صفحه 1:
پاورپوینت
گلچینی از تک بیت
های سعدی شیرازی
پنجاه تک بیت
صفحه 2:
صفحه 3:
بیتیهای زیبا از سعدی
5 كر كاسة زرين
كوهر اكر شكند
قیمت بد نشود
Ss نیفزاید و زر
صفحه 4:
هر کسی نادیده از رویت نشانی میدهند
پرده بردار ای که خلقی در گمان افکنده ای
صفحه 5:
ابیت سوم:
۱0
عمرم به آخر آمد. عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
صفحه 6:
cull چهارم:
oo000
سخن لطیف سعدی نه سخن. که قند مصری
خجلست از این حلاوت که تو در کلام داری
صفحه 7:
لابيت پنجم:
oo000
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبابی ۳
صفحه 8:
کس ندیده است آدمی زاد از تو شیرین تر سخن
شکر از پستان مادر خورده ای یا شیر را
صفحه 9:
لابيت هفتم:
۱00
ز یک ناخراشیده در مجلسی
برن_جد دل هوشمندان بسی
صفحه 10:
لادوبيتى هشتم:
oo000
جاه است و راه و ديدة بينا و آفتاب
نا آدمى نكاه كند ييش ياى خويش
جندين جراغ دارد و بيراهه مى رود
بكذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش
سعدى شيرين سخن
صفحه 11:
لاسه بیت نهم:
20
خفتگان را چه خبر زمزمة مرغ سحر
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
کادمی را بتر از علت نادانی نیست
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گوبی
به عمل کار بر آید به سخندانی نیست
صفحه 12:
ابیت دهم:
0000
گر خواجه شفاعت نکند روز قيامت
ما از رخ مشاطه نرنجیم. که زشتیم
صفحه 13:
لابيت يازدهم:
oo000
گر برود جان ما در طلب روی دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
صفحه 14:
لاشاهكار دوازدهم:
00
آدمى را عقل بايد در بدن
ور نه جان در كالبد دارد حمار
كنج خواهى در طلب رنجى ببر
سعدى شيرين سخن ع
صفحه 15:
ابیت سیزدهم:
oo000
گوهر قیمتی از کام نهنگان ارند
هر که او را غم جان است به دربا نرود
صفحه 16:
ابیت چهاردهم:
20020
به دریا مرو گفتمت زینهار
و گر می روی تن به طوفان سيار
صفحه 17:
ابیت پانزدهم:
oo000
گر هنری داری و هفتاد عیب
دوست نبيند به جز آن يك هنر
صفحه 18:
لابیت شانزدهم:
20020
نکوبی کن امسال چون ده تو راست
كه سال دكر ديكرى كدخداست
صفحه 19:
ابیت هفدهم:
00020
اگر عنقا ز بىبركى بميرد
شكار از جنك كنجشكان نكيرد
صفحه 20:
لابيت هجدهم:
20020
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
صفحه 21:
ابیت نوزدهم:
oo000
عجب دارند بارانم که دستش را همی بوسم
ندبدستند مسکینان سری افتاده در پایی
صفحه 22:
ابیت بیستم:
20020
محتسب کو تا ببیند روی دوست
همچو محرابی و من چون عابدی
صفحه 23:
80000
فهم سخن چون نکند مستمع
قوت طبع از متکلم مجوی
فسحت ميدان ارادت بيار
تا بزند مرد سخنگوی گوی
صفحه 24:
لابيت بيست و دوم:
لالالالانا
بوسه ای زان دهن تنگ بده یا بفروش
کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند
صفحه 25:
ابیت بيست و سوم:
۱0
حیف باشد بر چنین تن پیرهن
ظلم باشد بر چنین صورت نقاب
صفحه 26:
لابيت بيست و جهارم:
oo000
۳
بامدادی تا به شب رویت مپوش
تا بپوشانی جمال آفتاب
صفحه 27:
لابيت بيست و ينجم:
oo000
4
حیف است چنین روی نگارین که بپوشی
سودی به مساکین رسد آخر چه زبانت
صفحه 28:
لابيت بيست و ششم:
oo000
نقاب از بهر آن باشد که بربندند روی زشت
تو زیبایی به نامايزد چرا باید که بربندی
صفحه 29:
۱۱
برقع از پیش چنین روی نشاید برداشت
که به هر گوشهی چشمی دل خلقی ببری
دیده ای را که به دبدار تو دل می نرود
هیچ علت نتوان گفت به جز بی بصری
سعدی شیرین سخن >
صفحه 30:
لابيت بيست و هشتم:
لالالالانا
ماه و يروين از خجالت رخ فرو يوشند اكر
آفتاب آسا کند در شب تجل روی تو
صفحه 31:
لابيت بيست و نهم:
۱
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است
كر نبينى جه بود فايدة چشم بصیر
صفحه 32:
لابيت سى ام:
لالالالانا
كر تو انكار نظر در آفرينش مى كنى
من همى كويم كه جشم از بهر اين كار آمده
صفحه 33:
ابیت سی و یکم:
۱
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق نو هر شب كه هست يلدايبست
صفحه 34:
ابیت سی و دوم:
۱0
به هرکس روی بنماید گر آن شاهد که من دانم
فقیه از رقص در حالت خطیب از می خرابستی
صفحه 35:
ابیت سی و سوم:
۱0
به جند سال نشايد كرفت ملكى را
كه خسروان ملاحت به يك نظر كيرند
صفحه 36:
لابيت سى و جهارم:
۱10000
سخن گرچه دلبند و شیرین بود
سزاوار تصدیق و تحسین بود
جو يكبار كفتى مكو باز يس
كه حلوا جو يكبار خوردند بس
سعدى شيرين سخن ع
صفحه 37:
لابیت سی و پنجم:
20080
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس
صفحه 38:
ابیت سی و a ششم:
۱0
آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید
صفحه 39:
ابیت سی و هفتم:
00
اگر هست مرد از هنر بهره ور
هنر خود بكويد نه صاحب هنر
اگر مشک خالص نداری مگوی
ورت هست خود فاش گردد به بوی
جه حاجت به گفتن که زر مغربیست
محک خود بگوید که معیار چیست
صفحه 40:
ابیت سی و هشتم:
۳
چون ما و شما مقارب یکدگریم
به زان نبود که پردهی هم ندریم
ای خواجه تو عیب من مگو تا من نیز
عيب تو نكويم كه یک از یک بتریم
سعدی شیرین سخن >
صفحه 41:
ابیت سی و نهم:
۱
به سرو گفت کسی که میوه ای نمی آری
جواب داد که آزادگان تهی دستند
صفحه 42:
ابیت چهلم:
۱00
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
صفحه 43:
ابیت چهل ویکم:
۱
دل. آینهی صورت غیب است ولیکن
آن را که بصارت نبود یوسف صدیق
جاپی بفروشد که خریدار نباشد
سعدی شیرین سخن >
صفحه 44:
ابیت چهل ودوم:
oo000
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد
نتوان دید در آبینه که نورانی نیست
صفحه 45:
ابیت چهل وسوم:
00000
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
سعدی شیرین سخن
صفحه 46:
ابیت چهل وچهارم:
۱00
دو چیز طیرهی عقل است. دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
صفحه 47:
ابیت چهل وپنجم:
oo000
فروتن بود هوشمند كزين
نهد شاخ ير ميوه سر بر زمين
صفحه 48:
لابیت چهل وششم:
oo000
يندم مده اى دوست که دبوانهی سرمست
هرکز به سخن عاقل و هشیار نگرده
صفحه 49:
ابیت چهل وهفتم:
۱00
به کوشش نروید كل از شاخ بید
نه زنگی به گرمابه گردد سپید
صفحه 50:
ابیت چهل وهشتم:
۱00
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد
دربغ سود ندارد چو رفت کار از دست
صفحه 51:
ابیت چهل ونهم:
0
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد
گنه است بر گرفتن نظر از چنین جمالی
2
صفحه 52:
ابیت پنجاهم:
oo000
گرت با ما خوش افتاده است چون ما لاابالی شو
نه پاران مست بر خیزند و تو مستور بنشینی
صفحه 53:
|.
محمد فایق مجیدی دهگلان هستم
فا فا "ی امی مس