پی‌دی‌اف
ادبیات و زبان

درسنامه کامل خوان هشتم فارسی دوازدهم پرده نگار قابل نمایش در کلاس

توضیحات دانلودفایلPDF درسنامه کامل خوان هشتم فارسی دوازدهم پرده نگار تعداد صفحات :30 نکات مهم درباره ی این فایل: چرا این نیاز است فایل را دانلود کنید؟ 1- مناسب دانش آموزان عزیز 2- مناسب معلمان طراح سوال 3- مناسب معلمان وارائه درکلاس های تقویتی 4- جهت یادگیری پایدار وعمیق 5- مناسب شب امتحان 6- مناسب جهت افزودن به آرشیو معلمان 7- مناسب دانش آموزان شرکت کننده در امتحانات هماهنگ کشوری 8- مناسب برای مرور سریع: با حل این نمونه سوالات، نقاط ضعف خود را شناسایی و برطرف کنید 9 -فرمت با کیفیت بالا: قابل پرینت و مطالعه آسان در موبایل، تبلت و کامپیوتر این فایل نه تنها برای دانش آموزان، بلکه برای معلمان و والدین نیز منبعی ارزشمند است تا سطح یادگیری را به خوبی ارزیابی کنند. همین حالا دانلود کنید و با آمادگی کامل و اعتمادبه نفس بالا در امتحان حاضر شوید

محمد فایق مجیدی دهگلان

صفحه 1:

صفحه 2:
کتاب فارسی دوازدهم درس سیزذهم: خوان هشتم

صفحه 3:

صفحه 4:

صفحه 5:
بیشتربدانیم: توضیحاتی کوتاه درمورد نوبسنده و هدف از نوشتن خوان هشتم: این درس از کتاب «درحیاط کوچک پاییز در زندان» از مهدی اخوان ثالث با نام شعری «م.امید» می‌باشد. شاعردر «خوان هشتم» می کوشد مسائل عصر خودراکه از آن ناخرسند است. مطرح کند و به هفت خوانی که فردوسی در شاهنامه سروده فصلی می افزاید وآن «خوان هشتم» ومرگ رستم است و ظاهرا اخوان این شعر را در مورد مرگ «جهان پهلوان غلامرضا تختی» سروده و به شکلی پنهان هم نام تختی را درشعرخود می آورد. آنجا که می‌گوید: «ابن كليم نيره بختى هاست .خيس خون داغ سهراب و سیاوش هاءروکش تابوت تختی هاست».

صفحه 6:
خوان هشتم اثری است که از نظر گونه ادبی (ژانر) در رسته اشعار حماسی و از نظر حالت در حیطه اشعار روایی بررسی می‌شود. اخوان از نخستین کسانی است که شعر نو نیمایی را به خوبی تجزیه و تحلیل کرده است. چون قالب کهن بیان حماسه در عصر جدید فرسوده شده است. شعر نو اخوان می‌کوشدآن را در قالب جدید با حرف‌های معمولی و ملموس به مخاطب ارائه دهد. این شعر که نمودی از سنت و تجدد است. پایان غم‌انگیز کشته شدن رستم و (اسبش رخش را به دست شفاد (یا شغاد). برادر ناتنی رستم. از زبان نقال(خود شاعر) باز می‌گوید. «سرما» در این شعر نماد ظلم و خفقان در زمان شاعر است. شاعردر سرمای شدید به قهوه خانه میرود نقال دارد داستان هفت خوان راگرم و صمیمی میگوید بعد نقال به كنار ميرود و خوان هشتم را «ماث» یعنی مهدی اخوان ثالث بازگو ميكند.

صفحه 7:
یادم آمد هان! / داشتم می‌گفتم: آن شب نیز | سَورّت سرمای دی بیدادها می‌کرد | و چه سرمابی, چه سرمابی!/ بادبرف و سوز وحشتناک قلمرو فکری: آری به یادم آمد.داشتم این جریان را می‌گفتم. آن شب هم سوز و سرمای زمستان بسیار شدید بود. وچه سرمای شدیدی بود برف و بوران بود و سوزسرما به استخوان می‌رسید. قلمرو ادبی: دی ماه: مجاز از زمستان /آن شب: «شب»: نماد ظلم و ستم حاکم بر جامعه ی زمان شاعر/ «سورت سرمای دی بیدادها می کرد»: کنایه از سرمای بسیار شدید و تشخیص دارد. | واج آرایی صامت«س» و«ر»/ «چه سرمایی»: تکرار برای تاکید شدت سرما(خفقان)| قلمرو زبانی: «م» در یادم: نهاد/ «هان»: آگاه باش: شبه جمله اداشتم میگفتم : ماضی مستمر/ آن شب: قید| «چه»: صفت تعجبی اسوز وحشتناک بود: ترکیب وصفی | چه سرمایی: ترکیب وصفی | فل ‎Hille ster wish‏

صفحه 8:
8 لیک خوشبختانه آخر سرپناهی یافتم جایی | گرچه بیرون تیره بود و سرد. همچون ترس / قهوه خانه گرم و روشن بود. همچو شرم ... قلمرو فکری: اما سرانجام جایی را برای سرپناه پیداکردم هرچند که بیرون از آنجافضایی تیره و سردمثل ترس بود اما قهوه خانه همچون شرم و حیاگرم و روشن بود. : بیرون ۶ قهوه خانه | تیره # روشن | سرد # گرم اترس # شرم | بودن ترس/سردبودن ترس اكرم بودن شرم/ تشبيه بيرون تشبیه : قهوه خانه به شرم از نظر گرماو روشنی قلمرو زبانی: تیره و سرد: سرد: مسند. سرد معطوف به تیره | گرم وروشن:گرم: مسند ‏ روشن: معطوف به گرم/ «واو» درهردوعبارت از نوع«عطف»/ خوشبختانه و آخر : قید

صفحه 9:
8 همگنان را خون گرمی بود. | قهوه خانه گرم و روشن, مرد نقال تشین پیغام | راستی کانون گرمی بود. قلمرو فکری: همه با هم یکرنگ و صمیمی بودند| قهوه خانه فضایی گرم و روشن و صمیمی داشت و سخنان مرد نقال هم گرم و اثرگذار بود اراستی که مجلس و محفلی گرم و صمیمی بود. (مفهوم صمیمی بودن) قلمرو ادبی: تشبیه: پیام به آتش/ گرم: آرایه ی تکرار دارد/ خون گرم: کنایه از جوشش و صمیمیت | حس آمیزی: «آتشین پیغام» و نیز کنایه از گیرا و جذاب بودن پیام/ ابهام :«گرم»: )در مقابل سرد و ۲)پرمهر و صمیمی | «کانون گرم»: کنایه از صمیمیت قلمرو زبانی: «راستی»: قید/ «بود»: وجود داشت فعل اسنادی نیست.

صفحه 10:
مرد نقال - آن صدایش گرم. نایش گرم | آن سکوتش ساکت و گیرا / و دمش, چونان حدیث آشنایش گرم - قلمرو فکری: مرد نقال که صدا و آوایی گرم و دلنشین داشت / اوکه سکوتش نیزاثرگذار بود/ و سخنانش مانند داستان و افسانة آشنایی که تعریف میکرد جذاب بود- (نفسش مانند شاهنامه گرم بود). قلمروادبی: «صدایش گرم» و «حدیث گرم: حس آمیزی انای»: مجاز از صدا| «سکوتش ساکت و كيرا»: کنایه از تاثیر گذار بودن سخن / «دم»: مجاز از صدا/ «و دمش. چونان حدیث آشنایش گرم: کنابه از تاثیر گذاری سخن | «سکوت و ساکت»: اشتقاق قلمرو زبانی: «صدایش گرم»: صدای گرم: تر کیب وصفی | «نابش گرم» : «نای گرم»: ترکیب وصفی | «سکوتش ساکت» و «دم گرم» نیز ترکیب وصفی هستند |

صفحه 11:
8 راه می‌رفت و سخن میگفت / چوب دستی مَنتشا مانند در دستش.| مست شور و گرم گفتن بود. | صحنه میدانک خود را تند و گاه آرام می‌پیمود. قلمرو فکری: در حالی که راه میرفت سخن می گفت ادر حالیکه چوب دستی شبيه به عصاى كره دار در دست داشت/ وكرم تعريف كردن بود واز شورداستان مست شده بود/ و صحنة ميدان كوجكى كه در آن نقالى م ى كرد را كاهى به تندى و كاهى به آرامى طى ميكرد. (حركت و تكابوى نقال در هنكام تعريف داستان) قلمروادبی: «چوب دستی منتشا مانند»: تشبیه: چوب دست» مشبه| منتشا: مشبه به اگره دار بودن: وجه شبه / شور : استعاره از شراب | مست بودن :کنایه از بی هوش بودن/ «تند» و «آرام» : تضاد واج آرایی «م» وس» قلمرو زبانی: منتشا: شهری در آسیای صغیر /«راه می‌رفت و سخن می گفت»: حرف هميايه سازاريط).

صفحه 12:
8 همگنان خاموش./ گرد برگردش. به کردار صدف بر گردمرواربد./ پای تا سر گوش قلمرو فکری: از سوی دیگر همانطور که صدف. مروارید را احاطه می‌کند؛ حضاردر قهوه خانه نیزگرداگرد مرد نقال را احاطه کرده بودند و سراپا و با تمام وجود به سخنان او گوش می‌دادند. قلمرو ادبی: تشبیه: «به کردار صدف»: مانند صدف | «گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید»: مردم مثل صدف دور او جمع شده بودند (مشبه) همان طوری که صدف مروارید را فرا می‌گیرد (مشبه به), تشبیه مرکب. «خاموش و پای تا سر گوش» (وجه شبه) | واج آرایی صامت«گ».«د».«ر» | به کردار: ادات / گرد: تکرار/ مروارید. صدف: مراعات نظیر / پای تا سر: مجاز از همه وجود | پای تا سر گوش: کنایه از بسیار دقیق گوش دادن | پا, سر. گوش: تناسب ومراعات نظیر قلمرو زبانی: همگنان: همگان | خاموش: ساکت | گرد برگرد: پیرامون | پیمودن: طی کردن (بن ماضی: پیمود. بن مضارع: پیما) | به کردار: مانند/ به كردار صدف ادات

صفحه 13:
8 هفت خوان را زادسرو مرو / یا به قولی «ماخ سالار» آن گرامی مرد / آن هریوه خوب و پاک‌آیین - روایت کرد: / خوان هشتم را امن رفایت ام کنم اکنوی نمی که نام ماف قلمرو فکری: هفت خوان را «آزادسرو سیستانی» و يا به قولى «ماخ سالار» آن مرد ارجمند و آن هراتی خوب و پاک دین این گونه روایت می کرد ... اما خوان هشتم را اکنون من شاعر برایتان روایت می‌کنم من که نامم «ماث» (مهدی اخوان ثالث) است. |قلمرو ادبی: «سرو مرو» «مرو, مرد»؛ «مرد. کرد»: جناس / واژه آرایی: من / واج آرایی: «م» در مصراع پایانی | تلمیح: اشاره به شیوه ی شکل گیری شاهنامه | مجاز: ماث: مهدی اخوان ثالث/ قلمرو زبانی: زادسرو: مخفف آزاد سرو یکی از راوبان شاهنامه که اهل مرو بود | مرو: شهر مرو | قول: گفته | ماخ سالار: یکی دیگر از راویان شاهنامه که اهل هرات بود | هربوه: صفت نسبی.

صفحه 14:
# همچنان می‌رفت و مي‌آمد. / همچنان می‌گفت و می‌گفت و قدم می‌زد ن» قصه. آری قَصَهٌ درد است | شعر نیست. | این عیار مهر و و همچنان قصه (مرگ رستم) را روایت ن. قصف درد و رنج مردم است و متکی بر واقعیت وازجنس شعرئیست که بر خیال استوارشده بش این داستان, اندازة مهر یک مرد (رستم) و نامرد (شغاد) را بیان می‌کند و افشاکنندة خیانت نامردان است. همچون شعرهای بدون درون مایه نیست که فقط ظاهری آراسته داشته باشد. (شعرمن بیانگر حقیقت است) قلمرو ادبی: «می‌رفت»وهمی آمد»: تضاد اواژه آرایی: «می‌گفت» / واج آرایی صامت«م».س». «چ» | «قصه» «است» و«نیست»: واژه آرایی / «است* نیست» و «مهر* کین» .«مرد# نامرد»: تضاد | (مهر. مرد) كين نامرد: لف و نشر | هیچ همچون پوچ عالی نیست: متناقض نما وتشبیه | خالى. عالی: جناس قلمرو زبانی: ین ضمیر آشاره | مرجع «این» در «اين عیار: قصه | محض: هر چیز خالص, بی غش. بى آلايش. / قصّة درد: بیان روایت مرگ ناجوانمردانة رستم به دست شغاد و مکر نامردانی که تهی از جوانمردی هستند. | هیچ همچون پوج ...: شعری که هیچ باشد مانند پوج و خالی. عالی نیست و ارزشی نداردا این عیار مهر وکین مرد و تامرد است.

صفحه 15:
كليم تیره بختی‌هاست | خیس خون داغ سهراب و سیاوش‌ها. | روکش تابوت تختی هاست قلمرو فکری: اين مکتوب و شعر من. گلیم تیره بختی ها و درد و رنج مردم این جامعه است و بربستر بدبختی ها نشسته است و به خون داغ سهراب ها و سیاوش ها آغشته شده و مثل روکش و پرچمی است که برروی تابوت پهلوانی ملی چون تختی کشیده شده است (ومثل کفن خیس وتازه ااست) .(پهلوانانی چون سهراب و سیاوش و تختی که هر سه ناجوانمردانه کشته شدند.) | قلمرو ادبی: این گلیم تبره بختی هاست: تشبیه | گلیم تیره بختی: اضافه تشبیهی | سهراب. سیاوش: تلمیح به داستان سیاوش و سهراب. نماد انسانهای ستم دیده و پاکدامن | خيس خون بودن: کنایه از تر و تازه بودن | داغ : ایهام (۱- گرم ۲- درد و سوگ) / روکش تابوت تختی: کنایه از ت. تلمیج به مرگ جهان پهلوان تختی | تشبیه قصه خوان هشتم به تختی | واج ارایی«خ»و«ی» و«س». قلمرو زبانی: گلیم تیره بختی: ترکیب وصفی | «داغ سهراب» و «داغ سیاوش» هر دو ترکیب اضافی /«واو» در داغ سهراب و سیاوش: واو عطف!

صفحه 16:
8 اندکی استاد و خامش ماند؛ پس هماوای خروش خشم / با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود / خواند: قلمروفکری: مرد نقال اندکی مکث کرد و ساکت شد. سپس با صدایی خروشان از خشم وصدایی لرزان و لحنی رجزگونه و دردمند این گونه خواند: قلمرو ادبی: خروش خشم: استعاره پنهان و تشخیص / لحنی رجز مان آرایی صامت«ش»/ «خامش ماند» : کنایه از سکوت کردن | قلمرو زبانی: استاد: مخفف ایستاد | خامش: مخفف خاموش / «هماوا: هم‌صداء وندی: هم(وند) + آوا (اسم) / مرتعش: لرزنده, دارای ارتعاش / رجز: شعری که در میدان جنگ برای مفاخره می‌خوانند/ «درد آلود»: درد آلوده: صفت مفعولی

صفحه 17:
آه | دیگر اکنون آن عماد تکیه و امید ایرانشهر | شیرمرد عرص ناوردهای هول / يور زال زر جهان پّهلو / آن خداوند و سوار رخش بی مانند 8 آن که هرگز - چون کلید گنج مروارید- | گم نمی‌شد از لبش لبخند. / خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان. | خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوگند قلمرو فکری: آه. دیگر آ كاه و اميد كشور ایران و شیرمرد میدان های ترسناک جنگ. فرزند زال. پهلوان جهان. آن صاحب و سوار رخش بی همتا/ و آن کسی که هرگز خنده از لبانش دور نمی‌شد. چه در روز صلح که برای مهر و دوستی پیمان می بست و چه در روز جنگ که برای کینه و انتقام سوگند می خورد قلمرو ادبی: «عماد».«اميد»: هر دو استعاره از رستم| رستم نماد همه پهلوانانی است که با نیرنگ بازى از ميان برداشته شده اند. | ایرانشهر: مجاز از مردم کشورایران | شیرمرد: تشبيه اجون : شبه جمله | شهر: کشور/ / پور: فرزند پسر/ جهان پهلو: جهان پهلوان؛ منظور ت / زر: لقب زال. پدر رستم / خداوند: صاحب / خداوند و سوار رخش: منظور رستم است/ خواه: حرف ربط دوگانه / بهر: برای (هم آوا؛ بحر: دریا) | «را» در «بسته مهر را پیمان»:

صفحه 18:
لا آری اکنون شیر ایران شهر | تهمتن گرد سجستانی / کوه کوهان. مرد مردستان» رستم دستان.! در تگ تاریک ژرف چاه پهناور | کشته هر سو بر کف و دیوارهایش نیزه و خنجر. / چاه غدر ناجوانمردان / چاه پّستان. چاه بی دردان./ چاه چونان ژرفی و پهناش, بی شرمیش ناباور / و غم انگیز و شگفت آور. قلمرو فکری: آری. و حالا رستم اين شیر ایران زمین. دلاور و پهلوان سیستانی. مظهر استواری و پهلوانی. پسر زال. در ته جاه تاریک و عمیق و پهناوری که از هر طرف بر کف و دیواره هایش نیزه و خنجر کاشته شده. گرفتار شده بود. در چاه مکر و نیرنگ ناجوانمردان, چاه فرومایگان و بی دردان, چاهی که بی شرمی آن همچون عمق و بهنایش باور نکردنی و غم انگیز و شگفت آور بود. قلمروادبی: «شیر»و< کوه»: استعاره ازرستم/ كوهان: استعاره از يهلوانان |«مرد مردستان»: ‎sok)‏ اضافات) | کشته هر سو ‎Paty sel agonal‏ ور اسب / چاه: تکرار| چاه چونان ... ناباور: تشبیه ا( ایران و سجستان)(کف و جمع برای کوه به کار برده است. (استوارترین کوه) / دستان: لقب زالء در وحم | ك0 ته / ؤرف: ‎gene‏ |“ خیانت. نابکاری | / بی درد: بی رگ. بی غیرت | چاه غدر اجوانمردان

صفحه 19:
8 آری اکنون تهمتن با رخش غیرتمند. / در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود: | پهلوان هفت خوان اکنون | طعمة دام و دهان خوان هشتم بود. قلمرو فکری: آری رستم حالا با اسب غیرتمند وشجاع خود رخش, در ته اين چاهی که به جای آب. شمشیر و نیزه ی زهر آلود داشت. ناپدید شده و در دام و دهان این خوان هشتم گرفتار شده بود. ی رخش غیرتمند: : تشخيص / در بن ابن جام آبش زهر شمشیر: واج آرایی(کسره) س/ : تناسب و مراعات نظیر/آبش زهر و شمشیر و سنان: تشبیه تشخیص/ خوان هشتم: استعاره از چاه تهمتن: از« تهم» + «تن» یعنی دارنده بدن نیرومند. | سنان: سرنیزه | پهلوان هفت خوان: منظور رستم است | رخش غیرتمند: ترکیب وصفی| طعمه ی دام و دهان : دو ترکیب اضافی دارد: ۱) طعمه ی دام ۲)طعمه ی دهان | غیرتمند ساختمان وندی دارد: غیرت + مند بن اين جاه ‎0١‏ زهر شمشیر و سنان| صفت مضاف اليه ماف اليه مضا اليه

صفحه 20:
8 و می‌اندیشید | که نبایستی بگوید هیچ | بس که بی شرمانه و يست است این تزویر./ چشم را باید ببندد.تا نبیند هیچ ... قلمرو فکری: و رستم با خود فکر می‌کرد که دیگر نباید چیزی بگوید زبراکه اين فریب و دشمنی, بسیار بی شرمانه و پست بود و او باید در برابر اين نیرنگ. چشم های خود را ببندد تا دیگر هیچ چیزرا نبیند. (مفهوم: بی شرم بودن برادر و نکوهش نیرنگ او) قلمرو ادبی: پست. است: جناس | «چشم». «پبندد». «ذ باید ببندد. تا نبیند: واج آرایی صامت «ب»/ «چشم بستن»: کنایه از خوابیدن. قلمرو زبانی: هیچ: ضمیر مبهم | این: صفت اشاره (تزوبر: موصوف) |

صفحه 21:
بعد چندی که گشودش چشم / رخش خود را دید. ابس که خونش رفته بود از تن / بس که زهر زخم‌ها کاريش / گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت می‌خوابید قلمرو فکری: پس از این که چشمانش را گشود. رخش خود را دید که خون زیادی از تنش خارج شده و از بس که شدت زخم هایش کاری و عمیق وکشنده بود؛ انگار که هوش و حس و توانش را از دست داده بودو داشت می مردو به خواب ابدی فرو می رفت. قلمرو ادبی: زهر زخم: شدت کشندگی زخم. اضافه تشبیهی | واژه آرایی: بس | حس و هوشش رفته بود و داشت می‌خوابید: کنایه. از اينکه زمان مرگ رخش فرارسیده بود. قلمرو زبانی: گشودن: باز کردن(بن ماضی: كشود. بن مضارع: كشا). | زخم کاری: ضربه موّثر یا زخمی که موجب مرگ می‌شود. | زهر زخم ها کاریش: «ش» مضاف الیه. زخم. جهش ضمیر | اشش/ جابه جایی ضمیر در عبارات: ۱)«گشودش چشم»: چشمش را کشود۲) «خونش رفته بود از تن: خون از تنش رفته بودا

صفحه 22:
8 از تن خود - بس بتر از رخش- /بی خبر بود و نبودش اعتنا با خویش. / رخش را می‌دید و می‌پایید. | رخش آن طاق عزیز. آن تای بی همتا | رخش رخشنده / با هزاران یادهای روشن و زنده... بازگردانی: او(رستم) از تن خود که بدتر ازتن رخش زخمی شده بود. خبرنداشت و توجهی به خودش نمی‌کرد و تمام حواسش به رخش بود. رخش آن یکتای آن بی مانند بی همتادرخش درخشان و زیبایی که هزاران خاطره خوش و واضح از او به ياد داشت. قلمرو ادبی: تای بی همتا: متناقض نما | رخش, رخشنده: اشتقاق / یاد های روشن: حس آمیزی | تشخیص| واج آرایی صامت «ت. ط »اتشبیه: رخش به تا تشبیه شده. تا: لنگه ی بودن / طاق: فرد. ‎ae‏ ‏پل یا روی دروازه.رواق و مانند آنها می‌سازند؛ در معنای مجازی. بخش قوسی هر چیز مانند ابرو, محراب. ایوان و کمان؛ ایوان سقف دار. رواق / تا: مترادف طاق, یکی /ر رخش رخشنده: ترکیب وصفی | و نباید اين «واو» را با «واو عطف» اشتباه گر جمله آمده است. /«طاق عز ,کیب وصفی ۱ می‌دید و می‌پایید: | پیوند همپایه ساز

صفحه 23:
8 گفت در دل رخش, ‎Slab‏ رخش!/ آه !/ این نخستین بار شابد بود / کان کلید گنج مرواربد او گم شد. قلمرو فکری: رستم در دل می‌گفت: طفلک رخش, و این برای اولین بار بود كه لبخند از لبان رستم گم شده و از بين رفته بود؛ زیرا رخش گرامی خود را آغشته به خون ودر حال مرگ می‌دید. (مفهوم: غم رستم) قلمرو ادبی: رخش: واژه آرایی وتکرار/ کلید: استعاره از لبخند | گنج: استعاره از دهان / مروارید: استعاره از دندان | کلید. گنج. مروارید: تناسب و مراعات نظیر | «گم شدن کلید گنج مروارید»: کنایه از لبخند نزدن قلمرو زبانی: رخش: آمیختگی رنگ سرخ و سفید/ «ک» درطفلک: تحبیب(دوست داشتن و مهربانی) | آه: شبه جمله | «شاید» نقش قیدی دارد.

صفحه 24:
ناكهان انكار / بر لب آن چاه | سایه‌ای را دید / او شغاد آن نابرادر بود | که درون چه نگه می‌کرد و می‌خندید. / و صدای شوم و نامردانه اش در چاهسار گوش می‌پیچید. بازگردانی: ناگهان گویی در کنار آن چاه سایه‌ای را دید. آن سایة شغاد نابرادریش بود كه به درون چاه نگاه می‌کرد و می‌خندید و صدای شوم و نامردانه اش در گوش رستم می‌پیچید. (مفهوم: نکوهش اجوانمردی) قلمرو ادبی: ایهام نابرادر: (1- برادر ناتنی ۲- بی معرفت و ناجوانمرد) | چه. چاهسار: اشتقاق | چاهسار گوش: اضافه تشبیهی؛ سار: مانند؛ ادات (گوش به چاه تشبیه شده)| قلمرو زبانی: شغاد برادر ناتنی رستم است | شوم: بدشگون, ناخجسته / چاهسار: جایگاه چاه | می‌پیچید: طنین آنداز می‌شد./ صدای شوم و صدای نامردانه: هر دو ترکیب وصفی | او شفاد آن ابرادر بود./ ‏ لب آن چاه ‎atid ashy day‏ اهسته !مت متاقااله مضاف الیه|

صفحه 25:
باز چشم او به رخش افتاد-اما.. وای | دید | رخش زیبا رخش غیرتمند | رخش بی مانند | با هزارش یاد بود خوب خواییده است 1 آن چنان که راستی گویی / آن هزاران یادبود خوب را در خواب می‌دیده است... قلمرو فکری: دوباره چشم رستم به رخش افتاد؛ اما افسوس که رخش زیبا و غیرتمند و بی همتای او با آن همه خاطرات خوشی که با او داشته. مرده است؛ آنچنان که انگار آن خاطرات خوش را در خواب می‌دیده است. قلمرو ادبی: چشم: مجاز از نگاه | رخش غیرتمند: جانبخشی / رخش: واژه آرایی / جناس: خوب. خواب / خوابیده است: کنایه از مرده است / واج آرایی. قلمرو زبانی: هزارش یادبود خوب: «ش» مضاف الیه. جهش ضمیر / وای: شبه جمله در معنای افسوس.

صفحه 26:
اا بعد از آن تا مدتی تا دیر/ یال و رویش را / هی نوازش کرد هی بویید هی بوسید / رو به بال و چشم او مالید ... قلمرو فکری: پس از آن تا مدتی تا زمانی دراز: پیاپی یال و روی رخش را نوازش کرد و بویید و بوسید. چهره اش را به یال و چشم رخش مالید. قلمرو ادبی: واژه آرایی «هی» | دیر. مدت؛ رو, چشم: تناسب / جناس: بویید. بوسید | قلمرو زبانی: هی: قید. واژه‌ای عامیانه به معنی پیوسته. يبابى / دير: مدتى دراز | یال: موی كردن

صفحه 27:
# مرد نقال از صدايش ضجه می‌بارید و نگاهش مثل خنجر بود: | «و نشست آرام. یال رخش در دستش /باز با آن آخرین انديشه ها سرگرم | جنگ بود این با شکار؟ آیا / میزبانی بود یا تزویر؟ بازگردانی: از صدای مرد نقال. همچون باران ناله و زاری می‌بارید (بسیار ناراحت وخشمگین بود) و ع زو برنده بود. رستم آرام در کثار رخش نشست در حالی که یال رخش در ‎J‏ ن ن دشت براى شكار نبود؛ بلكه براى جنگ با او و به دام هی و کش او وه یقت ای تبون بلکه فریب و نیرنگ تزویردشمنان "| بود. قلمرو ادبی: ضجه می‌باربد: استعاره پنهان؛ کنایه از اينکه بسیار اندوهناک بود | نگاهش مثل خنجر بود: تشبیه | باز با آن آخرین انديشه ها: واج آرایی مصوت «». «ش»/ یاء آیا: جناس قلمرو زبانی: ضجه: ناله و فریاد با صدای بلند. شیون / جنگ بود اين يا شکار: پرسش انکاری/ میهمانی بود يا تزویر: پرسش انکاری | تزویر: دورویی

صفحه 28:
‎ge ed‏ كوية كه بى شك می توانست او اكز م جوائيت: كد شعاد نابرادر را بدوزد همجنان كه دوخت با كمان و تير / بر درختى كه به زيرش ايستاده بود / و بر آن بر تکیه داده بود / و درون چه نگه می‌کرد ‏قلمرو فکری: قصه این گونه می‌گوید که او (رستم) اگرمی خواست می‌توانست شغاد نابرادر را بکشد؛ همچنان که قبل از مردن با تیری شغاد را بر درختی که در زیرش ایستاده بود وبه آن تکیه داده بود و داخل چاه را نگاه میکرد دوخت و کشت. ‏تناسب و : قافيه / بود: رديف / می‌توانست او اگر می‌خواست: یاد آور ضرب المثل خواستن توانستن است./ به درخت دوختن: کنایه از کشتن| ‏قلمرو زبانی: مرجع «ش» در «زبرش»: درخت | بر آن بر تکیه: دو حرف اضافه برای یک متمم که از ویژگی های سبک خراسانی است. ‎ ‎

صفحه 29:
8 قصه می‌گوید: | این برایش سخت آسان بود و ساده بود. / همچنان که.می توالست او اگر,می‌خواست: | کان کمنک شضت خم,خویش بگشاید / و بیندازد به بالا بر درختی گیره ای. سنگی و فراز آید قلمرو فکری: داستان ان گونه می‌گوی: این کار برای رستم بسیار ساده بود. همانكونه كه اگر می‌خواست می‌توانست کمند بلند خودش را باز کند و به درخت یا سنگی یاگیره‌ای بیندازد واز چاه بالا بيايد. قلمرو ادبى: سخت: ايهام وتضاد با «آسان» تناقض: سخت آسان/ ايهام تناسب: ١)سخت‏ دراين مصراع یعنی «بسیار»۲)در معنی غیر قابل پذیرش یعنی «دشوار» باآسان» تناسب دارد | کمند شصت خم: مجاز یا کنایه از بسیار بلند | تشخیص: نسبت دادن «گفتن» به قصه | قلمرو زبانی: سخت: بسیار | سخت آسان: وابستة وابسته, قید صفت / کان: که آن / کمند: ریسمانی که در وقت جنگ با شکار در گردن دشمن يا شکار انداخته به دنبال خود بکشند. | کمند: طنابی بلند با سری حلقه‌مانند برای گرفتار کردن انسان یا جانور | خم کمند: حلقه و بيج و تاب كمند / فراز آيد: بالا بيايد | كمند شصت خم خويش

صفحه 30:
8 ور بپرسی راست گویم راست | قصّه بی شک راست می‌گوید | می‌توانست او اگر می‌خواست / لیک... قلمرو فکری: اگر راستش را پپرسی (بخواهی) من می‌گویم که آری راست بود. بدون شک قصه راست مى كويد او می‌توانست که خود را نجات دهد اگر می‌خواست . اما ... (رستم پیروزمندانه مرگ را پذیرفت. او مرگ را از زندگانی که در آن به راحتی برادر کشی می‌شود برتر شمرد.) قلمرو ادبی: آرایه ی تکرار یا واژه آرایی در وا هراست»/ تشخیص: قصه می‌گوید/ واج آرایی صامت «س» قلمرو زبانی: می‌توانست او: (شیوه ی بلاغی): «و میتوانست» (عادی)| «گویم»: «میگویم»:مضارع اخباری (پیام: می توانست او اگر می خواست: یادآور ضرب المثل خواستن توانستن است)

صفحه 31:
Clea,

ت٥ؾتزتذا٘:ٓ٥ تٛض٥غات ٣وٛتا ٜدرٔٛرد ٘٤ٛغٙذٞ ٚ ٜذف اس ٘ٛؽتٗ خٛاٖ ٞؾتٓ: ا ٗ٤درط اس وتاب «درع٥اط وٛصه پا٥٤ش در س٘ذاٖ» اس ٟٔذ ٢اخٛاٖ حاِج ،تا ٘اْ ؽؼز.ْ« ٢أ٥ذ» ٔ٣تاؽذ. ؽاػزدر «خٛاٖ ٞؾتٓ» ٔ٣وٛؽذ ٔغائُ ػصز خٛدراو ٝاس آٖ ٘اخزعٙذ اعت، ٔغزط وٙذ ٚتٞ ٝفت خٛا٘ ٣و ٝفزدٚع ٣در ؽاٙٞأ ٝعزٚد ٜفصّ ٣ٔ ٣افشا٤ذ ٚآٖ «خٛاٖ ٞؾتٓ» ٔٚزي رعتٓ اعت ٚظاٞزا اخٛاٖ ا ٗ٤ؽؼز را در ٔٛرد ٔزي «رٟاٖ پّٟٛاٖ غالٔزضا تخت »٣عزٚد ٚ ٜت ٝؽىّ ٣پٟٙاٖ ٘ ٓٞاْ تخت ٣را درؽؼزخٛد ٔ ٣آٚرد ،آ٘زا و٤ٌٛ٣ٔ ٝذ: «ا ٓ٥ٌّ ٗ٤ت٥ز ٜتختٞ ٣اعت ،خ٥ظ خ ٖٛداؽ عٟزاب ٚع٥اٚػ ٞا،رٚوؼ تاتٛت تختٞ ٣اعت». اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس خٛاٖ ٞؾتٓ احز ٢اعت و ٝاس ٘ظز ٌ ٝ٘ٛادت( ٣صا٘ز) در رعت ٝاؽؼار عٕاع ٚ ٣اس ٘ظز عاِت در ع٥غ ٝاؽؼار رٚا ٣٤تزرع٣ٔ ٣ؽٛد. اخٛاٖ اس ٘خغت ٗ٥وغا٘ ٣اعت و ٝؽؼز ٕ٘٥٘ ٛا ٣٤را ت ٝخٛت ٣تزش ٚ ٝ٤تغُّ٥ وزد ٜاعت .ص ٖٛلاِة و ٟٗت٥اٖ عٕاع ٝدر ػصز رذ٤ذ فزعٛد ٜؽذ ٜاعت ،ؽؼز ٘ ٛاخٛاٖ ٔ٣وٛؽذآٖ را در لاِة رذ٤ذ تا عزفٞأ ٢ؼّٕٕٛٔ ٚ ٣ِٛط تٔ ٝخاعة ارائ ٝدٞذ. ا ٗ٤ؽؼز وٕٛ٘ ٝد ٢اس عٙت ٚتزذد اعت ،پا٤اٖ غٓاٍ٘٥ش وؾت ٝؽذٖ رعتٓ ٚ اعثؼ رخؼ را ت ٝدعت ؽِغاد (٤ا ؽُغاد) ،تزادر ٘ات ٣ٙرعتٓ ،اس ستاٖ ٘ماَ(خٛد ؽاػز) تاس ٔ٤ٌٛ٣ذ. «عزٔا» در ا ٗ٤ؽؼز ٕ٘اد ظّٓ ٚخفماٖ در سٔاٖ ؽاػز اعت ،ؽاػزدر عزٔا٢ ؽذ٤ذ ت ٝل ٜٟٛخا٘٥ٔ ٝزٚد ٘ماَ دارد داعتاٖ ٞفت خٛاٖ راٌزْ ٚصٕ٤ٍٛ٥ٔ ٣ٕ٥ذ تؼذ ٘ماَ ت ٝوٙار ٔ٥زٚد ٚخٛاٖ ٞؾتٓ را «ٔاث»٤ ،ؼٟٔ ٣ٙذ ٢اخٛاٖ حاِج تاسٌٛ ٔ٥ىٙذ. اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ٤ادْ آٔذ ٞاٖ! /داؽتٓ ٌٔ٣فتٓ :آٖ ؽة ٘٥ش /عُٛرَتِ عزٔا ٢د٢ ت٥ذادٞا ٔ٣وزد ٚ /ص ٝعزٔا ،٣٤ص ٝعزٔا /!٣٤تادتزف ٚعٛس ٚعؾتٙان لّٕز ٚفىز :٢آر ٢ت٤ ٝادْ آٔذ،داؽتٓ ا ٗ٤رز٤اٖ را ٌٔ٣فتٓ ،آٖ ؽة ٓٞعٛس ٚعزٔا ٢سٔغتاٖ تغ٥ار ؽذ٤ذ تٛدٚ ،ص ٝعزٔا ٢ؽذ٤ذ ٢تٛد تزف ٚتٛراٖ تٛد ٚ عٛسعزٔا ت ٝاعتخٛاٖ ٔ٣رع٥ذ. لّٕز ٚادت :٣دٔ ٢أ :ٜزاس اس سٔغتاٖ/آٖ ؽة« :ؽة»ٕ٘ :اد ظّٓ ٚعتٓ عاوٓ تز رأؼ ٢ ٝسٔاٖ ؽاػز« /عٛرت عزٔا ٢د ٢ت٥ذادٞا ٔ ٣وزد» :وٙا ٝ٤اس عزٔا٢ تغ٥ار ؽذ٤ذ ٚتؾخ٥ص داردٚ / .اد آرا ٣٤صأت«ط» «ٚر»/ «ص ٝعزٔا :»٣٤تىزار تزا ٢تاو٥ذ ؽذت عزٔا(خفماٖ)/ لّٕز ٚستا٘ »ْ« :٣در ٤ادْٟ٘ :ادٞ« /اٖ» :آٌا ٜتاػ :ؽث ٝرّٕ/ٝداؽتٓ ٍٔ٥فتٓ : ٔاضٔ ٣غتٕز /آٖ ؽة :ل٥ذ« /ص :»ٝصفت تؼزث/٣عٛس ٚعؾتٙان تٛد :تزو٥ة فؼُ ت ٝلزٔ ٢ ٝٙ٤ؼ ٢ٛٙعذف ؽذٜ ٚصف /٣ص ٝعزٔا :٣٤تزو٥ة ٚصف/٣ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ِ٥ه خٛؽثختا٘ ٝآخز عزپٙا٤ ٣ٞافتٓ راٌ / ٣٤زص ٝت٥ز ٖٚت٥ز ٜتٛد ٚعزدٕٞ ،ض ٖٛتزط /ل ٜٟٛخاٌ٘ ٝزْ ٚرٚؽٗ تٛدٕٞ ،ض ٛؽزْ … لّٕز ٚفىز :٢أا عزا٘زاْ را ٣٤را تزا ٢عزپٙا ٜپ٥ذاوزدْ ٞزصٙذ و ٝت٥ز ٖٚاس آ٘زافضا ٣٤ت٥ز ٚ ٜعزدٔخُ تزط تٛد أا ل ٜٟٛخإ٘ٞ ٝض ٖٛؽزْ ٚع٥اٌزْ ٚرٚؽٗ تٛد. لّٕز ٚادت :٣تضاد :ت٥ز ≠ٖٚل ٜٟٛخا٘ /ٝت٥ز ≠ ٜرٚؽٗ /عزد ≠ ٌزْ/تزط≠ ؽزْ/ عظ آٔ٥ش ٢در ػثارات :ت٥ز ٜتٛدٖ تزط/عزدتٛدٖ تزط ٌ/زْ تٛدٖ ؽزْ /تؾث ٝ٥ت٥زٖٚ ت ٝتزط اس ٘ظزت٥زٌ ٚ ٣عزٔا /تؾث : ٝ٥ل ٜٟٛخا٘ ٝت ٝؽزْ اس ٘ظز ٌزٔا ٚرٚؽ٣ٙ لّٕز ٚستا٘ :٣ت٥ز ٚ ٜعزد :عزدٔ :غٙذ ،عزد ٔؼغٛف ت ٝت٥زٌ /ٜزْ ٚرٚؽٌٗ:زْٔ :غٙذ ، رٚؽٗٔ :ؼغٛف تٌ ٝزْٚ« /ا »ٚدرٞزدٚػثارت اس ٘ٛع«ػغف» /خٛؽثختا٘ ٚ ٝآخز :ل٥ذ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ٍٕٙٞاٖ را خٌ ٖٛزٔ ٣تٛد / .ل ٜٟٛخاٌ٘ ٝزْ ٚرٚؽٗٔ ،زد ٘ماَ آتؾ ٗ٥پ٥غاْ /راعت ٣واٌ٘ ٖٛزٔ ٣تٛد. لّٕز ٚفىز ٕٝٞ :٢تا ٤ ٓٞىزً٘ ٚصٕ ٣ٕ٥تٛد٘ذ /ل ٜٟٛخا٘ ٝفضاٌ ٣٤زْ ٚ رٚؽٗ ٚصٕ ٣ٕ٥داؽت ٚعخٙاٖ ٔزد ٘ماَ ٌ ٓٞزْ ٚاحزٌذار تٛد/راعت ٣وٝ ٔزّظ ٔ ٚغفٌّ ٣زْ ٚصٕ ٣ٕ٥تٛدٔ( .ف ْٟٛصٕ ٣ٕ٥تٛدٖ) لّٕز ٚادت :٣تؾث :ٝ٥پ٥اْ ت ٝآتؼٌ /زْ :آرا ٢ ٝ٤تىزار دارد /خٌ ِٖٛزْ :وٙا ٝ٤اس رٛؽؼ ٚصٕ٥ٕ٥ت /عظ آٔ٥ش« :٢آتؾ ٗ٥پ٥غاْ» ٥٘ ٚش وٙا ٝ٤اس ٌ٥زا ٚرذاب تٛدٖ پ٥اْ /اٟ٤اْ ٌ«:زْ»)1 :در ٔماتُ عزد )2 ٚپزٟٔز ٚصٕ« /٣ٕ٥واٌ٘ ٖٛزْ»: وٙا ٝ٤اس صٕ٥ٕ٥ت لّٕز ٚستا٘« :٣راعت :»٣ل٥ذ« /تٛد»ٚ :رٛد داؽت فؼُ اعٙاد٥٘ ٢غت. ■ ٔزد ٘مّاَ – آٖ صذا٤ؼ ٌزْ٘ ،ا٤ؼ ٌزْ /آٖ عىٛتؼ عاوت ٥ٌ ٚزا ٚ /دٔؼ ،ص٘ٛاٖ عذ٤ج آؽٙا٤ؼ ٌزْ – لّٕز ٚفىزٔ :٢زد ٘ماَ و ٝصذا ٚآٚاٌ ٣٤زْ ٚدِٙؾ ٗ٥داؽت /اٚو ٝعىٛتؼ ٘٥شاحزٌذار تٛد ٚ /عخٙا٘ؼ ٔا٘ٙذ داعتاٖ ٚافغا٘ ١آؽٙا ٣٤و ٝتؼز٤ف ٔ٥ىزد رذاب تٛد٘( -فغؼ ٔا٘ٙذ ؽاٙٞأٌ ٝزْ تٛد). لّٕزٚادت« :٣صذا٤ؼ ٌزْ» « ٚعذ٤ج ٌزْ» :عظ آٔ٥ش٘/ ٢أ :»٢زاس اس صذا/ «عىٛتؼ عاوت ٥ٌ ٚزا» :وٙا ٝ٤اس تاح٥زٌذار تٛدٖ عخٗ« /دْ»ٔ :زاس اس صذاٚ« / دٔؼ ،ص٘ٛاٖ عذ٤ج آؽٙا٤ؼ ٌزْ» :وٙا ٝ٤اس تاح٥ز ٌذار ٢عخٗ« /عىٛت ٚ عاوت» :اؽتماق لّٕز ٚستا٘« :٣صذا٤ؼ ٌزْ» :صذاٌ ٢زْ :تزو٥ة ٚصف٘« /٣ا٤ؼ ٌزْ» ٘« :اٌ ٢زْ»: تزو٥ة ٚصف« /٣عىٛتؼ عاوت» « ٚدْ ٌزْ» ٘٥ش تزو٥ة ٚصفٞ ٣غتٙذ/ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ را٣ٔ ٜرفت ٚعخٗ ٌٔ٣فت /صٛب دعتَٙٔ ٣تَؾا ٔا٘ٙذ در دعتؼٔ /،غت ؽٛر ٌ ٚزْ ٌفتٗ تٛد / .صغ٥ٔ ٝٙذا٘ه خٛد را تٙذ ٚ ٌا ٜآراْ ٔ٣پٕٛ٥د. لّٕز ٚفىز :٢در عاِ ٣و ٝرا٥ٔ ٜزفت عخٗ ٌٔ٣فت /درعاِ٥ى ٝصٛب دعت٣ ؽث ٝ٥ت ٝػصاٌ ٢ز ٜدار در دعت داؽتٌٚ /زْ تؼز٤ف وزدٖ تٛد ٚاس ؽٛرداعتاٖ ٔغت ؽذ ٜتٛد ٚ /صغ٥ٔ ١ٙذاٖ وٛصى ٣و ٝدر آٖ ٘ماِ٣ٔ ٣وزد را ٌا ٣ٞتٝ تٙذٌ ٚ ٢ا ٣ٞت ٝآرأ ٣ع٥ٔ ٣ىزد( .عزوت ٚتىاپ٘ ٢ٛماَ در ٍٙٞاْ تؼز٤ف داعتاٖ) لّٕزٚادت« :٣صٛب دعتٙٔ ٣تؾا ٔا٘ٙذ» :تؾث :ٝ٥صٛب دعت» ٔؾث/ٝ ٔٙتؾأ :ؾث ٝتٌ/ٝز ٜدار تٛدٖٚ :ر ٝؽث /ٝؽٛر :اعتؼار ٜاس ؽزاب/ ٔغت تٛدٖ :وٙا ٝ٤اس تٛٞ ٣ػ تٛدٖ« /تٙذ» « ٚآراْ» :تضاد ٚاد آرا«ٚ »ْ« ٣٤ط» لّٕز ٚستا٘ٙٔ :٣تؾا :ؽٟز ٢درآع٥ا ٢صغ٥ز«/را٣ٔ ٜرفت ٚعخٗ ٌٔ٣فت»: عزف ٕٞپا ٝ٤عاس(رتظ) ■ ٍٕٙٞاٖ خأٛػٌ /.زد تزٌزدػ ،ت ٝوزدار صذف تز ٌزدٔزٚار٤ذ/، پا ٢تا عز ٌٛػ لّٕز ٚفىز :٢اس ع ٢ٛدٍ٤ز ٕٞا٘غٛرو ٝصذفٔ ،زٚار٤ذ را اعاع٣ٔ ٝوٙذ؛ عضاردر ل ٜٟٛخا٘ٝ ٘٥شٌزداٌزد ٔزد ٘مّاَ را اعاع ٝوزد ٜتٛد٘ذ ٚعزاپا ٚتا تٕاْ ٚرٛد ت ٝعخٙاٖ اٌٛ ٚػ ٔ٣داد٘ذ. لّٕز ٚادت :٣تؾث« :ٝ٥ت ٝوزدار صذف»ٔ :ا٘ٙذ صذف ٌ« /زد تز ٌزدػ ت ٝوزدار صذف تز ٌزد ٔزٚار٤ذ»ٔ :زدْ ٔخُ صذف دٚر ا ٚرٕغ ؽذ ٜتٛد٘ذ (ٔؾثٕٞ )ٝاٖ عٛر ٢و ٝصذف ٔزٚار٤ذ را فزا ٔ٥ٌ٣زد (ٔؾث ٝت ،)ٝتؾثٔ ٝ٥زوة« ،خأٛػ ٚپا ٢تا عز ٌٛػ» (ٚر ٝؽثٚ / )ٝاد آرا٣٤ صأت«ي»«،د»«،ر» /ت ٝوزدار :ادات تؾثٌ / ٝ٥زد :تىزارٔ /زٚار٤ذ ،صذفٔ :زاػات ٘ظ٥ز /پا ٢تا عزٔ :زاس اس ٚ ٕٝٞرٛد /پا ٢تا عز ٌٛػ :وٙا ٝ٤اس تغ٥ار دل٥ك ٌٛػ دادٖ /پا ،عزٌٛ ،ػ :تٙاعة ٔٚزاػات ٘ظ٥ز لّٕز ٚستإٍ٘ٙٞ :٣اٍٖٕٞ :اٖ /خأٛػ :عاوت ٌ /زد تزٌزد :پ٥زأ / ٖٛپٕٛ٥دٖ :ع ٣وزدٖ (تٗ ٔاض :٣پٕٛ٥د ،تٗ ٔضارع :پٕ٥ا) /ت ٝوزدارٔ :ا٘ٙذ /ت ٝوزدار صذف ادات تؾثٝ٥ ٔتٕٓ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ٞفت خٛاٖ را سادعزٔ ٚز٤ / ٚا ت ٝلٔ« ٣ِٛاػ عاالر» آٖ ٌزأٔ ٣زد / آٖ ٞز ٜٛ٤خٛب ٚپانآ – ٗ٥٤رٚا٤ت وزد / :خٛاٖ ٞؾتٓ را ٗٔ / رٚا٤ت ٔ٣و ٓٙاو ٗٔ / … ٖٛٙو٘ ٝأٓ ٔاث … لّٕز ٚفىزٞ :٢فت خٛاٖ را «آسادعز ٚع٥غتا٘٤ ٚ »٣ا ت ٝلٔ« ٣ِٛاػ عاالر» آٖ ٔزد اررٕٙذ ٚآٖ ٞزات ٣خٛب ٚپان د ٗ٤ا ٌٝ٘ٛ ٗ٤رٚا٤ت ٔ ٣وزد ...أا خٛاٖ ٞؾتٓ را او ٗٔ ٖٛٙؽاػز تزا٤تاٖ رٚا٤ت ٔ٣و ٗٔ ٓٙو٘ ٝأٓ «ٔاث» (ٟٔذ ٢اخٛاٖ حاِج) اعت. لّٕز ٚادت« :٣عزٔ ،ٚزٔ« ،»ٚزٔ ،ٚزد»ٔ« ،زد ،وزد» :رٙاط ٚ /اص ٜآراٚ / ٗٔ :٣٤اد آرا »ْ« :٣٤در ٔصزاع پا٤ا٘ /٣تّٕ٥ظ :اؽار ٜت ٝؽ ٢ ٜٛ٥ؽىُ ٌ٥ز ٢ؽاٙٞأٔ /ٝزاسٔ :اثٟٔ :ذ ٢اخٛاٖ حاِج/ لّٕز ٚستا٘ :٣سادعزٔ :ٚخفف آساد عز٤ ٚى ٣اس را٤ٚاٖ ؽاٙٞأ ٝو ٝأ ُٞز ٚتٛد ٔ /ز :ٚؽٟز ٔز/ ٚ لٌ :َٛفتٔ / ٝاػ عاالر٤ :ى ٣دٍ٤ز اس را٤ٚاٖ ؽاٙٞأ ٝو ٝاٞ ُٞزات تٛد ٞ /ز :ٜٛ٤صفت ٘غث،٣ ٞزٙٔ ،٢ٚغٛب تٞ ٝزات (ؽٟز ٢در افغا٘غتاٖ) /پان آ :ٗ٥٤سرتؾتٔ / ٣اثٔ :خفّف ٟٔذ ٢اخٛاٖ حاِج ٞ« /ز ٢ ٜٛ٤خٛب ٚپان آ :ٗ٥٤ع ٝتزو٥ة ٚصف ٣دارد- 1 :آٖ ٞزٞ -2/ٜٛ٤ز ٠ٛ٤خٛب/ ٞ -3ز٠ٛ٤پان آٗ٥٤ ■ ٕٞضٙاٖ ٔ٣رفت ٣ٔ ٚآٔذٕٞ / .ضٙاٖ ٌٔ٣فت ٌ٣ٔ ٚفت ٚلذْ ٔ٣سد ■ لصّ ٝاعت ا ،ٗ٤لصّ ،ٝآر ٢لصّ ١درد اعت /ؽؼز ٘٥غت / ،ا ٗ٤ػ٥ار ٟٔز ٚ ؤ ٚ ٗ٥زد ٘ ٚأزد اعت /ت ٣ػ٥ار ٚؽؼز ٔغض خٛب ٚخاِ٥٘ ٣غت ٥ٞ /ش - ٕٞض ٖٛپٛس -ػاِ٥٘ ٣غت. لّٕز ٚفىزٔ( :٢زد ٘ماَ)ٕٞضٙاٖ در ل ٜٟٛخا٘ ٝرا٥ٔ ٜزفت ٕٞ ٚضٙاٖ لصٔ( ١زي رعتٓ) را رٚا٤ت ٔ٣وزد ٌ٣ٔ ٚفت :عخٗ ٔٗ ،لص ١درد ٚر٘ذ ٔزدْ اعت ٔ ٚتى ٣تز ٚالؼ٥ت ٚاسرٙظ ؽؼز٘٥غت وٝ تز خ٥اَ اعتٛارؽذ ٜتاؽذ .ا ٗ٤داعتاٖ ،ا٘ذاسِٟٔ ٠ز ٤ه ٔزد (رعتٓ) ٚو٤ ١ٙ٥ه ٘أزد (ؽغاد) را ت٥اٖ ٔ٣وٙذ ٚافؾاوٙٙذ ٠خ٥ا٘ت ٘أزداٖ اعتٕٞ .ض ٖٛؽؼزٞا ٢تذ ٖٚدرٔ ٖٚا٥٘ ٝ٤غت و ٝفمظ ظاٞز٢ آراعت ٝداؽت ٝتاؽذ( .ؽؼزٔٗ ت٥اٍ٘ز عم٥مت اعت) لّٕز ٚادت٣ٔ« :٣رفت»٣ٔ«ٚآٔذ» :تضاد ٚ/اص ٜآراٌ٣ٔ« :٣٤فت» ٚ /اد آرا ٣٤صأت«ْ» «،ط»« ،س» « /لص« ،»ٝاعت» ٥٘«ٚغت»ٚ :اص ٜآرا« / ٣٤اعت≠ ٘٥غت» ٟٔ« ٚز≠ ؤ«، »ٗ٥زد≠ ٘أزد» :تضاد / (ٟٔزٔ ،زد) و٘ ،ٗ٥أزدِ :ف ٘ ٚؾز ٥ٞ /ش ٕٞض ٖٛپٛس ػاِ٥٘ ٣غتٔ :تٙالض ٕ٘ا ٚتؾث/ ٝ٥ خاِ ،٣ػاِ :٣رٙاط لّٕز ٚستا٘« :٣ا :»ٗ٤ضٕ٥ز اؽارٔ / ٜزرغ «ا »ٗ٤در «ا ٗ٤ػ٥ار» :لصٔ / ٝغضٞ :ز ص٥ش خاِص ،ت٣ غؼ ،ت ٣آال٤ؼ / .لصّ ١درد :ت٥اٖ رٚا٤ت ٔزي ٘ارٛإ٘زدا٘ ١رعتٓ ت ٝدعت ؽغاد ٔ ٚىز ٘أزدا٘ ٣وٝ ت ٣ٟاس رٛإ٘زدٞ ٢غتٙذ٥ٞ / .ش ٕٞض ٖٛپٛس :...ؽؼز ٢و٥ٞ ٝش تاؽذ ٔا٘ٙذ پٛس ٚخاِ ،٣ػاِ٣ ٘٥غت ٚارسؽ٘ ٣ذارد /ا ٗ٤ػ٥ار ٟٔز ٚؤ ٗ٥زد ٘ ٚأزد اعت. ضمیر(نهاد) عطف عطف ■ ا ٓ٥ٌّ ٗ٤ت٥ز ٜتختٞ٣اعت /خ٥ظ خ ٖٛداؽ عٟزاب ٚع٥اٚػٞا/ ، رٚوؼ تاتٛت تختٞ ٣اعت لّٕز ٚفىز :٢أ ٗ٤ىتٛب ٚؽؼز ٔٗ ٓ٥ٌّ ،ت٥ز ٜتختٞ ٣ا ٚدرد ٚر٘ذ ٔزدْ ا ٗ٤رأؼ ٝاعت ٚ تزتغتز تذتختٞ ٣ا ٘ؾغت ٝاعت ٚت ٝخ ٖٛداؽ عٟزاب ٞا ٚع٥اٚػ ٞا آغؾت ٝؽذٔ ٚ ٜخُ رٚوؼ ٚ پزصٕ ٣اعت و ٝتزر ٢ٚتاتٛت پّٟٛا٘ ٣ّٔ ٣ص ٖٛتخت ٣وؾ٥ذ ٜؽذ ٜاعت (ٔٚخُ وفٗ خ٥ظ ٚتاسٜ اعت) (.پّٟٛا٘ا٘ ٣ص ٖٛعٟزاب ٚع٥اٚػ ٚتخت ٣وٞ ٝز ع٘ ٝارٛإ٘زدا٘ ٝوؾت ٝؽذ٘ذ). لّٕز ٚادت :٣ا ٓ٥ٌّ ٗ٤ت٥ز ٜتختٞ ٣اعت :تؾث ٓ٥ٌّ / ٝ٥ت٥ز ٜتخت :٣اضاف ٝتؾث / ٣ٟ٥عٟزاب، ع٥اٚػ :تّٕ٥ظ ت ٝداعتاٖ ع٥اٚػ ٚعٟزابٕ٘ ،اد ا٘غاٟ٘ا ٢عتٓ د٤ذ ٚ ٜپاوذأٗ /خ٥ظ خٖٛ تٛدٖ :وٙا ٝ٤اس تز ٚتاس ٜتٛدٖ /داؽ :اٟ٤اْ (ٌ -1زْ -2درد ٚعٛي) /رٚوؼ تاتٛت تخت :٣وٙا ٝ٤اس ّٔ ٣تٛدٖ ٔارزاعت ،تّٕ٥ظ تٔ ٝزي رٟاٖ پّٟٛاٖ تخت / ٣تؾث ٝ٥لص ٝخٛاٖ ٞؾتٓ تٝ رٚوؼ(پزصٓ) تاتٛت تختٚ /٣اد ارا«٣٤ػ»«ٚ »٢«ٚط». لّٕز ٚستا٘ ٓ٥ٌّ:٣ت٥ز ٜتخت :٣تزو٥ة ٚصف« /٣داؽ عٟزاب» « ٚداؽ ع٥اٚػ» ٞز د ٚتزو٥ة اضافٚ«/٣ا »ٚدر داؽ عٟزاب ٚع٥اٚػٚ :ا ٚػغف/ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ا٘ذو ٣اعتاد ٚخأؼ ٔا٘ذ؛ پظ ٕٞاٚا ٢خزٚػ خؾٓ /تا صذا٣٤ ٔزتؼؼ ِغ ٣ٙررش ٔا٘ٙذ ٚدردآِٛد /خٛا٘ذ: لّٕزٚفىزٔ :٢زد ٘ماَ ا٘ذؤ ٣ىج وزد ٚعاوت ؽذ ،عپظ تا صذا ٣٤خزٚؽاٖ اس خؾٓ ٚصذاِ ٣٤زساٖ ِ ٚغ ٣ٙررشٌ ٚ ٝ٘ٛدردٔٙذ ا ٌٝ٘ٛ ٗ٤خٛا٘ذ: لّٕز ٚادت :٣خزٚػ خؾٓ :اعتؼار ٜپٟٙاٖ ٚتؾخ٥ص ِ /غ ٣ٙررش ٔا٘ٙذ :تؾثٚ / ٝ٥اد آرا ٣٤صأت«ػ»« /خأؼ ٔا٘ذ» :وٙا ٝ٤اس عىٛت وزدٖ/ لّٕز ٚستا٘ :٣اعتادٔ :خفف ا٤غتاد /خأؼٔ :خفف خأٛػ ٕٞ« /اٚا»ٓٞ :صذا٘ٚ ،ذ:٢ ٘ٚ(ٓٞذ) +آٚا (اعٓ) ٔ /زتؼؼِ :زس٘ذ ،ٜدارا ٢ارتؼاػ /ررش :ؽؼز ٢و ٝدر ٔ٥ذاٖ رًٙ تزأ ٢فاخز٣ٔ ٜخٛا٘ٙذ« /درد آِٛد» :درد آِٛد :ٜصفت ٔفؼ٣ِٛ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ آ / ٜدٍ٤ز او ٖٛٙآٖ ػٕادِ تى ٚ ٝ٥أّ٥ذ ا٤زا٘ؾٟز /ؽ٥زٔزدِ ػزص٘ ١اٚردٞا / َٛٞ ٢پٛرِ ساَِ سر رٟاٖ پَ / ّٟٛآٖ خذا٘ٚذ ٚعٛار رخؼ تٔ ٣ا٘ٙذ ■ آٖ وٞ ٝزٌش -ص ٖٛوّ٥ذ ٌٙذ ٔزٚار٤ذ٣ٕ٘ ٌٓ / -ؽذ اس ِثؼ ِثخٙذ / ،خٛا ٜرٚس صّظ ٚ تغتٟٔ ٝز را پٕ٥اٖ / ،خٛا ٜرٚس ر ٚ ًٙخٛرد ٜتٟز و ٗ٥عٌٙٛذ لّٕز ٚفىز :٢آ ،ٜدٍ٤ز آٖ تىٌ ٝ٥ا ٚ ٜأ٥ذ وؾٛر ا٤زاٖ ٚؽ٥زٔزد ٔ٥ذاٖ ٞا ٢تزعٙان ر،ًٙ فزس٘ذ ساَ ،پّٟٛاٖ رٟاٖ ،آٖ صاعة ٚعٛار رخؼ تٕٞ ٣تا ٚ /آٖ وغ ٣وٞ ٝزٌش خٙذ ٜاس ِثا٘ؼ دٚر ٕ٘٣ؽذ ،ص ٝدر رٚس صّظ و ٝتزأٟ ٢ز ٚدٚعت ٣پٕ٥اٖ ٔ ٣تغت ٚص ٝدر رٚس ر ًٙو ٝتزا٢ و ٚ ٝٙ٥ا٘تماْ عٌٙٛذ ٔ ٣خٛرد لّٕز ٚادت« :٣ػٕاد»«،أ٥ذ»ٞ :ز د ٚاعتؼار ٜاس رعتٓ /رعتٓ ٕ٘اد ٕٝٞپّٟٛا٘ا٘ ٣اعت و ٝتا ٘٥زً٘ تاس ٢اس ٔ٥اٖ تزداؽت ٝؽذ ٜا٘ذ / .ا٤زا٘ؾٟزٔ :زاس اس ٔزدْ وؾٛرا٤زاٖ /ؽ٥زٔزد :تؾث/ ٝ٥صٖٛ وّ٥ذ ِ ...ثخٙذ :تؾث / ٝ٥وّ٥ذ :اعتؼار ٜاس خٙذٌٙ / ٜذ :اعتؼار ٜاس دٞاٖ ٔ /زٚار٤ذ :اعتؼار ٜاس د٘ذاٖ /وّ٥ذٌٙ ،ذٔ ،زٚار٤ذ :تٙاعة ٔ ٚزاػات ٘ظ٥ز ٘ ٌٓ /ؾذٖ ِثخٙذ :وٙا ٝ٤اس ِثخٙذ ٥ٕٞؾٍ ٣داؽتٗ ( /صّظ≠ رٟٔ(، )ًٙز≠و : )ٗ٥تضاد /خٛاٚ :ٜاص ٜآرا٣٤ لّٕز ٚستا٘ :٣آ :ٜؽث ٝرّٕ / ٝؽٟز :وؾٛر / /پٛر :فزس٘ذ پغز /رٟاٖ پ :ّٟٛرٟاٖ پّٟٛاٖ؛ ٔٙظٛر رعتٓ اعت /سرِ :مة ساَ ،پذر رعتٓ /خذا٘ٚذ :صاعة /خذا٘ٚذ ٚعٛار رخؼٙٔ :ظٛر رعتٓ اعت /خٛا :ٜعزف رتظ دٌٚا٘ / ٝتٟز :تزا ٓٞ( ٢آٚا؛ تغز :در٤ا) « /را» در «تغتٟٔ ٝز را پٕ٥اٖ»: اضافٌ ٝغغتٝ؛ پٕ٥اٖ ٟٔز تغت/ ٝ ■ آر ٢او ٖٛٙؽ٥ز ا٤زاٖ ؽٟز /تٕٟتٗ ٌزد عزغتا٘ / ٣و ٜٛوٞٛأٖ ،زد ٔزدعتاٖ، رعتٓ دعتاٖ /،در تً تار٤ه صرف صا ٜپٟٙاٚر / ،وؾتٞ ٝز ع ٛتز وف ٚ دٛ٤ارٞا٤ؼ ٘٥ش ٚ ٜخٙزز / ،صا ٜغذر ٘ارٛإ٘زداٖ /صا ٜپَغتاٖ ،صا ٜت ٣درداٖ/، صا ٜص٘ٛاٖ صرف ٚ ٣پٟٙاػ ،ت ٣ؽزٔ٥ؼ ٘اتاٚر ٚ /غٓ اٍ٘٥ش ٚؽٍفت آٚر. لّٕز ٚفىز :٢آر ٚ ،٢عاال رعتٓ ا ٗ٤ؽ٥ز ا٤زاٖ سٔ ،ٗ٥دالٚر ٚپّٟٛاٖ ع٥غتا٘ٔ ،٣ظٟز اعتٛارٚ ٢ پّٟٛا٘ ،٣پغز ساَ ،در ت ٝصا ٜتار٤ه ٚػٕ٥ك ٚپٟٙاٚر ٢و ٝاس ٞز عزف تز وف ٚدٛ٤ارٞ ٜا٤ؼ ٘٥شٚ ٜ خٙزز واؽت ٝؽذٌ ،ٜزفتار ؽذ ٜتٛد .در صأ ٜىز ٥٘ ٚزً٘ ٘ارٛإ٘زداٖ ،صا ٜفزٔٚاٍ٤اٖ ٚت ٣درداٖ، صا ٣ٞو ٝت ٣ؽزٔ ٣آٖ ٕٞض ٖٛػٕك ٚپٟٙا٤ؼ تاٚر ٘ىزد٘ ٚ ٣غٓ اٍ٘٥ش ٚؽٍفت آٚر تٛد. لّٕز ٚادت« :٣ؽ٥ز» «ٚو :»ٜٛاعتؼار ٜاسرعتٓ /وٞٛاٖ :اعتؼار ٜاس پّٟٛا٘اٖ ٔ«/زد ٔزدعتاٖ»( :عتاٖ: پغ٘ٛذ ٔىاٖ) ٔ /زدٕ٘ :اد ٘٥زٙٔٚذ / ٢تار٤ه ،صرف ،صا :ٜتٙاعة « /در تهِ تار٤هِ صرفِ صا ِٜپٟٙاٚر»ٚ :اد آرا ٣٤وغز( ٜتتاتغ اضافات) /وؾتٞ ٝز ع ... ٛخٙزز :اعتؼار ٜپٟٙاٖ (ٔا٘ٙذ درخت ٘٥ش ٚ ٜخٙزز واؽتٝ ؽذ ٜتٛد)٥٘ /ش ،ٜخٙزز :تٙاعة /صا :ٜتىزار /صا ٜص٘ٛاٖ ٘ ...اتاٚر :تؾث (/ٝ٥ا٤زاٖ ٚعزغتاٖ)(وف ٚ دٛ٤ار) ٥٘( ٚش ٚ ٜخٙزز)ٔ :زاػات ٘ظ٥ز دار٘ذ. لّٕز ٚستا٘ :٣ا٤زاٖ ؽٟز :وؾٛر ا٤زاٖ ،در ػٟذ عاعا٘٥اٖ ت ٝوؾٛر ا٤زاٖ ،ا٤زاٖ ؽٟز ٌفت٣ٔ ٝؽذ / .تٕٟتٗ« : ت٤ +»ٟٓؼ ٣ٙدار٘ذ ٜتذٖ ٘٥زٙٔٚذ / ،عزغتا٘ :٣عىغتا٘ ،٣ع٥غتا٘ٔ /٣زدعتاٖ :رأ ٢زدخ٥ش /وٞٛاٖ« :اٖ» رٕغ تزا ٢و ٜٛت ٝوار تزد ٜاعت( ،اعتٛارتز ٗ٤و / )ٜٛدعتاِٖ :مة ساَ ،پذر رعتٓ /تً :ت / ٝصرف :ػٕ٥ك / وِؾت :ٝواؽت / ٝغذر :خ٥ا٘ت٘ ،اتىار / / ٢ت ٣درد :ت ٣ري ،ت ٣غ٥زت /صا ٜغذر ٘ارٛإ٘زداٖ ٔضاف أِ ٝ٥ضاف اِٝ٥ ■ آر ٢او ٖٛٙتٕٟتٗ تا رخؼ غ٥زتٕٙذ / .در تٗ ا ٗ٤صا ٜآتؼ سٞز ؽٕؾ٥ز ٚعٙاٖ ٌٓ تٛد / :پّٟٛاٖ ٞفت خٛاٖ او / ٖٛٙعؼٕ ١داْ ٚ دٞاٖ خٛاٖ ٞؾتٓ تٛد. لّٕز ٚفىز :٢آر ٢رعتٓ عاال تا اعة غ٥زتٕٙذ ٚؽزاع خٛد رخؼ ،در ت ٝا ٗ٤صا ٣ٞو ٝت ٝرا ٢آب، ؽٕؾ٥ز ٥٘ ٚش ٢ ٜسٞز آِٛد داؽت٘ ،اپذ٤ذ ؽذ ٚ ٜدر داْ ٚدٞاٖ ا ٗ٤خٛاٖ ٞؾتٓ ٌزفتار ؽذ ٜتٛد. لّٕز ٚادت :٣رخؼ غ٥زتٕٙذ :تؾخ٥ص /در تِٗ ا ٗ٤صا ِٜآتؼ سٞزِ ؽٕؾ٥زٚ :اد آرا(٣٤وغز )ٜــِ/ تٙاعة :تٗ ،صا ،ٜآب /ؽٕؾ٥ز ،عٙاٖ :تٙاعة ٔ ٚزاػات ٘ظ٥ز /آتؼ سٞز ٚؽٕؾ٥ز ٚعٙاٖ :تؾثٝ٥ ٌٓ /تٛدٖ :وٙا ٝ٤اس ٘اپ٥ذا تٛدٖ /عؼٕ ١داْ ٚدٞاٖ خٛاٖ ٞؾتٓ :تؾثٚ ،ٝ٥اد آرا /»ٖ« ٣٤عؼٕٝ تٛدٖ :وٙا ٝ٤اس در اخت٥ارِ خٛد ٘ثٛدٖ ٌ ٚزفتار تٛدٖ /دٞاٖ خٛاٖ ٞؾتٓ :اضاف ٝاعتؼارٚ ٢ تؾخ٥ص /خٛاٖ ٞؾتٓ :اعتؼار ٜاس صاٜ لّٕز ٚستا٘ :٣تٕٟتٗ :اس« ت« + »ٟٓتٗ» ٤ؼ ٣ٙدار٘ذ ٜتذٖ ٘٥زٙٔٚذ / ،عٙاٖ :عز٘٥ش / ٜپّٟٛاٖ ٞفت خٛاٖٙٔ :ظٛر رعتٓ اعت /رخؼ غ٥زتٕٙذ :تزو٥ة ٚصف /٣عؼٕ ٢ ٝداْ ٚدٞاٖ :د ٚتزو٥ة اضاف٣ دارد )1 :عؼٕ ٢ ٝداْ )2عؼٕ ٢ ٝدٞاٖ /غ٥زتٕٙذ عاختٕاٖ ٘ٚذ ٢دارد :غ٥زت ٙٔ +ذ تٗ ا ٗ٤صا / ٜسٞز ؽٕؾ٥ز ٚعٙاٖ/ صفت ٔضاف اِٝ٥ ٔضاف أِ ٝ٥ضاف اِٝ٥ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ٣ٔ ٚا٘ذ٤ؾ٥ذ /و٘ ٝثا٤غت ٣تٍ٤ٛذ ٥ٞش /تظ و ٝت ٣ؽزٔا٘ ٚ ٝپغت اعت ا ٗ٤تش٤ٚز /.صؾٓ را تا٤ذ تثٙذد،تا ٘ثٙ٥ذ ٥ٞش ... لّٕز ٚفىز ٚ :٢رعتٓ تا خٛد فىز ٔ٣وزد و ٝدٍ٤ز ٘ثا٤ذ ص٥ش ٢تٍ٤ٛذ س٤زاو ٝاٗ٤ فز٤ة ٚدؽٕ ،٣ٙتغ٥ار ت ٣ؽزٔا٘ ٚ ٝپغت تٛد ٚا ٚتا٤ذ در تزاتز ا٥٘ ٗ٤زً٘ ،صؾٓ ٞا ٢خٛد را تثٙذد تا دٍ٤ز ٥ٞش ص٥شرا ٘ثٙ٥ذ. (ٔف :ْٟٛت ٣ؽزْ تٛدٖ تزادر ٘ ٚىٞٛؼ ٘٥زً٘ ا)ٚ لّٕز ٚادت :٣پغت ،اعت :رٙاط « /صؾٓ»« ،تثٙذد»٘« ،ثٙ٥ذ» :تٙاعة /صؾٓ را تا٤ذ تثٙذد ،تا ٘ثٙ٥ذٚ :اد آرا ٣٤صأت «ب»« /صؾٓ تغتٗ» :وٙا ٝ٤اس خٛات٥ذٖ. لّٕز ٚستا٘٥ٞ :٣ش :ضٕ٥ز ٔث / ٟٓا :ٗ٤صفت اؽار( ٜتش٤ٚزٛٔ :صٛف)/ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ تؼذ صٙذ ٢وٌ ٝؾٛدػ صؾٓ /رخؼ خٛد را د٤ذ / ،تظ و ٝخ٘ٛؼ رفت ٝتٛد اس تٗ /تظ و ٝسٞز سخٓٞا وار٤ؼ ٣٤ٌٛ /اس تٗ عظ ٚ ٛٞؽؼ رفت ٝتٛد ٚداؽت ٔ٣خٛات٥ذ لّٕز ٚفىز :٢پظ اس ا ٗ٤و ٝصؾٕا٘ؼ را ٌؾٛد ،رخؼ خٛد را د٤ذ و ٝخ ٖٛس٤اد ٢اس تٙؼ خارد ؽذ ٚ ٜاس تظ و ٝؽذت سخٓ ٞا٤ؼ وار ٚ ٢ػٕ٥ك ٚوؾٙذ ٜتٛد؛ اٍ٘ار وٛٞ ٝػ ٚعظ ٚتٛا٘ؼ را اس دعت داد ٜتٛد ٚداؽت ٔٔ ٣زد ٚت ٝخٛاب اتذ ٢فز ٣ٔ ٚرفت. لّٕز ٚادت :٣سٞز سخٓ :ؽذت وؾٙذٌ ٣سخٓ ،اضاف ٝتؾثٚ / ٣ٟ٥اص ٜآرا :٣٤تظ /عظ ٛٞ ٚؽؼ رفت ٝتٛد ٚداؽت ٔ٣خٛات٥ذ :وٙا ،ٝ٤اس اٙ٤ى ٝسٔاٖ ٔزي رخؼ فزارع٥ذ ٜتٛد. لّٕز ٚستاٌ٘ :٣ؾٛدٖ :تاس وزدٖ(تٗ ٔاضٌ :٣ؾٛد ،تٗ ٔضارعٌ :ؾا) / ،سخٓ وار :٢ضزتٔ ٝؤحز ٤ا سخٕ ٣وٛٔ ٝرة ٔزي ٔ٣ؽٛد / .سٞز سخٓ ٞا وار٤ؼ« :ػ» ٔضاف اِ ،ٝ٥سخٓ ،رٟؼ ضٕ٥ز / ٛٞؽؼٔ :زرغ ضٕ٥ز ،رخؼ اعت /اس تٗ عظ ٛٞ ٚؽؼ :رٟؼ ضٕ٥ز« ،اس تٙؼ عظ ٛٞ ٚػ» دٚ تزو٥ة اضاف ٣دار :ٓ٤عغؼ ٛٞ ٚؽؼ /رات ٝرا ٣٤ضٕ٥ز در ػثاراتٌ«)1 :ؾٛدػ صؾٓ» :صؾٕؼ را ٌؾٛد« )2خ٘ٛؼ رفت ٝتٛد اس تٗ» :خ ٖٛاس تٙؼ رفت ٝتٛد/ داؽت ٔ٣خٛات٥ذٔ :اضٔ ٣غتٕز اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ اس تٗ خٛد -تظ تتز اس رخؼ / -ت ٣خثز تٛد ٘ ٚثٛدػ اػتٙا تا خ٤ٛؼ / .رخؼ را ٔ٣د٤ذ ٣ٔ ٚپا٥٤ذ / .رخؼ آٖ عاق ػش٤ش ،آٖ تا٢ تٕٞ ٣تا /رخؼ رخؾٙذ / ٜتا ٞشاراٖ ٤ادٞا ٢رٚؽٗ ٚس٘ذ...ٜ تاسٌزدا٘ :٣ا(ٚرعتٓ) اس تٗ خٛد و ٝتذتز استٗ رخؼ سخٕ ٣ؽذ ٜتٛد ،خثز٘ذاؽت ٚتٛر ٣ٟتٝ خٛدػ ٕ٘٣وزد ٚتٕاْ عٛاعؼ ت ٝرخؼ تٛد .رخؼ آٖ ٤ىتا ٢ػش٤ش ،آٖ تٔ ٣ا٘ٙذِ تٕٞ ٣تا،رخؼ درخؾاٖ ٚس٤ثا ٣٤وٞ ٝشاراٖ خاعز ٜخٛػ ٚ ٚاضظ اس ا ٚت٤ ٝاد داؽت. لّٕز ٚادت :٣تا ٢تٕٞ ٣تأ :تٙالض ٕ٘ا /رخؼ ،رخؾٙذ :ٜاؽتماق ٤ /اد ٞا ٢رٚؽٗ :عظ آٔ٥ش/ ٢ ٤ادٞا ٢س٘ذ :ٜتؾخ٥صٚ /اد آرا ٣٤صأت «ت ،ط »/تؾث :ٝ٥رخؼ ت ٝتا تؾث ٝ٥ؽذ ،ٜتا٢ ٍِٝٙ : تار صارپا٤اٖ لّٕز ٚستا٘ :٣تتز :فزاٙ٤ذ ٚار ٣ادغاْ داردٔ ٚخفف تذتز ٘ /ثٛدػ اػتٙا تا خ٤ٛؼ :رٟؼ ضٕ٥ز، اػتٙا ت ٝخٛدػ ٕ٘٣وزد /پا٥٤ذٖٔ :زالثت تٛدٖ /عاق :فزد٤ ،ىتا؛ عمف عاسٜاٙٔ ٢غ ٣ٙو ٝس٤ز پُ ٤ا ر ٢ٚدرٚاس ،ٜرٚاق ٔ ٚا٘ٙذ آٟ٘ا ٔ٣عاس٘ذ؛ در ٔؼٙأ ٢زاس ،٢تخؼ لٛعٞ ٣ز ص٥ش ٔا٘ٙذ اتز،ٚ ٔغزاب ،اٛ٤اٖ ٚوٕاٖ؛ اٛ٤اٖ عمف دار ،رٚاق /تأ :تزادف عاق٤ ،ى / ٣رخؾٙذ :ٜتاتاٖ ،رخؾاٖ ، رخؼ رخؾٙذ :ٜتزو٥ة ٚصف٘ ٚ /٣ثا٤ذ اٚ« ٗ٤ا »ٚرا تا «ٚا ٚػغف» اؽتثاٌ ٜزفت س٤زا ت ٗ٥دٚ رّٕ ٝآٔذ ٜاعت«/ .عاق ػش٤ش» :تزو٥ة ٚصف٣ٔ / ٣د٤ذ ٣ٔ ٚپا٥٤ذ/ : پ٘ٛ٥ذ ٕٞپا ٝ٤عاس ■ ٌفت در دَ رخؼ ،عفّه رخؼ! /آ/! ٜ ا٘ ٗ٤خغت ٗ٥تار ؽا٤ذ تٛد /واٖ وّ٥ذ ٌٙذ ٔزٚار٤ذ ا ٌٓ ٚؽذ. لّٕز ٚفىز :٢رعتٓ در دَ ٌٔ٣فت :عفّه رخؼ ٚ ،ا ٗ٤تزا ٢ا ٗ٥ِٚتار تٛد وٝ ِثخٙذ اس ِثاٖ رعتٓ ٌٓ ؽذ ٚ ٜاس ت ٗ٥رفت ٝتٛد؛ س٤زا رخؼ ٌزأ ٣خٛد را آغؾتٝ ت ٝخٚ ٖٛدر عاَ ٔزي ٔ٣د٤ذٔ( .ف :ْٟٛغٓ رعتٓ) لّٕز ٚادت :٣رخؼٚ :اص ٜآراٚ ٣٤تىزار /وّ٥ذ :اعتؼار ٜاس ِثخٙذ ٌٙ /ذ :اعتؼار ٜاس دٞاٖ ٔ /زٚار٤ذ :اعتؼار ٜاس د٘ذاٖ /وّ٥ذٌٙ ،ذٔ ،زٚار٤ذ :تٙاعة ٔ ٚزاػات ٘ظ٥ز / «ٌٓ ؽذٖ وّ٥ذ ٌٙذ ٔزٚار٤ذ» :وٙا ٝ٤اس ِثخٙذ ٘شدٖ لّٕز ٚستا٘ :٣رخؼ :آٔ٥ختٍ ٣رً٘ عزػ ٚعف٥ذ« /ن» درعفّه :تغث٥ة(دٚعت داؽتٗ ٟٔ ٚزتا٘ / )٣آ :ٜؽث ٝرّٕ« /ٝؽا٤ذ» ٘مؼ ل٥ذ ٢دارد. اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ٘اٌٟاٖ اٍ٘ار /تز ِة آٖ صا / ٜعاٝ٤ا ٢را د٤ذ /ا ٚؽغاد آٖ ٘اتزادر تٛد /و ٝدر ٖٚص٣ٔ ٍٝ٘ ٝوزد ٣ٔ ٚخٙذ٤ذ ٚ / .صذا ٢ؽ٘ ٚ ْٛأزدا٘ٝ اػ در صاٞغار ٌٛػ ٔ٣پ٥ض٥ذ... تاسٌزدا٘٘ :٣اٌٟاٖ ٌ ٣٤ٛدر وٙار آٖ صا ٜعاٝ٤ا ٢را د٤ذ .آٖ عا ١٤ؽغاد ٘اتزادر٤ؼ تٛد و ٝت ٝدرٖٚ صاٍ٘ ٜا٣ٔ ٜوزد ٣ٔ ٚخٙذ٤ذ ٚصذا ٢ؽ٘ ٚ ْٛأزدا٘ ٝاػ در ٌٛػ رعتٓ ٔ٣پ٥ض٥ذ. (ٔف٘ :ْٟٛىٞٛؼ ٘ارٛإ٘زد)٢ لّٕز ٚادت :٣اٟ٤اْ ٘اتزادر -1( :تزادر ٘ات -2 ٣ٙتٔ ٣ؼزفت ٘ ٚارٛإ٘زد) /صَ ،ٝصاٞغار :اؽتماق / صاٞغار ٌٛػ :اضاف ٝتؾث٣ٟ٥؛ عارٔ :ا٘ٙذ؛ ادات تؾثٌٛ( ٝ٥ػ ت ٝصا ٜتؾث ٝ٥ؽذ/)ٜ لّٕز ٚستا٘ :٣ؽغاد تزادر ٘ات ٣ٙرعتٓ اعت /ؽ :ْٛتذؽٍ٘ ،ٖٛاخزغت / ٝصاٞغار :راٍ٤ا ٜصا/ ٜ ٔ٣پ٥ض٥ذ :ع ٗ٥ٙا٘ذاس ٔ٣ؽذ /.صذا ٢ؽ ٚ ْٛصذا٘ ٢أزدا٘ٞ :ٝز د ٚتزو٥ة ٚصف/٣ ِةِ آٖ صاٜ ا ٚؽغاد آٖ ٘اتزادر تٛد/. تذَ تزا ٢ؽغاد ٞغت / ٝصفت ٔ /ضاف اِٝ٥ ٔضاف اِ/ٝ٥ ■ تاس صؾٓ ا ٚت ٝرخؼ افتاد-أاٚ ...ا / ٢د٤ذ /رخؼ س٤ثا رخؼ غ٥زتٕٙذ /رخؼ تٔ ٣ا٘ٙذ /تا ٞشارػ ٤اد تٛد خٛب خٛات٥ذ ٜاعت / آٖ صٙاٖ و ٝراعت / ٣٤ٌٛ ٣آٖ ٞشاراٖ ٤ادتٛد خٛب را در خٛاب ٔ٣د٤ذ ٜاعت... لّٕز ٚفىز :٢دٚتار ٜصؾٓ رعتٓ ت ٝرخؼ افتاد؛ أا افغٛط و ٝرخؼ س٤ثا ٚ غ٥زتٕٙذ ٚتٕٞ ٣تا ٢ا ٚتا آٖ ٕٝٞخاعزات خٛؽ ٣و ٝتا ا ٚداؽتٔ ،ٝزد ٜاعت؛ آ٘ضٙاٖ و ٝاٍ٘ار آٖ خاعزات خٛػ را در خٛاب ٔ٣د٤ذ ٜاعت. . لّٕز ٚادت :٣صؾٓٔ :زاس اس ٍ٘ا / ٜرخؼ غ٥زتٕٙذ :را٘ثخؾ / ٣رخؼٚ :اص ٜآرا٣٤ /رٙاط :خٛب ،خٛاب /خٛات٥ذ ٜاعت :وٙا ٝ٤اس ٔزد ٜاعت ٚ /اد آرا.٣٤ لّٕز ٚستا٘ٞ :٣شارػ ٤ادتٛد خٛب« :ػ» ٔضاف اِ ،ٝ٥رٟؼ ضٕ٥ز ٚ /ا :٢ؽثٝ رّٕ ٝدر ٔؼٙا ٢افغٛط. اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ تؼذ اس آٖ تا ٔذت ٣تا د٤ز٤ /اَ ٚر٤ٚؼ را ٛ٘ ٣ٞ /اسػ وزد ٣ٞت٥٤ٛذ ٣ٞتٛع٥ذ /ر ٚت٤ ٝاَ ٚصؾٓ أ ٚاِ٥ذ ... لّٕز ٚفىز :٢پظ اس آٖ تا ٔذت ٣تا سٔا٘ ٣دراس ،پ٥اپ٤ ٣اَ ٚر ٢ٚرخؼ را ٘ٛاسػ وزد ٚت٥٤ٛذ ٚتٛع٥ذ .صٟز ٜاػ را ت٤ ٝاَ ٚصؾٓ رخؼ ٔاِ٥ذ. لّٕز ٚادتٚ :٣اص ٜآرا / »٣ٞ« ٣٤د٤زٔ ،ذت؛ ر ،ٚصؾٓ :تٙاعة /رٙاط :ت٥٤ٛذ ،تٛع٥ذ لّٕز ٚستا٘ :٣ٞ :٣ل٥ذٚ ،اصٜا ٢ػأ٥ا٘ ٝتٔ ٝؼ ٣ٙپٛ٥عت ،ٝپ٥اپ /٣د٤زٔ :ذت ٣دراس / ٤اٌَ ٢ٛٔ :زدٖ اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ٔزد ٘مّاَ اس صذا٤ؼ ضزّ٣ٔ ٝتار٤ذ ٍ٘ ٚاٞؼ ٔخُ خٙزز تٛدٚ« / : ٘ؾغت آراْ٤ ،اَ رخؼ در دعتؼ /تاس تا آٖ آخز ٗ٤ا٘ذ٤ؾٞ ٝا عزٌزْ /ر ًٙتٛد ا٤ ٗ٤ا ؽىار؟ آ٤ا ٥ٔ /شتا٘ ٣تٛد ٤ا تش٤ٚز؟ تاسٌزدا٘ :٣اس صذأ ٢زد ٘مّإَٞ ،ض ٖٛتاراٖ ٘اِ ٚ ٝسار٣ٔ ٢تار٤ذ (تغ٥ار ٘اراعت ٚخؾٍٕ ٗ٥تٛد) ٚ ٍ٘اٞؼ ٔخُ خٙززت٥ش ٚتز٘ذ ٜتٛد .رعتٓ آراْ در وٙار رخؼ ٘ؾغت در عاِ ٣و٤ ٝاَ رخؼ در دعتؼ تٛد ٚ ،آخز ٗ٤ا٘ذ٤ؾٞ ٝاػ ا ٗ٤تٛد و ٝآٔذٖ ت ٝا ٗ٤دؽت تزا ٢ؽىار ٘ثٛد؛ تّى ٝتزا٢ ر ًٙتا ا ٚ ٚت ٝداْ ا٘ذاختٗ ٚوؾتٗ ا ٚتٛد؛ ا٥ٔ ٗ٤شتا٘٘ ٣ثٛد .تّى ٝفز٤ة ٥٘ ٚزً٘ تش٤ٚزدؽٕٙاٖ تٛد. لّٕز ٚادت :٣ضزّ٣ٔ ٝتار٤ذ :اعتؼار ٜپٟٙاٖ؛ وٙا ٝ٤اس اٙ٤ى ٝتغ٥ار ا٘ذٙٞٚان تٛد ٍ٘ /اٞؼ ٔخُ خٙزز تٛد :تؾث / ٝ٥تاس تا آٖ آخز ٗ٤ا٘ذ٤ؾٞ ٝاٚ :اد آرأ ٣٤صٛت «ا»« ،ػ»٤ /ا ،آ٤ا :رٙاط لّٕز ٚستا٘ :٣ضز٘ :ٝاِ ٚ ٝفز٤اد تا صذا ٢تّٙذ ،ؽ / ٖٛ٥ر ًٙتٛد ا٤ ٗ٤ا ؽىار :پزعؼ ا٘ىار/٢ ٕٟٔ٥ا٘ ٣تٛد ٤ا تش٤ٚز :پزعؼ ا٘ىار / ٢تش٤ٚز :دٚر٣٤ٚ ■ لص٤ٌٛ٣ٔ ٝذ و ٝت ٣ؽه ٔ٣تٛا٘غت ا ٚاٌز ٔ٣خٛاعت /و ٝؽغاد ٘اتزادر را تذٚسد ٕٞضٙاٖ و ٝدٚخت تا وٕاٖ ٚت٥ز /تز درخت ٣و ٝتٝ س٤زػ ا٤غتاد ٜتٛد ٚ /تز آٖ تز تى ٝ٥داد ٜتٛد ٚ /در ٖٚصٍٝ٘ ٝ ٔ٣وزد لّٕز ٚفىز :٢لص ٝا٤ٌٛ٣ٔ ٌٝ٘ٛ ٗ٤ذ و ٝا( ٚرعتٓ) اٌزٔ٣خٛاعت ٔ٣تٛا٘غت ؽغاد ٘اتزادر را تىؾذ؛ ٕٞضٙاٖ و ٝلثُ اس ٔزدٖ تا ت٥ز ٢ؽغاد را تز درخت ٣و ٝدر س٤زػ ا٤غتاد ٜتٛد ٚت ٝآٖ تىٝ٥ داد ٜتٛد ٚداخُ صا ٜرا ٍ٘ا٥ٔ ٜىزد دٚخت ٚوؾت. لّٕز ٚادت :٣لصّ٤ٌٛ٣ٔ ٝذ :تؾخ٥ص ٘ /اتزادر :اٟ٤اْ (٘ -1ات٘ -2 ٣ٙارٛإ٘زد) /وٕاٖ ،ت٥ز :تٙاعة ٚ ٔزاػات ٘ ٚظ٥ز /ا٤غتاد ،ٜداد :ٜلاف / ٝ٥تٛد :رد٤ف ٣ٔ /تٛا٘غت ا ٚاٌز ٔ٣خٛاعت٤ :ادآٚر ضزب إِخُ خٛاعتٗ تٛا٘غتٗ اعت /.ت ٝدرخت دٚختٗ :وٙا ٝ٤اسوؾتٗ/ لّٕز ٚستا٘ٔ :٣زرغ «ػ» در «س٤زػ» :درخت /تز آٖ تز تى :ٝ٥د ٚعزف اضاف ٝتزا٤ ٢ه ٔتٕٓ و ٝاس ٤ٚضٌٞ ٣ا ٢عثه خزاعا٘ ٣اعت. اػظٓ ٤ٚغ٘/ ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ لص٤ٌٛ٣ٔ ٝذ / :ا ٗ٤تزا٤ؼ عخت آعاٖ تٛد ٚعاد ٜتٛدٕٞ / .ضٙاٖ و٣ٔ ٝتٛا٘غت ا ٚاٌز ٔ٣خٛاعت /واٖ وٕٙذ ؽصت خٓ خ٤ٛؼ تٍؾا٤ذ ٚ /تٙ٥ذاسد ت ٝتاال تز درخت٥ٌ ٣ز ٜا ،٢ع ٚ ٣ٍٙفزاس آ٤ذ لّٕز ٚفىز :٢داعتاٖ ا٤ٌٛ٣ٔ ٌٝ٘ٛ ٗ٤ذ :ا ٗ٤وار تزا ٢رعتٓ تغ٥ار عاد ٜتٛدٕٞ .اٍ٘ ٝ٘ٛو ٝاٌز ٔ٣خٛاعت ٔ٣تٛا٘غت وٕٙذ تّٙذ خٛدػ را تاس وٙذ ٚت ٝدرخت ٤ا ع٤ ٣ٍٙاٌ٥زٜا ٢تٙ٥ذاسد ٚاس صاٜ تاال ت٥ا٤ذ. لّٕز ٚادت :٣عخت :اٟ٤اْ ٚتضاد تا «آعاٖ» تٙالض :عخت آعاٖ /اٟ٤اْ تٙاعة)1 :عخت در اٗ٤ ٔصزاع ٤ؼ« ٣ٙتغ٥ار»)2در ٔؼ ٣ٙغ٥ز لاتُ پذ٤زػ ٤ؼ« ٣ٙدؽٛار» تا«آعاٖ» تٙاعة دارد /وٕٙذ ؽصت خٓٔ :زاس ٤ا وٙا ٝ٤اس تغ٥ار تّٙذ /تؾخ٥ص٘ :غثت دادٖ «ٌفتٗ» ت ٝلص/ٝ لّٕز ٚستا٘ :٣عخت :تغ٥ار /عخت آعاٖٚ :اتغتٚ ١اتغت ،ٝل٥ذِ صفت /واٖ :و ٝآٖ /وٕٙذ: ر٤غٕا٘ ٣و ٝدر ٚلت ر٤ ًٙا ؽىار در ٌزدٖ دؽٕٗ ٤ا ؽىار ا٘ذاخت ٝت ٝد٘ثاَ خٛد تىؾٙذ/ . وٕٙذ :عٙات ٣تّٙذ تا عز ٢عّمٔٝا٘ٙذ تزاٌ ٢زفتار وزدٖ ا٘غاٖ ٤ا را٘ٛر /خٓ وٕٙذ :عّم ٚ ٝپ٥ش ٚ تاب وٕٙذ /فزاس آ٤ذ :تاال ت٥ا٤ذ / وٕٙذ ؽصت خٓ خ٤ٛؼ ٞغتٝ صفت ٔضاف اِٝ٥ اػظٓ ٤ٚغ٘ / ٣اع 1 ٝ٥اٛٞاس ■ ٚر تپزع ٣راعت ٌ ٓ٤ٛراعت /لصّ ٝت ٣ؽه راعت ٔ٤ٌٛ٣ذ / ٔ٣تٛا٘غت ا ٚاٌز ٔ٣خٛاعت ٥ِ /ه... لّٕز ٚفىز :٢اٌز راعتؼ را تپزع( ٣تخٛا ٓ٤ٌٛ٣ٔ ٗٔ )٣ٞو ٝآر ٢راعت تٛد .تذ ٖٚؽه لصٝ راعت ٔ٤ٌٛ٣ذ ا٣ٔ ٚتٛا٘غت و ٝخٛد را ٘زات دٞذ اٌز ٔ٣خٛاعت .أا … (رعتٓ پ٥زٚسٔٙذا٘ٝ ٔزي را پذ٤زفت .أ ٚزي را اس س٘ذٌا٘ ٣و ٝدر آٖ ت ٝراعت ٣تزادروؾ٣ٔ ٣ؽٛد تزتز ؽٕزد). لّٕز ٚادت :٣آرا ٢ ٝ٤تىزار ٤ا ٚاص ٜآرا ٣٤در ٚاص« ٠راعت» /تؾخ٥ص :لص٤ٌٛ٣ٔ ٝذٚ /اد آرا٣٤ صأت «ط» لّٕز ٚستا٘٣ٔ :٣تٛا٘غت ا( :ٚؽ ٢ ٜٛ٥تالغ« :)٣ا٥ٔ ٚتٛا٘غت» (ػاد/)٢ « ٌٔ:»ٓ٤ٍٛ٥ٔ« :»ٓ٤ٛضارع اخثار٢ (پ٥اْ ٣ٔ :تٛا٘غت ا ٚاٌز ٔ ٣خٛاعت٤ :ادآٚر ضزب إِخُ خٛاعتٗ تٛا٘غتٗ اعت) «در حیاط کوچک پاییز در زندان ،اخوان ثالث» م.امید باسپاس

21,000 تومان