پاورپوینت
ادبیات و زبان

پاورپوینت درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند تعداد اسلاید 32

آرایه های ادبی درس سوم فارسی یازدهم معنی فارسی یازدهم درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند تعداد اسلاید 32 این شعر در موردِ دلاوری های جلال الدّین محمّد خوارزمشاه است که در برابر چنگیزخان مغول ،با شجاعت ایستادگی کرد و دکتر مهدی حمیدی (۱۲۹۳-۱۳۶۵ ه.ش) از شاعران توانای معاصر، شهامت و پایداری او را در سروده ای زیبا (در قالب چهار پاره یا دوبیتی به هم پیوسته) به تصویر کشیده است. قالب و وزن شعر در امواج سند چیست ؟ پاسخ: قالب: چهار پاره یا دوبیتی پیوسته وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن با به کارگریی تم، افکت ها، تصاویر و اشکال متحرک بسیار زیبانوع فایل PowerPoint pptx قابل ویرایش و آماده پرینت می باشد

محمد فایق مجیدی دهگلان

صفحه 1:
آرایه های ادبی درس سوم فارسی بازدهم معنی فارسی بازدهم : درس سوم فارسی يازدهم در امواج سند تعداد اسلاید ۳۲

صفحه 2:
: سر در مورد دلاوری های جلال الذین محمد خوارزمشاه است که در برابر جنگیزخان مغول »با شجاعت ایستادگی کرد و دکتر مهدی حمیدی (۱۳۶۵-۱۲۹۳ ه.ش) از شاعران توانای معاصر» شهامت و پایداری او را در سروده ای (در قالب چهار پاره یا دوبیتی به هم پیوسته) به تصویر کشیده است. قالب و وزن شعر در امواج سند چیست ؟ پاسخ: قالب: چهار پاره با دوبیتی پیوسته وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی)

صفحه 3:
|-به مغرب» سینه مالان قرص خورشید نهان مى كشت پشت کوهساران معنى: خورشيد هنكام غروب سينه خيز و آرام در بشت كودها بنهان مى (خورشيد عظمت حكومت خوار زمشاهيان رو به نابودى بود.) كلمات: سينه مالان: سينه خيز (صفت فاعلى مركب كوقاه) قلمرو ادبى: قالب: جهارياره يا دوبيتى بيوسته . ‎Lio‏

صفحه 4:
. معنی: خورشید نور زرد رنگ خود را مانند گردی زعفران رنگ برروى فيزه نیزه داشتند می‌باشید. فرومی‌ریخت (بن ماضی: فروریخت؛ بن مضارع : فروریز) قلمرو ادبى: گرد زعفران رنگ: استعاره از پرتو خورشید گردی زعفران ر (گردی همانند زعفران) ‎٠‏ واژه آرایی: نیزه

صفحه 5:
۳- ز هر سو بر سواری غلت می خورد تن سنگین اسبی تیر خورده معنی: از هر ‎gu‏ تن اسبان تیرخورده بر روی سواران می افتاد. کلمات: سنگین: پروزن قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر»

صفحه 6:
۴- به زیر باره می نالید از درد سوار زخم دار نیم مرده معنی: سوار کاری که زخمی و نیم مرده بود زير لاشه اسبان از درد : می نالید. کلمات: باره: اسب قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر»

صفحه 7:
۵- نمان می‌گشت روی روشن روز به زیر دامن شب در سیاهی 3 معنى: چهرهروشن روز در پشت پرده سیاهی شب ‎Ne‏ عي ‎“J‏

صفحه 8:
۶- در آن تاریک شب می‌گشت پنمان فروغ خرگه خوارزمشاهی معنى: : درآن شب سياه درخشش خيمه (حكومت) خوار ز مشاهيان هم خا 1 مىشد و از ميان مى رفت. كلما فروغ: ووشنایی خرکه: خیمه بزرگ» سراپرده بزرگ خوارزمشاهیان: دودمانی شاهی پس از فرمانروایی سلجوقیار. ۰ قلمرو ادبی: خرکه: مجاز از توان وشکوه خوارزمشاهیان.

صفحه 9:
۷- به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده ایران کهن دید معنی: : جلال الدین هنگام غروب به سرخی آسمان نگاه کرد و با خود فکر کرد که چگونه ایران با عظمت در خون فرو خواهد رفت. کلمات: شفق: سرخی آسمان هنگام غروب خورشید شامگاه قلمرو ادبی:

صفحه 10:
۸- در آن دربای خون در قرص خورشيد غروب آفتاب خویشتن دید معنی: : هنگام روب آفتاب و دریای خونی که از کشته شدکان در نظرش ‎fasts‏ | شده بود» نابودی خورشید حکومت خود را هم دید. کلمات: قرص: گرده قلمرو ادبی: ‎Steen es‏ از ۳ ی مق هنگام مروت

صفحه 11:
۰ تسنادن ‏جچه اندیشيد آن دم» کس‎ -٩ 5 ‏که مزكانش به خون دیده تر شد‎ ‏معنى: كسى نفهميد كه جلال الدين در آن لحظه با خودش جه مىانديشيد كه‎ ‏مژه‌هایش را خیس کرد.‎ eee Corel ‏ار بت‎ ‏کلمات؛‎ ‏دم: نفس‎ ‏دیده: چشم‎ ‏قلمرو ادبی:‎ ‏دم: مجاز از لحظه‎ ‏به خون دیده تر شدن: اشک» کنایه از به شدت گریستن‎

صفحه 12:
۱ 1۰ 1 : جلال ‎١‏ د ‎١ 1‏ رش هه موز ‎rere‏ ‎Hae‏ ‎Ty 4‏ ْ أن به سيا ‎a‏ : مغولا ان حمله

صفحه 13:
۱- در آن باران تیر و برق پولاد ميان شام رستاخيز مى كشت معنى: جلال الدين در ميدانى كه تيرها مانند باران بر او مى بار يدند و شمشير مىدر خشيدند» در ميدان جنك كه مانند روز قيامت بود مى جنكد. كلمات: برق:درخشش پولاد: فولاد قلمر و ادبی:

صفحه 14:
۳- در آن دریای خون در دشت تار به دنبال سر جنكيز مى كشت معنی: در آن شب و دشت تاریک که از شدگان ما جلال الدين به دنبال جنكيز مى كشت تا سر از تتش جدا کند. کلمات؛ دشت: هامون قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از میدان جنگ اغراق به دنبال سر کسی گشتن: کنایه از نابود کردن او

صفحه 15:
۳- بدان شمشیر تیز عافیت سوز در آن انبوه» كار مرك م ى كرد معنی: جلال الدین با شمشیر برّنده و کشنده اش سربازان مغول را می‌کشت ‏ و نابود می‌کرد. کلمات: عافیت: تندرستی عافيت سوز: سسا رصفت فاعلى مركب ۱۳ ۱

صفحه 16:
۴- ولی چندان که برگ از شاخه می‌ریخت دو چندان می‌شکفت و برگ می‌کرد معنى: : اما آنقدر تعداد سربازان مغول زیاد بود که هر جه می‌کشت چندین نفر جای کشته شددها را مى كرفتند. كلمات: دوچندان: دو برابر شکفتن: شکوفه کردن (بن ماضی: شکفت؛ بن مضارع: شکف) برك می‌کرد: برگ تولید می‌کرد قلمرو ادبی: برگ: استعاره از نک تک سربازان مغول شاخه: استعاره از سپاه مفول چندان: واژه آرایی

صفحه 17:
۵- میان موج میرقصید در آب به رقص مرگ اخترهای انبوه معنی: : در امواچ متلاطم آب رودخانه» تصویر ستاره هایی افتا رقص مرگ می‌کردند. (تکان خوردن عکس ستارگان در آب را می‌دانست.) كلما اختر: ستاره 3 قلمرو ادبى: رقصیدن ستاره: جانبخشی رقص مرک: اضافه استعاری

صفحه 18:
8 با زامواج كران كوه از بى كوه معنى: : در وود سند سياه أيران مانند كودها روى هم مىغلتيدند و كشته مى ‎Wid‏ ‏کلمات: گران: سنکین» عظیم قلمرو ادبی: كوه: استعاره از سياه ايران امواج كران: استعاره از حمله

صفحه 19:
۷- خروشان» زرفه بیپهنه کف آلود دل شب می‌درید و پیش می‌رفت معنى: :رود سنة در خالی که مى خروثبيد و بسبار عميق و وسع و اك الود باد ول ‎pees‏ ‏می‌شکافت و به راهش ادامه می‌داد. ات: خروشان: صداکتان eae 1

صفحه 20:
۸- از این سّ روان» در دیده شاه زهر موجی هزاران نیش می‌رفت رود مانند سذی راه جلال الدین را بسته بود و هر موج جلال الدین فرومی‌رفت. 5 كلما ديده: جشم قلمرو ادبى: 8 : استعاره از رود سند؛ متناقض نما : كنايه از آزار و اذيّت ديدن؛ موج مانند فيش در ديده شاه مىرفت

صفحه 21:
9- ز رخسارش فرومیریخت اشکی بنای زندگی بر آب می‌دید معنی: اشک از چشمان او جاری می‌شد و پایان زندگی خودش را نیز حس می‌کرد. کلمات: رخسار: چهره قلمرو ادبی: بنای زندگی: اضافه تشبیهی بنای چیزی را بر آب دیدن: کنایه از ناپایداری

صفحه 22:
۰- در آن سیماب گون امواج لرزان خیال تازه ای در خواب می‌دید معنی: : جلال الدين در ميان امواج جبوه اى رنك و ناآرام سند : د ا جيوه كون: مانند قلمرو ادبى: سیماب گون: مانند جیوه تشبیه خیال در خواب دیدن: کنایه از نقشه کشیدن

صفحه 23:
۱- به باری خواهم از آن سوی دریا سوارانی زره بوش و كمان كير معنى: از آن سوى دريا سوا ركارانى جنكجو مى يابم. ات: زره: جامه جنكى قلمرو ادبى: زره پوش» کمان گیر: کنایه از جنگجو

صفحه 24:
۴- دمار از جان ابن فو لان كنيع سخت بسوزم خانمان‌هاشان به شعشید . ۱ 3 شت و با جنگ خانمانشان را نابود می کنم. ‎eee‏ سس وس با جنگ ان را از دست دادن خانمان: خانه و آنچه در آن است قلمرو ادبی: دمار کشیدن: کنایه از نابود کردن استعاره از مفولان

صفحه 25:
۳- شبی آمد که می‌باید فدا کرد : به راه مملكت فرزند و زن را 5 3 معنی: شبی رسیده است که باید در راه کشور زن و فرزندانش را قربانی کند. کلمات: مملکت: کشور : قلمرو ادبی: فرزند» زن: تناسب

صفحه 26:
۴- به پیش دشمنان استاد و جنگید 5 رهاند از بند اهریمن» وطن را معنی: در برابر این دشمنان ایستادگی کرد و کشور را از دست شیطان نجات داد. استاد: مخفف ایستاد» ایستادگی کرد رهاند: نجات داد بند: اسارت قلمرو ادبی: اهریمن: شیطان» استعاره از دشمن ایستادن در برابر کسی: کنایه از پایداری ورزیدن اهریمن: استعاره از چنگیز

صفحه 27:
۵- شبی را تا شبی با لشکری خرد ز تن‌ها سر» ز سرها خود افکند معنی: جلال الدین یک شبانه روز همراه باران اندک خود سر از تن مفول‌ها و کلاهخود از سر ایشان جدا کرد و آنها را کشت.

صفحه 28:
«جوه دوم: مانند بادپا صفت جانشین اسم (اسب بادپا) قلمرو ادبی: چو کشتی: بادپا: تشبیه (ستوری که مانند باد سریع می دود) واج آرایی: «گ»»سر»»«۵» ۱ - هنگامی که ۲- مانند)

صفحه 29:
۷- چو بگذشت از پس آن جنگ دشوار 00 دریای بی پایاب» ‎aud‏ sls rates ‏دریا: رود بزرگ‎ 0 ‏پایاب:‎

صفحه 30:
۸- به فرزندان و باران گفت چنگیز كه كر فرزند بايدء بايد اين سان معنى: : جنكيز به ياران و فرزندان خود كفت: اكثر وجود فرزند لازم است بايد مانند جلال الدين دلاور باشد. كلمات: :اگر سان؛ مانند؛ گونه قلمرو ادبی: واژه آرایی: بايد

صفحه 31:
۹- به پاس هر وجب خاکی از اين ملک جه بسيار است» آن سرها که رفته معنى: برای حفظ و پاسداری هر وجب از اين کشور انسانهای بزرگ و دلاوری کشته شده اند. کلمات: به خاطر ملک: سرزمین قلمرو ادبی: وجب: مجاز از مقدار اندک : مجاز از سرباز دلاور رفته: کنایه از در گذشته

صفحه 32:
۰- ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند جه افسرها که رفته معنی: ازعشق این آب و خاک و پاسداری از هر پخش این سرزمین خدا می‌داند که چه انسانهای بزر گی جنگیدند و جان دادند. ات: افسر: تاج و کلاه پادشاهان؛ صاحب منصب قلمرو ادبی: ز مستی: از روی عشق وعلاقه به وطن افسر: مجاز از سرداران جای: منز از سرزمین انران

آرایه های ادبی درس سوم فارسی یازدهم معنی فارسی یازدهم درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند تعداد اسالید 32 این شعر محمد خوارزمشاه است الدین در موردِ دالوری های جالل ّ ّ که در برابر چنگیزخان مغول ،با شجاعت ایستادگی کرد و دکتر مهدی حمیدی ( ۱۳۶۵-۱۲۹۳ه.ش) از شاعران توانای معاصر ،شهامت و پایداری او را در سروده ای زیبا (در قالب چهار پاره یا دوبیتی به هم پیوسته) ‏Kیده است. به تصویر کش قالب و وزن شعر در امواج سند چیست ؟ پاسخ :قالب :چهار پاره یا دوبیتی پیوسته وزن :مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی) 1 -1به مغرب ،سینه ماالن قرص خورشید نهان می‌گشت پشت کوهساران معنی :خورشید هنگام غروب سینه خیز و آرام در پشت کوه‌ها پنهان می‌شد. (خورشید عظمت حکومت خوارزمشاهیان رو به نابودی بود). کلمات: سینه ماالن :سینه خیز (صفت فاعلی مرکب کوتاه) قلمرو ادبی: قالب :چهارپاره یا دوبیتی پیوسته وزن :مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی) سینه خیز رفتن خورشید :تشخیص. 2 -۲فرومی‌ریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه‌ها و نیزه داران معنی :خورشید نور زرد رنگ خود را مانند گردی زعفران رنگ برروی نیزه‌ها و سربازانی که نیزه داشتند می‌پاشید. کلمات: فرومی‌ریخت (بن ماضی :فروریخت ،بن مضارع :فروریز) قلمرو ادبی: گرد زعفران رنگ :استعاره از پرتو خورشید گردی زعفران رنگ :تشبیه (گردی همانند زعفران) واژه آرایی :نیزه 3 -۳ز هر سو بر سواری غلت می خورد تن سنگین اسبی تیر خورده معنی :از هر سو تن اسبان تیرخورده بر روی سواران می افتاد. کلمات: سنگین :پروزن قلمرو ادبی: واج آرایی« :ر» 4 -۴به زیر باره می نالید از درد سوار زخم دار نیم مرده معنی :سوارکاری که زخمی و نیم مرده بود زیر الشه اسبان از درد می نالید. کلمات: باره :اسب قلمرو ادبی: واج آرایی« :ر» 5 -۵نهان می‌گشت روی روشن روز به زیر دامن شب در سیاهی معنی :چهره روشن روز در پشت پرده سیاهی شب پنهان می‌شد. کلمات: نهان :پنهان قلمرو ادبی: جانبخشی روز :مجاز از خورشید به عالقه الزمیه دامن شب :جانبخشی روز ،شب :تضاد واج آرایی« :ر» 6 -۶در آن تاریک شب می‌گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی معنی :درآن شب سیاه درخشش خیمه (حکومت) خوارزمشاهیان هم خاموش می‌شد و از میان می‌رفت. کلمات: فروغ :روشنایی خرگه :خیمه بزرگ ،سراپرده بزرگ خوارزمشاهیان :دودمانی شاهی پس از فرمانروایی سلجوقیان. قلمرو ادبی: خرگه :مجاز از توان وشکوه خوارزمشاهیان. 7 -۷به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده ایران کهن دید معنی :جالل الدین هنگام غروب به سرخی آسمان نگاه کرد و با خود فکر کرد که چگونه ایران با عظمت در خون فرو خواهد رفت. کلمات: شفق :سرخی آسمان هنگام غروب خورشید شامگاه قلمرو ادبی: خوناب شفق :اضافه تشبیهی دامن شام :اضافه استعاری 8 -۸در آن دریای خون در قرص خورشید غروب آفتاب خویشتن دید معنی :هنگام غروب آفتاب و دریای خونی که از کشته شدگان در نظرش پدیدار شده بود ،نابودی خورشید حکومت خود را هم دید. کلمات: قرص :گرده قلمرو ادبی: دریای خون :استعاره از سرخی شفق هنگام غروب غروب آفتاب خویشتن :کنایه از نابودی ‏K اغراق ‏Kبیهی آفتاب خویشتن :اضافه تش واج‌آرایی «د»« ،ی» 9 -۹چه اندیشید آن دم ،کس ندانست که مژگانش به خون دیده تر شد معنی :کسی نفهمید که جالل الدین در آن لحظه با خودش چه می‌اندیشید که از شدت اندوه با خونابه ،مژه‌هایش را خیس کرد. کلمات: دم :نفس دیده :چشم قلمرو ادبی: دم :مجاز از لحظه به خون دیده تر شدن :اشک ،کنایه از به شدت گریستن 10 -۱۰چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد معنی :جالل الدین مانند آتش حتی سوزنده تر از آن به سپاه مغوالن حمله کرد. کلمات: چو :مانند قلمرو ادبی: چو آتش :تشبیه واژه آرایی :آتش اغراق 11 -۱۱در آن باران تیر و برق پوالد میان شام رستاخیز می‌گشت معنی :جالل الدین در میدانی که تیرها مانند باران بر او می‌باریدند و شمشیرها می‌درخشیدند ،در میدان جنگ که مانند روز قیامت بود می‌جنگد. کلمات: برق‌:درخشش پوالد :فوالد قلمرو ادبی: باران تیر :اضافه تشبیهی پوالد :مجاز از شمشیر شام رستاخیز :استعاره از جبهه جنگ 12 -۱۲در آن دریاى خون در دشت تاریک به دنبال سر چنگیز می‌گشت معنی :در آن شب و دشت تاریک که از کشته شدگان مانند دریای خون شده بود جالل الدین به دنبال چنگیز می‌گشت تا سر از تنش جدا کند. کلمات: دشت ‌:هامون قلمرو ادبی: دریای خون :استعاره از میدان جنگ اغراق به دنبال سر کسی گشتن :کنایه از نابود کردن او 13 -۱۳بدان شمشیر تیز عافیت سوز در آن انبوه ،کار مرگ می‌کرد برنده و کشنده اش سربازان مغول را می‌کشت معنی :جالل الدین با شمشیر ّ و نابود می‌کرد. کلمات: عافیت :تندرستی برنده و کشنده (صفت فاعلی مرکب مرخم) عافیت سوزّ : قلمرو ادبی: کار مرگ کردن :کنایه از کشتن انبوه :ازدحام 14 -۱۴ولی چندان که برگ از شاخه می‌ریخت دو چندان می‌شکفت و برگ می‌کرد معنی :اما آنقدر تعداد سربازان مغول زیاد بود که هر چه می‌کشت چندین نفر جای کشته شده‌ها را می‌گرفتند. کلمات: دوچندان :دو برابر شکفتن :شکوفه کردن (بن ماضی :شکفت؛ بن مضارع ‌ :شکف) برگ می‌کرد :برگ تولید می‌کرد قلمرو ادبی: برگ :استعاره از تک تک سربازان مغول شاخه :استعاره از سپاه مغول چندان :واژه آرایی 15 -۱۵میان موج می‌رقصید در آب به رقص مرگ ،اخترهای انبوه معنی :در امواج متالطم آب رودخانه ،تصویر ستاره هایی افتاد بود که گویا آنها رقص مرگ می‌کردند( .تکان خوردن عکس ستارگان در آب را نشان مرگ می‌دانست). کلمات: اختر :ستاره قلمرو ادبی: رقصیدن ستاره :جانبخشی رقص مرگ :اضافه استعاری 16 -۱۶به رود سند می‌غلتید بر هم ز امواج گران کوه از پی کوه معنی :در رود سند سپاه ایران مانند کوه‌ها روی هم می‌غلتیدند و کشته می شدند. کلمات: گران :سنگین ،عظیم قلمرو ادبی: کوه :استعاره از سپاه ایران امواج گران ‌:استعاره از حمله 17 -۱۷خروشان ،ژرف ،بی پهنا ،کف آلود دل شب می‌درید و پیش می‌رفت معنی :رود سند در حالی که می‌خروشید و بسیار عمیق و وسیع و کف آلود بود دل شب را می‌شکافت و به راهش ادامه می‌داد. کلمات: خروشان :صداکنان ژرف :عمیق بی پهنا :عریض دریدن :پاره کردن (بن ماضی :درید ،بن مضارع :در) قلمرو ادبی: دل شب :سیاهی شب یا نیمه شب ،اضافه استعاری و تشخیص دل شب دریدن :کنایه از در پیش رفتن در تاریکی 18 سد روان ،در دیده شاه -۱۸از این ّ ز هر موجی هزاران نیش می‌رفت سدی راه جالل الدین را بسته بود و هر موج مانند هزاران نیش بر معنی :هر موج این رود مانند ّ ‏Kمان جالل الدین فرومی‌رفت[ .زیرا مانع گریز او و خانواده اش بود]. چش کلمات: دیده :چشم قلمرو ادبی: سد روان :استعاره از رود سند؛ متناقض نما نیش در دیده رفتن :کنایه از آزار و اذ ّیت دیدن؛ موج مانند نیش در دیده شاه می‌رفت 19 -۱۹ز رخسارش فرومی‌ریخت اشکی بنای زندگی بر آب می‌دید معنی :اشک از چشمان او جاری می‌شد و پایان زندگی خودش را نیز حس می‌کرد. کلمات: رخسار :چهره قلمرو ادبی: بنای زندگی :اضافه تشبیهی بنای چیزی را بر آب دیدن :کنایه از ناپایداری 2 0 -۲۰در آن سیماب گون امواج لرزان خیال تازه ای در خواب می‌دید معنی :جالل الدین در میان امواج جیوه ای رنگ و ناآرام سند فکر تازه ای به ذهنش رسید. کلمات: سیماب :جیوه گون :مانند قلمرو ادبی: سیماب گون :مانند جیوه ،تشبیه خیال در خواب دیدن :کنایه از نقشه کشیدن 21 -۲۱به یاری خواهم از آن سوی دریا سوارانی زره پوش و کمان گیر معنی :از آن سوی دریا سوارکارانی جنگجو می یابم. کلمات: زره :جامه جنگی قلمرو ادبی: زره پوش ،کمان گیر :کنایه از جنگجو 2 2 -۲۲دمار از جان این غوالن کشم سخت ‏Kیر بسوزم خانمان‌هاشان به شمش معنی :من مغوالن را به سختی خواهم کشت و با جنگ ،خانمانشان را نابود می کنم. کلمات: سخت :از دست دادن خانمان :خانه و آنچه در آن است قلمرو ادبی: دمار کشیدن :کنایه از نابود کردن غول :استعاره از مغوالن شمشیر :مجاز از جنگ سوختن :کنایه از نابود کردن 2 واج آرایی« :ن» 3 -۲۳شبی آمد که می‌باید فدا کرد به راه مملکت فرزند و زن را معنی :شبی رسیده است که باید در راه کشور زن و فرزندانش را قربانی کند. کلمات: مملکت :کشور قلمرو ادبی: فرزند ،زن :تناسب 2 4 -۲۴به پیش دشمنان استاد و جنگید رهاند از بند اهریمن ،وطن را ‏Kور را از دست شیطان نجات داد. معنی :در برابر این دشمنان ایستادگی کرد و کش کلمات: استاد :مخفف ایستاد ،ایستادگی کرد رهاند :نجات داد بند :اسارت قلمرو ادبی: اهریمن :شیطان ،استعاره از دشمن ایستادن در برابر کسی :کنایه از پایداری ورزیدن اهریمن :استعاره از چنگیز 2 5 -۲۵شبی را تا شبی با لشکری خرد ز تن‌ها سر ،ز سر‌ها خود افکند معنی :جالل الدین یک شبانه روز همراه یاران اندک خود سر از تن مغول‌ها و کالهخود از ‏Kان جدا کرد و آنها را کشت. سر ایش کلمات: شبی تا شبی :یک شبانه روز خرد :کوچک خود :کاله خود قلمرو ادبی: تن ،سر :تناسب واژه آرایی :شب ،سر 2 ‏Kش» واج آرای« : از سر خود افکندن :کنایه از جدا کردن سر از تن 6 -۲۶چو لشکر گرد بر گردش گرفتند چو کشتی ،بادپا در رود افکند‍ معنی :وقتی سپاهیان مغول پیرامون او را گرفتند ،اسب تندروی خود را مانند کشتی به دریا زد. کلمات: «چو» نخست :هنگامی که گرد بر گرد :پیرامون Kدوم :مانند «چو» بادپا صفت جانشین اسم (اسب بادپا) قلمرو ادبی: ‏Kبیه چو کشتی :تش بادپا :تشبیه(ستوری که مانند باد سریع می دود) ‏Kر»«،د» واج آرایی« :گ»« ، جناس همسان :چو ( -۱هنگامی که -۲مانند) 2 7 -۲۷چو بگذشت ،از پس آن جنگ دشوار از آن دریای بی پایاب ،آسان معنی :وقتی که جالل الدین از آن جنگ سخت خود را نجات داد و به آسانی از آن رود عمیق گذشت. کلمات: چو :هنگامی که گذشتن :عبور کردن(بن ماضی :گذشت؛ بن مضارع :گذر) دشوار ،آسان :تضاد دریا :رود بزرگ پایاب :ته آب که پای بر زمین رسد بی پایاب :عمیق موقوف المعانی 2 8 -۲۸به فرزندان و یاران گفت چنگیز که گر فرزند باید ،باید این سان معنی :چنگیز به یاران و فرزندان خود گفت :اگر وجود فرزند الزم است باید مانند جالل الدین دالور باشد. کلمات: گر :اگر سان :مانند ،گونه قلمرو ادبی: واژه آرایی :باید 2 9 -۲۹به پاس هر وجب خاکی از این ملک چه بسیار است ،آن سرها که رفته ‏Kور انسانهای بزرگ معنی :برای حفظ و پاسداری هر وجب از این کش و دالوری کشته شده اند. کلمات: به خاطر ملک :سرزمین قلمرو ادبی: وجب :مجاز از مقدار اندک سر :مجاز از سرباز دالور رفته :کنایه از درگذشته 3 0 -۳۰ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند چه افسرها که رفته معنی :ازعشق این آب و خاک و پاسداری از هر بخش این سرزمین خدا می‌داند که چه انسانهای بزرگی جنگیدند و جان دادند. کلمات: افسر :تاج و کاله پادشاهان ،صاحب منصب قلمرو ادبی: ‏Kق وعالقه به وطن ز مستی :از روی عش افسر :مجاز از سرداران خاک :مجاز از سرزمین ایران رفته :کنایه از درگذشته 31

29,500 تومان