صفحه 1:
اميد
در اشعار سعدی
۶ بیت
گرفتکان ارادت به جور نگریزند
امیدواران دست طلب ز دامن دوست
صفحه 2:
گرفتگان ارادت به جور نگریزند
امیدواران دست طلب ز دامن دوست
صفحه 3:
احتمال از ناتوانی می کند
KS چشم سعدی در امید روی یار
صفحه 4:
خوش بود ناله دل سوختگان از سر دره
خاصه دردی که به امید دواى تو بود
صفحه 5:
كه ياد آب به جز تشنكى نيفزايد
امیدوار تو جمعی که روی بنمایی
وا
صفحه 6:
امیدوار چنانم که کار بسته بر آید
Slog چون به سر آمد فراق هم به سر آید ...
Ke: ... گلم ز دست به دربرد روز گار مخالف
امید هست که خارم ز پای هم به در آید
صفحه 7:
7
| دلااکر چه که تلخست بیغ صبر ول کی
چو بر امید وصالست خوشگوار آید
بس از تحمل سختى اميد وصل مراست
که صبح از شب و ترباک هم ز مار آید ... )ید
se ot 0
صفحه 8:
خلوت نشین جان را آه از حرم برآید
گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه
صفحه 9:
230٠ به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
اميد نيست كه ديكر به عقل باز آيد
صفحه 10:
بد از من ست که گویم نکو نمی آید
گر از حدیث تو کوته کنم زبان اميد
صفحه 11:
گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم
ور تو ز ما بى نياز ما به تو اميدوار
۳ Be ص
صفحه 12:
اكنون كه بى وفايى يارت درست شد
در دل شكن اميد كه بيمان شكست يار
صفحه 13:
يارى به دست كن كه به اميد راحتش
واجب كند كه صبر كنى بر جراحتش ...
صفحه 14:
قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را
he! گرد در امید تو چند به سر دوانمش
صفحه 15: