پی‌دی‌اف
آموزشادبیات و زبان

جزوه کل آرایه های ادبی ادبیات فارسی 3 پایه دوازدهم رشته های ریاضی تجربی انسانی

توضیحات دانلودفایلPDF جزوه کل آرایه های ادبی ادبیات فارسی 3 پایه دوازدهم رشته های ریاضی تجربی انسانی تعداد صفحات :46 ویژه دانش آموزان داخل وخارج از کشور 1- ویژه دانش آموزان شرکت کننده در آزمون های هماهنگ کشوری نهایی 3- ویژه معلمان جوان جهت تدریس 4- مناسب جهت افزودن به آرشیو معلمان

محمد فایق مجیدی دهگلان

صفحه 1:
جزوف آرابههلى تب فارسی ۲ tea ‏اآرايه هاى ادبى + ناب فارسی ۳ رشته هاى (رياضى - نجربى - علوم انساني).‎ oe ۳- تفاد ۴- جناس و انواع آن. ۵-تکرار(وازه آرایی) 1۸-متاق نعا(یاردوکس) 1 ايهام تناسب. ۰- هس تعليل. 1- اسلوب معادله. ۲- تمثيل. ‎ta i‏ حماسه. #قالب شع آموزش تمامى مباحث آرايه هاى ادبى كتاب ‎Tee‏ ‏ا ارائه شكردهاى كاربردى براى ياد كرفتن آرايه هاى ادبى به شكل نكت .بيش از .17 سوال امتحان نهابى سنوات كذشته و سوالات تاليفى به همراه باسختامه. ذکر له تال های ری ها ابی کناب فارسی ‏ سطر هسرب ریب رو

صفحه 2:
جزوف آرابههلى كناب فار ؟. هية يعنى مانند كردن جيزى به جيز ديكر که به جهت داشتن صفت با صفانی با هم مشترک باشند. هر تشبيه داراى جبهار كن يا بيه الست ۱- مشبه: کلمه ای که آن را به كلمه اى ديكر تشبيه مى كنيم . ؟- مشبه به : كلمه أى كه كلمدى ديكر به آن تشبيه مى شود ۳- اات تشبیه : وژههیی هستند که نشان دهتده ى بيوند شباغت مى باشتد و عبار تنداز : همهون : جون ‎٠‏ مكل . ماتند ‏ به ‎lb igh gl‏ ناه کردر و .. 7- وه شا صفت باویژگیمشترک هی مشیه و مشبه ه یبد( دی ‎(Ske‏ ‏(2) نکن سه راء تشخيس تشبيه:الفاديدن ادات تشبيه:كلماتى كه معناى مثل مائند مى دند. ب) اكرادات تشبيه وجود نداشت لبيات و جعلات را رسب فعل يا مکث در ذهن غود هنا مى كنيم يهنن انكه تكد كردن ‎eh ee AD‏ مکثاماندعشق دربابی کر یدید مشق مانند دی گرا نيديد ج) اشاقه تشبيهى از لعاظا علمى در اشافه تشبيهي دو كلمه اضاقه شده ه هم شبافتمی شوند ملق می وی سيل اشك (يعنى اشك مانند سيل ست ‎ide ss)‏ كله دوم تركيب اضافى اعضاى وجودى انسان با شخصيتي باشد أن تركيبء اضافه تشبيهى امستد اند دبیم ‏* باران رحمت بى حسابش همه را رّسيده و خوان نعمت بى دريفش همه جا قشيده. (درس أول) اضافه تشبيهى ود اموس يندكان به ناه فاحش ترد و وظيقه روزى به خطاى منكر ترد هرس اول) شاه تشه ,باد صيا را كفته نا قرش زمردين كسترد و دايه ابر يهارى را فرعوده تا بنات تبات در مهد زمين ببرورد. (إشرس اول) اضافه تشببييى درختان را قباى سيز ورق در ير كرفته و اطفال شاخ ابه قدوم موسم ربيع كلاه شكوقه بر سر نهاده. (درس أول) اشاقه تشسييى جه غم ديواراقت را كه دارد جون نو يشتيبان .جه باك اززموج بحر آن را كه باشد نوج كشتيبان هرس اول) اه نشب عاكفان كعبه جلائثي به تقصير عبادت معترف و واسقان حليد جمالشش به تحير منسوب(فرس أول) اسافه تشبيهي هر بعر مكاشفت تستفرق شده آن كه كه زان مات بازآمد هرس اول) شاه تشبیهی نخستين بار كفتش كز كجائى / بكفت از دار ملک آشنانی(هوس دوم) اافه نشببهی. اله مرغ اسير اين همه بهر وطن اسست ‏ مسلك مرغ كرفتار ففس همجو من اسست(افرس سوم). فكرى اى هموطنان درره آزادى خويش ‎١‏ بنمابيد كه هر كس نكند مثل من انست (دوس سوم انا او شود از دست اجلب یدز اشک ورن کنش آن خن که بت العزن است(هوس موم) شاه نشیهی آن کسی را که ‎gl‏ ملک سلیمان کردم ملت امروزيقين كرد که و هرمن است(هرس سوم ادر دفتر زسائه فتد ناصش از فلم هر مأتی که مرد صابقلم ناشت(فوس سوم) اه تیه انصاف و عدل داشت موف بسیولی..چون ‎te eshte‏ سوم از سیم بهسریکی کل ود آهن همین یکی کمربد(هرس چم بر ها منند كلاه خود و مخره همان میدن نا وارهى از دم ستوران ‏ وين مردم نحس ديومانند(درس ينجم). بنواغت ز خشم بر فلك مشت آن مشت توى تواى دماوند فوس ينجم) انافه نشي تومشت درشت روزگاری .از گردش فرن ها پس افکند(رس پنجم) فى فى تون مشت روزگری .ی کوه ی آمز گت خرسند قرس بنجو نو قلب فسرده زمینی از درد ورم نموه یک چندل(درس ‎(pe‏ ‏بای جوازدهای گزه بخروش جو شرزه شير ارغند(إقرس بتجم) كود به ازدها و شير > برقن زين ان بناكه يايد از رمشه بناى فلم بركند ادوس ينجم) اشافه نيه 7 حاج اهمدآ سر کل كلاب دشعن عن قريب ست كه توى ابن دشت وسيع عمليات كند (روان خوانى جاسوسى كه لاغ بو ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎Y‏ غر جانا بفرما بنشين. ابن جورى خيلى تالو هسنى! (روان خوانى جاسوسى كه لاغ بود > آنش الست ان ماك ناى و فيست باد ‎gp‏ بانك ناى باد نيسته نشبيه وجه شب مادی وی اش بو > آتش عشق است اند نی تاد ۰" جوشش عشق است كاندر مى تاد هوس ششم) اضاقه تشبيه ‏7 همجوني زهرى و تیفیک دید همچونی داز و مشتاقی كه ديد (درس ششم) ‏* معرم ابن هوش جزبى هوش نيست ‎١‏ مر زان را مشترى جز كوش نيست فوس ششم) كوش مشترى زین ات ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 3:
عشق, Tener geil ign GES ‏یکوبسوز که بر من برگ کاهي نیست(هوس‎ ١ ‏زمائه كر يزند آنشم به خومن عمر‎ Ae tpn ‏ابه عالم عشق که بای همه است نون رسیدن تا معفت و مت دو بای نان نساز.(هرس‎ ‏اجزاورخت. ديكرى تهد. (دوس هفتم)‎ است. هر اه با ای مهريان ترازيرك در يوسدعاى باران ‎١‏ بيدارى ستاره در بمشم بجوبباران (شعر خوافى ‏ صبح ستاره باران). عهربان تراز بوك< نشبيه ‎oles‏ جاتبخشى / دلبر همجون بيدارى ستاره است: تشبیه آبينه ‎Sat‏ صبح و ساحل ‎١‏ لبخند كاء كاهت صبح ستار بران (شعر خوائى صبح ستاره باران). ین ناد له شییهی نگاد از از چشم | نی نان در مضرع نغست و عصرع دون نگاهت مد بدا در ال مت لیدت ماد سبح روش است. نات ند ستر درخشان و سهیداست ازمن وتوبسيار يودند ونقش يستند ‎١‏ ديوار زندكي را زين كونه اداران(شعر خوفی_صبح تاره برن) اه تشبیهی وين نقمه معيت بعداز من واتومائد ‎١‏ تادر زمائه باقى ست آواز بادو باران (شكر خوافى صبح ستاره باوان) اضافد تشبيه 7 جزيرءهاى كوجك و بزركء مثل وصلدهاى رنكارنك بر طيلسان آبى مديتوانه دوخته عبور هوابيما از روى درياى مديترانه هميشه آدمى را غرق درياى تصورات تاريخى مىكند(إدرس هشتم) اضافه تشبيهى است. (درس هشتم) از بمعقرب جرارة دموكراسي فرن ييستم. ناجار شده به مار غاشية حكومت سرهذكها باه يبرد ‎et pn yt)‏ صد تيغ جقاير سر و تن ديد يكى جوب ‎١‏ تاشد تهى از خويش وتى اش نام تهدئد فوس هشتم) اساقه تشييي رکب شکر رکب میرک اغلاس: (كنج حكعت سه فوكب زف كى) اضافه تشبيهي درست كوى عشق آباد كوجكى لست و چنن که می گید عشق آبادش ‎(od ssa ste‏ كود يود كه همجون جويندة تشنهاى مى كشت و مى سنجيد و بالاخره م يافت و سر م سيرد )8 ‎ob‏ ‏حوزة حكمت را لو كرم و جراغ على و فلسفه وكلام را او كه جانشين شايستة وى بود(دوس فهم) اضافه تشبييهى!سه عوره). تابستان وصال ‏ مىآمد وما را زغريت زندان شيهر ب دامن كسترمان. كوير ‎A a BD‏ صعرابى كه آواز ير جبربيل همواره در ير غرفة بلند آسمانشي به كوش مرسد و عطر اهام ادر فضای . (هرس یم هر كاه مشت خونين وبى تاب قلبم را در زير بارانهاى غيبى سكوتش مى كيرم(درس فهم) اضافه ‎ete‏ ‎py WR ln‏ لست و تنه گدشگه زد وبا کویر (هرس یم قنديل با بروین سر زد و آن جاذة روشن و خيال انكيزى كه كوبى يك رست به بت میپیونده[هرس فم) اه تشه عالم ُوشكفتى و راز سوابى سرد و بى روج شد: تشبيه | سعوم سرد إين عقل بى هرد و بى دل: ااه نشبيهى (فوس فت ابه سراغ دادكسترى رفتم ا فاضى شوم و درخت بيداد را از بخ وبن باندازم. (روان خوائى بوی جوی مولیان) اه نشب آن جادر آن برزع سرد در كوجه هاى غم ودرد ‎١‏ غيراز شب آباجهمى ديد بجشمان ثارمن و توا(هوس دهم) اه نشب چون زود ميدوارم ب تايم وبى قرارم .من مى روم سوی دی جای فرار من و تو(درس ده مثل برق و باد خودم را به سنگر برسانم و تفنگم را بردارم. (درس یازدهم) شيد شامكاء؟ (شعر خوانى شكوه جشمان قو) در هر دو مسراع: ايبن سر آه این سر بريده ماه است هر يكاد؟. .يا ندا سر بريده خور: ب ‎eth i snk pila‏ شاهد نیز نیست که در محر آوند. .در ددگه عشق رگ گردات کوام(شعر خوانی شکوه چشمان قو) اف نشبیی 7 سیاش چتینگفتکایشهریر .که دوخ مرا زین سخن كشت خوار(هرس دوازهه)تهمت سودابه مانند آنش دوزخ: تشبيه بتهان اكر كوه آنش يود يسرم ازين تنك خوار است اكر بكذرم (فوس هوا ههم) كوه آنش: اضافه تشبيهى (آنش : مشبه | كوه : مشيه يه یامد موصد مرد آنشن قروز دميدند كفتى شب آمد به زوز(فوس هوازههم) كفس شب آمد به روز: تشبيه. (به عت دود بسيار آتش زو ‎Sl‏ شد). ! كفتى: در أينجا فيد ترديد و ادات تشبيه انست. ‎ ‏ابه نيروى يزدان نيكى دهش ‎١‏ كزين كوه آنش نيايم تبش (هرس هوازدهم) كوه آنش: اضافه تشيسهى (آنش : مشبه | كوه - مشيه به). جنان آمد اسب و قباى سوار ‎١‏ كه كفتى سمن داشت اندر كنار دوس دواؤهم) ‎aH‏ شیب ات جو بغشايش باك يزدان يود ...دم آنش و آب يكسان بود(فرس دوازههم) تشبيه دما آنش يه ب ‏جواز كوه آنشى به هامون كذضت ‎١‏ خروشيدن آمدز شهر وز ‎ET te aN ABI DIES‏ مشبه | كوه : مشيه به خلق از مكايد فعلش به جبهان برقتند و از كربت جورش راه غربت كرقتند. (كنج حكمت به جواتمردى كوش) اضافه تشبييى ‎ ‎ ‎

صفحه 4:
كرجه بيرون 7 مود تال - آن صدایش کوم. اش گرم | آن سكوتش ساكت و تكيرا/ و دمش. جونان حدء جزوف آرابههلى كناب فارسى؟. ‎SF nee SESE Eh beh eo‏ بود و سرد. همچون ترس | قببوه خانه كرم و روشن بود. همجو شرم ...درس سيؤدهم). (nie i) of دمش چونن حدیت آشنایش گرم تشبب ‏ چونان:ادات تشییه / تشبيه دم به حديث آنا چوبدستی ندش مانند در دستش,| مست شور و گرم گفتن بد. /صحنهمیدانک خود را ند و اه آرام می‌بیمود.(دوس ‎Ceo‏ ‏همكنان خاموش | كرد بر كردش. به كردار صدف بر كرد موواريد. | باى نا سر كوش (هرس سيؤدهم) همكنان: مشبه اش » كردش :عشبه / ضدفد مشبه به مارد مشیهبه/ عاموش ی سر گوش: وج شید بى عبار و شهر معض وب و خالى نيست | هيج - هعجبون بوج- عالى نيست. (درس سيزد هم ای لیم ره بتیهاست | خيس غون داح سهراب و سياوش هاء ‏ روكش تابوت تخنى هاست (درس سيزده) اين كليم تيره بختى هاست: تشبيه | كليم ثيه بخنى: اضافه تشبيهى اتشبيه قصه خوان هشتم به روكش تابوت تخت اندكى استاد و خامش ماند؛ يس هماواى خروش خشمم با صدابى مرتعشن لحنى رجز ماتند و هرد آلود / خوائد: (درس سيز دهم شیرمرد عرسه تاوردهاى هول | بور زال زر جهان بهلو | آن خداوند و وا رخش بیماند(هرس سیزه‌ه اه تشهی درون وه جاه يستان, جاه بى دردان:/ جاه جونان زرفى و مهنا”. بى شرميش اباو / و غم انكيز و شكفت آور. (درس سيزدهم). در بن اين جاه آبش زهر شمشير و سنان كم بود: / طعمه دام و دهان غوان هشتم بود. (درس سيؤدهم) دام خوان: اضافة تشبيهى بس كه زهر زخوها كاريش | كوبى از تن حس و هوشش رفته يود و داشت مى غوابيد درس ‎cS LN eh‏ و صداى شوم وتامرداه اش در جاهسار كوش مى بيجيد..(إدرس يؤهم) اه تشیهی: سار ‎SIS‏ ‏مره نقال از صدايش ضيه مرباريد و گاهش مثل خنجر بود (فرس سيزدهع) به دشت دل. ياه جز كل رويت نمى رويد من ابن زيبازمين را آزمودم. مهن اى مبين! (شعر خوائى الى عيهن) اشافه تشبيي شيرمردى بايد اين ره ا شكرف زان كد ره دور اس و دريا رف زرف (فرس جهارههم) اسافه تشبميى. وجه شيه:دلاوري يهشت در براير سيمرغ جون ذر در برير خورشيد ‎eee he‏ جون فروآنى به وادى طلب .بيشت آيد هر زمائى صد تعب (درس جهاردهم) اشافه تين عاشق آن باشدكه جون آتشن بود كر وسركش بود(هرس جهاردهم). بعد ازاين وادى عشق آيد يديد ‎١‏ غرق آتش شد كسى كانجا رسيد(درس جهاردهم) اشافه تشبييى 7 اشق آن باد كه جو ‎tie‏ جهاردهم) مشبه ات | مشبه بدا وجه شي بعد از آن بنمايدت بيش نظر ‎١‏ معرفت را وادى اى بى باو سر(درس جهاردهم) مشبه! مشبه به (اضافه تشبيهى). جون بتابد آفتاب معرفت ‎١‏ از سبه ان ره علی مشت(هرس چهاردهم) اه تشبییی ان جا مرده اى ست ‎١‏ هفت دوخ همجو بخ افسردهاى است(هرس جهاردهم). بعد ازاين وادى توحيد آيدت ...سول تفر و تجريد آبدت(درس جهارههم) اشافه تشبيي بعد ازاين وادى حيرت بدت كار دئم درد و حسرت آيدت(درس جهاردهم) اه نشیی بعد از اين وادى فقر ست و فنا. كى بود اينجا سن كفتن رفرس جهارههم) وادى فقر- واذى فنا ‎eects SI‏ كردنش مثل كردن همان غاز مادرمردداى كه در همان ساعت در ديك مشفول كباب شدن بود؛ (هرس ‎enn‏ ‏ستاره ضعيفى در شبستان یره ار هرونم درخشيدن كرفت. رس شافؤهم) شبستان دروئم: اشاقه تشييه رامن عند طاووس ست وارد شد (مرس شافؤفهم) طاووس: مشيه به وجه شيه: خرامان ره رفتن ب همان زيان ى بای نگ حقش را کف دستش می كذاشتم. (فرس شازده). جمشعش مثل مرغ سريريده مدام روى مي از ين بشقاب به آن بشقاب مى دويد و به كينات اعتنا نداشت..(إفرس شانزدهم). معده انسان كه كاوخولى زنده رود ‎(oh) a‏ حلقوم و كنل و كرده يك دوجين شكم و روده مراحل مضغ و بلع و هضم .. (درص شافؤهم) كثل .شك .رده رود شاه تشیهی كأن لم يكن شين مذكور در كورستان شكم آفاان نابديد كرديد. (درس شاتؤدهم) اساله تشبييى به منى كه جون توي را صندوقجة سرود قار داده يودم. خيانت ورزيدى؟ (إدرس شاتزههم) تشبيد بنيان اين جوان نمك نشناس را مانند موشى كه از خمرة روغن بيرون كشيده باشند. (درس شانزدهم).

صفحه 5:
جزوف آرابههلى كناب فارسى؟. 7 و من بر سنگ فرش خيابان جار سنك ! ختده تو براق دسكان من. خواهم چون گلی كه در انتظطارش بود SS SS «(درس هفدهم). ایت را از پروازبزدار و قو ای ‎ge‏ همین جا لنگر انداز؛زیرابرای تو بیش از این اجازه سقر نيست. (كفج حكصت صسافو) تشبيه: ى فكر دور برواز: مشبه: عقاب: مشبه به آسا وجه شبه الا نبمهی:کشتیتنروی ‎ge‏ خيال: شب كشتي: مشيه به ند فتن وجه شي ‎٠”‏ ونه توجهى به كرد و غبار و جراحات ببرى دارد (إهرس هجدهم) كرد و خبار..بيرى: اشافة تشبيي ‎ ‏”ودر يهاران. عشق من. / ختده ات را ‎ ‎ ‎ ‎ ‏بلكه همواره عشق قديم را موضوع صحيقة شعر خود مي كردائد. (فرس هجدهم) اشافة تشبييي > از صفحه ضيرم يكباره معو كرد (روان خوافى آخرين هرس) اافه تشبيه ‏دلم رادغ عشقى بر جبين نه ‎١‏ زبائم رابياتى آنشين د«(نيايش لطف قو) اشافه تشبيهى ندرد ره فکرم روشنایی ز اطفت يرتوى دارم كدابى (فيايش الف قو) اضافه تشيهى 4# از ی ان بیج مر تیدا کجا فکر و کجا گنجینه از "(قیایش لطف تو) اضافه تشمهی به این امد پیج در پیج مرا للف تومی‌باد.دگر هیچ (نبايش لطف قو) اضافه تشبيهى ‏نمونه سوال امتحان نهابى ‏اد انوت 15 ) وج به عبرت زره سال پاسخ خی یک مهرد الا ةرقن يايد ‏*فراش باد صبارا كفته افرش زمردين يكستردودايه ابر هارى را فرموده تا بنات بات در مهد سین رود ‏۲ (فردا ۱۴۰ در تشیهموجود در ین یت «مشب» کم اشت؟ رگ زان یبن که اد از یش نایم پرکنده ‎“eS ‏تجرس و رياضي) در یت زیر آایه درست را از اغلکمانک مقال آن, تخاب‎ PMI) ‏آنش عشق است كاندر فى فتاد ‎١‏ جوششش عشق است كاندر مى فتلا (تشبيه | جناس همسان) ‏۴- اشهریر۱۳۹۸) در تشبيه مشخص شده عبارت + مشبه» كدام است؟ «آسمان كوير.إبن نخلستان خاموش و بر مهتابى كه هركاء مشت غونين و بى تاب قلبم را در زر رن ها غیبی سکوتش می گیرم. اه هی آن روح دردمند را می شنوم» ‏۵( شهریوا ۲ دام یک از وگن مشخص شده در عبارت زير. «مشبه ب» است! ‏*فواش باد صبارا كفته تا فرش زمودين يكسترد و دايه ابر بهارى را فوموده تا بات نات در مهد مين بيرورد ». ‎ ‏1-2 مرداد7+؟1/قسمت مشخص شده در عبارت زير, يانكر كدام آزاية اذب اسست. ‎ ‏از یم عقرب جراره دموكراسى قرن بيستم, ناجار شده ه مر غاشیه حکومت سرهنگ ها ناه یرد ‎٠-7‏ تأليقى)درعيارت مفراش باد صبا را گفته تا ‎ ‏ی زمردین بگسند و دای بر يهارى وا فرموده ابا یات در مهد مین به برورد ند شب أوجود مار ‏1-4 تأليفى) كدام يك از وزكان مشخص شده در عبارت زير. اضافة تشبيهي» الست ‏+ زعانه كر يزند آنشم به خومن عمو يكو بسوز كه ب من به يوك كاهى ليست ». ‎ ‏8- (خرداد 1:7اجاى خالى را باو ذر عبارت غخر آن هتكام كه يهار حيات علمى و اجنتماعى / ‎ ‎ ‏اش فرا رسيده بو ناگهنمتقلب شد. وا ...... مشب ه است. ‏ابه يوسش هاده شده: باسيخ دهيد. وازة «زخمه با كدام وازه ارقباطى مبتنى بر تشبيه هارد؟. ‎ ‎1-1١‏ دى 15-1 )با توجه به رياصى زه *كس ججون تو طريق باك بازى كرفت با زخم نشان سرفوازى تكرفت ‎-١‏ اتأليفىابا توجه به شعر «فهودانه كرم و روشن بود هم جون شرم ..» موجه شبه* را مشخص كنيد. ‏1-17 دى 1505- د1744) در تشبيه به كار رفته در سروده زير«مشبه» و «مشبه به» رأ مشخص كنيد. ‏« سوار رخش بىمانند | آنكه هركز -جون كليد كنج مرواريد كم نمى شد از لبشى لبختد». ‏1-17 تأليفى ‏ «مشيه و مشبه به» رادر اين سروده معلوم كنيد. *همكنان خاموش | كرد بر كردش به كرمار صدف بر كرد مرواريد». ‎(١15‏ تأليغى )"نام آراية هاى ادبى مشخص شده در شعر زير و بنويسيد. ‏(واكر ديدى به ناكاه خون من بر سنك فوش غيابان جارى است بخند زيرا غنده تو براى دستان من شمشيرى است آخته. ‏10 اشهریور ۱۳۰۲ دراين سرودة "مشبه ومشبه به» زا مشخص کنید. «خندزیاخنده و بای دستان من شمشیری است آخته» ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 6:
۲ ‏آاه ها تب فارسی‎ ge Tal sha Tiel ‏زین‎ Sa TOT ATG ‏همين‎ pe IE Ga EAT GIP ‏«مشبه به» رأ ذراين عبارت بتويسيد.‎ PGP Sti els ‏ها می شكفد/ بختد زيرا غتده تو براى‎ i pF SU 9 I bab ge GE hog ‏خردد۱۳۹۹ انسانی) در‎ (-۷ a aay pele ‏است آخته»شاعر درد این از چه‎ 1-1 تأليقى )6راية متناسب يا قسمت مشخص شده را از داخل كمانك مقابل انتخاب كنيد. «اطفال شاخ را يه قدوم موسم ربيع كلاه شكوفه بر سر هاده » (قشبيه | استعاره). 210110110101100 ‏ری دسا سم زیت‎ Vii AAU Fa AAAS WRN NAR ar aN wae ar EER SNE WM KW tia ‏کت - تشه خده د شمشیر یه نشبية‎ tgp gs ed Hal 1- مراعات فظير (فاسب): آوردن ای از یک مجموع هم تسب ناب از نف تیزم یکی ره و فاد به وجود مى آيد. ‎tl ane joe) et SD)‏ جند مجموعه هستند مد د بن ان جاء بشن زهر سر سل کم بو (2)نكند بي از واه هابا هم تاسب شياهتى دارئد ماد قد و قامت وسرو الب ولع | چم و كس ‏)نكت كاهى تناسب بين وازه ها بواساس تليحات و بور و سنت ها مى باشد ‎te‏ اور بر خویشت جنا بون بود سم و سا ‏مال على تا ‎ ‏نو حكيمى نو عظليمى تو كردمى تو رحيمى ‎١‏ اتونمايتده فضلى تو سزاوار ثنابى (ستايش). الب ودلدان ستابى همه توحيد تو كويد ‎١‏ متكراز آنش دوز بودش روى رهاب (ستايش) ‏از دست وزبان كه بر آيد. كزعهده شكرش به در ‎sonal‏ ‏درختان را به خلعت نوروزى قباى سب ورق در ير كرفته و اطفال شاع ابه قدوم موسم ريع كلاء شكوفه بر سر هاده. (فرس اول عصاره اكى به قدرت او شهد فايق شده و تخم خرمابى به رتش نخل باسق گشته(هرس ول ‎ ‏ينه هم ديوار ات را كد هار جهن تو يشتييان ...جه ناك از موج بح آن راك باد لوح > کر بين و لقف خداون دكار كن بنده كرده لست واو شرسسار قرس اول ‏عاكفان كعيه جلالش به تقصير عبادت معترف كه: ماعبدناك حق عبادتك و واصفان حليه ينمال به تحير منسوب (إفرس اول). جون به درغت كل رسم.دامنى بر كنم ديه اصحاب را. جبون برسيدم يوى كم جنان مست كود كه دام از دست برقت (هرس اول ‏ان درس اول). ‎ ‏أى موغ سحو عشق ز بووانه يياموز كان سوخته را جان شد و آواز نيامد(قوس اول). محتسيب مستى به ره دید و گربانش گرفت.. مست كقت: اى دوست اين راهن است فسار نیست(هرس دوم). كفت ازيهر غرامت جامدات يبرون كنم كفت: يوسيده است ججز نقشى ز بود ار نبست(هوس دوم) جاعداى كاو نشود غرفه به خون يهر وطن بدر آن جامه که نگ تي و کم از کفن است(هرس سوم) ‏ا جشم بشر نبيندت روى ‏ بنيفته به بر جهر دلبند(إدرس يجو ‏اشير سههر بسته بيمان با اخ سعد كرده يبود (درس بنجم) ‎ ‏ای مشت زمین بر آسمان شو بروى بنواز ضربتي چند(هوس پنجم تو قلب فسرده زمينى ‎١‏ از دود وم نمده یک چند(هوس بنجم) نا درد و ورم فرونشيند كاقور بر آن ضماد كردند(درس بنجم). بنهان مكن آنش درون را زين سوغته جان شنو ببكى بند (درس بنج كر آئش دل يفته دارى سوزه جانت به جانت سوكند(إدرس بنجو ‎ ‏رمن زناه من دور نيست .اليك جشع و كوش را آن ثور نيست(درس ‎Ge‏ ‎ ‏آنش است این بانگ نی و نیست ید هر که ین ‎ ‏ندارد. نیست باد(هوس : زاهک زد شم بهخومن عم يكو بسوز كه ير من برگکاهینیست(هوس شم). ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 7:
جزوف آرابههى كناب فار ؟. جتان كردائد كه همه جهن نش ید ون به آنش رسدء غود را ير ميان زند.... جرا! زرا كه عشق. همه خو نش است.(هرس هتم آبينه تكاهت بيوند سبح وساحل ‎١‏ البخند كاه كلمت صبح ستاروباران (شعر خوائي مب ساره را با كه در هوايت خاموشى جنونم ‎١‏ فرياده براتكيخت از سنك كوهساران(شهر خوائى صبح ستاره باران). ‎ny‏ محبت بعد ازمن و تومائد ‎١‏ تادر زماته بافى ست آواز باد وباران (شعر خوائى ‏ صبح ستاره باران). صد تيغ جف بر سو و تن ديد يكى جوب ‏ ناشد تهى از خويش ونیا نام تجادند (درس عشت مس نمزم وی میخون | که اش راد گفته سر کلدسته سرو ‎ ‏ازع راب ام علف مى خوائم / بى قد قامت(دوس نهم). ‏دیروز ار سوخت ای دوست عم برگ ویر من وتو امروز مى آبد ازبائغ بو بهارمن و تو(درس دهم). ‎ ‏دیروز در غربتباغ من بودم و یک جمن داغ ‎١١‏ أمروز خورشيد در دشت آبينه دار من و تو(درس دهم). ‏اغرق غباريم و غريت بامن بي سمت باران ‎١‏ صد جبويساراست اينجا در تا من ترس دهم ‏جون رود اميدوارم بى تايم وبى قرارم ‎١‏ عن مى روم سوى درب جاى قرار من و تو(درس دهم). ‏رو از آب و ازباد و خاک نكردد تبه نام و گشتر پاک(هرس ‎GAS‏ ‏سياس خورشيد را كه هر بامداد بر سر تو زرافشاتى مى كند و ابر. كوهر. (كنج حكمت قيرافا). ‏غورضيدٍ شامكاد! (شعر خوانى شكوه جشمان توا ‏بك كربلا شكوه به جشمت نهفته لست ‎١‏ ى روضه مجستم كودال فتلكاء (شعر خوائى شكوه جشمان فو ‏به دستور فرمود تا ساروان ‎١‏ هبون آرد از دشت. صد كاروان(دوس دوازدهم). ‏نهادئد بر دشت هيزم دو كود ججهانى تقاره شده هم كرو (درس دوازدهم) ‏الخسعين دميدن سيه شند ز دود . زبانه برآمد يس از دود زود(هرس فوازههم) ‏يدر يكى غود زرين نهاده به سر(هرس ‎CoS Ng‏ ‏هشيوار ويا جامدهاى سبيد ‏ البى يرز ختدء دلى ير ايد (قوس دوازدهم). ‏یکی تازی ای بر تشسته سياه همى خاك نعلش بر آمد به ماء(شرس دوازدهم). ‏براكنده كافو بر حويشتن ‎١‏ جنان ون بود رسم وساز كفن (درس دوازدهم). ‏همى كند سودابه از خشم موى همی ریخت آب و همی ست روی(درس دوازدهم) ‏جو بيش بدر شد سياوش باك انه دود ونه آنش نه كود ونه خاك (هرس فوازههم) آنش. خاك (عناصر جار كانه همكنان را خون كرمى بود. | هوه خانه كوم و روشن. عرد تقال آنشين بيفام | راستى كانون كرمى بود. (وس مسيؤده). به كردار صدف بر كرد مرواريد. / باى تا سر كوش (درس سيزدهم). ‏به كردار صدف بر كرد مرواريد. | باى تا سر گوش(درس سیزدهم)- ‏آن که هرز -چون كليد كنج مرواريد- / كم تم شد از لبش لبخند. / خواء روز صلح ويسته مهررا بيمان. (دوس ‎(pnd‏ ‏هر نك ناريك زرف جاء هناور | كشته هر سو بر جاه بستان» جا بى دردان. (قرس سيؤد ه). ‏آرى اكنون تتهمتن يا رخش غيرتمند. / در بن اين جاه آبش زهر شمشير و بسنان كم بود: (درس سيزدهم). ‏و مىانديشيد| كه نبايستى بكويد هيج | بس كه بى شرمانه و بست است اين تزوير./ جشو را بايد يبتدد :نا نبيند هيج (قرس سيزدهم). اين نخستين بار شايد بود كان كليد كنج مروارد و كم شد (فرس سيزدهع). آن كاه براى تخاب رهب و یشوه ‎ly‏ را رهتمون شود. قرعه زدند. قضارا قرعه ب نام ‎an‏ (درس جهاردهم). وانبامد در جهان زين ياه كس ‎١‏ ئيست ازافرستك آن آكاء كس (قرس جهاردهم) ‏عاشق آن باشد كه ‎oy Sil ope‏ كرم رو سوزئده و سركش بود درس جهاردهم). ‏جون بتايد آفتاب معرفت ‎١‏ از سيهر ابن ره عالى سفت (فرس جهاردهه). ‏بعد از آن بتمايدت بيش نظر ‎١‏ معرفت را وادى اى بى يرو سر(هرس جهاردهم). ‏هشت نت نيزلين جامرده لى است ‎١‏ هفت دوخ همجو بخ افسرده ا است(درس جهاردهم). ‏روى ها جون زين بان در ند جمله سر از بك كريبان بر كنت هرس ‎(ssh‏ ‏بعد ازاين وادى ‎Saal pam‏ دائم درد و حسرت آيدت(درس جهاردهم)/ ‏ولى بجون كه قيرى كد از شست رفته باز نعىكردد. يك بار ديك به كلام بدا« ماست كد بر ماست» ايان آوردم هرس جهاردهم) ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‏گفت در دل رخش, طفلک رخش ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 8:
‎ge‏ آرابههلى كناب فارسى؟. ‎wee!‏ ‎ ‏وذ اش را بايد برفراز(إدرس هقدهم). ‎ ‎i oT a ‏غندة‎ ‏الرهایعقیدآسایت رز روز ‎ean ge Sk Sat 9 JO‏ جا لذك انداز: (كتج حكمت صسافر). ونه توجهى به گرد وغبار و جراحات پبی دار ون اهمینیبه ین و شکن هایناگیرسانخوردگیمیدهد. (هرس ‎Cons‏ ‏الهی سی‌ای ده نش افروز .در آن سین دی وان دلهمهسوز(نیایش لعف توا ‎ ‏به سوزى ده كلام راروابى ‎١‏ كز آن كرمى كتد آنشكدابى (نيايش للف قو دلم رداغ عشقى بر جبين نه ‎١‏ إبائم رايائى آنشين دل(ئيايش للف قو نمونه سوال امتحان ‎Ale‏ ‏-(غرداد۱۳۹۸ ریت زر شاعر بای ان و ‎ ‎ ‎ ‏از کدام آراه دی بهره بره است؛ ‎ ‏*عاشق آن باشد كه جون آنش يود ...گم رو سوزنده و سركش بود -(تاليقى) با توجه به شعر زير.رابطة ميان كلمات مشخص شده كدام آراية ادبى را شكل مى دهد. *ونه توجهى به كرد و غبار و جراحات ببرى دارد / ونه اهميتى به جبن و شكن هاى ناكزير سالغخورد كي عى دهد.». ‏۴ دی ۱۳۹۷)درپیت: ای مشت زمین بر آسمان شو. بر وى ينواز ضربتى جتده وازكان مشخص شده جه آرأيداى را يديد مى آورند؟. ‎ ‏اه ات ‎Sp ck che Hg‏ ۳ قضاة به معنى تاسازكارى. آن است كه دو كلمه از نظر معنی ضد و عکس هم باشند. ‏()نکن: جنسیت ها مرو زر پشت سر هم ذکر شود تفاددرند. ند در نیم مه و ن ده ند ‎sD)‏ بشی از کلمت هم فاد هستند و هم تسب هستند اند شب و روز ‎ ‏است افسارنیست. ‏)نكت توجه به فعل ها داشته باشيم مانن مت كفته اي دوست ان را ‏همه غببى نو بدائى. همه عيبى تو بيوشى ‎١‏ همه بيشي © يكاضى. همد كمى تو فزي (ستايش) ‎ ‏محتسيب مستى به ره ديد و كريبائش كرفت مست كفت: اى دوست اين ببراهن است افسار نیست(هرس دوم). ‏كفت: مستى زان سبب آفتان و خبزان مى روى كفت: جرم راء رفتن نيست ره هموار نيست (درس دوم). ‏كفت مىبايد تورا اخانه ‎py pd‏ گفت رو صیح آی قاضی نیمه شب بیدا نیست(هرس دوم ‏كفت: مى بسيار خوردى زان چنینبی خود شدی ‏ گفت:ای بيهوده كو حرف كو و بسيارنيست (درس دوم). كفته بيد حد زند هشيار ‎ ‎cme‏ #فشد هشيارى بار.اينجا كسى هشيار نيست(فرس هوم ‏بكفت آن جابه صنعت در جنه كوشند | بكفت إنده خرند و جان فروشند درس دوم 7 چوعاجز گشت خسرو در جوایش فيامد بيش برسيدن صوايش (درس دوم). ‏7 غاناى كاوشود ازدست اجانب ‎aU‏ ز اشك ويران كنش آن خانه كه بيت الحزن انست(إدرس سوم 7 آن كسى را كه در اين ملك سليمان كرديم ملت امروز بقين كرد كه او اهرمن است(درس ‎Cope‏ ‏> هركز دسم براى كسموو بيش غسم نداشت. آرى نداشت غم كه غم پیش و نداشت (فرس ‎Cee‏ ‎roy):‏ ‏> انصاف و عدل داشت موق بسی ولی . چون فرّخى موافق ثابت قدم داش( ‎ ‎(emer aries Pull» ore ‏همى خند‎ ak She ‏غامش منشين سخن همى كوى السوده‎ ‏ای مار سرسید بشنو اي ند سياء بخت فرزند هرس بتجه).‎ ‏ممجربنشین به یکی کبوداورند(درس نجم) ‏زین بیخودانمفله بسن .داد دل مردم خردمند(هوس بنج ‏من به هرجمتی ان شدم ... جفت بدحلن و خوش حالان شدم[دوس: ~ نز جان وجان زنن مسنورنیست لک کس را دید جان دستور نیست(هوس شش نگ نا و نيست باد هر كه اين آنش ندارد. نيست باد دوس ششم). ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 9:
Tener yb aula ‏تو ای آن كه جز تو پاک نیست(هوس تم‎ ١ ‏روزها كر رفت. كورو. باك نيست‎ درنيايد حال بخته هيج خام .بس سخن كوتا بايد. ونلام(هرس شم). جه نيكو كفت باجمشيد دستور كه بانادان نه شيون باد ونه سور (درس ششه). عشق بر يك فرش بنشائد كدا و شاورا ‏ سيل. يكسان مىكند يست و يلند راء. (فرس ششه). .بادشاهي به درويشي كفت كه مرا آن لعظه كه تورا به دراه حق. تجلى و قرب باشد. ياد كن. (كنج حكعت آآفتاب جمال حتق). از جملة ناوهاى خسن يكى جمال است و يكى كمال. و هر جه موجودند از روحاني و جسماني قرس هفته). عيات از عشق مرشناس و قعات بى عششق مى ياب. (درس هقته). سوداى عشق از زيركى جهان يهتر ارزد و ديوانكى عشق بر همه عقلها افزون آبد. (درس هفتم). در عالم بر هر كجا بنايى اسست ‏ عاشق بادا كه عشق خوش سودابى استلإدرس هفته. «نو عاشق ومع مابى. و ما معشوق و حبيب توايم جه يخواهي و بجه نخواهي» (درس هفن) ذل كرمى و دم سودي ما بود كه كاهى ‎١‏ عرداد مه و كاه دى اش نام نهادند(إدرس هشته). طاق ذیراست عشق. جفت نخواهد حویف.. بط عشق اک بای هى طاق نه (درس هشتم) علم بر روى فقير و غنی. روستیی و شهری از بودبه زور حار و غایب بل به نيروى ارادت و كشش ايمان. (رس قهم). آغازتابستان بايان مدارس! جه آغاز حوس و جه يايان خوب ترى! لحظة عزيز و شورانكيزى بود ‎ob‏ ‏ما رز غیت زندن شیر به من زد دامن گسترمان. کوب می‌رد: بازمى كردائد. (فرس نو همان يدرى كه كلتهاى رناتك و ريز و درشت داشت. (روان خوانى بو جوى موليان) روز و شب يا فخر ومباهات. با شادى و غرور به تصديقم مىنكريست(روان خوانى بوى جوى موليان) يس از عزيمت رضا شاه كه فلأ رضاخان بود و بعدا هم رضاخان شد(روان خوائى بوى جوى موليان) ديروزاكر سوخت لى دوست غم برك وبار من وانو ‎١‏ اعروزمى آيد ازا بی بر من و و(هرس دهم (شعر خوانی شکوه جشمان تو) ماه آعدو به ديدن خورشید. صبح زود ‎١‏ خورشید رف است سر شب سراغماء(شعر خونی شکوه جشمان قو یی زندگی اس نی‌ها آخوت ‎١‏ آورده مرك كرم به آغوش نو بناء (شعر خوانى شكوه جشمان قو جو خواهى كه بيدا كنى كفت و كوى ببايد زدن سنك را بر سبوى (درس دوازدهم) بيامد دوصد مرد آنش فروز.. دميدلد كفت شب آمد به روز(قوس فوازه هه سراسر همه دشت بريان شدند بر آن جههر خندائش كريان شدند(هرس دوازدهم). جو بغشايش باك يزدان بود دم آنش و آب يكسان بود(درس دوازدهم) چوبشنید خسرو از آن شاد گشت. روانش زانديشه آزاد كشت(هرس دوازدهم) هر كه فربادرس روز مصميت خواهد ‎١‏ كو در يام سلامت به جوانمردى كوش (كنج حكمت به جوانعردى كوش) كرجه ببرون نيرع بود و سرد. هسجون ترس | هو خانه كرم و روشن بود هجو شرم .. (درس ‎(oan‏ ‏جوبدستى منتشا مانند در دستش.| ست شور و كوم كفتن بود. | صحنه ميدانك خود را ند و كاه آرم مى بيمود. (قرس سيزد هه همچنان مورفت و مى آمد. | هعجنان مى كفت و مى كفت و قدم مى زد دوس يده شعر نيست؛ | ابن عبار نر و كين و عرد تمر است | بى عبار و شهر محش وب وخالى نيست. (درس ‎(asin‏ كم تمشد از لبش ‎ih‏ خواه روز صل و سته هرا با واه روز ينك و خورده هر كين سوكند رس سيز دهم شوق وقابتى است | در بين وازه ها و عبارت ها /و هر كدام مى خواهند معناى صلح را مرادف اول باشند. (قرس سيزدهه). یه اد و در ار دم مهن ای میهی! .بو لبريز از عشقت. وجودم. مهن أى مين (شعر خوانى الى ميهن). اتويودم كردى ازتايودى وباصير يروردى ‎١‏ خداى نام تور يود و نيودم. مبين. أى مين ! (شعر خوائى اى ميمن). به هر مجلس. به هر زندان: به هر شدي به هر انع ...به هر حالت كه يودم با توبودم مهن أى ميين! (شعر ‎(ome Ie‏

صفحه 10:
جزوه اب هی کاب فارس ۳ 7 اگر مستم اكر هشيار. اكر خوابى اكر ييدان به سوی نوبود روی سجودم. مبین, ای سیین! (شعر خوانی ای ممن). ‎ane ¥‏ کرددمرغنجهان اا نعان (فرس جهاردهم). 7 جعله كفنند اين زمان ‎iy‏ نيست خالى هيع شير ازشهربار(فرس جهاردهه). از کی تواند مئدازيك ذه بادرس جهاردهم) هت نت نيز اين جا عرده لى ست ‎١‏ هفت دوز همجو بخ افسرده اى است (درس جهاردهه). 7 هركه دائد كفت با غود مد هرن سای جاويد. تو كم شده بيتى ز بك خورشميد تو(قوس جهارههم) تناسب هم دارئد سخختى ها و ونج هارا فراموش كردئد و به شادمائي در يكديكر تكريستند. (فرس جهاردهم). در اين مقام. طرب بى تعب نخواهد ديد ‎١‏ "كه جاى تيك ويد است اي سراى يأك و ليد (درس ‎ons‏ ‏كردنش كفتم: «آيا نمى شود نصف غاز را امروز و نصف ديكرش را فردا سر ميز آورد؟(درس شاتزدهم). كاه از خودمان يست كاهدان كه از خودمان است. (هرس شانزده) nee) ‏دم ديدم جب و راست مهمان ها دراز كشيده اند‎ lke gy بخند بر شب بر رز بر مد يختد بر بيجابيج خبابان ها جزيره. (درس هفدهم). انا آنكاه که چشم می گشايع و میبندم؛ آنگهک هام یرون و بازی گردند (درس هفدهم) انشائش بدهتد. .درس هجدهم). 7 عشق را در جابى مى جويد كه غود در آنجا به دلا آمده اسن صورت اهرش رد نمونه سوال امتحان ‎A‏ (تليفى/مصراع كفت اند خرن وان فروشنده چه آاای اد ۲-(ی۱۳۹۸ری وا «حزین» یک مرداف ویک متشاد پنویسد ‎yt Moles)‏ یاشی) با وه به ‎lly Fo agg‏ ی گرد نان را هرا روشی ربا ادزم کی اقا ‎ ‏اغنده ات را هركز/ نا جشم از دنيا نبندم» يك نمونه آراية «نضاد» يبايد. ‎Vad‏ تشاد استعاره1- مترداف: غم انكيز| متضاد: شاد؟- مى رون ‎fg‏ ‎ly‏ به دو دسته همسان و ناهمسان تقسيم مى شود. ‏جناس همسان (نام) تهنكاهى كه دو وازه هر ترتيب و تعداد واج ها يكسان باشند. ام معناى آن ها متفاوت باشد. با جناس تام رو به رو هستيم. (به زبان غودمائى. در جناس تام. دو كلمه به لحا ظاهرى كاملا شبيه يكديكر هستند اما عتایآن ها فوق داد اند ارو «جاری»- رون روج جناس ناهمان, خود ؟ نوع دارد كه عبارتتد از ‎١:‏ - تاهسسان اختلاقى ؟- تاهمسان حركتى ‏ ۲- تاهمسانافزایشی ‏ناهمسان اختلافى : هركاء دو وازه در حرف اول. وسط يا آخر ؛ اختلاف داشته باشند. مائتد ( بام و جام). ‎hea‏ تعداد حروف دو كلمه يكسان نيست. (يعنى يكى از وازه هاء نسيت به ديكرى؛ يك حرف افماقه دار )مائتدة (رئج و مرنع). ناهمسان حرکتی در اين نوع جناس. دو وازه صرفا در مصوّت هاى كوتاه ا يكديكر اختلاف دارند. (يعتى صامت ها يكسان فستتد اما مصوت های ‎Cog engi bys‏ ‎A ee ‎ ‏7 نون وصف ‎ae (ie ay FF GE Bh OF Cay‏ ناف اختلائ از دست وزبن کب دک عهده شکرش به در آی(دوس اول) جنس نا ‎PI‏ ‎pear eed Fpl ele tt‏ نسيه. وسب قرس اول) جناس تاس اختلاق جه غم ديواراقت راكه دارد جون نو بشتيبان ‎١‏ جه باك از موج بحر آن را كه باشد نوج کشنیان(دوس اول) جنس ناس |خلای ‏از يتدكان كتهكار بريشان روزكار. دست الات ب امد اجايت به دركاء حق- جلو علا- بردارد (فوس أول) ناس نانس ‎cE‏ ‎ ‎ ‏مستكفت: أى دوست اين يبراهن ست افسار نيست (هرس هوم) ناس ناس اختللی بكفتا مان فروشى در ادب نيست | بكفت از عشقبازان ابن عجب يست (هوس فوم)جناس هسان انام) وجود ‎egal)‏ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 11:
جزوف آرابههلى تب فارسی ۲ بگفت او آن من شد زو مكن ياد | بكفت ابن كى كند بيجاره فرهاد(درس دوم ‎DE‏ جو عاجز كشت خسرو در وايش | نيامد بيش برسيدن سوايش (هرس هوم) ‎PEE a tie‏ اهقت ازياد سعر مىطليم كو برد خبر أز من به رفيقى كه به طرف بممن است(هوس سوم) نتاس ریش با آنكه جيب و جام من از مال و مى تهى است عا را فراغتى است كه جمشيد جم نداش ت(درس سوم) بگرای و ازدهای کم بخ ٠ارغتد‏ درس يتجم) جناس نائس اغتلائي بد كن زين ابن بنا كه يايد از ومشه بناى فلم بركند درس يتجم) ناس تس ازیشی بشنواين نى جون شكايت مىكند ‎١‏ ازجدابىها حكايت مىكند(فرس ششع) جناس تاقس اختلاقى ‎ee‏ خواهم شرحه شرحه از فراق "ا يكويم شرح درد اشتياق فوس ششع) ناس ناقس ازیشی ‏هر كسى كاو دور ماتد از اصل خويش يازجويد روزكار وصل خويش (هرس ششم) ناس ناقس اختلاثى ‏هر كسى ارظن خود شد يار من ‎١‏ ازدرون من نخست اسرار من (درس ششم) ناس تائس اختلائي اتن ز جان وجان ز تن مستور نيست - ليك كس را ديد جان دستور نيست (درس ششع) ‎oe‏ نانس اختلائ ‏آنش است اين بالك ناى و يست باد ‎٠‏ هر كه اين آنش ندارد: يست باد (هوس ششم) جنس هنسان: «تیست اد تیست باه در ‎ ‎ ‎ ‎pn‏ فضت فيل و هر حصراع وم مت است به ای فاد در مرا هست مم است واي مصراع قوم فيل فعاض :حرف هر که از ری برد برددهايش برددهاى ما دريد (هرس ششم) جناس همسان: #برده» نخست: نت. هر اسطلاج موسيقي يعبى أعنك و تتسحان ميد توده هوم وكبان. عجان | ره زیم نید اقا گرد ‎hy ln‏ هت محرم ابن هوش جزبى هوش يست ‎١‏ مر زيان را مشترى جز كوش نيست (هوس ششم) جبناس ناقس ‎CE‏ ‏در غم ما روزه بيكاه شد روزها با سوزها همراه شد(درس ششم) جناس ناس اختلاف ‏ون من در آن حضرت رسم .. مرا از خود يد نيايد: از تو جون باد كنم؟! (كج حكمت ‎ABT ١‏ جمال حق) جناس سا( )ین نخست ودود وفتى 6ه کون ‏بدان كه از جمل تاوهاى خسن بيكى جعال ست و يكى كمال (درس هفقم) ‎AE ga oe‏ ‏كاووس كيان كه كي لش نام هدند کي بود و كجا يود و كى اش نام ياد درس هشق) جنس همست و وم( ‎ ‎ ‏وبه همان شهر بى مهر. يه همان ديار بى يار به همان ‎be gd‏ آلو. (روان خوافی . بوی چوی مولیان)جناس تنس ار بش ‎ ‏7 ديروز كر سوغت ى دوست غم برك ويا من وتو لمروز مى آبد ازبغ بوى مهار من و تو(هرس ههم) جنس تیارب 7 آن جادر آن برزغ سرددر كوجه هلى غم ودرد ‎١‏ غيرازشب آياجه مى ديد جشمان تار من و توالأفرس فهم) ناس ناس خی ‏اديروز در غريت ياغ من بودم ويك جمن داغ. ‎١‏ لمروز خورشيد در دشت آبينه دار من و تو[فرس فهم) ناس نانس ‎PPE‏ ‏از اشتياق كيست كه جشمت كشيده راءإشعر خوانى شكوه جشمان قو) جناس ناقس اختلافى جنين كفت موبد به شاء جهان ‎١‏ كه دردٍ سبهيد مان ناهوس فوزهم) جنس ناس تلف ‏.برانديشه شد جان كاووس كي ز فرزند و سودابه نيك بى(درس هوازدهم) جناس ناقس اختلاثى ‏به دستور فرمود نا ساروان ‏ هبون آرد از دشت. صد كاروان(درس دوازدهم) جناس نافس اختلاقي. ‏بدان كا وگن برمايه شاد جنين بود ین و اين بود را (درس دوازدهم) ‎ke‏ شلف ‏الخستين دميدن سيه شد ز دود زيانه برآمد يس از دود زود درس هوازدهم) ناس نانس اختلائي ‏رخ شاه كاووس برشوم ديد ‎١‏ سخن كفتنش با بسر نرم ديد (هرس ‎PEI Ae (ATID‏ ‏سر بر ز شرم و بعابى مراست ‏ اكربى كناهم رهابى مراست(هرس دوازدهم) جناس ناقس اختلاق ‏سياوش سيه رابه تندى بتاعت ‎١‏ نشد تنك دل جنك آنشى بساخت(هوس دوازدهم) جناس ناس اخلالی ‏توادرس موازههم) ناس تس شلف ‏همى تقند سودايه ازخشم موى ‎١‏ همى ريخت آب و همى ست روى(درس هوازههم) جناس ثائس اغتلائي ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‏جواورا بديدئد برغاست غو .عه آمدزآنشى برون شا ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 12:
جزوف آرابههلى كناب فار ؟. .بدر شد سياوش باك نه دود ونه آنش نه كرد و نه خاك(درس دوازدهم) جناس ناقس اختلافى سياوش را تنك دريو كرفت ‎١‏ زكرداريد يوزش اندر كرفت(هوس دوازدهم) ناس ناف اختلائي یادم آمد هان! | داشتم می‌گفتم: آن شب نیز اسورت سرمای دی بیدادهامیکرد (هرس سیزدهم) جناس ناقص افزایشی. هفت خوان را زادسوو مرو .. آن گرامیمرد | آن هریوه خوب و اک آیین -روایت کرد: (دوس سیزدهم) جناس نائس اختلافی ‎Le‏ و شعر معش خوب و خالى نيست / هيج - همجون بوج- عالى نيست. (درس سيزدهم) جناس ناقس اختلاقى ‎ot‏ شرماته و بست است ابن ‎na‏ جشم رباد بندد نا نبيند هيع (درس سيزدهم) ‎ae‏ نانس اغتلائى ‏راستى كوبى / آن هزاران يادبود خوب را در خواب مىديده است..(درس سيزدهم) جناس ناقص افزايشى ‏هى نوازش كرد هى يويد هى بوسيد / رو به يال و جشم او ماليد... (درس سيؤدهم) جناس تاق اختلافی. ‏بازيا آنآ جاشكار! آيا | مزيئى بود يا تزوي رادرس سيزدهم) بسناس ناقس افزليش ابه سوى توبود روى سجودم مبين. أى سبين! (شعر خوائي اى ميهن) جناس ناس اغتلائي ‏مجمى كردند مرغان جهن ‎١‏ آنجه بودتد آشكاراو يان (فرس جهاردهم) جناس نائس اغتلائي ‏بيش از اين بى شاه يودن واه نيست (هرس جهارههم) ناس تا خی ‏هر كه دائد كفت با خورشيد راز کی تواند اند از یک ذزه باز(درس جهاردهم) جناس ناقص اختلاثى ‏نت نيز اين جا مرده اى است ‎١‏ هفت دوزخ همجو بخ افسرده ای است(فرس چهاردهم) جناس تائس اختلافی بعدازاين وادى توحيد آبدت ‎١‏ منزل تغريد و تجريد آبدت(درس جهارههم) ناس نانس اختلاقي ‏چو ‎ ‎ ‏إين انديشه ها سركرم | جنك يود اب ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‏” روى هاجون زين بابآن در كنند ‎١‏ جمله سرازيك كريبان بر كنتد(درس جهارههم) جناس ‎PE gal‏ أقااز سيمرغ خبرى نبود... سيعرثغ حقيقى همان شما هستيد. (درس جهاردهم) جناس هسسان ‏۷ جون نكه كردند آن سى مرغ زود بى شك اين سى مرغ آن ستمرغ بود(هرس جهاردهم) دی همسان -جناس تا افزایشی حالاآش جوو كباب بره و يلوو جلو و مخلفات ديكر صرف شد است. (إفرس شازدهم) جناس نائس اختلائي ‏* ولى در عقيل تتاهرات شخص شخيعبى بجون آفاى استاد. دو ذل مانده بودن د(إفرس شانؤدهم) ‏مىخواهم اين حبوان بى بار و ياور را از هم بدرم. (درس شافؤههم) ببناس ناقس ‎NM‏ ‏> دلمراداغ عشقى بر جبين نه ‎١‏ زيائمرابيانى آنشين دد(فيايش الطف قو) ناس نائس اغتلاقي ‎ ‏”.براه اين اميد بيع در بيج أمزا لطف تومئبايد. دكر هيج (نبايش لعلف تو) جناس ‎PI ll‏ ‎ ‏اتمونه سوال امتحان تهاب ‎-١‏ (دى1801/آراية درست را از داخل كمانك انتخاب كنيد «بمون بود كاقليم مار ‎ ‏فیست بش این بی شاه يوهن ول نیست(جناس- تشه ‎٠١‏ تأليفى) ای بیت «ت دلزمهرش کی کنی پاک؟. گفت آن ه که ام خفته در خاک» چه رای را پدیدآورده است! ‎ly Seg PMSF‏ نظر كازيرد يجناس قام (همسان) بررسى كنيد «لى حزيف هركة از ری .رده هایش پره هی ما رید ‎Sat tlt‏ را از نظ كاريرد بعناس تام (هسسان) بررسى كنيد «كاووس كيانى که کی ای نام نهادند.. کی بود و کج بود و کی اش نم هدند ۵( شهریورا) در پیت« نج در آن وزج سود در وچه‌هایغم ود غير ازشب آي چهمي‌دید جشمان امن و توا ‎aso ation‏ شاد ‎seen pce nn Sah lan ln iy gb a in ۲ ‏انامه ۱ ناسشاه را‎ ‏زمالی ۵ جنای(سرد. ده‎ TAN) 909 Sabi Fl ‏«حجاب»است. ۴-چناس‎ lie ‏- قکراوء (وازء آرايى) آوردن و تكرار كردن يك وازه ذويا جند بار با معنى يكسان اس ‏فرق فكرار ب جناس تام (هصسان )در آراية تكرار معنا يكسان است اما در جنناس تام معنا متفاوت است. ‎© ‎ ‏انکته: ری کار با قش تبعی«تکرر»فاوت دردانقش تیمی گرا بايد تكرار در نقش باشد). ‏همه عزّى و جلالى همه علمى و يقينى ‎١‏ همه تورى وسرورى همه جودى و جزابى (ستايش). ‎ ‎ ‎

صفحه 13:
جزوف آاه هی تب فارسی ۲ 7 همه غيبى تو بداتى. همه عببى تو يبوشى همه بيشى تو بكاهى. همد كمى نو فزابى (ستايش). همه ازيهر توسركشته وفرعاتيردار ‎١‏ شرط انصاف نباشد كه تو فومان نبرى(قرس اول اين مدعيان در طليش بى خيران اند ‎١.‏ كان را كه خبو شد خبرى يازنياد (دوس اول محتسيب مستى به ره ديد و كرببائش كرفت مست گقت: ای دوست ابن ببراهن است افسار نيست (هرس دوم). كفت: تا داروغه را كوييم در مسد بخواب . كفت: مسجد خواكاء مردم بدكارئيست (هرس ‎(es‏ كفت يايد د زند عشيار مردم مست را ‎١‏ گفت: هشیری یا إينجا كسى هشيار نيست(درس هوم أى بى خير يكوش كه صاحب خبر شوى ‎١‏ تا راهر نباشى كى راهبر شوى (شعر خواني در مكتب حقايق ‎nef ple ea‏ خب از من به رفيقى كه به طرف بجمن است فوس معوم) باد سعر جانبخشى. استعار. ماد يام رسا غانداى كاو شود از دست اجائب آباد اشک وبران کنش آن خانه که بیت العزن است(هوس سوم رمن از اله من دور نيت اليك جم و کوش را آن نو نیس (هوس ششم) عنجونى زهرى و ترياقى كه ديد؟ ‏ همجو نی دساز و مشتاقى كه ديد افوس ششم) هر كه جز ماهى.ز آبش سير شد هر كهبى روزى است. روز دی ‎eM‏ ‏همان به كزين زشت كردار دل ‎١‏ بشويم كنم جاره دل كسبل (دوس دوازده). نغستين دميدن سيه شد ز دود ‎١‏ زبانه برآعد يس ازدود. زود درس دواؤدهم) هشيواروبا جاسدهاى سبيد ‎٠‏ لبى ترز غنده دلى رامد درس دوازدهم). فرود آمد ازاسب كاووس شاه ‎١١‏ بياده سبهيد يباده سيا (فرس فوازده). ‎e‏ ین وروت لق لوؤي برو > مست کی ما کم باه وی حاه ند برت ‎isis clean‏ يارى به مجلس أودر, كتاب شاهنامه همى خواندئد در زوال مملكت ضغاك و عيد فربدون (كنج حكمت به جواتمردى ‎MG‏ ‏يادم آمد هان؟ | داشتم م ىكفتم: آن شب نيزاسورت سرماى دی بيدادها مى كرد | و جه سرمالى, ججه سرماني درس ‎hai‏ ‏همكنان خاموش | كرد بر كردش. به كردار صدف بر كرد مرواريد. ‏ ياى نا سر كوش (إدرس سيؤده). من روایت می‌کنم اکنون .من که امم ماث.. درس سیزدهی) همچنان می‌رفت و می‌آمد. | همچنان می‌گفت و می‌گفت و دم م‌زد(هوس ‎(pidge‏ كفت در دل رخش. لک وخش | آه |بن نخستین بر ای بو كان كليد كنج مرواريد او كم شد (وس سيؤدهع) "۷ ود ببرسى راست كويم رست / قمته بى شك راست مىكويد | مى توانست او اگرمی‌خواست | لیک...(درس سیزدهم) ‎٠‏ جون بود كافليم ما راشاه نيست ...بيش ازاين بى شاه بودن راء نيست(هرس جهاردهم). * بعداز آن مرغان ديكر ‎pee‏ عذرها كفتند مشتى بى خبر قرس جهاردهع) كفت ما را هفت وادى در ره لست ‎١‏ جون كذشتى هفت وادى. دركه است(إفرس جهاردهم) ‎ ‏4 خویش را دیدندسیمرغ تام بد شود مغ سی مرغ تخوس ‎(afer‏ ‏یج خبابان های جزیره.(درس هفدهم). 7 چه حرف تزا را فتن مانهاست ‎he jae Ar‏ توشتن ؟(فرس هججددهم). ‏بخند بر شب /بر روز بر ماه / بخند. ‎ ‏> هر روز ايد ذكرى واحد را مكرر يخوائم ‏ و آنجه را قديمى است. قديمى ندائم كه تواز آن منى. (درس هجدهم). ‎ou‏ ‎ ‏”ا الهى سينداى ده آنش افروز ...در آن سینهدلی وان دل همه سوزنیا ‏نمونه سوال امتحان یی ‎(١‏ شههريور ‎0٠:‏ آراية متناسب پیت زر منک ما تخاب كنيد. ‏اين فصل فصل من و توست فصل شكوفايى ما برخيز با كل بخوانيم اينك يهار من و تو (تضاد- تكرار). ‏1< تاليقي عازه آرابى» را ذر بيت بكفت از ذل شدى عاشق بدين سان؟ ‎١‏ لز دل تومىكوس من از جان» مشخ كنيد تام .ترا واه ‎ ‎ ‎

صفحه 14:
جزوف آرابههلى تب فارسی ۲ 5 - استعارة: در اسطلاج هركاه در يك تشبيه. يكى از اركان اصلى( مشته يا مشيدبه) را يبوريم و ديكرى را يوريم. استعاره يديد الف در مدز ی» اقب از اف ناه جای سم ‎GL‏ سم غرنسان ذکر شود آری تاه جود اد ماد ای غنچه خندان چا ون در دل ما می کنی-ای دی سیید ای در ند .ای کبد گيتي. ای دماون ب) اقه استعارى: در اضافه استعارى غالب له ول اعضایوجود اسان دست و پا و چشم و ..) يا شخصيتى انسان (آبروشوف. حيغيت: لت -). و كلمه دوم اسم غير انسان مى باشد. مانند: حيئيت مرك را به يازى كرفت (2)انكته: اكر دو كلمه اضاقه شده به هم هر دو اعضاى وجود انسان باشد باز هم انضافه استعارى أست. مانذ: بجشي دل كوش دل (د) تكته: اكر كلمه دوم اعضاى وجودى باشد اضافه استعارى نيست. مانتدخائه دل - دام زلف )809 تعام تشخييس ها استعاره هستند. ‎O)|‏ نکنه: این -آن) در جمله توجه کنیماحتعالا واژة هد از نها ستعره است.مثال: دا تا کی در ان زندان فریب این و آن بیش ‏فراش باد صبا را فته قوش زمرهینبگسترد و یه ابر هار را فمده ا بات تبات در ميد زمين ببرورد. (فرس أول)كلل هاو سيزة ها > يكى از يارن به طريق انبسائط كفت: از اين بوستان كه بودى. مارا جه تحفه كرامت كردى !فوس اول) از معرفت هی ‏ججون به درغت كل رسع دامنى بر كنم ديه اصحاب ا. جبون برسيدم بوى كلع جنان ست كرد كه دامنم از ددست برفت! (هرس ول ‏> درغت كل: استعار عالم عشق و معرفت الهى ‏ بوى كل: استعار ز لذت ناشى از درك حقايق عرفائى ‏گقتد مستی زان سبب أفتان و خيزان مىروى كفتد جرم را رفتن نيسست ره هموار يست (افوس هوم) از جامعه مان ‎at > ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ole gay‏ فروشند فوس هوم) (اندوه و جان ‎le‏ انست كه آن را مى رد نله مغ اسر اين همه ير وطن لست (فرس صعوم) نال: مقر « شعر فتن » | مرغ: استعارة از تاعر ‏عقت ازباد سعر مى طليم كر ببرد.. غبر ازمن به رفبقى كد به طرف جممن ست (هوس صوم) باد سحر: جانبخشى. ساره عاد يام ساني ‎ge‏ كاو شود از دست اجائب آباد.. ز اشك ويران كنش آن خانه كه بيت العزن است (هرس سوم) از کشور وحن ‏جامداى كاو نشود غرفه به خون يهر وطن ‎١‏ بدر آن جامد كه ننك تن و كم از كفن است هوس سوم) ‎(Ne‏ ‏الشاط غوبت اهل كى برد حب وطن بيرون/ به نخت مصرم أما جلى در بيت الحزن دارم (هرس سوع) ميهن شاعر اسبت. ‏ى ديو سبيد ياى در بند. أى كنيد كيتى اى دماوند ([هرس يتجم) دماوند؛اشافه استعارى. مردم روشتقكر ‏از سیبه سر یکی كله خود. ز آهن به ميان يكى كمريند قوس يتجع) يرف | كمريند آهنين: استاره از عبات كوه كه ير از ستك ها نا وارهى ازدم ستوران ‏ وين مردم نحس ديومائد (درس ينجم) انسانهاى يست و ثادان ‏جون كشت زمين ز جور كردون سرد و سیه و خموش و آن(هرس پجم) اه استاری ‏انومشت درشت روزكارى ‎١‏ از كردض قرن هايس ‎RN‏ ‏أى مشت زمين بر آسمان شو بر وى بو شربتی چند(هرس پجم) اه استاری ‏انو قلب فسوده زمينى .. از درد ورم نموده يك جند(هوس يفجم) وَرْم: استعاره از برآمدكى كوه ‏تا درد و ورم فرونشيند- كافوبر آن ضماد كردند (هرس يتيواز برآمدكى كود از رای له ماود ‎oe‏ زين سوخته جان شنو بكى بند(هرس ينجم) خشم و خروش ‎gi td Jo sl‏ سوزد جات به جانت سوکند(هرس پجم) خشم و خروش ‏بشنو ان پند ی بخت فزد(هرسپتچی) از ماود مایا مردم و فرهنگ ایران/ موی سیید برد ‏کش ز سر آن سید جر تین به یکی كبود هرس نج از يرف روى كود ‏فک زب یناساس تزوی. سل ز هم اين نزاد و بوند(هرس چم ‎gn le‏ ‏بر گن ز ن این بنا كه بايد از ريشه بناى ظلم بركند(درس بنجم) سنم ‏از جمشعائش شرارت و حيله كرى مريارد!(إروان خوانى جاسوسي ‎CM ENE‏ شرارت مى باريد ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 15:
۲ ‏آاه هی تب فارسی‎ ge الاغ كه تعام م شود. دوباره أواز ديكرى را شروع ‎ie‏ رون خوانی جاموسی که بو عرعر خر ۷ بشنواين في جون شكايت مىكتد ‎١‏ ازجداسىها حكايت م كند(هرس ششع) از مولانا ينماد هر انسان أكا کر سنا اما وید اد ادر تفيرم مرد وزن ايده افوس ششع) عام معنا مرن از ال من دور ئيست اليك جشم و كوش را آن نور يست (درس ششم) دانايى ‎TY‏ لست ابن باق ناى وفيست باد هركه اين آنشى ندارد. يست باد(هوس ششع) از عشق بابانك عاشقانه فى الست ‎ ‏ات کنر میفتاد(هرس ششم) عشق مائند شرائى أسنت كه مى جوشد ‎eee‏ ‏> هركه جز ماه ز آبش سير شد ‎١‏ هركه بى روزى است. روزش دير شدهوس ششع)عاشق واقعى. عارف راستين | از عق ‏اتكاهت بيوند صب وساحل ‎١‏ البخند كاه كامت صبح ستارة باان (شعر خوائى صبح ستاره بلران) دندان ممشوق ”.اك جوسار جارىا زين سايه برك مكربزاشعر خوانى صبح ستاره باران) معشوق | عاشق. غود شاعر ‏7 شوخ روزكاز لست كه مهد دموكراسى عال. ...درس هشتم شاه استاری ‏عبور هوابيما از روى درياى مديترانه هميشه آدمى را غرق درياى تصورات تاريخى مىكند. (درس هشتم)/ ‏اریز هم را رده ست (هرس شق انسافه استعارى ‏از دل يخجالي يزرك بيرون مى آيد از به سينة كوير سرازير مى شود و از دل ارك مزينان سر بر مىدارد. (هوس فهم) اشسافه استعارى ‏آن روذكارى كه باب علم بر روى فقير و غنى. روستابى و شهرى باز يود و استادان يزرك حتكمت و فقد ادب (هرس قهم) اشاقه استفار ‎at la it)‏ ‏در آن هنكام كه يهار جبات علمى و ابمتماعى اش فرا رسيده بود. ‎Pb‏ منقلب شد. ‎[PME yay oe st Aad et)‏ ‏شي عشقاست كاندرنى فتاد ۰ و ‎ ‏شتوى جز كوش نيست (دوس ششع). ‎ ‎Lobe ‎ ‎ ‏فرهنگ و ‎Si‏ فرانسوى را حّى در دل دهات دورافتادة إبران مث ‎ ‏سر م سيره؛ نه به زور حاضر وغايب بل يه ثيروى ارادت و ‎ ‎ ‏يهار حيات: استعره. عبات (مثبه) ماتد سال (يهار مشبه به) الست كه قصل دارفه “.مار از غريت زنان شهر به بيهن آزاد و دامن كسترمان» كوير مير نه بازمى كردائد. رس نم لضفه استعاري 7 سر در حلقوم جاه مى برد و مى كريست (هرس فهم) اضافه استعاري ‎٠‏ غرق در اين درباى سمز معلقى كه بر آن مرغان العاس تر ستاركان زيا و خاموش. تك نك از غيب سر مى زند (وص فهع) سما / ستاركان ‎lal lt‏ و آن جادة روش و خيال انكيزى كه كومى بيك راست يه بدت مى بيوندد: (درس فهم) يمكشان راء شير ‏7 ديدازها همه بر خاك و سخنها همه از خاك! كه آن عاله رشكفتى و رز سراي سرد وبى روح شد هرس قهم) استعار از ادا ‎٠‏ آنباغ براز كزهاى رتكين و معطر شعر و خبال والهام و احساس در سموم سرد اين عقل بى هرد و بى دل يزمر (درس فهم) آسمان ‏در دامن معطر جمنها سفردهاى برسخاوت ايل را كستردند ودر كنارش نشستند.(إروان خواقى بوى جوى موليان) اسافه استعارى ‎ ‎ ‏~ ديروزاكر سوغت لى دوست غم برك وبا من و و امروز مى آبد ازباغ بوى مهار من و تو[هرس ههم) برك وبا انار زوا اميدها استعاره (مشه): من و تو عند درخت. يرك وباز اريم / يار استعار و نما از اقلاب و بيروزى ‎shad]‏ ‎ ‏آن جادر آن برخ سرد در كوجه هلى غم ودرد ‎١‏ غير ارشب آباجه مى ديد بمشمان تار من و تو درس ههم) ابران قبل ازالقلاب ديروز در غريت باغومن يودم ويك ‎Ua‏ امروز خورضيد در دشت آببنه دار من و تو(هرس ههم) اران انلاب و حركت | يهن غرق غياريم وغربت بامن با سمت باران ‎١‏ صد جويباراست اينجا در انتظار من و تو[قرس فهم) ازظل و اندوة ‏اين فصل فصل من و توست فصل شكوفابى ما ‎١‏ برخيز ا كل بخوائيم اينك يهار من و تو(قرس فهم) اشافه استعارى ‏ زيباى ها ‏القلاب | استعاره از دوران انقلاب ‎ ‎ ‎ ‏7 بااين نسيم سحرخيز برغيز اكرجان سهرديم.. در يان مى ماد اى دوست كل يادكار من و تو(هرس ههم) كشورا ازدستاورد هلى لا ‏7 جون رود اسيدوارمبى تايم وبى قرارم ‎١‏ من مى روم سوى دري جا قرار من و تو(إفرس فهم) نماد استمارد از نقلاب ‏”.تلز تيان كشاده دستى و كرامت را لز درغتان ميوه دار بياموز (كتع ‎be MUD Sak‏ موز سره و شیم ‏تو ار آن مايه كرامت را از عادريه ميراث مى داشتى. كه هر بامداد بر سر تو زرافشائى مى كند و ار. كوهر. (كنج حكصت قبراق) ماد استعاره از طبيعت | زر: استعار ازثور زّين خورشيد/ كوهر:استعاره از يران ‎ ‎ ‎

صفحه 16:
.هر که داد گفت با ورن جزوف آرابههلى كناب فارسى؟. كودالى كه از كنجكاوى كلوله توب در خاك فراهم آمده بود. (إدرس يازّدهم) اضافه استعارى از صناى شما مريايست بيداينان كردم (هرس ياؤدهم) اه استاری .سر يريد ماه است درگ ‎١‏ ياندا سر بريده خورشيد شامكاء؟ (شعر خوائى شكوه جشمان قو) سرماء ‎٠‏ سرخورشيد غورشيد. بى حفانا نشسته به روى خاك؟ ‎١‏ باماءبى ملاحظه افتاده بين راء'(شعر خوائى شكوه جشمان قو) سر هید ماه آده به ديدن غورشيد. صبح زود ‎١‏ غورشيد رفته است سرشب سراغ ما (شعر خوانى شكوه جشمان قو) خور شيد نخست: استعارة سر شيهيد / ماه هوم: استعاره از سر شيهيد خسن شهادت از همه خسنى فراتر است (شهر خوافى شكوه جشمان قو) خسن در مصراع دوم: استعار از شيبيد الى مسلم شرف به كجا م كنى ذكاء؟ (شعر خوافى شكوه جشمان قو)شهيد بانام مسلم بن عقيل مورد خطاب وافع شده لست البريز زندكى است ‎Gl‏ آخرت ‎١‏ آورده مرك كم به آغوش توبناء (شعر خوانى شكوه جشمان قو)استماره. جانبخشى ايك كربلاشكوه به جشمت ييفته لست ‎١‏ أى روضه مجستم كودال ‎gab AYE‏ چنین است سوکندچرخ .كه بربى كناهان يايد كزند(هرس ‎LAT SI ABD‏ سياوش بدو كقت انده مدار ‎١‏ كزين سان يود كردش روزكار هرس فوازههم) اشافه استعارى داشتم مىكفتم: آن شب نيز اسورت سرماى دى بيدادها م ى كرد | و جه سرمايى. جه سرمابى (درس سيزههم) استعاره و ثماد از ستم ۱ الدذكى اسناد و خامش ماند؛ بس هماواى خروش خش (هرس میزدهم) اه استاری ‎pit‏ آن عمد تكيه و ايد ايرانشهر | شيرمرم عرصه تاوردهاى هول بور زال زر جيان هلو (درس سيزههم) عماد: استاره از رستم رسيي ‎ ‎ ‏ان قو) شهيد ‏جوبدستى منتشا مانند در دستش:/ مست ‎ ‎ ‎ ‏تماد همه بيهلوانائى لست كه در جامعه ديكر مورد اتوم و از أن كه هركز- جون كليد كنج موواريد- | كم تم شد از لبش ليخند. / خواء روز صلح و يسته مهر ا بيمان هوس سيؤهه) خنده / دهان ‎١‏ دتدان آرى اكنون شير اران شهر تهمتن كرد سجستانى | كوه كوهان. مرد مردستان, رستم دستان (هرس سيؤههم) ايان | رستم بيلوانان بهلوان هفت خوان / طعمه دام و دهان خوان هشتم بود.(إفوس سيزدهم) دهان خوان هشتم:اسافه استعارى | خوان هشتم: استعاه از جار ‏انيستند وبا خدعه از ميان رفته اند/ ذكيه: استعاره از يران ‎ ‎ ‎fs aa ‏طفلك رش | آ/ ين نخستين بار شاد يود كان كليد كنع مرواريد لوم شد (فوس سي فظم)‎ Jo at ‏عرد تقال از صدايش ضيه مباريد و گاهش مثل خنجر بود: (درس سيزدهع)‎ ‏عن ابن زا زمين را آزمودم. مين أى سين ! (شعر خوائى اى ميهن) دل‎ ١.١. ‏به دشت دل. كياهى جز كل رويت نمى رويد‎ ‏كى توئد ماند از يك ذه بز درس جهاردهم) خداوند ا خواسته هاى كوجنك. يهشت ‎ ‎ ‏* اجون بايد آقتاب معرفت ‎١‏ ازسبهر اين ره عالى سفت (هرس جهارههم) طريقت عرفان ‏بعد ازاين وادى عشق آيد يديد ‎١‏ غوق آنش شد كسى كانجا رسيد(فرس چهاردهم) اه استاری | ‎Sie al Gal‏ اننيد ياد تو د تاو بودم. :ای هی! بود لبريز از عشقت. وجودم. مین ى مبين ل(شعر خواني ‎st‏ ميهن) ‏یه اد و اتمه مشب اد و من اه ود من ند شهآست. كرو يود استطره از هه وجود ند رز از عشفت: وجودم ‎gene‏ و منند ی ست كه وجود مر فرگرفت ‏هدهد كه برندة داتابى بود و افسرى بر سر داشت. (هوی چهاردهم) تال ‏اكتون آرزويى بيش ندارم و آن اين است كه بدان كلشن خوّم بازكردم ودر آن كلزار باسنا باسايم. (درس جهاردهم) يهشت ‏زيبايى بهشت نيز يوتوى ازجمال سيعرث است. (هرس جهاردهم) اجمال سبمرغ به خورشيد تشبيه شده اس ‏كه من دست شاهان بكذارم ودر ياان هاى ب آب وعلف در مستجوى سيمرغ سركردان شوم؟ (درس جهارههم) سخنی هی ره عشت در پمودن را و در هنام گذشتن از دبا بان ها راهب و بيشوابى بايد داشته ياشند. (قرس جهارههم) سني هاى راء شق ‏روی ها جون زين بان درکن جمله سراز يك كريبان بر كنند(هرس جهارههم) واد توحيد ‏صد هزاران سايه جاويد. تو كم شده بينى زيك غورشيد. و[أفرس جهارفهم)موجودات كه سايه حق تعالى هستند از ذات الهى. ‎ ‎ ‏و يودجه ايد اجازة غريدن خرت و يرت تازه را نم دهد (هرس شاتزههم) جانبختى هم دار ‎ ‎ ‎

صفحه 17:
جزوة ريه هلى كناب فارسى ؟. با ”.به زئم كفتم :«تورابه خدا كو فلانى هنو از خواب بيدار تشده و شر اين غول بى شاخ و ذم را از سر م بكن “درس شانزدهم) مسطفى ” ولى به نظرم اين كره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد. (هرس شانزدهم) مشک ‎Vv‏ كاداز خودمان نيست. كاهدان که از خودمان است. (درس شانزدهم) غذا | شكم ‏* گوبی جامه یبود که دزی لب قاست زیایجناب یشان دوخته است.(هوس )داد ‏* با همان زبان بى زبائى نكاه. حقش را کف دستش می گذاشتم. (فرس شانزدهم) زبان نكاد( اشافه استعارى). ‏جشمشى مثل مرغ سريريده مدام روى ميز از ين بشقاب به آن بشقاب مى دويد .. (فرس ‎a hg oa dS‏ قرانى در كمركش دوازده حلقوم و كتل و كرده يك دوجين شكم و روده (فرس شافؤهم) كمركش حلقوم اافه استعارى ‏> «درهمان بخور يخور كه منظره فنا و زوالى آن غاز دا یمن ماه ياد ى ثيانى فلك و مر و فرب جهان(هرس شانزدهم) اه اسر اصداى عرش تاك دوم از نزديك به كوش مى رسيد. ( روان غواقى ارميا) اه استاری ‏هوا را زم بكير: اما غنده ات رأنه كل سرخ راز من سكير / سوسني را كه مى كارى. (هرس ‎cA‏ ‏القاغتددات كه ره عى شودا و برواز كثان هر آسمان هرا مى جويد اتعامى درهاى زندكى را به رويم مى كشايد. (فرس هفده ‏خنده ات يرواز كثان: استعاره مكتيد( كر مشيه) / درهاى زندكى: اماف استعارى ‎ ‏عشق ‎ge‏ خندة نو/ در اريك ترين لحفله هامى شكقد (درس هقدهو) شكفتن غنده استهارة مكنيد ‎Et lp wad‏ دوع کف لد اش را )بايد يقرا (فرس هفدهم)استماره از لخد * كل آبى. كل سرخ كشورم كه مرا مى خواند. (إدرس هفدهم) برجم شيلى. تشخيص ‏دلم مىخواهد بربال هاى باد بنشينم تا مكر روزى به يايان ابن درياى بى كران رسم ..(كنج حكمت مسافو) اسافه استعارى / دنا ستاركان رابا درشندكى بجاودالى خود مبين كد راه هزاران سال را درد لاک ییایند نج حکمت ‎al Alla‏ دريك جادة خلوت. رهكذرى به من زديك مى شود مى برسد مسافر بايست. (كنج حكعت مساقر) وجدان ‏من از آن تو درست مانند نخستين بارى نام زيباى تورا تلاوت كردم قرس هجده) تاو کرد اه استاری ‏همان جا كه شايد اينك دست زمان و صورت ظاهرش. مرده نشانش بدهند. .درس هجدهم) اسافه استعارى و تشخيص ‏الهى سينداى ده آنش افروز ‎١‏ در آن سينه دلى وان دل همه سوز(فيايش الطف قو) عشق - ‎Sie‏ ‏هر آن دل راك سوزى نيست دل بيست ‎١‏ دل الفسرده غيرازآب و كل نيست(نيايش العلف قو) عنشق يا اندوه عشيق كدابى(نيايش لطف قو) عشق ‏دلم راداغ عشقى بر جبين نه ‎١‏ زيائم رابانى آنشين دم(قيايش الطف قو)جبين دلم: شاف ‎ete lal‏ ‎lite bal ah‏ ز لطفت برتوى دارم كدابى(فبايش الطف قو اكر نطف تونيود برتوانداز (يايش الف قوأنطف .. بوانداز اتمه مشب لطف تو همون جراخ بتو مار ‎ ‎ ‏ابه سوزى ده كلامم را روايى ‎١‏ كز آن كرسى كند آز ‎ ‏الطف: استعاره مكنيه. ‎gd‏ سوال امتحان تهايى 1- (مرداد 1407 قسمت مشخص شده در عبارت زير. يياذكر كدام آراية “كفتم به خاطر داشتم كه جون به درخت كل رسم. دامنى بر كنم هديه اصحاب رل». ‏-(دى1798/آرايه استعاره را هر اين بيت مشخص كتيد و مفهوم آن ا بنويسيد. « يركن زين اين بنا كه بايد از ريشه بتاى للم يركتد». ‎ ‏7- (دى 1744 يا توجه به نوشته زير در كدام يك از تركيب هاى مشخص شده آرايه استعاره وجود دارة؟. *آن شب نيز ماه با تلاو برشكوهش از راه رسيد و كله -١تأليفى)‏ آراية درست را ا داخل كماد انتخاب كتيد. «توقلب فسردة ‎ ‏میتی .از دود ورمنوده یک چنده (استعاره/ جنا) ‎ ‏۵-(می۱۲۰۰با توجه بهعارت زیر به سول پاسخ دهید. کدم واژه ‎had‏ ‏*فواش باد صبا را كفته تا فرش زعردين يكسترد و دای اب بهاری را فرموده ت نات بات در مهد مين بيرورف.». ‏۶-(خردد۱۴۰۲) در مصواعنعست بیت زیر کاربدآرایههایکناه و...-.....مشهود است. ‏است مفهومآن چیست؟ ‎ ‎ ‎

صفحه 18:
‎ge‏ آرابههلى كناب فار ؟. *دل جه بتدى در این سراى مجاز؟ ‏ همت يست كى رسد ه فا ‏1 خرداد05:7/آراية درست را از داخل كمالك انتخاب كنيد.« از سيم به سر يكى كله خوداز هن به ميان يكى كمربند#(استعاره- جس آء 4- (تأليغي) «آنش» هر مصراع #مركه اين آنش ندارف. يست باد بجه آرايداى را يديد آوردة انت؟. ‎(٩‏ خردد۱۳۹۹ تجربی و رباضسى) در سرودة «اما خنده ات كه رها مى شود ا و بروازكتان من را در آسمان مى جبويد | تعام درهلى زندكى رابه روي مى كشايد» تركيب #درهاى زندكى». يك انضافة استعارى ست با تشبيهى؟. ‏هه ‎ ‏- اتأليفى)در سرودة « عشق من. خندذ نو در تاريك ترين لحفله ها مى شكفد/ يخند زيرا خندهتو بای دستان من شمشیری است آخته» ‎ ‏الق) كاريرد:استماره» در قسمت هاى مشخص شده را توضیح دهید: پاسخنامه: ‎ ‎Vala‏ ستم) ۴ .لها امس ‎ghd wl‏ ال ها و سبزه ها -استعاره مسرا مجاز١-‏ استعاره 3 استعارة ‎٩‏ ال استمری ۱۰ خنده به كلى تشبيه كه از ویژگی هایآن شکفتن استه /1- سجيعة يكسانى دو وازه در واج يا واجهاى يايائى و وزن يا هر دوى آنها. )کناب سجع در كلامى ديده مىشود كه حداقل دو جمله بات باشند ماقبل آن ذكو مى شود درست مانند قاقيه كه در ايان مصراع ها ا بها ‎ ‏زيرا سجعها يايد در بايان دو جمله يبايند اكر آخر دو جمله كلمات يكسان ‎ ‎ ‏آيد. مثال: مت خداى را عرو بقل كه طاعتش موجهب قبت الست ويد شكر امرض مزيد نت ‎8s)‏ كه اوفات يه جعه كه ذكو شه و جلة كد ا آخر نیعم ودب ری لفل اند هرفس که وی رد ‎oh eal nope setae‏ ‎SCIEN OU ‏یهن سین‎ ‏الف) سجع نطرف آن است که دوکلمه در حرف با حروف آخر یکسان می باشند ولی هموزن فیستند مثل:رنج- مرج ‏ب) سجع متوازن آن است كه دو كلمه هم وزن مى باشند ولى در حروف يا حرف آخر يكسان نيستند (بالعكس سجع غطرف) مثل: باطل- ضايع ج) سجع متوازى آن است كه دو كلمه هم هم وزن مى باشد و هم در حرف يا حروف آخر يكسان هستند. مثل: جام - كام ‏فراش بد صبارا فته تا قرش زمردين بكسترد و ديه اب هارى را فرموده تابنت نبات در مهد زمين یرود هرس ول هر نفسی که فرو می رود من حبات است و چون بر مى آيد مفرّح ذات. (دوس اول). ‏بران رحمت بى حسابش همه را زسيدء و خوان نعمت بى دريفش همه جا قشيده. (فرس اول). ‏برده ناموس بندكان باه فاحش رد و یه ریب ای من ند (هرس ‎(Us‏ ‏ادرختان را به خلعت نوروزى قباى سبز ورق در بر كرفته و اطفال شاع را به قدوم موسم ريع كلاد شكوفه ير سر ناد (هرس ‎(Oa‏ ‏در خبراست سور كائنات و قفخر موجودات و رحمت عالميان و نفوت آدميان و تتم ‎(Ssh oe An sae ep‏ عشق هر كسى را به خود راه ندهد و به همه جابى مأوا تكد و به هر ديده روى تنمايد. (رس ششم). ‏تابه جابى كه خلق از مكايد فعلش به جهان برفتند و از كربت جورش راه غربت كرقتند. (كتج حكمت. به جواتمردى كوش) ‏¥ به حقيقت داند كه از شما بسيار كلالترم و يهان از شما زباات ديده او بار ييشتر كشيد» ام. (كنع حكمت ‏ كلان ف و اولى قو ‎ ‎ ‏انمونه سوال امتحان تهايى ‎. ‏(خرداد»:؟1 انسائى) آراية متناسب با قسمت هاى مشخ‎ -١ ‏از جمه نم های حسن یکی جمال است و يكى كمال (سجع - موازنه)‎ | ‏؟-(تاليقى) ذر عبارتعبدان از جمله نام هاى حسن يكى جمال است ‎Sey‏ كمال» كدام وازه ها مسجع» دارند؟. ‎ ‏هرا در كمانك مقابل انتخاب كنيد. ‎ ‏8( غزرداد15:7) وازه هاى مشخص شده. در دو جملة زير خلق كتندة كدام آراية مشترك هستفد؟. | الف) يدان ار جمله نام هاى حسن يك جمال است و يكى كمال ب) بى آنش قرا ندارد و در آتش وجود درد ‏باسخنامهة!- سجع ؟-جمال و كمال ؟-سجع ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 19:
جزوف آرابههلى كناب فارسى؟. ‎AS ia wh‏ دهيم ‏ شخصيت يغشي»يا«تشغيس »مى كويد ان بفشيدن | تشخيص بششيدن اشخصيت شین م ون | دم کی یی ‎rs on sy) ‎signage nin ‏رن راز‎ a ۳ aga nae pig aa ‎ ‏ادها م ى كرد و چه سرمابی.چهسرمایی ‏جابعد ازاى با اف ندا اسم غير انسائى ذكر شود (به شرط إينكه معنا عوض نشود )ماتند لى غنجه خندان جر خون در دل ما مى كثى )ند هر تشعیصی استمارهمی بش اند ‎ab‏ ایک بهر من وتو ‏درختان رابه خلعت نوروزى قباى سبز ورق در بر كرفته ول تخر بهقدوم موسمربیع که شکوفه بر سر نهاده.(درس اول) ‏تاجشم بشر نبيندت روى ‏ بنيفته بابر جهر دلبند([هرس يتج) نسبت ادن روی و چهرهبه دماونه و نهفه شدن از مردم “> جون كشت زمين زجور كردون سرد وسيه و خموش و آود(هرس ينجم) جور كردون: جان بخشى. | خموش كشتن زمين: ان يخ ‏بتواغت ز خشم ب فلك مشت آن مشت تور تواى دماوند(إدرس يفجم) مشت كوبيدن زمين به فلك ‎ ‎ ‏خامش منشين سغن همى كو الفسرده مباش خوش همى خند([هوس جم) سخن كفتن. ختديدن و خاموش نبودن ماود همجونى زهرى و ترياقى كه ديد؟. ‎١‏ همجوفى دمساز و مشتاقى كه ديد درس ششع) محرم اين هوش جز بى هوش نيست ‎١‏ مر زين را مشتریجز گوش لیست (هرس ششم). تابستان كرم و صهرين وتوازشكرا هر صخرة ستكش و ستكريزه ا آيات وحى را ب لب دارذا قلب آن كور بى قربا (درس هم 7 ديروزاكر سوخت اى دوست غم برك وبارمن وتو ‎١‏ امرو مى آي ازبائ بوى بهار من و نو(هرس دهم غم سوشت: خی ‎ ‏دبروزدر غريت باغ من بودم ويك جمن داغ. ‎١.‏ امروز خورشيد در دشت آببن دار من و توإقرس دهم) خورشيد .. ست رغبز يا كل يخواني ابن يهار من و تو(هرس ههم) با كل بخوايم: جانبخشى. استعاره امشيه ا اجنين است سوكند جرع بلند که بربى كناهان يايد كزد هرس هوازدهم) سوكند جبرخ: جائبضشى استعارة ‏¥ مكر كآنش تيز دا كند كنه كرده را زود رسوا كدهرس فوازدهم) ‎ ‎ ‏يادم آمد هان | داشتم م ىكفتم: آن شب نيز سورت سرماى دى بيدادها كرد أو جه ‎lap‏ جبه سرمابى (درس سيزد ه). ”مره نقال- آن صدايش كرم. نايش كرم | آن سكوتش ساكت و كيرا | و دمشء جونان حديث آشنايش كرم (درس سيزدهع). "با چشم او به رخ تاد اا واى | ديد | رخش زيبا رش غير تعند | رخش بى مانند (درس سيز دهم ‏* ود يبرسى راست ويم راست | فمته بى شك رامت مى كويد | مى توانست اواكر مى خواست / ليك..(رس سيز ده ‏7 هشت نت نيزاين جا مرده ا است ‎١‏ هقت دوزخ همجو بخ افسرده اى است(درس جهاردهم). ‎hee ‏شد. (درس‎ a a op ‏مرغان ازسختي وحشت كردن .ا كسانى كه هقت بارشان يود‎ ٠ ‎٠‏ القاختددات كه رهامى شودا و برواز كثان در آسمان مرا مى جويد (درس هقدهم) شتده ات مى جبويد: جانيخشى ‏”كل آبى. كل رخ كشورم كه مرا مى خواند. (درس هفدهم). ‎٠“‏ آباجيزى در مضيلة آدمى م ىكنجد كه فل بتوائد آن رابنكارة لما جان صادق من آن را راى تو ترسيم تكرده باشد! درس هجدهم). ‎ ‏عشق جاودائى. همواره معشوق را جوان مىبيند. (إدرس هفدهم) عشق.. م ييند ش كدابى (نيايش لطلف قو)كدابى كردن آنش: جاتبخشى 7 دم راغ عشقی بر یی ‎١‏ زبام رابانى آنشين دم(فيايش الطف قوجبين دلم: شاف استعارى. جاتيخشي ‏نمونه سوال امتحان ‎A‏ ‎Wels)‏ تجربى - رياضى) آراية درست را لز داغل كماتق مقابل آن انتغاب كنيد. ‏ابه سوزى ده كلامم را روايى ‎١‏ كز آن كرسى كند آ ‎ ‏عند تيغ جفاير سر و تن ديد يكى يجوب ‎١‏ اش تنیز خویش ونی اش تم نادند (تشخیعی- تین" -اخرداد0101آراية مناسب بيت را بركزينيد. زمانه كر يزئد آنشم به خرمن عمر| بكو بسوز كه بر من به برك كاهى نيست ( تشخيص - متناقض نع ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 20:
٠ ۳ ‏آرابههلى اب فارسی‎ ge ‏اتاليقي) آراية درست را از اعل کمک مقالآن تخاب کند‎ -+ راه هزاران ساله ا در دل افلاك مى بيمايند نا به سرمنزل غامى سفر خود برسند؛ (خسن تعليل - تشخيصص). 7-(تاليقي) فر سرود زير: ذو لمولة ريه« تشخيص» بيابد و بنويسيد. اين كونه ست كه عشق جاودائى همواره معشوق را جوان مى بيند ‏ و نخستين احساس عشق را در جابى ع جويد كه خود در آنجا به دنيا آعده ست | همان جاكه شاد اینک دست زمان و صورت اهرش مرده نشائش دهد». ۵ (خردد ۱۳۹۹ نان با توجه به توشتة ,به برسش باسخ دهيد. «زمزمه لطيف سباك و ملايم شما كمان مرا قابيد كر كجا مى تواست مخقيكاه من باشد. در زمائى كه ماه داشت سريلئد از يشت ابرهاى تيره بيرون مى آمد؟» كدام وازه داراى آراية تشخيصن است؟ ۶( دی ۱۳۰۱ با توجه ه بای ی ee ‏و ریم ی هس‎ 0100 SAS ‏د ا‎ ‏امسا سم و‎ 4 ‏معناى نزديك آن منظور كوينده نيست. كسى كه در سخنان خود كنايه را به كار مى برد قصد دارد منظور و مقصود غود را به طور غير مستقيم به‎ eo ‏ی وی آن مور است)‎ in ‏غود به کار تم رو‎ ll gla te ‏(2)تكتد عبارت يا تكد‎ ‏کن: که گاهی اقات به صورت یک وازه ایک ترکیب مطرح می شود ولی در اصل فشرده یک جمله است.‎ ( > از دست و زین که بر ید ز عهده شکرش به در آبد اهرس أول). از دست و زین کسی بر آمدن: نیا توانانیداشتن/ از خهدهبه در آمدن: کی از ‎Al‏ فاشتن. کف عنای قویکنی: پوشیده سخن گفتن است. در اصطلاح ادبيات كنايه به سغنى كقته مى شود که معای دور و معناینزدیک دادم بان رهم ‎Sele‏ هنه زتسيده و خوان نعمت بى دريقش همه بجا قشيده. (فرس اول). ‎Say‏ حسايش همه را سید کی از بفشندگی عدا|غوان فنت بی دیهش همه چا دک از پفشندگن خن Doge Bhat ey JAS gan oy (Ish naar ‏به اه فحش رد و یه روزی بای من‎ ae on any ” ابر وید و مه و خورشید و فلک در کارند ‏ تا تونانیبه کف آری و به غغلت نخوری(هوس اول) به کف آوردن: کنابه به دست ‎ppt‏ > هر ه که یکی از بندگان ‎Be‏ رشان روز دست بت دید جات یه رگا حق :هرس اول) پریشان روگ ای از بت .یکی از صاحدلن سر هچب مرقبت فورده هرس اول) سر بهجیبفروبرد: نیز وه نشینیتمل کرد بوی کلم چنن مست کرد که دمم از دست برفت! قوس او انا دست رفت: ای از تیا از دست داد از خود ی خود دی كفتد جرم را رفتن نيست ره هموار يست (إفوس هوم) هموار نون :کاب از کستردگیفساد رجا كفت از بيهر غرامت جامه ات بيرون كنم كفت< بوسيده است جز نقشى ز بود و تار نيس ت (دوس هوم) جامه ات را ييرون كنم: كنايه. آن راز وگیم جزنشی زود ور یستد نیز نه بودن: فرسودگی و ای از کشت میبسیروردی زان چنینبیخود شدی (هرس هوم) بى غود شدن: كنايه از شدت مستي يكف انده خرند و جان فروشند افوس قوم) انده خريدن: كنايه از تحقل كردن غم واندوه | جان فروختن: كثاه زان فشائى كردن فا جان فروشى در ادب يست | بكفت از عشقبازن ابن عجب نيست(هرس هوم) جان فروشي: كنايه از جان دادن. ان شا رد بكفنا دل ز مهرش كى كني باك | بكفت آنكه كه باشم خفته در خاك(هرس هوم) فراموش كردن عشق كنسى | طردة هتت از اد سحر مىطلهم كر يبرد خب از عن به رفيقى كد به طرف چمن ات (وس سوب ارف چمن است: نیز ان که آزاد ست فری ای هموطنن ده آادیخویش بای که هر کس نکن مثل من است(رس سوم) فکری بتمابيد: كنايه از كارى انجام دهي جامماى كاو نشود غرف به خون بيهر وطن ‎١‏ بدر آن جام كه ننك تن و كم از كفن است(هوس سوم) از يود كن بى ارزش بودن آن كسى را كه در اين ملك سليمان كردم ملت امروز يقين كرد كه أواهرمن است(هرس سوم) قدرت بخشيدن ويه بادشاهى رساندن

صفحه 21:
جزوف آرابههلى كناب فار ؟. هرگز دم برایکسم و بیش غسم نداشت. آرى نداشت غم كه غم بيش و كم نداشت(هوس سوم) وابسته به ماديات بودن در دفستر زساته تسد ناسشش از فلس __هر مقتى كه مردم ساحب فلم نداشت (هوس سوم) فراموش شدن | تويستده ندشمند با آنكه جيب وبجام من ازمال ومى تهى است (هرس سوم) تهى بودن جيب از مال: تهيدستى | قهى بودن جام ازمى: نداشتن رفاء و خوشی. در لعفات اول عمليات اكه خطوط دشمن شكسته شد, يشت سر تيروهاى م اتفاعات موسوم به «كل فندى» بود كه دشمن با استقرار سلاجهاى زيادى فل را در دست داش ت(درس سوم كنج حكمت #خاكويز) از شكست و عقب نشينى / دراختيار داشت ى ديو سهيد با دريند أى كنبد كيتى اى دماوند قرس يتم زندائى بودن دلاخموشى جرا؟ جوخَم نجوشى جرا؟ | برون شداز برده راز. نا جشم بشر تبيندت روى ‎١‏ هت باب جهر ايند قوس يتجع) قراس و عزيز خامش منشین سخن همى كوى افسرده مباش خوش همى خند هرس يتجم) از افسردكى يدر نين هن مک آنش درون را زين سوغته جان شنو يكى بد (هرس يقجم) از دردمند و سرد و كرم روز كار جشيدة ‎Js BT‏ هفه ار سوزد جانت به جانت سوكند (درس يتجم) از ود شدن ای ماد سر ند سیهبخت فرزند(هوس پنجم) شارب رف فله دماوند) | ‎ce‏ ‎om nay on 7‏ دورى از كوشه نشينى. ضعف و خاموشى / قدرت نماي كردن. ‎oF abe‏ ‎el 5‏ تزور بکسل ز هم ان زد و پیون(هوس پجم) ود کردن ‎ge‏ ‏وشى جرا؟ (درس بنجم) ساكت بودن ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‏۲ از ديوار راست بالارفتن #كنايه از اجام كار دشوار اكار دست كسى دادن: كنايه از دجار مشكل (روان خوافى جاسوسى كه الاثم يود) ۲ علف وخار را يوزه مرزلد اكنايه از خوردن به دثبال نضوذ سياه فرستادن أبه كار بيهودة لعارهن يرا فزيب | كار دست کسی دادن ‏ادجار مشكل كردن بايك كاسه ماست .هوخ درست كرهن: كار شدنى انجام دادن (روان خوانى جلسوسي كه لاغ بود سر در ورهن تكنايه از دريافتن ابن جاى كارا ديكر تخوائده بوديم: بيش يينى نمى كرديم. طبق براه بيش توفت | جهار هل کی از به تاضته تندا مو به مو دفيق / به باد داهن :تايوه كردن / شا در آورفن : شكفت زده شدند (روان خوائي جاسوسي كه الا بود ‏اسينه خواهم شرحه شرحه ازفواق ‎١١‏ تا بكويم شرح درد اشتياق (إفرس ششم) از درد و رنع كشيدن ‎ ‏من به هر جمعيين لالآن ‎pa‏ جفت بدحالان وخوش حالان شدم (فوس ششم) جفت شدن: كنايه از همراعى و همنشين:. پرده‌هایش پردههای ما درید(فرص ششم) «يرفه دريدن» كتايه اإزرسوا و اش کردن از ا حجاب ها اهر برذاشتن ‏لى. حديث راه بر خون م كند ‎١‏ قصدهاى عشق مجنون م ىكند هرس ششم) دشوار و خطرناك ‎ ‎ ‏در غم ما روزه بيكاء شد روزها با سوزها همراء شد (هرس ششم) ابنكه سبرى شد روزها كررفت. كوروء باك نيست ‎١‏ توبمان أ آن كه جز توباك نيست (دوس ششم) ی ات ‏درنيابد حال يخته هيج خام ‏ بس سخن كونا ايد. والسلام قوس شش). عارف راستين وباتجريه | انسان بى يهره از عشق» بى تجريه هر كه دامن اورا يكمرد واز او حاجت طلبد. (كتج حكمت آقناب جمال حتق) متوسل شن ‎ ‏عشق هر کسی را به خود راه نهد و به همه جابى مأوا تكند و به هر ديده روى تنمايد. (إدرس هفتم) نشان ندادن غود ‏هر جاكه رسد. سوزد وي رك خود كردائد. (إفرس هفقم) سوختن اايود كردن ‏در عشق كسى قدم نهد يش جان نيست ‎١‏ باجان بودن به عشق در سامان نيست (فرس هفقم) وارد شدن| كرفتار تعلقات ماتى بودن غودين و بركين باشد. و خودراى يود عاشقى بى خودى وبى رابى باشد (لدرس هفقم) مفرورو متكتر ‎Joy een a‏ كاهت صبح ستار يران (شعر خوائي صبح ستاره ياران) بامداد برستارة ‏ای جوبار جارى! زين سايه يرى مكريز ‎١‏ كاين كونه فرصت از كف دادند بى شماران (شعر خوائى صبح ستاره يلران) ازدست دادئد. بيش از من وتو بسيار يودند و نقش ستند ‎١١.‏ ديوار زندكى را زين كونهيادكاران (شعر خوائى صبح ستارهباران) از عاتدكارى وی نقمه معت بعد ازمن و تومائد ‎١‏ تادر زمانه باق ست آوازياد وياران(شعر خوائى صبح ستارهماران) سهان برباست ‏رم؛ بايتخت ايتليء شهرى است قديمى. ديوارهاى قطو و باروهاى دود خوردة آن به زبان حال بازكو مى كند كه روزكارى از فراز همي ها فرمان به سواحل فزياى سياء داده مى شده و كراتدهاى قرات: خط از كرانة رود تيبر مىخوالدند و ات دليا هميشه به يك رو ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 22:
© این عم عددبین مصلحت دیش آلد و جزوف آرابههلى كناب فارس؟. نعىمائد آخرين جراغ امبراتورى روم را موسولينى روشن كرد (إقوس هشت)دود خوردة: نب یی | خط مى غوائدند: كثايه از فرمائبرى مى كردئد/ جراغ وشن کردن: کی از وق دادن مئزده (شرس هشتم) جشم داشت: از توجد داشتن | جشم مى زذ: عمى ترسيد». از عون یفن .ین مک که داد و ری اش نام ادن (درس هشقم) از جان باختن ذل كرمى و ذم سردي ما بود که گاهی.مدد مه و گاه دیش ام هادند درس هشتم) سدوری | ین از ی جا دتانکهنی که سای دا سر رشن هم حاده اند (س آه) لزدیکبه هم ود ند باب جيزى بودن وجود امكان بذيرش / سر مى سبده: فرمان بردن. تسليم شدن | جشيوها به أو ود: توجه (إهوس نهو احوزة كرم وجرا .. روشن نكاد داردة روئق دادن/ آعدنم به اين جيهان: از تود (إدوس نهم). کناه گرفت:گوشه نشين شدا يمان به ده باز يود ‎i ool al yy‏ دست و باكير نشده بوديم: كرفتار نشده بوديم./ شم به راهش بوديم: متتظر بودن (قوس فهو كرم تماشا و رق در اين درياى سبز معققى كه بر آن مرغان الماس بر (هرس فهم) غرق جبيزى شدن: كنايه از مسحور شندن شاهراه على. را مها شكفنا كه نكادهاى لوكس مردم آسفالت نشين شههر. آن را كهكشان مى بيند(هرس فهم) از شيرق كلمات را كتار ونيد و در زير آن. روحى را كه در اين تلقى و تعبير بنهان است. نماشا كنيد. (إدرس فهم) عدم تويته به اهر آن شبء بس از كشت و كذار در كردشكاه آنسمان. (هرس فهم) حسابكر 4 بشت قاش زين نشستم: أينكه سواركارى كردم / به سر بردن: گذراندن/ ند در دل آب شدر: شادمان شدن | پشت ميز و ليمكت مدرسه. ام مىنشائد كناب از ابن كه به درس خواندن واداشتن | فلم به دستم م دهند: ناه زين كه به خواندن و نوشتن وداشتن دريست بودن: كتايه تحت اخنيار بودن / زندكى بر رق و برق: كنايه از جلوه و ییاهر داشتن / سر و كل كسى بيدا شد كتاي از امشكه از را رسي | اسم و رسم داشتن:كتايه از ايل وبا ارش بودن / سقرة رنكين: كنايه از بر ذرق و برك ! ل(إروان خوانى بوى جوى موليان) بر مر سفره نشستن: كناه از مهمان شدن ارذكين بودن سفره: كناه از غذاهاى ‎ey en‏ گر نی نون | دو كلاس یکی می کردم كناب ازجيشى مى خواندم/ دل خوشىةكنايه از شادى اندك و اميد م بار سفررا بستند ناه مد سفر سر در بان ‎py‏ از ابن كه وشه كير و اندوهكين بودم از بخ وبن براندازم: كنايه ازكامل نابود كردن (روان خوانى بوى جوى موليان). سرى ‏ زدم: کناب از اين كه نائهان و به مدت كونء يه جابى رفتن | دلم كرفت: كنايه از ايذكه اندوهكين شدم | جشم بوشيدم: كنايه از صرف نظر كردم / حلقه به درها كوفتم: كنايه از تلاش كردن/ از سر در آوردم: از اين كه كارمند ... شدم / صتدلى و ميزى به دست آوردمة ‎lh‏ بيدا كردم / شاهين تيز بال اوها يودم. زنبورى طفيلى شدم و به كنجى بناه بردم: تشبيه. مقهوم عبارت آن الست كه زاذى و يزرك منشى داشتم؛ قابه فرومايكى و خوارى افتادم. | به كنجى ناه برد ابنكه شه كير شدم (إروان خوانى بوى جوى موثيان) به آب بمشمد دست نم لون برد ملست ...م بريو: كاي ا سردي هو جوجه كبك اد خط و خال الناغته اند كتايه ل ینک پزرگ شده اند | جشم براه يودن: ايه از مننر بودن روا خوانى بوى جوى موليان). آب خوش از كلويش بابين نمى رود: كنايه از ين كه آسايش و آرامش ندارد./ ريك آموى يرنيان شد: تشبيه.نناقض. یه زين که دشوارى ها از ميان رفت | يايه ركاب كفاشتم: كنايه از ابن كه آماده سفر شدم اروان خوانى بوى جوى موليان) ‎SAE‏ پشت سر ناد كنايه از اين كه تك كردم لآب جيعون قرو نشسسته كنايه از ابن كه دشوازئها لز ميان رفت | فبستن كندم هه كنابه از نرسيدن (روان خوانى بوى جوى موليان). ‏لمروز مى آد ازباغ بوى يهار من و تو (هوس ههم) بوى بهار مى آيد: كنايه از إشكه زمان نيجه كرفتن ما قرا عى رسد ‏امروز خورشيد در دشت آبينه دار من و وهوس «هم) خورشيد .. سنح کناب از ابن كه مايكاء فد گشته ات ‏اين فصل فصل من و نوست فصل شكوفابى ما برخيز يا كل بخوانيم ابنك يهار من و تو(قرس فهع) از رشد بافتن و بيشرفت ‏با اين نسيم سحرخيز برغيز گر ان درباغ مى ماند اى دوست كل يادكار من و توإقوس ههم) از مرك. شهادت نيران من از طبيعت آموختم كه هسائتد با درشتان بار ى آلكه زيان به كمتر داعي لى كشاده باشم, سراسر كرلست باشو سواه كاد ‏دستى. بى هبج كونه جشمداشتى به سباسكزارى با آفرين. (كنج حكمت ‎(pd‏ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 23:
جزوه اب هی کاب فارس ۳ زى ‎ER IE aa‏ مه وجود ‎thane | FE papa FAT GOTT‏ کهآ لول از ‎IF poe SS ge a lg hg‏ (کنج حگهت ‎Spey (UGS‏ > می بایست هماتنديا درخان زو بخشندگی و انسیا دست باشی ‎ee (ON ae BY‏ ‎ela >‏ شده: کی از احای ‎nd‏ کرد دم از ‎say aS tp‏ | حرف كسى وا زير ا كذاضتن: كنايه از رن / حرفتان را شنوم: ‎ell Ja‏ صحبت لمروز و ديروز ئيسته نایز ینکههمیشگی است/ عشقم یبود ‎iat ae‏ سر زدن: كتايه از سراغ كسى رفتن/ کزکردم؛کنیه از نها ماندن/ كرم و يرشور حرف زدن: كنايه از كيرا وا جذبه و هیجان انگیز سکن كفتن دم را كرم كرد :اميدوارم كرد / از جا كنده شدن ذكنايه از جببيدن / آغوش كشوديد : استقبال كرديد. (هرس يلزده). ‏هم می‌توانستم و می‌خواستم كه جون ديكر يخدها در كوشداى خودم را كم كنو. (فرس يازههم) از محوو نابود كردن ‏7 ياجاى باى كسى كذاشتن: از كسى پبروی کردن | هضم شدن:کناه از محو و شعیف شدن| آغرین رمق‌هایشان را می‌ریختند:کنیه از ‎ae TT a ce GL a ea‏ ا كرهن: مجاز و كنايه از شليك كردن (فوس يازدهم. ‏تكبيركفتن: در اينجا كنايه از موفق شدن و اتهدام فيروى دشمن | بال درآوردم: استعاره. كنايه از نهايت شادى / دست كرفتن: كنايه. ‏از *رهبرى و كنترل ردن »! خاموش شدن: كنايه از شهيد شدن(فرس يازدهم). ‏اترسم تورا ببيند و شرمندكى كشد ‎١‏ بوسف, يكو که هيج نياد يرون ز جاء(شعر خوانى شكوه جشمان قو) از اينكه خود را أشكار نكند. ‏رك كودنت كوا (شعر خوانى شكوه ج ‏شعو خوافي شكوه جشمان قو) به راه شم دوخته شده است: به راه مىتكزى و منتظز عستي ‏ى مسلم شرف به كجا م ىكنى نكاء؟ (شعر خوافى شكوه جشمان قوابه ماجراى مسلم بن عقيل بيك امام حسين به سوى كوفيان ‏يك كوبلاشكوه به جشمت نهفته لست ‎١‏ ى روضه مجستم كودال فتلكا (شعر خوائى شكوه جشمان قو) از بسبار ‏7 جو خواهى كه بيدا كثى كفت و كوى ‎١‏ بيايد زدن سنك رابر سبو (إقرس دوازدهم) شرب المثل وكنايه از لزمايش و امتعان ‏“> وزين دخترشاء هاماوران.. برانديشه كشتي به ديكر كران (فرس فوازهم) تكران و مشطرب شمن ‎ter ٠”‏ سودايه را بيش خوائد. همى باسياوش به كفنن نشاد فوس هوازههم) «روبه رو كردن». ‏۶ تسواتجام كفت لين ازهزهوان ‎١‏ اتكزفد مو فل ندا ‏روان قرس هوازههم) از نبودآرامش. بد كمني همان به كزين زشت كردار دل بشويو كنم جاره دل قسل(هرس دوازههم) از ود را رها كردن . آسوده كردن ‎Se‏ ‎ ‎ ‏شاهد نا نیست که 0 ‎gh pln‏ در ادگاه ن قو) از جان باختن و شهادت ‎ ‎ ‎ ‎ ‏بياد دوصد مرد آتش فروز ‏ دميدند كفني شب آم به روز(هرس دوازههم)از ناريك شدن هوا سراسر همه دشت بريان شدند .. بر آن ججهر خندائش كريان شدند (هرس هوازهم)از ماين و ناراحت شدن. هر سوز و از بو هشيوار وباجامدهاى سبيد. لبى ترز خنده دلى ير امبد(هرس دوازههم) ختدان. ناه ز شمان بو ‏4 يكى تاى لى بر نششسته سياء ...همي خاك نعلش برأمد به مام(فوس فوازه‌هم) سرعت و تاخت و تاز اسب ‎ ‏جنان ون بود رسم و ساز كفن (درس هوازههم) از آاده شمن برا مرك سخن كفتنش با بسر ترم ديد (درس هوازهم) سخن كفتن نرم كنايه از رای کرد ”.به نيروى يزدان نيكى دهش ‎١‏ كزين كوه آنش نيبم تبش (هرس هوازههم) از سید ‏سياوش سيه رابه قندى بتاغت ‎١‏ نشد تنك دل جنك آنش بساغت(هوس دوازدهم) غمکین شدن ‎ ‏7 یکی دشت با ‎ ‏دكان برز خون ‎١‏ كه تااوكى آيدز آنش برون درس دوازدهم) از شدت غم واندوه ون كريه كردن جنان آمداسب وقباى سوار ‎١‏ كه كفتى سمن داشت اندر كنار هرس هوازدهمز آرامش و تتدرستى و آسيب تديدن ‏7 همی ند سود از خشم موی _ .هی ریخت آب و همی شست روی(هرس دوه از شبت خشم و اوه ‏.دست دراز كرهن: كنايهازغارت و نجاوز كردن | ور آوردن: كتايه از غلبه كردن (كنج حتكمت به جواتمردى ‎(GH‏ ‏هر كه فربادرس روز مصيبت خواهد كو در ايام سلامت به جواتمردى كوش (كنج حكمت. به جوانعردى كوش )از يارى رساندن ‎ ‎ ‎

صفحه 24:
جزوف آرابههلى تب فارسی ۲ - - ‎sid‏ للف كن لطف كه كانه شود حلقه به كوش (كتج حكعت به جواتمردى كوش )ز فرماتبردار و مطيع بادشاهى كه طرح لم الكند .. باى دبوار تل خويش بكند(كنج حكمت به جواتمردى ‎(GS‏ طرج افكندن: كنايه از بتاهادن | طرح ظلم افكندن: كنايه سبب كسترش ظلم شمن / كندن بلى ديوار: كنايه از نايود كردن سورت سرماى دى بيدادها كرد و جنه سرمابى. مه سرمانى (هرس سيؤههم) جانبخشى. كنايه از شندت سرع همكنان را غون كرمى بود. | مرد نقال آتشين بيقام افوس سيزدهم)صميميت و جهربائى ‎١‏ كيرابى سغن. حس آسيزق آن سكوتش ساكت و كيرا و دمش. ونان حديث آنشنايش كرم رص سيؤههم) كرم بودن دم: كنايه از كيرا كلام كرم كفن بود. (هرس سيؤهطمأهيجان همد وجودش را فراكرفته بود / سركرم سخن كفنن با عم وجود همكتان خاموش | كرد بر كردش. به كردار صدف بر كرد مرواريد. أ باى ناسر كوش (درس سيؤههم) از بسبار دقيق كوش دادن اين كليم تيره بختیهاست | خيس غون داع سهراب و سياوش ها روكش تابوت تخني هاست (درس سيزدهم) يدبخت بودن تر قازه يودن | على بودن ماجراست. أن كه هوكز- هون كيد كنج مرواريد. كم تم شد از لبش لبغتد. ‏ وا روز صلح و بسنه مهررا بيمان. (دوس سيؤهم) ‎te cn‏ 7 درين اين جاه آبش زهر شمشير و سنان كم بود: | بهلوان هفت خوان اكنون / طعمه دام و دهان خوان ود (هوس سیزدهم) کم بودن: كتايه از تابيدا يودن | طمعه يودن: كنايه كرفتار يودن بس كه زهر ‎Se nds‏ كوبى از تن حس و مي غوابيد(هرس سيزدهم) از ابنكه مرك رخش رسيده يود آه | اين نخستين بار شايد بود | كان كليد كنج مرواريد او كم شد. (إدرس سیزدهم) لبخند تؤدن. تاراحت شددن رخش بی مد با زارت اد بدخوب خوادهاست .هرس سيزهم) مرده ست عرد نقال از صدايش ضيه مىباريد و نكاهش مثل خنجر بود: (درس سيزههم) بسبار اندوهناك اتويودم كردى از تابودى وبامهر بروردى ‎١‏ فنا نام تو. يود ونبودم. مبين. اى ميين! (شعر خوائى أى ميهن) همه وود به هو مجلس. به هر زندان, به هو شادى. به هر مانم (شهر خوافى أى ميهن )در هر جالتى اكر مستم اكر هشيار. كر خوايم گر بيدار ‎١‏ به سوى توبود روى سجودم. مبهن. أى سرين! (شعر خوائى أ ميهن )در هر جالت هدهد كه برندة دانابى بود و افسرى بر سر داشت. كفت أى اران من بيشت از همه شما جيان را كشت ام (فرس جهارههع) با تجريه م شيرمردى بايد اين ره را شكرف ‎١‏ زان كه ره دوراست و دريا زرف زرف (درس جهاردهم) شجاع رخى از مرغان از همراهى باز ايستادند وزيا به بوزش كشودد. (هوس جهاردهم) از منصرف شدن /از سن كفتن هر كه دائد كفت با خورشيد راز كى توائد ماند از يك ره هرس چهارهم) نردیک شبن و هم سخنی چه جایآن است كه من دست شاهان بكذارم ودر ايان هاى بى آب و علف درجمستجوى سيمرغ سركردان شوم (رس جهار دهم ره كنم مرغان جملكى شيدا و دلياغته كشتند هن ها يك سو نهادد و غود را آماده ساخنند (إفرس جهاردهم) عاشق | رها كردن ‎Je‏ ينجايإيدت انداغتن يلك اينجا يايدت دراختن(فرس جهاردهم) رها كردن ‏بعد ازاين وادى عشق آيد يديد غرق آنش شد كسى كانجا رسيد(درس جهاردهم) #رفتار شدن ‏عاشق آن ‎op gil ope Cast‏ كرم رو سوزنده و سركش بود(هرس جهارههم) جالاك| نافرمائي ‎ ‎ ‎ ‏بعدازآن بتمايدت بيش ‎jb‏ معرفت را وادى اى بى يا و سر(هرس جهاردهم) بى انها 7 بعدازاين وادى عشق آيد يديد غرق آنش شد كسى كانجا رسيد(درس جهاردهم)از كرفتار شدن ‏عاشق آن باشد كه جون آنش بود كرم رو سوزنده و سركش بود درس جهارههم) از جالاك | تشخيس كنايه از امات هشت جثت نی ین جا رها ‎Sa‏ هفت دوزخ همجو بخ افسرده اى است(هرس جهارههم) ازبى ارزش بودن كنايه ازبى رزشی روى ها جون ‎Gl ce‏ جمله سر از يك كريبان بر كنتد(فرس جهارفهمارو در كردن : كتايه از عو ردن | سر از یک ‏اكريبان بر كردن: كنايه از يه وحدت رسيدن ‎ ‏عته ای در همان مرحله نخست ازيا در آمدند. و بسيارى در دومين منزل به زارى زا يبان ‎ ‏رذقد ما كسانى كه هقت بارشان بود ووزكار ‎ ‎ ‏سفر هم سخت طولانى شد. قرس جهارههم)اطافت نياوردن در كارى | در رین وضعيت| ازفردن»! صبر و استقامت داشتن اجمان ‎ae‏ خواب در ريود. به شادمائى در يكديكر نكريستند. (درس جهارفهم) از فرا كرفشن / ازبه خود توجه كردن ‎ ‎ ‎

صفحه 25:
جزوف آرابههلى كناب فار ؟. بوانتلا (هرس جهاردهم) يكى شمن ویر شتر شیده ام (کج حکمت .کل قر و أولى قر) با جرب بو در اناره باهم قطارها قرار ودار كناشته بوديم. دوستان نوش جان نمد. درس شافزدهم) هم دیف بودن | خوردن فوراً مسئلة ميهمانى و قرار يا رفقا رابا عيالم كه به تازكى با هم عروسى كرده بوديم در ميان كذاشتم .در این موفع درست جلوشان درآمی. (هرس شافزدهم) از مرح کردن ‏ تون خود را به ديكرى نشان دادن؛ غوب بذيرايى كردن همان رتبدهاى بالارا وعده يكير وما بقى را تقدأ خط بكش و بكثار سماق يمكتد «بكفتي: حلى ياي خدا را غوش ‎ec cel tld‏ امرافتد و شكم ارا مدتي صابون زده اند كه كباب غاز بخورند و ساعت شعاریمی‌کنند چطوراست. امحواو كشتند آغر بردوام ‏ سايه در خورشيد كم از شما يسيار كلانترم و جمهان از شما زبادت سال آزكار یک با ریشان از منزل يكى از دوستان و آشنايان يك دست ديكر ظرف و لوازم عاريه بكيريم؟ «(هرس شانزههم) دعوت كردن | از دعوت را يس كرفت حذف كردن | ازاتتظار كشيدن بيهوده! از اثفاق افتادن. بيش آمدن موقميت | وعدة به خود دادن. دل خوش کردن زلحفله شمارى كردن با اوقات تلخ كفت ابن خيال را از سرت يمرون كن كه محال ست (هرس شافؤههم)خشسكين. اراحت و افسرده يودن | فرموش کرد ووبه راء شده است. در تخت خواب كوم ورم تازاى لم داده بودم. جوائى به مسن بيست و لات و لوت و آسمان يل و بى دست وباو بخمه و تا يخواهى بدريخت و بدفوار. (فرس شانؤدهم) دن / راحت از فقير. بى جيز: بى خاتعان | راحتى و بى خبائى ازناتوان وبى عرضه. ابه زنم كقتي انور به خدا كو قلالى هنوز از غواب ‎hj‏ از سر ما که کشت من دغلی درد ماشاءالله هفت فرآن به ميان بسرعموى خودت است .هر كلى هست به سر خودت بزن "ديدم جارداى نيست و خدا را هم خوش نمىآيد اين بيجاره كه لابد از راه دور و دراز با شكم كرسنه و ياى برهنه به اميد جند ربال عيدى آمده. اميد كنم “(درس شائؤدهم) خلاس شدن / از ینک رآ با فرانتهاى هفتكانه اش سبرى براى علوكيرى از رسيدن كرفتارىها به ا يديد آورد / هر كارى كردى براى خودت كردى. ضور و تقش به خودت باز مى كردة /از فقر كردنش مثل كردن همان غاز مادرمردهاى كه در همان ساعت در ديك مشغول كباب شدن بود كقت» :خاك به سر (هرس شانزدهم) از بيجاره / از يديغت شمن يا دجار مشكل شين غول بی شا ذتبلة افكار خود را كرفته. كفت: «اكر ممكن باشد شيوداى سوار كرد که امرز مهمان ها دست بهغاز نزنند. (هرس شافزدهم) ‎Saye‏ اينجا نيست/ هوباره به فك كردن أعامه دقد | جارء الديشى كرهن. توثيب دامن / لز تخورهن: آن دادر زوا و خفاياى خاطر و مغيله نشخوار كردما نايد زياد سرسرى كفت درفته رفته سر دماغ آمدم. بيد هارت به خوج بدهی كه احدى در صدد دست زدن يه ان غاز يرنايد.» (درس شافؤههم) از مرور كردن ازبى توجهى و دقت كما از سر حال شدن از اه ادیش خن قست زد نایز غورد اقا رد درست دستكيرش نشده يود . و مهار شتر رايه كدام جائب مى خواهم بكشم. قرس شائّههم) از متوجه شدن | از ابتك قصدم بيست غواست جوبده جويده از ابن بروز محبت و دليستكى غيرمترقبة هركز نديده و نشنيده سباسكزارى كند نو نوار كد شدى. يايد سر عيز هی غود بنشيني. دستوبه دامنتان: أبن قدر خورهه أن كه نزديك است بتركيم كاه از خودمان نيست. كاهدان كه از خودمان ات درس شافؤههم) از كنك. نامقهوم و منقطع از آراسته و زييا شدن /از متوصل شدن.از كسى يارى خواستن /اغراق و كنايه از اينكه ديكو كتجايش غذا داري يك تحثيل. كنايه از اين ك بيد به فكر سلاستى غود باشيم. اخدمت رسيده از و ای از زا دوم همین جا بستری شده وبال جانت مى كرديو (إفرس شافزههم) بس از عدلى محروميت كاملا كام روا شدن و سير خوردن) ازباعث مشكل و رئج دن غوب دستكيرم شد رخاطر جمع باشيد كد از عهده برغواهم آمد. (فرس شاتزههم) منوجه شدن | مطمتن بودن لباس من اين طور قاب يدنش درآمده است (هردس ‎a (MB‏ و مناسب بودن با خون سردي هر چه عم راز مهد وظايف مقرر (هرس شاتؤههم) بابردبارى و شكببابى ‎et ly‏ داشتن مس سوزلى قصور را جايز نمى شمردند.حالا ديكر جانه اثى هم كرم شدهو. نوك جمع را جيده (درس شاتؤههم) مقدار | برحرفی کرد که روی کسی را کم کردن و به سكوت يا عدم دخات وادشتن

صفحه 26:
جزوف آاه هی تب فارسی ۲ رو که امامزاده داود و حضرت عبدالعظليم قدم آن طرف تر تكذاشته يود. من هم بر متكوش لعنت يفرستع. همه ودند و أبشان زيان . فريادو ففان مرحبا و آفرين به آسمان بلند شد. يكى از حضار كه كتادة شعر وادب مىكشيد. (أقرس شائؤدهم) بى. شوم وبى حا ؤررو / رفتن| باور داشتن/ كوض شدن: به قت شتيدن/ زبان شفن: به دقت سخن كفتن به آسمان بلشد شفن: لغراق و كتايه. ‎lel ke gle‏ جيزى داشتن. خواستار بميزى يودن مصطفى به رسم تحقير. جين يه صورت انداخته . كاسه و كوزه يكى شده بوديو, همة حفتار بك صدا تصديق كردند. (درس ‎enn‏ اخم كردن و فاراحتى | صميمى و خودمائى شدن | متعد شدن آفاى استادى رويه نوكر تموده فرمودد:_فلانى حالا سر ميز است. (فرس شانزههم) مورد توه قرار دادن | مشفول غذا خوردن گر ‎akg Feel anti‏ من الطب سبد حقكن ‎Piel gan nak Rae Reel id ANE: enon Al Sy‏ ملعم سريريده مدام روى ممز از اين مشقاب به آن بشقاب مى دويد و به كاينات اعتنا نداشت..دلم م تيد (هرس شانزد هو رودررو شدن | ياسخ مناسبى در واكنش كقته هايش به او مى دادم | ابنكه آكاه شده بود | به همه جبيز دقيق نكاد مى كردا از ترس و اضطراب ‎ye‏ ييثن مصطفي أست كن تكد دامدئن از دست يرود ولى خير, الخعفاه ختوز مقلش بد جاو سرش لو حساب لست من كه شخضاً نا خرخرء خورده ام آقايان خواهش دارند ابن غاز را بردارى وبى مرو دركرد يكسر بيرى ب اتدرون. (فرس شاتزده) حواس كامل داشتن | خود بى خود شدن| عاقل/ متوجه جزئيات امرى بودن و آن را خوب شناختن/ زياد خوردن. كامل خوردن | ب برو بركره: بدون ترديد و شك حتم أ بدون سوال و ججواب دودل مانده يودند و كرجه بشم هاء ان به غاز دوخته شده بود. ديدم توطنة ما دارد مىماسداز آن تاريخ به بعد زير بفلش را بكيرم بفرعاييد. كه لافل زحمت آشبز از ميان ترود و دماغش نسوزد. (هرس شاتزههم) از مردد ماندن / خيره شدن | به انجام رسيدن. به تمر رسيدن | كعك کردن | شکست خورده و لامش همان ها هم ب و هم صدا شدند و دسته جممی خواستربردن غازگردیدند.(هوس شالدهم) باکر هراهشدن و هم نظر شدن كار داشت به دلغواهانجام م يافت كه ناكهان از دهتم در رفت - مصطفى مثل اشفا فترش هروقت ياشد بى اختياز دصت هراز كرد و ميزيان محتوم را زمين انداخت (هرس شانزههم) از خارج شدن ايان | از بي اختيار شدن / غوردن| از درغواست كسى را نيذيرفتن. فرمت ندادهمانند فعطی زدگان به جان غاز افتدند و در یک به هم زدن گوشت و استخوان از ادرمده اند سب بان خودمانی ردان چنان کلکش را ند که کوبی هرگ غزیقدم ‎Ms ae (MAO es) Ha py we‏ شب نی از افو به شنت گرسنه/ مان بسیار نک / از بیچاه/ ا ‎Sl‏ كردن چیزی ‎(tp al eet‏ ” آببه هن خشک شده کی از ستم ساخه نود هرس شافزههم) ترس و وهشت و نمتب نانوي در كار یرون آمد بهمجرد. 4 يارو حساب كار غود را كرده. بدون آنكه سرسوزني خود را از تك ونا بيندازد. دل به دريا زده وبه دقبال من از یلق ه بر روى صورت كل انداختة آفاى استادى نقش بست كفتم: «خانه غراي. نا حلقوم بلعيده يودى. باز نا جشمت به غازافتاد. دين. (درس / ‏آكاء شدن و يند كرفتن با تكليف غود را دانستن / مقدار كم به ضعف غود اقرار تكردن با خونسرد يودن: غود را باکت‎ nn یمان را باختى و به منى كه جون تدس را صندوقجة سر خود قرار داده بودم. خيانت ورزيدى؟ د بكير كه اين ناز شستت باد انترسيدن. شجاع شدن, خطر بذيرى / معكم / سرخ شده | يديخت / بيش از حد خوردن | خيانت كردن و فراموش كردن عهد و بيمان محرم اسر خو داستن ناز شستد به طنز آفوين. احسنت با همان صداى بريده ريده وزيان كوفته ...در تعام مدت ناهار اثرى از آن هويدا نبود (درس شاتزدهم) زب ترس و لنت سغن تن جشمم جابي را تميديد از اين يهانه تراشى هايش داشتم شا در أوردم.بى اختيار نر خاله را باز كرده و إبن جوان نمك تشناين را مات موشى كه از خمرة روغن بيرون كشيده باشند. بيرون انداختم. (إقرس شائزههم) خشم زياد / تعجب كردا قدرنشنا .بدون آنكه غم يه ارو باورم, هسه را لطا دادم. (هرس شائزههم) اخم كردن تاراحت شن

صفحه 27:
جزوة ريه هلى كناب فارسى ؟. - 7 چون که بری که از شست رفته باز نم رهد يك بار دقر به كلام بلتدجاية » إز ماست 5 بر ماست #ايمان أوردم و كردم كه تا من باهم ديكر بمرامون ترفيع رتبه تكردم. (هرس شائزههم) تمثيل: كتابه از از دست دادن فرصت»/ تمثيل (هر كارى اتجام. bes دهيم نتيجة آن به خود ما برمى كردد) | توبه كردن از تكرار كارى / بيرامون جيزى كشتن: كنايه از «خواهان جيزى بودن» ‎١‏ زدى كاتال دو كثايه ازفاز را عوض كردى تفبي لهجه دادى / خنده اش را خوردةكنايه از خوددارى از عندیدن کرد باز هم مارا كرفت هه كنايه از ينه ما اسر کر ذاشتی |آق سهراب صلوات دارد؛کنایه از اي که آدمی بزرگ است.(ووان خوافی ارم ‏به درد می‌عورد كنايه از به کر میآید | مردة فيل صد تومن است. زنده اش هم صد تومن: ارسال المثل و کنای: در هر حال سودمند است. دود موز هم از نده شد مىيشود: ارسال الم و كنايها سالمتدان از جوانان توامندتر مستند ل وان خوانی ریا ‏۲ جشمهايش را فنك كرد +كتايه از اينكه با دقت تكاه كرد / نفس كرفت +كنايه از ابنكه تجديد قوا كرد( هرس هفدهم). ‎ ‏* ازيس نبردى سخت بازمى كردم إياجمشمائي خسته | كه دنياراديده است |بى هيخ دكركونى ( درس هفدهع)رنج شید عشق من. غندة لو در تاريك ترين لحفظه هامى شكفد/ واكر ديدى به تاكاه | خون من بر سنك فرش خابان جار ست | بغند زيرا غندة. ‎ ‎it ‏تو براى دستان من شمشيرى لست آخته (هرس هفدهم) زخمى شدن با جان سبردن «اكشته شدن» دلم مىخواهد بر بال هاى باد بنشيتم و آنجه را كه بروردكار جمهان يديد آورده. زيربا كذارم تا مكر روزى به بايان اين درياى بى كوان رس ويدان سرزمين كه خداوند سرحد جبيان خلقتش قرارداده است. فرود آيم. (كتج حكمت ‎(la‏ ديدن و عبور كردن انار زان سال را هر دل فاك مى بيسايند. كنج حكمت صساقو) راء طولتى ‎cabo i‏ مسافر) زنده بودن ‎ ‏> ستاركان رايا درخشندكى جاودانى خود مربينم كه ‎ ‎ ‏7 خداوند آن را سرحد دنياى خلقت قرار داده است و ديكر در آن ذى حيانى نفس نمى؟ ‎ysis‏ سفر بر خويش هموار مكن. مكر نمى دانى كه ار به عالمى بى بان و بى حد و كران قدم مى كذاري (كنج ‎(Bee a8‏ ‎ena I peg sins pat 7‏ 7 ای فکر دور برواز من؛ تو ای کشتی تندرو خیال: ‏همان جا که شايد إينك دست زمان و صورت ظاهرش: مره ‎ ‏همین جا لذكر اندز (كنج حكمت صصافر)زرف و عميق | لذكر انداخشن: كنايهاز توفف. ‎Monsen‏ كردن 7 غواب ديدن: كنايه از نوطته ‎ke‏ نقشه كشيدن / سر خويش كرفتم #نبال كار خويش رفت (روان خوانى آخوين درس). ‏جشم مى داشت تقار داشتما دل يه درياكثايه از نترسيدن. جاع شدن| دل مرده : كنايه از اندوهكنين (روان خوانى آخوين درس). ‎ ‎ ‏* عم به بازيجه به سر يردن بكنيه ا قلف كردن عم سركرم كردن: كنابه مشئول كردن (روان خوائى آخرين درس) ‎ae oy‏ نیز ترسيده / صدا رادر كلويش شكست اكنايه از ينه نتوانست سخن يكويد. (روان خوائى آخرين درس). ‏7 الهى سينهاى ده آنش افووز ‎١‏ در آن سبنه دلى وان دل همه سوز(قيايش الطف قو) سرشار از عشق ‏7 _کرامت کن درونی درد برورد ذلى در وى درون درد و برون درد(نبایش_لطف قو) بر بودن از عشق ‏7 به سوزی ده کلام رای ‎TE‏ كند آنش كداس (فيايش لطف قو) از ابن كه عشقى كه بسبار سوزناك و با سوزوكداز لست ‏دمر داغ عشقى برجبين نه ‎١١‏ زبئم رايائى آنشين دء(ثيايش الطف قو ‏”الغ يرجبين نهاد نكنايه از غلام و بتدط غود ساختن یی آنشین: نابز ی گر رگا مصراع لول نا ایک رعاش هدیشک و جاوداتى خود كن مرا بنده هميش كى خود ساز ‏* انداردراه فكرم روشتابى ‎١‏ ز لطفت برتوى دارم كدابى(فيايش الطف قو) نداشتن روشتاس: ناه ز رابود ‏براه اين اميد بيج در بيج ‎١‏ مرا لطف تومريايد. دكر هيج (ليايش للف قو راء دشوار ‎ ‎ ‎ ‏نمونه سوال امتحان نهابى ‎(-١‏ شهريور18؟1ادر عبارت زیر موم نیی «ماقمکیدن»چیست؟«مابقی را قد خط بكش و يكذاز سماق بمكند». ۲ (هی !در لوشته زر موم ‎este Sy aa gl Gad gl‏ ‏هید از یم اور هم چش ها هو بوک خوزه مت را گم ناه اد ‏۴رد ۱۲۰۳ فهوم کتاية مشخص شده را بنويسيد. فكر اين كه مرا شناغته باشيد. دلع را كوم كرد. ‎ ‎ ‎

صفحه 28:
جزوف آاه ها تب فارسی ۲ - 7-٠د:17ادر‏ اين بيت . مفهوم كنايه مصراع دوم را بنويسيد. «جو خواهى كه بيدا كتى كقت و كو ببايد زدن سنك ر بر سبوی» 3- اشهريور1748امفييوم كنايدهاى زير را بنويسيد الفا ديدم توطت ما دارد موماسد. ‎١‏ ب) از إن يهاه تراشىهايش داشتم شاخ در مى أوردع. #- (خرداة1544 تجريى و رياضى) مفهيوم كناية هدر به روى كسى كشودن» را بنويسيد. ‎٠١‏ خرداد:٠17‏ تجربى و رياشى) در بيت زير قسمت مشخ شده كدام آرايه ادبى را نشان مى دهد ‏4 امرداد7؟1امفهوم كناية مشخص شده را بنويسيد. ‏نان را هوا را؛ / روشنى راء يهار .از من يكير | الما خنده ات را هركا *در دفتر زماه فتد نامش از قل هر ملتى كه مردم صاحب قلم نداشت» ‎ ‏4- (خرداذ1:؟1) مفهوم هر يك از كنايه هاى مشخص شده را بنويسيد. | الف) اين سال نو به شما مبارى باشد و هزار سال به ‎ ‎de pase plate‏ جشم بد هور: أقاواتراظيدة اند باستظتاه: ‎-١‏ سركاركذاشتن»- سيدا توجه لشن - رونق بختشيدن ا لمينواركزد 8-أزمايش و استحان كردن ه- الف) شكل م كيرد يتيب زياد #-يارى كردن: ميداوار ساختن ‎-٠‏ كنايه 4- نميرم +- الفا آرزوى عمرى طولانى با يس روى ‎PF IEA‏ ‏1۰- ماه مجاز ذر لقت به معناى غيرحقيقى لست و در اصطلاح آرايه هلى لذس. ريه مجاز به الى كفته مي شود كه معناى که در منای غيرحقيقى آن به كار رفته باشد. به شرط وجود علاقه و قرينه. ‎Sa gle aL eh aE‏ ذهن ما رز نی وق کلمه دور مي كنتد به سمت معن مجازی با یر وی آن هدایتم‌کند ()نكتدد مجاز يك كلمه لست كد معناى واقعى غود را نمى دهد با ان تعريف مجاز ا استعاره يكسان است منتهى با ين تفلوت كه دراستعار م ‎ald BN‏ را به حاقت نشبيه معنا كرد ما دز مجاز اين امكان وود ندارد. استاره نوع جبهام توعى مجاز ‎ak se ja) a‏ ‎ ‏مثال: ليوان را خوردم (ليوان مجاز از محتواى دردون آن) است. مثال: دلا قا كى در اين زندان فريب اين و آن بينى(زندان استعاره از دني). )©( وجود دصدده اغلب مجاز وافراق فارد ماتند: د بار كر توبه شكستى باز ()نكته:اغلب اجزاى بدن انسان مى تواند مجاز باشتد. مائشد: امشب سر آن دارم از اله يرون زم (سر مجاز از كرو الديشه). ‏(ع) نكته: در تضاد احتمالا مجاز وجود دارد. تناسب هاى پشت سر هم غلبًمجاز هست. مائند به جب و راست مى تككريست ‎(١‏ همه اطراف). ‏7 الب ودننان ستابى همه توحيد تو كويد ‎١‏ مكراز آنش دوزخ بودش روى رهانى (إستايش) قل وجنود ‎al pa‏ كزعهده شكرش به در آبدإفوس اول) كردار ا كقتار ‎at‏ همان به كه ز تقصير خويش عذربه دا خدایآود(هوس ول خاه خد ‏إدروياد ومه وخورشيد و فلك در كارتد تا تونائى به كف آرى وبه غفلت نخورى(هرس اول از همه جبهان ‏ روزي دست ‎eg a at‏ ان و ود راهان كقت: كار شرع كار درهم و دبناز يست (هرس هوم) تناسب و مجاز از يول ‎lt‏ بسيار خوردى زان جنين بى خود شدى كفت :لى بهوده كو حرف كم و بسيار نيست (قرس دوم) سن كفتاهل ز مهرش كى كنى باك | يكفت آنكه كباشم خفته در خا ك(فرس هوم) كور ‏به ياران كفت كز خاكى و آنى / فديدم كس بدين جاشر واي (فرس هوم أضمه موجودات(تناسب ا ‏عقت ازباد سحر مىطلهم كر يبرد خبر از عن به رفيقى كد به طرف ججمن است فوس سوم) باغ و بوستان ‏اغاناى كاو شود ازدست جانب دز اشک ويران كنش آن خانه که یت الحزن است(هوس سوم) تن و بو جاماى كا نشود غرفه به خون يهر وطن ‎١‏ بدر آن جامه که نک تن و كم از فن است(هوس سوم) .نان ‏در دشر زسانه فنتدتاسش از سم .هر ملتی كه مردم صاحب قلم نداشت(درس سوم) از توشتارو هثر ‏ار بمشكاء اهل خرد يست محترم هر كس كه فكر جامعه را محترم نداشت (فرس سوم)نظر وانديشه | عردم امع با آنكه جيب و جام من ازمال ومى تيهى ست ‎١‏ مارافراغتى الست كه بجعشيد جمم نداشت(درس سوم) امكانات عيش و نوش ‎ ‎ ‏نا وارهى ازدم ستوران ‎١‏ وين مردم نحس ديومانتد (دوس ينجم) سن أبركش ز سر آن سبيد معجر/بنشين به بيكى كبود اوند(هرس ينجم) فر و شكود شأن كز يسنان نامر بريده اند در تقيرم عرد وزن اليد هرس ششم) همه هستی و هه موجودات ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 29:
جزوف آرابههلى تب فارسی ۲ SOM eee Sle aes ‏سيته خواهم‎ من به هر جمعیتی نان شدم ۰ جفت بدحالان و خوش حالان شدم(هوس ششم) از همه هر كسى ازظنَ غود شد يارمن ‎١‏ از درون من نخست اسرار من(درس ششع) انديشه و افكار رمن از ال من دور يست را آن نو نيست (هرس ششع) حواس ‎AS‏ محرم ابن هوش جزبى هوش يست ‎١‏ مر زيان را مشترى جز كوش نيست (إفوس ششم) سخس| شنونه درد آشا 1 روزها كر رفت. كوروء باك بيست ‎١‏ اتويمان.اى آن كه جز و باك يست (إقوس ششع) مر اعشق هر كسى را به خود راه ندهد و به همه جابى مأوا تكتد و به هر ديده روى تنمايد. (درس هقتم) انسان جند صباحى تاحبشه و قلب افريقا بيش راند. (درس هشقم) مدت اندى كراناهاى فرات. خط از كرنة رود تبر مى خواندند (درس هشقم) مردم كرانه / فرمان ‎ei eat he‏ رم روم ‎oy alg‏ شده ازخون ضعيقان ‎١‏ اين ملك كه بقداد ورى اش نام تهادند(إدرس هشتع) سرزمين ‏صد تيغ جفا بر سر و تن ديد يكى ج ‎١‏ تاشد تهى از خويش و نى اش نام نهادتد(إمرس هشتع) بسيار/ فى ‏آبين طريق از نفس بير مقان يافت ‎١‏ آن خضر كه فرختده بى اش نام هدند (هوس هتم) سس ‏با ره آهن بهبروکسل پایتخت پلژیک می‌رفتیم.(هرس هشتم) فطار ‏من بعد از خواندن این مطلب متوجه شدم که دنی عجیب فراموشکار است. اربخ فراموشكار نيست (هرس هشتم) عردم دنيا / مردم تاريخ ‏درغم ما روزها بيكاء شد..روزها با سوزها همه شد(هرسی: ‎ ‎ ‎ ‏از جانب او فاتعماى براى ابن نويستدة يزرك طلب كنم قدرت فلم ابن نويسنده تا جه حد بوده است. (قوس هشتم) سوره الحمد/ توشتة تريغ سيق از شاعران و داتشمندان و مردان فقه و حتكمت و شعر ودب و عرفان و تقوايش باد م ى كند. هرس فم) وسنده رخ جشوهارا منتظر كذاشت و به دهى مد که هركز در تقار آعدن جون أو كسى نبود. (فوس فهو عردم ‏هر سال از نخستين دم بهار. بى صيرانه جشم به راهش بوديم (درس لهم) لحظه. ‏همواره فلسفه از آن سغن مى كويد و مذهب بدان مىخواند - در كوبر به جشم مىتوان ديد. (هوس تهم) فلسقه دانان ‎١‏ مذهبيان ‏در كنار آن مدينة يليد و در قلب آن كوير بى فريان. سر در حلقوم جاه م برد و مىكريست. (هرس فهم) مردم مدینه. ‏ديدازها همه بر خاك و سخن ها همه از خاك! كه آن عالم رشكفتى و راز سای سرد وبی روج شد. (هرس )نگ ‏اباد عزيزان را ترك كودى ويه همان شير ى مهرءبه همان ديار ى با ..(روان خوائى بو جوى موليان) مردم شیر ‏ب يدنم يه هران آمدم؛ ولى روحم درايل ماند.(روان خوائي بوى جوى موليان) ذكر ‏شاهين تيزبال افوها بودم. زنبورى طفيلى شدم وبه كنجى بنا بردم. (روان خوانى بوى جوى موليان) آسمان ‏ذرايل حرمت و آسايش و كس وكار داشتم. (روان خواني بوى جوى موليان) یشان ‏صداى بلدرجين يك دم فطع نمس شود. (روان خوائي بوى جوى ‎So allan‏ ‏دیروز اگر سوخت ای دوست غم برك و بار من وانو ‎١‏ امروزمى آيد ازيل بوى بهار من و تو(هرس دهم) من و تو: مجاز از ايرانيان / ديرو و أمروز: مجاز از قبل و بعد ازانقاب ‎ ‎ ‎ ‏آن جادر آن برزخ سرد در كوجه هى غم و درد غيراز شب آيا جه مى ديد بجشمان ثار من و توا دوس ههم) مردم ايان ديروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ ‎١‏ امروز خورضيد در دشت آبينه دار من و تو(هرس دهم) از قبل و بعد ازانقلاب. ‏غرق غباريم وغربت بامن بيا سمت باران ‎١‏ صد جويبار است اينجا در التظار من و توأقرس ههم) بسيارا از حمة عردم غرق غباريم وغربت بامن ‎be‏ سمت باران ‏ صد جويبار است اينجا در انتظار من و تو(إهرس ههم) بسيار ‏هنن با درختان بارور. بخشندكى و ايثار را سرايا دست باشى (كنج حكصت قيراقا) همة وجبود | يخشش ‏من بیش از هه عبر ود در شنيدن حرفدهاى شما. صحبت امروز و ديروز نيست. هميشه ابن طور بوده است (هرس يازدهم) سخنان ولى ابنكه همان دم شناخته باشيدم: مطمئن نيستم. ادم رفت براى جه كارى آمده بودم (هرس ياؤدهم) لحف ‎ ‏در اين معركه و تاريكى تويخانه شروع كرده بود و صداى مهيب آن.. (درس يلزدهم) تيروى زرهى دشمن به يراه مسن خبر يدهد كه ادامه حطله را در دست یرد (فوس پزهم) شتا ‎٠‏ سربريده ماه ست در بكاه؟ ‎١‏ يانها سر بريده خورشيد شادكاء! (إشعر خوائي شكوه جشمان قو) كردن ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 30:
جزوف آرابههلى كناب فار ؟. غورشيد بى حفاظ نشسته به روى خاكا؟ ‎ENE Ae I ١.‏ جنين كفت موبد به شاه يهان كه درد سبهبد تماند نهان(هرس فوازهع) مجازاغراق آمبز از « اران » كه هو جند فرؤئد هست ارجمند ...دل شاه از انديشه بايد كزند(فرس هوازهم) وود سياوش جنين كفت كاى شعريار كه دوزخ مرا زين سخن كشت خوار(هرس دوازههم) ازآنش دوزخ. ابرانديشه شد يجان كاووس كى ‎١‏ ز فرزتد و سوتابه نيك بى(فرس هوازدهم) وود به دستور فرمود نا ساروان ‏ هيون آرد از دشت. سد کاروان(هوس دوازدهم) بسیار هدند ير دشت هيزم دو كوه ججهاتى تقار شده هم كرو رس فوازقهم) منم سراسر همه دشت بربان شدئد .بر آن جهر غندانش كريان شدند(هرس دوازةهم) مردم دشت | تاراحت و مضطرب يكى تازى اى بر نشسته سياه همى خاك نعلش بر آمد به م (هرس دوازدهم) آسمان سر بر ز شوم ويهابى مراست ‎١‏ أكربى كناهم رهايى مراست(فرس فوازدهم) وود سياوش سيه رايه تندى بناغت ‎١‏ نشد تنك دل جنك آنش بساخت(درس هوازدهم) السب زهر سو زان همى بر كشيد ‎١‏ كسى غود واسب سباوش نديد (هوس دوازههم) از سباوش ايكى دشت با ديدكان يرز خون ‎SIUM ١‏ آيد ‏ آتشى برون (هرس هوازدهم) مردم جواز كوه آتش به هامون كذشت ‎١‏ غروشيدن آمد ز شير وز دشت(هرس فوازهم) مردم ‎a gat‏ سودابه از خشم موى ‎١‏ همى ريخت آب و همى ست روى(درس دوازفهمكاز شك عرق شرم ‏تب ای که خلق از مكايد فعلش به جهان برفتند. (كتج حكمت به جواتعرد كوش) لشورهاق همساب ‏نو مر خلق را يويشان براى جه مى كنى؟ مكر سر بادشاهى كردن ندارى “كنج حكمت به جوانعردى كوش) قصد و ادديشه ‏آن شب نيز اسورت سرماى دي بيدادها م ى كرد |و جه سرمايى. جد سرمابى(إفرس دوازةهم) زمستان ‎le lle‏ ‏عرد نقال- آن صدايش كوم. نايش كرم | آن سكوتش ساكت و كيرا و دمش. جونان حديث آشنايش كرم (درس سيزدهم)صدا و سخن همكنان خاموش | كرد بر كردش. به كردار صدف بر كرد مرواريد. | ياى تاسر كوش (درس سيزدهم) همه وججود. ‏آه / ديكر اكنون آن عماد تكيه و اقيد ابرانشهر / شيرمرد عرصه ناوردهاى هول | پر زا زر جهان پهلو(هرس سيزدهم) عردم ايران ‏باز مشو اوبه رخش افتاد- م وأى ‎١‏ ديد | رخش زيب رخش غيرتمند | رخش بى مان ..(إفرس سيزدهم) نكاد ‏كان كعند شصت خع خويش يكشايد أ و بتدازد به بالابر درختى كيره اى. سنكى وفراز آيد قوس سيزدههم) مجاز با كنايه از بسيار يلد مجممى كردئد مرغان جهان ‎١‏ آنجه بودند آشكاراو نيان (فرس چهادهم) هد ‏جمله كفتند ابن زمان در روزكار ‎١١‏ نيست خالى هيج شهراز شهريار اهرس جهارهم) سرزمين ‏قل اكر جه هست بس صاحب جمال ‎١‏ خسن اودر هفته اى كيرد زوال(قرس جهاردهم) مدت كم ‏بس بيش از صد هزار مرغ به دنبال هدهد به برواز در آمدتد. (درس جهاردهم) بسيار ‏كفت ما را هفت وادى در ره است ‎١‏ بون كذشتى هفت وادى. دركه است(فرس جهاردهم) بان وانيامد در جمهان زين راه كس نيست ازفرستك آن آكاء كس (قرس جهاردهم) مساقت ‏جون فروآبى به وادى طلب ...بيشت آيد هر زمائى سد تعب(درس جهارههم) بسبار زياد ‏مال انجابايدت انداغتن ‎١‏ ملك ايتجا يايدت درباختن(فوس جهارههم) قدرت( رها كردن ‏وى هاجون ين بان در كتند ‎١.‏ بجمله سر اريك كران بر كنت هرس چهادهم) وود ‏عرد حيران جون رسد اين جايكاه ‎١‏ در تحير مانده وم كرده را (درس جهاردهم) انسان عاشق مرغان از سختى وحشت كردند و عد اى در همان مرحله نخست ازيا در آمدند. (درس جهاردهم) ‎Sa‏ ‏بر لب آبي نشستند و ميان ابشان ازبراى كرده مخاصمت رفت. (كنج حكمت كلان قر وولى قو) جوى آب ‏كفت: <ننها همان رتبدهاى بلإرا وعده بكبر و مابقى را نقدأ خط بكش و يكذار سماق بمكند. (إدرس شانزههم) كسى كد داراى رنب الست با اوقات تلخ كفت: اين خيال را از سرت بيرون كن كه محال است (درس شانؤدهم) ذهن ‏شر اين غول بى شاخ وم را از سرما بكن.» (درس شاتؤدهم) ود ‏بدون آنكه اسلا به حرف های من گوش داد باشد. (درس شانزدهم) سخنان ‏ولیبه نظرم این کره فقط به دست خودت کشوده خواهد شد. (مرس شافزهم) نی و قدرت. ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎5 ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 31:
۲ ‏آرابههلى تب فارسی‎ ge ‏بر تارف و وش زبني افزوده كفتم (هرس خاتزقهم) سغن وخوش سغتي‎ 7 7 مصطلفى به رسم تحقير. جبن به صورت انداخته (درس شاتزدهم) بنشائن 7 بكوبيد فلاتى حالاسر ميز است و بعد خودش تلفن خواهد كرد » ولى معلوم شد تمرة غلطى بوده است. درس شائّدهم) شماره تلفن مهمان ها سخت در محظور كير كرده و تكليف غود را نمى دانند. عنوان مقايسه باشد لقمه اى از آن جشيده كرفتارى و مشكل | مقدار كم دل مىغواست مى توانستم صدآفرين به مسطفى كفته. (درس ‎ont‏ وجود شید (هوس شافزدهم)دندان به یز تحویل دادن خنده های زورکی خوش آمدگوبی‌های ساختگی کاری از دستم ساخته نبود(هرس شانزدهم) وجود ‎aU igi tele ple Uys los‏ ناد ین و انا باختی .»هرس شانزههم) نا ‏دستور از ال بوده؛ من پرایآینه ام رامهریزی کردهبود(روان خوافی ارمیا)متاات ‏و در ياران. عشق من. / خنده ات را عى خواهم جون كلى كه در انتظارش بودم(درس هقدهم) معشون. ‏بيج غبايان هاى جزير. (درس هقدهم) عميشه وبر هعد كن ‏انا آكاد كه جشم مى كشايم و مى بندم. آنكاه كد ياهايو مى روند و بازمى كردتد(فرس هقدهم) وود ‏ار هرا روشنى راء بارا از من يكير / اا غتده ات را هركزاز من تكير اا غنده ات را هركز درس هقدهم). ‏تن هو مجاز از نيازهاى مادى و شرورى: مواسجاز از تتفس/ زوشتي: مجا از ای ارجا از طراوت و ادا ‏آيا جيزى در مغيلة آدمى مىكنجد.../ اما جان صادق من آن را براى نو ترسيم تكرده باشد؟(إدرس هجدهم) وجود ‏جه حوف هی بای گت مانده ست يا جه جيز تازداى يراى نوثتن ؛(درس هجدهم) سخن ‏اين كونه است كه عشق جاودائى. هموره معشوق را جوان می‌بسند. (فرس هجدهم) عاشق. ‏الهى سينداى ده آنش افروز ‎١١‏ در آن سينه دلى وان دل همه سوز(ثيايش الطف قو) وود ‏هر آن دل را كه سوزى نيست دل نيست ‎١‏ دل الفسرده غير از آب و كل ئيست (نيايش للف قو نسم ‏اكرات كن درولى درد برورف ‎١‏ ذلى هر وى درون درد و يرون درد(فيايش الطف قو) درون. برون اتضادد جناس؛ مجاز از همه و سواسر 7 دلم رافغ عشقى بر جبين نه ‎١‏ زيانو رايانى آنشين دمؤفيايش الطف قو) نويستده ياسخن ‏بى اختيار دست دراز كرد و يك كتف غاز را كنده به نين ‎ ‎ ‏بخند بر شب بر روز ب مه /بخند بر ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‏انمونه سوال امتحان تهابى ‎gla ATA‏ ادبى اين بيت هاى زير را از داخل کمانک انتخاب کید | اف خرداد۱۲۰انسانی یکی دشت با دیدگان پر زخون .که تالوكى آبداز آنش برون»(ايغام/ مجاز). ‎pa hyp aN aah pl ete‏ آن جهر غندائش كريان شدئد» (مجاز/ تشخيصص) ‎ ‏ج-دی ۱۲۰۲- دی ۱۳۹۸«سیاوش سیه رابه تندى بناغت .نشد تنكدل, بعك آنش بساخت»! مجازا تشخيس) ؟-دى +17 د46 امر بيت زير. كدام وازه كاريرد «مجازى» دارد؟ ميهوم آن را توسید. ‏«سراسر همه دشت بريان شدلد بر آن جهره ختدائش كريان شدلد». ‏تالف با توج به بيت . آرايه «مجاز» را بابي و مقهوم آن را بنويسيد. *آبين طريق از نفس بير عفان يافت ‏ آن خضر كه فرخنده بى اش نام هادتد تین «#ورند» در مصراع «بنشين به يكى كبود اوند» «مجاز» از جيست؟. ‏8 (شهريور 17 شاعرء در بيت زير با بيان كدام ولزه. مفههومى غير حقيقى ممجاز» ااذه كرذه استة. ‏*در بيشكاه اهل غرد نيست محترم هركس كه فكر جامعه را محترم نداشت» ‏غ- (دى 1748 كدام يك از تركيب هاى مشخص شده. مجاز است؟ مفهوم آن را نوسید ‏ناه مرغ اسير اين همه هر وطن ‎Sa‏ مسلك مرغ كرفتار قفس همجو من انست». ‏11 خرداد1744) «در سروده سرد نقال - آن صدايش كم نايش كرم / و دمش, چنانحدیث آشتايش كر - راه م رفت و سخن عى كفت» ‏ب) وازدهاى «ناى» و حدم كدام آرايه ادبى را إيجاد كرده انست؟. ‎ ‏4( غرفاد:*؟1 تجريى و رياضى) با توجه به بخش هاى مشخ شددء كدام آراية ادب دي نادند بر دشت هیزم دو كوه ‎١‏ جبيائى نظاره شده هم كروة ‏نیقی وازة «دشت» در همد ى ابيات زير به جز يبت.... داراى آرايه «مجاز » اسنت. ‎ ‎ ‎

صفحه 32:
جزوف آرابههلى تب فارسی ۳ ‎١‏ يكى دشت با ديدكان بر ز خون/ كه تالو كى آيد زائش برون ‏ «الهادد بر دشت هيزم دو كوه إجهالى لقاره شد هم كرو ؟) سواران لشكر برالكيختند/ همه دشت ببشش درم ريختند ‎١‏ ؟ )سراسر همه دشت بريان شدندا بر آن جهر غندانش كريان شدئد. باسغتاعهة- الف ب ج(مجاز: دشت - دشت دسيه)؟-دشت (مجاز از مردم)؟-نفسمجاز از ‎yh he ph‏ شكومن ‎ant pale‏ مرغ اسبراعجاز از شاعر زندائي)١-‏ مجازة - مجاز مردم جهان)*-كزينه؟ ‎ee ST AQHA NY‏ كه كوينده در ضمن كلام خويش به آيه: حديث . داستان ‏ واقعد ى تاريخ . و.. اشاره داشته ياشد. ‏الفميح به دو سمت تقسيم مى شود الف) تلميح به حکایت ی رواد ‎tl‏ ب) تلميح يه آيات و ادیش (2ك)نكته: در تلميح حداقل دو كلمه در يك بيت يا جعله بانكر تلميح به داستان با حكايت است. (اشاره به ييار |( اسامى خاصى وجود دارد كه سيب تلميح مى شوند (لبته إن كلمات براساس كلمات كتاب هاى درسى مى باشد. )نكن فرق تم و تضميز: در لمع ااره ب داستان ب آيه و دی مى شود اما در ی نی از اسان بهو حديث عين در شع ‏دم ‏نون وصف تو کتتن که تو در فهم نگنجی ‏ نتوان شيه نو كفتن كد تودر وهم نياب ىإستايشى) به ليس کمه شیم ‎ ‏ادشاهان. عاشقان). ‎ ‎ ‏همه عزّى وجلالى همه علمى و يقينى همه نورى و سروری همه جودی و ‎ea Ba ws (age‏ ال نوز توت و ‏> همه غيبى توبدائى. همه عيبى توببوشى ‎١‏ همه یشی توبگهی همه کمی و فزای(تایش) تعز من نشاء وتذل من نش ‏مت خدای را كه طاعتش موجب فربت الست و به شكر اندرش مزيد نعمت (دوس اول) آبات «واسجد و القترب» |*لثن شكرتم لازيدنكم». ه. ‎ty a Sah‏ ‏ذاه ابر يهارى را فرموده نت نات در مهد مین یرود (هوس وله ام جل رش مها ‏7 ابروباد ومه وخورشيد و فلك در كارند تا تونانى به كف آرى و به غفلت نخورى(هرس أول) « سخرلكم الشمس و القمر دائين» ‏جه غم ديواراقت راكه دارد جون تو يشتيبان ‎١‏ جه باك از موج بحر آن راك باشد نوج كشتيبان(إفوس اول) مصراع اول يباير مراع ‎ ‏باران رحمت بى حسابش همه رارّسيده و خوان تعمت بى دريفش همه جما ‏دوم نوج ‏كرم بين ولطف غداوتدكار نه بتده كرده است ولو شرمسار(هرس أول) حديث فدسى ديا ملالكثى قد استحيينة من عبدى..... ‎ ‏7 كركسى وصف اومن برسد ان ‎a‏ كويد يقوس أول) آم شريفة دن" الهلا پوسف و لا درک > اعاشقان كشتكان ممشوقتد. ‎١‏ بر ‏بر نيايد ز كشتكان آواز اهرس اول) حديث «من عرف الله كل اسان ‎ ‎ ‏¥ این مدعيان هر طلبش بى خبران اند .كان زاكه خير شد خيري باز نيامد(هرس أول) حديك عمن عزف للد كل لسلئدة ‎ ‏_غانياى كاو شود ازدست اجائب آباد- زاشك وبران كنش آن خاه كه بيت العزن استل(إقوص سوم) حضرت يعقوب يا حشرت ینب آن كسى را كه در اين ملك سلممان كرديم.- ملت امروز يقين كرد كه أواهرمن است(درس سوم داستان حضرت تسليمان اكه بعيب وجام م امال ومى تهى لست ‎١‏ عار قرافت لست كن بجمشيد جو نناخت (فرس سو داستقن فيد شا پشدادی ‏نشاط نغريت از دل كى برد حب وطن بيرون به نخت مصرم ام جاى در بيت العزن دارم قرس سوم) حشرت يوسف ای ديو سبيد باى در يند ای ند گیتی ای مود(هوس پچ داستان ديوسبيد از هقت غوان رستم در شاهنامه فردوسى ‏قصه شيرين فرهاد (روان خوانى جاسوسي كه الغ يود) داستان عاشقانة شيرين و فرهاد ‏هر كسى كاو دور ندز اسلخویش بازجويد روزكار ومل خویشی(هرس شش اليه ‎el act me gh pe‏ همه مى دانم كه «دولت مستعجل» بود قوس هتشر اف (راسنى خانم فيروزه بواسحاقى | خوش درخشيد ولى دولت مستعجل بوذ كاووس كبانى كه كى اش نام نهادند كى بود و کجا بود و کی اش نام نهدند!(هرس هشتم)باداه ایرنیکاووس کیالی ‏آبين طريق از نفس بير مفان ياقت ‎١‏ آن خضر كه فرخنده بى اش نام ندند درس هشتم) داستان خشراع). ‏سر در حلقوم جاه مى برد و مى كريست. جه فاجعهاى كه يك مرد مىكريدا هرس لهم)داستان حضرت على كه در كتار جناه مى ريست ‏ب روى بام خانه. تسته از نشئة خوب و باك آن «اسراء در يستر خويش به خواب رفتم. )8 ‎ot‏ هقدهمين سوره قرآن ‏اترسم تورايبيند و شرمندكى كشد ‎١‏ بوسف. يكو كه هي نيايد برون ز جا (شعر خوائى شكوه جشمان قو)داستان حشرت يوسف ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 33:
5 Tener gb aula ‏جشمان قوابه والعد عاشورا و اسارت‎ RE TE A, حضرت زيتي ‎Y‏ يك كربلاشكوه به جشعت هقنه ست ‎١‏ ى روضه مجستم كودال فنلكاء (شعر خوانى شكوه جشمان قوابه وانعه عاشورا و كودال نگ ‏زهر در سغن بجون بدين كونه كشت .بر آنش یکی رايبايد كذشت(قرس فواؤدهم) به باور كنشتكان كه بای شناسای نها اب ‎aE a aT fat‏ ‎ ‏7 جنين است سوكند چرخ .که بربی كناهان نيايد كزند(هرس هواؤههم) هبور گذشتگان اشره ‎(ip all ee‏ 7 جو بخشايش باك يزدان يود دم آنش وآب يكسان بود(هرس هوازدهم) به داستان حضرت ابراهيم (ع). ‏> كتاب شاهنامه همى خواندند در زوال ملكت عاك وعبيد فريدون:(كنج حكمت به جواتمردى كوش) به داستان ستاك و فريدون ابن كليم تبره يختى هاست / خيس خون داغ سهراب و سياوشها. | روكش تابوت تختى هاست(درس سيؤزدهم). ‏طاووس نیز جنين عذر آورد كه من مرغ يهشتى ام. روزكارى دراز در يهشت به سر برده ام. ماريا من آشنا شد؛ آشنابى با أو سبب كرديد كه ‏عراز يهشت ببرون كنند. اكنون آرزوى بيش ندارم و آن ابن لست كه يدان كلشن خم بازكرهم ودر آن كلزار ياصفا بياسايم مرا از اين سقر معذور داريد که مرا با سيمرغ كارى نيست. (إقرس جهارههم) عبارت من مرغ يهشتى ‎wal Fyne‏ به ماجراى رائده شندن ‏¥ چون نك كردند آن سى مرغ زود ‎١١‏ بی شک این سى مرغ آن سيمرغ بود درس جهارههم) يد "من غرفة نفته فقد غرفة ره ‏نمونه سوال امتحان یی ۱ (شهر یور ۱۲۰ آریه از بیت« تو حكيمى تو عظيمى تو كريمى تو رحيمى | تو نماينده فضلى تو سزاوار ثنابى». «تضمين»است يا *: -(شرداد 0714 <تلميع» به كار رفته در بيت ويروا ذريك سطر توضيع دهي ‏ها آنكه جيب وجلم من از ما وم تهی است .ما رافرفیاست که چمشید چم نداشت» ‎ ‎lc SE Je yan ally a‏ كنيد > چیپ و جارن از ال ومیتهی است. مار قرافي لست که چیشید چم ناشت» ‎fea ef)‏ ‏۴ رد۱۳۹ جیار لبي کار فه زیت زر یط وج هید ‏اووس باغ ‎oleate Sb len eat‏ ينج جه كار دارم ‏و ويد كي بر رسا بساور تيه ‏«ز نيرك هوا واز قريب آزخافانى .دلت علد لست غالى ساز از طاووس و شيطائثي». ‏#<اقيقي لزاه مناسب با بيشخلى زير لز خاغل كناك اتاب كنيد ‏الف) آن كسى را كه در اين ملك. سليمان كرديم 2 ملت امروز يقين كرد كه او اهريمن است (حسن تعليل «تلميح؛ لغراق). با که عيب وح من ارمق مع تكست ,مأو لاي بت که جمشید چم ات مارد میج ‎STANT OT‏ ان يت رابنويسيد ه خيس غون دام سهراب و سيلو ها روكش تيوت ‎ga‏ ات ‎age ail‏ ‎ ‏بن يادشاه بيشدادى ايرانى كه به دست ضحاك به دليل مفرور شدن کشته ‎gall TA‏ .بر بايه افسانه ى طاووس ‎ ‎ ‏رنه هشتی اسد زین رو بیس رای ذوةسدن به يهشت هر تن ما رت كود وحار نيز ب يا طاووسى يجيد و بدين تريب ابلس به يشت فواتد نا يجوب سيل 00 هبيع +- قمع ‏17 افواقة زيادهروى كردن در توصيف سي با كازى كدر وفيت محال است را ممكن و نی له دی ‎INCAS te aD)‏ تشب اغراق آميز لست ل: یل شک هرياى يشش ‏( تن ادا ریاضی که کرت ینمی ند سب ار می شون ‏)نارای در شعرهاى حماسى (مثل شاهنامه) و عاشقانه(مثل شعرهاى نظلامى) بسيار وجود فار ‏رى. هر اصلاح ادبى وقتى صفتى را به كسى يا جيزى بيش از حد معمول نسبت دهيم با ‎ ‎ ‏7 غان‌ای او شود از دست اجب اد اشك وبران كنش آن خانه كه بيت العزن ست (قوس سوم) ا اشك ويران كردن الى ديوسييد يا در بند.ى كنبد كيتى أى دماوئد قرس يتجع) د بلتدى ماود ‎ ‎ ‎

صفحه 34:
۲ ‏آراه ها تب فارسی‎ ge Se Rom ‏با اختر سعد كرده‎ ea ee 7 قل كرمى وهم سردي مايود كه كاضى ‎١‏ مرداد مه وكاء دى اش ام درس هشتم) ‎A eg ty‏ يوسفد يكوكه هيح تبايد برون زا (شعر خوانى شكوه جشمان قو سیاوش چنین كفت كاى شهريار ‎١‏ كه دوزخ مرا زين سخن كشت خوار(هرس دوازههم) خوار ‎Ei AF‏ ‏اك كوه آنش بود سيرم ازين تنك خوار لست اكر بكذرم(درس دوازد هما ‏ايعاد بر دشت هيزم دو كود ‎lee ١‏ ده هم كرو (إفرس فوازدهم هر دو مراع آرايه رای اند ‏بيامد دوصد مر آنش فروز.. دميدلد كفتى شب آمد به روز اقوس دوازدهم). ‏یکی ای ای بر نشسسته سياه همى خاك تعلش بر آمد يه ما (درس دوازده). ‏به ثيروى يزان نيكى دهش ‎١‏ كزين كوه آنش نيابم تبش (درس دوازدهم) ‏یکی دشت با ديدكان ب زخون ‎١‏ كه نالوكى آيد ز آنش برون(إدرس دوازدهم). ‏جواز كوه آنش به هامون كذشت ‎١‏ خروشيدن آمدز شهر وز دشت (فرس هوازدهم). ‏جون وی به وادى طلب ‎١‏ بيشت آبد هر زمائى صد تعب(إفرس جهارفهم) مراع دوم اغراق دار ‏فرياد و ففان مرحبا و آفرين به آسمان بلند شد. (درس شائزد هم). ‏به قدرى عصبائى شده يودم كه مشهم جابى را نم ديد. (فوس شائزدهه). ‏نان ‎len‏ / روشنى را بهار ا ا من يكير اا خنده ات را هوكز از من تكير اما ختدهات را هر كاوس هقدهع). به سوزى ده كلامم راروابى ‎١‏ كزآن كرمى ‎bi) WE ST‏ للف قو) جانبخشى. اغراق ‎ ‏نمونه سوال امتحان فهابى ‎sl)‏ تجربی و ریاشی) آراية غاى ادي اين بيت را لز خاغل كاك تخاب کید «یکی تازى برنشسته سياه ‎١‏ همى اك نعلش برآعد به >( ‎GNA‏ ‎la A sn‏ ادبى اين بيت را لز داغل كمانك انتخاب كتيد. ‏یامد دوصد مرد آنش فروز.دمیدند كفتى شب آمد به روز (أغراق- حس آميزى). ”-اناليفى) آراية اك ادبى اين بيت را لز داغل كمانك انتخاب كنيد. ‏دل گرمی و دم ‎aS og st‏ مرذاد مه و كاء دة ‎ ‏نام تند (اغراق -اسلوب ‎(sala‏ ‎JON Tle‏ ادبى اين بيت را بنويسيد« بيامد دو صد عرد آلش قروز دميدلد كفت شب آمد به روز». ‎taba raat gl aay‏ فا ‏17 حس آآميزية آميختن دوحس است فر بيك كلام به كوله ى كه ازيف حس به جاى حس ديكو استفاده شوذ . واين آميختكى سيب زيبايى سغن كرود ‏مان توش - شيرين - شور -+ حمس بجشامى - تاريك ‏ روشن - سياه -* بينابى - آهنك ‏ صدا نوا -+ ‎AES‏ عطو -+ يوباي ‏نوم لليف - زيو + له ‏(2ع) نکته: كر از روى كلمه قبل يا بعد حس داده شده بى به وجود حس آعيزى نبرديم به فعل ججمله توجه مى كنيم. ‏ال بو يهبود ‏ اوضاع جهان مى شنوم »بو شنيدن ‏| (2ع)نکنه: كاهى حس هاى به كار رفته بيش از دو مورد مى باشتد. مثال: (شهرتر شیرین) ا- شعر ترآ شعر شیرین (سه حس و دو حس آمیزی) ‏7 ای مار سرسییدبشو انب یاه بت فرزند(هوس بنج قسه شيرين فرهاد (روان ‎(on BS ale a‏ هر جا که رسد. سوزد وب رنگ خود گرداند[درس هتم ‏گرم و مهربان و نوازشكر مى آمد و ما را از غربت زندان شهر به ميهن آزاد و دامن گسترمان. کویرمی‌تد؛ ن. ازمیگرداند هرس فهم). ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 35:
53 Tener yb aula ‏به جزمن. همه شان زندكى شيرين و ديرين راز سر كرفتند. (روان خوائى بوى جوى موليان).‎ 7 7 ديروزاكر سوخت اى دوست غم برك وبار من واتو ‎١.‏ امروز مى آبداز باغ يوى بهار من و تودوس دهم * مثل كلاس. كرم و برشور حرف مى زديد و مثل كلاس. طنز و شوخى از كلامتان نمىافتاد. (إقرس زد "7 كفنيد: «از شاقه فى شما تشخيص بوى حمله غريب نيست.* (درس يازدهم). 7 ولى اصرارهاى من که وی اس مىداد. عاقبت شما را متقاعد كرد. (هرس يازدضه). وسيك وملا شما كمان مرا ابيد كرد (درس يدهع © سيروب بابد جد خياب يجشيد ولى سير نخوابيد. يستاده يا نشسته (هوس يدهم 7 صداى مهيب آن. صداى كودكاه اتا خشك كلا را در غود هضم مىكرد. (درس يازدهم). البريز زندكى است نفسسهاى آخرت ‎١‏ آورده مرك كرمبه آغوش توبناء (شعر خوانى شكوه جشمان قو > سراتجام كفت ايمن ازهر دوان - تكردد مرا دل نه روشن روان درس موازدهم). رخ شاه كاووس برشرم دید سخن كفتنش با بسر نرم دبد(درس دوازدهم) يادم آمد هان؟ / داشتم م ىكفتم: آن شب نيز اسورت سرماى دی بيدادها م ى كرد | و به سرمابى ججه سرمابى درس سيزد هه * كرجه بيرون تبره يود وسرد. همجون ترس | هوه خانه كرم و روشن بود. همجو شرم (إفرس سيزدهع). 7 همكنان را خون كرمى بود. | هوه خانه كرم و روضن: مرد تقال آنشين يفام | راستى كانون كرمى بود. فوس سيزدهع). مر تقال - آن صدايش كرم. نايش كرم | آن سكوتش ساكت و كيرا | و دمش. جونان حديث آشنايش كرم (درس سيزدهو). جوبدستى مننشا مائند در دستش|مست شور و کم گتن بود. | سحنه ميدانك غود را ند و كاه آرام مى بيمود. (فرس ‎ease‏ ‏اندكى اتاد و خامش ماند؛ ‎an‏ خروش خشمم با صدابى مرتعش لحني رجز ماند و دردآلود / خواند: (درس سيزدهم) آن طاق عزيز. آن ثلى بى همتا | ‎Sol Unb os,‏ و زنده .فوس سيزدهة). عاشق آن باشد كه جون آنش بود كرم روسوزئده و سركش بود هرس جهاردهه). > بالوقات تلخ كفت ابن خيال را از سرت بيرون كن كه محال ست (إدرس شاز دهم ”ديدم زياد برت وبلا مي كويد؛ درس شازدهم) تارف و خوشى زيانى الفزوده كفتم (إفرس شازدهو). (np ‏بوزغند تمكيني زد و كفت: «خوب دستكيرم شد (درس‎ ٠ باهمان زبان بى زيانى نكاد قش را كف دستش مى كذاشتم. (درس شافؤههمازين كان تین لحظظه هامى شكفد (درس هفدهم). عشق من. ‎[pha‏ در نار 7 للف ونرمى كفت #«زود سر جايت بنشين؛ نزديك بود درس رابى حضور تو شروع كنيم» (روان خوانى آخرين درس) 7 _خاطرات تلخ تنبيهاتى را كه از لوديده بودم و ضريات جوبى را كه ازاو خورده بودم (روان خواتى آخرين درس) 7 زيان ما در شمار شموين ترين و رسائرين زان هاى عالم است (روان خوائى آخرين درس). دلم رادغ عشقى برجبين نه ‎١‏ زبائم ای آنشین دیش للف قو نمونه سوال اعتحان ‎cathe‏ دی۱۳۹۹حس آ سل کلای گرم و برشور حرف مى ديد و مثل كلاس شوشى از كلامتان نميافناد ». ؟- (خردادة:؟1ايا توجه به موارد داده شده ياسخ درست را تاب كنيد. زى به كاز رفته در عبارت زیر را توضیح دهید در نوشته «زمزمه لطيف و سبك وملایم شم مان مرا ناد کرد.آریه «سجع»دیده می‌شود ‎ot‏ آمیزی»! ۳(رداد ۱۲۰ با توجه یه بخش های مشخص شده کدا ری ادبی دید می شود؟ « از کند یه رویعالم ‏ دیاچةعاطرات شیرین» 8-(خرداد»+؟1 انسائي) آراية متناسب با قسمت مشخص شده را ا داغل كماتك مقابل تخاب کید ‎lg gla‏ صداى خشك كلاش را در خود هضم مى كرد( متناقض نما / حس آميزى).

صفحه 36:
جزوف آرابههلى تب فارسی ۲ ‎SE Ee a eo‏ و ‎Sect oh‏ :ب رخست كد من يشما توس م شم ۶-(خرداد۱۳۹۹) «در سروده مرد نقال - آن صدايش كرم/ نايش كرم / و دمش. چنان حدیث آشنایش گر - ره می‌رفت و سخن می‌گفت». مرس ی مرمع ری وین پاسخنام: ۱ نویسنده دو حس شنوايى و لامسه را در جمله كرم حرف می‌زدیدآمیخته است.۲- حس آمیزی ۳- حس آمیزی۴- حس آمیزی۵. عداى كرم حس أميزى8- حمن یز 1- واج آرايى (نفمة حووف): ون شامر با ويسنده يك حرف سامت يموت را قد كرار كرده كه سيب شده شعر يا طبارت اعد هناخروز رف 7 ابر وا و مه و خورشید و فلک در کرد تایب کت آرى ويه غلتنخور(هرس اول) و ‎el ok‏ بکرم سیم جسیم.نسیم: وسیم(فوس ول میم جامهیکاونشود غرفه بهخون هر وط .درآ امه كه ننک تن و کم از کف است(هرس سوم) یک با آنکه جیب و جام من از مال و می هی است ما را فراغتى است که جمشید جم نداشت(هوس سوم) ۰ج ی دی سید پی در ‎gh‏ ید یت ی دماوند(هوس پجم) دا بنواغت ز خشم بر فلك مشت آن مشت توبى تواى دماوند(إفوس ينجم) »وش توقلب فسرده زميتى ‎١‏ از درد ورم تعوده يك جند(فرس يتجم) مده * بنهان مكن آنش درون را زين سوضته جان شنو يكى بند(قوس ينجم) رد أ كزئيستان قامرا بريده اند در نفيرم مرد وزن ليده ند(هوس ششم) ی ى صهريان تراز يرك در يوسدهاى باران ‎١‏ بيدارى ستاره در شم جويباران(شعر خوانى ‎Be‏ ‏* بيش ازمن وتو بسيار يودند و فق ستند ‎١‏ دبوار زندكى را زين كونه دار (شعر خوافى صبح ستاره ماران) +ك» > كاوس كيانى كه كى اش نام ندند ‎١‏ كى بود و كجايود و کی ای تم هدند (هرس هتم« »و ی ديروز اكر سوخت لى دوست غم يرك وبا من واتو ‎١‏ مروزمی آيد ازباغ بوى يهار من و توإدرس دهم) عب» ديروز دررغريت باغ من بودم ويك جمن داغ ‎١‏ امروز خورشيد در دشت آبينه دار من و تو(فرس ‎SAS‏ ‏غرق غباريم وغريت بامن بيا سمت باران ‎١‏ صد جويباراست اينجا در انتظار من و تو(إدرس دهم) ع». شاهد نب نیت كد در معضر آورند... در دادكاه عشق رك كردنت كوا (شعر خوانى شكوه جشمان قو) «ك* یمد دوصد مرج آتش فروز دميدلد گفتی شب آمد بهروز(هوس دوازدهم) «د »> os ‏اباوان)‎ ‎ge ¥‏ دیدن سیه دز دود( برد پس از دود زود (درس دوازدهم) «د» ‏7 فرود آمدزاسپکاروس شام ...ده هيد بياده سيا قرس دوازدهم) دی ‏* كرجه بيرون تيره يود و سرد هچون ترس (فرس سيزدهم) « ره ‏همگتان خاموش | گرد بر گردش.به کردار صدف بر گرد مرورید. | بای تا سر گوش(درس سیزد‌هم) «گ »,ره ‏هفت خوان را زادسرو مرو / يا به قولى «ماخ سالار» آن كرامى مرد / آن هريوه خوب و باك آبين - روايت كرد: / خوان هشتم را | من روايت. من كلم اكنون ...عن كد تنه ماك ‎pe (de gig)‏ ‏7 همجنان مورفت و مى آمد. | همجنان مى كفت و مى كفت و قدم مىزد هرس سيزفهم) 0 ‏چشم رای یندید هیچ )8 ‎tim‏ ‏شبرمردى بايد اين ره را شكرف ‎١١‏ زان كد ره دور ست و فريا زرف زرف (فرس جهاردهم) مره ‏بعد از آن مرغان ‎peep‏ عذرها كقتند مشتى بى خب (هرس جهاردهم) مره ‎ay cas che oly‏ نيست از فرستك آن آكاد كس (فرس جهاردهم) ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 37:
جزوف آرابههلى كناب فارسى؟. بعد ازين وادى عشق آيد يديد ‎١‏ غرق آتش شد كسى كانجا رسيد[درس جهاردهم) «د». 7 عرد حيران جون رسد ابن جايكاء ‎١‏ در تحير مانده و كم كرد را إفرس جهاردهم) در بلكه همواره عشق قديم را موضوع صحيفة شعر خود م ىكردئد. (فرس هجدهم) مصوت تسرد موضوع صحيفة شعر ود به راه اين اميد بيج در بيج مر لطف تو مىبايد. دكر هيج (نبايش ‎Se GA‏ انمونه سوال امتحان تهاب 1-(تاليفى) آراية درست را از داغل كمانك مقابل آن التخاب كنيد واتيامد در بجهان زين راه كس انيست از فوستك آن أكاه كس لاستعاره- واج آرايي). ‎eA ly alia,‏ 18- ايهام: در اسطلاحادبی آوردن واژه يا عبارتى با حداقل دو ععنی است یک معنی نزدیک که معمولامورد نظر ئیست و دیگری معنی دور که متصود شاعر با نوسنده است. در هر صورت هر دو معنى بذيرفتنى هستئد. بعضی از وازه هاى داراى «ايهام» در كتابية ‎ly Nally‏ نشان دهى؟-راهنما هستى)؟-روى(١-‏ ججهره؟- امكان)؟-(بيدارذ١-‏ متضاد خواب؟- هوشيار و آكاه) ؟-شدام(١-‏ ببوستة] شراب)۵- هو( -آرزو-کسیزن)۶- مر - ميان؟- مياه و داسته)/-افسردء(١-‏ غمكين ؟-منجمد)-باد٠|-‏ فعل دعايى؟- جا به جابى هوا ‎a atl Ge Male FS VL Nigar Mls lt oad Mga Mgt spe Taps A ‏صمیمی و مهربان )1۲ مه( عبت و عشق ۲-خورشید) 1۵ فصل(-زمان۲- پخشی از نب‎ “FDA SIP ep Vina ‏مسلمان؟- مسلم ين‎ - ne TAC ‏لصو شیرین(-اغ شیرین نام‎ ۱۷ ge Ty EM gall ns eg VGA TN SD ea 99 ۲۴ ‏وزیا اک( - تميز؟-بى كناء)!؟-دام1١-كرم 7 -ماتم) 17 -خوان1- سفره؟ - محله)‎ oleh ina ake ‏حقیتا در مسیرحق جویی ۲۴-صوث کردن(۱- صرف ‎(seit TIS‏ ‏لب ودنان سنابی همه تويد تو كويد مكراز آنش دوزخ بودش روى رهاب (ستايش)١-‏ اميد ات ۲ شید 7 جه غم ديوار لقت راكه دارد ون تو بشتيبان(هوس اول) ‎-١‏ جوب بلى دیور ۲ حامی ‏7 كفشد جرم راء رفتن نيست ره همواز نيست(هرس هوم) ‎-١‏ ره سا نیست۲ گستردگیفساد در امع ‏> كفت مىبايد تورا تاخانه نایبرم كفت رو صبح آى قاضى نيمه شب بيدارنيست(رس هوم) ‎١‏ مقابل خواب؟- ناهشبار ومست ۷ از سیم به سريكى كله غود ز آهن بميان يكى كمريتد(إقوس يتجه) ‎AE‏ میاه و دم ‏> توقلب فسوده زمينى ‎١‏ ازدرد ورم نموده يك جند (هرس يقجم) ١-يؤزدة ‎ST‏ ‏غامش منشين سخن همى كوى افسرده مباش خوش همى خند(هرس ينجم) ‎١‏ - ساكت ؟ -بدون فوران ‎-١‏ بخ زده ؟- غمكين ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‏أن است این نک نی و نیست ید هر که این نش ندرد. نیت بد(هرس شم) نی ۲و نی, حدیث راه بر خون مىكند ‎١‏ قصدهاى عشق مجنون مىكند(درس ششع) ‎-١‏ داراى جنون 1- فيس بنى عاصر ‏1 سوداى عشق از زيركى ججهان يهترارزد و ديواتكى عشق بر همه عقلها افزون آبد(إدرس ششم) ‎١‏ خبال و هوس ؟-معامله. ‏”در عالم بير هر كجايرنايى ست / عاشق بادا كه شق خوش سودانى ست (إدرس ششع) ١-خبال‏ و هوس ‎١‏ معام ‏7 درست كوبى عشق آباد كوجكى ست و جنان كه مىكويند. (هرس فهم) ‎١‏ شير عشق آباد ؟ سرزمين عق ‏7 نخستين دم بهار بى صبرانه بشم به راهش يوديم و كرم و مهربان و نوزشگر میآد (هرس همع ۱/۲ داغ ۲- سیم > آوازير جبرسل به كوش مى رسد(هرس قهم) ‎١‏ -اشاره به نزول وحى ؟-اشار يه نام يكى از كتاب هاى شيهاب الدين سهروردى ‏1 کوب اين نخلستان خاموش و برمهتالى كه هر كاه مشت خونين و بى تاب فليم ر١.-(إقوص‏ فهاساكت ؟-ى نور نا رام میور آب جيحون فرونشست؛ ريك آموى برنيان شد يوى جوى موليان مدهوشم كرد (روان خوائي يوى جوى عوليان) (- رابعه - أرزو. ‎Bina ale gt‏ سرد در كوجه هاى غم و درد(هرس ههم) ‎-١‏ سرد اجون فصل زمسستان. لقاب يمروز شد) 7< بى روح و افسردة ‎ ‎ ‎

صفحه 38:
۳ Tener ge ula TERE VO ‏"من می وم سوی ری جاى فا من و توهوس‎ 7 سجده ‎oy ale ee‏ م‌تواست مرا خاك هوسطح و يكسان ند هرس ازدهم) جمله نی و ای است؛متی هر آن این است که من با سجدهکردن با اک هم سطحمی‌شنم و دیده نم‌شدم؛ ‏ منیکنابی و ايعامى آن. اين ست كد جون خاك در برابر شكوه آفري د كار. بست و كوجك مى كردم. ‎٠”‏ ترسو تورايبيند و شرمندكى كشد .| بوسف, يكو كه هيج نيايد يرون ز جاء(شهر خوانى شكوه جشمان قو) ‎١١‏ يقين دارم 1 وهه ارم ‏7 از فوردست مىرسد آي كدام بيك؟ اى مسلم شرف. به كجا م كنى نكاد! (أشعر خوائى شكوه جشمان قو) ‎١١‏ مسلمان1- مسلم بن عقيل ‏اى روضه مجستم كودال فنلكا إشعر خوانى شكوه ج ‏> مكر كآتش تيز بيدا كند كنه كرده را زود رسوا كند(هرس دوازههم) ١-شايد‏ افيد ترديد/؟- اميد است افيد ‎(aj‏ ‎ ‎frowns ‎ ‏ان قو) ‎١‏ بهشت ۲.دکر مصیبت ‏ین پاسخ آورد سودايه بيش كه من راست كويويه كفتار خویش(هوس هوازهم) ۱ راست گوهستم ۲ رات می وم میوش سیه رای تندي بتاغت ...نشد اناك دل جنگ نش بساخت(هوس ‎(epee Nai‏ 7 جواورا بديدتد برخاست غو ‎١‏ كه آمدز آنش برون شاه نو[هرس هوازههم) ‎-١١‏ وليعهد بودن سیرش ۰۲ جون و جن انا ”.جو بيش بدرشد سياوش باك نه دود ونه آنش نه كرد ونه خاى(هرس فوازدهم) ‎-١(‏ باكيزه ؟- بى كناد). "كرجه بيرون تيره يود و نسرد. همجون ترس | قهوه خاته كوم و روشن بود. همجو شرم (قرس ‎(i‏ ‏سرد لهام ‎-١(‏ د براي كم 1- صميمى تبودن) | وم: يهام (1- دغ 1- صميمى و برمهرا راستى كانون كرمى بود. (فوس سيزههم) ١-اجمن‏ ؟- آنشدان | كانون كرم: ‎-١‏ دغ 1- سمیی و پر ابن كليم تيه يشنى هاست ‎١‏ خيس خون دغ سهراب و سياوشها. | روكش تابوت نختى هاست (فرس ‎hi‏ (1- كرم ؟- درد و سوك ناهن نا ير لب آن جاه / سايداى را ديد / اوشفاد آن تفرادر بود .(هرس سيزههم) ‎-١(‏ نتن ‎ET‏ مد 7 دل افسوده غير از آب و كل نيست(فيايش الطف قو افسرده و بى حال ؟- بخ زده و منجمد با توجه به مموز». نمونه سوال امتحان ‎A‏ ‎ ‏۱ مرا ۱۲۰۳ آراية درست را از داخل كماتك انتخاب كتيد. تو قلب فسردة زمينى| از درد ورم تعوده يك ججند (إيهام بجناس) 1< (تاليفى) وازه«ايهام» در اين شغر كدام است؟ اين كليم ثيره بخنى هاست | خيس خون دالغ سهراب و سياوش ها. | روكش تابوت تختی هاست ‏7-( خرداد17+5) آراية درست را از داخل كعانى انتخاب كنيد. «مرد نقال, آنشين بيفام! راستى كانون كرمى بود هام - حسن تعليل). ‎daa‏ يهام ؟-ماغ (1- كرم ؟- درد و سوك) هم( مفل -آتش دا ۶ نما ‎ ‏أكر يك ‎ag alin oe aly‏ لشائه و مظهر نی دیگری را گرد فماد» ایهم شود أى مرغ سعر شق زبووانه ياموز کان سوخته ‎a‏ و آوازنياسد(هوس اول عاشق غير واقعى | عاشق وافعى محتسيب مستى به ره ديد و كريبائش كرفت مست كفت أى دوست اين ببراهن ست الفسار نيست(درس هوم) انسان دورو | انسان کرو اهقت از باد سحر مىطلبم كر ببرد ‏ خبر از من به رفيقى كه به طرف جمن است (هوس سوم) جانبخشى. نعاد بيام رسائى ‏بنواغت ز خشم بر فلك مشت آن مشت توبى تواى دماوند(إفوس ينجم) «اعتراش و مقابله با مات ‎ ‎ool‏ سياه بخت فرزند هرس يفجم) تماد از مردم و فرهتاك ابران ‎ ‏ای اد سر شومفجر ای دلزماه. وان نش خود هه مسند (هرسپتچم) دل استعره از دماوند انمد روشتقكران خاموش) به يكى ‎sion‏ درس بنجي بشنواين لى جون شكايت مىكتد از جناي ها حكايت م كتؤهوس ششع) <لى» استعارهاز مولا يتما هر فان ‎ ‏برکش ز سر آن سییدمعجر ‎le by an spy‏ نزو است رمن از له من دور تیست ‏ لیک چشم و كوش را آن نور ئيست (هرس ششم) شناخت ايزدى ‏نی حدیث راه يعون مىكند. الصدحاى مق مجنون م ىكند[هوض ششيه) مولا يا انسان آكاد و عارف كامل/ انساتى با مق رفشننين. ‎ ‏كز نيستان نامر بريده اند "در لفيرم مرد وزن ناليد انلافوس ششع) نماد عالم معنا ا همان مبهن اصلى انسان من به هر جمعيتى نالان شدم ‏ جفت خوش حالان و بد حالان شدم»(هرس ششم) عن( نى) : ادا ری ‎ ‎ ‎

صفحه 39:
0 ۲ ‏آرابههلى تب فارسی‎ ge ‏بازاكه در هوايت خاموشى جنونم . فريادها باتكيخت از ستكِكوهساران (شعر خوائى صبح ستاره باران) سختى و ترمش بايذير‎ ۲ ‏سس‎ ١ ‏”ذل كرسي وهم سردى ما يود كه كلهي‎ ‏امروز مى آي س_‎ آن جا در آن برزخ سرد در كوجه هاى غم و درد ‏ غیر از شب آيا جه مى ديد جشمان تار من و تو/(إدرس دهم) ظلم و ستم غرق غباريم وغربت بامن بيا سمت بارا صد ‎a alsa‏ و تو(هرس فهم) رويش و سبزی | حرکت ابن فصل فصل من و توست فصل شكوفايى ما برخيز با كل بخوانيم اينك يهار من و تو(هرس فهم) زيباى ها و دسناوردهاى الاب ‎all‏ سحرخيز برخيز اك جان سبرديم (افرس ههم) حركت و فضاى باك بخش انقلا چون رود اميدوارم ب تايم یفام من مى روم سوى دري. جاى قرار من و تو(هرس هطو حرکت| ما و سره لا اترسم تورا يبيند و شرمندكى شد ‎١‏ بوسف. يكو كه هيج نيايد برون ز جاء (شعر خوانى شكوه جشمان قو) ‎As‏ داشممی کم آن شب نیز اسورت سرماى دى بيدادها مى كرد / وججه سرمابى. جه سرمابى(إدرس سيؤدهم) سنا و ماد از سم كرجه بيرون تيره يود و سرد. همجون تترس / قهوه خانه كرم و روشن بود. همجو شرم (دوس سيزدهم) از سنت و ‎eel‏ ”ابن كليم تيره يت هاست / خيس خون داغ سهراب و سياوشها. (فرس سيزدهم) انسان های ستم دید و پاک دا كوه كوهان, مرد مردستان. رستم دستان. در نك تاريك زرف جاه هناور. هرس سیزه یرومندی | ستي تاريكى و سياه خش آن طلق عزيز. آن تاى بى همتا / رخش رخشنده با زان ادها روشن و زنده ..(درس سيؤههم) كمال.زيبايى و فراست شقاد: ناد مد دورو و نک رد رستم تمد ‎(ae le ile‏ مجمعى كردند مرغان جيان ‎١.‏ آنجه بودند آشكارا و نيان (درس جهارفهم) رهرو و سالك راد حق هدهد كه يندة انابى يود و افسرى بر سر داشت. من اورا مى شناسم تامش ‎ne‏ است (قرس جهارههم)راهيرو راهتما / خداوند. بيش نيم شبى از كشور جين گذشت و پری از برهايش بر إن سرزمين افناد. درس جهارفهم) زيباى (سرزمين جين به زبباى و اشی و نگارگری شهرت داشته است) | تجلى خداوند شبرمردى بايد اين هر شگرف .زان كد ره دور است و دري زرف زرف (درس چهاهه) ره دور و سخت بلي ل كفت: من كرفتار عشق كلم... (إفوس جهاوههم)مردمان جعال برست و عاشق ‎as aly ok‏ هاى زود > قل اكر جه هست بس صاحب جمال خسن اودر هفته اى كيرد زوال(درس جهاردهم) ممشوق زمينى و مجازى طاووس نيز ججنين عذر آورد كه من مرغ يهشتى ام ماربا من آشنا شد (هرس جهارههم)اهل ظاهر است كه تكاليف مذهب را به اميد مزد. هن به رزوی يشت وزهاين از عاب دوز ام می فد مار ماد بیس آن گاه با شکاری که شاهان او را روی شست می نشاندند تا روی دست شاهان جا گرفته ام (درس چهاردهم) نماد کسانی که نمی تاد زج و مق خود بگذرند | ناد جاه و منصب 7 صد هزاران ساي جاويد. تو كم شده بينى ز يك خورشيد. تو(هرس جهاردهم) كثرت مرن از سختی وحشت کردند وعته أ در همان مرحله نخست ازبا در آمدند. (درس جهاردهم) انسان ها * اجون نكه كردن آنسى مرغ زود ‎١١‏ ی شک این سى مرغ آن سيمرخ بود(هرس جهارههم) انسان ها - داد * نان رااز من بكي كر مى شواهى. هوا را از من بككير. اما خنده ات را نه كل سرح را از عن سكير / مسوسنى را كه مى كارى. (درس شانزدهم). *_نماد و مجاز ازنيازهاى مادى وضرورى. اغراق /لماد خنده. عشق و شاد شيري لست آخته (درس هفدهع)نضاى باسيدى و حستكي | مبارزء یز هر كنارةدريا / موج كف آلوده اش را بايد بفراز(درس هفدهم) شكست 7 دیهان عشق من. /خنده ات رامى خواهم جون كلى كك در تارش بود م (هرس هفدهم) ببروزى ¥ خندة تا در تاریک تین لحظه ها می شکند! رای دستان نمونه سوال امتحان نهابى ‎lel at)‏ هر يك ازوازه هاى مشخص شده را بنويسيد. ببين آخر كه أن بروانه را خوش جتكونه مى زند خود ابه أن ۲-غردد وندق84؟1 شهریو۹ ۳۹ 7۰ریت زر هزغ سرده و عشب» تماد جه مفاهيمي هستتدة آنجا در آن برزخ سرد. در کوچه‌های غ و درد غير از شب آيا جه مىديد جشمان تار من و نو؟.

صفحه 40:
جزوف آرابههلى تب ارس ۲ ‎SET‏ تجربى و رياى) هر بيت زير مقهوم تعادين» رود» و #دريا »را بتويسيد. «چون رود اميدوارم بى تايم وبى قرارم ‎١‏ من عى روم سوى دريا. ای قوار من وتو ‎nse hag ON eat‏ «رستم* و مشقاد» هر يك «نماد» بجه ‎Pan aS‏ ‎sags IM ۵‏ تجربى و رياضى) با توجه يه منطلق الطيرعطار. هريك ازا ۶- (غرداد۱۳۹۸- رداد ۱۳۹۹ انسانی) مقهوم نمادين وازه هاى مشخص شده را به ترتيب بنويسيد. + نان راء هوا را. / روشتى را بهار را از من يكير / اها خنده ات را هركز از من نكر / كل سرح را از من مكير». ۷( دی ۱۳۹۷ با تجه بهعبارت زیر باه ناه چه کسانی است؟ برندكان. نما يجه كسائى هستند. الف يليل ب) هدهد. *من بسيار كوشيده ام تاروى دست شاهان بجا كرفته ام پوس با نان بدا و بای ‎oH‏ كرده ام جه جاى آنست كه جنندين شاهان يكفارم و در بیان ها بى آب و علف در جستجوى سيمرغ سركردان شوم؟ آن به كه مرا نيز معاف كنيد ». ۸ تأیی) در درس« سی مغ و سیموغ ۰ عبات« من سیر کوشبه ام ا روى دست شاهان بجا كرفت ام و براى آنان شكار كرده اما زان کم ند نمی شود ‎anna‏ باباز امد یل باسطفاعه ١-نماد‏ عاشق واقعى - عشق ؟-روزكار مستم هی قلم و ستم۲- و ماد داماد استعره الاب ۲ چوانرد- نامرد ف ‎ily ell‏ ب)نماد رهب و هه مسیر. ۶- نیزهای چسعانی و مادی-عشق ۷ از ۸ از = هرگ نوسنده یا شام ید حدیت.مصراع با یی را عین در ‎Boge ASL A‏ در واقع از اه ‎ep al‏ ‎set Sa ya etc)‏ ال فسین ‎Af lle Grae bal‏ یکن شی مذكور در كورستان شكم آقايان نايديد كرديد. اتضمين از شمر یا نوشته ماد گفنی:به ‎lf ee Igy‏ بيرون نع توآن كرد حتى به روكاران تضمين يه شعر سعدی (2) ند مین ایا دی تیه متیآ و دی دو بت باش كر مى شود قوقش ب لمع آن لست كد در ‎Sete al anlage al‏ می شود "7 اعملو ال دوود شکرآو قیل من عبادی الشکور(هرس اول) ‎TAT‏ ‏يا ملانكتى قد استحيينة من عبدى و ليس له غيرى فقد شفرنة ل. (قرس آول) حدیت فدسی مادنا حق عياذتك - ماعرفتاك ‎Sse (Ua gop Sahn ge‏ كفتى: به روزكاران مهرى نشسته كفتم ‎١.‏ بيرون نمىتوان كرد حتى به روزكارن(شهر خوائى صبح ستاره باران) تضمين شعر سعد عزينان از هزار و صد سال بيش هنوز بر همان مر و نشان ست كه بود .. (وس فهم) تسمين به شعر حافظ ور من اسر همان اس هه -حقه مهن مهو ان است ‎ad‏ ‏* كأن لم يكن شين مور گورسان شكم آقايان دید گردی. هرس شافزههم) تسین ‎Se a‏ ‎a gosta 7‏ رميت اذ رسيت ولكن اله رمى.»( روان خوائى ‎Ct‏ به به قران سوره ال نمونه سوال امتحان ‎A‏ ‏-(تليفي) با توجه به توشته زير. آراية درست راز داخل كمانك اتتخاب كنيد (تلميح - تضمين). هم بر اكارة عشق آبادش ساخته اند .مزينان از هزار و صد سال بيش هنوز بر همان مهر و نشان است كه يود..-. 1- (تاليفى /آراية مصراع دوم اين بيت را بنويسيد. كر خونين دلى از جور ايام «لب حندان بياور جون لب جام». 7- (تاليفى ابا توجه به بيت« كفتى: به روزكاران مهرى نشسته كفتم ‎١‏ بيرون نعىتوان كرد حتى به روزكاران» به سوالات زير باسخ دهيد. استاد شفيعئ كدكنى لز كدام شاعر ييشين: اقسمتي را مين كرده الست باسح - تضمين به شمر حافظا «كوهر متزن اسرار همان ست که بو - حق هر بان مهر و فشان است که بود۲- تضمین ۲-سعدی 14- متناقض فماؤبارادوكس): دو متضاد ذه دو یوم مضاد) به يك شخس يا يك جيز نسيت داده شود ts oo ag erase) al ‏زر مه درخ رن زو‎

صفحه 41:
جزوة ريه هلى كناب فارسى ؟. ‎PT‏ مل هم يان شونه و قبل 1997 ككرارق دوم بكي( لقان عاق متي ‎AU ay gin ae OS FTN‏ رد عاد زان بى زان - محرم ابن هوش جز بى هوش يست (2 کته تركيبات: دوزخهمجو بخ - مگ گرم آنش سرد هم تفن زیر وا ای که صفت ات داد مفت بالمكس به آن نسيت داده ده است و صفت آتش گرمی است نه سردی همهولی زهری و تیفیک دید!. همچونی دمساز و مشناقی كه دید(درس جوم ابن هوش جز بى هوض عر زان را مشترى جز كوش نيست فوس ششم) محرم هوش بودن بى هوش > آسمان كوير.إبن نخلستان خاموش و برمهناى (درس فهو در سموم سرد اين عقل بى هرد وبى دل يؤعرد و صفاى اهورايى آن همه زيباييها كه درون را بر از خدا مى كرد فوس نو مدفون شوى نا ترقى كنى. (روان خوانى بو جوى موليان)معبوس و مدفون شدن براى ترف آب جيحون فرونشست؛ ريك آموى برنيان شد؛بوى جوى موليان مدهوشم كردء (روان خوانى بوى جوى موليان) ایند است فس‌های خر آورده مرك كرربه آغوش توبناء (شعر خوانى شكوه شمان توا > همى دادمؤده يكى رادكر ‎١‏ كهيخشوديربى كنه دادكر(فرس هوازدهم) شخصى بى كناء. كناش يخشوفه كردا > در دفترى يا ادارداى محبو. 7 بى عبار وشهر محض غوب و خالى نيست | هيج - هعون بوج- عالى نيست. (درس سيزد هم رخش آن ‎Tinie‏ ای بی هم | رخشی رده با هزاران بادهاى روشن و زنده .رس سيزدهع). 7 بعد ازاين وادى عشق آيد يديد غرق آنشن شد كسى كانجا رسيد (هرس جهاردهم)جون ويزكى آب و آنش در يك بجا جمع شده ست هشت جنّت نيز اين جا مرده اى است ‎١‏ هقت دوخ همجو بخ افسرده اى است (درس جهاردهم). 7 باهمان زان بی یگ حقش را كف دستش می كذاشنم. (قرس شازدهع). آنجه را كه بروردكار جهان بديد آورده.زير با كذارم تامكر روزى به بايان ابن درباى بى كران رسم. (كتج حکمت افو هر روز ايد ذكرى واحد را مكرر بخوائم و آنجه را قديمى است. قديمى ندانه كه تواز آن منى. (درس هجدهع). نمونه سوال امتحان تهاب ١-خرداد7!*؟1-‏ شهربور؟٠15/آراية‏ درست را از داغل كماتك انتخاب كنيد. هشت نت ليز ابن جا قرده اى است ‏ هفت دوزح همجو بخ اسرده ای است(حس ‎(Sp sin‏ ‎al ODT‏ دوم اين بيت كدام آراية را يان میکن؟ «همی داد مؤده يكى رأ ذكر كه يخشود يريى كته دالذكرة. ‎٠7‏ ٠ناليفى‏ )با توجه به شعر زير كلمات مشخص شده جه آرايه اى را مشخص مى كندة. ‏| خش را مىديد و مىيابيد. | رخش آن طاق عزيز. آن تاى بى همتا | رخش رغشتده ‏ ب هزاان يادهاى روشن و زنده -٠تاليقي)‏ با توجه بد شعر زير آرايه درست را از داغل كمانى انتخاب كنيد. اناد - تناققي). ‏*اكر جشمم احينا تو جشمش مى افتاد با همان زبان بى بای نا حقش را كف دستش مى كذاشتي». ‏۵( خرداد۳۰۴آراة درست را از داغل كماتى اتتعاب كنيد ‏« عشق بر یک فرش بنشاندگدا و شاه را" سیل,یکسان می کند پست و بلند راه را»(اسلوب معادله- متناقض نم). ‎ ‏۶-(خردد ۱۲۰ جریی و ‎ade‏ با توجه بت زیر ره درست رز دعل کمانک رتخاب کید (اسلوب معادله - حسن ‎(Sel‏ ‏مستمع صاحب سخن رابر سر كار آورد ‎١‏ غتجه خامو بليل را به كفتار آورد ‏۷-( دی ۱۳۹۸ را مشترک ابیت زی را بتويسيد. ‏شانه مى آيد به كار زلف در آشفتكى ‎١‏ آشتايان را در ایام پرشانی بپرس ‏معرم ابن هوش جز بى هوش نيست ‎١‏ مر زبن را مشترى جز كوش يست ‎ ‏1-4 دى1727- غرداد1748/آرايه مشترك ابيات زيرة اسلوب معادله» ست يا «حسن تعليل»؟يك دليل بتويسيد ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 42:
جزوف آرابههلى كناب فار ؟. حشق بر یک فرش بنشاند گم و شاه (1 .سل یگسان می ‎Tabak og‏ محرم این هوش جزبیهوش نیست .زان را مشتری جز ‎SHOE‏ ‏4- اتأليفى ) در همة كزينه هه ‎ey aan hy ge‏ ‎-١‏ در آبينه هر نقش كجى رست نماد کین مهر شود در دل بى كيثه ى مستان ۲- عشق جون آيد برد هوش دل فرزان را دزد دانا مى كشد اول جراغ خاته را ‏۳ کسی که می نهد از حد خود ييرون قدم كيوترى ست كه مى آيد از حوم رون ؟-جشم عاشق نون دوخت که معشوق نید بای بلل نون ست كه بو كل نسوايد ‎4 ‏-مناقض نعاابارادوكس)-(تناقض: زبان بى زيانى )ف - اسلوب معادله .سلوب معادله 1- اسلوب معادله‎ Maya TS tala ۱ ‏یه‎ ٩ ‏اسلوب معااله مصراع اول مصداقى برا مصراع دوم است‎ ‏1- ايهام قناسب: وازماى با حدافل دو معتى در شعر يا نثر به كار مى رود كه يك معنى آن قابل قبول است و معنى ديكرش كه مورد نظر نيست/ ا وازمهاى ديكر نناسب يا مراعات النظير داود. ‏الب ودندان سنابى همه توحيد تو كويد ‎١‏ مكراز آنش دوزخ بودش روى رهاب (ستايش) ‏روى: ‎-١‏ جاره: امكان. ؟- صورت(كه با لب و دندان. تناسب داردا ‎ ‏با آنكه جيب و جام من اززمال ومى تهى اسست - هارا فراغتى است که جمشید چم نداشت(هوس سوم جام جام شراب(معنى مورد تظر)؟- جام جيهان بين (كه با جم تناسب دار اجون كشت زمين ز جور كردون1 سرد وسيه وخموش و أونداافرس بنجم) ‎ai ld nF WA ct pe gf lan et at‏ ى مشت زمين بر آسمان شو. بر وى بنواز ضريتى جند هوس يفهم) بنوار: ‎-١‏ دن ۲ نوزندگی کب ریت ناب درد 7 قصه شيرين فرهاد (روان خوائي جاسوسى كه الاج بود) شيرين:١-‏ مزة ؟- نام شخص( كد با فرهاد تناسب دارف). ¥ آتش است این بانگ نی و نیست با .هر که اين آقش ممارد. ليست باد(هرس ششو). باد هر مصراع دوم با ‎Nae inl as Job Hig‏ جريان هوا ‎١‏ که اد و نش تسب درد 1 ای جوبار جر زین سايه برك مكريز ‎١‏ كاين كونه فرصت از كف دادند بى شمارن(شعر خوانى صبح ستاره باران). که (۱- کف دست ۲- کف فیدر منای کف دعب جیار تنسب غارف بازكيك هارا درهوا و آهوهارادر صحرابه تير دوختند. (روان خوائى بوى جوى موليان) باز :1- مجدد ۲ برنده کب آهو اسب درد به همان شهر ی مه به همان ديار ب يار.به همان هواى غبار آنود. به همان آسمان دود كرفته بازكردى (روان ‎tile‏ موليان). ‎haat ahi Nemec io‏ هوا اسب داد" اين فصل فصل من و نوست فصل شكوفايى ما ‎bate ١‏ بخوانيم ابنك بهار من و تو درس دهم فصل ج٠-‏ زمان)- بشى از كتاب( که با غاد »تسب دار ‏.به دستور فرمود نا ساروان ‎١‏ هبون آرد از دشت صد كاروان(فرس دوازدهم). ‎ol taped oye lds ah alain Need‏ 7 رغ شاه كاووس برشرم ديد ‎١‏ سخن كفتنش با بسر نرم ديد هرس دوادهم). ‎ ‏زغ:1- جهره 1- مهره شطرن (كه با شه قناسب دارد)/ شاد: ا-يادشاه ؟سمهره شطرنج (كه باع تناسب حار فرود آم ازاسب كاوس شاد .. بياده ‎eee‏ سيا (إفرس هوازدهم). ‏سپ و شا وید هم نس ‎pat ps clone ly ine‏ اسب مارد 7 قصه م ىكويد / اين برايش سخت آسان بود و ساده بود. (فرس سیزدهم). سخت:۱-بسیار ۲ شوا( که با ساده و آسان.تناسب دارد) بیش لطف تو) ۱-سوزن ۲ شنک با جبیی اسب داد ‎ ‏»دم راغ عشقی بر جبس هزم ای[ ‎ ‎ ‎

صفحه 43:
۲ ‏آرابههلى تب فارسی‎ ge A ‏تمونه سوال امتعان‎ ‎-١‏ (تاليفى) آراية «ايهام تناسب» را در اين بيت توضيح دهيد. رخ شاه كاووس برشرم ديد سخن كفتنش با بسر قرم دید ‎ol oil GAIT‏ بيتطيدام تتاسبه را به وجود آورده لست؟ به دستور فرمود تا ساروان. ‎٠.‏ هيون آرد از دشت سد كاروان *-(تاليفي) كام يك ازهو بيت زيرآرايةهيهام تناسب» در آن ديده مى شودة ‎ ‎ ‏الف) اى مشت زمين بر آسمان شو بر وى بنواز ضربتی ند ب) لى نی تونه مشت روزكارى ‎١‏ أى كوه فى أم ز گفته خوسند. ‎tty‏ زغ: ام تاسب۱-چهره ۷ هر شطرج (ك باشاء تناسب فارد)/ شاد يهام ناسب: ابادشاه هر شطرن (كه بارخ تناسب داو ‎ ‏ا وز مشا رازن انعمو فوع باه مد اسب ار ینابم دی هب وی تسب رد ۳ يك موفنوع استه ‏(2) نت واه ای چون: که -ا- یاه - جرک - جونكه ا آن (زان)- مى تواند هر يداش خسن تعليل تأيركفارباشتد. ‏نکنه: سؤال و جواب هاى ابيات اكر غير واقعى باشد بيانكر خسن تعليل هستتد. ‎eke ‏> عاشقان كشتكان معشوقند ‎١‏ بر نيايد زكشتكان آواز(هوس اول). ‎ ‏¥ كفت مستى زان سیب أفنان و خيزان ‎elf Sane‏ رم را رفتن نيست ره هموار نيست (هرس دوم) ‏نا جشم بشر لبيندت روى ‏ بنهفته به ابر جهر دلبند (إهرس ينجم) شاعر علت بنهان شدن قله دماوند را هر بشت یر بيزارى و هورى كردن نا وارهى از دم ستوران ‏ وين مردم نحس ديومانند(درس ينجم). ‏با شير سبهر بسته بيمان يا اغتر سعد كرده بيوند قرس ينجم) شاعر علت يلتدى دعاوق را لاش او براى قورى از عرهم زعانه م دائق جون كشت زمين ز جور كردون سرد و سيد وخموش و هرس بنجم) آسمان به خاطر ستم كردون هو خموش و معلق است. ‏و قلب فسرد زمنی .از درد وم موده یک چند(هوس پجم) درد دليل تفاع كوه ست ‏درد و ور فرنشیند. کاقور بر آن نماد کردن(هرس بنج ‎a ge‏ جوشتی عشق است كاندر مى تاد (هوس ششم) جوشش مى به یل عشق اس دل کرمی ودم سودی ما بو که اهی مرداد مدو كاء دى اش نام تجادد (درس عشت ‏* در كوي به جشم مىتوان ديد. مى توان احساس كرد كه ببامبران همه از أنجا برخاسته اند (هوس فهع) علت برخاستن يياميران از كوير كودالى كه از كنجكاوى كلوله توب در خاك فراهم آمده بود. (درس يازّدهم). ‏انمونه سوال امتحان ‎tld‏ ‏1-اخردادة19 تجربى - رياضي) در كدام يك از بيت هاى زير آرأيه «حسن تعليل» وجود دارد؟ دليل غود را بتويسيد. ‏الف) تاجشم بشر نبيندت روى ‏ ينهفته به ابر جههره دليئد ب) بركن ين اين بناكه بايد ‎١‏ از ريشه بناى ‎Syn‏ ‎Tan‏ ‏۳-(دی ۱۳۹۷- دی ۱3۰۲ توجد به اببات: «نا وارهى لز دم ستوران / وين مردم نعس ديو مانتد .با شي سجهر بسته يبمان/ با اختر سعد كرده بيوئد». عفيهوم كلى دو بيت خلق كدام ريه را به ياد مى آورد؟. ‏۴ (خردا ۱۰۴ شاعر برلى آفرينش آراية اد «حسن تعليل» در بيت زير جه دليلى را بان مى كتد؟. ‎ ‏درست از داغل کمانک انتخاب کنید. «تو لب فسردة زمیتی از درد ورم نحوده يك جند» (جناس/ حسن تعليل) ‏ناچشم بش نبیندت روی ...بهشه بر چهره دید 4<٠تاليغى/آراية‏ درست را از داخل كماتك انتخاب كنيد. «تادرد و ورم فرونشيند كافور بر آن ضماد كردئد» (حسن تعطيل- اسلوب معادله). 2-(ناليفى/در عبارت* كودالى كه از كنجكاوى كلوله توب در خاك فراهم آعده بود » جه آراية وجود دارد؟. ‏پاسختام: ۱ الفا آوردن ديل غيرواقعى اما زييا ؟1- حسن تعليل ؟-حسن تعليل - براى ابنكه مردم جهردات را فبيتند. صورت زيبايت رادو پشت ‎Sl gn =P Salt oad = hf la ot ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 44:
جزوه اب هی کاب فارس ۳ 1- اسلوب معاد له: دو مصرع يا دو جمله كه در ظاهر ارتباطى يا هم تدارتد ولى از لحاظ معا و مفهوم یکسان می باشتد. نكت شامردر مصرع اول موضوصى را مطرج مى كتدو باك اكه موضوع مصرع اول را شرك كنيد عو ف به نون مال ى ود (ٌ)تكند در اسلوب معدل كي از مصرع به شكل مثل ا ميل ين مى شودتا مصرع ددكر را ير توجيه كن هبش مومع لول دی و وأفعى ست و مصرع دوم به شكل مثل با تثبل بان مى شود /مثال تعشق جون آد برد هوش دل فرزاهر١.‏ هزد دانامى كشد اول ‎ye Roe‏ ‎i)‏ دو نسمت علادت مساوى كذاشت با جى دو مصوع را عوش كرد در وائع در لوب ما هر سمت بايد معني ستل اداشته باشد و بين دو قسمت نبايد حرف ربط واستهساز مثل « که گر يرا و..» وجود داشته باشد. جه غم ديواراقت راكه دارد جون تو يشتيبان ‎١‏ جه باك از عوج بحر آن راك باشد نوج كشتيبان(إدرس اول / معرم ابن هوش جزدى هوش نيست ‎١‏ مرزيان را مشترى جز كوش نيست(دوس ششه) هر که چزماهی. ز آبش سير شد هر که بی روزی است. روزش دیر شدل(درس ‎(ot‏ مستمع: صاحب سخن رابر سر کار آورد ۰ غغنجه خاموش. يلبل را به كفتار آورد (درس ششم). ¥ عشق جون آيد. برد هوش دل فرزئه را ‎١‏ هزد دانامىكشد ال جراغ خانه را (درس ششم) شاه مىآيد بكار زلف در آشقتكى ‎١‏ آشتايان راهر ايام بريشائى يبرس (قرس ششه). ۷ عشق بريك فرش بنشائد كداو شاد را ...یل يكسان مىكند يست و بلند راء درس ششه). فكند جور ييشه سای .که نیز گرگ جوبائى (كنج حكمت به جوانمردى كوش) موه سول امتعان یاب -(شرداد۰۲در یت زير كاربرد آرايدهاى «تشبيد» «مراعات نظير»<اتلميع» و..-..-. مشهود استد جه غم ديوار امت را كه دارد جون تو يشتيبان .به باك از موج بحو آن را كه باشد نوج كشتيبان». ۲ رد۱۰۴ شهريور؟.؟1/آراية درست را از داخل كمانى انتخاب كنيد. «محرم اين هوش جز بى هوشى ليست عر زيان را مشترى جز كوش نيست» ‎١‏ ( اسلوب معادله - للميع). ۰۳ دی ۱۰۲ خردد۱۳۹۸ اه مشترک یات زیر سلوب معادله» ست يا #حسن تعليل» يك دليل بنويسيه. عشق بر يك فرش بنشائد كدا وشاه را سيل. يكسان مى كند پست و بل را را محرم ابن هوش جزبى هوش يست .زان را مشتوى جز كوش نيست - (غرداد»٠؟1‏ تجري و رياضي) با توجه به بيت زير آرايه درست راز داخل كمالك را اتتغاب كنيد (اسلوب معاده - حسن ‎(Jas‏ ‏«مستمع صاحب سخن را بر سر كار آورد ‎١‏ غنجه خاموش يلبل رابه كفتار آوردة. 8 مردا7:؟1- شيهريور؟+1)آراية درست را از داخل كمان اتتخاب كنيد. #محوم ابن هوش جز بى هوش نيست ...عر زيان را مشترى جز كوش نيست» ‎١‏ ( اسلوب معادله - میج باستظتاعةة - اسلوب معادله؟-اسلوب معاذله ؟- اسلوب معاد مصراع لول مصداقى براى ممراع دوم است..)8- اسلوب ‎pal ln‏ معاد ‎at hal TY‏ معناى «نشبيه كردن» وحتقل آوردن» است ودر اسطلاح اديى. آن لست كد شاعر يا نويسنده برلى بيد و تأكيد بر سن + حتكايت. داستان يا لمونه و منلى را بيان كند ا مفاهيم ذهنى غود را آسانتريه خوانتده تال دهد ‏> كفت: آكه تيستى كز سر در أفتادت كلاه كفت: در سر عقل بايد. بى كلاهى عار يست (هوس فوم). ‏عو ‎ ‎ ‏درنيابد حال يخنه هيج خام سخن كوتاه بايد. والستلام(درس ششم). ‏جو خواهى كه بيدا كنى كفت وكوى ‎١‏ ببايد زدن سنك راير سبوى(درس دوازدهم) شرب المثل وكنايه از لزمايش وانتعان ‏”اجنين لست سوكند جرخ بلند كه بر بى كناهان يايد كزند درس هوازدهضم) باب بل مسر ی اه لیا ی رود ۷ تكند جور ييشه سلطائي كه نايد ز كرك ‎ge‏ (كنج حكمت به جوانمرهى كوش) مصراع دوم اإسال الثل الست ‏قصه م ىكوبد كه بى شك مى توانست اواكر م خواست. (دوس سيؤدهم) بادآور ضرب المثل خواستن توانستن ست ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 45:
۲ ‏آرابههلى تب فارسی‎ ge ‏اهاز خودمننیست.کاهدان که از خودمان است. قرس سيزههم) از ابنكه بايد به فكر سلامتى غود باشيم.‎ ۲ ‏ولى بجون كه تيرى كه ازشست وفته بازنم كود (هرس شاتؤههم) تمثيل, كنايه ازاز دست دادن فرصت» تير شست؛ تنسب‎ ‏ابه كلام دا «ز ماس که رما‎ ‏نمونه سوال امتحان تهاب‎ ‏كدام يك از بيت ها یرتیل »درد‎ )ىفيلات(-١‎ ‏الف) بجنين است سوكند جرخ بلشد كه ير بى كتاهان نيايد كزلد. ب) وزين دختر شاه هاماوران برالديشه كشتى به ديكر كران‎ ‏زیر وجه مشترک فسمت های مشخس شدهکدام ری دی رابدور میکند؟‎ ye ant یمن آوردم. (فرس شانزدهم) (هر كارى انجام دهيم ننيجة آن به خود ما برمی گرد یه دست چلاق شدة خودم از خانه یرون ‎SELL‏ ام ولیچون که تبری که از شست رفته با نم ى كردد. يك بار زيكر به كلام بلنداية داز ماست كه بامحاء دستم راغ كودم كه نا من باشم ديكر بيرامون ترفيع رتبه نكردم. گزینه اف ۲ تنل #زمينه هلى حماسه :ملى بين و رسوم)ء داستانى و روايى: قهرمائى ادر حيطة قدرت انسان). خرق عادت: خارج از حيطة قدره تل:فیرمانی: یت های ۱۳- ۴۲-۳۳-۲۴ - ۵ ابيت؟1 اك كوه آنش بود يسرم ازين نگ خوار ‎pb Mal‏ سياوش ده پیش پدر يكى غود زرين هاده به سر دى بناغت | نشد تنك هل بذك تش بساغت اسان بت ۴۳ چو پیش پدر شد سیوش پاک نه دود وه آنش نه گرد ون خاک یت۴۵ سیاوش را نگ در بر گرفت از کردرد أعثال: خرق عادن: یت های ۲۶- ۳۹-۳۸-۳۷ پوزش اندر كرفت بیت 1۶ یکی تازی ی بر تشسته سیاه | همی خاک نعلش بر آمد به اه ۰....پیت۳۷ جواورا بديدقد برخاست فو / كه مدز آتشبرون شاه نو بیت۳۸ چنان آمد اسب و قبایسوار اه گفتی سمن داشت اندر نار ۰ بیت۳۹ چو بخشایش پاک بزدن بود | دم آنش و آب يكسان يود ‎TVA Bo oa ee ie‏ بت از هر در سخن چون ‎AF Se GAT pf OE gh Ga‏ بيت مكر كآنش تيز بيدا كند أكنه كرده را زود سوا کند ‎sf pelt gly ee‏ پر | جنين بود ین وان بو ره ‎tant ply Me‏ / جنان جون بود رسم و ساز كفن نمونه سوال امتحان ‎A‏ ‎OFFS}‏ زمينة حماسى بيت« براكنده كاف بر خويشتن جنان ‎١‏ جون بود رسم و سا كفن» جبيست؟ ‏۲-(دی :3۰ دام یک زیت های زیر دای من ملیحماسه است؛ ‏ا ین و من ان ودره ‏يا سراسر همه دف يراج ند ...بر آن چهره ‎a okt Glas‏ ‏؟- كدام يك از ويزكى هاى حماسه در ييتهلى زير ديده مىشود؟ آنها رز داغل كماتك مقايل اننغاب كنيد. ‎Cond bh oct loci ‏يدان كاد سوكند مايه شاه‎ TAA, ‎al sole ‏إيكى تازى برنشسته سياه همى. خا تعش بوآعد به ماه ارق‎ ITAA BY ‎cal ge A ME oe‏ وگن چرغ ‎Sif a SU AE‏ هرمن ‏؟- غرداد 07:1 در همه بيات به بعز كزبنه.....زمينه عصلى» حعاسه أشكار اس ‏١ابراكنده‏ كافورير خويشتن جنان جون يود رسم وساز كفن اجنين الست سوكند جرخ لد که بر كناهان يايد كزقد ارخ شاه كاوس برشرم ديد ‎١‏ سخن گفتنش با پسر تم دید ؟) بدان كاه سوك ‎AE ale‏ جني بود بين واين يورا 8ل اد :؟1أبيت ريه رو دارا ‎lap Soa akan a iS‏ كلد سوقت مايه شاد جنيق يود أبن واي بود ولد ‏8- فريك ازبيت هاى زير اراي كدام زمينة خماسة ات ‏| الف)اخرداد 179 )سياوش سيه را به تندى بتاغت شد تنگ دل, نگ آنش بساخت. ‎ ‏ب)اخرداد93؟1 انسائى.شهريور»17) بدان كاه سوكتد بر مايه شاه ‎١‏ ججتين بو یبن و این بو را ‏۷-(خردد۰ ۴ انسانى ادر كدام يك از بيات زير. زميتة قهرمائى حماسه. يارز ‎al‏ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 46:
جزوة آرایه ها تب فرسی ۳ یوش سبه ره تندی بناخت ند ننگ دل جنگ آنت بساغت...... ؟- براكنده كاقور بر خويشتن اجنان جون بود رسم و ساز قن ؟-بدان كاه سوكند ير مايه شاه! جنين يوذ مين و اين يوذ را *- سراسر همه دشت بريان شدلد/ بر آن چهرخندانشگریان شدن باسغناهه: ‎-١‏ ملى؟- الف ) ملى ب) قهرمائى - الف) ملى ب) خرق عادت ج) ملى *- كزيته 7 3- مقى *- الفا قهرمائى ب) على 9 كزيته 1 #قالب شعر ۱ خردا۱۳۹۸نوع گفگوی شهر زیر ا در ‎al go lal‏ * نخستين بار كفتش كز كجائى | يكفت از دار ملك آشتائي بكفت آن جايه صنعت در جه كوشند | بكفت انده خرند و جان فروشند كفنا جان فروشى در ادب نيست / بكفت از عشقبازان ابن عجب نيست *. .7 اتاليغى /مناظطرة «مسست وهشيار» بروين بيانكر كدام بديدة اجتماعى عصر شاعو است؟. «به غزل هابى كه محتواى آنها بيشتر مسائل سياسي و اجتعاعي اسن. غزل اجتماعي عى كوبند؛ در عصر مشروطه با تويقه بد دكر كونى هاى سياسى و اجتماعى. اين نوع غزل رواج يافت؛ در سرودههاى شاعرانى جون محمد نقى بهار. عارف زوین و قرغي مزدى مىتوان نموندهاى آن را يافت. ۳( شهرو ۲۰۲ به غزل هابى كه محتواى آن ها يبشتر مسائل سياسى و اجتماعى انسته ..................مى تكويند. ۴ یی کدام يك ازابيات زير را مى توان بيتى از يك «غزل اججتماعى » دائنست؟. الف) فكرى اى هموطتان در ره آزادى خويش ينمابيد كه هر كس نكند مثل من سنت ب) آبين طريق از نفس بير مفان يافت ......آن خر که فرخنده بیش نم هدند #قالب شعر «دماونديه» قصيده و قالب شعر «مست و هوشيار» قطعه است. در قصيده بهار مصراع نخست و مصراعهاى زوج ودر قطعه بروين فقط مصراع ها زوج هوقافيه اند 8 <(تاليقي)شمرهاى «دماوندية» و خسست واهشياره راز نظرقالب مقايسه كنيد ‎pa el Fe‏ كنام بيت «قطمه» است؟. ‏الف) ای دو سیب پایدربد ای گید گیتی ای دماوند. ‏ب) محنسب مستى به ره ديد و كويبانش كرفت | مست كفت أى دوست اين راهن است اسر یست ‏#محشد تقى بهار شعر دماونديه را در سال ۱۳۰۱ هجری شمسى سرود. در أبن سال به تحريك بيكانكان, هوج و مرج فلمى و اجمتماعى و هقاكها در مطبوعات و آزار وطن خواهان و مسستى كار دولت موكؤى بروز كرده بود هار اين قصيده را با تأر مذيرى از إين معائى كفتد ست با توق يه اين هه پرستیهای زير باخ دهيده ‏1-(تاليقي) محقد تقى يعار شعر ‎att‏ ‏قطعه است. راقصيده يهار مصراع نخست ومصراعهاى زوج و در قطعه بروين فقط مصرعهایزوجهمقالهاند۶- گزیه ب ۷- ‎ei‏ ‏سا در سال ۱۳۰۱ هجری شمسی سرود ‎ ‎ ‏ماطره ۲ -فساد و ریکاری اجتمع ۳- غزل اجتماعی ۴- گزینه اف ۵-فالب شعردماوندیه*قصیده و قالب شعر «مست و هوشیار» ‎ ‎ ‎

جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات نام دبیر :محمد بنی نعمه به نام خدا «آرایه های ادبی» کتاب فارسی 3رشته های(ریاضی -تجربی -علوم انسانی)(استان خوزستان) فهرست -1تشبیه 2................................................................................................................................................ -2مراعات نظیر(تناسب) 6.............................................................................................................................. -3تضاد 8................................................................................................................................................ -4جناس و انواع آن 10................................................................................................................................. -5تکرار(واژه آرایی) 12.................................................................. .............................................................. -6استعاره 14............................................................................................................................................ -7سجع18................................................................................................................... ............................ -8تشخیص 19............................................................................................................................................ -9کنایه 20................................................................................................................................................ -10مجاز 28............................................................ .................................................................................. -11تلمیح 32............................................................................................................................................. -12اغراق 33............................................................................................................................................. -13حس آمیزی 34..................................................................................................................................... -14واج آرایی(نغمۀ حروف) 36....................................................................................................................... -15ایهام 37............................................................................ ................................................................. -16نماد 38.............................................................................................................................................. -17تضمین40........................................................................................................................... ................ -18متناقض نما(پارادوکس) 40........................................................................................................................ -19ایهام تناسب 42...................................................................................................................................... -20حسن تعلیل 43............................................................ .......................................................................... -21اسلوب معادله 44................................................................................................................................... -22تمثیل44.......................................................................................................... .................................. *زمینه های حماسه 45................................................................................................................................... *قالب شعر 46........................................................................................................................................... ‏ ارائه شگردهای کاربردی برای یاد گرفتن آرایه های ادبی به شکل نکته بیش از 130سوال امتحان نهایی سنوات گذشته و سواالت تالیفی به همراه پاسخنامه ذکر کلیه مثال های آرایه های ادبی کتاب فارسی 3سطر به سطر به ترتیب دروس آموزش تمامی مباحث آرایه های ادبی کتاب فارسی3 ارادتمند همۀ پدران و مادران سرزمینم محمد بنی نعمه بهار1404 1 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 -1تشبیه: بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات نام دبیر :محمد بنی نعمه یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند. هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است : -1مشبه :کلمه ای که آن را به کلمه ای دیگر تشبیه می کنیم -۲ .مشبه به :کلمه ای که کلمه ی دیگر به آن تشبیه می شود . -3ادات تشبیه :واژه هایی هستند که نشان دهنده ی پیوند شباهت می باشند و عبارتنداز :همچون ،چون ،مثل ،مانند ،به سان ،شبیه ،نظیر ، همانند ،به کردار و … -4 .وجه شبه :صفت یا ویژگی مشترک بیت مشبه و مشبه به می باشد ( .دلیل شباهت ) نکته :سه راه تشخیص تشبیه :الف)دیدن ادات تشبیه:کلماتی که معنای مثل یا مانند می دهند .ب) اگر ادات تشبیه وجود نداشت ابیات و جمالت را برحسب فعل یا مکث در ذهن خود جدا می کنیم (یعنی تکه تکه کردن شعر برحسب فعل یا مکث)مانند :عشق دریایی کرانه ناپدید (عشق مانند دریایی کرانه ناپدید) ج) اضافه تشبیهی:از لحاظ علمی در اضافه تشبیهی دو کلمه اضافه شده به هم شباهت می شوند مثالً وقتی می گوییم: سیل اشک (یعنی اشک مانند سیل است) نکته :غالباً اگر کلمه دوم ترکیب اضافی اعضای وجودی انسان یا شخصیتی باشد آن ترکیب ،اضافه تشبیهی است .مانند :دریایِ غم مثال های کتاب فارسی3 باران رحمت بی حسابش همه را رَسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کَشیده( .درس اول) اضافه تشبیهی پرده ناموس بندگان به گناه فاحش نَدَرد و وظیفه روزی به خطای منکر نَبُرد( .درس اول) اضافه تشبیهی فراش باد صبا را گفته تا فَرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد( .درس اول) اضافه تشبیهی درختان را قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کاله شکوفه بر سر نهاده( .درس اول) اضافه تشبیهی چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان(درس اول) اضافه تشبیهی عاکفان کعبه جاللش به تقصیر عبادت معترف و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب(درس اول) اضافه تشبیهی در بحر مکاشفت مُستغرَق شده آن گه که از این معاملت بازآمد(،درس اول) اضافه تشبیهی نخستین بار گفتش کز کجائی /بگفت از دار ملک آشنائی(درس دوم) اضافه تشبیهی ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است(درس سوم) فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش خانهای کاو شود از دست اجانب آباد بنمایید که هر کس نکند مثل من است(درس سوم) ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است(درس سوم) اضافه تشبیهی آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم در دفـتر زمـانه فـتـد نامـش از قـلـم انصاف و عدل داشت موافق بسی ولی از سیم به سر یکی کله خود تا وارهی از دم ستوران ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است(درس سوم) هر ملّتی که مردم صاحب قلم نداشت(درس سوم) اضافه تشبیهی چون فرّخی موافق ثابت قدم نداشت(درس سوم) ز آهن به میان یکی کمربند(درس پنجم) برف ها مانند کاله خود و صخره ها مانند کمربندند. وین مردم نحس دیومانند(درس پنجم) بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی تو ای دماوند(درس پنجم) اضافه تشبیهی تو مشت درشت روزگاری از گردش قرن ها پس افکند(درس پنجم) نی نی تو نه مشت روزگاری تو قلب فسرده زمینی ای کوه نی اَم ز گفته خرسند(درس پنجم) از درد ورم نموده یک چند(درس پنجم) بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شرزه شیر ارغند(درس پنجم) کوه به اژدها و شیر بر کَن ز بُن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم برکند(درس پنجم) اضافه تشبیهی حاج احمد آقا! پسر گل گالب! دشمن عنقریب است که توی این دشت وسیع عملیات کند( .روان خوانی جاسوسی که االغ بود) خر جان! بفرما بنشین .این جوری خیلی تابلو هستی! (روان خوانی جاسوسی که االغ بود) آتش است این بانگِ نای و نیست باد (درس ششم) بانگ نای باد نیست :تشبیه؛ وجه شبه :مادی و بی ارزش بودن آتشِ عشق است کاندر نی فُتاد همچو نی زهری و تَریاقی که دید؟ محرم این هوش جز بی هوش نیست جوشش عشق است کاندر می فُتاد(درس ششم) اضافه تشبیهی همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟(درس ششم) مر زبان را مشتری جز گوش نیست(درس ششم) گوش مشتری زبان است 2 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر نام دبیر :محمد بنی نعمه بگو بسوز که بر من برگ کاهی نیست(درس ششم) اضافه تشبیهی(مصراع اول) به عالم عشق که باالی همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان نسازد( .درس هفتم) اضافه تشبیهی عشق ،آتش است ،هر جا که باشد ،جز او رخت ،دیگری ننهد( .درس هفتم) ای مهربان تر از برگ در بوسههای باران بیداری ستاره در چشم جویباران (شعر خوانی صبح ستاره باران) مهربان تر از برگ :تشبیه پنهان ،جانبخشی /دلبر همچون بیداری ستاره است :تشبیه آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران (شعر خوانی صبح ستاره باران) آیینه نگاه :اضافه تشبیهی /نگاه :مجاز از چشم /تشبیه پنهان در مصرع نخست و مصرع دوم :نگاهت مانند بامداد در ساحل است، لبخندت مانند صبح روشن است ،دندانت مانند ستاره ،درخشان و سپید است پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند وین نغمه محبّت بعد از من و تو ماند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران(شعر خوانی صبح ستاره باران) اضافه تشبیهی تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران (شعر خوانی صبح ستاره باران) اضافه تشبیهی عبور هواپیما از روی دریای مدیترانه همیشه آدمی را غرق دریای تصوّرات تاریخی میکند؛(درس هشتم) اضافه تشبیهی جزیرههای کوچک و بزرگ ،مثل وصلههای رنگارنگ بر طیلسان آبی مدیترانه دوخته شده است( .درس هشتم) از بیم عقرب جرّارۀ دموکراسی قرن بیستم ،ناچار شده به مار غاشیۀ حکومت سرهنگها پناه ببرد( .درس هشتم) اضافه تشبیهی صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب تا شد تهی از خویش و نی اش نام نهادند(درس هشتم) اضافه تشبیهی مَرکب شُکر ،مَرکب صبر،مَرکب اخالص( :گنج حکمت سه مَرکب زندگی) اضافه تشبیهی درست گویی عشق آباد کوچکی است و چنان که میگویند ،هم بر انگارۀ عشق آبادش ساخته اند(.درس نهم) شاگرد بود که همچون جویندۀ تشنهای میگشت و میسنجید و باالخره مییافت و سر میسپرد(.درس نهم) حوزۀ حکمت را او گرم و چراغ علم و فلسفه و کالم را او که جانشین شایستۀ وی بود(درس نهم) اضافه تشبیهی(سه مورد) تابستان وصال ،میآمد و ما را از غربت زندان شهر به دامن گسترمان ،کویر میبُرد(درس نهم) اضافه تشبیهی صحرایی که آواز پرِ جبرییل همواره در زیر غرفۀ بلند آسمانش به گوش میرسد و عطر الهام را در فضای ( ...درس نهم) هر گاه مشت خونین و بی تاب قلبم را در زیر بارانهای غیبی سکوتش میگیرم(درس نهم) اضافه تشبیهی آسمان ،تفرجّگاه مردم کویر است و تنها گردشگاه آزاد و آباد کویر( .درس نهم) قندیل زیبای پروین سر زد و آن جادّۀ روشن و خیال انگیزی که گویی یک راست به ابدیّت میپیوندد(درس نهم) اضافه تشبیهی عالم پُرشگفتی و راز ،سرایی سرد و بی روح شد :تشبیه /سموم سرد این عقل بی درد و بی دل :اضافه تشبیهی(درس نهم) به سراغ دادگستری رفتم تا قاضی شوم و درخت بیداد را از بیخ و بن براندازم( .روان خوانی بوی جوی مولیان) اضافه تشبیهی آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟(درس دهم) اضافه تشبیهی من می روم سوی دریا ،جای قرار من و تو(درس دهم) مثل برق و باد خودم را به سنگر برسانم و تفنگم را بردارم( .درس یازدهم) آه ،این ،سرِ بریده ماه است در پگاه؟ یا نه! سرِ بریده خورشیدِ شامگاه؟ (شعر خوانی شکوه چشمان تو) در هر دو مصراع :این سر بریده شهید مانند سر بریده خورشید و ماه است شاهد نیاز نیست که در محضر آورند سیاوش چنین گفت کای شهریار اگر کوه آتش بود بسپَرم بیامد دوصد مردِ آتش فروز در دادگاه عشق رگ گردنت گواه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) اضافه تشبیهی که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار(درس دوازدهم)تهمت سودابه مانند آتش دوزخ :تشبیه پنهان ازین تنگ خوار است اگر بگذرم(درس دوازدهم) کوه آتش :اضافه تشبیهی (آتش :مشبه /کوه :مشبه به) دمیدند گفتی شب آمد به روز(درس دوازدهم)گفتی شب آمد به روز :تشبیه( ،به علّتِ دودِ بسیارِ آتش روز به شب مانند شد) / ،گفتی :در اینجا قید تردید و اداتِ تشبیه است. به نیروی یزدان نیکی دهش چنان آمد اسپ و قبای سوار کزین کوه آتش نیابم تپش(درس دوازدهم) کوه آتش :اضافه تشبیهی (آتش :مشبه /کوه :مشبه به) که گفتی سمن داشت اندر کنار(درس دوازدهم) گفتی :گویی ،قید تشبیه و اداتِ تشبیه است. چو بخشایش پاک یزدان بود دم آتش و آب یکسان بود(درس دوازدهم)تشبیه دمای آتش به آب چو از کوه آتش به هامون گذشت خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت(درس دوازدهم) اضافه تشبیهی (آتش :مشبه /کوه :مشبه به) خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند( .گنج حکمت به جوانمردی کوش) اضافه تشبیهی 3 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 پادشاهی که طرح ظلم افکند نام دبیر :محمد بنی نعمه پای دیوار مُلک خویش بکند(گنج حکمت به جوانمردی کوش) اضافه تشبیهی گرچه بیرون تیره بود و سرد ،همچون ترس /قهوه خانه گرم و روشن بود ،همچو شرم …(درس سیزدهم) مرد نقّال -آن صدایش گرم ،نایش گرم /آن سکوتش ساکت و گیرا /و دمش ،چونان حدیث آشنایش گرم (درس سیزدهم) دمش چونان حدیث آشنایش گرم :تشبیه /چونان :ادات تشبیه /تشبیه دم به حدیث آشنا چوبدستی منتشا مانند در دستش /،مست شور و گرم گفتن بود / .صحنه میدانک خود را تند و گاه آرام میپیمود( .درس سیزدهم) همگنان خاموش /گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید / ،پای تا سر گوش(درس سیزدهم) همگنان :مشبه «/ش» گردش :مشبه/ صدف :مشبه به /مروارید :مشبه به /خاموش تا پای سر گوش :وجه شبه بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست /هیچ -همچون پوچ -عالی نیست( .درس سیزدهم) این گلیم تیره بختیهاست /خیس خون داغ سهراب و سیاوشها / ،روکش تابوت تختی هاست(درس سیزدهم) این گلیم تیره بختی هاست :تشبیه /گلیم تیره بختی :اضافه تشبیهی /تشبیه قصه خوان هشتم به روکش تابوت تختی اندکی استاد و خامش ماند؛ پس هماوای خروش خشم /با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود /خواند( :درس سیزدهم) شیرمردِ عرصه ناوردهای هول /پورِ زالِ زر جهان پهلو /آن خداوند و سوار رخش بی مانند(درس سیزدهم) اضافه تشبیهی(درون واژه) چاه پستان ،چاه بی دردان /،چاه چونان ژرفی و پهناش ،بی شرمیش ناباور /و غم انگیز و شگفت آور( .درس سیزدهم) در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود / :طعمه دام و دهان خوان هشتم بود( .درس سیزدهم) دام خوان :اضافۀ تشبیهی بس که زهر زخمها کاریش /گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت میخوابید(درس سیزدهم) اضافه تشبیهی و صدای شوم و نامردانه اش در چاهسار گوش میپیچید…(درس سیزدهم) اضافه تشبیهی؛ سار :مانند؛ ادات تشبیه مرد نقّال از صدایش ضجّه میبارید و نگاهش مثل خنجر بود( :درس سیزدهم) به دشت دل ،گیاهی جز گل رویت نمیروید شیرمردی باید این ره را شگرف من این زیبازمین را آزمودم ،میهن ،ای میهن! (شعر خوانی ای میهن) اضافه تشبیهی زان که ره دور است و دریا ژَرف ژرف(درس چهاردهم) اضافه تشبیهی ،وجه شبه :دالوری بهشت در برابر سیمرغ چون ذرّه در برابر خورشید است(.درس چهاردهم) چون فروآیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب(درس چهاردهم) اضافه تشبیهی عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو سوزنده و سرکش بود(درس چهاردهم) بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید(درس چهاردهم) اضافه تشبیهی عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو سوزنده و سرکش بود(درس چهاردهم) مشبه /ادات /مشبه به /وجه شبه بعد از آن بنمایدت پیش نظر چون بتابد آفتاب معرفت معرفت را وادی ای بی پا و سر(درس چهاردهم) مشبه /مشبه به (اضافه تشبیهی) از سپهر این ره عالی صفت(درس چهاردهم) اضافه تشبیهی هشت جنّت نیز این جا مرده ای است هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است(درس چهاردهم) بعد از این وادی توحید آیدت منزل تفرید و تجرید آیدت(درس چهاردهم) اضافه تشبیهی بعد از این وادی حیرت آیدت کار دائم درد و حسرت آیدت(درس چهاردهم) اضافه تشبیهی بعد از این وادی فقر است و فنا کی بود اینجا سخن گفتن روا؟(درس چهاردهم) وادی فقر -وادی فنا :اضافه تشبیهی گردنش مثل گردن همان غاز مادرمردهای که در همان ساعت در دیگ مشغول کباب شدن بود؛ (درس شانزدهم) ستاره ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت( .درس شانزدهم) شبستان درونم :اضافه تشبیهی خرامان مانند طاووس مست وارد شد( .درس شانزدهم) طاووس :مشبه به؛ وجه شبه :خرامان راه رفتن با همان زبان بی زبانی نگاه ،حقش را کف دستش می گذاشتم( .درس شانزدهم) چشمش مثل مرغ سربریده مدام روی میز از این بشقاب به آن بشقاب می دوید و به کاینات اعتنا نداشت…(درس شانزدهم) معده انسان که گاوخونی زنده رود نیست (درس شانزدهم) حلقوم و کتل و گرده یک دوجین شکم و روده مراحل مضغ و بلع و هضم ( ...درس شانزدهم)کتل ...شکم -گردنه روده :اضافه تشبیهی کأن لم یکن شیئاً مذکوراً در گورستان شکم آقایان ناپدید گردید( .درس شانزدهم) اضافه تشبیهی به منی که چون تویی را صندوقچۀ سرِّ خود قرار داده بودم ،خیانت ورزیدی؟ (درس شانزدهم)تشبیه پنهان این جوان نمک نشناس را مانند موشی که از خمرۀ روغن بیرون کشیده باشند( ،درس شانزدهم) 4 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه خون من بر سنگ فرش خیابان جاری ست /خنده تو برای دستان من شمشیری است آخته(درس هفدهم) تشبیه -خنده به شمشیر و در بهاران ،عشق من / ،خنده ات را می خواهم چون گلی که در انتظارش بودم(،درس هفدهم) ای فکر دور پرواز من؛ بال های عقاب آسایت را از پرواز بازدار و تو ای کشتی تندرو خیال من ،همین جا لنگر انداز؛ زیرا برای تو بیش از این اجازه سفر نیست( .گنج حکمت مسافر)تشبیه :ای فکر دور پرواز :مشبه؛ عقاب :مشبه به؛ آسا :وجه شبه /اضافۀ تشبیهی :کشتی تندروی خیال من؛ خیال :مشبه؛ کشتی :مشبه به؛ تند رفتن :وجه شبه و نه توجهی به گرد و غبار و جراحات پیری دارد (درس هجدهم)گرد و غبار...پیری :اضافۀ تشبیهی بلکه همواره عشق قدیم را موضوع صحیفۀ شعر خود میگرداند( .درس هجدهم) اضافۀ تشبیهی از صفحه ضمیرم یکباره محو کرد(.روان خوانی آخرین درس) اضافه تشبیهی دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو) اضافه تشبیهی ندارد راه فکرم روشنایی ز لطفت پرتوی دارم گدایی(نیایش لطف تو) اضافه تشبیهی اگر لطف تو نبود پرتوانداز کجا فکر و کجا گنجینه راز؟(نیایش لطف تو) اضافه تشبیهی به راه این امید پیچ در پیچ مرا لطف تو میباید ،دگر هیچ (نیایش لطف تو) اضافه تشبیهی نمونه سوال امتحان نهایی ( -1دی) 1400با توجه به عبارت زیر ،به سوال پاسخ دهید .یک مورد «اضافۀ تشبیهی» در متن بیابید. «فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد». ( -۲خرداد) 140۲در تشبیه موجود در این بیت «مشبه» کدام است؟ « بر کَن ز بُن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم برکند» ( -3خرداد 1399تجربی و ریاضی) در بیت زیر ،آرایه درست را از داخل کمانک مقابل آن ،انتخاب کنید. آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد (تشبیه /جناس همسان) ( -4شهریور) 1398در تشبیه مشخص شده عبارت « مشبه» کدام است؟ «آسمان کویر ،این نخلستان خاموش و پر مهتابی که هرگاه مشت خونین و بی تاب قلبم را در زیر باران های غیبی سکوتش می گیرم ،ناله های آن روح دردمند را می شنوم». ( -5شهریور)1401کدام یک از واژگان مشخص شده در عبارت زیر« ،مشبه به» است؟ «فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد». ( -6مرداد)1403قسمت مشخص شده در عبارت زیر ،بیانگر کدام آرایۀ ادبی است. «از بیم عقرب جراره دموکراسی قرن بیستم ،ناچار شده به مار غاشیه حکومت سرهنگ ها پناه ببرد». ( -7تألیفی)درعبارت«فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین به پرورد»چند تشبیه وجود دارد؟ ( -8تألیفی) کدام یک از واژگان مشخص شده در عبارت زیر« ،اضافۀ تشبیهی» است؟ « زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست» ( -9خرداد)1403جای خالی را با واژۀ مناسب پر کنید. در عبارت«در آن هنگام که بهار حیات علمی و اجتماعی اش فرا رسیده بود ،ناگهان منقلب شد .واژۀ ..................مشبه به است. ( -10دی) 1401با توجه به رباعی زیر ،به پرسش داده شده ،پاسخ دهید .واژۀ «زخم» با کدام واژه ارتباطی مبتنی بر تشبیه دارد؟ «کس چون تو طریق پاک بازی نگرفت با زخم نشان سرفرازی نگرفت ( -11تألیفی)با توجه به شعر «قهوهخانه گرم و روشن بود ،هم چون شرم « »...وجه شبه» را مشخص کنید. ( -1۲دی -140۲دی ) 1398در تشبیه به کار رفته در سروده زیر«،مشبه» و «مشبه به» را مشخص کنید. « سوار رخش بیمانند /آنکه هرگز -چون کلید گنج مروارید -گم نمیشد از لبش لبخند» ( -13تألیفی )«مشبه و مشبه به» را در این سروده ،معلوم کنید« .همگنان خاموش /گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید» ( -14تألیفی )«نام آرایۀ های ادبی مشخص شده در شعر زیر را بنویسید. (و اگر دیدی به ناگاه خون من بر سنگ فرش خیابان جاری است بخند زیرا خنده تو برای دستان من شمشیری است آخته) ( -15شهریور )140۲در این سرودۀ «مشبه و مشبه به» را مشخص کنید« .بخند زیرا خنده تو برای دستان من شمشیری است آخته» 5 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه ( -16دی« )1401مشبه به» را دراین عبارت بنویسید« .تو ای کشتی تندروی خیال من ،همین جا لنگر انداز؛ بیش از این اجازۀ سفر نیست» ( -17خرداد 1399انسانی) در سرودۀ « عشق من ،خندۀ تو /در تاریک ترین لحظه ها می شکفد /بخند زیرا خنده تو برای دستان من شمشیری است آخته» شاعر در بند پایانی از چه آرایۀ ادبی بهر برده است؟ ( -18تألیفی )آرایۀ متناسب با قسمت مشخص شده را از داخل کمانک مقابل انتخاب کنید. «اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کاله شکوفه بر سر نهاده( ».تشبیه /استعاره) پاسخنامه«-1 :فراش باد صبا -دایه ابر بهاری -بنات نبات -مهد زمین -۲».ظلم -3آتش عشق(تشبیه) -4قلبم-5بنات -6تشبیه -7چهار -8خرمن عمر -9بهار -10نشان -11گرم و روشن -1۲مشبه لبخند مشبه به کلید گنج مروارید -13همگنان(مشبه) صدف(مشبه به) ش گردش(مشبه) مروارید(مشبه به) -14تشبیه -15خنده(مشبه) شمشیری(مشبه به) -16کشتی -17تشبیه خنده به شمشیر یا کنایه -18تشبیه -2مراعات نظیر(تناسب) :آوردن واژههایی از یک مجموعه که با هم تناسب معنایی (از نظر مکانی ،زمانی ،ویژگی ،همراهی و…) دارند ،به وجود میآید. نکته :بعضی از ابیات از چند جهت با هم تناسب دارند(.چند مجموعه هستند)مانند :در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود. نکته :بعضی از واژه ها با هم تناسب شباهتی دارند .مانند :قد و قامت و سرو /لب و لعل /چشم و نرگس نکته :گاهی تناسب بین واژه ها براساس تلمیحات و باور و سنت ها می باشد .مانند :پراگنده کافور بر خویشتن /چنان چون بود رسم و ساز کفن مثال های کتاب فارسی3 تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنایی(ستایش) تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی(ستایش) لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید کز عهده شکرش به در آید(درس اول) از دست و زبان که بر آید درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کاله شکوفه بر سر نهاده( .درس اول) عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته(درس اول) چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان(درس اول) گنه بنده کرده است و او شرمسار(درس اول) کرم بین و لطف خداوندِگار عاکفان کعبه جاللش به تقصیر عبادت معترف که :ماعبدناک حق عبادتک و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب(درس اول) چون به درخت گل رسم ،دامنی پر کنم هَدیه اصحاب را .چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت(درس اول) ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد(درس اول) محتسِب مستی به ره دید و گریبانش گرفت گفت از بهر غَرامت جامه ات بیرون کنم جامهای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن مست گفت :ای دوست این پیراهن است افسار نیست(درس دوم) گفت :پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست(درس دوم) بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است(درس سوم) بنهفته به ابر ،چهر دلبند(درس پنجم) تا چشم بشر نبیندت روی با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند(درس پنجم) ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند(درس پنجم) تو قلب فسرده زمینی از درد ورم نموده یک چند(درس پنجم) تا درد و ورم فرونشیند کافور بر آن ضماد کردند(درس پنجم) پنهان مکن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند(درس پنجم) گر آتش دل نهفته داری سوزد جانت به جانت سوگند(درس پنجم) سِرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست(درس ششم) آتش است این بانگِ نای و نیست باد زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر هر که این آتش ندارد ،نیست باد(درس ششم) بگو بسوز که بر من برگ کاهی نیست(درس ششم) 6 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه چنان گرداند که همه جهان آتش بیند؛ چون به آتش رسد ،خود را بر میان زند ،... .چرا؟ زیرا که عشق ،همه خود آتش است( .درس هفتم) آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران (شعر خوانی صبح ستاره باران) بازآ که در هوایت خاموشی جنونم فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران(شعر خوانی صبح ستاره باران) وین نغمه محبّت بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران (شعر خوانی صبح ستاره باران) صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب تا شد تهی از خویش و نی اش نام نهادند(درس هشتم) من نمازم را وقتی میخوانم /که اذانش را باد گفته سر گلدسته سرو /من نمازم را پی تکبیره الحرام علف میخوانم /پی قد قامت(درس نهم) دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو(درس دهم) صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو(درس دهم) من می روم سوی دریا ،جای قرار من و تو(درس دهم) چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم نگردد تبه نام و گفتار پاک(درس دهم) ز خورشید و از آب و از باد و خاک سپاس خورشید را که هر بامداد بر سر تو زرافشانی می کند و ابر ،گوهر( .گنج حکمت تیرانا) آه ،این ،سرِ بریده ماه است در پگاه؟ یا نه! سرِ بریده خورشیدِ شامگاه؟ (شعر خوانی شکوه چشمان تو) یک کربال شکوه به چشمت نهفته است ای روضه مجسّمِ گودال قتلگاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) هیون آرد از دشت ،صد کاروان(درس دوازدهم) به دستور فرمود تا ساروان جهانی نظاره شده هم گروه(درس دوازدهم) نهادند بر دشت هیزم دو کوه نخستین دمیدن سیه شد ز دود سیاوش بیامد به پیش پدر زَبانه برآمد پس از دود ،زود(درس دوازدهم) یکی خُود زرین نهاده به سر(درس دوازدهم) لبی پُر ز خنده دلی پُر امید(درس دوازدهم) هشیوار و با جامههای سپید همی خاک نعلش بر آمد به ماه(درس دوازدهم) یکی تازی ای بر نشسته سیاه چنان چون بود رسم و ساز کفن(درس دوازدهم) پراگنده کافور بر خویشتن همی کَند سودابه از خشم موی همی ریخت آب و همی خَست روی(درس دوازدهم) چو پیش پدر شد سیاوش پاک نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک(درس دوازدهم) آتش ،خاک (عناصر چهار گانه) همگنان را خون گرمی بود / .قهوه خانه گرم و روشن ،مرد نقال آتشین پیغام /راستی کانون گرمی بود( .درس سیزدهم) همگنان خاموش /گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید / ،پای تا سر گوش(درس سیزدهم) همگنان خاموش /گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید / ،پای تا سر گوش(درس سیزدهم) آن که هرگز -چون کلید گنج مروارید / -گم نمیشد از لبش لبخند / ،خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان( ،درس سیزدهم) در تگ تاریک ژرف چاه پهناور / ،کشته هر سو بر /چاه پستان ،چاه بی دردان( .درس سیزدهم) آری اکنون تهمتن با رخش غیرتمند / .در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود( :درس سیزدهم) و میاندیشید /که نبایستی بگوید هیچ /بس که بی شرمانه و پست است این تزویر /.چشم را باید ببندد،تا نبیند هیچ (درس سیزدهم) گفت در دل رخش ،طفلک رخش /آه /این نخستین بار شاید بود /کان کلید گنج مروارید او گم شد( .درس سیزدهم) آن گاه برای انتخاب رهبر و پیشوا که در راه ،آنان را رهنمون شود ،قرعه زدند .قضا را قرعه به نام هدهد افتاد( .درس چهاردهم) نیست از فرسنگ آن آگاه کس(درس چهاردهم) وانیامد در جهان زین راه کس گرم رو سوزنده و سرکش بود(درس چهاردهم) عاشق آن باشد که چون آتش بود چون بتابد آفتاب معرفت از سپهر این ره عالی صفت(درس چهاردهم) بعد از آن بنمایدت پیش نظر معرفت را وادی ای بی پا و سر(درس چهاردهم) هشت جنّت نیز این جا مرده ای است روی ها چون زین بیابان در کنند بعد از این وادی حیرت آیدت هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است(درس چهاردهم) جمله سر از یک گریبان بر کنند(درس چهاردهم) کار دائم درد و حسرت آیدت(درس چهاردهم) ولی چون که تیری که از شست رفته باز نمیگردد ،یک بار دیگر به کالم بلندپایۀ « از ماست که بر ماست» ایمان آوردم(درس چهاردهم) 7 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه خندۀ تو ،در پاییز /در کنارۀ دریا /موج کف آلوده اش را /باید برفرازد(درس هفدهم) بال های عقاب آسایت را از پرواز بازدار و تو ای کشتی تندرو خیال من ،همین جا لنگر انداز؛ (گنج حکمت مسافر) و نه توجهی به گرد و غبار و جراحات پیری دارد /و نه اهمیتی به چین و شکن های ناگزیر سالخوردگی می دهد( .درس هفدهم) الهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز(نیایش لطف تو) به سوزی ده کالمم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی(نیایش لطف تو) دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو) نمونه سوال امتحان نهایی (-1خرداد)1398در بیت زیر ،شاعر برای بیان وجه شبه ،از کدام آرایه ادبی بهره برده است؟ گرم رو ،سوزنده و سرکش بود» «عاشق آن باشد که چون آتش بود (-۲تالیفی) با توجه به شعر زیر ،رابطۀ میان کلمات مشخص شده کدام آرایۀ ادبی را شکل می دهد. «و نه توجهی به گرد و غبار و جراحات پیری دارد /و نه اهمیتی به چین و شکن های ناگزیر سالخوردگی می دهد». ( -3دی)1397در بیت «:ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند» واژگان مشخص شده چه آرایهای را پدید میآورند؟ پاسخنامه -1:مراعات نظیر -۲مراعات نظیر -3مراعات نظیر -3تضاد: به معنی ناسازگاری ،آن است که دو کلمه از نظر معنی ضد و عکس هم باشند. نکته :جنسیت ها (مرد و زن) اگر پشت سر هم ذکر شوند تضاد ندارند .مانند :در نفیرم مرد و زن نالیده اند نکته :بعضی از کلمات هم تضاد هستند و هم تناسب هستند .مانند :شب و روز نکته :توجه به فعل ها داشته باشیم .مانند :مست گفت :ای دوست این پیراهن است افسار نیست مثال های کتاب فارسی3 همه غیبی تو بدانی ،همه عیبی تو بپوشی محتسِب مستی به ره دید و گریبانش گرفت همه بیشی تو بکاهی ،همه کمی تو فزایی(ستایش) مست گفت :ای دوست این پیراهن است افسار نیست(درس دوم) گفت :مستی زان سبب اُفتان و خیزان میروی گفت :جرمِ راه رفتن نیست ره هموار نیست(درس دوم) گفت میباید تو را تا خانه قاضی برم گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست(درس دوم) گفت :می بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی گفت :باید حَد زند هشیار مردم مست را گفت :ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست (درس دوم) گفت :هشیاری بیار ،اینجا کسی هشیار نیست(درس دوم) بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند /بگفت انده خرند و جان فروشند(درس دوم) چو عاجز گشت خسرو در جوابش /نیامد بیش پرسیدن صوابش(درس دوم) خانهای کاو شود از دست اجانب آباد ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است(درس سوم) آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است(درس سوم) هرگز دلـم برای کـم و بیش غـم نداشـت آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت(درس سوم) انصاف و عدل داشت موافق بسی ولی چون فرّخی موافق ثابت قدم نداشت(درس سوم) ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند(درس پنجم) خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش خوش همی خند(درس پنجم) ای مادر سرسپید بشنو این پند سیاه بخت فرزند(درس پنجم) برکش ز سر آن سپید معجر بنشین به یکی کبود اورند(درس پنجم) زین بی خردان سِفله بستان دادِ دلِ مردمِ خردمند(درس پنجم) من به هر جمعیّتی ناالن شدم جفت بدحاالن و خوش حاالن شدم(درس ششم) تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست(درس ششم) آتش است این بانگِ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد ،نیست باد(درس ششم) 8 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 روزها گر رفت ،گو رو ،باک نیست درنیابد حال پخته هیچ خام نام دبیر :محمد بنی نعمه تو بمان ،ای آن که جز تو پاک نیست(درس ششم) پس سخن کوتاه باید ،والسّالم(درس ششم) چه نیکو گفت با جمشید دستور که با نادان نه شیون باد و نه سور (درس ششم) عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را سیل ،یکسان میکند پست و بلند راه (درس ششم) پادشاهی به درویشی گفت که مرا آن لحظه که تو را به درگاه حق ،تجلّی و قرب باشد ،یاد کن( .گنج حکمت آفتاب جمال حق) از جملۀ نامهای حُسن یکی جمال است و یکی کمال .و هر چه موجودند از روحانی و جسمانی(،درس هفتم) حیات از عشق میشناس و مَمات بی عشق مییاب( .درس هفتم) سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقلها افزون آید( .درس هفتم) در عالم پیر هر کجا برنایی است عاشق بادا که عشق خوش سودایی است(درس هفتم) « تو عاشق و محبِّ مایی ،و ما معشوق و حبیب توایم چه بخواهی و چه نخواهی» (درس هفتم) دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند(درس هشتم) طاق پذیر است عشق ،جفت نخواهد حریف بر نَمَط عشق اگر پای نهی طاق نه (درس هشتم) علم بر روی فقیر و غنی ،روستایی و شهری باز بود .به زور حاضر و غایب بل به نیروی ارادت و کشش ایمان( .درس نهم) آغاز تابستان ،پایان مدارس! چه آغاز خوبی و چه پایان خوب تری! لحظۀ عزیز و شورانگیزی بود(درس نهم) ما را از غربت زندان شهر به میهن آزاد و دامن گسترمان ،کویر میبُرد؛ نه ،بازمیگرداند( .درس نهم) همان پدری که گلهّهای رنگارنگ و ریز و درشت داشت( .روان خوانی بوی جوی مولیان) روز و شب با فخر و مباهات ،با شادی و غرور به تصدیقم مینگریست(روان خوانی بوی جوی مولیان) پس از عزیمت رضا شاه که قبالً رضاخان بود و بعدا هم رضاخان شد(روان خوانی بوی جوی مولیان) دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) آه ،این ،سرِ بریده ماه است در پگاه؟ یا نه! سرِ بریده خورشیدِ شامگاه؟ (شعر خوانی شکوه چشمان تو) ماه آمده به دیدن خورشید ،صبح زود خورشید رفته است سر شب سراغ ماه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) لبریز زندگی است نفسهای آخرت آورده مرگ گرم به آغوش تو پناه (شعر خوانی شکوه چشمان تو) چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی بباید زدن سنگ را بر سبوی(درس دوازدهم) بیامد دوصد مردِ آتش فروز دمیدند گفتی شب آمد به روز(درس دوازدهم) سراسر همه دشت بریان شدند بر آن چهر خندانش گریان شدند(درس دوازدهم) چو بخشایش پاک یزدان بود دم آتش و آب یکسان بود(درس دوازدهم) چو بشنید خسرو از آن شاد گشت روانش ز اندیشه آزاد گشت(درس دوازدهم) هر که فریادرس روز مصیبت خواهد گو در ایام سالمت به جوانمردی کوش(گنج حکمت به جوانمردی کوش) گرچه بیرون تیره بود و سرد ،همچون ترس /قهوه خانه گرم و روشن بود ،همچو شرم …(درس سیزدهم) چوبدستی منتشا مانند در دستش /،مست شور و گرم گفتن بود / .صحنه میدانک خود را تند و گاه آرام میپیمود( .درس سیزدهم) همچنان میرفت و میآمد / .همچنان میگفت و میگفت و قدم میزد(درس سیزدهم) شعر نیست / ،این عیار مهر و کین و مرد و نامرد است /بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست( .درس سیزدهم) گم نمیشد از لبش لبخند / ،خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان / ،خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوگند(درس سیزدهم) شوق رقابتی است /در بین واژه ها و عبارت ها /و هر کدام می خواهند معنای صلح را مرادف اوّل باشند( .درس سیزدهم) تنیده یاد تو ،در تار و پودم ،میهن ،ای میهن! بود لبریز از عشقت ،وجودم ،میهن ،ای میهن!(شعر خوانی ای میهن) تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی فدای نام تو ،بود و نبودم ،میهن ،ای میهن! (شعر خوانی ای میهن) به هر مجلس ،به هر زندان ،به هر شادی ،به هر ماتم به هر حالت که بودم با تو بودم ،میهن ،ای میهن! (شعر خوانی ای میهن) 9 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات اگر مستم اگر هشیار ،اگر خوابم اگر بیدار مجمعی کردند مرغان جهان به سوی تو بود روی سجودم ،میهن ،ای میهن! (شعر خوانی ای میهن) آنچه بودند آشکارا و نهان(درس چهاردهم) جمله گفتند این زمان در روزگار هر که داند گفت با خورشید راز نیست خالی هیچ شهر از شهریار(درس چهاردهم) کی تواند ماند از یک ذرّه باز(درس چهاردهم) هشت جنّت نیز این جا مرده ای است صد هزاران سایه جاوید ،تو نام دبیر :محمد بنی نعمه هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است(درس چهاردهم) گم شده بینی ز یک خورشید ،تو(درس چهاردهم) تناسب هم دارند سختی ها و رنج ها را فراموش کردند و به شادمانی در یکدیگر نگریستند( .درس چهاردهم) در این مقام ،طرب بی تعب نخواهد دید که جای نیک و بد است این سرای پاک و پلید (درس چهاردهم) گردنش گفتم« :آیا نمیشود نصف غاز را امروز و نصف دیگرش را فردا سر میز آورد؟»(درس شانزدهم) کاه از خودمان نیست ،کاهدان که از خودمان است( .درس شانزدهم) وارد اتاق مهمان ها شدم .دیدم چپ و راست مهمان ها دراز کشیده اند( .درس شانزدهم) بخند بر شب /بر روز ،بر ماه / ،بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره( ،درس هفدهم) امّا آنگاه که چشم می گشایم و می بندم ،آنگاه که پاهایم می روند و بازمی گردند(،درس هفدهم) عشق را در جایی می جوید که خود در آنجا به دنیا آمده است /،صورت ظاهرش ،مرده نشانش بدهند(، .درس هجدهم) نمونه سوال امتحان نهایی ( -1تالیفی)مصراع «بگفت انده خرند و جان فروشند» چه آرایهای دارد؟ ( -۲دی)1398برای واژۀ «حزین» یک مترداف و یک متضاد بنویسید. ( -3خرداد 1400تجربی و ریاضی) با توجه به سرودۀ« آن گاه پاهایم می روند و باز می گردند /نان را ،هوا را / ،روشنی را ،بهار را ،از من بگیر /امّا خنده ات را هرگز /تا چشم از دنیا نبندم» یک نمونه آرایۀ«تضاد» بیابید. پاسخنامه -1:تضاد ،استعاره -۲مترداف :غم انگیز /متضاد :شاد -3می روند و باز می گردند. -4جناس: به دو دسته همسان و ناهمسان تقسیم می شود. جناس همسان (تام) :هنگاهی که دو واژه در ترتیب و تعداد واج ها یکسان باشند ،اما معنای آن ها متفاوت باشد ،با جناس تام رو به رو هستیم( .به زبان خودمانی ،در جناس تام ،دو کلمه به لحاظ ظاهری کامالً شبیه یکدیگر هستند اما معنای آن ها فرق دارد).مانند( :روان«جاری» -روان«روح») جناس ناهمسان ،خود 3نوع دارد که عبارتند از -1 :ناهمسان اختالفی -۲ناهمسان حرکتی -3ناهمسان افزایشی ناهمسان اختالفی :هرگاه دو واژه در حرف اول ،وسط یا آخر ؛ اختالف داشته باشند .مانند ( :بام و جام) ناهمسان افزایشی :تعداد حروف دو کلمه یکسان نیست( .یعنی یکی از واژه ها ،نسبت به دیگری؛ یک حرف اضافه دارد).مانند( :رنج و مرنج) ناهمسان حرکتی :در این نوع جناس ،دو واژه صرفا در مصوّت های کوتاه با یکدیگر اختالف دارند( .یعنی صامت ها یکسان هستند اما مصوت های کوتاه ،متفاوت).مانند( :مِهر و مُهر) مثال های کتاب فارسی3 نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی از دست و زبان که بر آید شفیع مطاع نبیّ کریم نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی(ستایش) جناس ناقص اختالفی کز عهده شکرش به در آید(درس اول) جناس ناقص اختالفی قسیم ،جسیم ،نسیم ،وسیم(درس اول) جناس ناقص اختالفی چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان(درس اول) جناس ناقص اختالفی از بندگان گنهکار پریشان روزگار ،دست انابت به امید اجابت به درگاه حق -جلّ و عال -بردارد(،درس اول) جناس ناقص اختالفی مست گفت :ای دوست این پیراهن است افسار نیست(درس دوم) جناس ناقص اختالفی بگفتا جان فروشی در ادب نیست /بگفت از عشقبازان این عجب نیست(درس دوم) جناس همسان (تام) وجود ندارد (غیر اسنادی) /نمی باشد(اسنادی) 10 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بگفت او آن من شد زو مکن یاد /بگفت این کی کند بیچاره فرهاد(درس دوم) جناس ناقص اختالفی چو عاجز گشت خسرو در جوابش /نیامد بیش پرسیدن صوابش(درس دوم) جناس ناقص اختالفی همّت از باد سحر میطلبم گر ببرد خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است(درس سوم) جناس ناقص افزایشی با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت(درس سوم) بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شرزه شیر ارغند(درس پنجم) جناس ناقص اختالفی بر کَن ز بُن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم برکند(درس پنجم) جناس ناقص افزایشی بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند(درس ششم) جناس ناقص اختالفی سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق(درس ششم) جناس ناقص افزایشی هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش(درس ششم) جناس ناقص اختالفی هر کسی از ظنّ خود شد یار من از درون من نجُست اسرار من(درس ششم) جناس ناقص اختالفی تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست(درس ششم) جناس ناقص اختالفی آتش است این بانگِ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد ،نیست باد (درس ششم) جناس همسان« :نیست باد»« نیست باد» در مصراع نخست فعل و در مصراع دوم صفت است به معنای «نابود»؛ باد در مصراع نخست اسم است و در مصراع دوم فعل دعایی نی ،حریف هر که از یاری برید پردههایش پردههای ما درید (درس ششم) جناس همسان« :پرده» نخست :نت ،در اصطالح موسیقی یعنی آهنگ و نغمههای مرتّب ،پرده دوم پوشش ،حجاب « /پرده دریدن» کنایه از رسوا و فاش کردن راز یا حجاب های راه را برداشتن محرم این هوش جز بی هوش نیست در غم ما روزها بیگاه شد مر زبان را مشتری جز گوش نیست(درس ششم) جناس ناقص اختالفی روزها با سوزها همراه شد(درس ششم) جناس ناقص اختالفی « چون من در آن حضرت رسم ...مرا از خود یاد نیاید؛ از تو چون یاد کنم؟! (گنج حکمت آفتاب جمال حق) جناس همسان( تام):چون نخست و دوم(-1وقتی که-۲چگونه) بدان که از جملۀ نامهای حُسن یکی جمال است و یکی کمال( .درس هفتم) جناس ناقص اختالفی کاووس کیانی که کی اش نام نهادند کی بود و کجا بود و کی اش نام نهادند؟(درس هشتم) جناس همسان( تام) :کی نخست و دوم (-1 پادشاه -۲چه زمانی) و به همان شهر بی مهر ،به همان دیار بی یار ،به همان هوای غبارآلود( ،روان خوانی بوی جوی مولیان) جناس ناقص افزایشی دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ دارد اسارت تو به زینب اشارتی امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) جناس ناقص افزایشی غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟(درس دهم) جناس ناقص اختالفی امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو(درس دهم) جناس ناقص اختالفی از اشتیاق کیست که چشمت کشیده راه؟(شعر خوانی شکوه چشمان تو) جناس ناقص اختالفی چنین گفت موبد به شاه جهان که دردِ سپهبد نماند نهان(درس دوازهم) جناس ناقص اختالفی پراندیشه شد جان کاووس کی ز فرزند و سودابه نیک پی(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی به دستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت ،صد کاروان(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی بدان گاه سوگندِ پرمایه شاه چنین بود آیین و این بود راه(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی نخستین دمیدن سیه شد ز دود رخ شاه کاووس پرشرم دید سرِ پر ز شرم و بهایی مراست زَبانه برآمد پس از دود ،زود(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی سخن گفتنش با پسر نرم دید(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی اگر بی گناهم رهایی مراست(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی چو او را بدیدند برخاست غو که آمد ز آتش برون شاه نو(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی همی کَند سودابه از خشم موی همی ریخت آب و همی خَست روی(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی 11 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات چو پیش پدر شد سیاوش پاک نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی سیاوش را تنگ در بر گرفت ز کردار بد پوزش اندر گرفت(درس دوازدهم) جناس ناقص اختالفی یادم آمد هان! /داشتم میگفتم :آن شب نیز/سورت سرمای دی بیدادها میکرد (درس سیزدهم) جناس ناقص افزایشی هفت خوان را زادسرو مرو ... /آن گرامی مرد /آن هریوه خوب و پاکآیین – روایت کرد( :درس سیزدهم) جناس ناقص اختالفی بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست /هیچ -همچون پوچ -عالی نیست( .درس سیزدهم) جناس ناقص اختالفی بس که بی شرمانه و پست است این تزویر /.چشم را باید ببندد،تا نبیند هیچ (درس سیزدهم) جناس ناقص اختالفی راستی گویی /آن هزاران یادبود خوب را در خواب میدیده است…(درس سیزدهم) جناس ناقص افزایشی هی نوازش کرد هی بویید هی بوسید /رو به یال و چشم او مالید… (درس سیزدهم) جناس ناقص اختالفی باز با آن آخرین اندیشه ها سرگرم /جنگ بود این یا شکار؟ آیا /میزبانی بود یا تزویر؟(درس سیزدهم) جناس ناقص افزایشی به سوی تو بود روی سجودم ،میهن ،ای میهن! (شعر خوانی ای میهن) جناس ناقص اختالفی مجمعی کردند مرغان جهان آنچه بودند آشکارا و نهان(درس چهاردهم) جناس ناقص اختالفی چون بود کاقلیم ما را شاه نیست هر که داند گفت با خورشید راز بیش از این بی شاه بودن راه نیست(درس چهاردهم) جناس ناقص اختالفی کی تواند ماند از یک ذرّه باز(درس چهاردهم) جناس ناقص اختالفی هشت جنّت نیز این جا مرده ای است بعد از این وادی توحید آیدت هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است(درس چهاردهم) جناس ناقص اختالفی منزل تفرید و تجرید آیدت(درس چهاردهم) جناس ناقص اختالفی روی ها چون زین بیابان در کنند جمله سر از یک گریبان بر کنند(درس چهاردهم) جناس ناقص اختالفی امّا از سیمرغ خبری نبود .....سیمرغ حقیقی همان شما هستید( .درس چهاردهم) جناس همسان چون نگه کردند آن سی مرغ زود بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود(درس چهاردهم) جناس همسان -جناس ناقص افزایشی حاال آش جو و کباب برّه و پلو و چلو و مخلّفات دیگر صرف شده است( .درس شانزدهم) جناس ناقص اختالفی ولی در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد ،دو دل مانده بودند(درس شانزدهم) میخواهم این حیوان بی یار و یاور را از هم بدرم( .درس شانزدهم) جناس ناقص افزایشی دلم را داغ عشقی بر جبین نه به راه این امید پیچ در پیچ زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو) جناس ناقص اختالفی مرا لطف تو میباید ،دگر هیچ (نیایش لطف تو) جناس ناقص اختالفی نمونه سوال امتحان نهایی ( -1دی)140۲آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید « .چون بود کاقلیم ما را شاه نیست (-۲تألیفی) قافیههای بیت «بگفتا دل زمهرش کی کنی پاک؟ بیش از این بی شاه بودن راه نیست»(جناس -تشبیه) بگفت آن گه که باشم خفته در خاک» چه آرایهای را پدید آورده است؟ (-3خرداد)1399بیت را از نظر کاربرد جناس تام (همسان) بررسی کنید « .نی حریف هرکه از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید » (-4تألیفی) بیت را از نظر کاربرد جناس تام (همسان) بررسی کنید«کاووس کیانی که کی اش نام نهادند کی بود و کجا بود و کی اش نام نهادند؟» ( -5شهریور )1401در بیت« آنجا در آن برزخِ سرد ،در کوچههای غم و درد غیر از شب آیا چه میدید چشمان تار من و تو؟ آرایۀ «جناس» دارد یا «تضاد»؟ پاسخنامه-1 :جناس(شاه و راه) -۲جناس ناقص اختالفی -3واژه «پرده» جناس همسان دارند؛ زیرا یکی به معنای «نغمه و آواز موسیقی» و دومی به معنای «حجاب» است-4 .جناس تام :کی نخست و دوم ( -1پادشاه -۲چه زمانی) -5جناس(سرد ،درد) -5تکرار( :واژه آرایی) :آوردن و تکرار کردن یک واژه دو یا چند بار با معنی یکسان است. نکته :فرق تکرار با جناس تام (همسان)در آرایۀ تکرار معنا یکسان است امّا در جناس تام معنا متفاوت است. نکته :آرایۀ تکرار با نقش تبعی «تکرار» تفاوت دارد(.نقش تبعی تکرار ،باید تکرار در نقش باشد). مثال های کتاب فارسی3 همه عزّی و جاللی همه علمی و یقینی همه نوری و سروری همه جودی و جزایی(ستایش) 12 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 همه غیبی تو بدانی ،همه عیبی تو بپوشی همه بیشی تو بکاهی ،همه کمی تو فزایی(ستایش) همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری(درس اول) این مدعیان در طلبش بی خبران اند کان را که خبر شد خبری باز نیامد(درس اول) محتسِب مستی به ره دید و گریبانش گرفت گفت :تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب گفت :باید حَد زند هشیار مردم مست را ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی همّت از باد سحر میطلبم گر ببرد مست گفت :ای دوست این پیراهن است افسار نیست(درس دوم) گفت :مسجد خوابگاه مردم بدکارنیست(درس دوم) گفت :هشیاری بیار ،اینجا کسی هشیار نیست(درس دوم) تا راهرو نباشی کی راهبر شوی (شعر خوانی در مکتب حقایق عشق) خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است(درس سوم) باد سحر :جانبخشی ،استعاره ،نماد پیام رسانی خانهای کاو شود از دست اجانب آباد ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است(درس سوم) سِرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست(درس ششم) همچو نی زهری و تَریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟(درس ششم) هر که جز ماهی ،ز آبش سیر شد هر که بی روزی است ،روزش دیر شد(درس ششم) همان به کزین زشت کردار دل بشویم کنم چاره دل گُسِل(درس دوازدهم) نخستین دمیدن سیه شد ز دود زَبانه برآمد پس از دود ،زود(درس دوازدهم) هشیوار و با جامههای سپید نام دبیر :محمد بنی نعمه لبی پُر ز خنده دلی پُر امید(درس دوازدهم) فرود آمد از اسپ کاووس شاه پیاده سپهبد پیاده سپاه(درس دوازدهم) بندۀ حلقه به گوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش(گنج حکمت به جوانمردی کوش) باری به مجلس او در ،کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون؛(گنج حکمت به جوانمردی کوش) یادم آمد هان! /داشتم میگفتم :آن شب نیز/سورت سرمای دی بیدادها میکرد /و چه سرمایی ،چه سرمایی(درس سیزدهم) همگنان خاموش /گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید / ،پای تا سر گوش(درس سیزدهم) من روایت میکنم اکنون … /من که نامم ماث… (درس سیزدهم) همچنان میرفت و میآمد / .همچنان میگفت و میگفت و قدم میزد(درس سیزدهم) گفت در دل رخش ،طفلک رخش /آه /این نخستین بار شاید بود /کان کلید گنج مروارید او گم شد( .درس سیزدهم) ور بپرسی راست گویم راست /قصّه بی شک راست میگوید /میتوانست او اگر میخواست /لیک…(درس سیزدهم) چون بود کاقلیم ما را شاه نیست بیش از این بی شاه بودن راه نیست(درس چهاردهم) بعد از آن مرغان دیگر سر به سر عذرها گفتند مشتی بی خبر(درس چهاردهم) گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی ،درگه است(درس چهاردهم) خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ سی مرغ تمام(درس چهاردهم) بخند بر شب /بر روز ،بر ماه / ،بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره( ،درس هفدهم) چه حرف تازهای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازهای برای نوشتن ؟(درس هجدهم) هر روز باید ذکری واحد را مکرِّر بخوانم /و آنچه را قدیمی است ،قدیمی ندانم که تو از آن منی( ،درس هجدهم) الهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز(نیایش لطف تو) نمونه سوال امتحان نهایی (-1شهریور)1400آرایۀ متناسب با بیت زیر را کمانک مقابل انتخاب کنید. این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو (تضاد -تکرار) (-۲تألیفی)«واژه آرایی» را در بیت« بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟ پاسخنامه-1 :تکرار -۲واژه «دل» 13 از دل تو میگویی من از جان» مشخص کنید. بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه -6استعاره :در اصطالح هرگاه در یک تشبیه ،یکی از ارکان اصلی( مشبّه یا مشبّهبه) را بیاوریم و دیگری را نیاوریم ،استعاره پدید میآید. استعاره ،کاربرد واژهای به جای واژهای دیگر به دلیل شباهت در ویژگی یا صفتی مشترک است. روش پیدا کردن استعاره: الف) اگر بعد از «ای» یا قبل از «الف ندا» به جای اسم انسان ،اسم غیرانسان ذکر شود آرایۀ استعاره وجود دارد .مانند :ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می کنی -ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ،ای دماوند ب) اضافه استعاری :در اضافه استعاری غالباً کلمه اول اعضای وجود انسان (دست و پا و چشم و )...یا شخصیتی انسان (آبرو،شرف ،حیثیت ،منّت .).. و کلمه دوم اسم غیر انسان می باشد .مانند :حیثیتِ مرگ را به بازی نگرفت نکته :اگر دو کلمه اضافه شده به هم هر دو اعضای وجود انسان باشد باز هم اضافه استعاری است .مانند :چشمِ دل -گوشِ دل نکته :اگر کلمه دوم اعضای وجودی باشد اضافه استعاری نیست .مانند:خانه دل -دامِ زلف نکته :تمام تشخیص ها ،استعاره هستند. نکته :به(این -آن) در جمله توجه کنیم احتماال واژۀ بعد از آنها استعاره است .مثال :دال تا کی در این زندان فریب این و آن بینی مثال های کتاب فارسی3 فراش باد صبا را گفته تا فَرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد( .درس اول)گل ها و سبزه ها یکی از یاران به طریق انبساط گفت :از این بوستان که بودی ،ما را چه تُحفه کرامت کردی؟(درس اول) از معرفت الهی چون به درخت گل رسم ،دامنی پر کنم هَدیه اصحاب را .چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت! (درس اول) درخت گل :استعاره عالم عشق و معرفت الهی /بوی گل :استعاره از لذت ناشی از درک حقایق عرفانی گفت :مستی زان سبب اُفتان و خیزان میروی گفت :جرمِ راه رفتن نیست ره هموار نیست(درس دوم) از جامعه نابسامان بگفت انده خرند و جان فروشند(درس دوم) (اندوه و جان مانند کاالیی است که آن را می خرند) ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است (درس سوم) ناله :منظور « شعر گفتن» /مرغ :استعاره از شاعر همّت از باد سحر میطلبم گر ببرد خانهای کاو شود از دست اجانب آباد خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است(درس سوم) باد سحر :جانبخشی ،استعاره ،نماد پیام رسانی ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است(درس سوم) از کشور و میهن جامهای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است(درس سوم) پنهان(مشبه) نشاط غربت از دل کی برَد حبِّ وطن بیرون /به تخت مصرم اما جای در بیت الحزن دارم(درس سوم) میهن شاعر است. ای گنبد گیتی ای دماوند(درس پنجم) دماوند ،اضافه استعاری ،مردم روشنفکر ای دیو سپید پای در بند از سیم به سر یکی کله خود تا وارهی از دم ستوران ز آهن به میان یکی کمربند(درس پنجم) برف /کمربند آهنین :استعاره از میانه کوه که پر از سنگها وین مردم نحس دیومانند(درس پنجم) انسانهای پست و نادان چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند(درس پنجم) اضافه استعاری تو مشت درشت روزگاری از گردش قرن ها پس افکند(درس پنجم) ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند(درس پنجم) اضافه استعاری تو قلب فسرده زمینی تا درد و ورم فرونشیند از درد ورم نموده یک چند(درس پنجم) وَرَم :استعاره از برآمدگی کوه کافور بر آن ضماد کردند(درس پنجم)از برآمدگی کوه /از برفهای قله دماوند پنهان مکن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند(درس پنجم) خشم و خروش گر آتش دل نهفته داری سوزد جانت به جانت سوگند(درس پنجم) خشم و خروش ای مادر سرسپید بشنو این پند سیاه بخت فرزند(درس پنجم) از دماوند ،نمادی از مردم و فرهنگ ایران /موی سپید برف برکش ز سر آن سپید معجر بنشین به یکی کبود اورند(درس پنجم) از برف روی کوه بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز هم این نژاد و پیوند(درس پنجم) پایههای حکومت ریاکار بر کَن ز بُن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم برکند(درس پنجم) ستم از چشمانش شرارت و حیله گری میبارد! (روان خوانی جاسوسی که االغ بود) شرارت می بارید. 14 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه آواز االغ که تمام میشود ،دوباره آواز دیگری را شروع میکند (روان خوانی جاسوسی که االغ بود) عرعر خر بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند(درس ششم) از موالنا یا نماد هر انسان آگاه کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند(درس ششم) عالم معنا سِرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست(درس ششم) دانایی آتش است این بانگِ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد ،نیست باد(درس ششم) از عشق یا بانگ عاشقانه نی است آتشِ عشق است کاندر نی فُتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد(درس ششم) عشق مانند شرابی است که میجوشد محرم این هوش جز بی هوش نیست هر که جز ماهی ،ز آبش سیر شد مر زبان را مشتری جز گوش نیست(درس ششم) عشق /بی عاشق هر که بی روزی است ،روزش دیر شد(درس ششم)عاشق واقعی ،عارف راستین /از عشق آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران (شعر خوانی صبح ستاره باران) دندان معشوق ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز(شعر خوانی صبح ستاره باران) معشوق /عاشق ،خود شاعر شوخی روزگار است که مهد دموکراسی عالم(.... ،درس هشتم) اضافه استعاری عبور هواپیما از روی دریای مدیترانه همیشه آدمی را غرق دریای تصوّرات تاریخی میکند( .درس هشتم) فرهنگ و تمدّن فرانسوی را حتّی در دل دهات دورافتادۀ ایران مثل پاریز ،هم فرا برده است(درس هشتم) اضافه استعاری از دل یخچالی بزرگ بیرون میآید .از به سینۀ کویر سرازیر میشود و از دل ارگ مزینان سر بر میدارد( .درس نهم) اضافه استعاری آن روزگاری که باب علم بر روی فقیر و غنی ،روستایی و شهری باز بود و استادان بزرگ حکمت و فقه و ادب(درس نهم) اضافه استعاری سر میسپرد؛ نه به زور حاضر و غایب بل به نیروی ارادت و کشش ایمان( .درس نهم) اضافه استعاری در آن هنگام که بهار حیات علمی و اجتماعی اش فرا رسیده بود ،ناگهان منقلب شد( .درس نهم)درخت:استعاره از علم و فلسفه و کالم/ بهار حیات :استعاره ،حیات(مشبه) مانند سال (بهار مشبه به) است که فصل دارد. ما را از غربت زندان شهر به میهن آزاد و دامن گسترمان ،کویر میبُرد؛ نه ،بازمیگرداند( .درس نهم) اضافه استعاری سر در حلقوم چاه میبرد و میگریست(.درس نهم) اضافه استعاری غرق در این دریای سبز معلّقی که بر آن مرغان الماس پَر ،ستارگان زیبا و خاموش ،تک تک از غیب سر میزنند(.درس نهم)آسمان /ستارگان گلهای الماس شکفتند و آن جادّۀ روشن و خیال انگیزی که گویی یک راست به ابدیّت میپیوندد( :درس نهم) کهکشان راه شیری دیدارها همه بر خاک و سخنها همه از خاک! که آن عالم پُرشگفتی و راز ،سرایی سرد و بی روح شد(درس نهم) استعاره از مادیات آن باغ پر از گلهای رنگین و معطّر شعر و خیال و الهام و احساس در سموم سرد این عقل بی درد و بی دل پژمرد(درس نهم) آسمان در دامن معطّر چمنها سفرههای پرسخاوت ایل را گستردند و در کنارش نشستند( .روان خوانی بوی جوی مولیان) اضافه استعاری دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) برگ و بار :استعاره از آرزوها و امیدها استعاره (مشبه) :من و تو مانند درخت ،برگ و بار داریم /بهار :استعاره و نماد از انقالب و پیروزی /باغ :استعاره از ایران آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟(درس دهم) ایران قبل از انقالب امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو(درس دهم) ایران /انقالب و حرکت /میهن غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو(درس دهم) ازظلم و اندوه این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو(درس دهم) اضافه استعاری /زیبای های انقالب /استعاره از دوران انقالب با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم در باغ می ماند ای دوست گل یادگار من و تو(درس دهم)کشور /ازدستاورد های انقالب من می روم سوی دریا ،جای قرار من و تو(درس دهم) نماد.استعاره از انقالب تو نیز تیرانا! گشاده دستی و کرامت را از درختان میوه دار بیاموز (گنج حکمت تیرانا)از درختان … بیاموز :استعاره و تشخیص تو اگر آن مایه کرامت را از مادر به میراث می داشتی ،که هر بامداد بر سر تو زرافشانی می کند و ابر ،گوهر( .گنج حکمت تیرانا) مادر: استعاره از طبیعت /زر :استعاره از نور زرّین خورشید /گوهر :استعاره از باران 15 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه گودالی که از کنجکاوی گلوله توپ در خاک فراهم آمده بود( .درس یازدهم) اضافه استعاری از ردّ صدای شما میبایست پیدایتان میکردم(درس یازدهم) اضافه استعاری آه ،این ،سرِ بریده ماه است در پگاه؟ یا نه! سرِ بریده خورشیدِ شامگاه؟ (شعر خوانی شکوه چشمان تو) سرماه -سرخورشید خورشید ،بی حفاظ نشسته به روی خاک؟ ماه آمده به دیدن خورشید ،صبح زود یا ماه بی مالحظه افتاده بین راه؟(شعر خوانی شکوه چشمان تو) سر شهید خورشید رفته است سر شب سراغ ماه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) خورشید نخست :استعاره از سر شهید /ماه دوم :استعاره از سر شهید حُسنِ شهادت از همه حُسنی فراتر است(شعر خوانی شکوه چشمان تو) حُسن در مصراع دوم :استعاره از شهید ای مسلم شرف ،به کجا میکنی نگاه؟ (شعر خوانی شکوه چشمان تو)شهید با نام مسلم بن عقیل مورد خطاب واقع شده است. لبریز زندگی است نفسهای آخرت آورده مرگ گرم به آغوش تو پناه (شعر خوانی شکوه چشمان تو)استعاره ،جانبخشی یک کربال شکوه به چشمت نهفته است ای روضه مجسّمِ گودال قتلگاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) شهید چنین است سوگندِ چرخ بلند که بر بی گناهان نیاید گزند(درس دوازدهم) از فلک و آسمان سیاوش بدو گفت انده مدار کزین سان بود گردش روزگار(درس دوازدهم) اضافه استعاری داشتم میگفتم :آن شب نیز/سورت سرمای دی بیدادها میکرد /و چه سرمایی ،چه سرمایی(درس سیزدهم)استعاره و نماد از ستم چوبدستی منتشا مانند در دستش /،مست شور و گرم گفتن بود( .درس سیزدهم) اضافه استعاری اندکی استاد و خامش ماند؛ پس هماوای خروش خشم (درس سیزدهم) اضافه استعاری اکنون آن عمادِ تکیه و امّید ایرانشهر /شیرمردِ عرصه ناوردهای هول /پورِ زالِ زر جهان پهلو (درس سیزدهم) عماد :استعاره از رستم؛ رستم نماد همه پهلوانانی است که در جامعه دیگر مورد احترام و ارزش نیستند و با خدعه از میان رفته اند /تکیه :استعاره از ایران ‏ آن که هرگز -چون کلید گنج مروارید / -گم نمیشد از لبش لبخند / ،خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان( ،درس سیزدهم) خنده /دهان /دندان آری اکنون شیر ایران شهر /تهمتن گرد سجستانی /کوه کوهان ،مرد مردستان ،رستم دستان (درس سیزدهم) ایران /رستم /پهلوانان پهلوان هفت خوان /طعمه دام و دهان خوان هشتم بود( .درس سیزدهم) دهان خوان هشتم :اضافه استعاری /خوان هشتم :استعاره از چاه گفت در دل رخش ،طفلک رخش /آه /این نخستین بار شاید بود /کان کلید گنج مروارید او گم شد( .درس سیزدهم)خنده/دهان/دندان مرد نقّال از صدایش ضجّه میبارید و نگاهش مثل خنجر بود( :درس سیزدهم) به دشت دل ،گیاهی جز گل رویت نمیروید هر که داند گفت با خورشید راز چون بتابد آفتاب معرفت من این زیبا زمین را آزمودم ،میهن ،ای میهن! (شعر خوانی ای میهن) دل کی تواند ماند از یک ذرّه باز(درس چهاردهم)خداوند /خواسته های کوچک ،بهشت از سپهر این ره عالی صفت(درس چهاردهم) طریقت عرفان بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید(درس چهاردهم)اضافه استعاری /آتش :استعاره از عشق تنیده یاد تو ،در تار و پودم ،میهن ،ای میهن! بود لبریز از عشقت ،وجودم ،میهن ،ای میهن!(شعر خوانی ای میهن) تنیده یاد تو :استعاره (مشبه)؛ یاد تو مانند تار به وجود من تنیده شده است / .تار و پود :استعاره از همه وجود /بود لبریز از عشقت ،وجودم: استعاره ؛ عشق تو مانند بادهای است که وجود من را فراگرفته هدهد که پرندۀ دانایی بود و افسری بر سر داشت( .درس چهاردهم)کاکُل اکنون آرزویی بیش ندارم و آن این است که بدان گلشن خرّم بازگردم و در آن گلزار باصفا بیاسایم( .درس چهاردهم) بهشت زیبایی بهشت نیز پرتوی از جمال سیمرغ است( .درس چهاردهم) (جمال سیمرغ به خورشید تشبیه شده است). که من دست شاهان بگذارم و در بیابان های بی آب و علف در جستجوی سیمرغ سرگردان شوم؟ (درس چهاردهم) سختی های راه عشق در پیمودن راه و در هنگام گذشتن از دریاها و بیابان ها ،راهبر و پیشوایی باید داشته باشند( .درس چهاردهم) سختی های راه عشق روی ها چون زین بیابان در کنند صد هزاران سایه جاوید ،تو جمله سر از یک گریبان بر کنند(درس چهاردهم) وادی توحید گم شده بینی ز یک خورشید ،تو(درس چهاردهم)موجودات که سایه حق تعالی هستند /از ذات الهی و بودجه ابداً اجازۀ خریدن خرت و پرت تازه را نمیدهد (درس شانزدهم) جانبخشی هم دارد. 16 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات به زنم گفتم «:تو را به خدا بگو فالنی هنوز از خواب بیدار نشده و شرّ این غول بی شاخ و دُم را از سر ما بکن»(درس شانزدهم) مصطفی ولی به نظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد( .درس شانزدهم) مشکل کاه از خودمان نیست ،کاهدان که از خودمان است( .درس شانزدهم) غذا /شکم گویی جامه ای بود که درزی ازل به قامت زیبای جناب ایشان دوخته است( .درس شانزدهم) خداوند با همان زبان بی زبانی نگاه ،حقش را کف دستش می گذاشتم( .درس شانزدهم) زبان نگاه( اضافه استعاری) چشمش مثل مرغ سربریده مدام روی میز از این بشقاب به آن بشقاب می دوید … (درس شانزدهم)چشمش می دوید(.اضافه استعاری) قربانی در کمرکش دوازده حلقوم و کتل و گرده یک دوجین شکم و روده (درس شانزدهم)کمرکش حلقوم(.اضافه استعاری) درهمان بخور بخور که منظره فنا و زوالی آن غاز خدا بیامرز ،مرا به یاد بی ثباتی فلک و مکر و فریب جهان(درس شانزدهم) اضافه استعاری صدای غرّش تانک دوم از نزدیک به گوش میرسید ( .روان خوانی ارمیا) اضافه استعاری هوا را از من بگیر ،اما خنده ات را نه گل سرخ را از من مگیر /سوسنی را که می کاری( ،درس شانزدهم)خنده امّا خنده ات که رها می شود /و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید /تمامی درهای زندگی را /به رویم می گشاید( .درس هفدهم) خنده ات پرواز کنان :استعاره مکنیه(ذکر مشبه) /درهای زندگی :اضافه استعاری عشق من ،خندۀ تو /در تاریک ترین لحظه ها می شکفد (درس هفدهم)شکفتن خنده :استعارۀ مکنیه خندۀ تو ،در پاییز /در کنارۀ دریا /موج کف آلوده اش را /باید برفرازد(درس هفدهم)استعاره از گلخنده گل آبی ،گل سرخ کشورم که مرا می خواند( .درس هفدهم) پرچم شیلی ،تشخیص دلم میخواهد بر بال های باد بنشینم تا مگر روزی به پایان این دریای بی کران رسم (...گنج حکمت مسافر) اضافه استعاری /دنیا ستارگان را با درخشندگی جاودانی خود میبینم که راه هزاران ساله را در دل افالک میپیمایند (گنج حکمت مسافر) اضافه استعاری در یک جادۀ خلوت ،رهگذری به من نزدیک می شود؛ می پرسد مسافر ،بایست( .گنج حکمت مسافر) وجدان من از آن تو درست مانند نخستین باری که نام زیبای تو را تالوت کردم(.درس هجدهم) تالوت کردن نام:اضافه استعاری همان جا که شاید اینک دست زمان و صورت ظاهرش ،مرده نشانش بدهند(، .درس هجدهم) اضافه استعاری و تشخیص الهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز(نیایش لطف تو) عشق -عشق هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست(نیایش لطف تو) عشق یا اندوه عشق به سوزی ده کالمم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی(نیایش لطف تو) عشق دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو)جبین دلم :اضافه استعاری ،جانبخشی ندارد راه فکرم روشنایی ز لطفت پرتوی دارم گدایی(نیایش لطف تو)پرتو لطف :استعاره مکنیه اگر لطف تو نبود پرتوانداز (نیایش لطف تو)لطف … پرتوانداز :استعاره( مشبه)؛ لطف تو همچون چراغ پرتو دارد نمونه سوال امتحان نهایی ( -1مرداد)1403قسمت مشخص شده در عبارت زیر ،بیانگر کدام آرایۀ ادبی است. «گفتم به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم ،دامنی پر کنم هدیه اصحاب را». (-۲دی) 1399آرایه استعاره را در این بیت مشخص کنید و مفهوم آن را بنویسید « .برکن ز بن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم برکند» ( -3دی )1398با توجه به نوشته زیر در کدام یک از ترکیب های مشخص شده آرایه استعاره وجود دارد؟ «آن شب نیز ماه با تاللو پرشکوهش از راه رسید و گلهای الماس شکفتند». (-4تألیفی) آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید« .تو قلب فسردۀ زمینی از درد ورم نموده یک چند» (استعاره /جناس) (-5دی)1400با توجه به عبارت زیر به سوال پاسخ دهید .کدام واژه «استعاره» است مفهوم آن چیست؟ «فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد». (-6خرداد )140۲در مصراع نخست بیت زیر ،کاربرد آرایه های کنایه و ......................مشهود است. 17 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 «دل چه بندی در این سرای مجاز؟ بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات نام دبیر :محمد بنی نعمه همت پست کی رسد به فراز؟» ( -7خرداد)1403آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید «.از سیم به سر یکی کله خود/ز آهن به میان یکی کمربند»(استعاره -حس آمیزی) ( -8تألیفی) «آتش» در مصراع «هرکه این آتش ندارد ،نیست باد» چه آرایهای را پدید آورده است؟ ( -9خرداد 1399تجربی و ریاضی) در سرودۀ « اما خنده ات که رها می شود /و پروازکنان من را در آسمان می جوید /تمام درهای زندگی را /به رویم می گشاید ».ترکیب «درهای زندگی» ،یک اضافۀ استعاری است یا تشبیهی؟ ( - 10تألیفی)در سرودۀ « عشق من ،خندۀ تو /در تاریک ترین لحظه ها می شکفد /بخند زیرا خنده تو برای دستان من شمشیری است آخته» الف) کاربرد«استعاره» در قسمت های مشخص شده را توضیح دهید. پاسخنامه-1 :خداوند-۲بنا(ستم)-3گل های الماس-4استعاره -5فرش زمردین(گل ها و سبزه ها) -6استعاره«سرای مجاز» -7استعاره -8استعاره -9اضافۀ استعاری -10خنده به گلی تشبیه که از ویژگی های آن شکفتن است. -7سجع :یکسانی دو واژه در واج یا واجهای پایانی و وزن یا هر دوی آنها. نکته :آرایۀ سجع در کالمی دیده میشود که حداقل دو جمله باشد؛ زیرا سجعها باید در پایان دو جمله بیایند اگر آخر دو جمله کلمات یکسان باشند ماقبل آن ذکر می شود درست مانند قافیه که در پایان مصراعها یا بیتها میآید .مثال :منّت خدای را عزّ و جَل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت نکته :گاهی اوقات یه جمله کامل ذکر میشه و جملۀ دیگه از آخر کلماتی حذف می شود( حذف به قرینۀ لفظی) مانند :هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّحِ ذات نکته :سجع به سه دسته تقسیم می شود :الف) سجع مُطّرف ب) سجع متوازن ج) سجع متوازی الف) سجع مُطّرف آن است که دو کلمه در حرف یا حروف آخر یکسان می باشند ولی هموزن نیستند مثل :رنج -مرنج ب) سجع متوازن آن است که دو کلمه هم وزن می باشند ولی در حروف یا حرف آخر یکسان نیستند (بالعکس سجع مُطّرف) مثل :باطل -ضایع ج) سجع متوازی آن است که دو کلمه هم هم وزن می باشد و هم در حرف یا حروف آخر یکسان هستند .مثل :جام -کام مثال های کتاب فارسی3 فراش باد صبا را گفته تا فَرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد( .درس اول) هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّحِ ذات( .درس اول) باران رحمت بی حسابش همه را رَسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کَشیده( .درس اول) پرده ناموس بندگان به گناه فاحش نَدَرد و وظیفه روزی به خطای منکر نَبُرد( .درس اول) درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کاله شکوفه بر سر نهاده( .درس اول) در خبر است از سرور کائنات و مَفخر موجودات و رحمت عالمیان و صَفوَتِ آدمیان و تتمه دَور زمان محمد مصطفی(درس اول) عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جایی مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید( .درس ششم) تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند( .گنج حکمت به جوانمردی کوش) به حقیقت داند که از شما بسیار کالنترم و جهان از شما زیادت دیده ام و بار بیشتر کشیده ام( .گنج حکمت کالن تر و اولی تر) نمونه سوال امتحان نهایی ( -1خرداد 1400انسانی) آرایۀ متناسب با قسمت های مشخص شده را در کمانک مقابل انتخاب کنید. از جمله نام های حسن یکی جمال است و یکی کمال (سجع – موازنه) (-۲تالیفی) در عبارت«بدان از جمله نام های حسن یکی جمال است و یکی کمال» کدام واژه ها «سجع» دارند؟ (-3خرداد ) 1403واژه های مشخص شده ،در دو جملۀ زیر خلق کنندۀ کدام آرایۀ مشترک هستند؟ الف) بدان از جمله نام های حسن یکی جمال است و یکی کمال ب) بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد پاسخنامه -1:سجع-۲جمال و کمال-3سجع 18 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه -8تشخیص :هر گاه ویژگی های انسان را به غیر انسان نسبت دهیم « شخصیت بخشی» یا « تشخیص » می گویند. جان بخشیدن /تشخیص بخشیدن /شخصیت بخشیدن /آدم گونگی /آدم انگاری /آدم نمایی نکته :راه های پیدا کردن تشخیص: الف)فعل یا عملی که برای انسان باشد و به غیر انسان نسبت داده شود .مانند :سورت سرمای دی بیدادها میکرد /و چه سرمایی ،چه سرمایی ب)اضافه استعاری :در مبحث استعاره مفصل بیان شد .مانند :بالِ نسیم /فورانِ خشم ج)بعد از ای یا الف ندا اسم غیر انسانی ذکر شود (به شرط اینکه معنا عوض نشود).مانند :ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می کنی نکته :هر تشخیصی استعاره می باشند.مانند :برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو مثال های کتاب فارسی3 درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کاله شکوفه بر سر نهاده( .درس اول) تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر ،چهر دلبند(درس پنجم) نسبت دادن روی و چهره به دماوند و نهفته شدن از مردم چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند(درس پنجم) جور گردون :جان بخشی / ،خموش گشتن زمین :جان بخشی بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی تو ای دماوند(درس پنجم) مشت کوبیدن زمین به فلک خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش خوش همی خند(درس پنجم) سخن گفتن ،خندیدن و خاموش نبودن دماوند همچو نی زهری و تَریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟(درس ششم) محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست (درس ششم) تابستان گرم و مهربان و نوازشگر /هر صخرۀ سنگش و سنگریزه اش آیات وحی را بر لب دارد /قلب آن کویر بی فریاد (درس نهم) دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) غم سوخت :جانبخشی امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو(درس دهم) خورشید … است برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو(درس دهم) با گل بخوانیم :جانبخشی ،استعاره (مشبه) چنین است سوگندِ چرخ بلند مگر کآتش تیز پیدا کند که بر بی گناهان نیاید گزند(درس دوازدهم) سوگند چرخ :جانبخشی استعاره گنه کرده را زود رسوا کند(درس دوازدهم) یادم آمد هان! /داشتم میگفتم :آن شب نیز/سورت سرمای دی بیدادها میکرد /و چه سرمایی ،چه سرمایی(درس سیزدهم) مرد نقّال -آن صدایش گرم ،نایش گرم /آن سکوتش ساکت و گیرا /و دمش ،چونان حدیث آشنایش گرم (درس سیزدهم) باز چشم او به رخش افتاد -اما… وای /دید /رخش زیبا رخش غیرتمند /رخش بی مانند (درس سیزدهم) ور بپرسی راست گویم راست /قصّه بی شک راست میگوید /میتوانست او اگر میخواست /لیک…(درس سیزدهم) هشت جنّت نیز این جا مرده ای است هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است(درس چهاردهم) مرغان از سختی وحشت کردند ...امّا کسانی که همّت یارشان بود .روزگار سفر هم سخت طوالنی شد( .درس چهاردهم) امّا خنده ات که رها می شود /و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید (درس هفدهم) خنده ات می جوید :جانبخشی گل آبی ،گل سرخ کشورم که مرا می خواند( .درس هفدهم) آیا چیزی در مخیلۀ آدمی میگنجد که قلم بتواند آن را بنگارد / ،اما جان صادق من آن را برای تو ترسیم نکرده باشد؟(درس هجدهم) عشق جاودانی ،همواره معشوق را جوان میبیند( .درس هفدهم)عشق ...می بیند به سوزی ده کالمم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی(نیایش لطف تو)گدایی کردن آتش :جانبخشی دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو)جبین دلم :اضافه استعاری ،جانبخشی نمونه سوال امتحان نهایی (-1خرداد 1400تجربی -ریاضی) آرایۀ درست را از داخل کمانک مقابل آن انتخاب کنید. صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب تا شد تهی از خویش و نی اش نام نهادند (تشخیص -تضمین) (-۲خرداد)140۲آرایۀ مناسب بیت را برگزینید .زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر /بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست ( تشخیص -متناقض نما) 19 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه ( -3تالیفی) آرایۀ درست را از داخل کمانک مقابل آن انتخاب کنید. راه هزاران ساله را در دل افالک میپیمایند تا به سرمنزل غایی سفر خود برسند؛ (حُسن تعلیل -تشخیص) (-4تالیفی) در سرود زیر ،دو نمونه آرایه« تشخیص» بیابید و بنویسید. « این گونه است که عشق جاودانی همواره معشوق را جوان میبیند /و نخستین احساس عشق را در جایی میجوید که خود در آنجا به دنیا آمده است /همان جا که شاید اینک دست زمان و صورت ظاهرش مرده نشانش دهد». ( -5خرداد 1399انسانی) با توجه به نوشتۀ ،به پرسش پاسخ دهید « .زمزمه لطیف و سبک و مالیم شما گمان مرا تایید کرد .کجا می توانست مخفیگاه من باشد ،در زمانی که ماه داشت سربلند از پشت ابرهای تیره بیرون می آمد؟» کدام واژه دارای آرایۀ تشخیص است؟ ( -6دی )1401با توجه به رباعی زیر ،به پرسشها داده شده ،پاسخ دهید. زین پیش دالورا ،کسی چون تو شگفت /حیثیت مرگ را به بازی نگرفت!» «کس چون تو طریق پاک بازی نگرفت /با زخم نشان سرفرازی نگرفت آرایههای ادبی «تشخیص» و «کنایه» را در مصراع پایانی مشخص کنید. پاسخنامه-1 :تشخیص -۲تشخیص -3تشخیص-1 -4عشق میبیند می جوید -۲دست زمان -5ماه -6تشخیص :مرگ -کنایه :به بازی نگرفت. -9کنایه :معنای لغوی کنایه ،پوشیده سخن گفتن است .در اصطالح ادبیات کنایه به سخنی گفته می شود که معنای دور و معنای نزدیک دارد اما معنای نزدیک آن منظور گوینده نیست .کسی که در سخنان خود کنایه را به کار می برد قصد دارد منظور و مقصود خود را به طور غیر مستقیم به مخاطب به فهماند. نکته :عبارت یا تکه عبارتی که معنای واقعی خود به کار نمی رود (معنای غیر واقعی آن منظور است). نکته :کنایه گاهی اوقات به صورت یک واژه یا یک ترکیب مطرح می شود ولی در اصل فشرده یک جمله است. مثال های کتاب فارسی3 از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش به در آید(درس اول) از دست و زبان کسی بر آمدن :کنایه از توانایی داشتن /از عهده به در آمدن :کنایه از توانایی داشتن. باران رحمت بی حسابش همه را رَسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کَشیده( .درس اول) باران رحمت بی حسابش همه را رسیده :کنایه از بخشندگی خدا /خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده :کنایه از بخشندگی خدا پرده ناموس بندگان به گناه فاحش نَدَرد و وظیفه روزی به خطای منکر نَبُرد( .درس اول) پرده دریدن :کنایه از رسوا کردن ،فاش کردن راز ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری(درس اول) به کف آوردن :کنایه به دست آوردن هر گه که یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار ،دست انابت به امید اجابت به درگاه حق (،درس اول) پریشان روزگار :کنایه از بدبخت یکی از صاحبدالن سر به جَیبِ مراقبت فروبرده بود(،درس اول) سر به جیب فروبردن :کنایه از گوشه نشینی،تامل کردن بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت! (درس اول) دامن از دست رفتن :کنایه از اختیار از دست دادن ،از خود بی خود شدن گفت :جرمِ راه رفتن نیست ره هموار نیست(درس دوم) هموار نبودن راه :کنایه از گستردگی فساد در جامعه گفت از بهر غَرامت جامه ات بیرون کنم گفت :پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست(درس دوم) جامه ات را بیرون کنم :کنایه ،آن را از تو میگیرم /جز نقشی ز پود و تار نیست :کنایه از «نخ نما بودن ،فرسودگی و بی ارزشی» گفت :می بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی (درس دوم) بی خود شدن :کنایه از شدت مستی بگفت انده خرند و جان فروشند(درس دوم) انده خریدن :کنایه از تحمّل کردن غم واندوه /جان فروختن :کنایه از جان فشانی کردن بگفتا جان فروشی در ادب نیست /بگفت از عشقبازان این عجب نیست(درس دوم) جان فروشی :کنایه از جان دادن ،جان فشانی کردن بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک /بگفت آنگه که باشم خفته در خاک(درس دوم) فراموش کردن عشق کسی /مُرده همّت از باد سحر میطلبم گر ببرد خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است(درس سوم) به طرف چمن است :کنایه از این که آزاد است فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش جامهای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم بنمایید که هر کس نکند مثل من است(درس سوم) فکری بنمایید :کنایه از کاری انجام دهید بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است(درس سوم) از نابود کن /بی ارزش بودن ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است(درس سوم) قدرت بخشیدن و به پادشاهی رساندن 20 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 هرگز دلـم برای کـم و بیش غـم نداشـت در دفـتر زمـانه فـتـد نامـش از قـلـم نام دبیر :محمد بنی نعمه آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت(درس سوم) وابسته به مادیات نبودن هر ملّتی که مردم صاحب قلم نداشت(درس سوم) فراموش شدن /نویسنده ،اندیشمند با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است (درس سوم) تهی بودن جیب از مال :تهیدستی /تهی بودن جام از می :نداشتن رفاه و خوشی در لحظات اوّل عملیات که خطوط دشمن شکسته شد ،پشت سر نیروهای ما ارتفاعات موسوم به «کلّه قندی» بود که دشمن با استقرار سالحهای زیادی قلّه را در دست داشت(درس سوم گنج حکمت :خاکریز) از شکست و عقب نشینی /دراختیار داشت ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند(درس پنجم) زندانی بودن تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر ،چهر دلبند(درس پنجم) گرامی و عزیز خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش خوش همی خند(درس پنجم) از افسردگی بدر آمدن پنهان مکن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند(درس پنجم) از دردمند و سرد و گرم روزگار چشیده گر آتش دل نهفته داری سوزد جانت به جانت سوگند(درس پنجم) از نابود شدن ای مادر سرسپید بشنو این پند سیاه بخت فرزند(درس پنجم) (اشاره به برف قله دماوند) /از بدبخت برکش ز سر آن سپید معجر بنشین به یکی کبود اورند(درس پنجم) دوری از گوشه نشینی ،ضعف و خاموشی /قدرتنمایی کردن، فرمانروایی کردن بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز هم این نژاد و پیوند(درس پنجم) نابود کردن /موازنه دال خموشی چرا؟ چو خُم نجوشی چرا؟ برون شد از پرده راز ،پردهپوشی چرا؟ (درس پنجم) ساکت بودن از دیوار راست باال رفتن :کنایه از انجام کار دشوار/کار دست کسی دادن :کنایه از دچار مشکل(روان خوانی جاسوسی که االغ بود) علف و خار را پوزه میزند :کنایه از خوردن /به دنبال نخود سیاه فرستادن :به کار بیهوده گماردن برای فریب /کار دست کسی دادن : دچار مشکل کردن /با یک کاسه ماست … دوغ درست کردن :کار نشدنی انجام دادن (روان خوانی جاسوسی که االغ بود) سر در آوردن :کنایه از دریافتن /این جای کار را دیگر نخوانده بودیم :پیش بینی نمی کردیم ،طبق برنامه پیش نرفت /چهار نعل :کنایه از به تاخت ،تند /مو به مو :دقیق /به باد دادن :نابود کردن /شاخ در آوردن :شگفت زده شدند (روان خوانی جاسوسی که االغ بود) سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق (درس ششم) از درد و رنج کشیدن من به هر جمعیّتی ناالن شدم جفت بدحاالن و خوش حاالن شدم (درس ششم) جفت شدن :کنایه از همراهی و همنشینی پردههایش پردههای ما درید(درس ششم) «پرده دریدن» کنایه از رسوا و فاش کردن راز یا حجاب های راه را برداشتن نی ،حدیث راه پر خون میکند در غم ما روزها بیگاه شد قصههای عشق مجنون میکند(درس ششم) دشوار و خطرناک روزها با سوزها همراه شد (درس ششم) اینکه سپری شد روزها گر رفت ،گو رو ،باک نیست درنیابد حال پخته هیچ خام تو بمان ،ای آن که جز تو پاک نیست (درس ششم) بی اهمّیّتی. پس سخن کوتاه باید ،والسّالم(درس ششم) عارف راستین و باتجربه /انسان بی بهره از عشق ،بی تجربه هر که دامن او را بگیرد و از او حاجت طلبد( .گنج حکمت آفتاب جمال حق) متوسل شدن عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جایی مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید( .درس هفتم) نشان ندادن خود هر جا که رسد ،سوزد و به رنگ خود گرداند( .درس هفتم) سوختن :نابود کردن در عشق کسی قدم نهد کِش جان نیست با جان بودن به عشق در سامان نیست(درس هفتم) وارد شدن /گرفتار تعلّقات مادّی بودن خودبین و پرکین باشد ،و خودرای بود .عاشقی بی خودی و بی رایی باشد( .درس هفتم) مغرور و متکبّر آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران (شعر خوانی صبح ستاره باران) بامداد پرستاره ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند وین نغمه محبّت بعد از من و تو ماند کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران (شعر خوانی صبح ستاره باران) از دست دادند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران(شعر خوانی صبح ستاره باران) از ماندگاری تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران(شعر خوانی صبح ستاره باران) جهان برپاست رم ،پایتخت ایتالیا ،شهری است قدیمی ،دیوارهای قطور و باروهای دود خوردۀ آن به زبان حال بازگو میکند که روزگاری از فراز همین برجها ،فرمان به سواحل دریای سیاه داده میشده و کرانههای فرات ،خط از کرانۀ رود تیبر میخواندند و امّا دنیا همیشه به یک رو 21 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه نمیماند .آخرین چراغ امپراتوری روم را موسولینی روشن کرد (درس هشتم)دود خوردۀ :کنایه از قدیمی /خط میخواندند :کنایه از فرمانبری می کردند /چراغ روشن کردن :کنایه از رونق دادن یک روز دنیایی به روم چشم داشت و از آن چشم میزد؛ (درس هشتم) چشم داشت :از توجه داشتن /چشم میزد« :میترسید» خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند(درس هشتم) از جان باختن مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند(درس هشتم) امیدواری /غمگین از این جا درختان کهنی که سالیانی دراز سر بر شانه هم داده اند( ،درس نهم) نزدیک به هم بوده اند باب چیزی بودن :وجود امکان پذیرش /سر میسپرد :فرمان بردن ،تسلیم شدن /چشمها به او بود :توجه(درس نهم) حوزۀ گرم و چراغ ..روشن نگاه دارد :رونق دادن /آمدنم به این جهان :ازتولد(درس نهم) کناره گرفت :گوشه نشین شد /پامان به ده باز بود :رفت و آمد داشتیم(درس نهم) دست و پاگیر نشده بودیم :گرفتار نشده بودیم /.چشم به راهش بودیم :منتظر بودن(درس نهم) گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلّقی که بر آن مرغان الماس پَر( :درس نهم) غرق چیزی شدن :کنایه از مسحور شدن شاهراه علی ،راه مکّه! شگفتا که نگاههای لوکس مردم آسفالت نشین شهر ،آن را کهکشان میبیند(درس نهم) از شهری کلمات را کنار زنید و در زیر آن ،روحی را که در این تلقّی و تعبیر پنهان است ،تماشا کنید( .درس نهم) عدم توجّه به ظاهر این علم عددبین مصلحت اندیش آلود و من آن شب ،پس از گشت و گذار در گردشگاه آسمان(،درس نهم) حسابگر پشت قاش زین نشستم :اینکه سوارکاری کردم /به سر بردن :گذراندن /قند در دل آب شدن :شادمان شدن /پشت میز و نیمکت مدرسه ام مینشانند :کنایه از این که به درس خواندن واداشتن /قلم به دستم میدهند :کنایه از این که به خواندن و نوشتن وداشتن دربست بودن: کنایه تحت اختیار بودن /زندگی پر زرق و برق :کنایه از جلوه و زیبایی ظاهری داشتن /سر و کلهّ کسی پیدا شد :کنایه از اینکه از راه رسید /اسم و رسم داشتن:کنایه از اصیل و با ارزش بودن /سفرۀ رنگین :کنایه از پر زرق و برگ( /روان خوانی بوی جوی مولیان) بر سر سفره نشستن :کنایه از مهمان شدن/رنگین بودن سفره :کنایه از غذاهای متنوع /زبانزد:مشهور /زمین گیر :کنایه از ناتوان /دو کالس یکی می کردم :کنایه ازجهشی می خواندم /دل خوشی:کنایه از شادی اندک و امید کم /بار سفر را بستند :کنایه از آماده سفر /سر در گریبان بودم :کنایه از این که گوشه گیر و اندوهگین بودم /از بیخ و بن براندازم :کنایه ازکامال نابود کردن(روان خوانی بوی جوی مولیان) سری … زدم :کنایه از این که ناگهان و به مدت کوتاه به جایی رفتن /دلم گرفت :کنایه از اینکه اندوهگین شدم /چشم پوشیدم :کنایه از صرف نظر کردم /حلقه به درها کوفتم :کنایه از تالش کردن /از… سر در آوردم :از این که کارمند … شدم /صندلی و میزی به دست آوردم: اینکه شغلی پیدا کردم /شاهین تیز بال افقها بودم .زنبوری طفیلی شدم و به کنجی پناه بردم :تشبیه ،مفهوم عبارت آن است که آزادی و بزرگ منشی داشتم؛ امّا به فرومایگی و خواری افتادم / .به کنجی پناه بردم :از اینکه گوشه گیر شدم(روان خوانی بوی جوی مولیان) به آب چشمه دست نمیتوان برد ،ماست … میبریم :کنایه از سردی هوا /جوجه کبک ها ،خط و خال انداخته اند :کنایه از اینکه بزرگ شده اند /چشم به راه بودن :کنایه از منتظر بودن (روان خوانی بوی جوی مولیان) آب خوش از گلویش پایین نمیرود :کنایه از این که آسایش و آرامش ندارد /.ریگ آموی پرنیان شد :تشبیه،تناقض ،کنایه از این که دشواریها از میان رفت /پا به رکاب گذاشتم :کنایه از این که آماده سفر شدم(روان خوانی بوی جوی مولیان) تهران را پشت سر نهادم :کنایه از این که ترک کردم /آب جیحون فرو نشست :کنایه از این که دشواریها از میان رفت /نبستن گندم ها: کنایه از نرسیدن(روان خوانی بوی جوی مولیان) امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) بوی بهار می آید :کنایه از اینکه زمان نتیجه گرفتن ما فرا می رسد امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو(درس دهم) خورشید … است :کنایه از این که جایگاه ما بلند گشته است. این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو(درس دهم) از رشد یافتن و پیشرفت با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم در باغ می ماند ای دوست گل یادگار من و تو(درس دهم) از مرگ ،شهادت تیرانا! من از طبیعت آموختم که همانند با درختان بارور بی آنکه زبان به کمتر داعیه ای گشاده باشم ،سراسر کرامت باشم و سراپا گشاده دستی ،بی هیچ گونه چشمداشتی به سپاسگزاری یا آفرین( .گنج حکمت تیرانا) 22 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه زبان به چیزی گشودن :سخن گفتن /سراپا :کنایه از همه وجود /گشاده دستی :کنایه از سخاوت و بخشندگی /چشمداشت :کنایه از توقع و انتظارداشتن ‏ از بوستان و پالیز که به هر بهار سراپا شکوفه باشی و پای تا سر گل( ...گنج حکمت تیرانا) از همه وجود. می بایست همانند با درختان بارور ،بخشندگی و ایثار را سراپا دست باشی( .گنج حکمت تیرانا) بخشنده باشی پاهایم سست شده :کنایه از احساس ضعف کردن/قدم از قدم برداشتن :کنایه از راه رفتن /حرف کسی را زیر پا گذاشتن :کنایه از نافرمانی/ حرفتان را بشنوم :کنایه از اطاعت کنم /صحبت امروز و دیروز نیست :کنایه از اینکه همیشگی است /عشقم به این بود :کنایه از عالقه بسیار/ سر زدن :کنایه از سراغ کسی رفتن /کز کردم:کنایه از تنها ماندن /گرم و پرشور حرف زدن :کنایه از گیرا و با جذبه و هیجان انگیز سخن گفتن /دلم را گرم کرد :امیدوارم کرد /از جا کنده شدن :کنایه از جهیدن /آغوش گشودید :استقبال کردید( .درس یازدهم) هم میتوانستم و میخواستم که چون دیگر بچّهها در گوشهای خودم را گم کنم( .درس یازدهم) از محو و نابود کردن پا جای پای کسی گذاشتن :از کسی پیروی کردن /هضم شدن:کنایه از محو و ضعیف شدن /آخرین رمقهایشان را … میریختند :کنایه از اینکه با آخرین توانشان تیر درمی کردند / .آتش به پا کردن :مجاز و کنایه از شلیک کردن (درس یازدهم) تکبیرگفتن :در اینجا کنایه از موفق شدن و انهدام نیروی دشمن /بال درآوردم :استعاره ،کنایه از نهایت شادی /دست گرفتن :کنایه از«رهبری و کنترل کردن» /خاموش شدن :کنایه از شهید شدن(درس یازدهم) ترسم تو را ببیند و شرمندگی کِشد یوسف ،بگو که هیچ نیاید برون ز چاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) از اینکه خود را آشکار نکند. شاهد نیاز نیست که در محضر آورند در دادگاه عشق رگ گردنت گواه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) از جان باختن و شهادت از اشتیاق کیست که چشمت کشیده راه؟(شعر خوانی شکوه چشمان تو) به راه چشم دوخته شده است؛ به راه مینگری و منتظر هستی ای مسلم شرف ،به کجا میکنی نگاه؟ (شعر خوانی شکوه چشمان تو)به ماجرای مسلم بن عقیل پیک امام حسین به سوی کوفیان یک کربال شکوه به چشمت نهفته است چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی وزین دخترِ شاه هاماوران ای روضه مجسّمِ گودال قتلگاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) از بسیار بباید زدن سنگ را بر سبوی(درس دوازدهم)ضرب المثل وکنایه از آزمایش و امتحان پراندیشه گشتی به دیگر کران(درس دوازدهم) نگران و مضطرب شدن جهاندار ،سودابه را پیش خواند همی با سیاوش به گفتن نشاند(درس دوازدهم) «رو به رو کردن» سرانجام گفت ایمن از هر دوان نگردد مرا دل ،نه روشن روان(درس دوازدهم) از نبودآرامش ،بد گمانی همان به کزین زشت کردار دل بشویم کنم چاره دل گُسِل(درس دوازدهم) از خود را رها کردن ،آسوده کردن خیال بیامد دوصد مردِ آتش فروز دمیدند گفتی شب آمد به روز(درس دوازدهم)از تاریک شدن هوا سراسر همه دشت بریان شدند هشیوار و با جامههای سپید یکی تازی ای بر نشسته سیاه پراگنده کافور بر خویشتن رخ شاه کاووس پرشرم دید به نیروی یزدان نیکی دهش بر آن چهر خندانش گریان شدند(درس دوازدهم)از غمگین و ناراحت شدن ،در سوز و گداز بودن لبی پُر ز خنده دلی پُر امید(درس دوازدهم) خندان ،کنایه از شادمان بودن همی خاک نعلش بر آمد به ماه(درس دوازدهم) سرعت و تاخت و تاز اسب چنان چون بود رسم و ساز کفن(درس دوازدهم) از آماده شدن برای مرگ سخن گفتنش با پسر نرم دید(درس دوازدهم) سخن گفتن نرم :کنایه از مهربانی کردن کزین کوه آتش نیابم تپش(درس دوازدهم) از ترسیدن سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت(درس دوازدهم) غمگین شدن یکی دشت با دیدگان پر ز خون که تا او کی آید ز آتش برون(درس دوازدهم) از شدت غم و اندوه ،خون گریه کردن چنان آمد اسپ و قبای سوار که گفتی سمن داشت اندر کنار(درس دوازدهم)از آرامش و تندرستی و آسیب ندیدن همی کَند سودابه از خشم موی همی ریخت آب و همی خَست روی(درس دوازدهم) از شدت خشم و اندوه دست دراز کردن :کنایه از غارت و تجاوز کردن /ور آوردن :کنایه از غلبه کردن(گنج حکمت به جوانمردی کوش) هر که فریادرس روز مصیبت خواهد گو در ایام سالمت به جوانمردی کوش(گنج حکمت به جوانمردی کوش)از یاری رساندن 23 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 بندۀ حلقه به گوش ار ننوازی برود پادشاهی که طرح ظلم افکند نام دبیر :محمد بنی نعمه لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش(گنج حکمت به جوانمردی کوش)از فرمانبردار و مطیع پای دیوار مُلک خویش بکند(گنج حکمت به جوانمردی کوش) طرح افکندن :کنایه از بنانهادن /طرح ظلم افکندن :کنایه سبب گسترش ظلم شدن /کندن پای دیوار :کنایه از نابود کردن سورت سرمای دی بیدادها میکرد /و چه سرمایی ،چه سرمایی(درس سیزدهم) جانبخشی ،کنایه از شدت سرما همگنان را خون گرمی بود / .مرد نقال آتشین پیغام ( /درس سیزدهم)صمیمیت و مهربانی /گیرایی سخن ،حس آمیزی آن سکوتش ساکت و گیرا /و دمش ،چونان حدیث آشنایش گرم (درس سیزدهم) گرم بودن دم :کنایه از گیرایی کالم مست شور و گرم گفتن بود( .درس سیزدهم)هیجان همه وجودش را فراگرفته بود /سرگرم سخن گفتن با تمام وجود همگنان خاموش /گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید / ،پای تا سر گوش(درس سیزدهم) از بسیار دقیق گوش دادن این گلیم تیره بختیهاست /خیس خون داغ سهراب و سیاوشها / ،روکش تابوت تختی هاست(درس سیزدهم) بدبخت بودن /تر و تازه بودن /ملی بودن ماجراست، ‏ آن که هرگز -چون کلید گنج مروارید / -گم نمیشد از لبش لبخند / ،خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان( ،درس سیزدهم) لبخند همیشگی داشتن در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود / :پهلوان هفت خوان اکنون /طعمه دام و دهان خوان هشتم بود( .درس سیزدهم) گم بودن: کنایه از ناپیدا بودن /طعمه بودن :کنایه گرفتار بودن بس که زهر زخمها کاریش /گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت میخوابید(درس سیزدهم) از اینکه مرگ رخش رسیده بود. آه /این نخستین بار شاید بود /کان کلید گنج مروارید او گم شد( .درس سیزدهم) لبخند نزدن ،ناراحت شدن رخش بی مانند /با هزارش یاد بود خوب خوابیده است …(درس سیزدهم) مرده است مرد نقّال از صدایش ضجّه میبارید و نگاهش مثل خنجر بود( :درس سیزدهم) بسیار اندوهناک تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی فدای نام تو ،بود و نبودم ،میهن ،ای میهن! (شعر خوانی ای میهن) همه وجود به هر مجلس ،به هر زندان ،به هر شادی ،به هر ماتم (شعر خوانی ای میهن)در هر حالتی اگر مستم اگر هشیار ،اگر خوابم اگر بیدار به سوی تو بود روی سجودم ،میهن ،ای میهن! (شعر خوانی ای میهن)در هر حالتی هدهد که پرندۀ دانایی بود و افسری بر سر داشت ،گفت :ای یاران من بیشتر از همه شما جهان را گشته ام (درس چهاردهم) با تجربه ام شیرمردی باید این ره را شگرف زان که ره دور است و دریا ژَرف ژرف(درس چهاردهم) شجاع برخی از مرغان از همراهی باز ایستادند و زبان به پوزش گشودند( .درس چهاردهم) از منصرف شدن /از سخن گفتن هر که داند گفت با خورشید راز کی تواند ماند از یک ذرّه باز(درس چهاردهم) نزدیک شدن و هم سخنی چه جای آن است که من دست شاهان بگذارم و در بیابان های بی آب و علف درجستجوی سیمرغ سرگردان شوم(درس چهاردهم)رها کنم مرغان جملگی شیدا و دلباخته گشتند؛ بهانه ها یک سو نهادند و خود را آماده ساختند (درس چهاردهم)عاشق /رها کردن مال ،اینجا بایدت انداختن مِلک اینجا بایدت درباختن(درس چهاردهم) رها کردن بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید(درس چهاردهم) گرفتار شدن عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو سوزنده و سرکش بود(درس چهاردهم) چاالک /نافرمانی بعد از آن بنمایدت پیش نظر معرفت را وادی ای بی پا و سر(درس چهاردهم) بی انتها بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید(درس چهاردهم)از گرفتار شدن عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو سوزنده و سرکش بود(درس چهاردهم) از چاالک /تشخیص،کنایه از نافرمانی هشت جنّت نیز این جا مرده ای است هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است(درس چهاردهم) از بی ارزش بودن /کنایه از بی ارزشی روی ها چون زین بیابان در کنند جمله سر از یک گریبان بر کنند(درس چهاردهم)رو در کردن :کنایه از عبور کردن /سر از یک گریبان بر کردن :کنایه از به وحدت رسیدن عدّه ای در همان مرحله نخست از پا در آمدند .و بسیاری در دومین منزل به زاری زار جان سپردند .امّا کسانی که همّت یارشان بود .روزگار سفر هم سخت طوالنی شد( .درس چهاردهم)طاقت نیاوردن در کاری /در بدترین وضعیت /از«مُردن» /صبر و استقامت داشتن/جان همگی را خواب در ربود .به شادمانی در یکدیگر نگریستند( .درس چهاردهم) از فرا گرفتن /از به خود توجه کردن 24 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 محو او گشتند آخر بر دوام بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات نام دبیر :محمد بنی نعمه سایه در خورشید گم شد والسّالم(درس چهاردهم) یکی شدن از شما بسیار کالنترم و جهان از شما زیادت دیده ام و بار بیشتر کشیده ام( .گنج حکمت کالن تر و اولی تر) با تجربه بودن در اداره با هم قطارها قرار و مدار گذاشته بودیم ،دوستان نوش جان نموده( ،درس شانزدهم) هم ردیف بودن /خوردن فوراً مسئلۀ میهمانی و قرار با رفقا را با عیالم که به تازگی با هم عروسی کرده بودیم در میان گذاشتم ...در این موقع درست جلوشان درآیی، (درس شانزدهم) از مطرح کردن /توانایی خود را به دیگری نشان دادن؛ خوب پذیرایی کردن همان رتبههای باال را وعده بگیر و ما بقی را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند ».گفتم« :ای بابا ،خدا را خوش نمیآید ،این بدبختها سال آزگار یک بار برایشان چنین پایی میافتد و شکم ها را مدتی صابون زده اند که کباب غاز بخورند و ساعت شماری میکنند .چطور است از منزل یکی از دوستان و آشنایان یک دست دیگر ظرف و لوازم عاریه بگیریم؟»(درس شانزدهم) دعوت کردن /از دعوت را پس گرفتن، حذف کردن /از انتظار کشیدن بیهوده /از اتفاق افتادن ،پیش آمدن موقعیت /وعدۀ به خود دادن ،دل خوش کردن /ازلحظه شماری کردن با اوقات تلخ گفت :این خیال را از سرت بیرون کن که محال است(.درس شانزدهم)خشمگین ،ناراحت و افسرده بودن /فراموش کردن. ‏ دو رنگ پلو و چند جور خورش با تمام مخلّفات رو به راه شده است .در تخت خواب گرم و نرم تازهای لم داده بودم .جوانی به سن بیست و پنج یا بیست و شش؛ الت و لوت و آسمان جُل و بی دست و پا و پخمه و تا بخواهی بدریخت و بدقواره( .درس شانزدهم) از مهیا و آماده شدن /راحت /از فقیر ،بی چیز ،بی خانمان /راحتی و بی خیالی /از ناتوان و بی عرضه. به زنم گفتم «:تو را به خدا بگو فالنی هنوز از خواب بیدار نشده و شرّ این غول بی شاخ و دُم را از سر ما بکن ».گفت« :به من دخلی ندارد! ماشاءاهلل هفت قرآن به میان پسرعموی خودت است .هر گلی هست به سر خودت بزن«دیدم چارهای نیست و خدا را هم خوش نمیآید این بیچاره که البد از راه دور و دراز با شکم گرسنه و پای برهنه به امید چند ریال عیدی آمده ،ناامید کنم(» .درس شانزدهم) خالص شدن / از اینکه قرآن با قرائتهای هفتگانه اش سپری برای جلوگیری از رسیدن گرفتاریها به ما پدید آورد /هر کاری کردی برای خودت کردی، ضرر و نفعش به خودت باز میگردد /از فقر ‏ گردنش مثل گردن همان غاز مادرمردهای که در همان ساعت در دیگ مشغول کباب شدن بود گفت« :خاک به سرم( ،درس شانزدهم) از بیچاره /از بدبخت شدن یا دچار مشکل شدن دنبالۀ افکار خود را گرفته ،گفت« :اگر ممکن باشد شیوهای سوار کرد که امروز مهمان ها دست به غاز نزنند( ،درس شانزدهم) حواسش اینجا نیست /دوباره به فکر کردن ادامه داد /چاره اندیشی کردن ،ترتیب دادن /از نخوردن آن را در زوایا و خفایای خاطر و مخیله نشخوار کردم /نباید زیاد سرسری گرفت .رفته رفته سر دماغ آمدم .باید مهارت به خرج بدهی که احدی در صدد دست زدن به این غاز برنیاید( ».درس شانزدهم) از مرور کردن از بی توجهی و دقّت کم /از سرِ حال شدن /از چاره اندیشی کردن / ،دست زدن :کنایه از خوردن ،اقدام کردن درست دستگیرش نشده بود .و مهار شتر را به کدام جانب می خواهم بکشم( ،درس شانزدهم) از متوجه شدن /از اینکه قصدم چیست خواست جویده جویده از این بروز محبت و دلبستگی غیرمترقبۀ هرگز ندیده و نشنیده سپاسگزاری کند نو نوار که شدی ،باید سر میز پهلوی خودم بنشینی .دستم به دامنتان ،این قدر خورده ایم که نزدیک است بترکیم .کاه از خودمان نیست ،کاهدان که از خودمان است. (درس شانزدهم) از گنگ ،نامفهوم و منقطع /از آراسته و زیبا شدن /از متوسل شدن ،از کسی یاری خواستن /اغراق و کنایه از اینکه دیگر گنجایش غذا نداریم /یک تمثیل ،کنایه از این که باید به فکر سالمتی خود باشیم. خدمت رسیده از نو دلی از عزا درآوریم؛ همین جا بستری شده وبال جانت میگردیم؛(درس شانزدهم) پس از مدتی محرومیت کامال کام روا شدن و سیر خوردن /از باعث مشکل و رنج شدن خوب دستگیرم شد .خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد( .درس شانزدهم) متوجه شدن /مطمئن بودن لباس من این طور قالب بدنش درآمده است( .درس شانزدهم) اندازه و مناسب بودن با خون سردی هر چه تمام تر ... ،از عهدۀ وظایف مقررۀ خود برمی آید( ،درس شانزدهم) با بردباری و شکیبایی /توانایی انجام کاری داشتن سر سوزنی قصور را جایز نمی شمردند .حاال دیگر چانه اش هم گرم شده و ،نوک جمع را چیده(درس شانزدهم) مقدار کم /پرحرفی کردن /اینکه روی کسی را کم کردن و به سکوت یا عدم دخالت وادشتن 25 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات نام دبیر :محمد بنی نعمه این آدم بی چشم و رو که از امامزاده داود و حضرت عبدالعظیم قدم آن طرف تر نگذاشته بود ،من هم بر منکرش لعنت بفرستم .همه گوش شده بودند و ایشان زبان .فریاد و فغان مرحبا و آفرین به آسمان بلند شد .یکی از حضار که کبّادۀ شعر و ادب میکشید( ،درس شانزدهم) بی شرم و بی حیا،پُررو /رفتن /باور داشتن /گوش شدن :به دقت شنیدن /زبان شدن :به دقت سخن گفتن /به آسمان بلند شدن :اغراق و کنایه از صدای بلند /ادعای چیزی داشتن ،خواستار چیزی بودن مصطفی به رسم تحقیر ،چین به صورت انداخته .کاسه و کوزه یکی شده بودیم ،همۀ حضّار یک صدا تصدیق کردند( .درس شانزدهم) اخم کردن و ناراحتی /صمیمی و خودمانی شدن /متحد شدن آقای استادی رو به نوکر نموده فرمودند... :فالنی حاال سر میز است( .درس شانزدهم) مورد توجّه قرار دادن /مشغول غذا خوردن اگر چشمم احیانا تو چشمش می افتاد ،.... ،حقش را کف دستش می گذاشتم .ولی شستش خبردار شده بود و چشمش مثل مرغ سربریده مدام روی میز از این بشقاب به آن بشقاب می دوید و به کاینات اعتنا نداشت…دلم میتپد(.درس شانزدهم) رودررو شدن /پاسخ مناسبی در واکنش گفته هایش به او می دادم /اینکه آگاه شده بود /به همه چیز دقیق نگاه می کرد /از ترس و اضطراب شش دانگ حواسم پیش مصطفی است که نکند دامنش از دست برود ،ولی خیر ،الحمداهلل هنوز عقلش به جا و سرش تو حساب است .من که شخصاً تا خرخره خورده ام ،آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بی برو برگرد یکسر ببری به اندرون( .درس شانزدهم) حواس کامل داشتن /خود بی خود شدن /عاقل /متوجه جزئیات امری بودن و آن را خوب شناختن /زیاد خوردن ،کامل خوردن /بی برو برگرد :بدون تردید و شک ،حتماً،بدون سوال و جواب دو دل مانده بودند و گرچه چشم هایشان به غاز دوخته شده بود ،دیدم توطئۀ ما دارد میماسداز آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم بفرمایید که الاقل زحمت آشپز از میان نرود و دماغش نسوزد( .درس شانزدهم) از مردد ماندن /خیره شدن /به انجام رسیدن ،به ثمر رسیدن / کمک کردن /شکست خورده و ناکام شدن مهمان ها هم با او هم صدا شدند و دسته جمعی خواستار بردن غازگردیدند( .درس شانزدهم) ریاکار /همراه شدن و هم نظر شدن کار داشت به دلخواه انجام مییافت که ناگهان از دهنم در رفت ...مصطفی مثل اینکه غفلتاً فنرش دررفته باشد ،بی اختیار دست دراز کرد و یک کتف غاز را کنده به نیش کشید و بیش از این روی میزبان محترم را زمین انداخت (درس شانزدهم) از خارج شدن ناگهانی /از بی اختیار شدن /خوردن /از درخواست کسی را نپذیرفتن فرصت نداده مانند قحطی زدگان به جان غاز افتادند و در یک چشم به هم زدن گوشت و استخوان غاز مادرمرده مانند ...به زبان خودمانی رندان چنان کلکش را کندند که گویی هرگز غازی قدم به عالم وجود ننهاده بود! (درس شانزدهم) مانند قحطی زدگان :تشبیه ،کنایه از افرادِ به شدّت گرسنه /زمان بسیار اندک /از بی چاره /از نابود کردن چیزی یا کسی(در اینجا خوردن) آب به دهانم خشک شده ...کاری از دستم ساخته نبود( .درس شانزدهم) ترس و وحشت و تعجّب /ناتوانی در کاری یارو حساب کار خود را کرده ،بدون آنکه سرسوزنی خود را از تک و تا بیندازد ،دل به دریا زده و به دنبال من از اتاق بیرون آمد .به مجرد اینکه از اتاق بیرون آمدیم ،در را بستم و صدای کشیدۀ آب نکشیده ای ،طنین انداز گردید و پنج انگشت دعاگو به معیت مچ و کف و ما مایَتَعَلّقُ بِه بر روی صورت گل انداختۀ آقای استادی نقش بست .گفتم« :خانه خراب ،تا حلقوم بلعیده بودی ،باز تا چشمت به غاز افتاد ،دین و ایمان را باختی و به منی که چون تویی را صندوقچۀ سرِّ خود قرار داده بودم ،خیانت ورزیدی؟ دِ بگیر که این ناز شستت باشد( .».درس شانزدهم) آگاه شدن و پند گرفتن یا تکلیف خود را دانستن /مقدار کم /به ضعف خود اقرار نکردن یا خونسرد بودن ،خود را نباختن/ نترسیدن ،شجاع شدن ،خطر پذیری /محکم /سرخ شده /بدبخت /بیش از حد خوردن /خیانت کردن و فراموش کردن عهد و پیمان/ محرم اسرار خود دانستن /ناز شست :به طنز آفرین ،احسنت با همان صدای بریده بریده و زبان گرفته .....در تمام مدت ناهار اثری از آن هویدا نبود (درس شانزدهم) از با ترس و لکنت سخن گفتن. ‏ چشمم جایی را نمیدید .از این بهانه تراشیهایش داشتم شاخ درآوردم.بی اختیار دَرِ خانه را باز کرده و این جوان نمک نشناس را مانند موشی که از خمرۀ روغن بیرون کشیده باشند ،بیرون انداختم( .درس شانزدهم) خشم زیاد /تعجب کرد /قدرنشناس بدون آنکه خم به ابرو بیاورم ،همه را غلط دادم( .درس شانزدهم) اخم کردن ،ناراحت شدن 26 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه چون که تیری که از شست رفته باز نمیگردد ،یک بار دیگر به کالم بلندپایۀ« از ماست که بر ماست »ایمان آوردم و پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم( .درس شانزدهم) تمثیل ،کنایه از «از دست دادن فرصت» /تمثیل (هر کاری انجام دهیم نتیجۀ آن به خود ما برمی گردد) /توبه کردن از تکرار کاری /پیرامون چیزی گشتن :کنایه از «خواهان چیزی بودن» زدی کانال دو :کنایه از فاز را عوض کردی،تغییر لهجه دادی /خنده اش را خورد:کنایه از خودداری از خندیدن کرد /باز هم ما را گرفتی ها: کنایه از اینکه ما را سر کار گذاشتی /آقا سهراب صلوات دارد :کنایه از این که آدمی بزرگ است(.روان خوانی ارمیا) به درد میخورد :کنایه از به کار میآید /مردۀ فیل صد تومن است ،زنده اش هم صد تومن :ارسال المثل و کنایه؛ در هر حال سودمند است /دود هنوز هم از کُنده بلند میشود :ارسال المثل و کنایه؛ سالمندان از جوانان توانمندتر هستند( روان خوانی ارمیا) چشمهایش را تنگ کرد :کنایه از اینکه با دقت نگاه کرد /نفس گرفت :کنایه از اینکه تجدید قوا کرد( درس هفدهم) از پس نبردی سخت بازمی گردم /با چشمانی خسته /که دنیا را دیده است /بی هیچ دگرگونی (،درس هفدهم)رنج کشیده /باتجربه عشق من ،خندۀ تو /در تاریک ترین لحظه ها می شکفد /و اگر دیدی به ناگاه /خون من بر سنگ فرش خیابان جاری ست /بخند زیرا خنده تو برای دستان من شمشیری است آخته(درس هفدهم)زخمی شدن یا جان سپردن «کشته شدن» دلم میخواهد بر بال های باد بنشینم و آنچه را که پروردگار جهان پدید آورده ،زیر پا گذارم تا مگر روزی به پایان این دریای بی کران رسم و بدان سرزمین که خداوند سرحد جهان خلقتش قرار داده است ،فرود آیم( .گنج حکمت مسافر) دیدن و عبور کردن /از پهناور ستارگان را با درخشندگی جاودانی خود میبینم که راه هزاران ساله را در دل افالک میپیمایند( .گنج حکمت مسافر) راه طوالنی خداوند آن را سرحد دنیای خلقت قرار داده است و دیگر در آن ذی حیاتی نفس نمیکشد( .گنج حکمت مسافر) زنده بودن بیهوده رنج سفر بر خویش هموار مکن .مگر نمی دانی که داری به عالمی بی پایان و بی حد و کران قدم می گذاری(گنج حکمت مسافر) تحمل کردن سختی های سفر /از وارد شدن ای فکر دور پرواز من؛ تو ای کشتی تندرو خیال من ،همین جا لنگر انداز؛ (گنج حکمت مسافر)ژرف و عمیق /لنگر انداختن :کنایه از توقف. همان جا که شاید اینک دست زمان و صورت ظاهرش ،مرده نشانش بدهند( .درس هجدهم)فراموش کردن خواب دیدن :کنایه از توطئه چیدن ،نقشه کشیدن /سر خویش گرفتم :دنبالِ کارِ خویش رفتن (روان خوانی آخرین درس) چشم می داشتم :انتظار داشتم /دل به دریا :کنایه از نترسیدن ،شجاع شدن /دل مرده :کنایه از اندوهگین (روان خوانی آخرین درس) عمر به بازیچه به سر بردن :کنایه از تلف کردن عمر /سرگرم کردن :کنایه مشغول کردن(روان خوانی آخرین درس) رنگ پریده :کنایه از ترسیده /صدا را در گلویش شکست :کنایه از اینکه نتوانست سخن بگوید( .روان خوانی آخرین درس) الهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز(نیایش لطف تو) سرشار از عشق کرامت کن درونی درد پرورد دلی در وی درون درد و برون درد(نیایش لطف تو) پر بودن از عشق به سوزی ده کالمم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی(نیایش لطف تو) از این که عشقی که بسیار سوزناک و با سوزوگداز است دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو) داغ برجبین نهادن:کنایه از غالم و بندۀ خود ساختن /بیانی آتشین :کنایه از سخن گیرا و اثرگذار / ،مصراع اول :کنایه از اینکه مرا عاشق همیشگی و جاودانی خود کن .مرا بنده همیشگی خود ساز ندارد راه فکرم روشنایی به راه این امید پیچ در پیچ ز لطفت پرتوی دارم گدایی(نیایش لطف تو) نداشتن روشنایی :کنایه از گمراه بودن مرا لطف تو میباید ،دگر هیچ (نیایش لطف تو) راه دشوار نمونه سوال امتحان نهایی (-1شهریور)1398در عبارت زیر ،مفهوم کنایی «سماق مکیدن» چیست؟ « مابقی را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند». ( -۲دی)1401در نوشته زیر ،مفهوم کنایی قسمت های مشخص شده را ،به ترتیب بنویسید. «بعد از حکیم اسرار ،همه چشم ها به او بود ،که حوزه حکمت را گرم نگاه دارد». (-3مرداد)1403مفهوم کنایۀ مشخص شده را بنویسید .فکر این که مرا شناخته باشید ،دلم را گرم کرد. 27 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات (-4دی)1400در این بیت ،مفهوم کنایه مصراع دوم را بنویسید« .چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی ( -5شهریور)1399مفهوم کنایههای زیر را بنویسید.الف) دیدم توطئه ما دارد میماسد. بباید زدن سنگ را بر سبوی» ب) از این بهانه تراشیهایش داشتم شاخ در میآوردم. ( -6خرداد 1399تجربی و ریاضی) مفهوم کنایۀ «در به روی کسی کشودن» را بنویسید. (-7خرداد 1400تجربی و ریاضی) در بیت زیر قسمت مشخص شده کدام آرایه ادبی را نشان میدهد. ( -8مرداد)1403مفهوم کنایۀ مشخص شده را بنویسید. «نان را ،هوا را / ،روشنی را ،بهار را ،از من بگیر /امّا خنده ات را هرگز /تا چشم از دنیا نبندم». «در دفتر زمانه فتد نامش از قلم هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت» ( -9خرداد ) 1401مفهوم هر یک از کنایه های مشخص شده را بنویسید. ب) دیدم ماشااهلل چشم بد دور ،آقا واتراقیده اند. الف) این سال نو به شما مبارک باشد و هزار سال به این سال ها برسید. پاسخنامه -1 :سرکارگذاشتن -۲امید /توجه داشتن -رونق بخشیدن -3امیدوارکرد -4آزمایش و امتحان کردن -5الف) شکل می گیرد ب)تعجب زیاد -6یاری کردن ،امیداوار ساختن -7کنایه -8نمیرم -9الف) آرزوی عمری طوالنی ب) پس روی کردن ،تنزل کردن -10مجاز :مجاز در لغت به معنای غیرحقیقی است و در اصطالح آرایه های ادبی ،آرایه مجاز به آرایهای گفته میشود که معنای کلمه در معنای غیرحقیقی آن به کار رفته باشد .به شرط وجود عالقه و قرینه. عالقه و قرینه نشانه هایی هستند که ذهن ما را از معنای واقعی کلمه دور می کنند و به سمت معنای مجازی یا غیر واقعی آن هدایت میکنند. نکته :مجاز یک کلمه است که معنای واقعی خود را نمی دهد با این تعریف مجاز با استعاره یکسان است منتهی با این تفاوت که دراستعاره می توان کلمۀ غیر واقعی را به حالت تشبیه معنا کرد اما در مجاز این امکان وجود ندارد .استعاره نوع چهارم نوعی مجاز است (مجاز به عالقۀ شباهت) مثال :لیوان را خوردم(لیوان مجاز از محتوای دردون آن) است .مثال :دال تا کی در این زندان فریب این و آن بینی(زندان استعاره از دنیا) نکته :وجود«عدد» اغلب مجاز و اغراق دارد .مانند :صد بار اگر توبه شکستی بازا نکته :اغلب اجزای بدن انسان می تواند مجاز باشند .مانند :امشب سر آن دارم از خانه برون تازم(.سر مجاز از فکر و اندیشه) نکته :در تضاد احتماال مجاز وجود دارد .تناسب های پشت سر هم غالباً مجاز هست .مانند به چپ و راست می نگریست (.همه اطراف) مثال های کتاب فارسی3 لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید از دست و زبان که بر آید مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی(ستایش) کُل وجود کز عهده شکرش به در آید(درس اول) کردار /گفتار بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد(درس اول) خانه خدا ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری(درس اول) از همه جهان /روزی /دست گفت :دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت :کار شرع کار درهم و دینار نیست(درس دوم) تناسب و مجاز از پول گفت :می بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی گفت :ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست (درس دوم) سخن بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک /بگفت آنگه که باشم خفته در خاک(درس دوم) گور به یاران گفت کز خاکی و آبی /ندیدم کس بدین حاضر جوابی(درس دوم)همه موجودات(تناسب) همّت از باد سحر میطلبم گر ببرد خانهای کاو شود از دست اجانب آباد خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است(درس سوم) باغ و بوستان ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است(درس سوم) توان و نیرو جامهای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است(درس سوم) تن -انسان در دفـتر زمـانه فـتـد نامـش از قـلـم هر ملّتی که مردم صاحب قلم نداشت(درس سوم) از نوشتار و هنر در پیشگاه اهل خرد نیست محترم هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت(درس سوم) نظر و اندیشه /مردم جامعه با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است تا وارهی از دم ستوران ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت(درس سوم) امکانات عیش و نوش وین مردم نحس دیومانند(درس پنجم) سخن برکش ز سر آن سپید معجر بنشین به یکی کبود اورند(درس پنجم) فرّ و شکوه ،شأن کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند(درس ششم) همه هستی و همه موجودات 28 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 سینه خواهم شرحه شرحه از فراق من به هر جمعیّتی ناالن شدم بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات نام دبیر :محمد بنی نعمه تا بگویم شرح درد اشتیاق(درس ششم) انسان رنج کشیده جفت بدحاالن و خوش حاالن شدم(درس ششم) از همه هر کسی از ظنّ خود شد یار من از درون من نجُست اسرار من(درس ششم) اندیشه و افکار سِرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست(درس ششم) حواس ظاهری محرم این هوش جز بی هوش نیست در غم ما روزها بیگاه شد مر زبان را مشتری جز گوش نیست(درس ششم) سخن /شنونده درد آشنا روزها با سوزها همراه شد(درس ششم) عمر روزها گر رفت ،گو رو ،باک نیست تو بمان ،ای آن که جز تو پاک نیست(درس ششم) عمر عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جایی مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید( .درس هفتم) انسان چند صباحی تا حبشه و قلب افریقا پیش راند( .درس هشتم) مدت اندک کرانههای فرات ،خط از کرانۀ رود تیبر میخواندند(درس هشتم) مردم کرانه /فرمان یک روز دنیایی به روم چشم داشت و از آن چشم میزد(درس هشتم) مردم دنیا /مردم روم خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چ آیین طریق از نفس پیر مغان یافت این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند(درس هشتم) سرزمین تا شد تهی از خویش و نی اش نام نهادند(درس هشتم) بسیار /نی آن خضر که فرخنده پی اش نام نهادند(درس هشتم) سخن با راه آهن به بروکسل پایتخت بلژیک میرفتیم( .درس هشتم) قطار من بعد از خواندن این مطلب متوجّه شدم که دنیا عجیب فراموشکار است .تاریخ فراموشکار نیست(درس هشتم) مردم دنیا /مردم تاریخ از جانب او فاتحهای برای این نویسندۀ بزرگ طلب کنم .قدرت قلم این نویسنده تا چه حد بوده است( .درس هشتم) سوره الحمد /نوشته تاریخ بیهق از شاعران و دانشمندان و مردان فقه و حکمت و شعر و ادب و عرفان و تقوایش یاد میکند( .درس نهم) نویسنده تاریخ بیهق چشمها را منتظر گذاشت و به دهی آمد که هرگز در انتظار آمدن چون او کسی نبود( .درس نهم) مردم هر سال از نخستین دم بهار ،بی صبرانه چشم به راهش بودیم(.درس نهم) لحظه همواره فلسفه از آن سخن میگوید و مذهب بدان میخواند – در کویر به چشم میتوان دید( .درس نهم) فلسفه دانان /مذهبیان در کنار آن مدینۀ پلید و در قلب آن کویر بی فریاد ،سر در حلقوم چاه میبرد و میگریست( .درس نهم) مردم مدینه دیدارها همه بر خاک و سخنها همه از خاک! که آن عالم پُرشگفتی و راز ،سرایی سرد و بی روح شد( .درس نهم) نگاه باید عزیزان را ترک گویی و به همان شهر بی مهر ،به همان دیار بی یار(.... ،روان خوانی بوی جوی مولیان) مردم شهر با بدنم به تهران آمدم؛ ولی روحم در ایل ماند( .روان خوانی بوی جوی مولیان) فکر شاهین تیزبال افقها بودم .زنبوری طفیلی شدم و به کنجی پناه بردم( .روان خوانی بوی جوی مولیان) آسمان در ایل حرمت و آسایش و کس و کار داشتم( .روان خوانی بوی جوی مولیان) خویشاوند صدای بلدرچین یک دم قطع نمیشود( .روان خوانی بوی جوی مولیان) لحظه دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) من و تو :مجاز از ایرانیان /دیروز و امروز :مجاز از قبل و بعد ازانقالب آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟(درس دهم) مردم ایران امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو(درس دهم) از قبل و بعد ازانقالب غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو(درس دهم) بسیار /از همۀ مردم غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو(درس دهم) بسیار همانند با درختان بارور ،بخشندگی و ایثار را سراپا دست باشی (گنج حکمت تیرانا) همۀ وجود /بخشش من بیش از همه مُصِر بودم در شنیدن حرفهای شما .صحبت امروز و دیروز نیست ،همیشه این طور بوده است( .درس یازدهم) سخنان ولی اینکه همان دم شناخته باشیدم ،مطمئن نیستم .یادم رفت برای چه کاری آمده بودم(درس یازدهم) لحظه در این معرکه و تاریکی توپخانه شروع کرده بود و صدای مهیب آن( ...درس یازدهم) نیروی زرهی دشمن به برادرْ محسن خبر بدهد که ادامه حمله را در دست بگیرد( .درس یازدهم) اختیار آه ،این ،سرِ بریده ماه است در پگاه؟ یا نه! سرِ بریده خورشیدِ شامگاه؟ (شعر خوانی شکوه چشمان تو) گردن 29 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 خورشید ،بی حفاظ نشسته به روی خاک؟ نام دبیر :محمد بنی نعمه یا ماه بی مالحظه افتاده بین راه؟(شعر خوانی شکوه چشمان تو)زمین چنین گفت موبد به شاه جهان که دردِ سپهبد نماند نهان(درس دوازهم) مجازِ اغراق آمیز از « ایران » که هر چند فرزند هست ارجمند دل شاه از اندیشه یابد گزند(درس دوازهم) وجود سیاوش چنین گفت کای شهریار که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار(درس دوازدهم) ازآتش دوزخ پراندیشه شد جان کاووس کی به دستور فرمود تا ساروان ز فرزند و سودابه نیک پی(درس دوازدهم) وجود هیون آرد از دشت ،صد کاروان(درس دوازدهم) بسیار نهادند بر دشت هیزم دو کوه جهانی نظاره شده هم گروه(درس دوازدهم) مردم سراسر همه دشت بریان شدند بر آن چهر خندانش گریان شدند(درس دوازدهم) مردم دشت /ناراحت و مضطرب یکی تازی ای بر نشسته سیاه همی خاک نعلش بر آمد به ماه(درس دوازدهم) آسمان سرِ پر ز شرم و بهایی مراست اگر بی گناهم رهایی مراست(درس دوازدهم) وجود سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت(درس دوازدهم) اسب ز هر سو زبانه همی بر کشید کسی خُود و اسپ سیاوش ندید(درس دوازدهم) از سیاوش یکی دشت با دیدگان پر ز خون که تا او کی آید ز آتش برون(درس دوازدهم) مردم چو از کوه آتش به هامون گذشت خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت(درس دوازدهم) مردم همی کَند سودابه از خشم موی همی ریخت آب و همی خَست روی(درس دوازدهم)از اشک ،عرق شرم تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند( .گنج حکمت به جوانمردی کوش) کشورهای همسایه تو مر خلق را پریشان برای چه می کنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟(گنج حکمت به جوانمردی کوش) قصد و اندیشه آن شب نیز/سورت سرمای دی بیدادها میکرد /و چه سرمایی ،چه سرمایی(درس دوازدهم) زمستان ،بیانگر ستم در جامعه مرد نقّال -آن صدایش گرم ،نایش گرم /آن سکوتش ساکت و گیرا /و دمش ،چونان حدیث آشنایش گرم (درس سیزدهم)صدا و سخن همگنان خاموش /گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید / ،پای تا سر گوش(درس سیزدهم) همه وجود آه /دیگر اکنون آن عمادِ تکیه و امّید ایرانشهر /شیرمردِ عرصه ناوردهای هول /پورِ زالِ زر جهان پهلو (درس سیزدهم) مردم ایران باز چشم او به رخش افتاد -اما… وای /دید /رخش زیبا رخش غیرتمند /رخش بی مانند …(درس سیزدهم) نگاه کان کمند شصت خم خویش بگشاید /و بیندازد به باال بر درختی گیره ای ،سنگی و فراز آید(درس سیزدهم) مجاز یا کنایه از بسیار بلند مجمعی کردند مرغان جهان آنچه بودند آشکارا و نهان(درس چهاردهم) همه جمله گفتند این زمان در روزگار نیست خالی هیچ شهر از شهریار(درس چهاردهم) سرزمین گُل اگر چه هست بس صاحب جمال حُسن او در هفته ای گیرد زوال(درس چهاردهم) مدت کم پس بیش از صد هزار مرغ به دنبال هدهد به پرواز درآمدند( .درس چهاردهم) بسیار گفت ما را هفت وادی در ره است وانیامد در جهان زین راه کس چون گذشتی هفت وادی ،درگه است(درس چهاردهم) بیابان نیست از فرسنگ آن آگاه کس(درس چهاردهم) مسافت چون فروآیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب(درس چهاردهم) بسیار زیاد مال ،اینجا بایدت انداختن مِلک اینجا بایدت درباختن(درس چهاردهم) قدرت /رها کردن روی ها چون زین بیابان در کنند جمله سر از یک گریبان بر کنند(درس چهاردهم) وجود مرد حیران چون رسد این جایگاه در تحیّر مانده و گم کرده راه(درس چهاردهم) انسان عاشق مرغان از سختی وحشت کردند و عدّه ای در همان مرحله نخست از پا در آمدند( .درس چهاردهم) همۀ پرندگان بر لب آبی نشستند و میان ایشان از برای گرده مخاصمت رفت( .گنج حکمت کالن تر و اولی تر) جوی آب گفت« :تنها همان رتبههای باال را وعده بگیر و ما بقی را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند( .درس شانزدهم) کسی که دارای رتبه باالست با اوقات تلخ گفت :این خیال را از سرت بیرون کن که محال است(.درس شانزدهم) ذهن شرّ این غول بی شاخ و دُم را از سر ما بکن( ».درس شانزدهم) وجود بدون آنکه اصال به حرف های من گوش داده باشد( ،درس شانزدهم) سخنان ولی به نظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد( .درس شانزدهم) نیرو و قدرت 30 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بر تعارف و خوش زبانی افزوده گفتم (درس شانزدهم) سخن وخوش سخنی مصطفی به رسم تحقیر ،چین به صورت انداخته (درس شانزدهم) پیشانی بگویید فالنی حاال سر میز است و بعد خودش تلفن خواهد کرد ».ولی معلوم شد نمرۀ غلطی بوده است( .درس شانزدهم) شماره تلفن مهمان ها سخت در محظور گیر کرده و تکلیف خود را نمی دانند .عنوان مقایسه باشد لقمه ای از آن چشیده گرفتاری و مشکل /مقدار کم دلم میخواست میتوانستم صدآفرین به مصطفی گفته( ،درس شانزدهم) وجود بی اختیار دست دراز کرد و یک کتف غاز را کنده به نیش کشید( .درس شانزدهم) دندان به جز تحویل دادن خنده های زورکی خوش آمدگوییهای ساختگی کاری از دستم ساخته نبود(.درس شانزدهم) وجود « خانه خراب ،تا حلقوم بلعیده بودی ،باز تا چشمت به غاز افتاد ،دین و ایمان را باختی ( ».درس شانزدهم) نگاه دستور از باال بوده؛ من برای آینده ام برنامه ریزی کرده بودم( روان خوانی ارمیا) مقامات و در بهاران ،عشق من / ،خنده ات را می خواهم چون گلی که در انتظارش بودم(،درس هفدهم) معشوق بخند بر شب /بر روز ،بر ماه / ،بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره( ،درس هفدهم) همیشه و بر همه کس امّا آنگاه که چشم می گشایم و می بندم ،آنگاه که پاهایم می روند و بازمی گردند(،درس هفدهم) وجود نان را ،هوا را / ،روشنی را ،بهار را ،از من بگیر /امّا خنده ات را هرگز از من نگیر /امّا خنده ات را هرگز(درس هفدهم) نان ،هوا :مجاز از نیازهای مادی و ضروری ،هوا:مجاز از تنفس /روشنی :مجاز از بینایی/بهار:مجاز از طراوت و شادابی آیا چیزی در مخیلۀ آدمی میگنجد /....اما جان صادق من آن را برای تو ترسیم نکرده باشد؟(درس هجدهم) وجود چه حرف تازهای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازهای برای نوشتن ؟(درس هجدهم) سخن این گونه است که عشق جاودانی ،همواره معشوق را جوان میبیند( .درس هجدهم) عاشق الهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز(نیایش لطف تو) وجود هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست(نیایش لطف تو) جسم کرامت کن درونی درد پرورد دلی در وی درون درد و برون درد(نیایش لطف تو) درون ،برون :تضاد؛ جناس؛ مجاز از همه و سراسر دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو) نویسنده یا سخن نمونه سوال امتحان نهایی -1آرایۀ های ادبی این بیت های زیر را از داخل کمانک انتخاب کنید. الف-خرداد 1400انسانی«یکی دشت با دیدگان پر زخون که تا او کی آید ز آتش برون» (ایهام /مجاز) ب-شهریور«1400سراسر همه دشت بریان شدند بر آن چهر خندانش گریان شدند» (مجاز /تشخیص) ج-دی -140۲دی«1398سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگدل ،جنگ آتش بساخت»( مجاز /تشخیص) -۲دی -140۲دی1398در بیت زیر ،کدام واژه کاربرد «مجازی» دارد؟ مفهوم آن را بنویسید. بر آن چهره خندانش گریان شدند» «سراسر همه دشت بریان شدند -3تألیفی با توجه به بیت ،آرایه «مجاز» را بیابید و مفهوم آن را بنویسید« .آیین طریق از نفس پیر مغان یافت/آن خضر که فرخنده پی اش نام نهادند» (-4تألیفی) «اورند» در مصراع «بنشین به یکی کبود اورند» «مجاز» از چیست؟ (-5شهریور)1401شاعر ،در بیت زیر ،با بیان کدام واژه ،مفهومی غیر حقیقی«مجاز» اراده کرده است؟ «در پیشگاه اهل خرد نیست محترم هرکس که فکر جامعه را محترم نداشت» ( -6دی)1399کدام یک از ترکیب های مشخص شده ،مجاز است؟ مفهوم آن را بنویسید. «ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است» (-7خرداد« )1399در سروده مرد نقال -آن صدایش گرم /نایش گرم /و دمش ،چنان حدیث آشنایش گر -راه میرفت و سخن میگفت» ب) واژههای «نای» و «دم »کدام آرایه ادبی را ایجاد کرده است؟ (-8خرداد 1400تجربی و ریاضی) با توجه به بخش های مشخص شده ،کدام آرایۀ ادبی دیده می شود؟ نهادند بر دشت هیزم دو کوه جهانی نظاره شده هم گروه (-9تألیفی) واژۀ «دشت» در همه ی ابیات زیر به جز بیت ......دارای آرایه «مجاز » است. 31 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 )1یکی دشت با دیدگان پر ز خون /که تا او کی آید زآتش برون )3سواران لشگر برانگیختند /همه دشت پیشش درم ریختند نام دبیر :محمد بنی نعمه )۲نهادند بر دشت هیزم دو کوه /جهانی نظاره شد هم گروه ) 4سراسر همه دشت بریان شدند /بر آن چهر خندانش گریان شدند پاسخنامه -1:الف ب ج(مجاز :دشت -دشت-سیه)-۲دشت(مجاز از مردم)-3نفس(مجاز از سخن)-4مجاز ازقدرت و شکوه-5جامعه(مردم جامعه) -6مرغ اسیر(مجاز از شاعر زندانی) -7مجاز -8مجاز(مردم جهان)-9گزینه۲ -11تلمیح :آن است که گوینده در ضمن کالم خویش به آیه ،حدیث ،داستان ،واقعه ی تاریخی ،و ...اشاره داشته باشد. تلمیح به دو قسمت تقسیم می شود :الف) تلمیح به حکایت یا رویدادی تاریخی ب) تلمیح به آیات و احادیث نکته :در تلمیح حداقل دو کلمه در یک بیت یا جمله بیانگر تلمیح به داستان یا حکایت است( .اشاره به پیامبران،پادشاهان ،عاشقان) نکته :اسامی خاصی وجود دارد که سبب تلمیح می شوند (البته این کلمات براساس کلمات کتاب های درسی می باشد. نکته :فرق تلمیح و تضمین :در تلمیح اشاره به داستان یا آیه و حدیث می شود اما در تضمین قسمتی از داستان یا آیه و حدیث عیناً در شعر یا جمله ذکر می شود مثال های کتاب فارسی3 نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی(ستایش) به لیس کمثله شیء همه عزّی و جاللی همه علمی و یقینی همه نوری و سروری همه جودی و جزایی(ستایش) «یا ذُوالجاللِ وَاالکرام»« /اهلل نورُ السّمواتِ و االرض». همه غیبی تو بدانی ،همه عیبی تو بپوشی همه بیشی تو بکاهی ،همه کمی تو فزایی(ستایش) ” تعزّ من تشاء وتذلّ من تشاء” منّت خدای را که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت(درس اول) آیات «واسجد و اقترب» «/لئن شکرتم الزیدنکم» باران رحمت بی حسابش همه را رَسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کَشیده( .درس اول) آیه :ربّکم ذو رحمه واسعه دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد( .درس اول)آیه الم نجعل االرض مهادا ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری(درس اول) «و سخرلکم الشمس و القمر دائبین» چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان(درس اول) مصراع اول پیامبر مصراع دوم نوح کرم بین و لطف خداوندِگار گنه بنده کرده است و او شرمسار(درس اول) حدیث قدسی«یا مالئکتی قد استحییتُ من عبدی….. گر کسی وصف او ز من پرسد بیدل از بی نشان چه گوید باز(درس اول) آیۀ شریفۀ«إنّ اهلل ال یوصف و ال یدرک» عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز(درس اول) حدیث «من عرف اهلل کلّ لسانه» این مدعیان در طلبش بی خبران اند کان را که خبر شد خبری باز نیامد(درس اول) حدیث «من عرف اهلل کلّ لسانه» خانهای کاو شود از دست اجانب آباد ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است(درس سوم) حضرت یعقوب یا حضرت زینب آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است(درس سوم) داستان حضرت سلیمان ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت(درس سوم) داستان جمشید ،پادشاه پیشدادی نشاط غربت از دل کی برَد حبِّ وطن بیرون /به تخت مصرم اما جای در بیت الحزن دارم(درس سوم) حضرت یوسف ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند(درس پنجم) داستان دیوسپید از هفت خوان رستم در شاهنامه فردوسی قصه شیرین فرهاد (روان خوانی جاسوسی که االغ بود) داستان عاشقانۀ شیرین و فرهاد هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش(درس ششم) «إنّا هلل و إنّا الیه راجِعون »و ««کلُّ شیءٍ یَرجعُ الی أصلِه» همه میدانیم که «دولت مستعجل» بود( .درس هشتم)شعر حافظ (راستی خاتم فیروزه بواسحاقی /خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود) کاووس کیانی که کی اش نام نهادند کی بود و کجا بود و کی اش نام نهادند؟(درس هشتم) پادشاه ایرانی کاووس کیانی آیین طریق از نفس پیر مغان یافت آن خضر که فرخنده پی اش نام نهادند(درس هشتم) داستان خضر(ع) سر در حلقوم چاه میبرد و میگریست .چه فاجعهای که یک مرد میگرید! (درس نهم)داستان حضرت علی که در کنار چاه میگریست. بر روی بام خانه ،خسته از نشئۀ خوب و پاک آن «اسرا» در بستر خویش به خواب رفتم( .درس نهم) به هفدهمین سوره قرآن ترسم تو را ببیند و شرمندگی کِشد یوسف ،بگو که هیچ نیاید برون ز چاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو)داستان حضرت یوسف 32 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات دارد اسارت تو به زینب اشارتی نام دبیر :محمد بنی نعمه از اشتیاق کیست که چشمت کشیده راه؟(شعر خوانی شکوه چشمان تو)به واقعه عاشورا و اسارت حضرت زینب یک کربال شکوه به چشمت نهفته است ای روضه مجسّمِ گودال قتلگاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو)به واقعه عاشورا و گودال قتلگاه ز هر در سخن چون بدین گونه گشت بر آتش یکی را بباید گذشت(درس دوازدهم) به باور گذشتگان که برای شناسایی گناهکار از بی گناه ،از آتش برمی گذشتند چنین است سوگندِ چرخ بلند که بر بی گناهان نیاید گزند(درس دوازدهم) به باور گذشتگان اشاره دارد (آتش بی گناهان را نمی سوزاند) چو بخشایش پاک یزدان بود دم آتش و آب یکسان بود(درس دوازدهم) به داستان حضرت ابراهیم (ع) کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون؛(گنج حکمت به جوانمردی کوش) به داستان ضحّاک و فریدون این گلیم تیره بختیهاست /خیس خون داغ سهراب و سیاوشها / ،روکش تابوت تختی هاست(درس سیزدهم) طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغ بهشتی ام .روزگاری دراز در بهشت به سر برده ام .مار با من آشنا شد؛ آشنایی با او سبب گردید که مرا از بهشت بیرون کنند .اکنون آرزویی بیش ندارم و آن این است که بدان گلشن خرّم بازگردم و در آن گلزار باصفا بیاسایم .مرا از این سفر معذور دارید که مرا با سیمرغ کاری نیست( .درس چهاردهم)عبارت من مرغ بهشتی ام……..بیرون کنند :تلمیح دارد به ماجرای رانده شدن آدم از بهشت چون نگه کردند آن سی مرغ زود بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود(درس چهاردهم) آیه ” من عَرفَ نفسَه فقد عَرفَ ربّه” نمونه سوال امتحان نهایی (-1شهریور)1401آرایه بارز بیت« تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی /تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنایی»« ،تضمین» است یا «تلمیح»؟ (-۲خرداد«)1398تلمیح» به کار رفته در بیت زیر را در یک سطر توضیح دهید. ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت» «با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است (-3شهریور)1400آرایه متناسب را از داخل کمانک را انتخاب کنید. ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت» « با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است (استعاره_تلمیح) (-4خرداد 1399تجربی و ریاضی)آرایۀ «تلمیح» به کار رفته در بیت زیر ،یک سطر توضیح دهید. طاووس باغ قدسم ،نی بوم این خرابه آن جاست جلوه گاهم ،اینجا چه کار دارم (-5دی)1401دربارۀ «تلمیح» به کار رفته در بیت زیر ،توضیح دهید. «ز نیرنگ هوا و از فریب آز خاقانی دلت خُلد است خالی ساز از طاووس و شیطانش» (-6تالیفی)آرایه متناسب با بیتهای زیر را از داخل کمانک انتخاب کنید. الف) آن کسی را که در این مُلک ،سلیمان کردیم ملت امروز یقین کرد که او اهریمن است (حسن تعلیل ،تلمیح ،اغراق) ب) با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت (استعاره ،تلمیح) (-7مرداد )1403آرایۀ ادبی این بیت را بنویسید «.خیس خون داغ سهراب و سیاوش ها /روکش تابوت تختی هاست» پاسخنامه-1:تلمیح-۲جمشید اولین پادشاه پیشدادی ایرانی که به دست ضحاک به دلیل مغرور شدن کشته شد -3.تلمیح-4بر پایه افسانه ای طاووس پرنده بهشتی است .ازین رو ابلیس برای درآمدن به بهشت در تن ماری رخنه کرد و مار نیز به پای طاووسی پیچید و بدین ترتیب ابلیس به بهشت درآمد(-5.توضیح جواب سوال -6)4تلمیح -7تلمیح -12اغراق :زیاده روی کردن در توصیف کسی یا چیزی .در اصالح ادبی وقتی صفتی را به کسی یا چیزی بیش از حد معمول نسبت دهیم یا کاری که در واقعیت محال است را ممکن و شدنی جلوه دهیم. نکته :بعضی از ترکیبات اضافۀ تشبیهی اغراق آمیز است .مثل :سیل اشک ،دریای بخشش نکته :اعداد ریاضی که کثرت را بیان می کنند سبب اغراق می شوند. نکته :اغراق در شعرهای حماسی (مثل شاهنامه) و عاشقانه (مثل شعرهای نظامی) بسیار وجود دارد. مثال های کتاب فارسی3 خانهای کاو شود از دست اجانب آباد ای دیو سپید پای در بند ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است(درس سوم) با اشک ویران کردن ای گنبد گیتی ای دماوند(درس پنجم) در بلندی دماوند 33 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند(درس پنجم) در بلندی دماوند دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند(درس هشتم) ترسم تو را ببیند و شرمندگی کِشد یوسف ،بگو که هیچ نیاید برون ز چاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) سیاوش چنین گفت کای شهریار اگر کوه آتش بود بسپَرم که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار(درس دوازدهم)خوار گشتن دوزخ ازین تنگ خوار است اگر بگذرم(درس دوازدهم) نهادند بر دشت هیزم دو کوه بیامد دوصد مردِ آتش فروز جهانی نظاره شده هم گروه(درس دوازدهم)هر دو مصراع آرایه اغراق دارند. دمیدند گفتی شب آمد به روز(درس دوازدهم) یکی تازی ای بر نشسته سیاه همی خاک نعلش بر آمد به ماه(درس دوازدهم) به نیروی یزدان نیکی دهش کزین کوه آتش نیابم تپش(درس دوازدهم) یکی دشت با دیدگان پر ز خون که تا او کی آید ز آتش برون(درس دوازدهم) چو از کوه آتش به هامون گذشت خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت(درس دوازدهم) چون فروآیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب(درس چهاردهم) مصراع دوم اغراق دارد فریاد و فغان مرحبا و آفرین به آسمان بلند شد( .درس شانزدهم) به قدری عصبانی شده بودم که چشمم جایی را نمیدید( .درس شانزدهم) نان را ،هوا را / ،روشنی را ،بهار را ،از من بگیر /امّا خنده ات را هرگز از من نگیر /امّا خنده ات را هرگز(درس هفدهم) به سوزی ده کالمم را روایی کز آن گرمی کند آتش گدایی(نیایش لطف تو) جانبخشی ،اغراق نمونه سوال امتحان نهایی (-1خرداد 1400تجربی و ریاضی) آرایۀ های ادبی این بیت را از داخل کمانک انتخاب کنید. همی خاک نعلش برآمد به ماه» ( تناقض /اغراق) «یکی تازی برنشسته سیاه (-۲تالیفی)آرایۀ های ادبی این بیت را از داخل کمانک انتخاب کنید. بیامد دوصد مردِ آتش فروز دمیدند گفتی شب آمد به روز (اغراق -حس آمیزی) (-3تالیفی) آرایۀ های ادبی این بیت را از داخل کمانک انتخاب کنید. دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند(اغراق-اسلوب معادله) (-4مرداد)1403آرایۀ ادبی این بیت را بنویسید «.بیامد دو صد مرد آتش فروز دمیدند گفتی شب آمد به روز» پاسخنامه-1:اغراق -۲اغراق -3اغراق -4اغراق -13حس آمیزی :آمیختن دو حس است در یک کالم به گونه ای که از یک حس به جای حس دیگر استفاده شود .و این آمیختگی سبب زیبایی سخن گردد. مانند :ترش ـ شیرین ـ شور ← حس چشایی -تاریک ـ روشن ـ سیاه ← بینایی -آهنگ ـ صدا ـ نوا ← شنوایی -بو ـ عطر ← بویایی- نرم ـ لطیف ـ زبر ← المسه نکته :اگر از روی کلمه قبل یا بعد حس داده شده پی به وجود حس آمیزی نبردیم به فعل جمله توجه می کنیم. مثال :بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم ←بو شنیدن نکته :گاهی حس های به کار رفته بیش از دو مورد می باشند .مثال( :شعر تر شیرین) 1ـ شعر تر ۲ـ شعر شیرین (سه حس و دو حس آمیزی) مثال های کتاب فارسی3 ای مادر سرسپید بشنو این پند سیاه بخت فرزند(درس پنجم) قصه شیرین فرهاد (روان خوانی جاسوسی که االغ بود) هر جا که رسد ،سوزد و به رنگ خود گرداند(درس هفتم) گرم و مهربان و نوازشگر میآمد و ما را از غربت زندان شهر به میهن آزاد و دامن گسترمان ،کویر میبُرد؛ نه ،بازمیگرداند(درس نهم) 34 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه به جز من .همه شان زندگی شیرین و دیرین را از سر گرفتند( .روان خوانی بوی جوی مولیان) دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) مثل کالس ،گرم و پرشور حرف میزدید و مثل کالس ،طنز و شوخی از کالمتان نمیافتاد( .درس یازدهم) گفتید« :از شامّه قوّی شما تشخیص بوی حمله غریب نیست( ».درس یازدهم) ولی اصرارهای من که بوی التماس میداد ،عاقبت شما را متقاعد کرد( .درس یازدهم) زمزمه لطیف و سبک و مالیم شما گمان مرا تایید کرد( .درس یازدهم) سیرخواب نباید شد .خواب را مزه مزه کنید ،بچشید ولی سیر نخوابید .ایستاده یا نشسته(.درس یازدهم) صدای مهیب آن ،صدای کودکانه امّا خشک کالش را در خود هضم میکرد( .درس یازدهم) لبریز زندگی است نفسهای آخرت آورده مرگ گرم به آغوش تو پناه (شعر خوانی شکوه چشمان تو) سرانجام گفت ایمن از هر دوان نگردد مرا دل ،نه روشن روان(درس دوازدهم) رخ شاه کاووس پرشرم دید سخن گفتنش با پسر نرم دید(درس دوازدهم) یادم آمد هان! /داشتم میگفتم :آن شب نیز/سورت سرمای دی بیدادها میکرد /و چه سرمایی ،چه سرمایی(درس سیزدهم) گرچه بیرون تیره بود و سرد ،همچون ترس /قهوه خانه گرم و روشن بود ،همچو شرم (درس سیزدهم) همگنان را خون گرمی بود / .قهوه خانه گرم و روشن ،مرد نقال آتشین پیغام /راستی کانون گرمی بود( .درس سیزدهم) مرد نقّال -آن صدایش گرم ،نایش گرم /آن سکوتش ساکت و گیرا /و دمش ،چونان حدیث آشنایش گرم (درس سیزدهم) چوبدستی منتشا مانند در دستش /،مست شور و گرم گفتن بود / .صحنه میدانک خود را تند و گاه آرام میپیمود( .درس سیزدهم) اندکی استاد و خامش ماند؛ پس هماوای خروش خشم /با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود /خواند( :درس سیزدهم) رخش آن طاق عزیز ،آن تای بی همتا /رخش رخشنده /با هزاران یادهای روشن و زنده …(درس سیزدهم) عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو سوزنده و سرکش بود(درس چهاردهم) با اوقات تلخ گفت :این خیال را از سرت بیرون کن که محال است(.درس شانزدهم) دیدم زیاد پرت و پال میگوید؛ (درس شانزدهم) بر تعارف و خوش زبانی افزوده گفتم (درس شانزدهم) پوزخند نمکینی زد و گفت« :خوب دستگیرم شد( .درس شانزدهم) با همان زبان بی زبانی نگاه ،حقش را کف دستش می گذاشتم( .درس شانزدهم)زبان نگاه عشق من ،خندۀ تو /در تاریک ترین لحظه ها می شکفد (درس هفدهم) لطف و نرمی گفت «:زود سر جایت بنشین؛ نزدیک بود درس را بی حضور تو شروع کنیم»(.روان خوانی آخرین درس) خاطرات تلخ تنبیهاتی را که از او دیده بودم و ضربات چوبی را که از او خورده بودم(.روان خوانی آخرین درس) زبان ما در شمار شیرین ترین و رساترین زبان های عالم است(.روان خوانی آخرین درس) دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو) نمونه سوال امتحان نهایی (-1دی)1399حس آمیزی به کار رفته در عبارت زیر را توضیح دهید. «مثل کالس گرم و پرشور حرف میزدید و مثل کالس شوخی از کالمتان نمیافتاد». ( -۲خرداد)1401با توجه به موارد داده شده ،پاسخ درست را انتخاب کنید. در نوشته «زمزمه لطیف و سبک و مالیم شما گمان مرا تایید کرد»،آرایه «سجع» دیده میشود یا «حس آمیزی»؟ (-3خرداد )1400با توجه به بخش های مشخص شده ،کدام آرایۀ ادبی دیده می شود؟ «تا باز کند به روی عالم دیباچۀ خاطرات شیرین» (-4خرداد 1400انسانی) آرایۀ متناسب با قسمت مشخص شده را از داخل کمانک مقابل انتخاب کنید. «صدای توپخانه ،صدای خشک کالش را در خود هضم می کرد (.متناقض نما /حس آمیزی) 35 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه (-5تالیفی)آرایه بارز این عبارت را بیابید؟« و نام آن را معلم را دیدم که بر کرسی خود نشست و سپس با همان صدای گرم اما سخت که هنگام ورود با من سخن گفته بود ،گفت فرزندان ،این بار آخر است که من به شما درس می دهم». (-6خرداد« )1399در سروده مرد نقال -آن صدایش گرم /نایش گرم /و دمش ،چنان حدیث آشنایش گر -راه میرفت و سخن میگفت» در ترکیب «صدای گرم »کدام آرایه ادبی وجود دارد؟ پاسخنامه-1 :نویسنده دو حس شنوایی و المسه را در جمله گرم حرف میزدید آمیخته است -۲.حس آمیزی -3حس آمیزی -4حس آمیزی-5 صدای گرم حس آمیزی -6حس آمیزی -14واج آرایی (نغمۀ حروف) :وقتی شاعر یا نویسنده یک حرف صامت یا مصوت را آنقدر تکرار کرده که سبب شده شعر یا عبارت آهنگین شود ،آرایۀ «واج آرایی» یا «نغمه حروف» را به کار برده است. مثال های کتاب فارسی3 ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند شفیع مطاع نبیّ کریم تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری(درس اول) «و» قسیم ،جسیم ،نسیم ،وسیم(درس اول) «س»«،ی»«،م» جامهای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است(درس سوم) «ن»« ،ک» با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است ای دیو سپید پای در بند ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت(درس سوم) «ج»« ،م» ای گنبد گیتی ای دماوند(درس پنجم) «د» بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی تو ای دماوند(درس پنجم) «ت» و «ش» تو قلب فسرده زمینی از درد ورم نموده یک چند(درس پنجم) «د» پنهان مکن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند(درس پنجم) «ن» کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند(درس ششم) «ن» ای مهربان تر از برگ در بوسههای باران بیداری ستاره در چشم جویباران(شعر خوانی صبح ستاره باران) «ب» پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند کاووس کیانی که کی اش نام نهادند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران(شعر خوانی صبح ستاره باران) «گ» کی بود و کجا بود و کی اش نام نهادند؟ (درس هشتم) «ک»« ،ن» و «ی» دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران شاهد نیاز نیست که در محضر آورند بیامد دوصد مردِ آتش فروز امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) «ب» امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو(درس دهم) «د» صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو(درس دهم) «غ» در دادگاه عشق رگ گردنت گواه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) «گ» دمیدند گفتی شب آمد به روز(درس دوازدهم) « د » نخستین دمیدن سیه شد ز دود فرود آمد از اسپ کاووس شاه زَبانه برآمد پس از دود ،زود(درس دوازدهم) « د » پیاده سپهبد پیاده سپاه(درس دوازدهم) «پ» گرچه بیرون تیره بود و سرد ،همچون ترس (درس سیزدهم) « ر» همگنان خاموش /گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید / ،پای تا سر گوش(درس سیزدهم) «گ»«،د»«،ر» هفت خوان را زادسرو مرو /یا به قولی «ماخ ساالر» آن گرامی مرد /آن هریوه خوب و پاکآیین – روایت کرد / :خوان هشتم را /من روایت میکنم اکنون … /من که نامم ماث… (درس سیزدهم) «م» همچنان میرفت و میآمد / .همچنان میگفت و میگفت و قدم میزد(درس سیزدهم) «م» چشم را باید ببندد،تا نبیند هیچ (درس سیزدهم) «ب» شیرمردی باید این ره را شگرف زان که ره دور است و دریا ژَرف ژرف(درس چهاردهم) «ر» بعد از آن مرغان دیگر سر به سر عذرها گفتند مشتی بی خبر(درس چهاردهم) «ر» وانیامد در جهان زین راه کس نیست از فرسنگ آن آگاه کس(درس چهاردهم) «س»« ،ن» 36 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید(درس چهاردهم) «د» مرد حیران چون رسد این جایگاه در تحیّر مانده و گم کرده راه(درس چهاردهم) «ر» نام دبیر :محمد بنی نعمه بلکه همواره عشق قدیم را موضوع صحیفۀ شعر خود میگرداند( .درس هجدهم) مصوت کسره :موضوعِ صحیفۀِ شعرِ خود به راه این امید پیچ در پیچ مرا لطف تو میباید ،دگر هیچ (نیایش لطف تو) «چ» نمونه سوال امتحان نهایی (-1تالیفی) آرایۀ درست را از داخل کمانک مقابل آن انتخاب کنید وانیامد در جهان زین راه کس/نیست از فرسنگ آن آگاه کس(استعاره -واج آرایی) پاسخنامه-1 :واج آرایی -15ایهام :در اصطالح ادبی آوردن واژه یا عبارتی با حداقل دو معنی است یک معنی نزدیک که معموال مورد نظر نیست و دیگری معنی دور که مقصود شاعر یا نویسنده است .در هر صورت هر دو معنی پذیرفتنی هستند. بعضی از واژه های دارای «ایهام» در کتاب: -1راهنمایی( -1راه را نشان دهی-۲راهنما هستی)-۲روی( -1چهره -۲امکان)(-3بیدار( -1متضاد خواب -۲هوشیار و آگاه)-4مُدام( -1پیوسته-۲ شراب)-5هوا(-1آرزو-۲اکسیژن)-6کمر( -1میان -۲میانه و دامنه)-7افسرده( -1غمگین-۲منجمد)-8باد( -1فعل دعایی -۲جا به جایی هوا) -9نای(ا -نی-۲عضوی از بدن)-10مجنون(-1قیس بنی عامر-۲دیوانه)-11سودا( -1خیال-۲دیوانگی-3معامله) -1۲عشق آباد(-1پایتخت ترکمنستان-۲سرزمین عشق)-13گرم( -1داغ -۲صمیمی و مهربان)-14مهر(-1محبت و عشق-۲خورشید)-15فصل(-1زمان -۲بخشی از کتاب) -15قرار(-1آرامش -۲وعدۀ دیدار)-16نظامی(-1ارتشی-۲نام شاعر)-17قصر شیرین(-1کاخ شیرین-۲نام شهری)-18مسلم( -1مسلمان -۲مسلم بن عقیل)-19دستور(-1فرمان -۲وزیر)-۲0پاک( -1تمیز-۲بی گناه)-۲1داغ(-1گرم-۲-ماتم)-۲۲خوان( -1سفره -۲مرحله) -۲3در حقیقت(-1 حقیقتا-۲در مسیر حق جویی)-۲4صرف کردن( -1صرف فعل -۲خوردن) مثال های کتاب فارسی3 لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی(ستایش) -1امید است -۲ ،شاید چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان(درس اول) -1چوب پای دیوار -۲حامی گفت :جرمِ راه رفتن نیست ره هموار نیست(درس دوم) -1راه صاف نیست-۲گستردگی فساد در جامعه گفت میباید تو را تا خانه قاضی برم از سیم به سر یکی کله خود تو قلب فسرده زمینی گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست(درس دوم) -1مقابل خواب -۲ناهشیار و مست ز آهن به میان یکی کمربند(درس پنجم) -1کمر -۲میانه و دامنه از درد ورم نموده یک چند(درس پنجم) -1یخزده -۲افسرده خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش خوش همی خند(درس پنجم) - 1ساکت - ۲بدون فوران آتش است این بانگِ نای و نیست باد نی ،حدیث راه پر خون میکند -1یخ زده -۲غمگین هر که این آتش ندارد ،نیست باد(درس ششم) -1نی -۲گلو قصههای عشق مجنون میکند(درس ششم) -1دارای جنون -۲قیس بنی عامر سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقلها افزون آید(درس ششم) -1خیال و هوس-۲معامله در عالم پیر هر کجا برنایی است /عاشق بادا که عشق خوش سودایی است(درس ششم) -1خیال و هوس-۲معامله درست گویی عشق آباد کوچکی است و چنان که میگویند( .درس نهم) . 1شهر عشق آباد . ۲سرزمین عشق نخستین دم بهار ،بی صبرانه چشم به راهش بودیم و گرم و مهربان و نوازشگر میآمد (درس نهم) - 1لحظه -۲نَفَس -1 /داغ -۲صمیمی آواز پرِ جبرییل به گوش میرسد(درس نهم) - 1اشاره به نزول وحی -۲اشاره به نام یکی از کتاب های شهاب الدین سهروردی کویر ،این نخلستان خاموش و پرمهتابی که هر گاه مشت خونین و بی تاب قلبم را (....درس نهم)ساکت -۲بی نور -1/نا آرام-۲بی نور آب جیحون فرونشست؛ ریگ آموی پرنیان شد؛ بوی جوی مولیان مدهوشم کرد( .روان خوانی بوی جوی مولیان) ( -1رایحه -۲آرزو) آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد(درس دهم) -1سرد (چون فصل زمستان ،انقالب پیروز شد) -۲بی روح و افسرده 37 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه من می روم سوی دریا ،جای قرار من و تو(درس دهم) ( -1قرار مالقات -۲آرامش) سجده بهترین حالتی بود که میتوانست مرا با خاک همسطح و یکسان کند( .درس یازدهم) جمله کنایی و ایهامی است؛ معنی ظاهری آن این است که من با سجده کردن با خاک هم سطح میشدم و دیده نمیشدم؛ امّا معنی کنایی و ایهامی آن ،این است که من با سجده خود را چون خاک در برابر شکوه آفریدگار ،پست و کوچک میکردم. ترسم تو را ببیند و شرمندگی کِشد یوسف ،بگو که هیچ نیاید برون ز چاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) ( -1یقین دارم -۲.واهمه دارم) از دوردست میرسد آیا کدام پیک؟ ای مسلم شرف ،به کجا میکنی نگاه؟ (شعر خوانی شکوه چشمان تو) (-1مسلمان -۲مسلم بن عقیل) ای روضه مجسّمِ گودال قتلگاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) - 1بهشت -۲ذکر مصیبت مگر کآتش تیز پیدا کند گنه کرده را زود رسوا کند(درس دوازدهم) -1شاید (قید تردید) -۲امید است (قید آرزو) چنین پاسخ آورد سودابه پیش که من راست گویم به گفتار خویش(درس دوازدهم) -1راست گو هستم -۲راست می گویم سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت(درس دوازدهم) ( -1خشم -۲سرعت) چو او را بدیدند برخاست غو که آمد ز آتش برون شاه نو(درس دوازدهم) ( -1ولیعهد بودن سیاوش -۲جوان و جان بازیافته) چو پیش پدر شد سیاوش پاک نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک(درس دوازدهم) ( -1پاکیزه -۲بی گناه) گرچه بیرون تیره بود و سرد ،همچون ترس /قهوه خانه گرم و روشن بود ،همچو شرم (درس سیزدهم) سرد :ایهام ( -1در برابر گرم -۲صمیمی نبودن) /گرم :ایهام ( -1داغ -۲صمیمی و پرمهر) راستی کانون گرمی بود( .درس سیزدهم) -1انجمن -۲آتشدان /کانون گرم -1 :داغ -۲صمیمی و پرمهر این گلیم تیره بختیهاست /خیس خون داغ سهراب و سیاوشها / ،روکش تابوت تختی هاست(درس سیزدهم) ( -1گرم -۲درد و سوگ) ناگهان انگار /بر لب آن چاه /سایهای را دید /او شغاد آن نابرادر بود …(درس سیزدهم) ( -1ناتنی -۲نابکار ،نامرد) دل افسرده غیر از آب و گل نیست(نیایش لطف تو) -1افسرده و بی حال -۲یخ زده و منجمد با توجه به «سوز» نمونه سوال امتحان نهایی (-1مرداد )1403آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید .تو قلب فسردۀ زمینی /از درد ورم نموده یک چند (ایهام/جناس) (-۲تالیفی) واژه«ایهام» در این شعر کدام است؟ این گلیم تیره بختی هاست /خیس خون داغ سهراب و سیاوش ها / ،روکش تابوت تختی هاست (-3خرداد )1403آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید« .مرد نقال ،آتشین پیغام /راستی کانون گرمی بود(.ایهام -حسن تعلیل) پاسخنامه -1:ایهام -۲داغ ( -1گرم -۲درد و سوگ) -3ایهام(-1محفل-۲آتش دان) -16نماد :اگر یک واژه ،عالوه بر معنی اصلی خود ،نشانه و مظهر معنای دیگری قرار بگیرد «نماد» نامیده میشود. مثال های کتاب فارسی3 ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد(درس اول) عاشق غیر واقعی /عاشق واقعی محتسِب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت :ای دوست این پیراهن است افسار نیست(درس دوم) انسان دورو /انسان یکرو همّت از باد سحر میطلبم گر ببرد خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است(درس سوم) جانبخشی ،نماد پیام رسانی بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی تو ای دماوند(درس پنجم) «اعتراض و مقابله با ظلم است» ای مادر سرسپید بشنو این پند سیاه بخت فرزند(درس پنجم) نمادی از مردم و فرهنگ ایران شو منفجر ای دل زمانه وان آتش خود نهفته مپسند (درس پنجم) دل استعاره از دماوند (نماد روشنفکران خاموش) برکش ز سر آن سپید معجر بنشین به یکی کبود اورند( :درس پنجم) آن روسری سفید (برف) نماد ناتوانی و انزوا است بشنو این نی چون شکایت میکند سِرّ من از ناله من دور نیست نی ،حدیث راه پر خون میکند کز نیستان تا مرا ببریده اند من به هر جمعیتی ناالن شدم از جداییها حکایت میکند(درس ششم) « نی» استعاره از موالنا یا نماد هر انسان لیک چشم و گوش را آن نور نیست(درس ششم) شناخت ایزدی قصههای عشق مجنون میکند(درس ششم) موالنا یا انسان آگاه و عارف کامل /انسانی با عشق راستین در نفیرم مرد و زن نالیده اند(درس ششم) نماد عالم معنا یا همان میهن اصلی انسان جفت خوش حاالن و بد حاالن شدم»(درس ششم) من( نی) :نماد انعطاف پذیری 38 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 بازآ که در هوایت خاموشی جنونم نام دبیر :محمد بنی نعمه فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران (شعر خوانی صبح ستاره باران) سختی و نرمش ناپذیری دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند (درس هشتم) مرداد(نماد گرما) دی(نماد سرما) امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو(درس دهم) استعاره و نماد از انقالب و پیروزی آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟(درس دهم) ظلم و ستم صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو(درس دهم) رویش و سبزی /حرکت این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو(درس دهم) زیبای های و دستاوردهای انقالب با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم (درس دهم) حرکت و فضای پاک بخش انقالب چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم من می روم سوی دریا ،جای قرار من و تو(درس دهم)حرکت /نماد و استعاره از انقالب ترسم تو را ببیند و شرمندگی کِشد یوسف ،بگو که هیچ نیاید برون ز چاه(شعر خوانی شکوه چشمان تو) زیبایی داشتم میگفتم :آن شب نیز/سورت سرمای دی بیدادها میکرد /و چه سرمایی ،چه سرمایی(درس سیزدهم) استعاره و نماد از ستم گرچه بیرون تیره بود و سرد ،همچون ترس /قهوه خانه گرم و روشن بود ،همچو شرم (درس سیزدهم) از سنّت و اصالت این گلیم تیره بختیهاست /خیس خون داغ سهراب و سیاوشها( ،درس سیزدهم) انسان های ستم دیده و پاک دامن کوه کوهان ،مرد مردستان ،رستم دستان /،در تگ تاریک ژرف چاه پهناور( ،درس سیزدهم) نیرومندی /پَستی ،تاریکی و سیاهی رخش آن طاق عزیز ،آن تای بی همتا /رخش رخشنده /با هزاران یادهای روشن و زنده …(درس سیزدهم) کمال ،زیبایی و فراست شغاد :نماد مرد دورو و نابکار ،نامرد /رستم :نماد پهلوان ،جوانمرد(درس سیزدهم) مجمعی کردند مرغان جهان آنچه بودند آشکارا و نهان(درس چهاردهم) رهرو و سالک راه حق هدهد که پرندۀ دانایی بود و افسری بر سر داشت ،من او را می شناسم ،نامش سیمرغ است (درس چهاردهم)راهبر و راهنما /خداوند سالها پیش نیم شبی از کشور چین گذشت و پری از پرهایش بر این سرزمین افتاد( .درس چهاردهم) زیبایی (سرزمین چین به زیبایی و نقٌاشی و نگارگری شهرت داشته است) /تجلی خداوند شیرمردی باید این ره را شگرف زان که ره دور است و دریا ژَرف ژرف(درس چهاردهم) راه دشوار و سخت بلبل گفت :من گرفتار عشق گلم( ....درس چهاردهم)مردمان جمال پرست و عاشق غیر واقعی /زیبایی های زودگذر گُل اگر چه هست بس صاحب جمال حُسن او در هفته ای گیرد زوال(درس چهاردهم)معشوق زمینی و مجازی طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغ بهشتی ام .مار با من آشنا شد (درس چهاردهم)اهل ظاهر است که تکالیف مذهب را به امید مزد، یعنی به آرزوی بهشت و رهایی از عذاب دوزخ انجام می دهند مار :نماد ابلیس آن گاه باز شکاری که شاهان او را روی شست می نشاندند تا روی دست شاهان جا گرفته ام (درس چهاردهم) نماد کسانی که نمی توانند از جاه و مقام خود بگذرند /.نماد جاه و منصب صد هزاران سایه جاوید ،تو گم شده بینی ز یک خورشید ،تو(درس چهاردهم) کثرت مرغان از سختی وحشت کردند و عدّه ای در همان مرحله نخست از پا در آمدند( .درس چهاردهم) انسان ها چون نگه کردند آن سی مرغ زود بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود(درس چهاردهم) انسان ها -خداوند نان را از من بگیر ،اگر می خواهی ،هوا را از من بگیر ،اما خنده ات را نه گل سرخ را از من مگیر /سوسنی را که می کاری( ،درس شانزدهم) نماد و مجاز از نیازهای مادی و ضروری ،اغراق /نماد خنده ،عشق و شادی خندۀ تو /در تاریک ترین لحظه ها می شکفد /برای دستان من شمشیری است آخته(درس هفدهم)فضای ناامیدی و خستگی /مبارزه خندۀ تو ،در پاییز /در کنارۀ دریا /موج کف آلوده اش را /باید برفرازد(درس هفدهم) شکست در بهاران ،عشق من / ،خنده ات را می خواهم چون گلی که در انتظارش بودم(،درس هفدهم)پیروزی نمونه سوال امتحان نهایی (-1شهریور)1400مفهوم نمادین هر یک از واژه های مشخص شده را بنویسید .ببین آخر که آن پروانه را خوش چگونه می زند خود را به آتش (-۲خرداد و دی 1398شهریور1399و )1400در بیت زیر« ،برزخ سرد» و «شب» نماد چه مفاهیمی هستند؟ آنجا در آن برزخِ سرد ،در کوچههای غم و درد غیر از شب آیا چه میدید چشمان تار من و تو؟ 39 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات (-3خرداد 1399تجربی و ریاضی) در بیت زیر مفهوم نمادین« رود» و «دریا »را بنویسید. «چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم من می روم سوی دریا ،جای قرار من و تو» (-4شهریور)140۲در سرودۀ «خوان هشتم»« ،رستم» و «شغاد» ،هر یک «نماد» چه کسانی هستند؟ ( -5شهریور -1398خرداد 1400تجربی و ریاضی) با توجه به منطق الطیرعطار ،هریک از این پرندگان ،نماد چه کسانی هستند .الف) بلبل ب) هدهد ( -6خرداد -1398خرداد 1399انسانی) مفهوم نمادین واژه های مشخص شده را به ترتیب بنویسید. « نان را ،هوا را / ،روشنی را ،بهار را ،از من بگیر /امّا خنده ات را هرگز از من نگیر /گل سرخ را از من مگیر» ( -7دی )1397با توجه به عبارت زیر« باز» نماد چه کسانی است؟ « من بسیار کوشیده ام تا روی دست شاهان جا گرفته ام .پیوسته با انسان بوده ام و برای آنان شکار کرده ام .چه جای آنست که چندین شاهان بگذارم و در بیابان های بی آب و علف در جستجوی سیمرغ سرگردان شوم؟ آن به که مرا نیز معاف کنید». ( -8تألیفی) در درس« سی مرغ و سیمرغ» ،عبارت« من بسیار کوشیده ام تا روی دست شاهان جا گرفته ام و برای آنان شکار کرده ام ».از زبان کدام پرنده بیان می شود؟ الف) هدهد ج)جغد ب) باز د) بلبل پاسخنامه-1 :نماد عاشق واقعی -عشق -۲روزگار ستم شاهی -ظلم و ستم -3رود :نماد دریا :نماد.استعاره از انقالب-4جوانمرد -ناجوامرد(نامرد)-5 الف)عاشق غیر واقعی ب)نماد رهبر و آگاه به مسیر -6نیازهای جسمانی و مادی -عشق-7باز -8باز -17تضمین :هر گاه نویسنده یا شاعر آیه ،حدیث ،مصراع یا بیتی را عینا در نوشته یا شعر خود بگنجاند در واقع از آرایه تضمین استفاده کرده است. نکته :تضمین به دو قسمت تقسیم می شود: الف) تضمین از آیه یا حدیث مانند :کأن لم یکن شیئاً مذکوراً در گورستان شکم آقایان ناپدید گردید. بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران تضمین به شعر سعدی ب) تضمین از شعر یا نوشته مانند :گفتی :به روزگاران مهری نشسته گفتم نکته :تضمین از آیه یا حدیث یا عبارت عربی :که قسمتی از آیه و حدیث عیناً در بیت یا نثر ذکر می شود (فرقش با تلمیح آن است که در آرایه تلمیح اشاره به آیه یا حدیث می شود. اِعملوا آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور(درس اول) آیۀ قرآن یا مالئکتی قد استحییتُ من عبدی و لیس له غیری فقد غفرتُ له( .درس اول) حدیث قدسی ماعبدناک حق عبادتک -ماعرفناک حق معرفتک( .درس اول) حدیث گفتی :به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران(شعر خوانی صبح ستاره باران) تضمین شعر سعدی مزینان از هزار و صد سال پیش هنوز بر همان مهر و نشان است که بود( … .درس نهم) تضمین به شعر حافظ «گوهر مخزن اسرار همان است که بود – حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود» کأن لم یکن شیئاً مذکوراً در گورستان شکم آقایان ناپدید گردید( .درس شانزدهم) تضمین به آیه قران سوره انسان آرام گفت«:و ما رمیت اذ رمیت و لکن اهلل رمی ( ».روان خوانی ارمیا) تضمین به آیه قران سوره انفال نمونه سوال امتحان نهایی (-1تالیفی) با توجه به نوشته زیر ،آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید(.تلمیح -تضمین) هم بر انگارۀ عشق آبادش ساخته اند .مزینان از هزار و صد سال پیش هنوز بر همان مهر و نشان است که بود… . ( -۲تالیفی)آرایۀ مصراع دوم این بیت را بنویسید .اگر خونین دلی از جور ایام ( -3تالیفی)با توجه به بیت« گفتی :به روزگاران مهری نشسته گفتم «لب خندان بیاور چون لب جام» بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران» به سواالت زیر پاسخ دهید. استاد شفیعی کدکنی از کدام شاعر پیشین ،قسمتی را تضمین کرده است؟ پاسخنامه -1:تضمین به شعر حافظ «گوهر مخزن اسرار همان است که بود – حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود» -۲تضمین -3سعدی -18متناقض نما(پارادوکس) :دو متضاد (یا دو مفهوم متضاد) به یک شخص یا یک چیز نسبت داده شود. نکته :روش پیدا کردن تناقض: -1اگر دو واژۀ متضاد به وسیلۀ کسره به هم اضافه شود تناقض دارد .مانند :ساکنِ روان -حاضرِ غایب 40 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات -۲اگر دو واژۀ مثل هم بیان شوند و قبل از واژۀ تکراری دوم یکی از نشانه های منفی «بی ـ نا ـ ال» ذکر شود یا فعل جمله منفی باشد تناقض دارد. مانند :زبانِ بی زبانی -محرم این هوش جز بی هوش نیست نکته :ترکیبات :دوزخ همچو یخ -مرگ گرم آتشِ سرد ،هم تناقض اند .زیرا واژه ای که صفت ثابت دارد صفتِ بالعکس به آن نسبت داده شده است و صفت آتش گرمی است نه سردی مثال های کتاب فارسی3 سِرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست(درس ششم) دور نبودن سِرّ :تناقض همچو نی زهری و تَریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟(درس ششم) نی زهر و تریاق است محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست(درس ششم) محرم هوش بودن بی هوش آسمان کویر ،این نخلستان خاموش و پرمهتابی(درس نهم) در سموم سرد این عقل بی درد و بی دل پژمرد و صفای اهورایی آن همه زیباییها که درونم را پر از خدا میکرد(درس نهم) در دفتری یا ادارهای محبوس و مدفون شوی تا ترقّی کنی( .روان خوانی بوی جوی مولیان)محبوس و مدفون شدن برای ترقی آب جیحون فرونشست؛ ریگ آموی پرنیان شد؛ بوی جوی مولیان مدهوشم کرد( .روان خوانی بوی جوی مولیان) لبریز زندگی است نفسهای آخرت همی داد مژده یکی را دگر آورده مرگ گرم به آغوش تو پناه (شعر خوانی شکوه چشمان تو) که بخشود بر بی گنه دادگر(درس دوازدهم) شخصی بی گناه ،گناهش بخشوده گردد) بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست /هیچ -همچون پوچ -عالی نیست( .درس سیزدهم) رخش آن طاق عزیز ،آن تای بی همتا /رخش رخشنده /با هزاران یادهای روشن و زنده …(درس سیزدهم) بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید(درس چهاردهم)چون ویژگی آب و آتش در یک جا جمع شده است. هشت جنّت نیز این جا مرده ای است هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است(درس چهاردهم) با همان زبان بی زبانی نگاه ،حقش را کف دستش می گذاشتم( .درس شانزدهم) آنچه را که پروردگار جهان پدید آورده ،زیر پا گذارم تا مگر روزی به پایان این دریای بی کران رسم( .گنج حکمت مسافر) هر روز باید ذکری واحد را مکرِّر بخوانم /و آنچه را قدیمی است ،قدیمی ندانم که تو از آن منی( ،درس هجدهم) نمونه سوال امتحان نهایی (-1خرداد -1403شهریور)140۲آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید. هشت جنّت نیز این جا مُرده ای است هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است(حس آمیزی -پارادوکس) (-۲تالیفی)مصراع دوم این بیت کدام آرایۀ را بیان می کند؟ «همی داد مژده یکی را دگر که بخشود بر بی گنه دادگر» (-3تالیفی) با توجه به شعر زیر کلمات مشخص شده چه آرایه ای را مشخص می کند؟ /رخش را میدید و میپایید / .رخش آن طاق عزیز ،آن تای بی همتا /رخش رخشنده /با هزاران یادهای روشن و زنده (-4تالیفی) با توجه به شعر زیر آرایه درست را از داخل کمانک انتخاب کنید( .تضاد -تناقض) «اگر چشمم احیانا تو چشمش می افتاد ،با همان زبان بی زبانی نگاه ،حقش را کف دستش می گذاشتم». (-5خرداد)1403آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید. « عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را سیل ،یکسان می کند پست و بلند راه را»(اسلوب معادله -متناقض نما) (-6خرداد 1400تجربی و ریاضی) با توجه به بیت زیر آرایه درست را از داخل کمانک را انتخاب کنید( .اسلوب معادله -حسن تعلیل) مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد (-7دی) 1398آرایۀ مشترک ابیات زیر را بنویسید. شانه می آید به کار زلف در آشفتگی آشنایان را در ایام پریشانی بپرس محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست (-8دی -140۲خرداد) 1398آرایه مشترک ابیات زیر« اسلوب معادله» است یا «حسن تعلیل» ؟یک دلیل بنویسید. 41 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را سیل ،یکسان می کند پست و بلند راه را محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست نام دبیر :محمد بنی نعمه ( -9تألیفی ) در همۀ گزینه ها به جز گزینه ی « . . .اسلوب معادله » به کار رفته است ؟ -1در آیینه هر نقش کجی راست نماید کین مهر شود در دل بی کینه ی مستان -۲عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را -3کسی که می نهد از حد خود بیرون قدم کبوتری ست که می آید از حرم بیرون -4چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید پاسخنامه -1:پارادوکس -۲پارادوکس-3متناقض نما(پارادوکس)(-4تناقض :زبان بی زبانی) -5اسلوب معادله -6اسلوب معادله -7اسلوب معادله-8 اسلوب معادله مصراع اول مصداقی برای مصراع دوم است -9.گزینه 1 -19ایهام تناسب :واژهای با حداقل دو معنی در شعر یا نثر به کار میرود که یک معنی آن قابل قبول است و معنی دیگرش که مورد نظر نیست با واژه یا واژههای دیگر تناسب یا مراعات النظیر دارد. مثال های کتاب فارسی3 لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی(ستایش) روی -1 :چاره ،امکان -۲ ،صورت(که با لب و دندان ،تناسب دارد) با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت(درس سوم) جام-1:جام شراب(معنی مورد نظر) -۲جام جهان بین(که با جم تناسب دارد). چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند(درس پنجم) گشت-1 :شد-۲ ،در معنای گردیدن چرخیدن (که با گردون تناسب دارد). ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند(درس پنجم) بنواز -1 :زدن -۲نوازندگی (که با ضربت تناسب دارد). قصه شیرین فرهاد (روان خوانی جاسوسی که االغ بود) شیرین -1:مزۀ -۲نام شخص( که با فرهاد تناسب دارد). آتش است این بانگِ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد ،نیست باد(درس ششم) باد در مصراع دوم با آتش -1:فعل دعایی(معنی مورد نظر) -۲جریان هوا ( که با باد و آتش تناسب دارد). ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران(شعر خوانی صبح ستاره باران) کف -1( :کف دست -۲کف دریا (در معنای کف دریا با جویبار تناسب دارد) باز کبک ها را در هوا و آهوها را در صحرا به تیر دوختند( .روان خوانی بوی جوی مولیان) باز -1:مجدد -۲پرنده (که با آهو تناسب دارد). به همان شهر بی مهر ،به همان دیار بی یار ،به همان هوای غبارآلود ،به همان آسمان دود گرفته بازگردی(روان خوانی بوی جوی مولیان) بی مهر- 1 :بدون محبّت -۲بدون خورشید (که با هوا تناسب دارد ) این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو(درس دهم) فصل -1:زمان -۲بخشی از کتاب( که با «خواندن» تناسب دارد). به دستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت ،صد کاروان(درس دوازدهم) دستور -1 :وزیر ،مشاور ،رایزن «-۲امر و فرمان» (که با واژه «فرمود» تناسب دارد). رخ شاه کاووس پرشرم دید سخن گفتنش با پسر نرم دید(درس دوازدهم) رُخ -1 :چهره -۲مهره شطرنج (که با شاه تناسب دارد) /شاه-1 :پادشاه -۲مهره شطرنج (که با رُخ تناسب دارد) فرود آمد از اسپ کاووس شاه پیاده سپهبد پیاده سپاه(درس دوازدهم) اسپ و شاه و پیاده :ایهام تناسب -1:معنای واقعی -۲مهره های شطرنج (که با هم تناسب دارند) قصه میگوید / :این برایش سخت آسان بود و ساده بود( .درس سیزدهم) سخت -1 :بسیار-۲دشوار( که با ساده و آسان تناسب دارد). دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده(نیایش لطف تو) -1سوزان -۲نشان(که با جبین تناسب دارد) 42 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات نمونه سوال امتحان نهایی ( -1تالیفی) آرایۀ «ایهام تناسب» را در این بیت توضیح دهید .رخ شاه کاووس پرشرم دید سخن گفتنش با پسر نرم دید ( -۲تالیفی) کدام واژه در این بیت«ایهام تناسب» را به وجود آورده است؟ به دستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت ،صد کاروان ( -3تالیفی) کدام یک از دو بیت زیرآرایۀ«ایهام تناسب» در آن دیده می شود؟ الف) ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند ب) نی نی تو نه مشت روزگاری ای کوه نی اَم ز گفته خرسند پاسخنامه -1:رُخ :ایهام تناسب -1:چهره -۲مهره شطرنج (که با شاه تناسب دارد) /شاه :ایهام تناسب.1 :پادشاه .۲مهره شطرنج (که با رُخ تناسب دارد) -1(-۲وزیر ،مشاور ،رایزن «-۲امر و فرمان» که با واژه «فرمود» تناسب دارد -3).گزینه الف) بنواز :ایهام تناسب -1 :زدن -۲نوازندگی (که با ضربت تناسب دارد). -20حُسن تعلیل :در لغت به معنی « دلیل نیکو آوردن» است .و در اصطالح آرایههای ادبی آوردن دلیل غیرواقعی و در عین حال شاعرانه برای یک موضوع است. نکته :واژه هایی چون :که ـ تا ـ زیراکه ـ چراکه ـ چونکه ـ از آن (زان) ـ می تواند در پیدایش حُسن تعلیل تأثیرگذار باشند. نکته :سؤال و جواب های ابیات اگر غیرواقعی باشد بیانگر حُسن تعلیل هستند. مثال های کتاب فارسی3 عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز(درس اول) گفت :مستی زان سبب اُفتان و خیزان میروی گفت :جرمِ راه رفتن نیست ره هموار نیست(درس دوم) تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر ،چهر دلبند(درس پنجم) شاعر علت پنهان شدنِ قله دماوند را در پشت ابر ،بیزاری و دوری کردن از مردم نادان میداند. تا وارهی از دم ستوران وین مردم نحس دیومانند(درس پنجم) با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند(درس پنجم) شاعر علت بلندی دماوند را تالش او برای دوری از مردم زمانه میداند چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند(درس پنجم) آسمان به خاطر ستم گردون خفه و خموش و معلّق است. تو قلب فسرده زمینی تا درد و ورم فرونشیند از درد ورم نموده یک چند(درس پنجم) درد دلیل ارتفاع کوه ست کافور بر آن ضماد کردند(درس پنجم) آتشِ عشق است کاندر نی فُتاد جوشش عشق است کاندر می فُتاد(درس ششم) جوشش می به دلیل عشق است. دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند(درس هشتم) در کویر به چشم میتوان دید ،میتوان احساس کرد که پیامبران همه از اینجا برخاسته اند(درس نهم) علت برخاستن پیامبران از کویر گودالی که از کنجکاوی گلوله توپ در خاک فراهم آمده بود( .درس یازدهم) نمونه سوال امتحان نهایی (-1خرداد 1399تجربی -ریاضی) در کدام یک از بیت های زیر آرایه «حسن تعلیل» وجود دارد؟ دلیل خود را بنویسید. الف) تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر چهره دلبند ب) برکن ز بن این بنا که باید (-۲تالیفی) آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید« .تو قلب فسردۀ زمینی از ریشه بنای ظلم برکند از درد ورم نموده یک چند» (-3دی -1397دی)140۲با توجه به ابیات« :تا وارهی از دم ستوران /وین مردم نحس دیو مانند ( جناس /حسن تعلیل) با شیر سپهر بسته پیمان /با اختر سعد کرده پیوند» مفهوم کلی دو بیت خلق کدام آرایه را به یاد میآورد؟ (-4خرداد)1403شاعر برای آفرینش آرایۀ ادبی«حسن تعلیل» در بیت زیر چه دلیلی را بیان می کند؟ تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر چهره دلبند (-5تالیفی)آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید« .تا درد و ورم فرونشیند کافور بر آن ضماد کردند» (حسن تعلیل -اسلوب معادله) (-6تالیفی)در عبارت« گودالی که از کنجکاوی گلوله توپ در خاک فراهم آمده بود ».چه آرایۀ وجود دارد؟ پاسخنامه -1 :الف)آوردن دلیل غیرواقعی اما زیبا -۲حسن تعلیل -3حسن تعلیل -4برای اینکه مردم چهرهات را نبینند ،صورت زیبایت را در پشت ابر پنهان کردهای -5حسن تعلیل -6حسن تعلیل 43 بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه -21اسلوب معادله :دو مصرع یا دو جمله که در ظاهر ارتباطی با هم ندارند ولی از لحاظ معنا و مفهوم یکسان می باشند. نکته :شاعر در مصرع اول موضوعی را مطرح می کند و برای اینکه موضوع مصرع اول را درک کنید نمونه ای به عنوان مثال می آورد. نکته :در اسلوب معادله یکی از مصرع به شکل مثل یا تمثیل بیان می شودتا مصرع دیگر را بهتر توجیه کند (در بیشتر موارد مصرع اول جدی و واقعی است و مصرع دوم به شکل مثل یا تمثیل بیان می شود).مثال :عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را دزد دانا می ُکشد اول چراغ خانه را نکته:میتوان بین دو قسمت عالمت مساوی گذاشت یا جای دو مصرع را عوض کرد .در واقع در اسلوب معادله ،هر قسمت باید معنی مستقل داشته باشد و بین دو قسمت نباید حرف ربط وابستهساز مثل « که ،اگر ،زیرا و…» وجود داشته باشد. مثال های کتاب فارسی3 چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان(درس اول) محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست(درس ششم) هر که جز ماهی ،ز آبش سیر شد هر که بی روزی است ،روزش دیر شد(درس ششم) مستمع ،صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچه خاموش ،بلبل را به گفتار آورد (درس ششم) عشق چون آید ،برد هوش دل فرزانه را دزد دانا میکشد اوّل چراغ خانه را (درس ششم) شانه میآید به کار زلف در آشفتگی آشنایان را در ایّام پریشانی بپرس (درس ششم) عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را سیل ،یکسان میکند پست و بلند راه را(درس ششم) نکند جور پیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی (گنج حکمت به جوانمردی کوش) نمونه سوال امتحان نهایی (-1خرداد)140۲در بیت زیر کاربرد آرایههای «تشبیه» «مراعات نظیر»« تلمیح» و ...................مشهود است. «چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان» (-۲مرداد -1403شهریور)140۲آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید. «محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست» ( اسلوب معادله -تلمیح) (-3دی -140۲خرداد )1398آرایه مشترک ابیات زیر «اسلوب معادله» است یا «حسن تعلیل» ؟یک دلیل بنویسید. عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را سیل ،یکسان می کند پست و بلند راه را محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست ( -4خرداد 1400تجربی و ریاضی) با توجه به بیت زیر آرایه درست را از داخل کمانک را انتخاب کنید( .اسلوب معادله -حسن تعلیل) غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد» «مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد (-5مرداد -1403شهریور) 140۲آرایۀ درست را از داخل کمانک انتخاب کنید. «محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست» ( اسلوب معادله -تلمیح) پاسخنامه -1:اسلوب معادله-۲اسلوب معادله -3اسلوب معادله(مصراع اول مصداقی برای مصراع دوم است -4)...اسلوب معادله -5اسلوب معادله -22تمثیل:به معنای «تشبیه کردن» و «مَثَل آوردن» است و در اصطالح ادبی ،آن است که شاعر یا نویسنده برای تأیید و تأکید بر سخن خویش ،حکایت ،داستان یا نمونه و مثالی را بیان کند تا مفاهیم ذهنی خود را آسانتر به خواننده انتقال دهد. مثال های کتاب فارسی3 گفت :آگه نیستی کز سر در اُفتادت کاله گفت :در سر عقل باید ،بی کالهی عار نیست(درس دوم) درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید ،والسّالم(درس ششم) چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی بباید زدن سنگ را بر سبوی(درس دوازدهم)ضرب المثل وکنایه از آزمایش و امتحان چنین است سوگندِ چرخ بلند که بر بی گناهان نیاید گزند(درس دوازدهم) برابر با مثل «سر بی گناه باالی دار نمی رود» نکند جور پیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی (گنج حکمت به جوانمردی کوش) مصراع دوم ارسال المثل است قصه میگوید که بی شک میتوانست او اگر میخواست( .درس سیزدهم) یادآور ضرب المثل خواستن توانستن است 44 جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات کاه از خودمان نیست ،کاهدان که از خودمان است( .درس سیزدهم) از اینکه باید به فکر سالمتی خود باشیم. ولی چون که تیری که از شست رفته باز نمیگردد( ،درس شانزدهم) تمثیل ،کنایه از «از دست دادن فرصت» /تیر ،شست :تناسب به کالم بلندپایۀ « از ماست که بر ماست» ایمان آوردم( .درس شانزدهم) (هر کاری انجام دهیم نتیجۀ آن به خود ما برمی گردد) نمونه سوال امتحان نهایی (-1تالیفی) کدام یک از بیت های زیر«تمثیل» دارد؟ الف) چنین است سوگندِ چرخ بلند ب) وزین دخترِ شاه هاماوران که بر بی گناهان نیاید گزند پراندیشه گشتی به دیگر کران (-۲تالیفی) با توجه به عبارت زیر وجه مشترک قسمت های مشخص شده؛ کدام آرایۀ ادبی را یاداوری می کند؟ «به دست چالق شدۀ خودم از خانه بیرون انداخته ام ،ولی چون که تیری که از شست رفته باز نمیگردد ،یک بار دیگر به کالم بلندپایۀ «از ماست که بر ماست» ایمان آوردم و پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم. پاسخنامه -1 :گزینه الف-۲تمثیل *زمینه های حماسه :ملی(آیین و رسوم) ،داستانی و روایی ،قهرمانی(در حیطۀ قدرت انسان) ،خرق عادت :خارج از حیطۀ قدرت انسان مثال :قهرمانی :بیت های 45 -43 -34-24-13 بیت ۲4سیاوش بیامد به پیش پدر /یکی خُود زرین نهاده به سر بیت 13اگر کوه آتش بود بسپَرم /ازین تنگ خوار است اگر بگذرم بیت 34سیاوش سیه را به تندی بتاخت /نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت بیت 45سیاوش را تنگ در بر گرفت /ز کردار بد پوزش اندر گرفت بیت 43چو پیش پدر شد سیاوش پاک /نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک مثال :خرق عادت :بیت های 39-38-37-26 بیت ۲6یکی تازی ای بر نشسته سیاه /همی خاک نعلش بر آمد به ماه بیت 37چو او را بدیدند برخاست غو /که آمد ز آتش برون شاه نو بیت 38چنان آمد اسپ و قبای سوار /که گفتی سمن داشت اندر کنار بیت 39چو بخشایش پاک یزدان بود /دم آتش و آب یکسان بود مثال :ملی :بیت های27-19-9-5 بیت 5ز هر در سخن چون بدین گونه گشت /بر آتش یکی را بباید گذشت بیت 9مگر کآتش تیز پیدا کند /گنه کرده را زود رسوا کند بیت 19بدان گاه سوگندِ پرمایه شاه /چنین بود آیین و این بود راه بیت ۲7پراگنده کافور بر خویشتن /چنان چون بود رسم و ساز کفن نمونه سوال امتحان نهایی چون بود رسم و ساز کفن» چیست؟ (-1مرداد )1403زمینۀ حماسی بیت« پراکنده کافور بر خویشتن چنان (-۲دی )1400کدام یک از بیت های زیر ،دارای زمینۀ ملی حماسه است؟ الف) بدان گاه سوگند پرمایه شاه چنین بود آیین و این بود راه ب) سراسر همه دشت بریان شدند بر آن چهره خندانش گریان شدند -3کدام یک از ویژگیهای حماسه در بیتهای زیر دیده میشود؟ آنها را از داخل کمانک مقابل انتخاب کنید. الف)(خرداد )1398بدان گاه سوگند پرمایه شاه چنین بود آیین و این بود راه (ملی -قهرمانی) ب)(خرداد) 1398یکی تازی برنشسته سیاه همی خاک نعلش برآمد به ماه (خرق عادت -ملی) ج)(خرداد -1403شهریور)1399چنین است سوگند چرخ بلند که بر بیگناهان نیاید گزند (ملی -قهرمانی) ( -4خرداد )1401در همه ابیات به جز گزینه ...........زمینه «ملی» حماسه آشکار است. )1پراکنده کافور بر خویشتن چنان چون بود رسم و ساز کفن )3رخ شاه کاووس پرشرم دید سخن گفتنش با پسر نرم دید )۲چنین است سوگند چرخ بلند )4بدان گاه سوگند پرمایه شاه ( -5دی) 1401بیت رو به رو دارای کدام زمینه حماسه است؟ «بدان گاه سوگند پرمایه شاه الف)(خرداد) 1399سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگ دل ،جنگ آتش بساخت چنین بود آیین و این بود راه ( -7خرداد 1400انسانی)در کدام یک از ابیات زیر ،زمینۀ قهرمانی حماسه ،بارز است؟ 45 چنین بود آیین و این بود راه چنین بود آیین و این بود راه» -6هریک از بیت های زیر دارای کدام زمینۀ حماسه است؟ ب)(خرداد 1399انسانی،شهریور )1400بدان گاه سوگند پر مایه شاه که بر بیگناهان نیاید گزند بر چهرۀ دلربای مهدی صلوات جزوۀ :آرایه های کتاب فارسی3 نام دبیر :محمد بنی نعمه )1سیاوش سیه را به تندی بتاخت /نشد تنگ دل ،جنگ آتش بساخت -۲پراکنده کافور بر خویشتن/چنان چون بود رسم و ساز کفن -3بدان گاه سوگند پر مایه شاه /چنین بود آیین و این بود راه -4سراسر همه دشت بریان شدند /بر آن چهر خندانش گریان شدن پاسخنامه -1 :ملی -۲الف) ملی ب) قهرمانی -3الف) ملی ب) خرق عادت ج) ملی -4گزینه -5 3ملی -6الف) قهرمانی ب) ملی -7گزینه 1 *قالب شعر (-1خرداد)1398نوع گفتگوی شعر زیر را در اصطالح ادبی چه می نامند؟ « نخستین بار گفتش کز کجائی /بگفت از دار ملک آشنائی بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند /بگفت انده خرند و جان فروشند بگفتا جان فروشی در ادب نیست /بگفت از عشقبازان این عجب نیست » (-۲تالیفی)مناظرۀ «مست وهشیار» پروین بیانگر کدام پدیدۀ اجتماعی عصر شاعر است؟ *به غزلهایی که محتوای آنها بیشتر مسائل سیاسی و اجتماعی است ،غزل اجتماعی میگویند؛ در عصر مشروطه با توجّه به دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی ،این نوع غزل رواج یافت؛ در سرودههای شاعرانی چون محمدتقی بهار ،عارف قزوینی و فرّخی یزدی میتوان نمونههای آن را یافت. (-3شهریور )140۲به غزل هایی که محتوای آن ها بیشتر مسائل سیاسی و اجتماعی است............................... ،می گویند. (-4نهایی)کدام یک از ابیات زیر را میتوان بیتی از یک «غزل اجتماعی» دانست؟ الف) فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش بنمایید که هر کس نکند مثل من است ب) آیین طریق از نفس پیر مغان یافت آن خضر که فرخنده پی اش نام نهادند *قالب شعر «دماوندیه» قصیده و قالب شعر «مست و هوشیار» قطعه است .در قصیده بهار مصراع نخست و مصراعهای زوج و در قطعه پروین فقط مصراعهای زوج همقافیهاند. (- 5تالیفی)شعرهای «دماوندیه» و «مست و هشیار» را از نظر قالب مقایسه کنید. (-6مرداد )1403قالب شعری کدام بیت«قطعه» است؟ الف) ای دیو سپید پای دربند /ای گنبد گیتی ای دماوند ب) محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت /مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست *محمّد تقی بهار شعر دماوندیه را در سال 1301هجری شمسی سرود .در این سال به تحریک بیگانگان ،هرج و مرج قلمی و اجتماعی و هتّاکیها در مطبوعات و آزار وطنخواهان و سستی کارِ دولت مرکزی بروز کرده بود .بهار این قصیده را با تأثیر پذیری از این معانی گفته است؛ با توجّه به این نکته ،به پرسشهای زیر پاسخ دهید. (-7تالیفی) محمّد تقی بهار شعر ...................را در سال 1301هجری شمسی سرود. پاسخنامه -1:مناظره -۲فساد و ریاکاری اجتماع -3غزل اجتماعی -4گزینه الف -5قالب شعر «دماوندیه» قصیده و قالب شعر «مست و هوشیار» قطعه است .در قصیده بهار مصراع نخست و مصراعهای زوج و در قطعه پروین فقط مصراعهای زوج همقافیهاند -6گزینه ب -7دماوندیه بهار1404 محمد بنی نعمه 46
39,000 تومان