صفحه 1:
ALD Hin SLE
Gimp SG SIE
راه بين سيرجان را ادو شبح/ دو شبه) لى كرديم
؟- طاعتش موجب (غربت/ قويت) است.
0- نشاط (قربت/ غويت) از دل كى برد حب وطن ببيرون.
oer غباريم و (غوبت / قربت) با من بيا سمت باران
)از (بحرا ههر) تو صد بار ملامت بكشم.
همه از بر ههر) تو سركشته و فرمائيردار.
-٠١ در (يهرا بحر) مکاشفت. مستفرق
EY مرغ اسير اين همه (بحرا بيهر) وطن است.
؟1- عشق از (بحرا ههز) ابن معنى فرض راه آمد
-١7 أن كمند (شست خم/ شصت غم) خويش بكشايد.
abet
GRID IGE شهربه ور مبرد
#- ديروز دراقريت| غويت) باق من بودم و یک جمن داق
۷- از ریت جورشء راه اقريت/ غويت) كرفتدد.
*- يك دم غريق (بهرا بحر) خدا شو.
9- جه باك از موج (يهرا بو
1-۰ بحرا يهر) غراستء جامفات بيرون كنع.
١ جامه اى كلو نشود غرقه به خونء (بحرا هر وطن.
جنك iad Gale oe
GS BP شاهان بر روى (شصت/ شست) مى
تشاد
DGD Pe ESF
۵-واصفان حليةجمالش به oe منسوب»
صفحه 2:
ولى (اسرارا اصواز) هاى من كه بوى التماس مي
SS -)١ أميؤ/ اصرار آميز) آن
استشمامکره است.
۲ب از حکیم(سوار اسر) همه چشمها ب آ بد
جان وجان ز تن (مسطور/ مسقوو) نيست.
؟؟- تا وارهى ازدم (سطوران/ ستوران».
8 كه دوزخ مرا زين سخين كشت (خارا خوا.
Tyee Pale) OL OL SF
و (خوری) خاری) را ng tin
11- أن راخر زواياو خفاياى خاطر و متله [RE
نشخوار) كردم.
4 هر نفسى كه مى رود ممد (حیاط|حیات) است.
1 يهار (حياط/ حبيات) علمى ايشان قرا رسيد.
SAGE BIAS Bde BT
5 GED Sa eae eT
٩-(حوزه/ حوضه) حکمت راو روشن نکه داد
خیلی سرا اصرار) داريد.
همین هر خدمت ریدم
+ هر چه من (صتار سل Seas
یکی از ايام
بيشت ايا و امتناع) مىورزى.
يه (لسرارا اصوار) اديب نيشابورى كلمه استاد را اختيار
کردم
ش ندارم زید استعمال کنم
I درون من نجست. (صراااسوار) من
7]- (مستورا مسطور) و يوشيده.
؟- (سطورا ستور) و جهارب.
8 از اين تدك (خار/ خوار) اسث اكر بكذرم.
ELF وبى ارزش.
۷-(سدا صد) تبغ جفا بر سرو ثن ديد يكى جووي.
8( حياط/ حيات) از عشق مي شنار
5 ما قدرت اجاره (حيات/ حياط) دربست نداشتيم
op حيات/ ذى حيات) و جاندار.
۳۲ مصارة تاكي به قدرت أو شهد (قايق/ قايق) شده.
صفحه 3:
۲-فراش با سب صبء را کفته ا فرش زمردین
GEIB ine Fs a Sale TF ضربی آن
od
FO ناه به (طاق| ای درون تخت زر
5 رخش. أن (:
رخش. أن (تاق/ طاق) عزيزء أن تاى بىهمت.
۷- جزیه هی کوچک و بزرگ مثل وصلدهاى رتكارتك
ير (نيلسان/ طبلسان) آبى مديتراته: دوخته شذة اسنته
۸- (ذفال)زغال) منقل و نت بخاری, آقتبود
ager
۴۰ دشمن (عنغریب]عنقویب) است که توی این
دشت وسیع,عملیات گند.
-١ همجون اين شيعه كمنام و (قریبش| غویبش) در
كنار آن مدينه يليد سر در حلقوم چاه می برد
۲- صدای وی جنان با شوق و هيجان أميخته بود که از
۶- سر سوزنی (قسور/ قصور) را جایز نمی شمردند
۲۶چین ابروی مشوق. با (ناق) طاق) و رو
9- أخرين جراغ (امبراطورى/ امبراتورىي) روم را
موسولینی, روشن کرد
۸-آن باغ بر از كلها رنگین و معطر شعرء در (سموم
عقل بى درد و بى دا
سموم) سر ork
5 روزى يدرم را به شهربائي خواستئد. ظهر نيامد.
المعمورا مأمور) امبدوارمان كرد
۳- همان لحظه شم ا مهدی (قربانه ای غریبانه
أى) کفتی
۳ رمغا رسق) و تون
5- (صورت/ سورت) سرماى دى بيدادها مى كرد
Lage
صفحه 4:
در و سرگردنيبچههء حد و (حسرا حصو)
8 تو حكيمى تو (عزيمى/ عظيمى) نو كريمى.
9]- من له أنم كه دكر. كوش به (تذويرا تؤوير) نم
۵۰ خبر از من به رفيفى Soe GRAS
-١ لاحداس) احدات) يك خاكريز دو جداره را تنهار
aay Gas
بخروش جو (شوزه شیر رقنداارغند) ۳
ables Sl Gapped oF کردکار تور
aD این بزرگی را (مینگزری! مین گذاری)
OF بزنيم يه دشت روبه روى (مواظع| مواضع) عراقىها.
۵۷ بجه ها هم Bayne Ga Tap ghana I
۸ همهم( ل) زديم در سین بهت و حبرته
ED SB Be HES OS
توا جنع را چیه
و مجلس أراى (بلامعارض| بلاممارظ)
۶۲ جنان (محضوظ | محظوظ) كرديد. جلو رقته. جبهه.
هیا ند
۶۳
در مقايل (تضاهرات/ تظاهرات) شخص شخيصي.
sig ala J
از (مزیعت! علیمت) رضا شاه همه تددیها
رها شدند
۸ در این اند سای رنگ تلن از سرسرای مرت
عمارت) يلند شد.
5- (منلك/ مسلاك) مرغ كرفتار قفس همجو من است.
۵۰ پشت سر ثيزوهاى ما ارتفاعات (موصوم! موسوم) به.
كله قندى يود 000
با توجه به امكانات (مهدود/ محدود) مهندسي. قبول و
اجرلى اين طرح» خيلى سخت بود
ot (مرجما مرهع) و ضماد
Dlg i sear
أساس) تزوير.
(صفله/ سقله). بستان داد دل مردم.
۵- حاجی خودش از آلان/عملاح)بزرک و قدیمی
تخويب است
Bap aie Sy ue gs OF
01- (زله/ ذله) و عاجز.
۸ احمد رضاء | زل) میزند به چشمان خر
٩ من تخلس راز GAAS TAG و از جمله رسوم و
عادائى مى دانم كه بايد متروك) كردد.
pleas ar تتبوشه) داشت
۳ مهمان ها سخت در مور علوي كير كرد و
TE ae
۳ جز (تسدیق| تصدیق) حرفهای مسلفی و بله و
لته AEE gle ga
صفحه 5:
۶۲ سراجام. (تسدیق| تصدیق) لیسانس SF
۶۵- به ال و (آشیره/ عشیره) از
68- تتانستيم از (مواحب! مواهب) خداداد يهرمتد.
ع- دلم كرفت از ترقى (أدليه/ عدلية) جشم بوشيدم.
68 آب (جيحون قرو نشست, بوى جوى موليان
(مدهوشم | مدحوشم) کرد
Gas GD بیآن که زین به کمتر ٩
كشاده باش
pei
ایستاده اد eG بر بای -۳
17- يانه مى أورديد و(تفرةا طفوه) مى رفتيد.
۴ کول آن قدر بود ک Tye HE al
در خود کیرد
صداى كلاش را
5- صداى مهيب أن. ش را در خود (حزما
هضو) می کرد
*1- فاصله بجه هاى (بى هفاظ) بى حفاظ) با خاكريز
as as
00 تير اتكار خورده بود به (جناغ| جمناق» سيئه تان.
۸-ساروان, (حبون) هبوت
FE روز وشب باقخر و (مباحات/ مباهات) به تصديقع
نگریست.
۵ زین وبرگ راب رده (تهرها کته و نها
۶ عم IEA بطالت) مى كتراني.
is a ۶۷ افقها بودم. زثبور (تفبلى/ طفيلى».
.سياس كؤارى) يا أقرين.
©1- ياناش هر (قخمة/ ؤخمة) سنكي را دستهاى كريم
اتوميوه اى جند شيرينء ايثار) ند
1- كويند كه (بتي/ بلى) در أب روشنايي ستاره مي
*1- دست هايتان را بر جشوهاى درشتتان (همايل/
حمايل) كرده بوديد.
TTAB) Go wel AT زديد كد بو
(حزین توین| هزین تین) و عاشفانه ترين لحنى يود كه
VD معبير) تمام شد و وارد محوطه پیش روی
1- قهميدمايد (اتحدام/ انهدام ) أن تيربار: كار من بود
17- وزين دختر شاه (حاماوران/ هاماوران».
۸- به نوی بزدان (یکی دحش) نیک دهشی)
صفحه 6:
5 يكى دشت با (ديده كان/ دیدگان) بر ز خون
4 كه كفتى (ثمن/ سمن) داشت اندر كنار
STM پوزش SiS pl Gin
4 حُسن او در هفته لى كيرد (قوال/ زوالل»
۳ فردون که کنج و (هشم| حشم)نداشت.
ASE Eb ES ae ۴
۸۵ أن (حريوة/ هريوة) خوب و باك أيين.
16 با صدابى (مرتعش) مرتعش) احنى رجز اند
۷ بر ال GH
ih gt OR HED) le J Jaya“
ae Le Be
ae ee EE FE EM
؟1- ارتفاع ولايت (نقسان/ نقصان) بذيرقت.
۳ آشتری و گرگی و رواهي, از روی (مساحیت؛
مصاحیت) مسافرت کردند
Poe ge ill SED Sale A
5 با ابشان از (وج/ وجه) زد و توشه کر
9- اين بديخت هاء سال (أذكار) أؤكار) يك بار برايشان
جنين بابى مىافتد.
11- از زيارت جمالش. مسرور و(مشتوف/ مشعوفف) تمي
5 چو وا بدیدند (رخواست) برخاست) غو
۸ چوازکوه نش به(حامون)هامون) گذشت.
اد
۸۲ شاهنامهمیخواندند در زو فوال) مملكت.
۴ خلقی بر او بهتعّب کرد آمدند و (غوبت|نقویت)
lial gain يافت.
45- جوب دستى (منتشع) منتشا) مائند در دستش.
48- اين (يارا عجار) مهر و كين مرد و نامرد استء
8- شيرمرد (عرصة تاوردهاى (هول / حول
شمشير و(صنان/ سنن
AN جاه (قدرا غدر) ناجوانمرتانء جاه ستان.
9- بس كه بى شرمائه و يست ابن تزویا نویر
117 بفكن ز بى إين (اساس (تذوبرا تؤوير).
اشر ببابآن بى آب و (الف/ علق) سركردان شوم؟.
۳ بای ايشان برا کرده (مخاصمت| مخاسمت) رفت.
STAD (مفالات/ مقالات) كرك و روباه را شئيده
*1- (وج/ وجه) خدا اكر شودتء (منظر نظر.
۶ یک دست ديكرء ظرف و لوازم (آريها عاريه) بكيريم
ان (دبلافی/ دبلاقی» مصطفی نام آمده
صفحه 7:
۰۰ قد درز و کج و (منوجش/ معوجش) را روی
صندلی مخمل جا داد
صرف كردن (سيغة/ صيغة) #بلعت»: اهتمام
۲ مراحل مغ وبلع و ضم و (تحليل/ تهليل) را
۶ راه هزارساله را مى ييمايند تابه سر متزل (قايي/
غايي) خود برسند.
-٠١ نام زيباى تو را (طلاوت/ ثلاوت) كر
-٠١ معلم لباس زإئدة (مأمول/ معمول) هر روز را بر تن
٩ سواحل شرقى مديترانه از زيبائرين (نواهى!
انواحي) عالم استه
als Galea) whe gh gia
5
نه كافذ بزرك بود ونه ماشين (تهريرا تحرير»
1٠١ امروز بايد انار اهار رابا ما صرف کنی.
۲- در کمرکش وازده حلقوم و (كطل/ كقل) و كردئة
Side BS
۲- کوشت و پوست و (یولات) بقولات) و حبو
-1١ ينج نكشت دعاكو به (منيت/ معيت) مج و كفم
۴ - به دست (جلاغ/جلاق) شده خودم از خانه یرون
eal ele
۶- خداوندآن را (سوحد/ سرهد) a Ab
۷- چین و شکنهای (نکذیااگزیر)سالخو
5
۸ لباسى كه جز در روز (توذيع| توزيع) جوايز نمي"
٠8 حتى le) بعوقت) نکردم سر برارم
- سرمشقهاء به كوشة ميزهاى (تهرير/ تحرير)
-1تو نماینده فضلی ،تو سزاوارِ (سنایی /ثنایی).
ن (ثنایی /سنایی) همه توحید تو گوید.
-1لب و دندا ِ
-2نتوان ( شبح /شبه) تو گفتن ،که تو در وهم نیایی
( -2شبه /شبحِ ) شما را در میانِ تاریکی تعقیب کردم.
-3راه بین سیرجان را (دو شَبح /دو شبه) طی کردیم
( -3شبح /شبه) و سایه.
-4طاعتش موجبِ (غربت /قربت) است.
-4ما را از (قربتِ /غربت) زندانِ شهر به کویر میبُرد.
-5نشاط (قربت /غربت) از دل کی بَرد حبِ وطن بیرون.
-6دیروز در(قربت /غربتِ) باغ ،من بودم و یک چمن داغ
ق غباریم و (غُربت /قربت) ،با من بیا سمت باران
-6غر ِ
-7از کُربتِ جورش ،راه (قربت /غربت) گرفتند.
-7از (بحرِ /به ِر) تو صد بارِ مالمت بکشم.
-8یک دم غریقِ (بهرِ /بح ِر) خدا شو.
-9همه از (بحرِ /بهرِ) تو سرگشته و فرمانبردار.
-9چه باک از موج (بهر /بحر).
-10در (بهرِ /بح ِر) مکاشفت ،ﻣﺴﺘﻐﺮﻕ
.
-10از (بحر /بهر) غرامت ،جامهات بیرون کنم.
-11نالۀ مرغ اسیر این همه (بحرِ /بهرِ) وطن است.
-11جامه ای کاو نشود غرقه به خون( ،بحرِ /بهرِ) وطن.
-12عشق از (بحر /بهر) این معنی فرض راه آمد.
-12خواه روز جنگ و خورده (بحر /بهرِ) کین ،سوگند.
-13آن کمندِ (شست خَم /شصت خَم) خویش بگشاید -13 .بازِ شکاری را شاهان بر روی (شصت /شست) ،می
نشانند
-14ولی (شستش /شصتش) خبردار شده بود.
-14دِ بگیر که این ناز (شصتت /شستت) باشد.
-15تیری که از(شست /شصت) رفته باشد باز نمیگردد -15 .واصفانِ حلیۀ جمالش به تحیّر (منصوب /منسوب).
-16نیامد بیش پرسیدن (ثوابش /صوابش).
-16ما را (فراقتی /فراغتی) است که جمشید جم نداشت
-17سر زانوهای شلوارش ،یک وجب (خُرده /خورده)
-18می بسیار (خوردی /خُردی) زان چنین بیخود
رفته بود.
شدی.
-18در (حوضه /حوزه) درسِ مرحوم حاجی مال سبزواری ( -19حوزه /حوضه) حکمت را او روشن نگه دارد.
مقامی بلند داشت
-19برجستهترین شاگردِ (حوضه /حوزه) ادیب بزرگ بود -20اگر خیلی (اسرار /اصرار) دارید ،باز یکی از ایا ِم
همین بهار ،خدمت رسیده.
-20ولی (اسرار /اصرار) های من که بوی التماس می
-20هر چه من (اصرار /اسرار) و تعارف می کنم تو
داد.
بیشتر ابا و امتناع) میورزی.
-21عطر ِالهام را در فضای (اسرار آمیز /اصرار آمیز) آن
به (اسرار /اصرار) ادیب نیشابوری کلمه استاد را اختیار
(استشمام کرده است.
کردم .اما خوش ندارم زیاد استعمال کنم.
-22بعد از حکیمِ (اسرار /اصرار) همه چشمها به او بود.
-22از درون من نجست ( ،اصرارِ /اسرارِ) من.
-23تن ز جان و جان ز تن (مسطور /مستور) نیست.
( -23مستور /مسطور) و پوشیده.
-24تا وارهی از دم (سطوران /ستوران).
( -24سطور /ستور) و چهارپا.
-25که دوزخ مرا زین سخن گشت (خار /خوار).
-25از این تنگ (خار /خوار) است اگر بگذرم.
-26خر ،سالنه سالنه راه میآید و گاهی میایستد و علف ( -26خار /خوار) و بی ارزش.
و (خواری /خاری) را پوزه میزند.
-27آن را در زوایا و خفایای خاطر و مخیّله (نشخار/
( -27سد /صد) تیغِ جفا بر سر و تن دید یکی چوب.
نشخوار) کردم.
-28هر نفسی که می رود مُم ِد (حیاط /حیات) است.
( -28حیاط /حیات) از عشق میشناس.
-29بهارِ (حیاطِ /حیاتِ) علمی ایشان فرا رسید،
-29ما قدرتِ اجاره (حیاتِ /حیاطِ) دربست نداشتیم
-30دیگر در آن (زی حیاتی /ذی حیاتی) نفس نمی
( -30زی حیات /ذی حیات) و جاندار.
کشد.
-31تخم خرمایی به تربیتش ،نخلِ (باسغ /باسق) گشته -31 .عُصارۀ تاکی به قدرتِ او شهدِ (فایغ /فایق) شده.
-32فراشِ بادِ (سبا /صبا) را گفته تا فرشِ زمردین
-32تا چند (سباحی /صباحی) تا حبشه و قلبِ آفریقا
بگسترد.
پیش راند.
-34دیوارههای کهن روم که هنوز (تاقِ /طاقِ) ضربی آن
-35بر نَمطِ عشق اگر پای نهی (تاق /طاق) نِه.
باقی است.
-35نهاده به (طاق /تاق) اندرون تختِ زر
-36چون ابروی معشوق ،با (تاق /طاق) و رواق است
-36رخش ،آن (تاق /طاق) عزیز ،آن تای بیهمتا.
-37آخرین چراغِ (امپراطوری /امپراتوری) روم را
موسولینی ،روشن کرد.
-37جزیزه های کوچک و بزرگ مثلِ وصلههای رنگارنگ
-38آن باغِ پُر از گلهای رنگین و معطر شعر ،در (صموم/
بر (تیلسانِ /طیلسانِ) آبی مدیترانه ،دوخته شده است.
سمومِ) سردِ این عقلِ بی درد و بی دل ،پژمرد.
( -38ذغالِ /زغالِ) منقل و نفتِ بخاری ،آفت بود.
-39روزی پدرم را به شهربانی خواستند .ظهر نیامد.
(معمور /مأمور) امیدوارمان کرد
( -39معمور /مأمور) و محتسب.
-40یکی از مردانِ (مئمر /معمّر) دهکده که کتاب را روی
زانو گشوده بود.
-40دشمن (عنغریب /عنقریب) است که توی این
ب) ششماه من بود.
-41این مخارج (غریبِ /قری ِ
دشت وسیع ،عملیات کُند.
-41همچون این شیعه گمنام و (قریبش /غریبش) در
از شامّه قوی شما ،تشخیصِ بوی حمله (قریب /غریب)
کنا ِر آن مدینه پلید سر در حلقومِ چاه می برد.
نیست.
-42صدای وی چنان با شوق و هیجان آمیخته بود که از
-43همان لحظه ،شما یا مهدی (قریبانه ای /غریبانه
شنیدن آن بر ما حالتی (قریب /غریب) دست می داد.
ای) گفتی.
-44آخرین (رمقهایشان /رمغهایشان) را در آخرین
( -44رمغ /رمق) و توان.
فشنگهایشان میریختند.
-45که با نادان نه شیون باد و نه (صور /سور).
( -45صورتِ /سورتِ) سرمای دی بیدادها می کرد.
-46سر سوزنی (قسور /قصور) را جایز نمی شمردند.
تنفس در اتاقکی (محسور /محصور) ،دشوار و جانفرسا
بود.
-47غصه مادر و سرگردانی بچهها ،حد و (حسر /حصر)
-47پس از (عزیمتِ /عظیمتِ) رضا شاه ،همه تبعیدیها
نداشت.
رها شدند
-48تو حکیمی تو (عزیمی /عظیمی) تو کریمی.
-48در این اثنا ،صدای زنگ تلفن از سرسرای (امارت/
عمارت) بلند شد.
-49من نه آنم که دگر ،گوش به (تذویر /تزویر) کُنم.
ک) مرغِ گرفتارِ قفس همچو من است.
( -49مثلکِ /مسل ِ
ت (موصوم /موسوم) به
-50خبر از من به رفیقی که به (ترف /طرفِ) چمن است -50پشت سر نیروهای ما ،ارتفاعا ِ
کله قندی بود.
( -51احداسِ /احداثِ) یک خاکریزِ دو جداره را تنها راه -با توجه به امکاناتِ (مهدود /محدود) مهندسی ،قبول و
حل میدانست.
اجرای این طرح ،خیلی سخت بود.
-52کافور بر آن (ظماد /ضماد) کردند.
( -52مرحم /مرهم) و ضماد.
-53بخروش چو (شرزه شیرِ (ارقند /ارغند).
-53بفکن ز پی این (اثاثِ /اساسِ) تزویر.
( -54صریرِ /سری ِر) مُلک ،عطا داد گردگار تو را.
-54زین بیخردانِ (صفله /سفله) ،بستان داد دل مردم.
-55دشتِ به این بزرگی را (مینگُزاری /مینگُذاری)
-55حاجی خودش از (آمالنِ /عامالنِ) بزرگ و قدیمی
کنم.
تخریب است
-56بزنیم به دشت؛ روبه روی (مواظعِ /مواضعِ) عراقیها -56 .گویی جامهای بود که درزی (ازل /عزل) به قامتِ
ایشان دوخته بود.
-57بچه ها هم انگار از دست آن( ،زله /ذلّه) شده بودند.
( -57زله /ذلّه) و عاجز.
-58همه ما (ذُل /زُل) زدیم ،در میانِ بُهت و حیرت،
-58احمد رضا( ،ذُل /زُل) میزند به چشمانِ خر
اسیر دشمن.
-59در خوش زبانی و حرافی و شوخی و (بذله /بزله)
-59من تخلص را از (زواید /ذواید) و از جمله رسوم و
نوک جمع را چیده.
عاداتی می دانم که باید متروک) گردد.
-60متکلم وحده و مجلس آرای (بالمعارض /بالمعارظ)
-60گویی حنجره اش دو (طنبوشه /تنبوشه) داشت
شده بود.
-62چنان (محضوظ /محظوظ) گردید .جلو رفته ،جبهه
-63مهمان ها سخت در (محظور /محذور) گیر کرده و
شاعر را بوسید.
تکلیف خود را نمی دانند .دو امالیی
-63در مقابل (تضاهرات /تظاهرات) شخص شخیصی،
ق) حرفهای مصطفی و بله و
-63جز (تسدیقِ /تصدی ِ
دو دل مانده بودند.
البته گفتن ،چارهای نداشتند
-64سرانجام ( ،تسدیقِ /تصدیقِ) لیسانس گرفتم
-64روز و شب با فخر و (مباحات /مباهات) به تصدیقم
نگریست.
-65به ایل و (اشیره /عشیره) بازگشتند.
-65زین و برگ را بر گُرده (کهرها /کحرها) و کرندها
نهادند.
-66نتوانستیم از (مواحب /مواهب) خداداد بهرهمند
-66عمر را به (بتالت /بطالت) می گذرانی.
شویم.
-67دلم گرفت از ترقی (اَدلیه /عدلیه) چشم پوشیدم.
ن تیزبال افقها بودم ،زنبورِ (تُفیلی /طُفیلی)
-67شاهی ِ
شدم.
-68آب (جیحون فرو نشست .بوی جوی مولیان
-68با دانشنامه حقوق (قضایی /غزایی) به سراغِ
(مدهوشم /مدحوشم) کرد.
دادگستری رفتم.
-69بی آن که زبان به کمتر (دائیه ای /داعیه ای)
-69بی هیچ گونه چشمداشتی به (سپاس گذاری/
گشاده باشم.
سپاس گزاری) یا آفرین.
ن /خستگانِ) راه را میزبانی کریم باش.
( -70خسته گا ِ
-70پاداشِ هر (ذخمۀ /زخمۀ) سنگی را دستهای کریم
تو میوه ای چند شیرین ،ایثار) کُند.
-71تا هرگز ،فریبِ آزاده مردم را از خویشتن (بطی/
-71گویند که (بتی /بطی) در آب روشنایی ستاره می
بتی) نسازم.
دید.
-72بر باالی (طل /تل) خاکی ایستاده اید.
-72دست هایتان را بر چشمهای درشتتان (همایل/
حمایل) کرده بودید.
-73بهانه می آوردید و (تفره /طفره) می رفتید.
-73دوباره به من (طشر /تشر) زدید که بروم،
-74گودال آن قدر نبود که بتواند (جُسّۀ /جُثّۀ) آدمی را
(حزین ترین /هزین ترین) و عاشقانه ترین لحنی بود که
در خود بگیرد.
شنیدم.
-75صدای مهیب آن ،صدای کالش را در خود (حزم/
ش روی
( -75مَأبر /مَعبَر) تمام شد و واردِ مُحوطه پی ِ
هضم) می کرد.
دشمن شدیم.
-76فاصله بچه های (بی هفاظ /بی حفاظ) با خاکریز
-76فهمیدهاید (انحدام /انهدام ) آن تیربار ،کار من بوده
کمتر شد.
است.
-77تیر انگار خورده بود به (جناغ /جناق) سینه تان.
-77وزین دختر شاه (حاماوران /هاماوران).
دو امالیی
-78ساروان( ،حیون /هیون) آرد از دشت ،صد کاروان.
-78به نیروی یزدانِ (نیکی دحش /نیکی دهش)
-79یکی دشت با (دیده گان /دیدگان) پر ز خون.
-79چو او را بدیدند (برخواست /برخاست) غو
-80که گفتی (ثمن /سمن) داشت اندر کنار.
-80چو از کوه آتش به (حامون /هامون) گذشت.
-81ز کردارِ بد( ،پوزش /پوذش) اندر گرفت.
-81دستِ (تتاول /تطاول) به مالِ رعیت دراز کرده بود.
-82حُسن او در هفته ای گیرد (ذوال /زوال)
-82شاهنامه میخواندند در (زوالِ /ذوال) مملکت.
-83فریدون که گنج و (هشم /حَشَم) نداشت.
-84خلقی بر او به تعصّب گرد آمدند و (تغویت /تقویت)
کردند و پادشاهی یافت.
ح) ظلم افکند.
-84پادشاهی که (ترحِ /طر ِ
-84چوب دستی (منتشع /منتشا) مانند در دستش.
-85آن (حریوۀ /هریوۀ) خوب و پاک آیین.
-85این (ایارِ /عیارِ) مهر و کینِ مرد و نامرد است.
-86با صدایی (مُرتعش /مرتئش) لحنی رجز مانند.
-86شیرمردِ (عرصۀ ناوردهای (هول /حول).
-87پورِ زالِ (ذر /زر).
شمشیر و (صنان /سنان)،
-89مردِ نقال از صدایش (ذجّه /ضجّه) می بارید.
-89چاه (قدر /غدر) ناجوانمردان ،چاه پستان.
-90میزبانی بود یا (تذیور /تزویر)
-90بس که بی شرمانه و پست این (تزویر /تذویر).
-91من نه آنم که دگر ،گوش به (تذویر /تزویر) کُنم.
-91بفکن ز پی این (اساسِ (تذویر /تزویر).
-92ارتفاعِ والیت( ،نقسان /نقصان) پذیرفت
-92در بیابان بی آب و (الف /علف) سرگردان شوم؟
-93اشتری و گرگی و روباهی ،از روی (مساحبت/
-94برای ایشان برای گرده (مخاصمت /مخاسمت) رفت.
مصاحبت) مسافرت کردند
-94مادرت را (اعانت /ائانت) می کردم
-95اشتر( ،مغاالتِ /مقاالتِ) گرگ و روباه را شنید،
-95با ایشان از (وجِ /وجهِ) زاد و توشه ،گردهای بیش
( -96وج /وجه) خدا اگر شودت( ،منظر نظر.
نبود.
-96این بدبخت ها ،سال (آذگار /آزگار) یک بار برایشان
-96یک دست دیگر ،ظرف و لوازم (آریه /عاریه) بگیریم
چنین پایی میافتد.
ت جمالش ،مسرور و (مشئوف /مشعوف) نمی -97جوانِ (دیالغی /دیالقی) ،مصطفی نام آمده.
-97از زیار ِ
شدم.
-98قدش درازتر و تک و پوزش (کریح تر /کریه تر)
-98در دم( ،ملتفط /ملتفتِ) وخامت امر گردیده.
شده است.
-99بگویید طبیب (غدقن /قدغن) کرده.
( -99مهار /محار) شتر را به کدام جانب میکشانم.
-100قد دراز و کج و (مئوجش /معوجش) را روی
-100امروز باید (نهار /ناهار) را با ما صرف کنی.
صندلی مخمل جا داد.
-101در صرف کردنِ (سیغۀ /صیغۀ) «بلعت» ،اهتمامِ
-102در کمرکش دوازده حلقوم و (کطل /کتل) و گردنۀ
تامی داشتند
یک دو جین شکم.
-102مراحل مضغ و بلع و هضم و (تحلیل /تهلیل) را
-102گوشت و پوست و (بغوالت /بقوالت) و حبوبات.
پیموده.
-103مکر و فریبِ جهانِ (پطیاره /پتیاره).
-103پنج انگشتِ دعاگو به (مئیّت /معیّت) مچ و کف.
-104قشری از خنده (تسنعی /تصنعی) روی آن کشیده
-104به دستِ (چالغ /چالق) شده خودم از خانه بیرون
انداختم.
-105صدای (قرّشِ /غ ّرشِ) تانک دوم از نزدیک به گوش
( -105مؤسلسل /مُسلسل) و آرپیچی.
می رسید.
ل (قایی/
-106راه هزارساله را می پیمایند تا به سر منز ِ
-106خداوند آن را (سرحدّ /سرهدّ) دنیای خلقت قرار
غایی) خود برسند.
داده است.
-107نامِ زیبای تو را (طالوت /تالوت) کردم
-107چین و شکنهای (ناگذیر /ناگزیر) سالخوردگی.
-108معلم ،لباسِ ژندۀ (مأمول /معمول) هر روز را بر تن
-108لباسی که جز در رو ِز (توذیعِ /توزیعِ) جوایز نمی-
ندارد.
پوشید.
-109سواحلِ شرقی مدیترانه از زیباترین (نواهی/
-109حتی (جرأت /جرئت) نکردم سر بردارم
نواحی) عالم است.
-110درفش ملی ما را به (احتزاز /اهتزاز) درآورده
-111سرمشقها ،به گوشۀ میزهای (تهریر /تحریر)،
باشند.
آویزان بود.
-112نه کاغذِ بزرگ بود و نه ماشینِ (تهریر /تحریر)
( -112بقض /بغض) و اندوه ،صدا را در گلویش شکست.
مگر صاحبدلی روزی به رحمت /کند در کارِ درویشان ،دعایی
(وحید محمدی /دبیر ادبیات شهرستان پلدختر)