پاورپوینت تکرار وبسامد واژه ی امید در اشعار سعدی بخش سوم

صفحه 1:
اميد در اشعار سعدی ۶ بیت گرفتکان ارادت به جور نگریزند امیدواران دست طلب ز دامن دوست 

صفحه 2:
گرفتگان ارادت به جور نگریزند امیدواران دست طلب ز دامن دوست 

صفحه 3:
احتمال از ناتوانی می کند ‎KS‏ چشم سعدی در امید روی یار 

صفحه 4:
خوش بود ناله دل سوختگان از سر دره خاصه دردی که به امید دواى تو بود 

صفحه 5:
كه ياد آب به جز تشنكى نيفزايد امیدوار تو جمعی که روی بنمایی وا 

صفحه 6:
امیدوار چنانم که کار بسته بر آید ‎Slog‏ چون به سر آمد فراق هم به سر آید ... ‎Ke:‏ ... گلم ز دست به دربرد روز گار مخالف امید هست که خارم ز پای هم به در آید 

صفحه 7:
7 | دلااکر چه که تلخست بیغ صبر ول کی چو بر امید وصالست خوشگوار آید بس از تحمل سختى اميد وصل مراست که صبح از شب و ترباک هم ز مار آید ... )ید ‎se ot‏ 0 

صفحه 8:
خلوت نشین جان را آه از حرم برآید گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه 

صفحه 9:
‎230٠‏ به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید اميد نيست كه ديكر به عقل باز آيد 

صفحه 10:
بد از من ست که گویم نکو نمی آید گر از حدیث تو کوته کنم زبان اميد 

صفحه 11:
گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم ور تو ز ما بى نياز ما به تو اميدوار ۳ Be ‏ص‎ 

صفحه 12:
اكنون كه بى وفايى يارت درست شد در دل شكن اميد كه بيمان شكست يار 

صفحه 13:
يارى به دست كن كه به اميد راحتش واجب كند كه صبر كنى بر جراحتش ... 

صفحه 14:
قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را ‎he!‏ گرد در امید تو چند به سر دوانمش 

صفحه 15:


امید در اشعار سعدی 16بیت گرفتگان ارادت به جور نگریزند امیدواران دست طلب ز دامن دوست بخش سوم تعداد اسالید15 : گرفتگان ارادت به جور نگریزند امیدواران دست طلب ز دامن دوست 1 احتمال از ناتوانی می کند چشم سعدی در امید روی یار 2 خوش بود ناله دل سوختگان از سر درد خاصه دردی که به امید دوای تو بود 3 که یاد آب به جز تشنگی نیفزاید امیدوار تو جمعی که روی بنمایی 4 امیدوار چنانم که کار بسته برآید وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید ... ...گلم ز دست به دربرد روزگار مخالف امید هست که خارم ز پای هم به درآید 5 دال اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی چو بر امید وصالست خوشگوار آید پس از تحمل سختی امید وصل مراست که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید ... 6 خلوت نشین جان را آه از حرم برآید گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه 7 به کوی الله رخان هر که عشقباز آید امید نیست که دیگر به عقل بازآید 8 بد از من ست که گویم نکو نمی آید گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید 9 گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار 10 اکنون که بی وفایی یارت درست شد در دل شکن امید که پیمان شکست یار 11 یاری به دست کن که به امید راحتش واجب کند که صبر کنی بر جراحتش ... 12 قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را گرد در امید تو چند به سر دوانمش 13 سعدی شیرازی تدوین :محمد فایق مجیدی