمدنش؛ آن یکی مُمد (حیاط حیات) است و اين یکی (مُفره/ مُفرح) ذات. 8- چنین زیباء زندگی در هم (طنیدهر :) است. 8- (بگزارر بگذار) بر پشت زین خود (موتبرر معتبر) بمانم. - او اختران را در آسمان نهاده تا (برٌ و (بهرر بحر) نشانمان دهد. 8- تا نگاه به (فراذ, فراز) هاء دوزیم.

صفحه 37:
كان مهم املانى نی یودهم ©- دركوير. يشت (حسار, حصار) ده. ديكر هيج نيست. صحراى بى کرانة (آدم/ عدم) است. © ©- جشمة مواج و (ذلال/ زلال) نوازشهاء اميدها. ‎-O‏ صداى (هلهله, هلحله) و آواز مرغان در (فزار فضا) طنين افكنده بود. ©- تمام وقت خود را (سرف/ صرف) آموختن پرواز کرد ‏©- بااين سرعت. بالهاى او (سبات/ ثبات) خود را ازدست مىدادند. (6- باید حماقت را کنار (بگزاری/ بگذاری). ‏6- مرغ دریایی (مهدودر محدود) و بیچاره هستی. ‏0- از (شنف, شعف) و شور زندگی, لرزشی خفیف احساس کرد. ‏6- حلقه زدن, ُند(غلطیدن/ غلتیدن) و انواع چرخیدن را تمرین کرد. (6- مرغان دریایی حاضر نشدند (عظمت/ عزمت) آنچه را که می‌توانستند در پرواز ببینند بیذیرند. ‏- آنها (نخاستند, نخواستند) چشم خود را باز کنند. ‎sie She OO‏ مرحله از (حیاط, حیات) را طی کردیم تا فهمیدیم ‏© © با فيج جين (مهدود/ محدود) و مد نمی‌شود. ‎ ‎ ‎

صفحه 38:
(- الهی ز (عسیان/ عصیان) مرا پاک کن. - دلم را بده (عظم عزم) بر (بنده گیر بندگی) - (نشاتی, نشاطی) بده در عبادت مراء ‎-O‏ به (هشرم, حشوم) بده نامه در دست راست / ز (حولم/ هولم) در ‏روز بی باک کن. ‎ ‎ ‎ ‎

به نام خداوند جان و خرد واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم تمامی واژههای مهم کتاب فارسی 2 درس به درس گردآوری و تنظیم :وحید محمدی خرداد 1403 جزوه ها و درسنامه های بیشتر در : کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی ستایش (لطف خدا) ( -حالوت سنجِ /هالوت سنجِ) معنی در بیان ها -بماند تا (اَبد /عبد) در (طیره /تیره) رایی. ع /وزعِ /وذعِ) عالم. -به ترتیبی نهاده (وظعِ /وض ِ -اگر لطفش قرینِ (هال /حال) گردد. -بلند آن سر که او (خواهد /خاهد) بُلندش. -نه از (طدبیر /تدبیر) کار آید نه از رای. -فرهاد و شیرین( ،وهشی /وحشی) بافقی. نیکی: -یکی (روبحی /روبهی) دید بی دست و پای ع /ثُنعِ) خدای -فروماند در (لُطف /لُتف) و (سُنعِ /صُن ِ -که چون (زنده گانی /زندگانی) به سر می برد. -که شیری برآمد (شُقالی /شُغالی) به چنگ. -بماند آنچه روباه از آن (ثیر /صیر /سیر) خورد. -که روزی رسان ( قُوَتِ /قوتِ) روزش بداد. ( -ذنخدان /زنخدان) فرو برد چندی به جیب. -که بخشنده روزی فرستد زِ (قیب /غیب) کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi فارسی یازدهم واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم -نه بیگانه(تیمار /طیمار) خوردش نه دوست. -چو صَبرش نماند از ضعیفی و (حوش /هوش). -ز دیوارِ (مهرابش /محرابش) آمد به گوش. -برو شیر درنده باش ای (دَغل /دَقل). ( -میانداز /مینداز) خود را چو روباه شَل. -چنان(سئعی /سعی) کن کز تو مانَد چو شیر. -بخور تا توانی به بازوی (خویش /خیش). -که (سَأیت /سعیت) بُود در ترازویِ خویش. -نه خود را (بیافکَن /بیفکَن) که دستم بگیر. -که (دون همتانَند /دون حمتانَند) بی مغز و پوست. -کسی نیک بیند به هر دو (صرای /سرای). -معیارِ دوستانِ (دقل /دغل) روزِ حاجت است( /غرضی /قرضی) به رسمِ تجربه از دوستان طلب. -صورتِ بی صورتِ (بی هدِ /بی حدِ) (قیب /غیب) /ز آینۀ دل (طافت /تافت) بر موسی زِ جیب. -گریۀ شام و سحر ،شُکر که (زایع /ظایع /ضایع) نگشت. ( -رذق /رزق) هر چند بی گُمان برسد. -چه در کار و چه در کار (آزمودن /عازمودن /آذمودن). کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم گنج حکمت (همت) -مردان ،بار را با نیروی(حمّت /همّت) و بازوی (همیّت /حمیت) کشند نه قُوتِ تن. قاضی بُست: -به کرانِ رودِ (حیرمند /هیرمند) رفت. -با بازان و یوزان و (حَشَم /هَشَم) و ندیمان و (متربان /مطربان). -خیمه ها و (شرا /شراع) زده بودند. -از (غزای /قضای) آمده ،پس از نماز ،امیر ،کشتیها (بخاست/ بخواست). -جامهها افکندند و (شرایی /شراعی) بر وی کشیدند. -آن گاه آگاه شدند که غرقه (خاست /خواست) شُد. -بانگ و (هزاهز /حزاحز) و (قریو /غریو) (خواست /خاست). -و پایِ راست وی (عفگار /افگار) شد. -هیچ نمانده بود از (قرقه /غرقه) شدن. ( -سوری /صوری) و شادی به آن بسیاری( ،طیره /تیره) شد. -جامه بگردانید تر و (تباه /طباه) شده بود. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -و (اظطراب /اضطراب) و تشویشی بزرگ به پای شده. -و (اَیان /اَعیان) و وزیر به خدمت استقبال رفتند. -خروش و دعا بود از لشکری و (رأیت /رعیت) -نامهها فرمود به غزنین و جملۀ مملکت بر این حادثۀ بزرگ و (سَعب /صَعب) که اُفتاد. -و (مسال /مثال) داد تا هزار درم به غزنین و (مُستهقان/ مُستحقان) دهند. -و نبشته آمد و به (طوقیع /توقیع) ( مؤأکد /مؤکد) گشت. ب سوزان و (صرصامی /سرسامی) افتاد. -ت ِ -و (مهجوب /محجوب) گشت از مردمان ،مگر از اطبا و (طنی/ تَنی) چند از خدمتکاران. -دلها سخت (مُتحیّر /مُتهیّر) شد تا حال چون شود. -تا این (آرضه /عارضه) افتاده بود. -بونصر نامههای رسیده را به خطِ خویش( ،نُکط /نُکت) بیرون میآورد. -چیزی که در او (کراحیتی /کراهیتی) نبود ،می فرستاد فرودِ سرای. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم -بسیار شاخها نهاده و (طاس /تاس) های بُزرگِ پُر یخ بَر زبرِ آن. -پیراهنِ (توزی /طوزی) ،مِخنَقه در گردن ،عِقدی همه کافور. -علت و تب ،تمامی (ذایل /زایل) شد. -سعادتِ دیدارِ (حمایون /همایون) خداوند ،دیگر باره یافتم. -آن نامه را بخواند ،دوات (خاست /خواست) و (توقیع /توغیع) کرد. -تا نزدیکِ نمازِ پیشین ،از این مُهمات( ،فارق /فارغ) شده بود. ( -خیلطاشان /خیلتاشان) و سوار را گُسیل کرده. ( -رقعتی /رغعتی) نوشت به امیر. -در هر کیسه ،هزار (مسقال /مثقال) زَرپاره است. -زرهاست که پدرِ ما از (غذوِ /غزوِ) هندوستان آورده. -بُتانِ زَرین ،شکسته و بگُداخته و (هالل تر /حاللتر) مالهاست. -تا صدقهای که خواهیم داد حاللِ (بی شُبحَت /بی شُبهَت) باشد. -سخت تنگدست اند و اندک (مایع /مایه) ،زَیعَتَکی /ضَیعَتَکی) دارند. -تا ضَیعَتکی(هالل /حالل) خَرند. ت تندرستی را که بازیافتیم ،لَختی (گُذارده /گُزارده) -حقِ این نعم ِ باشیم. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -بسیار دعا کرد و گفت این (صِلّت /سِلّت) فخر است. -قیامت ،سخت نزدیک است .حسابِ این نتوانم داد .به آنچه دارم قانعم( ،وذر /وِزر) و وبال این ،چه به کار آید؟ ( -زنده گانی /زندگانی) خواجه عَمید دراز باد. -آنچه دارم از اندکمایه (حُتامِ /حُطامِ) دنیا( ،حالل /هالل) است. -مردی (مَهجوب /مَحجوب) بود و دیده و دلش از گناه به دور. ( -میفکن /میافکن) به روزِ (جذا /جزا) کارِ خود را. شعرخوانی زاغ و کبک ت خود از باغ به (راقی/ -زاغی از آنجا که (فراقی /فراغی) گُزید /رخ ِ راغی) کشید. -هم حرکاتش متناسب بههم /هم (خُطواطش/خُطواتش) (مُتقارب /مُتغارب) بههم. -در پیاش (القصه /الغصه) در آن مرغزار /رفت بر این (قائده/ قاعده) روزی سهچهار. -کرد فرامش ره و رفتارِ خویش /ماند (قرامت زده /غرامت زده) از کارِ خویش کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم در امواج سند -به مغرب ،سینهماالن (قُرسِ /قُرصِ) خورشید. -ز هر سو بر سواری (غَلط /غَلت /قَلت) می خورد /تنِ سنگینِ اسبی تیرخوره غ) خرگه -در آن تاریکشب می گشت پنهان( /فروقِ /فرو ِ (خارزمشاهی /خوارزشاهی) -بدان شمشیرِ تیزِ (آفیتسوز /عافیتسوز). -به رود سند (میغلطید /میغلتید) برهم /ز امواجِ گران ،کوه از پی کوه. -از این (صدِ/ سدِ) روان در دیدۀ شاه /زِ هر موجی هزاران نیش میرفت. -بنای(زندگی /زنده گی) بَر آب میدید. -در آن (صیمابگون /سیمابگون)امواج لرزان. -رهاند از بندِ (اَهریمن /اَحریمن) ،وطن را. -شبی را تا شبی با لشکری (خُورد /خُرد) /ز تَنها سر ،زِ سرها خُود افکند. -ز مستی بَر سرِ هر قطعه زین خاک /خدا داند چه (عَفسرها/ اَفسرها) که رفته. -در ره عشقِ وطن از سر و جان (خواسته ایم /خاسته ایم) /تا در ت /همّتِ) مردانه ما. این ره چه کند (حمّ ِ کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم گنج حکمت چو سرو باش -مگر سرو را که (سمره ای /ثمره ای) ندارد. -هر درختی را ثمرهای مُعیّن است که به وقتی (مألوم /معلوم) به وجود آن ،تازه آید و گاهی به (اَدَم /عدم) آن پژمرده گردد. ت (آزاده گان /آزادگان) -همه وقتی خوش است و این است صف ِ -به آنچه (می گُزرد /می گُذرد) دل َمنه که دجله بسی /پس از خلیفه (بخاهد /بخواهد) گُذشت از بغداد. آغازگری تنها ت سر (می گُزاشت /می گُذاشت). -دروازههای غربی تهران را پُش ِ -او را با اعطای نشانِ (والیتعهدی /والیتعحدی) راهی (دارالسلتنه/ دارالسلطنه) کرد. ت /خواستِ) او دست به کاری نمیزد. -بی اذن و (خاس ِ -بزرگانِ (توایف /طوایف) و فرماندهانِ سپاه به جان هم افتاده. -کارگاههای متعدد (صنعتی /سنعتی) ساختند. -نتوانستند از عهدۀ مقابله با لشکرِ (مُجئهز /مُجهز) به توپِ آنها برآیند. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -جلوههایی از این (بساتِ /بساطِ) نوروزی بود. -مراسم آن سالها ،با رسیدنِ خبرِ (تهرک /تحرک) روسها در شمالِ آذربایجان ،تنها (لُئابی /لُعابی) از تشریفات به رو داشت. -دربار از درون در تب و (التحاب /التهاب) بود. ( -سالح /صالح) های پیشرفتۀ آن کشور ،وحشتی بر وجودش انداخته بود. -اتحادِ حاکمِ گرجستان با روسیه و رفتن به (تحتالحمایه گی/ ظ /محضِ) یک تحتالحمایگی) آن ،بریده شدن و از دست رفتن (مح ِ منطقه از ایران نبود. -برتری و (چیرگی /چیره گی) کشورِ رقیب. -صداها و (نحره /نعره) های درهم شُترهای حاملِ (ذنبورک/ زنبورک) با آهنگِ شیپورها و (تبل /طبل) های جنگی ،درآمیخت. ت سرِ سواران ( ،مُسمّمُ /مصمّم) قدم برداشتند. -پش ِ -عباس میرزا ،پیشاپیشِ سپاه ،سوار بر اسبی کوهپیکر و چابک، همچون (مَأبدی /مَعبدی) که بر فرازِ تپهای جلوهگری کُند ،دل از (ناضران /ناظران) می بُرد. -شورِ جنگ و دفاع ،در دلها (طنوره /تنوره) میکشید. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -سپیدۀ فردای گنجه با (نحیب /نهیب) و (سفیرِ /صفیرِ) گلوله- های توپِ روس ،باز شد. -اینک ،بسترِ فَوَران خشم و (آز /عاز) شد. -چندین بار خود را بیرون از (حسار /حصار) به صفِ آتشِ دشمن زد. -شهر( ،عرسۀ /عرصۀ) روزِ (محشر /مهشر) را به خاطر میآورد. -گنجه با واپسین (رمغهایش /رمقهایش) زیرِ سقفی از دود و غبار ،نفس میکشید. -عشق به وطن و دفاع از (حریم /هریم) زندگی و هستی ،هم- وطنانش را به اینجا کشانده بود. -مشاهدۀ صحنههای نابِ (توفنده گی /توفندگی) فرزندانِ میهن، عباسِ جوان را به وجد میآوَرد. ( -سرسپرده گی /سرسپردگی) و (خودفروختگی /خودفروخته گی) چند تَن از دشمنانِ خانگی ،سبب شد دروازه به روی دشمن ،باز شود. -در ایران آن روز دو دربار بود! دربارِ رزم و دربارِ (بَذم /بَزم). ( -قَرض /غَرض) از گردهمایی امروز ،بیان نُکتههایی است. -موجهای سنگین و افسارگسیخته ارس( ،سد وار /صد وار) ،در برابرِ سپاه ،ایستاد. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم -جانفشانیهای سربازانِ فداکار( ،علیرقم /علیرغم) محرومیت- های فراوان تا به آنجا بود که دشمن را هم به (تحسین /تحصین) و اعجاب ،واداشت. -نویی و جوانی ،هر چند آلوده به پستی و (ذبونی /زبونی) باشد، پیروز است. ب /مهیبِ) توپها و گلولههای دشمن ،ما را از خوابِ -صدای (محی ِ قرنها بیدار کرد. -باید فرزندانمان را با دانشها و روشهای (مأمول /معمول) تعلیم دهیم. -ملت و دولت زمانی به (آسودگی /آسوده گی) سر به کارِ خود خواهند داشت. -فرزندِ (خسال /خصالِ) خویشتن باش. -بادها ،نالۀ (وامانده گان /واماندگان) را تا فراز قلههای قفقاز می برد. -نگاه فزونخواهانه و (دحشت بارِ /دهشت بارِ) روسها به فراتر از اینها دوخته شده بود. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم روان خوانی تا غزل بعد... -چند ماه از ورودم به زندانِ (موسل /موصل) می گذشت. ت /رغبتِ) آنها ،زمانی افزون تر شد که خواندن قرآن و (نحج ( -رقب ِ البالغه /نهج البالغه) را شروع کردند. -مراسمِ (مُفسلی /مُفصلی) می گرفتیم. ب این اردوگاه ،آشنایی عدهای از (عُسرا /اُسرا) به زبانِ -نکتۀ جال ِ انگلیسی بود. -سعی می کردند با (برگذاری /برگزاری) کالسهای آموزشی ،به بچههای عالقهمند ،زبانِ خارجی یاد دهند. ب سرخ /صلیبِ سرخ) تمام نیازهای آموزشی آنان را تأمین ( -سلی ِ میکرد. -هر کتابی در بارۀ آن ( می خواستند /می خاستند) برایشان می آورد. ع) شعر هم برخوردار بودم. -8از (تبعِ /طب ِ -9بعد از یارکِشی( ،کُری خانی /کُری خوانی) بچهها تا روزِ مسابقه ادامه پیدا کرد. -10در آن روزهای (قُربت /غُربت) ،نیازمندِ دلگرمی و اُمید بودیم. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم پرورده عشق -در (شیفتگی /شیفته گی) تمامتر گشت ( -خیشان /خویشان) همه در نیاز با او. -کز عشق به (قایتی /غایتی) رسانم /کاو ماند اگرچه من نَمانم. ( -بیچارهگی /بیچارگی) ورا چو دیدند. ( -مهراب /محراب) زمین و آسمان اوست. -چون (موصمِ /موسمِ) حج رسید (برخواست /برخاست). -اشتر طلبید و (مهمل /محمل) آراست. -فرزندِ عزیز را به (سد /صد) جهد /بنشاند چو ماه در یکی (مَحد/ مَهد). -می داشت پدر به سوی او گوش /کاین (غصه /قصّه) شنید گشت خاموش -از سرِ تعمیرِ دل (بگزر /بگذر). -یکبار هم ای عشق من از عقل (میاندیش /میندیش). (-بگزار /بگذار) که دل ،حل بکند مسئلهها را. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم باران محبت -حق تعالی چون (اسنافِ /اصنافِ) موجودات میآفرید( ،وسایطِ/ ت) گوناگون در هر مقام برکار کرد. وصای ِ -خاک سوگند بر داد به (عزّت /عظت) و (ذوالجاللی /زوالجاللی) حق ،که مرا مبر. ت (غُرب /قُرب) ندارم و (طابِ /تابِ) آن نیارم. -من طاق ِ ت بُعد اختیار کردم که (غُربت /قُربت) را خطر بسیار است. -من نهای ِ -برو اگر به (توع /طوع) و (رقبت /رغبت) نیاید ،به (اکراح /اکراه) و به اجبار ،برگیر و بیاور. -عزرائیل بیامد و به قهر ،یک (غبضه /قبضه) خاک برگرفت. -آن خاک را میانِ مکه و (تائف /طائف) فرو کرد. -خاکِ (زلیل /ذلیل) را از حضرتِ عزِّت ،به چندین (اعذاز /اعزاز) میخوانند. -خاک در کمالِ (مزلت /مذلت) و ( خاری /خواری) ،چندین ناز میکند .با این همه ،حضرتِ (غَنا /غِنا) ،دیگری را به جای او نخواند. ت ربوبیت ،به (صر /سِر) -الطافِ (الوحیت /الوهیت) و حکم ِ مالئکه میگفت. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم -ما را با این مُشتی خاک ،چه کارها از (عزل /ازل) تا ابد در پیش است. -در هر (ذرّه /زره) از آن گِل ،دلی (تأبیه /تعبیه) کرد. -هر لحظه از خزاینِ (قیب /غیب) ،گوهری در نهادِ او تعبیه کردند. -هرچه از (نفایصِ /نفایسِ) خزاینِ غیب بود ،جمله در آب و گِلِ آدم ،دفین کردند. -گِل دل را از بهشت آوردند و به آبِ (حیاطِ /حیاتِ) ابدی سرشتند. -گوهرِ محبت بود که بر ملک و ملکوت (ارزه /ارضه /عرضه) داشتند. -ابلیسِ پُر (تلبیس /طلبیس) یکبار ،گردِ او (تواف /طواف) می کرد. -چون ابلیس گردِ (غالب /قالب) آدم برآمد هر چیز را که بدید دانست... -اگر ما را (عافتی /آفتی) رسد از این شخص ،از این (موظع/ موضع) تواند بود. -تا در تحصیلِ فضل و ادب( ،رقبتی /رغبتی) صادق نباشد ،این منزلت ،نتوان یافت. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -نانم افزود و آبرویم کاست /بینوایی به از (مزلتِ /مذلتِ) (خاست/ خواست). -نیست جانش محرمِ (اصرارِ /اسرارِ) عشق. -تا ز تو دلپذیر شد ،هستی (ناگُذیرِ /ناگُزیرِ) من. -دیو آدم را نبیند غیرِ (تین /طین). شعرخوانی آفتاب حُسن ع) تابانم آرزوست. -کان چهرۀ (مُشأشعِ /مُشعش ِ -زین همرهانِ سست (عناسر /عناصر) دلم گرفت. ت) پنهانم آرزوست. -آن آشکار (صنعتِ /سنع ِ در کوی عاشقان -شیخ عطار ،کتابِ (اصرار نامه /اسرارنامه) را به جاللالدین خُردسال هدیه داد. -جاللالدین محمد به (اسرارِ /اصرارِ) مُریدان و شاگردانِ پدر ،مجالسِ درس و (وعظ /وعض) را به عهده گرفت. -جاللالدین ،مدتی در شهرِ (هلب /حلب) به تحصیلِ علوم پرداخت، سپس (آزمِ /عازمِ) دمشق شد. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -مردمِ روزگار بر تقوا و (ذهد /زهد) او متفق بودند. -با بیتوجهی به مالمت و (حیاهوی /هیاهوی) مردم ،خود را به سرودن غزل ،سرگرم کرد. -در پی فزونی گرفتن خشم و (قضب /غضب) ،شمس( ،ناگُذیر/ ناگُزیر) قونیه را ترک کرد. ت -یارانِ موالنا هم که (پژمردهگی /پژمردگی) و دلتنگی او را در غیب ِ شمس دیدند. -به من آورید آخِر( ،سنمِ /صنمِ) گُریزپا را. -چون یارانِ موالنا به آزار شمس (برخواستند /برخاستند) ،شمس، (ناگُزیر /ناگُذیر) ،دل از قونیه برکَند و (عظم /عزم) کرد که دیگر بدان شهر باز نیاید. -ناچار به (اسرار /اصرار) همرهان به قونیه بازگشت. -از نظر اخالق و (سیرت /صیرت) ،ستودۀ اهلِ حقیقت و سرآمد همروزگارانِ خود بود. ( -تعن /طعن) و ناسزای دشمنان را هرگز جواب نمی داد. -ما به فلک می رویم( ،عظمِ /عزمِ) تماشا که راست؟ -با دست اشارتم کرد که (عَزم /عَذم) سوی ما کن. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -اهلِ قونیه ،از (خُورد /خُرد) و بزرگ ،در تشییعِ پیکرِ موالنا ،حاضر شدند. -ابیاتِ زیر بخشی از غزلی است که گویی موالنا در (مرصیۀ/ مرثیۀ) خود سروده است. -به دامِ دیو درافتی( ،دریق /دریغ) ،آن باشد. -چنین قفس نه سزای چو منِ خوش (الهانی /الحانی) است. -روم به گلشنِ (رزوان /رضوان) که مرغِ آن چمنم. -بکشید سوی خانه ،مه خوبِ خوش (لغا /لقا) را. ذوق لطیف -چند بچهاش همگی در (شیر خوارهگی /شیرخوارگی) مُرده بودند. -از نظر مالی هیچ مشکلی نداشت و در نوعِ خود (مُتمکن /مُتمأکن) به شمار میرفت. -از (بُهران /بُحران) های عصبی که امروز رایج است و (تُهفه/ تُحفه) برخوردِ شرق با غرب است. ت) الهی می پذیرفت. -خوب و بد را به عنوان (مَشیتِ /مَشیع ِ -پیشامدِ ناگوار را فاجعهای (بیانگارد /بینگارد). -خانۀ کُهنسالی بود و بر سرهم ،نکبتبار و (آری /عاری) از هر گونه امکانِ آسایش. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم -از آخرت و (عوارظِ /عوارضِ) مرگ سخن می گفت. -طرفدار شعرهای اندرزی و (تمسیلی /تمثیلی) بود. ت /هیبتِ) یک آموزگار را دارد. ( -حیب ِ -نظیرِ همان (حُجره /هُجره) هایی که سعدی در آن نشسته. ( -غوز /قوز) می کردم و از (فرتِ /فرطِ) هیجان ،لُکه می دویدم. -آزادترین گشت و (گذار /گزار) بود. -سعدی برای من به منزلۀ شیرِ (آقوز /آغوز) بود برای طفل. -بعدها به خود (جرأت /جرئت) می دادم. -بیابان بود و تابستان و آبِ سرد و (استسقا /استسغا). -زیبا( ،اقنا /اقناع) کُننده و پذیرفتنی مینماید. -هر عصب و فکر به منبعِ ( بی شاعبۀ /بی شائبۀ) ایمان ،وصل بود. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم روان خوانی (میساقِ /میثاقِ) دوستی -همه به (غدرِ /قدرِ) توانایی و هوشِ خویش ،تحصیل موفقیت نموده بودیم. -اوقاتِ خویش را (سرفِ /صرفِ) حاضر کردن دروس کرده بود. -می خواهد به ما (ارضِ /عرضِ /ارزِ) تبریک و (تَهنیت /تَحنیت) کُند. -رفیقی خوشخُلق و (بزلهگو /بذلهگو) که (اندلیبِ /عندلیبِ) انجمن و انسِ ما محسوب می شود. -در چشمهای درشتش( ،فروقی /فروغی) پیدا بود. -کودک ،با ادب و (توازعی /تواضعی) آنها را گرفت. ت (صراهت /صراحت) و سادگی بیان کردند. -با نهای ِ ب ذوق و (قریهه /قریحه) هستی. -تو خیلی باهوش و صاح ِ -در همین مجلس( ،بالبداحه /بالبداهه) از امیر معزی تقلید کرد. -گفت و گو در بارۀ مرا برای آخر (بگزارید /بگذارید). ت /صباحتِ) توأم داشت. -حُسن سیرت را با (سباح ِ -از کمک به یکدیگر ،فرو (گُذاری /گُزاری) ننماییم. -یک برگ از شکوفه را میان اوراقِ کتابی( ،ضبط /ضبت) کنیم. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم -محبت و عالقه هیچ یک ،از دیگری (صلب /سَلب) نشود. بانگِ (جرس /جرص) -وقت است تا برگِ (سفر /صفر) بر باره بندیم./ -دل بر عبور از (صدِ /سدِ) (خار /خوار) و (خواره /خاره) بندیم. -وادی پُر از فرعونیان و (غبطیان /قبطیان) است. ت (احریمن /اهریمن) بگیرید. -تخت و نگین از دس ِ ( -هامون /حامون) اگر دریا شود از خون ،بتازید. -باید به مژگان رُفت گرد از (تورِ /طورِ) سینین. -آنک امامِ ما (اَلم /عَلم) بگرفته بر دوش. -تکبیر زن ،لبیکگو ،بنشین به (رهوار /رحوار). -جز تو که فرات( ،رشهه ای /رشحه ای) از یمِ توست. -بانگ از جرس (برخواست /برخاست) وایِ من خموشم -از هر طرف بانگِ (رهیل /رحیل) آید به گوشم. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم گنج حکمت :به یاد 22بهمن -رنگین کمانی از شور و شوق ،کالفِ ابرهای (طیره /تیره) را از هم باز- می کرد. -در (محوته /محوطه /مهوته) آفتابی انقالب ،ابدی شد. -جلوههایی از تقدیرِ درخشان این (نحضت /نهضت) به ملت ما لبخند زد. ( -هلولِ /حلولِ) این صبحِ روشن را بزرگ می داریم. -یادِ ایثارگرانِ (ثهیم /سهیم) در این حماسۀ (صترگ /سترگ) ،در خاطره خویش ،پاس خواهیم داشت. ت الهی راه یافتیم. -به بارِ (آمِ /عامِ) رحم ِ -بیست و دوم بهمن در (هیئت /حیئت) روزی شکوهمند ،آرام آرام از یالِ کوههای بلند و برفگیر فرو آمد. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم یاران عاشق -از آنان که خونین (صفر /سفر) کرده اند. -چنین (نقمۀ /نغمۀ) عشق سر می کنند. ( -هال /حال) منکرِ جان و جانانِ ما. -بزن زخم ،این( ،مرحمِ /مرهمِ) عاشق است. -مگو سوخت جانِ من از (فرتِ /فرطِ) عشق. -خموشی است (حان /هان) ،اولین شرطِ عشق. -بیا با گُلِ الله (بیئت /بیعت) کُنیم. -پرواز شدند و پَر گشودند به (ارش /عرش) /هر چند دستبسته بودند آنها. -از آنان که خورشید فریادشان /دمید از گلوی (سحرزاده شان/ سحرزادشان) شعر خوانی صبح بی تو (-خاستم /خواستم) از رنجشِ دوری بگویم یادم آمد. -ناگهان ،قفلِ بزرگ (تیرهگی /تیرگی) را می گُشاید. -عشق اما کی خبر از شنبه و (آدینه /عادینه) دارد. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم کاوه دادخواه -در (اساتیرِ /اساطیرِ) باستان ،چهرۀ انقالبی کاوه آهنگر (بی نذیر/ بی نظیر) است. -ضحاک ،معرّبِ (اژی دحاک /اژی دهاک) ،در داستانهای ایرانی (مضهرِ /مظهرِ) خوی شیطانی است. -در لباسِ (خالیگری /خوالیگری) چاالک ،خورشهای حیوانی به او میخوراند. -هر شب ،دو مرد را از (کحتران /کهتران) یا (مهترزاده گان/ مهترزادگان) به دیوانِ او میبَرند. ( -خُرشگر /خورشگر) ،مغزِ سَر آنان را به ماران میدهد. ( -تجثمی /تجسمی) است از خوهای اهریمنی و بیداد و منشِ (خبیس /خبیث). ( -ذبونی /زبونی) ضحاک به دستی کسی انجام خواهد شد که هنوز از مادر نزاده است. -آبتین( ،ناگذیر /ناگزیر) از بیمِ ضحاک ،ترسان و گُریزان است. -تاریکی و ظلم بر همهجا (چیره گی /چیرگی) داشت. -کاوه ،هزاران تَنِ دیگر را (ناگذیر /ناگزیر) به بهای جانِ خویش به نافرمانی و قیام برانگیخت. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم -هنر( ،خار /خوار) شد ،جادویی ارجمند. -نهان راستی ،آشکارا (گذند /گزند). -کشید اژدها را به تنگی (فراز /فراض). -یکی (محظر /محضر) اکنون بباید نوشت. -بدان محضرِ اژدها( ،ناگذیر /ناگزیر) /گواهی نوشتند بُرنا و پیر. -تو شاهی و گر اژدها پیکری /بباید زدن داستان (عاوری /آوری). -چرا رنج و سختی همه (بحر /بهر) ماست؟ -بریده دل از ترسِ (گیهان /کیهان) خدیو. -همی برخروشید و فریاد (خاند /خواند). -بپوشند هنگامِ (ضخم /زخم) درای. -بیامد به درگاه ساالر نو /بدیدنش آنجا و (برخواست /برخاست) (قو /غو). -فریدون دست به گرزِ گاوسر بُرد و «بزد بر سرش ،ترگ بشکست (خورد /خُرد). کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم گنج حکمت :کاردانی -کشتی گیری بود که در زورآزمایی (شُحره /شُهره) بود. -بدر در میدانِ او (حاللی /هاللی) بودی و رستم به دستانِ او زالی. -روزی یاران( ،الهاح /الحاح) کردند و مرا به تفرج بردند. -ناگهان مردی از کناره ای درآمد و نبرد (خواست /خاست). -گفتم :علم در هر بابی الیق است و عالم در آن باب بر همه (فایغ/ فایق). ( -روزۀ /روضۀ) خلد ،مجد خوافی. حمله حیدری -پس آنگه باستاد و همرزم (خاست /خواست). -نشد هیچکس را (هوس /حوس) رزم او. -بَرِ مصطفی (بَحرِ /بَهرِ) (رُخصت /رُخست) دوید. -از او (خاست /خواست) دستوری اما ندید. -به سوی (حژبرِ /هژبرِ) ژیان کرد رو. -فلک باخت از (سهمِ /ثهمِ) آن جنگ ،رنگ. ( -الم /عَلَم) کرد شمشیر ،آن اژدها. ( -بیافشرد /بیفشرد) چون کوه پا بر زمین( /بخوایید /بخایید) دندان به دندانِ کین. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم وحید محمدی -زره ،لَخت لَخت و (غبا /قبا) ،چاک چاک. -چنین آن دو (ماهر /ماحر) در آدابِ ضرب / ز هم رد نمودند هفتاد (هرب /حرب). -شجاعِ (غضنفر /غزنفر) وصی نبی. -پی سر بُریدن (بیافشرد /بیفشرد) پا. ( -بیانداخت /بینداخت) شمشیر را شاه دین. ت -چو شیرِ خدا راند بر (خصم /خسم) تیغ /به سر کوفت شیطان دو دس ِ (دریق /دریغ). -چو (غلطید /غلتید) در خاک ،آن ژندهفیل. -شیرِ حق را مُنزه دان از (دقل /دغل). -در (قضا /غزا) بر پهلوانی دستیافت. -بندۀ حقم نه (معمورِ /مأمورِ) تنم. -شیرِ حقم ،نیستم شیرِ (هوا /حوا) /فعلِ من بر دینِ من باشد گواه. -از علی آموز اخالصِ (امل /عمل). ( -ذرّه /زره) لَخت لَخت و قبا چاک چاک. -در زمان انداخت شمشیر آن علی /کرد او اندر (قضایش /غزایش) کاهلی -مرا اوجِ (عزّت /عظت) در افالکِ توست. -رود (زره ای /ذرّه ای) گر زِ خاکت به باد /به خون من آن (ذرّه/ زره) ،آغشته باد. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم کبوتر (توق /طوق) دار ت /ناحیتِ) کشمیر( ،مُتسیدی /مُتصیدی) بود. -در (ناهی ِ -در ناحیت کشمیر ،متصیدی خوش و (مَرغزاری /مَرغذاری) نزه بود. -از عکسِ (ریاهین /ریاحین) او پرِ زاغ چون دُمِ طاووس نمودی. -شقایق بر یکی پا ایستاده /چو بر شاخِ (ذمرّد /زمرّد) جامِ باده. -در وی شکاری بسیار و اختالفِ صیادان آنجا (متواتر /متواطر). -زاغی در (هوالی /حوالی) آن ،بر درختی بزرگگشن خانه داشت. -صیاد پیش آمد و جال کشید و (حَبه /هبه) (بیانداخت /بینداخت). ت /مطاوعتِ) او روزگار گذاشتندی. -در طاعت و (متاوع ِ -صیاد شادمان گشت و (گُرازان /گُراذان) به تگ ایستاد. -تا ایشان را در (ضبت /ضبط) آرد .و کبوتران (اظطرابی/ اضطرابی) می کردند. -همگنان باید (اختالصِ /اختالسِ) یاران را مهمتر از (تخلسِ/ تخلصِ) خود شناسند. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم -و حالی (ثواب /صواب) آن باشد که به طریقِ تعاون ،قُوتی کنید تا دام از جای برگیریم. -دام از جای برگیریم که (رحایشِ /رهایشِ) ما در آن است. -صیاد در پی ایشان ایستاد به این امید که آخِر درمانند و (بیافتند/ بیفتند). -از تجارب برای دفعِ حوادث( ،صالحها /سالحها) توان ساخت. -مطوقه بدید که صیاد در (قفایِ /غفایِ) ایشان است. -آن موش را زیرا نام بود ،با (دحایِ /دهایِ) تمام و خرد بسیار. -گرم و سرد روزگار دیده و خیر و شرِ (اهوال /احوال) ،مشاهده کرده. ت گُریزگاه روزِ حادثه ،صد سوراخ -در آن (مواظع /مواضع) از جه ِ ساخته( ،طیمارِ /تیمارِ) آن فراخور حکمت و برحسب مصلحت بداشته. -زبرا پرسید که «کیست؟» نام بگفت ،بشناخت و به (تأجیل /تعجیل) بیرون آمد. -چون او را در بندِ بال بسته دید( ،زِحاب /زِهاب) (دیده گان /دیدگان) بگشاد. -مرا (غزای /قضای) آسمانی در این (ورته /ورطه) کشید. -گفت نخست از آنِ یاران بگشای که بریدنِ بندِ (اسحاب/ اصحاب) ،اولیتر. -موش بدین سخن( ،التفاط /التفات) ننمود. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -ایشان ،حقوقِ مرا به طاعت و (مناسحت /مناصحت) (بگذارند/ بگزارند). ت -به (مئونت /معونت) و (مضاهرتِ /مظاهرتِ) ایشان از دس ِ صیاد بجستم. ب (صیادت/ -مرا نیز از عهدۀ لوازمِ ریاست ،بیرون باید آمد و مواج ِ سیادت) را به ادا رسانید. -می ترسم اگر از گشودنِ (اوقده /عُقده) هایِ من آغاز کنی ،ملول شوی. ب من، -اگر چه مالل به کمال رسیده باشد (احمالِ /اهمالِ) جان ِ جایز نشمری و از ضمیر ،بدان (رُخست /رُخصت) نیابی. -در هنگامِ بال ،شرکت بوده است ،در هنگامِ (فراق /فراغ) ،موافقت، اولی. -و اال (تاعنان /طاعنان) مجالِ وقیعت یابند. ت پسندیده و (صیرتِ /سیرتِ) -عقیدتِ اربابِ مودت بدین خصل ِ ستوده در مواالتِ تو (سافی تر /صافی تر) گردد. ( -ثقتِ /سقطِ) دوستان به کرمِ تو (بیافزاید /بیفزاید). -آن گاه به جد و (رقبت /رغبت) ،بندهای ایشان تمام ببُرید و مطوقه و یارانش( ،مُتلق /مُطلق) و ایمن بازگشتند. -بر سبیلِ (اعتزار /اعتذار) ،این [شعر را] بر زبان راند. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم (غصه /قصّه) عینکم -در میانِ تاریکیهای حافظهام ،روشن و پُر (فروق /فروغ) میدرخشد. -خیال میکردم عینک ،مثلِ (تألیمی /تعلیمی) و کراوات ،یک چیز (فرنگی معابی /فرنگی مآبی) است. -عینک یک چیز متجددانه است که برای قشنگی به چشم (میگزارند/ می گذارند). -دو برادری مثلِ ( الم /عَلم) یزید میمانید ،دراز دراز. -مادرم (شماتتم /شماطتم) می کرد. -به شترِ (عفسار /افسار) گُسیخته میمانی .شلخته و هردمبیل و (حپل حپو /هپل هپو) هستی. -تمامِ غفلت هایم که ناشی از نابینایی بود ،حمل بر بیاستعدادی و (محملی /مُهملی) و ولنگاریام کردند. -کارش نوحهسرایی برای زنان بود( ،روضه /روزه) میخواند. -همۀ این کتابها را در یک (بُغچه /بُقچه) میپیچید. -کتابِ دعا و کتابِ جودی و هرچه از این کتب (تعذیه /تعزیه) و (مرصیه /مرثیه) بود ،همراه داشت. -من (غُال /قُال) کردم ،روزی که پیرزن نبود رفتم سَرِ بُقچهاش. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم ت (مضحک /مظحک) سر به سر خواهرم (بگزارم/ -با این ریخ ِ بگذارم). -آفتاب رنگ رفته و زردی (تالع /طالع) بود. -قوطی (هلبی /حلبی) عینک را در جیب گذاشتم. -برای امتحانِ چشمِ (مُصلح /مُسلح) ،ردیفِ دهم را انتخاب کردم. -با مختصر سابقۀ (شرارطی /شرارتی) که داشتم ،سوءظن پیرمرد معلم را (تهریک /تحریک) کرد. -موقع را (مقتنم /مُغتنم) شمردم. ب /قریبِ) به یک دقیقه بِر و بِر چشم به عینک من دوخت. ( -غری ِ ( -مسحورِ /مسهورِ) کارِ خود بودم ،ابدا توجهی به ماجرا نداشتم. ( -اسرار /اصرار) داشت که خیلی عامیانه صحبت کند. ب) آنان ،کالس و مدرسه را تکان داد. -صدای (مهیبِ /محی ِ -نمی دانم چه بگویم .مات و (مبحوت /مبهوت). -تصمیم به اخراجم گرفتند ،وقتی (خاستند /خواستند) تصمیم را به من ابالغ کنند ،ماجرای نیمهکوری خود را گفتم. -شلوارهای (وصله /وسله) دار ،رسول پرویزی. -در خانه هم غالبا پای سفره (نهار /ناهار) یا شام بلند می شدم. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -تو را به آینهداران چه (التفاط /التفات) بود /چنین که شیفتۀ (حُصنِ /حُسنِ) خویش باشی. -قیافۀ (یُقورم /یُغورم) ،صورتِ درشتم ،با عینک جور نبود. -بی توجهی من و اینکه با نگاه ها ،هیچ اضطرابی نشان ندادم ،معلم را در (زن /ظنّ) خود تقویت کرد .یقین شد که بازی جدید درآورده ام. روان خوانی دیدار -طلبۀ جوان ،پا به آن خانۀ (مهقر /محقّر) گذاشت. -چقدر آسان است با یک (طپانچه /تپانچه) واردِ این حیاط شوند. -قلب یا مغز؟ کدام یک را (ترجیح /ترجیه) می دهید؟ -آقایان محترم! روحانیونِ (حوضهها /حوزهها)! -چرتکه (بیاندازید /بیندازید). -جوان باال بلند( ،موئقر /موقّر) ،آرام. -حکومت (خوان /خان) های (غدّاره کش /قدّاره کش) ،بس است. -در (محظرِ /محضرِ) مُدرس( ،تَلمُّذ /تلمُّظ) میکرد. -نظامِ شاهنشاهی را (موحبتی /موهبتی) الهی میدانید. -تمام وجودش (خودخاهی /خود خواهی) و استبداد است. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم -در حضورِ جمع ،به (مسامهه /مسامحه) به تنومندی یک نظامی بدکاره اشاره میکنید. -مسائلِ جدی قابلِ (تأمّل /تعمل) در چنته ندارد. -مُدرس( ،تأسّر /تأثّر) را پس نشاند. -وظایفِ خود را به عنوان یک روحانی تمام (ایار /عیار) انجام داده اید. -شما نظرات و (خاسته /خواسته) های مرا به گوشِ طالبِ جوانِ (حوزه /حوضه) برسانید. ( -جرأتِ /جرئتِ) ترکِ مجلس مرا ندارید. -طُالبِ جوان در (ارز /ارض /عرضِ) پیاده رو ،در کنار هم. -جوانی که با آتشِ درون ،پیوسته در (مخاترۀ /مخاطرﮤ) سوختن بود. -شب به شدت سرد بود ،دلِ روحاهلل به (هدت /حدت) ،گرم. -این (قولِ /غولِ) بی شاخ و دم که معلوم نیست از کدام جهنمی ظهور کرده. خاموشی دریا -از شعله به خاطر روشناییاش سپاس (گذاری /گزاری) کُن. -چهارپا روی خاک( ،هیاهو /حیاهو) میکند. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi وحید محمدی واژگان مهم امالیی فارسی یازدهم گنج حکمت :تجسم عشق -پیوسته بارِ وظیفه را بی (رقبت /رغبت) به دوش کشید. ( -زنهار /زنحار) ،دست از کار بشویید. -آنکه با بیمیلی ،خمیری در (طنور /تنور) نهد. -کار( ،تجثمِ /تجسمِ) عشق است. (خانِ /خوانِ) عدل ( -خان /خوانِ) عدل خود را بر همگان گسترده. -اگر فکر و (حواسم /هواسم) این جهانی است /بهرهای واالتر از (بحر /بهر) من نیست. -روح را خاک نتواند مُبدل به (قبارش /غبارش) سازد. -هر نفسی را دو نعمت است :دم فرو دادن و برآمدنش؛ آن یکی مُمدِ (حیاط /حیات) است و این یکی (مُفرهِ /مُفرحِ) ذات. -چنین زیبا ،زندگی در هم (طنیده /تنیده) است. ت زینِ خود (مؤتبر /معتبر) بمانم. ( -بگزار /بگذار) بر پش ِ -او اختران را در آسمان نهاده تا (برّ و (بهر /بحر) نشانمان دهد. -تا نگاه به (فراذ /فراز) ها ،دوزیم. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم ت (حسارِ /حصارِ) ده ،دیگر هیچ نیست .صحرای بی -در کویر ،پش ِ کرانۀ (اَدَم /عَدم) است. -چشمۀ مواج و (ذالل /زالل) نوازشها ،امیدها. .... روان خوانی آذرباد -صدای (هلهله /هلحله) و آوازِ مرغان در (فزا /فضا) طنین افکنده بود. -تمامِ وقت خود را (سرفِ /صرفِ) آموختن پرواز کرد. -با این سرعت ،بالهای او (سبات /ثبات) خود را از دست میدادند. -باید حماقت را کنار (بگزاری /بگذاری). -مرغِ دریایی (مهدود /محدود) و بیچاره هستی. -از (شئف /شعف) و شورِ زندگی ،لرزشی خفیف احساس کرد. -حلقه زدن ،کُند(غلطیدن /غلتیدن) و انواعِ چرخیدن را تمرین کرد. -مرغانِ دریایی حاضر نشدند (عظمتِ /عزمتِ) آنچه را که میتوانستند در پرواز ببینند بپذیرند. -آنها (نخاستند /نخواستند) چشم خود را باز کنند. -میدانی چند مرحله از (حیاط /حیات) را طی کردیم تا فهمیدیم -با هیچ چیز( ،مهدود /محدود) و مقیّد نمیشود. کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi واژگان مهم امالیی وحید محمدی فارسی یازدهم نیایش -الهی ز (عسیان /عصیان) مرا پاک کن. -دلم را بده (عظم /عزم) بر (بنده گی /بندگی). ( -نشاتی /نشاطی) بده در عبادت مرا. -به (هشرم /حشرم) بده نامه در دست راست /زِ (حولم /هولم) در آن روز بی باک کن. پاینده باشید! کانال تلگرام « طریقت فارسی» @tarighatfarsi

29,500 تومان