پاورپوینت
آموزشادبیات و زبان

پاورپوینت در معنی شفقت بوستان سعدی داستان عمربن عبدالعزیز

توضیحات بوستان سعدی باب اول در عدل و تدبیر و رای بخش ۸ حکایت: در معنی شفقت تعداد اسلاید: 17 یکی از بزرگان اهل تمیز حکایت کند ز ابن عبدالعزیز که بودش نگینی در انگشتری فرو مانده در قیمتش جوهری به شب گفتی از جرم گیتی فروز دری بود از روشنایی چو روز قضا را درآمد یکی خشک سال که شد بدر سیمای مردم هلال چو در مردم آرام و قوت ندید خود آسوده بودن مروت ندید چو بیند کسی زهر در کام خلق کیش بگذرد آب نوشین به حلق بفرمود و بفروختندش به سیم که رحم آمدش بر غریب و یتیم به یک هفته نقدش به تاراج داد به درویش و مسکین و محتاج داد فتادند در وی ملامت کنان که دیگر به دستت نیاید چنان شنیدم که می‌گفت و باران دمع فرو می‌دویدش به عارض چو شمع که زشت است پیرایه بر شهریار دل شهری از ناتوانی فگار مرا شاید انگشتری بی‌نگین نشاید دل خلقی اندوهگین خنک آن که آسایش مرد و زن گزیند بر آرایش خویشتن نکردند رغبت هنرپروران به شادی خویش از غم دیگران اگر خوش بخسبد ملک بر سریر نپندارم آسوده خسبد فقیر وگر زنده دارد شب دیر باز بخسبند مردم به آرام و ناز بحمدالله این سیرت و راه راست اتابک ابوبکر بن سعد راست کس از فتنه در پارس دیگر نشان نبیند مگر قامت مهوشان یکی پنج بیتم خوش آمد به گوش که در مجلسی می‌سرودند دوش مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود مر او را چو دیدم سر از خواب مست بدو گفتم ای سرو پیش تو پست دمی نرگس از خواب نوشین بشوی چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی چه می‌خسبی ای فتنه روزگار؟ بیا و می لعل نوشین بیار نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت در ایام سلطان روشن نفس نبیند دگر فتنه بیدار کس با به کارگریی تم، افکت ها، تصاویر و اشکال متحرک بسیار زیبانوع فایل PowerPoint pptx قابل ویرایش و آماده پرینت می باشد

محمد فایق مجیدی دهگلان

صفحه 1:
بوستان سعدی باب اول در عدل و تدبیر و رای بخش ۸ حکایت: در ۰ شفقت تعداد اسلاید: ۱۷ ۱

صفحه 2:
استادعبد الرحمن شرفکندی متخلص به هه زار متر هم كناب قانون ابن سيا در کتاب خاطرا ‎on‏ بجه كه بو 4 کتاب گلستان وبوستان مى خواندم بدرم كفت يسرم: سعدى را در هفت سالكى مى خوانند ودر هفتادسالكى مى فهمند كفتم : بدر اكربه هفتاد سال نرسم جه؟

صفحه 3:
رساله قشیریه یا الرسالة القشيرية ' مجموعه نامه‌ها و پیام‌هایی است به زبان عربی که زین‌الاسلام ابوالقاسم عبد الکریم بن هوازن قشیری آنرا به صوفیان و شاگردان خود می‌فرستاده. شروع تهیه آن در سال ۴۳۷ هجری و پابان آن به سال ۴۳۸ بوده و علت نوشتن و ارسال آن‌ها را ظهور فساد در طریقت و انحراف صوفی-نمایان ذکر نموده‌است. این حکایت سعدی از این کتاب است

صفحه 4:
۱ :3 يكى از بزركان اهل تميز 0 0 حکایت کند ز ابن عبدالعزیز | ‎m4‏ ۳ ‎i)‏ 0 4 که بودش نکینی در انگشتری ۱ فرو مانده در قيمتش جوهرى ‎١‏

صفحه 5:
به شب گفتی از جرم گیتی فروز دری بود از روشنایی چو روز قضا را در آمد یکی خشک سال که شد بدر سیمای مردم هلال

صفحه 6:
چو در مردم آرام و قوت ندید خود آسوده بودن مروت ندید چو بیند کسی زهر در کام خلق کیش بگذرد آب نوشین به حلق

صفحه 7:
غرمود و بثر وحنندش به سم که رحم آمدش بر غریب و بتیم به یک هفته نقدش به تاراج داد به درویش و مسکین و محتاج داد

صفحه 8:
فتادند در وی ملامت کنان که دیگر به دستت نیاید چنان شنیدم که می‌گفت و باران دمع فرو می‌دویدش به عارض چو شمع

صفحه 9:
که زشت است پیرایه بر شهریار دل شهری از ناتوانی فگار مرا شاید انکشتری بی‌نگین نشاید دل خلقی اندوهگین

صفحه 10:
خنک آن که آسایش مرد و زن گزیند بر آرایش خویشتن نکردند رغبت هنرپروران به شادى خويش از غم ديكران

صفحه 11:
اگر خوش بخسبد ملک بر سریر نپندارم آسوده خسبه فقیر وكر زنده دارد شب دير باز بخسبند مردم به آرام و فاز

صفحه 12:
بحمدالله این سیرت و راه راست اتابک ابوبکر بن سعد راست A Qe ۷ ‏و‎ کس از فتنه در بارس دیگر نشان

صفحه 13:
یکی پنج بیتم خوش آمد به كوش که در مجلسی می‌سرودند دوش مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود

صفحه 14:
مر او را چو دیدم سر از خواب مست بدو گفتم ای سرو پیش تو پست دمی نرگس از خواب نوشین بشوی چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی

صفحه 15:
چه می‌خسبی ای فتنه رو زگار؟ بيا و مى لعل نوشين بيار oy 9 نکه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و کویی مغفت

صفحه 16:
3 3 3

صفحه 17:

بوستان سعدی باب اول در عدل و تدبیر و رای بخش ۸ حکایت: در معنی شفقت تعداد اسالید17 : استادعبد الرحمن شرفکندی متخلص به هه ژار"مترجم کتاب قانون ابن سینا" در کتاب خاطراتش "چیشتی مجیور" می نویسد: بچه که بودم کتاب گلستان وبوستان می خواندم پدرم گفت پسرم: سعدی را در هفت سالگی می خوانند ودر هفتادسالگی می فهمند گفتم :پدر اگربه هفتاد سال نرسم چه؟ رساله ُقشیریه یا الرسالة القشیریة مجموعه نامه‌ها و پیام‌هایی است به زبان عربی که زین‌االسالم ابوالقاسم عبد الکریم بن هوازن قشیری آنرا به صوفیان و شاگردان خود می‌فرستاده. شروع تهیه آن در سال ۴۳۷هجری و پایان آن به سال ۴۳۸بوده و علت نوشتن و ارسال آن‌ها را ظهور فساد در طریقت و انحراف صوفی-نمایان ذکر نموده‌است. این حکایت سعدی از این کتاب است 1 یکی از بزرگان اهل تمیز حکایت کند ز ابن عبدالعزیز که بودش نگینی در انگشتری فرو مانده در قیمتش جوهری 2 به شب گفتی از جرم گیتی فروز دری بود از روشنایی چو روز قضا را درآمد یکی خشک سال که شد بدر سیمای مردم هالل 3 چو در مردم آرام و قوت ندید خود آسوده بودن مروت ندید چو بیند کسی زهر در کام خلق کیش بگذرد آب نوشین به حلق 4 بفرمود و بفروختندش به سیم که رحم آمدش بر غریب و یتیم به یک هفته نقدش به تاراج داد به درویش و مسکین و محتاج داد 5 فتادند در وی مالمت کنان که دیگر به دستت نیاید چنان شنیدم که می‌گفت و باران دمع فرو می‌دویدش به عارض چو شمع 6 که زشت است پیرایه بر شهریار دل شهری از ناتوانی فگار مرا شاید انگشتری بی‌نگین نشاید دل خلقی اندوهگین 7 خنک آن که آسایش مرد و زن گزیند بر آرایش خویشتن نکردند رغبت هنرپروران به شادی خویش از غم دیگران 8 اگر خوش بخسبد ملک بر سریر نپندارم آسوده خسبد فقیر وگر زنده دارد شب دیر باز بخسبند مردم به آرام و ناز 9 بحمداهلل این سیرت و راه راست اتابک ابوبکر بن سعد راست کس از فتنه در پارس دیگر نشان نبیند مگر قامت مهوشان 10 یکی پنج بیتم خوش آمد به گوش که در مجلسی می‌سرودند دوش مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود 11 مر او را چو دیدم سر از خواب مست بدو گفتم ای سرو پیش تو پست دمی نرگس از خواب نوشین بشوی چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی 12 چه می‌خسبی ای فتنه روزگار؟ بیا و می لعل نوشین بیار نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت 13 در ایام سلطان روشن نفس نبیند دگر فتنه بیدار کس 14 پایان 6

21,000 تومان