صفحه 1:
دانش زبانی
گروه اسمی - درس ۲و ۸
در بايه هشتم خوائديم كداسم به عنوان هسته كروه وابسته هابى دارد اين نوع از وابسته ها اكر بيش ازاسم أورده شوند و
مفاهيمى جون اشاره شعارش. برسش» تعجب و... را بيان كنند به آنها عوابسته هاى بيشين» ميكويند و اكريس از اسم به كار
روند و ويزكى هاى اسم را بازكو كنند آنهارا «وابسته هاى بسين» مى نامند sail
وابسته پیشین هسته وابسته بسين
صفت برسشی کدام | ورزش
صفت تعجبی جه | سخنی
صفت اشاره اين | آيات =
صفت شمارشی چهار | دانش آموز 8
صفت میم هر | دائش آموز 2
صفت عالى_ | معربان ترين | معل, ۱
مقالة | خوب صفت بيات
كلاس | سوم صفت شمارشی
كلاس | زيبائر صفت تفضيلى
دیور | باغ مضاف اليه
صفحه 2:
فعالیت نوشتاری درس ۸ در كروه هاى اسمى مشخص شده هسته,
الف) قرزندان در برتو كرم و كواراى مادر جان مىكيرفد.
| پرنوی گرم وگو
فرزندان: هسته - وابسته بيشين و بسين نداد
مادر: وابسته يسين -مضاف اليه
اوابسته ونوع آنها را بنويسيه
را مادر: برتو: هسته - كوم و كوارا؛ وابسته بسين: صفت -
ب) در همين دوران دقاع مقدس. ابرانيان همه براى وطن تن را سهر كردهائد.
al دوران دفاع مقدس: همين: وابسته بيشين-صفت اشناره / دوران: هسته / دفاع: وابسته بسين - مضاف اليه / مقدس:
وابسته پسین: صفت
igh هسته -وایستهپیشین و پسینندارد
همه: تقش تبعى بدل دارد 0 در اينجا نه وابسته بسين است و ثه
وطن: هسته - وابسته بيشين و يسين تدارد.
هسته -واسته پیشین و پسیننداره
* تشخیص ترکیب وصفی و اضافی
ترکیب وصفی (موصوف+صفت)
مقالة خوب
راءحلاول: «ی» «خیلی» «سیار» را در وسط کیب قرر
دهیم معنی می دهد و ترکیب وصفی است و صفت دارد
عقاله ا خوب -مقاله خيلى خوب -مقاله بسيار خوب
را حل دوم: «است» «تر» را در آخر تركيب قرار دهيم معنى
می دهد و ترکیب وصفی است و صفت دار
مقال. خوب است - مقالة خوبتر
صقت برثر - تققيلى
هركاه بخواهيم دو جيز رابا هم يستجيم و بكى را بر دیگری
از صفت lati Usp ره مگيريم
نشانه صفت برتر با تفضیلی پسوند«تر» است.
صفت برتر كاهى وابسته يسين اسم قرار ميكيرد؛ مانند: تبريز
هوای خنکتری از یزد دارد.
صفت تفضیلی «بهتر» مخقف می شود؛ «به»
ای دل غعدیده حالتبه شود: هبه» يهثر
وابسته پیشین
تركيب اضاقى ( مضاف + مشاف اليه
دیور با
راه حل اول: «ى» #خيلى» #بسيار» را در وسط تركيب قرار
دهیم معنی نمی دهد و ترکیب اضافی ست و مضاف اليه دار
ديوارى باغ -ديوار خيلى باغ - ديوار يسيار باغ
ره حل دوم: «است» «ثر» را در آخر تركيب قرار دهيم معنى
نمی دهد و تركيب اضافى است و مضاف له درد
دیا باغ است - دیا باغتر
ع(
صفت عالى - برتوين
در صقت برترين يك جيز با جيزهاى ديكر يك نمونه با الواع
خود سنجيده ميشود
ناته صفت جرتربن» با «عالى» يسوند ترين استه
صفت يرترين وابسته ييشين اسم استد
آقای حسینی مهربان تین معلم مدرسهاست.
/همنشین تو از توبه بايد / ما تورا عقل و دين بيغزايد: «به» بتر
7 همه سربعسر تن به كشتن دهيم / أز آن به كه كشور به دشمن دهيم: PALA
الف) تتهابى يكى از ستكين ثرين مصائب است. ب) ميهن ما زيبائر ازهر كشور دیگر جهن استد
صفحه 3:
قید (درس ۱۴)
قیدها واه هایی هستند که منهوم حالته زمان» مكان؛ قرديده يقين» قكوار و .. را به جمله مى افزايئد.
٠0 قید
te
انواع قید
مان
مفهوم زمان
قید
روزى خسروى به تماشاى صحرا یرون رفت. (م۳۹
میرون» رامی توان حذف كرد؛ زيرا معنای جمله بيهم
تعى ريؤد.
تتوينهار .| من قفلأعارى تدارم (ن 0-4
AO كم كم شمع وجودش به خاموشى مى | GLE
متهم قيدى | از اهداف درسى متوسطه اول تموياشد.
OAD) افدوهتاك نزد امام صادق (ع) رفت Lak,
على. خوب سخن مى كويد (ص0:4.
توهم شایسته سخن بکو. (سی0:۹
روزی خسروی به تماشای صحرا یرون رفت. (می۲۹)
مریم آمروزمشتاقانه کاب میخواند (ی0۰۸)
محمد چرا دبروزغایب بود؟ (سی0:۹
تگوار أهمايون فوباره برنده شد (ص04)
weg | شايدجاه جلويت بود و در آن بيفتى
یقن قطه راتورسازی فهرمانمیشود. 69)
تقاوت قبد و سابر فقشهاى اصلى
قید از اركان اصلى جمله نيست و حذف آن هيج آسيبى از ديد معنابى در جمله بديد نمی آورد.
ple نقش هاى اصلى
نعمتت بار خدايا. ز عدد بیرون است. (س ۸۳
«بیرون» را نمى توان حذف كرد؛ زيرا معناى جمله بيهم
She
صفحه 4:
ساختمان واژه ( درس ۶
وژههایی که از یک بخش ساخته شده اند و معنی مستقل و روشنى دارند ونميتوان آنها رابه.
ساده .| اجزاییبخش کرد؛ اين وازه هارا از نظر ساخت «ساده»مى نامند
مثال: گل - آب -دییر -سواد.
واژههابی که از دو با چند بخش ساخته شده اند و میتوان نها بهاجزابی
بخش كرد؛ اين وازه هارا از نظر ساخت «غيرساده» مى نامند.
وازه هابى هستند كه ازيك بغش معنادار و يك يا جند جزء معناساز تشكيل
توضیح قیر ساده
واژه شد اند به این دسته از وژهه از نظر ساخت «مشتق»میگویند.
wares كلزار - كلدان - آبى - دبيرستان -بی سواد
وازه هابى هستند كه ازدو یا چند بخش مستقل ومعنادار ساخته شده ان
مركب ١ | اين كونه وازه هارا «مركب»مى تامندد
لخانه- کلبرگ - آب نبا - دبیرخانه - سواد آموز
مشتقمرکب
مشتق-م رکب
كل فروشى - سخنوائى
انكات بسيار مهم و تمرين بيشتو
هرگاه نشانه های جمع «ها» «ان» و «قر»» «قرين» و «ی» نکره به آخر یک واژه افزوده شوند واژه از
قرسا تنس کت
ع ال
SSeS
-وا
بن ماضی و بن مضارع واژه معنی دار میباشد.
واژه «پرنده»: بن مضارع + نده
واژه «خدمتگزار»: اسم+بن مضارع - خدمت+گزار
ole دشمن -فکر -ساده
واه = an - تعميركاه - نيزار - آرزومند
ole | مركب اخدمتكزار - هوابيما - سردبير - راهن - آبراة
are
صفحه 5:
زمان فعل
عصدر بن ماضی رت
—— ا
باحنف سا غ در ۳ تم مس ۳ سی نو
رون لافيت لوعف ۲ ۳ وت رس |
ساده يا مطلق
استعراری
مستمر / جارى / ملموس 5
(a) Si نتم می رفتم
قن صفت مفعولى (بن ماضى +0)+ ام؛ ىه است» اب ايده اند
sna gh phy
صفت مفعولی(ین ماضی +2) + بودم؛ بودى» بود؛ بوديم؛ بويد , يودقد
فته يودم» رفته بودى .....
صفت مفعولى (بن ماضى +5)+ باشمء باشى, باشد» باشيم؛ باشيدء باشند
التزامى
ارفته باشمء رفته باشى
ین مضارع +شنسه
ام می+بن مضارع +شناسهفعل
می روم؛میروی؛ مي روف
بين مضارع +شناسه قعل
مضارع (Je) التزامی
0 وی سس
قعل کمکی (دارم؛ داری» درد داریم؛دارید؛دارند) + مضارع اخباری
مستمر / جارى / ملموس
دارم می روم
مستقبل (eal) فعل كمكى خواهم؛ خواهی؛ خواهد؛ خواهیم؛خواهید؛خواهند + بن ماضی
خواهم رفت؛ خواهی رفت....
ماضى استموارى مضارع اخبارى
عى جين ماضى + شناسه قعل مى+ بن مضارع +شناسه قعل
میبرفتم فى ووم میروی: oe Banat
صفحه 6:
ماضى مستمر / جارى / ملموس
فعل كمكى داشتن (داشتم»
داشتند) + ماضى استمرارى
داشتم می رفتم
ماضى مستع / جارى / ملموس
.داشت باران عىباريد كه بازى شروع شد.
ماضى التزامى
صقت مفعولى (بن ماضى +5) + باشم» باشىء باشده باشيم».
باشيدء باشند
رفته باشي رفته باشى .....
ظ
مضارع مستمر/ جاری / ملموس_
قعل کمکی (دارم؛داری؛ دارد ذاريم؛ داريد دارقد) +
مضارع اخباری
دارم می روم
مضارع مستمر / جارى / ملموس
اكنون اريم درس جديد را ميخوانيم.
ظ
مضارع التزامى
بين مضارع +شتاسه قعل
بروم؛ بروی.
مانند ار در خانه ای شوه روزگاریدراز صفت آن گوبی (بشوی - میگوبی) «بشوی: پروی»
شناسهفعل: سم / فنم؛ میرم
دوم شخص مفره
شناسهفعل: سی /گفتی»میکوبی
او < سوم شخص مفرد
شناسه ففل: 5 / ag gates
ال شخص جمع
شناسه فعل: سيم an thy
شم - دوم شخص جمع
شناسه فعل: سيد / كفتيده مى كويد
آنها - سوم شخص جمع
yh ge tt |
صفحه 7:
دانش ادبی
العن
لحن توصيفى - درس دوم عجايب صنع حق تعالی
أين درس به توصيف زببابيهاى طبيعت ميبردازد توصيف يعنى وصف تمودن و جزئيات و ويزكيهاى يك بديده.
دروصف يديده هاء توجه به عنصر تيل مانند تشبيه و تشتيس و.اهمت بسزایی درد
در خواندن اي كونه متنها از لحن توصيفى و أهنكى آرام و لطيف بيهره مى كيريم.
همچنین دفت در مهوم جمله ها در نوع بیان آهنگ كلام مؤثر است. لحن توصيفى با هدف شرح و توصيف خصوصيات و
وبزكيهاى بديده ها به كار كرفته ميشود.
الحن تعليمى - درس سوم مثل آيينه
متن هایتعلیمی با هدف آموزش و اتدرز نوشته شده اند از ين رو. خوائنده بايد آهنك و لحن متناسب با فضاى تعليعى را
رعايت كند در لحن تعليمى خواننده با حفظ روحيه نيك انديشسى و خير خواهى نرمى و ملايمت در كفتار را به كار مى كيرد.
حفظ آرامش و نرم كفتارى بر تأثير كلام اندرزى مى اقزايد البته كاهى اندرز و تعليم با زنهار و برهيز همراه است و نبايد آن را.
با لحن دستورى و فرمان يكى دانست.
الحن ميهنى - درس هشتم همزيستى بامام ميهن
الحن ميهنى كونه اى از لحن خوانش متن امست كه در آن خواننده مى كوشد با شور و حرارتى برانكيزاننده غيرت ملى و حس
همدلى را بيدار سازد وبا يهره كيرى از عاطفه و حس و حال مناسب_شنونده را به احترام و دوستى مین فراخواند.
لعن حماسی- آرشی دیگر - درس دهم
ابن درس لحن هاى متنوعى دارد؛ اما لحن جيره بر فضاى اين شعر كه به بيان قهرمانى ها يك نوجوان مى بردازد لحن
حماسى روابى است. ابن لحن تركيبى كوبنده و استوار ست و شعر بايد به گونه ای خوانده شود كه روح دلاوريها و شجاعت
شخصيتهاى آن به شنونده تال اد
بخشهابى از اين درس را ميتوان با لحنيهاى ديكرى مانند لحن توصيفى. لحن روابى و همجنين لحن كزارشى خوائد.
به منظور تأثير كذارى ييشتر لحن حعاسى و تجسم يهتر صحنه ها ميتوان از حوكات دست و حالت هاى جههره نيز يهره كوقت.
الحن عاطفى - درس سيزدهم - آشتاى غريبان
الحن عاطفى با احساسات عواطف و خواستهاى انسان بيوند دارد و در بيهنه هاى كوناكون نظم و نثر خود را أشكار مى سازد.
أبن لحن عاربرد كسسترده اى در شسعر دارد. خوانش متنبا اين لحنبيا كشسش أوابى و نرمى أهنك كلام و تكيه و درقهای
.مناسب همراه ست وبا عواطف و احساسات اطيف بازكو مى شود
الحن شاد- درس سيزدهم - مبلاد كل
در لحن شاد و شوق الكيز شنونده به شادى و نشاط فراخوانده مى شود. يس gs ial بايد به كونه اى باشد كه شنونده
شادابی و خوش خبری و بشارت را احساس کند وبا حس و حال خواننده و متن همره شود.
الحن روابى - درس هفدهم شازده كوجولو
تويسنده در اين درس داستان رابا لحن روايى وبا أهنكى نرم و ملايم آغاز مى كند و در ادامه به تناسب تغيير فضاى داستان
و شخصيتها از لحنهاى ديكر بهره مى جويد. به عنوان تمونه آنجا كه شازده كوجولو ب روباه و كارفرما صحبت ميكتد لازم ست
از لحن كفت و كو استفاده شود؛ به كونه اى كه داستان شتونده را تحت تأثير قرار دهد و در او كشش و اتنظار إيجاد كند.
همجنين با دنگهای مناسب در خوانش متن تحت نأثير فضاى داستان قوار كميرد.
صفحه 8:
انش ادبی
لوازم
ادبی
مصراع در ادبيات نام نيم بيت شعر اسسته مصراع کمترین مقدار سخن موزون است. بعنی درا وزن و
/
| آهنگ است مانند تبوسف گم گشته باز يد به كنعان غي مغنو
كوجكترين واحد شعر بيت است كه از دو مصراع هم وزن تشكيل مى شود ماتندة
بوسف گم گشته باز يبه كنعان غم مخور | كلبه احزان شود روزى كلستان غم مخور
کلمه يا كلمه هابى كه يس از قافيه يايند و با معنى يكسان تكرار شوند ويف نام دارتد رديف اقزون بر
ابنكه أهنك و موسيقى شعر رامى افزايد بيوندهاى جديدى با واؤكان بيتها بديد مى أورد و ظرفيت.
معنابى شعر را افزايش ميدهد رديف به شكل هاى مختلفى مىتواند ظاهر شود.
حرف آفرینجانآفرین پاک را | آن که جان بخشید و ایمان خاک وا
he اشد جنان از تف دل كام سخنور قشنه اكه رديف سخنش آمده یک سره آشنه
۱ ماه فو اند از جمال مد | سرونباشدبهاعتدال معمد.
سم 2
ردیف ۲ tas] آن دوسه همسال او | تنگ تراز حادئهحالآو
عيلاد كل و بهار جان آهد برخيز كه عيد مىكشان آهد
ای همه هستی زتو پیداشدهاخاک ضعیف از وتان شده
جشمه هاى خروشان قو را هى شناسند اموج هاى بربشان قورا ميشناسند
بیش از یک ...| احوال كل از خار بيرس و ز من مبوس /ناليدن از هزار ببرس و ز من مپرس
as لاله ديدم روى زيباى قوام آصد به ياد اشعله ديدم سركشى ها قوام آمد به ياد
هماى اوج سعادت به دام ما افقد گر ترا گذری بر مقام ما فتد
در اسلا ی حرف با حروف مشتوك بايانى كلماتى ست كد در آخر مصراعها با بيتها مى آبد.
eg أى همه هستى ز تو بيدا شدداخاك ضعيف از توقواقا شده
هماى اوج سعادت به ما فتد كر تو را كذرى بر قام ما افد
آخر مصراعهااز نظر ظاهر كبى هم هستند ولى معنايشان متفاوت ا ست.
lf te 1 نوعى زير انداز 1 كل هستيم
Tes | خواجه در ابريشم وما در كليم اعاقيت اى دل همه يكسر كليم
2 مثال؛ روان؛ 3 جارى ا روح و وان
قافيه
كلاب است به جويش روان /همى شاد كردد زبويش روات
تم تلم شعر - قالب هاى مختلفى دارد: مثنوى, قصيده. مغزل, قطعه. وباعى
۳3 متن - تفر ساده با موسل انثر مسجع انثر مصنوی
معمولاًشاعران در پایان شعر نام شعری خود را میآورند به این نام.«تخلص» می گویند.
تخلص بهمعنایوهایییافتن و خلاص شدن است.کوبیشاعر با سرودن بيت تخلص از بند سخن آزاد
ميشود. تخلص مانند امضا و فشان ابست كه در بايان شعر مى يد
از نواى مرغ يا حق بشنو که در دل شب اغم دل به دوست كفتن جه خوش است شهريارا
این سخن بووین نه از روی هواست اهر کجا نور است از انوار خداست.
سعدیاراست روان گوی سعادت برد اراست كن كه به منزل نرسد كج رقتار
صفحه 9:
مهمترین تخلصهای شاعران
Gain gape
ثور الذين عبدالرحمن: جامى
محمد حسين بهجت تبريزى ؛ شهويار
مجمدحسن «پیوک» معیری ؛ رهی.
Sip PAS A PEN oly «فردوسي» «مطار نيشايوري.
عريان هعدائى تخلص وجود ندارد.
خواجه شمسلدین محمّد ین بهامالذین معمّد ء حافظ
ابومحمّد مُشرف الدين مُصلح بن عبدالله بن مشر : سعد
جلال الدين الدين محمد بلخى مولوى : خاموشى - اين تخلص
ادر كتاب درسي ذكو نشده
محمد بن على بن ملكداد فبريزى : شم
جما الدين ابومعتد لاس بن بوسف بن زکی بن مد
sts
معمود شبسترى» «بابا طاهر
صفحه 10:
أن رد دید
مد معا موی مدب[
مخت ای
مد ود وی کر لد
دشر
سمي بسازار A
senate gee
مخ يز جه ررئى قد كه ثانا قم قد لست
Ret aE سر رم
دانش ادبی - آرایههای ادبی
تشبيه و استعاره :
اء هر که فکرت نکند نقش بود بر ديوار: انسانى كه به آفرينش فكر نمى كتد مانند نقش روى ديوار ا
۴ سراز خواب elle بردر اشافه تشیبهی
۳ تاکی آخر چو بنفشه سر غغلت در پیش :تشه توهش
۴. فیم عاجز شود از حقه اقوت نو ضافه تشبیهی
eet Stal assy Malan , راست روان ۵
صفحه 11:
قل SAD lB ee ol زهین ۳۳ لکن ستفیبیستون ( استعاره از آسمان ) و جرائغ نب وی مه
stay وی UIT و قدیلایش** وی متاکان من قوس چون مورچهای ۳" است.
۷ تا در بان معرفت”*حق . تماشا كنى : اضافه تشبيهى
Aoi SLs asleep Ss A
ted BLN I ate Fw ns oN
(a9 po .در و دیا وجوداضاقه استعریلوجود اند خن ای است که در و
که می تون مطاله کرد cal gf ala Jo) ge .در زندگیمطاله دل غنیمت است: اه
اضافه تشبيهى as jibe lle ee AY
اععال نیک در بهشت بنشانی:اشافه تشییهی M89 ۳
ددار بر ایب دانی چه ذوقی داد | بری که دیابن بر تشنه ی برد قشیه رکب مصرع ول ب مصرع دوم ۴
۵ا.به کمک مین با جرب میتون از ام و چاه ان رها شدداستعه از گرتری ها و مشکلات اه
کسانی که لاف دوستی میزند در حقیقت گرگهایی در جامه گوسفندانهستند تشیه مک IP
آفتب رچه روشن است او را باه اى ابر نابديد كند آفتاب استعاره از اتسانهاى خوب ,ابر استعاره ازانسان هاى بد ۷
مادام بی سود باشد. جون مفيلان”*”كه تن دارد و سايه ندارد تشبيه أنسان بى هثر به خار مفيلان mateo MA
a Lata dt a
.له زان شود روزی ان ۳۳:ضافه تشیبهی
ای دل ار میلقا بنياد هستى بركند : اضافه تشبيهى ۳
افتد : اضافه تشبيهى og Mosler! “Agha I
ضافه تشییهی yee ple همزیستی ۳
مادر گرامی گوهری است که در کارگه آفرینش خدا همتابى ندارد :1 قشبيه مادر به كوهر - آفریش به كا ركاه : اضافهتشیهی TP
گلستان ما" *میهنش و گاهورهگلهایرنگین است و خارها و لها فرزندن این مدرد : تشییه 8
خفاش خویان راز هروخ هدر دور درد مهر خورشید) رخ ماد :اه تشییهی - خفاش خویان :استعره از دشمنان VP
137 دست ستم: اافه
رانى ( دست به نشانة ستم ) : مثل : جشم طمع د ياى ارادت , چشم ادب
۸ مردم ابران يك صداء جونان شير مىغرتد تشبيه مردم يران به شير
٩ تا نشودوازچو روز آشكار : تشبيه راز به روز
۳۰. هر که در او چوهو "ای ۳ است.: اضافه تشییهی
۳۱. درخت* وجود سر لدین «ضافه تشییهی
۲ به تشه ایمی مانست:
اویه تشته ی ی مانست,
) من نام ترا که آهن نهد ام تشبیه: نصرالدین بهکوه آهن وجه شبه : سخت کوشی, مقاومت ( خستگی ناپذیری TT
(inked Shand) می در خشد 2*۶ قرف سیم nah ا
صفحه 12:
yey aaa ۵ اضافه تشبيهى ,دست نوازش : اضافه اقترانى: ( دست بهنشانهنوازش)
.) اين طرف تنها الاح جتى”+* ايعان”* بود تشبيه (ايمان مانند يك سلاح جتكى بود IP
Ao cleat ۷ تاريخ ** كوجك خواهد شد : اضافه تشبيهى
۸ از aT a : اضافه تشبيهى
صد هزاران چشم ۳ مانند قابعکس ۳ کودک شد. نشبیه
۰ در دلش خورشید* یمان شرا نمی دیدند:اضافه تشبیهی
Tog ge oF هستم : تشبی
۴ كودكى از جنس تارتجك تشبيه كودك به تارنجك ( البته ابن تشبيه مورد نقلر همه اساتيد يست ).
۳۴ عشق با دشوار ورزيدن خوش است / جون خليل”+* از شعله كل جيدن خوش ا.
FP چون سک" امحاب کهف آن خوس زار , شد ملازم در پیآنبردبر
FO فردا مقربان آسمان به تومی تازند: ستعاره از فرشتگان
FP اگر یک دوست خفته است . دوست دیگرپدر است. امه خدا
۷ یک روز اگهان از آسمان آتش بارید: استعره از بمب و موشک
۸ حیات حقیقی"" مردان خدا , ققفوس وار "۳ بر سر آورد وار پسوند شیاهت مانند قغنوس ( پرنده افسانه ای )
٩ مسجد جامع شهر قلب شهر يود. مسجد جامع شهرمادری بود که فرزندنش و
*3. علم دين نام كلشن جان است , فردبان عقل وحس انسان است: عم دین به نم جان بهگلشن رل و حس اسان به ندبان
اله يام يامبرث”. كنجينه و آبشخورى#*است.
sess alan gage fa ۳
"لله مومن براى رهیی از كناه بيش از كنجشك در قفس تلاش ميكند : | قثييه مومن به كتجدك , كناد به قفص
Sats ty OF را وه آبیشه *. جوابی نشبیه پرسش قشنگی اضافهقشبهی رای امام رضا تو مانند آب برای
انسان تشنه هستى تو مانند جواب براى انسان بر سشكر هستى
فل ینک ای خوب . فصل ته+ غويبى ”سر آمد : اضافه تشبيهى
۵۶ هم نو كلهاى ابن باغ را ميشناسى : كل : استعاره از انساتهاى خوب و جوانمردان دباغ : استعاره از وطن سرزمين
۷ ميلاد كل و بهار جان آمد. برخيز كه عيد مى كشان آمد كل و بهار جان : استعاره از امان زمان (عج) مىنوشان ااستعاره ا
عارفان وعاشقان امام زمان (qe)
OA جهان جمله فروغ رویحقدان تشبیه جهان و آفرینش به روشنایی چهره خداوند
ON جهن چون زلف وخال و خط و ارو" ست که هر چیزی به جای خویش نکوست.
۶۰ کزو گرم ات بزاو؟ معبت۳: اافه تشییهی
د لباسى دوختم بر قامت دل از بود معنت و تا معبت: ۲اشانه تشییهی
۲ جو فردا نامه خوانان تامه خوانند. مجاز قيامت فرشتكان نامه اعمال
صفحه 13:
۳ جون بجراغ لاله سوزم در خيابان شما عنة مب /جراغ لاله منبه به
FF حلقه کرد من زنید ای بيكران آب و كل / آنشى در سينه دارم از نياكان شما استعاره عشق مجاز وجودم
۵ آری ول اباب *بدی است. اما خهتگارش* خوبی است. :۰ تشییه
abate IF ندیه ای"*ذهنم اروش کرد. همچون آفوخشی"۳* که در دل شب تاریک, يدرخشد تور انديشه
فرا ره در اضافه تشبیهی
by jo gaps | راه: كنايه : درك تكردن
مین بندگی را بایدت بستد «ميان بستن آماده شدن» براى انجام کاری
Ja .۳ ندارد كه ندارد به حداوند اقرار: دل تداشتن احساس و عاطفه نداشتن
۴ هر که کرت نکند نقش بود بر ديوار : نقش بر ديوار بودن : بى احساس بودن
۵. سر از خواب جهالت بردار: كتايه: آكاه شدن ٠
قد تاكى آخر جو بنفشه سر غفلت در بيش: سر غفلت در ييش كرفتن : كنايه: تعراهى ناداتي).
۷ نعمتت از عدد بیرون است: از عدد پیرون بودن کنایه : بى شمار بودن
4 راست رون گوی سعادتبردند : وی بردن کته پروز شدن
A افسار اسب كشيد : كنايه : إيستادن)
Ae كرد خويش ميكردم كنايه به دتبال شناخت خود هستم
اه بيوسته در خود سفر ميكتم كنايه به دنيال شناخت خود هستم
۴ جشم باز كن : كنايه : خوب دقت كردن , أكاه بودن).
17 جشم توبس مختصر: كوجك بودن جشم كنايه از خوب دقت فكردن و توجه تنمودن اكوته بين بودن ).
MP غود شکن آیبنه شکستن خطاست:خود شکن خودت را اصلاح كن
۵اه مپیچ از ره راست بر را کج| چودر هست حاجت به دیور نیست:کنیه :منحرف نشو
۶ بى نيكان كرفت و مردم شد مردم شدن: كنايه از آدم شدن . هم رنبهانسان شدن)
۷ نک اندک کار من ال رفت:کنایه :رشد و پیشوفت کردم
٠4 يوسف كم كشته باز آيد به كنعان غم مخور : كنايه : غمكين نباشى ) در ابن غزل همه ى رديف ها كنايه اند
ا أى دل غمديده حالت به شود دل بد مكن : كناه: تاراحت نباش . بد به دلت راه ده
*1. أى ذل ارسيل فنا بنياد هستى بركند : كنايه از ئيست و تابود كردن
ا از قعر جاه برآمد به اوج ماه رسيد : i و مرتبه ال تن
17 مادران دل به مهر فرزندان كرم ميدارند: كنايه از وابستاكى و اميد وار يودن
۳ در پرت مادرجان میگیرن:کاه از روحیه و نوژیگرفتن
VP دشمنان را انکشت به دهانگذاشته ند ناه از معجب کردن
صفحه 14:
۵ جهان سر یه سر زیر دست هن است: نی :تحت ختیربودن
۶ پای چو درره نها آنپسر/پویه همی کرد و درآمد هسو:() کنیه: شروعگردن کاری ( كتايه : دويدن )7) كتايه :به
زمین خوردن
۷ مهر دل و مهرهپشتش شکست: مهر) دل شکست كنايه : ناراحت شد
۸ نام تصیر go tl geal کنایه از مطرح و مشهور شدن
٩ شمع وجودش به خاموش مى كرابيد كنايه: نزديك شدن مرك
۰۴۰ نقش وب شعار افتاده بود كنايه : نزديك شدن مرك
۳۱ بیمار دیده از جههان فروبست ؛ (كنايه : مره.).
1]. با هجوم بى امان خود مرزها را جابجا ميكرد كنابه بيشروى و تصرف خاك وطن
۳۳ گر مد دشمن از هر سورخانه امن تنگ خواهد شدد کنایه: تحقیر شدن.
مگینشدن
۳۴ ناممان در دقتر تاريخ كوج و كمرنك خواهد شد كتايه: خوار شدن . قراموش شدن
۳۵ خون ميان ستكر أزادكان جوشيد : خون جوشیدن کنیه : خشم و عصینی شدن
TP کمند آرزوها رست : كتايه : تعلقات و آرزوهاى خود را رها كرد و کنر گذاشت
۷ کودک ما پفش خود را خورد : كنايه: قرس را كنار كذاشت. عزم خود را جزم كرد.
۸ آسمان از شوق دف مى زد , شط خرمشهر كف ميزد , چشم اشک آلوده را وا کرد کنابه :از خوشحال کردن)
yo oy ٩ جشم اسفنديار سيه شد جهان بيش آن نامدار: كنايه بريشان حال و بديخت شدن
Fo رابعه در وجود درآمد : كنايه :ازبه دنيا آمدن).
AY سپس دلتنک بخفت:کنایه از غمكين و ناراحت).
۲ تو مرا ريز دست مخلوق كرده اى : كنابه اختيار نداشتن . وابسته به دبكرى)
AT اوبة مال سهرده است: كنايه شيفته و مشتاق و عاشق شدن).
۴ به خرمشهر با مى نهادى : كنايه : وارد شدن
۵ .يك روز شهر در دست دشمن افتاد : كنايه : تحت اختيار ديكرى قرار كرفتن
8. كشتى ها به كل نشستند : كتايه: كرفتار و دجار مشكل (ood
۷ مسجد جامع شههر مادرى بود كه فرزندائش را به زير بال و پر گفته بو ناه : حکایت كردن).
۸ كشاده روى باش : كثايه از خندان بودن
٩ این كار را از برا خود كردم هيج انديشه مدار : كنايه :از تاراحت و غمكين مباش)
۵۰ كزو كرم است بازار معبت : كرم بودن بازا : كنيد از رونق داشتن
اله اكر قصايم از تن واكره
OY نه درويش بى كفن در خاك رفته در خاك رقتن : كتايه از مردن
"الله مكن كارى كه بر يا سكت أبو سنك بر يا مدن كنايه : كرفتار شدن
پوست پوست کندن سختی و آزر دیدن
OF حلقه کرد من زنید ای پیکران آب و کل : كنايه : متحد شدن).
صفحه 15:
قلق با تابرآیم دستی زدل :کنایه :دا کردن)
۵۶ به عقبى همين جشم داريم نيز : كنايه : انتظار داشتن
۷ به لطفم بخوان و مران از درم: خواندن : يذيرفتن , مران : نيذيرفتن»
BA زد کردنمدست کوته ار کنایه :نان کردن
جان بخشی : ( هر جان بخشی استعاره است.)
| ليايد بدو نيز انديشه راه:راه ثيافتن انديشه.
كوه و دريا و درختان هعه در تسبيح اند: ذكركوبى موجوداتى كه زيان ناد
خبرت هست كه مرغان سحر مى كويند: سخن كفتن (Siig
حيف باشد كه تو در خوابى و تركس بيدار: بيدار بودن (SAS
عقل حيران شود و فهم عاجز شود : حيران شدن عقل و عاجز شدن (oad
برسيد كرم را مرغ از فروتنى: سوال برسيدن مرغ).
آبنه جون نقش تو بنعود راست راست نشان دادن تصویر توسط آینه و دادن شخصيت به آينه
مد مد ها مد و
همه کار یام درس است و پند درس و پند دادن روز
تورااى كهن بوم وبر دوست دارم : أى كيين بوم وبر منادا قرار دادن غير انسان).
۰ ا دل غمديده حالت به شود : منادا قرار دادن دل
ا اى ذل ارسيل فنا بنياد هستى بركند: متادا قرار دادن (دل).
۴ سرزنش ها كر كند خار مغيلان غم مخور : سرزنش قرار دادن خار مغيلان
”اءدر جشم ميهن, همه يكسان اند : اضافه استعارى . ميهن همجون موجودى جشم دارد : جان GH
؟1.مى وزيد از هر طرف تیرهای وحشی:(جان بخشی)
۵ شهر چشم در چشم افق مبدوعت :() جان بغشی چشم دوختن شهر
۶ در دهان تانكها ميسوخت : جان يخشى و اضافه استعارى).
۷ شهر از آن سوى ستكرها. شير مردان را صدا مى زد (جان بخشی)
4 دامن اين موج : جان بخشى راضافه استعارى)
٩ دست أو در دست ارنجى : جان بخشى راضافه استعارى)
۰ نائهان تكبير ير وا كردد جان بخشى : تكبير به برنده أى تشبيه شده كه ير دارد.
۱ در دهان تانى ها افتاد: جان بخشى و اشافه استعارى ).
(ail,
۲ دست هاق دشت جان بخشى و اقمافه استعارى).
١ 7* آسمان ازشوق دف مى زد رشط خرمشهر كف ميزه شهر يكباره به هوش آمد: AF
AP رودخنه ند و ناه کرد:جان بخشی
3 جشمه هاى خروشان تورا ميشناسند موج های پریشان تو را ميشناسند , ريكهاى بيابان تو را ميشناسند ريرك و
باران ترا مى شناستدكوجه هاي خراسان تورا مي شناسئد . ._
صفحه 16:
۶ بر جان جهان دوبره جان آمد: جان جهان : جان بخشی و اضافه استعارى رواج آرابى : «ج»).
AY دلى ديروم غريدار محبت : خريدار بودن دل : جان بخشى
۸ الباسى دوختم بر قامت دل : قامت دل : قامت داشتن دل : جان يخشى و اضافه استعارى).
٩ دلاغافل از سبانى جه حاصل : دل :منادا قرار دادن غير جاندار و انسان. جان بخشى است.
۴۰ به هوش باش كد ايران تورا سلام دهد از خاك باك نياكان تورا سلام دهد
]كه نتوان برآورد فردا ز كل : فردا : مجاز قيامت كل : قير
تلمح و تضمين : تلميح درس ٠١ / تضمين توضيح داده نشده
تلميح به معنى با كوشه جشم اشاره كودن است. كاهى شاعر يا نويسنده براى زيباتر ساختن سغن و تأثير كذارى بيشتر أن از
آيات .روليات احاديث داستانها و رويدادهاى مهم تاريخى ... استفاده ميكند به اين شيوه يهره كيرى از كلام «للميح» ميكويند.
یا یک مصراع از
آبه و حدينى عينا آورده شود تضمين مى باشد. همجنين اكر شاعرى بيتى يا مصراعى از شاعرى ديكر بياورد تضمين مى باد
أ كوه وفريا ودرختان همه در تسبيح اند : آي 7# سوره اسرا (لميع)
۴ ماهو خورشيد مسخر كند و ليل و نهار: اتلميح به يه قرآن).
me نوج با بدان بنشست / خاندان نيوتش كم شد تلميح به داستان حضرت نوح و سرش
سك اصحاب كيف روزى Se نيكان كرقت و مردم شد تلميح به داستان اصحاب كييف كه ۳۰ سال درغار
#تضمين: اشاره مستقيم به شعر داستان» آبه و حديث است؛ ابنكه يك بيت از عين داستان را بياريم؛ يك
ند
يوسف گم گشته باز آیدبه کنعان غم مخور / کلبه احزان شود روزی گلستان نم مخو : حضرت یوسف (ع)
چون تو را نوج است کشتیبان از طوفان غم مخور : (حضرت نوح : تلميح).
اعزيز مصر به رغم برادران غيور : حضرت يوسف (ع): تلميح).
Tall es a al
حديث شه دقع ارب شین اب ی و
٩ سعدی گفته است؛ #جنين كفت بيغمبر راست ككوى ز كهواره تا كور دانش بجوى تلميح به سخن بيامير.
sx &b
نبغ آنش خيز دستان را بر کمانش تب آرش ر در رگش خون ts al tale دستان . آرش و سباوش : تلميح).
أ عشق با دشوا ورزیدن خوش است , چون خلیل از شعله کل چیدن خوش است: خليل : تلميح به حضرت ابراهيم (ع2.
۲ چون سک اصحاب کهف آن خرس زار شد ملازم در بى آن بردبار : (تلميح).
۴ نيرد تیر بر چشم اسفندیار ,سیه شد جهان پیش آن نامدار: ( اگر مستقیما بهداستانی اشاره کند؛ تلميج ندارد بلکه
آرايه تضمين محسوب مى شود).
IF يك روز ناكييان آنش باريد. حيات حقيقى مردان خدا از ميان كشتيهاى به كل نشسته اتوموبيل هاى أنش كرفته . خانه
هاى ويران تخلهاى نيم سوخته و... (تلميح : جنك ايران و عراق
1 أي اى خوب فصل غریبی سر آمد اچون تعام غريبان تورا ميشناستد (تلميح به امام زمان (ع)).
1# كاش من همعيزيتو را ديده بودي ا كوجه هاى خرايسان تورا ميشناسند : تلميج به اهام (es
صفحه 17:
17 جو فردا نامه خوانان نامه خوانند ] تو وینی نام خود ننكت آبو : (تلميح به قيامت).
أ ستودن ندائد كس اورا جو ست ميان بندكى رايبايد بست : (جناس تاقص اختلافى)
؟. lg A كه دهد ميو الوان از جوب : كه ( جه كسسى ) -كه ( حرف ربط ) : جناس تام
tan Ge le سليم / يريد آرد سوى فار مقيم : (جناس ناقص اختلافی)
۴ بر ظاهرش عيب نميبينم و در باطنش غيسانمى دائم: (جناس ناقص اختلاقي).
۵ دور کردون گر دوروزی بر مرا ما ثرفت ردو دور: جنس افزایشی رگ بر: جناس ناقص اختلافی
۶ حافا در کنجفترخلوت شبهای تار اتا بود وردت دعا و درس فرآن غم مخور :تا تار ,درس در: جناس ناقص اقزايشى
۷ از عرچاهرآمد باوج ما رسید: چاه ما جناس ناقص اختلافی)
oA دريغ است ايوان كه ويوان شود كنام شيران و يلنكان شود (جناس ناقص اختلافى.
A به نود هن وه نود گهان ب آزار موری نیزدجهان : (جناس ناقص اختلافی)
at oe خواهم از کردگر جهن | شناسندهآشکا و ol جناس اس اختلافی)
١ باى جو در ره ياد آن بسو / بويه همى كرد و درآمد به سسر؛ (جناس ناقص افزايشي)
17. نا نشود راز جو ووز آشكار : جتاس ناقص اختلافي)
۴ تيرهاى وحشى و سركش , موشى و خمباره و قوكش : (جناس ناقص اختلافی)
؟اء آسمان از شوق ققدمی زد رشط خرمشهر گفمیزد: (جناس ناقص اختلافی)
(ANB in) ole ole al gle es ler obey ۵
NF اكر قصابم از تن واكره يوست | جدا هركز تكردد جانم از دوستد(جناس نقص اختلافي)
۷ مكن كارى كه بر با ستكت بو /جبهان يا اين فراخى قتكتآبو : (جناس نفص اختلافی)
NA ز خاكباكدنياكان تورا سلام دهد : (جناس ناقص اختلاقي).
(GPS بيا تابر أريم دستى ز فل ركه نتوان برآورد قرها ز كل: (جناس ناقس ٩
تضاد: درس 6 توضيحات
هركاه دويا جند وازه از نظر معنابى در تضاد باشند به آنا واه های «متشاد» میکویند. فد یک عصر ای است و نوع رابطه
دو وازه از اين ديد وابطه معنوى خوانده ميشود يهره كيرى از اين ويزكى سيب كسترش دامنه معنا و جذابيت فضاى معنابى
Wy BAT سهن میشود. مثال: شناستده
od بامدادى كه تغاوت نكند ليل وتهار.
۴ که داد که بر آرد کل صد رگ از خلو
صفحه 18:
۳ راستروانگوی سعادت بردند /راستى كن كه به منزل نرسد كج رفاو
۴. خواهی بخون و واه نغوان
توبنمود وست اخود شکن آینه شکستن خطلست.
۶ مپیچ از ره راستبر ره که
۷ پر ظاهوش عیب نمبینم و در باتش غیب نمی دانم
A اقوام روزکر ly SEL a قومی كه كشت فاقد اخلاق مردقی است.
اكلبه احزان شود روزى كلستان
وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور
st eM دل ار سیل قفا بنیاد هقی برکند.
۴ از قعر چاه برآمد به اوچ ماه رسید.
۳ کر تک ميكنى با خواجكان سفله كن | ور قواضع ميكنى با مردم هرويش كن
۵ آینه چون:
3 در اأراعش آن آرميده اند و در آشوش بى قرارى كرده اند
gas IF که غم جان خورد بهتر از آن دوست که ادن بود
۷ اسکتدر یکی از کاردانان را از عملی شوق عزل کرد و عملی خسیس به وی داد
4أء فوصت زيستن جه در صاخ و جد در جتكم كوتاه است.
٩ بنج جيز را غنيمت بدان جوافى را بيش از بيرى قندرستى را بيش از بيمارى بى فيازىرا بيش از يازضدى . آنسايش را
پیش از ری و زدیا را پیش از عوك
۰ ساطان زمین و ان آمد
1 آمده مرو نهی و فرانباش مر نهی تاد ام . فرمان ترادف
۴ احوال كل از خار يرس و ز من يرس
18 حق اندر وى زليدايى است ينهان
١ 1+ ازيودمحنت وتارمحيت
۵ يود قرش من و هرعافواز دوست
1 بود وصل مو و هجرافواز دوست
NY به قبرستان كذر كردم كمويش بديدم قبر دولتمندو درويش
TA جهان بااین فراخی تنگت آیو
آرزو دارم دوسنانی داشته باشیبرخی تدوست و برخی دوست دار
ما رب دیا توکردی عزیز بهتبیهمین چشم داريم نيز
۱.به نم وان و رانز درم
صفحه 19:
پرسش انکاری وپرسش تاکیدی: درس توضیعات
چویفروختی از که خواهیخرید؟ امناع جوانيبهبزار يست
كاهى براى تأكيد بر سخن و كاهى براى رد يا تفى أن برسشى را مطرح ميكنيم. همان كونه كه ميبينيد در مصراع اول بيت بالا
پرسشی مطرح شده است. مقصود كوبنده آن نيست كه جوانى را از جه كسى خواهى خريد؟ شاعر خود زان موضوع آگاه
استه قصد و تأکد بر انکار اين موضوع است كه دوره جوانى قابل خريد و فروش نيست: جنانجه از اين دوره به خوبى بيهره.
تگیری به هیچ رویتمیتانی آن راجبرانکنی
گر شخصی به دیگری بگوید من کی این حرف رازدم؟منظورو این است که من این حرف رانزده ام به اين كونه برسشيها
برسش انكارى مى كويند. مثالهاى بيشتر براى برسش انكارى
فضل خدا راكه توائد شمار كرد؟ يا كيست شكر بكى از هزار كرد؟ يعنى كسى نمى توائد شمار كند
تو را روز س زود است و دشوار از توكاران كه خواهد كار بسيار؟ ) يعنى هيج كس ين اتتظار رندارد)
بير كفنا كه جه عزت زین به اكه نيم بر در توبالين نه؟ يعنى هيج عزتى از ابن يعتر فيست. )
تقاوت بوسش انكارى و برسش تاكيدى
پرسش انکاری پرسش تاکیدی
بیشتر پرسش های انکاری با فعل عثبت می آیند ولی جواب آنها خجر و ] بیشتر پرسش های تأکیدی با فعل منقى مى آيند ولى
افه وهركؤوازاين دست جواب هاست جواب آنها بلى وحتمً وازاين دست جواب هاست.
1 دولتت جيست ؟ عريزيت كدام ؟. بيت زير برسش تاكيدى مرباشدة
2. كه تواند كه دهد ميوان الوان از جوب ؟. فعل متفی ندال پاسخ:حتعا
3 ياكه داند كه بر آرد كل صد يرك از خار؟.
4 خار بر بشت زنى زين سان كام / دولتت جيست عزيزت كدام | ندانى كه اران نشست من است؟
5 درختی كه توامروز نشانى ميوه آن كجا توانى Soa | جهان سريسر زير دست من ست
6 جه جاى اين حرص و هوس باطل است؟
7 ای دوست اکنون چه جای اين برسش است؟. معنی بیت: حتما مودانى كه ايران جايكاه و وطن
8 كيست ابن كودك ؟ زمين باز است اينجا؟. seal
9
دلاغافل از سیحانی چه حاصل؟ | مطيع نفس و شيطانى جه
حاصل؟
صفحه 20:
