صفحه 1:
صفحه 2:
صفحه 3:
صفحه 4:
صفحه 5:
صفحه 6:
صفحه 7:
صفحه 8:
صفحه 9:
سوال ها
ردیف
1
کسی نیست که نیازهای عاطفی مرا برآورده کند.
2
من عشق و توجه کافی را دریافت نکرده ام
3
غالباً کسی را نداشتم که برای نصیحت و حمایت عاطفی به او تکیه کنم.
4
اغلب کسی را نداشته ام که از من حمایت کند ،حرفهایش را با من بزند و عمیقاً نگران اتفاقاتی باشد که برایم میافتد.
5
در بیشتر اوقات زندگی ،کسی را نداشتم که بخواهد با من رابطه صمیمی برقرار کند و وقت زیادی را با من بگذراند
6
به طور کلی کسی نبوده که به من عاطفه ،محبت و صداقت نشان دهد.
7
-در بیشتر اوقات زندگی ،این احساس به من دست نداد که برای فرد دیگری ،شخص ویژه و ممتازی به شما می روم
8
در اغلب اوقات زندگی کسی را نداشتم که واقعاً به حرف دل من گوش دهد .مرا بفهمد یا اینکه
احساسها و نیازهای واقعی مرا درک کند.
9
وقتی که نمیدانستم کاری را چگونه انجام دهم ،به ندرت شخصی پیدا میشد که مرا نصیحت و
راهنمایی کند
10
نگرانم افرادی را که دوست دارم در آینده ای نزدیک بمیرند ،حتی وقتی دالیل پزشکی کمی برای تایید این نگرانی وجود دارد.
11
من به افراد نزدیک خودم خیلی وابسته ام ،چون می ترسم مبادا مرا ترک کنند.
12
نگرانم که نزدیکانم مرا ترک کنند یا مرا به حال خود رها کنند
13
-احساس می کنم که حمایت عاطفی کافی دریافت نکرده ام
14
-احساس می کنم که روابط مهم زندگی ام چندان تداوم نداشته باشد و انتظارم این است که این روابط به زودی تمام شوند.
15
عادت کرده ام با کسانی ارتباط برقرار کنم که به تعهدات خود پایبند نیستند
16
در نهایت ،من تنها و بی کس خواهم ماند
17
وقتی احساس می کنم که برایم مهم است از من دوری می کند ،مایوس م یّشوم.
18
برخی اوقات آنقدر نگران آن هستم که مردم مرا ترک کنند که آنها را از خودم دور می کنم.
19
وقتی شخصی حتی برای مدت زمان کوتاهی مرا ترک می کند ،خیلی ناراحت می شوم.
20
همیشه نمی توانم به حمایت اطرافیان تکیه کنم.
21
-نمی توانم با مردم رابطه صمیمی داشته باشم ،چون اعتماد ندارم همیشه در کنارم بمانند.
22
به نظر میرسد افراد مهم زندگی من همیشه تغییر میکنند.
23
-نگرانم افرادی که دوستشان دارم ،فرد دیگری را پیدا کنند و او را به من ترجیح دهند و مرا ترک کنند.
24
افراد نزدیک من ،غیرقابل پیش بینی بوده اند؛لحظه ای مهربان و لحظه ای دیگر عصبی ،ناراحت،
خودمحور و پرخاشگر.
25
آنقدر به دیگران نیازمندم که نگران از دست دادن آنها هستم.
26
-نمی توانم شخصیت واقعی ام را بروز دهم یا احساس واقعی ام را بیان کنم ،چون می ترسم دیگران مرا ترک کنند
کامال غلط
تقریبا غلط
بیشتر درست تا غلط
اندکی درست
تقریبا درست
کامال درست
27
-احساس می کنم مردم از من سودجویی میکنند.
28
اغلب احساس می کنم که باید از خودم در برابر مردم محافظت کنم
29
-احساس می کنم که باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم ،چون در غیر این صورت عمدا به من آسیب میزنند
30
اگر فردی کارهای خیلی خوبی برایم انجام دهد ،پیش خودم فکر می کنم که حتما قصد و انگیزه خاصی داشته است
31
دیگران دیر یا زود به من خیانت میکنند
32
اغلب مردم فقط به فکر خودشان هستند.
33
در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارم.
34
نسبت به انگیزه های دیگران سوءظن شدید دارم
35
مردم به ندرت درستکار هستند ،آنها معموال ریاکارند
36
معموال به طور جدی به انگیزه های نهانی مردم فکر می کنم.
37
اگر فکر کنم فردی میخواهد به من ضربه بزند ،پیشدستی می کنم و اول من به او ضربه میزنم
38
مردم معموال مجبورند قابل اعتماد بودن خودشان را برای من ثابت کنند ،چون به مردم اصال اعتماد ندارم
39
برای اینکه ببینم مردم به من راست میگویند یا نیت خوبی دارند ،آنها را امتحان می کنم
40
با این باور موافقم " دیگران را کنترل کن و گرنه تحت کنترل دیگران قرار میگیری.
41
وقتی فکر می کنم که دیگران چگونه در طول زندگی ام با من به خشونت رفتار کرده اند ،عصبانی می شوم.
42
در طول زندگی ام مردم به من نزدیک شده اند تا از من سودجویی کنند یا برای رسیدن به اهدافشان از من سوءاستفاده کنند
43
افراد مهم زندگی ام ،از نظر عاطفی ،جسمانی یا جنسی با من بدرفتاری کرده اند
44
وصله ناجور اجتماع هستم
45
اساساً با مردم خیلی فرق دارم
46
نمی توانم به کسی تعلق خاطر داشته باشم ،انسان گوشه گیری هستم
47
احساس می کنم با مردم بیگانه ام
48
احساس تنهایی و انزوا می کنم
49
همیشه احساس می کنم در جمع ،جایی ندارم.
50
واقعاً هیچکس مرا درک نمی کند
51
خانواده من با بقیه خانواده ها متفاوت است
52
برخی اوقات احساس می کنم کامال بیگانه ام
53
-اگر فردا ناپدید شوم ،هیچ کس متوجه این موضوع نمیشود
54
مردان یا زنانی که دوستشان دارم ،وقتی عیبهای مرا می بینند ،نمی توانند دوستم داشته باشند.
55
اگر کسی واقعاً مرا بشناسد ،مایل نیست با من رابطه ای صمیمی برقرار کند
56
ذاتاً آدم بی ارزش و مشکل داری هستم.
57
احساس می کنم نمی توانم با یک زن یا مرد خوب ،رابطه برقرار کنم به گونه ای که به من احترام بگذارد و از این طریق
احساس کنم انسان ارزشمندی هستم .هر چقدر در این راه تالش کنم ،فایده ندارد.
58
شایستگی عشق ،توجه و احترام دیگران را ندارم.
59
احساس می کنم هیچکس مرا دوست ندارد
60
در بسیاری از جنبه ها ،چنان شخصیت پر از عیب و ایرادی دارم که نمی توانم در کنار دیگران راحت باشم.
61
اگر دیگران متوجه عیب و ایرادهای من بشوند ،نمی توانم توی رویشان نگاه کنم.
62
وقتی افراد مرا دوست دارند ،احساس می کنم گولشان زده ام.
63
اغلب متوجه می شوم که به طرف کسانی جلب می شوم که از من خیلی ایراد می گیرند یا مرا طرد می کنند.
64
رازهایی دارم که نمی خواهم نزدیکانم به آنها پی ببرند
65
تقصیر من است که والدینم نتوانستند مرا به قدر کافی دوست داشته باشند
66
نمیگذارم مردم شخصیت واقعی ام را بشناسند
67
یکی از شدیدترین ترس هایم این است که عیب و نقص هایم برمال شوند
68
نمی توانم بفهمم چطور ممکن است کسی بتواند مرا دوست داشته باشد
69
تقریباً هیچ کاری را نمی توانم به خوبی دیگران انجام بدهم
70
هر زمان پیشرفتی در کارم به وجود می آید ،احساس بی کفایتی می کنم
71
بیشتر مردم در حوزه های شغلی و تحصیلی از من تواناترند
72
آدم شکست خورده ای هستم.
73
اکثر افراد در کار یا تحصیل از من با استعداد ترند
74
در کار یا تحصیل مثل بقیه باهوش نیستم.
75
شکست ها و بی کفایتی هایم در حوزه کار یا تحصیل مایه شرمساری من است
76
از آنجا که در زندگی پیشرفت و دستاورد چندانی نداشته ام ،اغلب در حضور دیگران خجالت
می کشم.
77
زمانی که موفقیت هایم را با دیگران مقایسه می کنم اغلب به این نتیجه می رسم که دیگران خیلی از من موفق ترند.
78
احساس می کنم نمی توانم به نهایی از پس کارهای روزمره ام بربیایم.
79
به کمک دیگران نیاز دارم
80
احساس می کنم نمی توانم به تنهایی گلیم خود را از آب بیرون بکشم.
81
معتقدم که دیگران بهتر از خودم می توانند از من مراقبت کنند.
82
وقتی با یک وظیفه جدید خارج از حوزه کاری ام روبه رو می شوم ،به دردسر می افتم مگر اینکه کسی مرا راهنمایی کند.
83
فکر می کنم در انجام کارهای روزمره ،آدم وابسته ای هستم.
84
انجام هر کاری ،حتی اگر خارج از حوزه کار یا تحصیل باشد ،مرا ناراحت و عصبی می کند
85
در بسیاری از حوزه های زندگی ،خودم را آدم بی کفایتی می دانم.
86
اگر به قضاوت های خود در موقعیت های متداول زندگی اعتماد کنم ،تصمیم های اشتباهی می گیرم
87
عقل درست و حسابی ندارم
88
اصال به قضاوت های خودم در موقعیت های روزمره اعتماد ندارم
89
نمی توانم به تواناییهای خودم برای حل مشکالت روزمره اعتماد کنم.
90
احساس می کنم برای اینکه مشکالتم را حل کنم ،احتیاج به کسی دارم که بتوانم به
راهنمایی هایش اعتماد کنم.
91
زمانی که بحث پذیرش مسئولیتهای روزمره پیش می آید بیشتر مثل بچه ها رفتار می کنم تا یک انسان بالغ و عاقل.
92
متوجه شده ام که پذیرش مسئولیتهای روزمره زندگی برای من خیلی سخت و طاقت فرسا است
93
نمی توانم از شر این احساس رها شوم که مبادا اتفاق بدی بیفتد.
94
احساس می کنم هر لحظه ممکن است یک فاجعه طبیعی ،جنایی ،حقوقی یا پزشکی برای من
اتفاق بیفتد.
95
می ترسم که مبادا فردی آواره و ولگرد شوم
96
می ترسم مورد حمله قرار بگیرم.
97
خیلی احتیاط می کنم تا مریض نشوم یا صدمه نبینم.
98
نگرانم که به بیماری خطرناکی مبتال شوم ،حتی وقتی که پزشک هیچ گونه عالمت خطری را
تشخیص نداده است.
99
آدم ترسویی هستم.
100
نگرانم که در جهان وقایع بدی نظیر جنایت ،آلودگی محیط زیست و غیره رخ بدهد.
101
اغلب احساس می کنم که ممکن است دیوانه شوم.
102
اغلب احساس می کنم به یک حمله اضطرابی دچار می شوم.
103
اغلب نگرانم از اینکه دچار سکته قلبی یا بیماری سرطان شوم ،حتی زمانی که دالیل پزشکی
کمی برای این نگرانی وجود دارد.
104
احساس می کنم جهان جایگاه خطرناکی است.
105
قادر نیستم از والدینم جدا شوم ،کاری که همسن و سال هایم انجام می دهند
106
من و والدینم تمایل داریم خود را بیش از حد در زندگی و مسایل یکدیگر درگیر کنیم.
107
اگر من و والدینم ،مسایل جزئی و خصوصی خود را از یکدیگر پنهان کنیم ،احساس گناه یاخیانت می کنیم.
108
من و والدینم مجبوریم هر روز با هم صحبت کنیم وگرنه یکی از ما احساس گناه ،ناامیدی یا
تنهایی می کند.
109
اغلب احساس می کنم هویت جداگانه ای از والدینم و همسرم ندارم
110
اغلب احساس می کنم انگار سایه سنگین والدینم دائم بر سر من است ...به نحوی که نمی توانم
یک زندگی جداگانه ای برای خودم داشته باشم.
111
خیلی سخت است از افرادی که با آن صمیمی شده ام جدا شوم؛ هر گونه جدایی مرا شدیداً آشفته می کند.
112
هویت من چنان با هویت والدینم و همسرم گره خورده است که واقعاً نمی دانم کی هستم و یا
چی می خواهم.
113
وقتی که دیدگاه یا عقاید من با دیدگاه و عقاید والدینم و همسرم تفاوت دارد ،شدیداً آشفته
می شوم.
114
اغلب احساس می کنم در رابطه با والدینم و همسرم ،هیچگونه حریم خصوصی ندارم
115
احساس می کنم زندگی مستقل و جداگانه من ،والدینم را آزرده خاطر خواهد کرد.
116
در کار دیگران دخالت نمی کنم ،چون از عواقب دخالت در آن کارها می ترسم.
117
اعتقاد دارم اگر بخواهم هر کاری انجام بدهم ،برای خودم دردسر درست می کنم.
118
احساس می کنم چاره ای ندارم جز اینکه به خواسته های دیگران تن بدهم ،چون در غیر این
صورت یا مرا ترک می کنند یا درصددتالفی برمی آیند.
119
در رواب طم به دیگران اجازه می دهم که بر من مسلط شوند.
120
همیشه به دیگران اجازه می دهم به جای من تصمیم بگیرند ،در نتیجه واقعاً خواسته های خودم را نمی شناسم.
121
احساس می کنم تصمیم های مهم زندگی ام را دیگران می گیرند
122
نگرانم که دیگران مرا طرد کنند ،به همین دلیل همیشه در این فکرم که خوشایند و باب طبع
دیگران باشم.
123
خیلی برای من مشکل است که از دیگران تقاضا کنم حقوقم را رعایت و احساساتم را درک کنند.
124
به جای اینکه عصبانیتم را مستقیم ابراز کنم ،جور دیگری تالفی می کنم.
125
من بیش تر از دیگران از برخورد و ایجاد تعارض ،اجتناب می کنم
126
نیازهای دیگران را در اولویت قرار می دهم و گرنه احساس گناه می کنم
127
وقتی دیگران را دست تنها می گذارم یا مایوس شان می کنم ،احساس گناه می کنم
128
من بیشتر به مردم کمک می کنم تا این که از آن ها تقاضای کمک داشته باشم.
129
در نهایت کار مراقبت از نزدیکانم روی دوش من است
130
اگر کسی را دوست داشته باشم ،تقریباً همه کارهای او را تحمل می کنم.
131
آدم خوبی هستم چون بیش از آنکه به فکر خودم باشم به فکر دیگرانم.
132
در محیط کار ،معموالً داوطلبانه وقت بیشتری صرف می کنم یا کار بیشتری انجام می دهم.
133
مهم نیست که سرم چقدر شلوغ است ،من همیشه می توانم وقتی را برای دیگران کنار بگذارم
134
خیلی کم توقع ام ،چون نیازهای من در حداقل است.
135
تنها وقتی خوشحال می شوم که اطرافیانم خوشحال باشند.
136
از بس که سرگرم مراقبت از دیگران هستم ،وقت کمی برای خودم می ماند.
137همیشه به درد دل دیگران گوش داده ام
138
139
وقتی به کسی هدیه می دهم ،بیشتر خوشحال می شوم تا اینکه هدیه بگیرم
اطرافیان معتقدند که من برای رفع نیازهای دیگران خیلی تالش می کنم ،ولی برای خودم کاری
نمی کنم
140
هر چقدر برای رفع نیازهای دیگران تالش کنم باز هم احساس می کنم کوتاهی کرده ام
141
اگر کار دلخواهم را انجام بدهم به شدت احساس ناراحتی می کنم
142
برای من خیلی مشکل است که از دیگران بخواهم نیازهایم را ارضاء کنند.
143
نگرانم که کنترلم را از دست بدهم
144
نگرانم که اگر نتوانم خشم خود را کنترل کنم از لحاظ جسمی یا هیجانی به دیگران آسیب جدی بزنم.
145
احساس می کنم که باید هیجان ها و تکانه های خودم را کنترل کنم ،چون در غیر این صورت
احتمال دارد اتفاق بدی بیفتد
146
خشم و کینه زیادی دارم که آن را بیان نمی کنم.
147
خجالت میکشم از اینکه احساس های مثبت ام (مثل محبت و توجه) را به دیگران بروز دهم.
148
از اینکه احساساتم را به دیگران ابراز کنم خیلی شرمسار می شوم.
149
برای من خیلی سخت است که صمیمی و بی تکلف رفتار کنم.
150
آنقدر خودم را کنترل می کنم که مردم فکر می کنند آدم بی احساسی هستم.
151
از نظر دیگران ،من آدم عصبی و ناراحت هستم.
152
باید در هر کاری که انجام می دهم بهترین باشم ،نمی توانم بپذیرم که نفر دوم باشم.
153
تالش می کنم که همیشه تمام کارها را به بهترین نحو ممکن انجام دهم
154
من باید در بیشتر اوقات در بهترین حالت باشم.
155
سعی می کنم نهایت تالش خودم را بکنم ،خوب بودن نسبی کار هیچ گاه مرا راضی نمی کند.
156
آنقدر کار دارم که تقریباً در زندگی من هیچگونه آسایش و راحتی وجود ندارد.
157
تقریباً هیچ کدام از کارهای من به اندازه کافی خوب نبوده اند ،می توانم همیشه کارم را بهتر انجام بدهم.
158
باید به تمام مسئولیت هایم عمل کنم.
159
احساس می کنم برای پیشرفت و دستیابی به خواسته هایم ،همواره تحت فشار هستم.
160
رواب طم با دیگران صدمه دیده است ،چون خیلی به خودم سخت می گیرم
161
سالمتی من در خطر است زیرا به دلیل اصرار بر انجام کارهای بدون عیب و نقص ،به شدت تحت استرس هستم.
162
اغلب لذت ها و خوشی هایم را فدا می کنم تا کارها را طبق معیارهای سختگیرانه ام انجام بدهم.
163
وقتی اشتباه می کنم ،مستحق شدیدترین و بی رحمانه ترین انتقادها هستم.
164
وقتی که کاری را اشتباه انجام می دهم ،نمی توانم خودم را ببخشم یا دست به بهانه تراشی بزنم.
165
آدم رقابت طلبی هستم.
166
ارزش زیادی برای پول و منزلت اجتماعی قائلم.
167
همیشه باید در هر کاری بهترین باشم.
168
وقتی از کسی چیزی می خواهم خیلی برای من سخت است که نه بشنوم.
169
اگر نتوانم به خواسته ام برسم ،دچار خشم و تندخویی می شوم
170
آدم خاصی هستم و نمی توانم محدودیت هایی را که بر سر راه دیگران وجود دارد ،بپذیرم
171
از این که مرا محدود کنند یا جلوی کار مرا بگیرند ،به شدت متنفرم
172
احساس می کنم نباید از قوانین و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آنها هستند ،اطاعت کنم.
173
احساس می کنم کارها و خواسته های من ارزشمندتر از کارها و خواسته های دیگران است.
174
معموالً نیازهای خودم را مقدم تر از نیازهای دیگران می دانم
175
اغلب متوجه شده ام که به قدری درگیر کارهای خودم هستم که دیگر نمی توانم وقتی را به
دوستان یا اعضای خانوادهام اختصاص بدهم
176
افراد اغلب به من می گویند در شیوه انجام کارها خیلی کنترل گرانه رفتار می کنم
177
وقتی دیگران به خواسته هایم عمل نکنند ،به شدت عصبانی و تندخو می شوم.
178
نمی توانم تحمل کنم که دیگران به من دستور بدهند
179
به سختی می توانم جلوی مصرف مواد ،سیگار کشیدن ،پرخوری یا سایر مشکالت رفتاری ام را
بگیرم.
180
حوصله انجام کارهای متداول زندگی یا کارهای مالل آور را ندارم
181
اغلب براساس احساس ها و تکانه هایم عمل می کنم و باعث دردسر خودم و آزار دیگران می شوم
182
اگر به یکی از اهدافم نرسم ،زود مایوس می شوم و دست از تالش برمی دارم
183
خیلی برای من سخت است که به خاطر دستیابی به هدف بلندمدت از سر خیر رضایتمندی فوری
بگذرم.
184
زیاد پیش میآید که وقتی عصبانی بشوم دیگر نمی توانم جلوی عصبانیتم را بگیرم.
185
تمایل دارم در هر کاری افراط کنم ،حتی وقتی این افراط ،نتایج بدی برای من به دنبال دارد.
186
زود کسل می شوم.
187
وقتی در انجام کارهایم با مشکل ماجه بشوم ،معموالً نمی توانم آن کار را ادامه بدهم و تکمیل
کنم.
188
نمی توانم مدت زمان زیادی روی یک کار تمرکز کنم.
189
نمی توانم خودم را مجبور کنم که کارهای بدون لذت را انجام بدهم ،حتی اگر بدانم که این کارها،
نتایج خوبی به دنبال دارد
190
-با کوچکترین مانعی در سر راه دستیابی به اهدافم ،آرامش خودم را از دست می دهم.
191
به ندرت توانسته ام به تصمیم ها و راه حل هایم پایبند باشم.
192
آدم رک و صریحی هستم ،احساس هایم را بدون رودربایستی نشان می دهم و اصال مهم نیست که بروز این احساس ها چه
پیامدهایی به دنبال دارد.
193
اغلب کارها را بدون فکر انجام می دهم و بعد پشیمان می شوم.
194
برای من مهم است که تقریباً هر کسی که مرا میشناسد دوستم داشته باشد
195
بسته به اینکه دیگران از من چی می خواهند خودم را تغییر می دهم تا آنکه مرا بیشتر دوست
داشته باشند.
196
با جدیت تمام تالش می کنم که بدنم و ظاهرم تاثیر خوبی روی دیگران داشته باشد.
197
ارزش من اساساً بستگی به این دارد که دیگران درباره من چه نظری دارند.
198
ثروت و معاشرت با افراد سرشناس باعث احساس ارزشمندی من میشود.
199
وقت زیادی صرف ظاهر خودم می کنم تا دیگران برای من ارزش قائل شوند.
200
دستیابی به موفقیت برای من بی نهایت ارزشمند است به شرط اینکه دیگران این موفقیت ها را
ببینند.
201
اینقدر فکر و ذکرم به این موضوع صرف میشود که نظر دیگران درباره من مثبت باشد ،گاهیاوقات فراموش می کنم کی هستم.
202
اگر اهداف من مورد پذیرش و تایید دیگران نباشد ،دنبال کردن آن اهداف برای من سخت است.
203
وقتی به تصمیم های زندگی ام نگاه می کنم می بینم که در بیشتر این تصمیم ها سعی کرده ام در ذهنم نظر دیگران را لحاظ
کنم.
204
حتی اگر کسی را دوست نداشته باشم با این حال تالش می کنم او مرا دوست داشته باشد.
205
اگر نتوانم توجه دیگران را جلب کنم ،احساس می کنم آدم کم اهمیتی هستم.
206
در هر جمع یا اجتماعی به دنبال دریافت توجه و تحسین دیگران هستم.
برای اینکه احساس کنم آدم ارزشمندی هستم نیازمند تایید ،تحسین و تمجید زیاد دیگران
207
هستم.
208
حتی زمانی که کارها خوب پیش می رود ،احساس می کنم که این حس خوب موقتی است
209
اگر اتفاقات خوبی در زندگی ام بیفتد ،نگرانم که مبادا بدشانسی از راه برسد.
210
خیلی نمی توانم در کارها دقت کنم چون تقریباً همیشه کارها غلط از آب درمیآیند
211
مهم نیست که چقدر سخت کوش باشم ،نگرانم که تمام سرمایه مالی ام را بر باد فنا بدهم.
212
نگرانم که مبادا یک تصمیم اشتباه به فاجعه ای تمام عیار منجر شود.
213
اغلب درباره تصمیمهای کوچک نیز وسواس نشان می دهم به این دلیل که پیامدهای یک
تصمیم گیری اشتباه می تواند خیلی ناگوار باشد
214
اگر با این فرض کارم را شروع کنم که شکست می خورم ،احساس بهتری دارم زیرا اگر شکست
بخورم احساس ناامیدی نمی کنم.
215
بیشتر ذهنم درگیر وقایع منفی زندگی است تا وقایع مثبت.
216
اغلب بدبین هستم.
217
افراد صمیمی زندگی ام مرا آدمی نگران می دانند
218
اگر دیگران سخت مجذوب برخی از کارهای من شوند ،احساس ناخوشایندی به من دست می دهد و حس می کنم که این
تعریف و تمجید ها ،اخطاری است برای این که کارها مشکل و بد عاقبت از آب دربیایند.
219
اگر اشتباه کمک باید تنبیه شوم
220
اگر سنگ تمام نگذارم بدون شک شکست می خورم
221
اگر اشتباه کنم هیچ عذر و بهانه ای پذیرفته نیست.
222افراد مسئولیت گریز باید به نحوی گوشمالی داده شوند.
بیشتر اوقات ،عذر و بهانه های دیگران را نمی پذیرم ،آن ها فقط می خواهند مسئولیت کارهای
223
خودشان را بپذیرند و عواقب کارهایشان را ببینند.
224
اگر کارم را انجام ندهم باید عواقبش را بپذیرم.
225
اغلب به اشتباهات خود فکر می کنم و از دست خودم عصبانی می شوم
وقتی دیگران مرتکب اشتباهی میشوند ،پذیرش این جمله برای من سخت است" :ببخش و
226
فراموش کن"
227
228
229
حتی بعد از اینکه کسی از من معذرت خواهی می کند ،باز هم دست از لجاجت و کینه جویی دست برنمی دارم.
وقتی فکر می کنم که کسی به راحتی کار اشتباهی انجام میدهد ،به شدت آشفته می شوم
زمانی که افراد دست به بهانه تراشی می زنند یا دیگران را مسئول مشکالت خودشان تلقی
می کنند ،عصبانی می شوم
230
دلیل اشتباه من مهم نیست ،زمانی که مرتکب اشتباه می شوم باید جریمه بشوم.
231
به خاطر اشتباهات و دسته گل هایی که به آب دادم باید خودم را به شدت تنبیه کنم
232من آدم بدی هستم که الیق تنبیه است.