صفحه 1:
ey oat كل
ور هد ور ری را
کیب وصفی مقلوب. به تقليد از عربی صفت جمع بسته شده
فروغ رویت اندازی سوی خاک ای خد) و زبایی خودت را به خاک میبخشی (هدیه میدهی)
گاه چو تیری که ژود بر هدفه تشبیه دا
چون بكشايم زسر مو. شكن / ماه بيند رخ خود را به من
(چشمه میگوید)هنگام که چین و شکن راز زلف خود یز میکنم (در مسیر
alge de چهره خودش در من:ببیند
در تن اين پرده نیلوفری | کیست کند با چو منی, همسری
(چشمه میکوید) در عمقی این آسمان آبی» هیچ کس نمیتواند با من برابریتماید(بیرقیب هستم)
نادره جوشنده: تر کیب وصفی مقلوب (جوشنده کمیاب)
رسيم ديرينسكين
صفحه 2:
درس دوم
و
* ازتیکی کردن مین دنت بر تا
۵ اتکی وتیکوکری برد ما تیان رب
* به زبان ديكو مكو و به دل ديكر مدار: كفتارت با نينت هماهنك باشد (جيزى را که مىكوبى بايد به أن
اعتقاد دلشته باشى).
» كندمثماى جوفروش مباش: صداقت داشته باش. (كنايه) كندم را که ازشمندتر است gh oy که
كمارزشتر است- تبديل نكن (همانقدر كه ادعا مىكنى. عمل كن)
* داد از خويشتن بده: خودت كارت را مورد قضاوت JF (- كلاهث را فاضى كن)
* از ذاور مُستفنى باشدد نيازى به داور و قاضى اندارد.
هر شادى كه بازكشت آن. به غم است. آن را شادى مشمر: شادىهابى كه به رنج ختم میشوند.
شادى محسوب نكن.
» حق شناس باش. خامته قرابت خويش راء قدردان باش به ويزه نسبت به اقوام و بستكان خود.
* مولع میاش - حریص و زیدخوه نبا
رسته باشى: رها و أزاد باشى.
» ارتجالاًانعابى موساخت. منبك تقزير: دى كه أز دبستان به سراى موشدم:
یلدمه نیرز as
* بال وبر افراشته. در هم آميخته: قرد برانكيختهائد: كنايه از نزاع و جنك أست.
» لاجرم سير بينداخت: به ناجار تسليم شد (سبر أنداختن كنايه دار
» خروس غالب! مخذول' و نالان. استوحام م ى كرد ؟. بسیل[ کردم
-١ بيروز: 6 با فرومايكى و ثالدكنان. 6 طلب بخشش مىكرده - یع شرخی
© بدسيكال: as phan J) sas خيش لنك بود كنايه از Foley
(WLS) Ci go خشت میزد: بيهوده »
صفحه 3:
» آشتر به شعر عرب. در حالت است و طرّب (منهوم این مصراع .
حبونات از جمله شتر)
اين را من از روی «طبیعت» کشیدهام: ین تقاشی
(آموزش ندیدهام)
فىالجمله'. نماند از معاصى. ُنگری که نکرد" و شُسکری که نخورد ".من گوش استعاع ندرم لقن
تقول!
۱- خلاصه. ۲ - هر کار زشت و تاپستدی را نجام داد. ۴- و تام نوشیدنیها را توشیده بود. ۴- سخن هیچ
گوینهای را کوش نمیدهم
صفحه 4:
درس سوم (سفر به بصره)
* مُكارى! از ما سى دبنار مغرب ' مىخواست.
-١ كسى كه اسب يا شتر كرايه مىدهد. 1- دينار: واحد بول (از جنس طلا) دینار مربی: دبتار مراکشی
* جنان كه هسنى برنشين' وبه نزديك من pig gland gl
شو ابر أسب با شتر). - بيء *- تامهلى كوتاه
قیاس کند که مرا هلیت, چیست: بسنجد که شایستگی من تا چه حد است.
© در حال سى دينار فرستاد. نيكومتظر و متواشع و متدین: خوشچهره و فروتن و ديندار
Spat
© ما رابه تزديك خويش بازكرفت.
* كرأى شتر - كرليه شت
» خداى از عذاب «ذين» قرّج دهاد: برور دكار از عذاب بدهكارى رها سازد (بتدكان را
» مأ ا به إنعام و إكرام به راء دريا كسيل كرد: ما رابا تحفه و هديه واحترام. لز رله هزيائى: روقه ساخت
(فرستاد»
چندان كه ما در حمام شدیم و دلاک و قّیم در آمدند و خدمت کردند: که ما ورد حمام شدیم
و کیسه کش غشت و مال دهنده(مسازر) داخل شدند و وظیفه خودر انجام دادن
»© هر كه در مسلخ كرمابه بود: تمام افرادى که در رختکن گرمبهبودند
به زبان تازى كفتم: عربى
grade * كه ازروزكار: پیش آید مخنی
از فقتل خدا توميد ثبايد شد للق و رحمت
al ey lla بلتدمرتبه اسث (فعل سوم شخص)
صفحه 5:
»از آن دل مشفولی! تنهابونشست؟ گرد گوسفندان من, نیارستی گشت۲
1- نگراتی و دلواپسیء ۲- سوار [اسب] شد. ۳سجرأت نمیکرد پرسه بزد
* به شهر وفتمى' به شغلى؟. قضا را انفاقً
أأب مزيرفتم (ماشئ pated ل“
» به جامه اندرمائد: محناج
#كركى روى به رمه أورده بودد كله (كوسقتدان)
» سك هيج آواز نداد.
صفحه 6:
* صورتگ به رو نداشتدنقاببه چیه نداشت؛ صمیمی بود
* کارش نار نقشه یبود رسم کدنء طراحی ک
» در آن, دستی تازک داشت: در آن کار مهارت داشت.
* در پیچ و تاب عرفانی اسلیمی. آدم چه کاره بود؟ : در طرحها
البرتره) انسان زيا جنبه مادى أن) توجهى نيست. استقهام انکاری
Loe راروانگرته میریخت: طراحی میکرد؛ Sele Je SE
Se SSO 6
در پیرنگک اسنب: خرفی یه کازش بود
© مرا خديثى از اسبپردازی معم در
* معلم مشوش بود: آشفته
* از در ناسازی صدا برداشته مخالفت
» واه دست خودش هم نیست: تساط ندرد
© هركز جانورى جز از بهلو نكشيد: فقط از بهلو. تصوبريردازى و نقاشى مى كرد (نه از روبدرو؛
« خُلَفِ صدق نياكان هنرور خود بود جانشين راستين بيشيتيان هترمند خودش بود.
» دست معلم. از وق ote fy bo
* صورت داد نقاشی کرد
»از ال و غارب. به زیر مد: ميان دو كتف
» رده را برآود: بالاى كمر را نقاشى كرد
* دو دست را ور له تین ساخت: بای برمدگیهای دست وا
» گریزی رندنه زد که به سور اسب انجامید:گریزیزبرکاه زد که بای بایان دادن
صفحه 7:
» از مخمصه زسته بود در اصل به معنی بدیختی و غم بزرگ؛ در اینجابه معني گرفتاری
زنك نقاشی دلخواء و عطفه بين كلمات همنقش استفاده مى شو
* زنك نقاشى دلخواه بود و. ربطه بين جملهها قرار مى كير
عاليه خانم رو. نشان نعيداد: أفتايئ تموشد.
* معیشت تنگه درآمد کم
» کموبند. خود را؛تنگتو بست: مستمتر شد (کنایه درد)
» شستم خبردار شد. فهمیدم
@ جشمها را بسته بودتده كورهاي تازه خاموش شده: استعاره از بدن نيما
صفحه 8:
درس ششم (مهر و وفا)
PASS سا
» گفتا غمت سرآید: (محبوب) گفت: اندوهت به بايان مىرسد. رآمدن: كنايه استه
»گفتم که ماو من شو. كفتا اكر برآيد: ابيهام دارد. -١ اكر طلوع كند. ؟- اكر ممكن باشد.
* مهرورزان: عاشقان
© خويرويان: زيبارويان
» كفتا كه #شبرو» لست او از اه دیگر آید: شبگرد و عیر
کفتا کر بدنی. هم اوت رهبر آید: جهش ضعیر درد
© كفتم خوشا هوابى كز باد لد خیزد كفنا خُنّك نسيمى. كز
ote خوشا نيكا
© كفتم كه قوش لعلت. ما ره آرزو گشت
توعی سنگ قيمنى قرمز رنك. استعاره از لب
* كقتم دل وخيضته كى عؤم صلح داد
ie تصميم
© خر #ايهام» هر دو معتى متنظر اسث لما در كنايه فقط معنى دور. به عبارتى ذيكر تأكيد بر معنی
cas i) کج است؛ دزد است»
در بيت أغازين اين غزل حافظ قافيه و رديف استثنااً در هم ادغام شدءاتد.
كفتم غم تو دارم؛ كفنا غمت سرأيد كفتم كه ماو من شو كفتا اكر برأيد
كفتم ز مهرورزان. رسم وفا بياموز 0 كفتا ز خوبرويانء اين كار كمتر أيد
» موشى بكرفتئد و در خْه كردند: موشی گرفتند و آن را داخل صندوقچهای (جعبه کوچکی) گذاشتند.
#شيخ فرمودد زينهار. تا سر اين خقّه باز نكنى: أكاه باش. احتياط كن. حواست باشد.
#سوداى آنش بكرفت: كتجكاو شد (سودا: به معتى فكر و خبل یز به کر میروم)
» من از تو. سر خداى تعالى. طلب كردم: اسرار الهى را از تو درخواست کردم
صفحه 9:
© بيتد «غم و شادى جهان را ود هیچ ثبات
کدام یک گزیته «قرابت معتایی» دارد؟
الف) كفتم غم تو دا
te Seay Us eS
ج) كفتم خوشا هوايى. كز باد لد خبزد
mee
صفحه 10:
درس هفتم (جمال و کمال)
PASS سا
بهشت. انهار و أشجار أست: رودها و درختان.
he دلهاء زندكي دلها
» آب را صفت. طهارت است: ویزگی آب. پاکی است (ين نوع « را » بين مضاف و مضافتاليه جابدجابى به
وجود میآورد)
» چون تن به ؤلت بيالايد: هتكامى كه بدن به وسيله لفز
© روى بتافت:
» هم قرقت بود وهم وصلت: هم جدابى است و هم وصال
» در بدايت. بند و جاه بود در فهايت. تخت و كاه نود در آغزء گرفتاری وجود درد و سرانجام خو
» يعاقوب خود اورا به صبرء آموزكار ود يعقوب (ع) أموزكار يوسف (ع) مى باشد در زميته تعليم برفبارى
© خبردهنده أزاو. لِك َي أو قدرتمند (استعاره از پرردگ
7 مه
ه فلاجرّم حديث أيشان. نیکوتریناحادبث ال روزگار نود پس ناگزین سخن
جبار و روزگارسجع دارد
* خسن صورت و خسن سيرت: تيكومنظرى و تيكوباطنى (ظاهر و باطن زيب
» يادشاه عالم: استعاره از خدا
* در مقابله «لثيمى» کریمی کر
@ آهنگم کید و مر و عاوت کودند: تصميم كرفتند مكر و حيله و دشمنى بورزتد.
1 1
هرگز کید کایدان, با خواست خداوند غیبدان, برابر نيايد: نبرنگ حقهبزان
غیبدانبربری نمیکند
صفحه 11:
«سچع» مانند قاقيه اسث و انواعى دا #أصلت. هلاک و پاک
أب حبات قنها بؤد و در قرآن حبات لها بود. © ن و دل
اجناس در يابان جملهها و قرينهها قرار نمىكبرد. ولى #سجع» حتماً قربنهبندى مى شود تا مانند قافيه باشد.
در دلها
* گر در طلبت رنجی ما را پرسد. شاید: شایسته است؛ سزاوار اسث.
» ما تیز یکی باشیم. از جمله «قربان»هاء ابهامدارد. ۱-قربانشده. ۲ - تیردان (کش)
صفحه 12:
به نام خدا
درس هشتم (در سایهسار نخل ولایت)
* مور چه میداند که بر ديواره آهرام مىكذرد يا بر خشتى خام
استعاره از خود شاعر جمع هزم (اهرام مسر نماد عظمت
ye
3
ne مشبابا شبکهتاین. . افافاتشبیلی
أن بلندترين هرّمى كه فرعون تخيّل مىتوائد ساخت.
SSE ORES
* بيش از تو. هیچ آقیانوس را نمیشناختم كه عمود بر زمين بايستد.
استعاره از حضرت على (ع)
شب از جشم تو أرامش را به وم درد و طوفان از خشم تو. خروش را (واج آراليى صامت هش». بنج بار)
تشخيص + نماد تشخيص + نماد
#جاه از أن زمان كه تو در آن گریستی. چوشان است: تلعیج دارد + ُسن تعلیل
* هیچ شکوفهنیست کز ثبر (سل) ey ns) lh تو قیست : همه شكوفهها لز نسل ختده زبباى تو
۱
عتلی درعتفی - عقبت.
» چگونه میتوان به شمشیری. دریابی را شکافت: درب استعاره است از پیشانی حضرت علی CG)
* مگر از کدام با هر (ضافه تشبیهی) مستبودی | که با ناه هشتاد خم بر خود حد زدى (تلبيح)
© درى كه به باغ بینش (اضافه تشبیهی)
(lal
6 شعر سپید من. روسیاه ماند: تضاد ندارد.
صفحه 13:
* که در فضای ت بهبیوزنی (یاعتباری) تاد | هر چند کلام زو وزن میگیرد: ابر مد یام
35
انيهامة -١ باعتبارى. ۲-نداشتن وزن غروضی
» تبارکا.. احسن الخالقین: خجسنه اد تم
صفحه 14:
درس نهم (غرش شیران)
ومس جرد
* وین بوم محنت! از پی آن تا کند خراب
خوئیهای این جریان»
opal جند. تشبیه شده (که موجب وبرنی میشود). ۲-آشیان و جایگاه سرشار از نعمت
» آب اجل مرک و نبودی) که هست گلوگیرعام وخاص .بر حلق و بر دهان شم نیز بگذرد
| تضاه الا
ان به جهان در با نکرد: در قدیم دو حرف اشافه برای یک متمم استفاده میشده
در مملکت چو غزش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما" تيز بكذرد (شما سكان)
لزاع ران ,13 لس دسفي
* بادى كه در زمائه بسى شمع ها يكت هم بر جراغدان شما نیز بگذرد
قجاز (استعاره از مرك) مجاز (استعاره از وجودها مَجاز استعره
#زين كاروانسراى' بسى كاروان" كذشت ١ تاجار كاروان” شما نیز بگذرد
-١ مجاز (استعاره از دنيا). ؟- مجاز (استعاره از كرودهاى انسانى). ۳- قجاز (ستعاره از كروه ظالمان)
مفتخرابه طالع مسعود؟ خویشتن اختران شما نيز بكذر
1 ده و مقرو: سبح Geol
مىداتستعائد)
1 a
ب قط كورتن ز تحقل. سي كنيع تا سختی کمان شما نيز يكذرد *
تكبية سخ تكماتى و قدرت تيراتدازى (كنايه) ١ أضافه تشبيهى
صفحه 15:
گرگی؟ شبان؟ شما نيز يكذرد.
-١ معنى حقيقى: كله. مجازة مردم. ؟- مجاز لاسنعاره از حاكم ظالم). ؟- در اينجا به معتى ظلي - جويان
(استعاره از حاكم ظالم).
© هتكامى كه يك وازه ذر معنى #غيرحقيقى» استقاده مىشود مىكوبيم در معتى «تجازى» به كار رفته
است. مجازها انواع كوناكونى خارنف. يكى از رأيترين و بركاربردترين أنهاء استماره ست استماره. هر حقيقت
توعى مجازاست كه براساس مشايه كار م روده متلا دنيا از اين جهت كه عدماى به أن
pi hae ام شوند. به كاروانسرا تشبيه مىشود ولى يك طرف تشبيه كفته ثمى:
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم استد بدون دمیدن در صور (توسط اسرفیل) تا ملكو اغلى. اين
sone Ye
* پیت ما ارگهددیم. این رفت ستم پر ما بر ستمکاران؛ کوی چه رسد خذلان؟» با
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس اول
اَفالک :جمع فلک (به نام کردگار هفت افالک).
نَمَط :رَوش
فَضل :رحمت (الهی فضلِ خود را یارِ ما کن).
گُلبُن :بوته گل
زَهره در :زَهره درنده ،ترساننده
عجایب نقشها سازی ،سوی خاک :ترکیب وصفی مقلوب ،به تقلید از عربی صفت جمع بسته شده.
جانِ جانی :اصلِ وجود ،هستی
فروغِ رویت اندازی سوی خاک( :ای خدا) تو زیبایی خودت را به خاک میبخشی (هدیه میدهی)
گاه چو تیری که رَود بر هدف :تشبیه دارد؛ وجه شَبَه مستقیم رفتن است.
چون بگشایم ز سرِ مو ،شکن /ماه بیند رخِ خود را به من
(چشمه میگوید) هنگامی که چین و شکن را از زلف خود باز میکنم (در مسیر صاف و هموار ،حرکت میکنم)
ماه میتواند چهره خودش را در من ببیند.
در بُنِ این پرده نیلوفری /کیست کند با چو منی ،همسری
(چشمه میگوید) در عمقِ این آسمانِ آبی ،هیچ کس نمیتواند با من برابری نماید (بیرقیب هستم)
نادره جوشنده :ترکیب وصفی مقلوب (جوشنده کمیاب)
کز همه شیرینسخنی
حس آمیزی
گوش ماند
کنایه از سخن نگفتن
از آنش رنگهای بیشمار است = رنگهای بیشمارش ،از آن است (جابهجایی ضمیر)
راست به مانند یکی زلزله
دقیقاً
سر به گریبان بَرَد = سر را در یَقه فرو میبَرد
(کنایه از شرمنده شدن است)
1
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس دوم
* از نیکی کردن میاسا :دست بر ندار
* خود را به نیکی و نیکوکاری به مردم نُمای :نشان بده
* به زبان دیگر مگو و به دل دیگر مدار :گفتارت با نیتت هماهنگ باشد (چیزی را که میگویی باید به آن
اعتقاد داشته باشی).
* گندمنُمای جوفروش مباش :صداقت داشته باش( ،کنایه) گندم را که ارزشمندتر است به جُو – که
کمارزشتر است -تبدیل نکن (همانقدر که ادعا میکنی ،عمل کن)
* داد از خویشتن بده :خودت کارت را مورد قضاوت قرار بده (= کالهت را قاضی کن)
* از داور مُستَغنی باشد :نیازی به داور و قاضی ندارد.
* هر شادی که بازگشتِ آن ،به غم است ،آن را شادی مَشمُر :شادیهایی که به رنج ختم میشوند،
شادی محسوب نکن.
* حق شناس باش ،خاصّه قِرابتِ خویش را :قدردان باش به ویژه نسبت به اقوام و بستگانِ خود.
* مولَع مباش = حریص و زیادهخواه نباش
* رَسته باشی :رها و آزاد باشی.
* ارتجاالً انشایی میساخت .سَبکِ تقریر .دی که از دبستان به سرای میشدم.
فیالبداهه
خانه میرفتم
بیان دیروز
* بال و پَر افراشته ،در هم آمیخته ،گَرد برانگیختهاند :کنایه از نزاع و جنگ است.
* الجرم سپر بینداخت :به ناچار تسلیم شد (سپر انداختن کنایه دارد)
* خروس غالب .5مخذول 2و ناالن ،استرحام میکرد .9بِسمِل 4کردم
-5پیروز -2 ،با فرومایگی و نالهکنان -3 ،طلبِ بخشش میکرد -4 ،ذبح شرعی
* بدسِگال :بداندیش (از مصدرِ سگالیدن)
کُمَیتَش لنگ بود :کنایه از درماندگی و ناتوانی
اسب
* خشت میزد :بیهوده میگفت (کنایه)
در شهناز شوری به پا کرده بود
2
* اُشتر به شعر عرب ،در حالت است و طَرَب (مفهوم این مصراع ،تأثیرگذاری شعر زیبا است حتی بر
حیوانات از جمله شتر)
* این را من از روی «طبیعت» کشیدهام :این نقاشی را بر اساس استعداد طبیعی و خدادادی کشیدهام
(آموزش ندیدهام)
* فیالجمله ،5نماند از معاصی ،مُنکَری که نکرد 2و مُسکِری که نخورد .9من گوشِ استماع ندارم لِمَن
4
تَقول
-5خالصه - 2هر کار زشت و ناپسندی را انجام داد -3 ،و تمام نوشیدنیها را نوشیده بود -4 ،سخن هیچ
گویندهای را گوش نمیدهم
3
به نام خدا
درس سوم (سفر به بصره) جواد صمدیپور – دی 5931
* سه ماه بود موی سر باز نکرده بودیم .5شوخ 2از خود باز کنیم.9
-5موی سر ،کوتاه نکرده بودیم (اصالح نکرده بودیم) -2 ،چرک و آلودگی -3 ،دور کنیم
* مُکاری 5از ما سی دینار مغربی 2میخواست.
-5کسی که اسب یا شتر کرایه میدهد -2 .دینار :واحد پول (از جنس طال) دینار مغربی :دینار مراکشی
* چنان که هستی برنشین 5و به نزدیک من آی .2رُقعهای 9نوشتم.
-1سوار شو (بر اسب یا شتر) -2 ،بیا -3 ،نامهای کوتاه
* قیاس کند که مرا اهلیت ،چیست :بسنجد که شایستگیِ من تا چه حد است.
* در حال سی دینار فرستاد .نیکومنظر و متواضع و متدین :خوشچهره و فروتن و دیندار
بیدرنگ
* ما را به نزدیک خویش بازگرفت.
پذیرفت.
* کرایِ شتر = کرایه شتر.
* خدای از عذابِ «دَین» فَرَج دهاد :پروردگار ،از عذابِ بدهکاری رها سازد (بندگان را)
* ما را به اِنعام و اِکرام به راهِ دریا گسیل کرد :ما را با تحفه و هدیه و احترام ،از راه دریایی ،روانه ساخت
(فرستاد).
* چندان که ما در حمام شدیم و دالک و قَیم در آمدند و خدمت کردند :تا اینکه ما واردِ حمام شدیم
و کیسه کش مُشت و مال دهنده (ماساژور) داخل شدند و وظیفه خود را انجام دادند.
* هر که در مَسلخ گرمابه بود :تمام افرادی که در رختکنِ گرمابه بودند.
به زبان تازی گفتم :عربی
* به شدتی که از روزگار ،پیش آید :سختی
* از فضل خدا نومید نباید شد :لطف و رحمت
* او ،تعالی ،رحیم است :بلندمرتبه است (فعل سوم شخص)
4
2
* از آن دل مشغولی ،5تنها برنشست
9
گِردِ گوسفندانِ من ،نیارستی گشت
،-5نگرانی و دلواپسی -2 ،سوار ]اسب[ شد-3 ،جرأت نمیکرد پرسه بزند
* به شهر رفتمی 5به شغلی ،2قضا را :اتفاقاً
-1میرفتم (ماضی استمراری) -2 ،کاری
* به جامه اندر مانَد :محتاجِ لباس شود
*گرگی روی به رَمه آورده بود :گله (گوسفندان)
* سگ هیچ آواز نداد :پارس نکرد
*تباهیِ کارِ گوسفندانِ من ،از بیراهیِ سگ بوده است :گمراهی
5
به نام خدا
جواد صمدیپور – دی 5931
درس پنجم
* صورتک به رو نداشت :نقاب به چهره نداشت؛ صمیمی بود.
* کارش ،نگارِ نقشه قالی بود :رسم کردن ،طراحی کردن
* در آن ،دستی نازک داشت :در آن کار مهارت داشت.
* در پیچ و تابِ عرفانیِ اسلیمی ،آدم چه کاره بود؟ :در طرحهای پُرپیچ و تاب عرفانیِ اسالمی ،به تصویر
(پُرتره) انسان (یا جنبه مادی آن) توجهی نیست.
استفهام انکاری
* سگ را روان گرته میریخت :طراحی میکرد؛ (با خاکه زغال طراحی کردن یا از روی طرحی ،نسخهبرداری
کردن) نسخهبرداری میکرد
* در بیرنگِ اسب ،حرفی به کارش بود :در پردازش و طراحی اسب ،مشکل داشت (تسلط نداشت).
* مرا حدیثی از اسبپردازی معلم در یاد است :سخن
* معلم مشوّش بود :آشفته
* از درِ ناسازی صدا برداشت :مخالفت
* راه دستِ خودش هم نیست :تسلط ندارد
* هرگز جانوری جز از پهلو نکشید :فقط از پهلو ،تصویرپردازی و نقاشی میکرد (نه از روبهرو).
* خَلَفِ صدقِ نیاکان هنروَرِ خود بود :جانشین راستینِ پیشینیانِ هنرمند خودش بود.
* دستِ معلم ،از وَقَبِ حیوان ،روان شد :فرورفتگی چشم
* صورت داد :نقاشی کرد.
* از یال و غارِب ،به زیر آمد :میانِ دو کتف
* گُرده را برآورد :باالی کمر را نقاشی کرد.
* دو دست را تا فراز کُلّه ،نمایان ساخت :باالی برآمدگیهای دست و پا
* گریزی رندانه زد که به سودِ اسب انجامید :گریزی زیرکانه زد که برای پایان دادنِ نقاشیِ اسب ،سودمند
بود.
6
* از مخمصه رَسته بود :در اصل به معنیِ بدبختی و غم بزرگ؛ در اینجا به معنیِ گرفتاری
* زنگ نقاشی دلخواه و روان بود :واو عطف؛ بین کلماتِ همنقش استفاده میشود.
* زنگ نقاشی دلخواه بود و روان :واو ربط؛ بینِ جملهها قرار میگیرد.
* عالیه خانم رو ،نشان نمیداد :آفتابی نمیشد.
* معیشتِ تنگ :درآمدِ کم
* کمربندِ خود را ،تنگتر بست :مصمّمتر شد (کنایه دارد)
* شستم خبردار شد :فهمیدم
* چشمها را بسته بودند؛ کورهای تازه خاموش شده :استعاره از بدنِ نیما
7
به نام خدا
جواد صمدیپور – دی 5931
درس ششم (مهر و وفا)
* گفتا غمت سرآید( :محبوب) گفت :اندوهت به پایان میرسد .سَرآمدن :کنایه است.
*گفتم که ماهِ من شو ،گفتا اگر برآید :ایهام دارد -1 .اگر طلوع کند -2 .اگر ممکن باشد.
* مِهرورزان :عاشقان
* خوبرویان :زیبارویان
* گفتا که «شبرو» است او ،از راه دیگر آید :شبگرد و عیار
* گفتا اگر بدانی ،هم اوت رهبر آید :جهش ضمیر دارد.
گفتا خُنُک نسیمی ،کز کوی دلبر آید
* گفتم خوشا هوایی کز بادِ خُلد خیزد
خوشا ،نیکا
بهشت
گفتا تو بندگی کن ،کاو بندهپروَر آید
* گفتم که نوش لعلت ،ما را به آرزو کُشت
که او
نوعی سنگ قیمتی قرمز رنگ ،استعاره از لب
* گفتم دلِ رحیمت ،کی عزم صلح دارد.
مهربان
تصمیم
* در «ایهام» هر دو معنی مدِّنظر است اما در کنایه فقط معنی دور .به عبارتی دیگر تأکید بر معنی دور است
(مانند دستِ فالنی کج است؛ دزد است).
*در بیتِ آغازین این غزل حافظ ،قافیه و ردیف استثنائاً در هم ادغام شدهاند.
گفتم غم تو دارم ،گفتا غمت سرآید
گفتم ز مهرورزان ،رسم وفا بیاموز
گفتم که ماهِ من شو ،گفتا اگر برآید
گفتا ز خوبرویان ،این کار کمتر آید
* موشی بگرفتند و در حُقِّه کردند :موشی گرفتند و آن را داخلِ صندوقچهای (جعبه کوچکی) گذاشتند.
*شیخ فرمود :زینهار ،تا سرِ این حُقّه باز نکنی :آگاه باش ،احتیاط کن ،حواست باشد.
*سودای آنش بگرفت :کنجکاو شد (سودا :به معنی فکر و خیال نیز به کار میرود)
* من از تو ،سرِّ خدای تعالی ،طلب کردم :اسرار الهی را از تو درخواست کردم.
8
هر زمان ،حالِ وی از شکلِ دگر خواهد بود» با
* بیت« :غم و شادی جهان را نَبُوَد هیچ ثَبات
کدام یک گزینه «قرابتِ معنایی» دارد؟
الف) گفتم غم تو دارم ،گفتا غمت سرآید گفتم که ماهِ من شو ،گفتا اگر برآید
ب) گفتم دل رحیمت ،کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس ،تا وقت آن در آید
ج) گفتم خوشا هوایی ،کز باد خُلد خیزد
گفتا خُنُک نسیمی ،کز کوی دلبر آید
د) گفتم زمانِ عشرت ،دیدی که چون سرآمد
گفتا خموش حافظ ،کاین غصه هم سرآید
9
به نام خدا
جواد صمدیپور – دی 5931
درس هفتم (جمال و کمال)
*در بهشت ،انهار و اَشجار است :رودها و درختان.
* حیاتِ دلها :زندگیِ دلها
* آب را صفت ،طهارت است :ویژگی آب ،پاکی است (این نوع « را » بین مضاف و مضافٌالیه جابهجایی به
وجود میآورد)
* چون تن به زَلَّت بیاالید :هنگامی که بدن به وسیله لغزش و گناه ،آلوده شود.
* روی بتافت :روی برگرداند.
* هم فُرقَت بُوَد و هَم وُصلت :هم جدایی است و هم وصال
* در بدایت ،بند و چاه بُوَد ،در نهایت ،تخت و گاه بُوَد :در آغاز ،گرفتاری وجود دارد و سرانجام خوشبختی
و تخت شاهی.
* در او چندین اندوه و طَرَب بوَد ،در نهادِ خود ،شگفت و عجب بود :شادی ،وجود
* یعقوب خود او را به صبر ،آموزگار بُوَد :یعقوب (ع) آموزگار یوسف (ع) می باشد در زمینه تعلیم بردباری
* خبردهنده از او ،مَلِکِ جَبّار بوَد :پادشاهِ قدرتمند (استعاره از پروردگار است).
سجع
* فالجَرَم حدیث ایشان ،نیکوترین احادیثِ اهلِ روزگار بُود :پس ناگزیر ،سخنِ او (خدا) ...بین واژههای
جبار و روزگار سجع دارد.
* حُسنِ صورت و حُسنِ سیرت :نیکومنظری و نیکوباطنی (ظاهر و باطنِ زیبا)
* پادشاه عالم :استعاره از خدا
* در مقابله «لئیمی» ،کریمی کرد :در مقابلِ فرومایگی ،جوانمردی و بزرگواری نشان داد.
* آهنگِ کید و مکر و عداوت کردند :تصمیم گرفتند مکر و حیله و دشمنی بورزند.
* هرگز کیدِ کایدان ،با خواستِ خداوند غیبدان ،برابر نیاید :نیرنگِ حقهبازان با اراده و خوات خداوند
غیبدان برابری نمیکند.
11
* «سجع» مانند قافیه است و انواعی دارد :فُرقت و وُصلت ،هالک و پاک
در آب حیاتِ تنها بوَد و در قرآن حیاتِ دلها بوِد * .تَن و دل
* جناس در پایان جملهها و قرینهها قرار نمیگیرد .ولی «سجع» حتماً قرینهبندی میشود تا مانند قافیه باشد.
وی مُهرِ تو بر لبها
* جناس و سجع را بیابید :ای مِهرِ تو در دلها
* گر در طلبت رنجی ما را برسد ،شاید :شایسته است؛ سزاوار است.
* ما نیز یکی باشیم ،از جمله «قربان»ها :ایهام دارد -1 .قربانشده – 2 ،تیردان (کِش)
11
به نام خدا
درس هشتم (در سایهسار نخلِ والیت) جواد صمدیپور – دی 5931
* مور چه میداند که بر دیواره اَهرام میگذرد یا بر خشتی خام
استعاره از خودِ شاعر
جمعِ هِرَم (اهرام مصر نمادِ عظمت و بزرگی)
* تو آن بلندترین هِرَمی که فرعون تخیّل میتواند ساخت.
مشبه
مشبهبه شبکه معنایی
اضافه تشبیهی
* پیش از تو ،هیچ اقیانوس را نمیشناختم که عمود بر زمین بایستد.
استعاره از حضرت علی (ع)
* شب از چشم تو آرامش را به وام دارد و طوفان از خشم تو ،خروش را (واجآرایی صامت «ش» ،پنج بار)
تشخیص +نماد
تشخیص +نماد
*چاه از آن زمان که تو در آن گریستی ،جوشان است :تلمیح دارد +حُسنِ تعلیل
* هیچ شکوفه نیست کز تَبار (نسل) گُلخندِ (خنده زیبا) تو نیست :همه شکوفهها از نسلِ خنده زیبای تو
هستند.
منفی در منفی = مثبت
* چگونه میتوان به شمشیری ،دریایی را شکافت :دریا ،استعاره است از پیشانی حضرت علی (ع)
* مگر از کدام باده مهر (اضافه تشبیهی) مست بودی /که با تازیانه هشتاد زخم /بر خود حد زدی (تلمیح)
* دری که به باغِ بینشِ (اضافه تشبیهی) ما گشودهای /هزار بار خیبریتر است (عمقبخشیدن به اندیشه
انسان)
* شعر سپید من ،روسیاه ماند :تضاد ندارد ،زیرا سپید نام قالبِ شعری است و روسیاهی کنایه است.
12
* که در فضای تو به بیوزنی (=بیاعتباری) افتاد /هر چند کالم ،از تو وزن میگیرد :اعتبار مییابد (ایهام
ندارد)
ایهام -1 :بیاعتباری -2 ،نداشتن وزنِ عَروضی
* تبارکا ...احسنُ الخالقین :خجسته باد نام پروردگار که بهترینِ آفرینندگان است (تضمین دارد)
* واژه «مشتقمرکب» واژهای است که هم ویژگیِ مشتق را دارد؛ هم ویژگی مرکب را :رو سیا هی ،نا کار آمد
* عاملِ شهری به خلیفه نبشت که دیوار شهر خراب شده است ،آن را عمارت باید کردن
حاکم
باید تعمیر و مرمت شود
جانشین پیامبر
* راهها از ظلم و خوف (ترس) پاک کن که حاجت نیست (نیازی نیست) به گِل و خشت و سنگ و گچ
13
به نام خدا
درس نهم (غرش شیران)
* وین بومِ محنت 5از پیِ آن تا کند خراب
جواد صمدیپور (دی )5931
بر دولت آشیان 2شما نیز بگذرد (ناپایدار بودن
خوشیهای این جریان)
-1غم و اندوه به جغد ،تشبیه شده (که موجب ویرانی میشود) -2 .آشیانه و جایگاه سرشار از نعمت
* آبِ اجل (مرگ و نابودی) که هست گلوگیر عام و خاص
تشبیه
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
تضاد
* چون دادِ عادالن به جهان در ،بقا نکرد :در قدیم دو حرف اضافه برای یک متمم استفاده میشده.
این عوعوِ سگانِ شما* نیز بگذرد (شما سگان)
* در مملکت چو غرّشِ شیران گذشت و رفت
مَجاز (استعاره از شیرمردان و دالوران)
* بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت
* اضافه تشبیهی
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
مَجاز (استعاره از مرگ) مَجاز (استعاره از وجودها)
*زین کاروانسرای 1بسی کاروان 2گذشت
مَجاز (استعاره از گروه ظالمان)
ناچار کاروانِ 3شما نیز بگذرد
-5مَجاز (استعاره از دنیا) -2 ،مَجاز (استعاره از گروههای انسانی) -9 ،مَجاز (استعاره از گروه ظالمان)
* ای مُفتخَر 1به طالعِ مسعود 2خویشتن
تأثیر اختران 3شما نیز بگذرد
-5نازنده و مغرور-2 ،بختِ مناسب و مساعد -3 ،ستارگان (پیشینیان ،ستارگان را در سرنوشت انسان دخیل
میدانستهاند)
* بر تیر جورتان ز تحمّل ،سپر کنیم
اضافه تشبیهی
تا سختیِ کمانِ شما نیز بگذرد
سختکمانی و قدرت تیراندازی (کنایه)
تشبیه
14
2
* ای تو رَمه 5سپرده به چوپانِ گرگ طبع
این گرگیِ 9شُبانِ 4شما نیز بگذرد
-5معنی حقیقی :گلّه ،مجازاً :مردم -2 ،مَجاز (استعاره از حاکم ظالم) -3 ،در اینجا به معنی ظلم -4 ،چوپان
(استعاره از حاکم ظالم)
* هنگامی که یک واژه در معنی «غیرحقیقی» استفاده میشود میگوییم در معنی «مَجازی» به کار رفته
است .مَجازها انواع گوناگونی دارند .یکی از رایجترین و پرکاربردترین آنها ،استعاره است .استعاره ،در حقیقت
نوعی مَجاز است که بر اساسِ مشابهت ،به معنی دیگری به کار میرود؛ مثالً دنیا از این جهت که عدهای به آن
وارد و عدهای نیز از آنجا خارج میشوند ،به کاروانسرا تشبیه میشود ولی یک طرف تشبیه گفته نمیشود.
* بی نفخِ صور خاسته تا عرش اعظم است :بدون دمیدنِ در صور (توسط اسرافیل) تا ملکوتِ اعلی ،این صدا
باال میرود.
بر قصر ستمکاران ،گویی چه رسد خذالن؟» با
* بیت «ما بارگه دادیم ،این رفت ستم بر ما
کدام یک از ابیات مطرح در درس «قرابتِ معنایی» دارد؟
چون داد عادالن به جهان در ،بقا نکرد
بیدادِ ظالمانِ شما نیز بگذرد
15