صفحه 1:
تک بیت های سعدی شیرین
سخن پنجاه تک بیت
Teacher50
به انتخاب محمد فايق مجیدی (۱
صفحه 2:
بادکست های سعدی
a
جعبه
داروخانه سعدی
به انتخاب محمد فایق a
صفحه 3:
(۰
كانال ادبيات سال ۱۳۹۸
صفحه 4:
۵۶
www.aparat.com/y, abY?refererRe
f=channel_page
یادگیری جادویی ادبیات متوسطه دوم JUL
Teacher50
صفحه 5:
abe Persian Podcast (Mansur 2abetan) // بادكست جعيه ۱ مه
Jabe Persian Podcast // پادکست جعبه
(Mansour Zabetian)
صفحه 6:
9 2 2#
S Discover ٠ يادكست رخ
ROKH
PODCAST
صفحه 7:
دارو
© Abbas Hedayatias!
صفحه 8:
نصيحت سعد به يادشا
S ادساه
ل: 76 |
مغو ا
شهى كه
حلا
ل باد ۱
خراجذ
Ries 1
جوپانیست
وگر ست
نه راعى خلق | با
میخورد او جزد
بت 1
كه هر جه مسلمان
اميت
صفحه 9:
جرا دل بر این کاروانکه نهیم؟
که باران برفتند و ما بر رهیم
Pa 1 ىجد شود
يس از ما همين كل دمد بوستان
نشينند با يكدكر دوستان
صفحه 10:
سل
j
2
Rot Vy ewe
kk |
(۷
Bs aS ing aS
از آن مرد دانا دهاندو ختهاست
و
joins sas 8 هش اجل BG
از زبان سوختهاست
صفحه 11:
تعماة ابلاية ها 2
صفحه 12:
8
در معنى منتظم در ريسمان صورت است
چو سوزن تنگ چشمم ریسمانی گو مباش
صفحه 13:
چندان که میبینم جفا امید میدارم وفا
=
جشمانت مىكويند «لا» ابروت مى كويد «نعم»
#
صفحه 14:
KE jt =,
& عيادت از نگاه شيخ اجل سعدى &
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تیم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت.
اقباطم 1 ارگ مدای هریونر
خنک آن درد که يارم به عيادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
صفحه 15:
2
ماه را دید مرغ شب پره گفت
شاهدت روی و دلپذیرت خوست
وین که خلق آفتاب خوانندش
راست خواهی به چشم من نه نکوست
گفت خاموش کن که من نکنم
دشمنی با وی از برای تو دوست
صفحه 16:
هرگز پر طاووس کسی گفت که زشتست؟
یا دیو کسی گفت که رضوان بهشتست؟
یرال زگ مهو بود
نیکی و بدی در گهر خلق سرشتست
از نامه نخوانند مگر آنچه نوشتست
صفحه 17:
(Gay tho oo Jol بیس دكتر عباس هدايتى
سعدی اعتقاد دارد که : انسان باید دو خصلت داشته باشد
تا به او انسان بگویند.
سیرت واخلاق خوب داشته باشد یا صورت زیبا
آن است آدمی که در او خسن سیرتی
یا لطف صورتیست» دگر حشو عالم است
صفحه 18:
سعدی یکی از پادشاهان عرب را نصیحت می کند:
گفتمش: بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی
میس 2
به بازوان توانا و قوّت سر دست
خطاست پنجه مسکین ناتوان بنکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید؟
که گر ز پای در آید کسش نگیرد ددست
هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بيهده بخت و خيالٍ باطل بست
ae 35 جرد * کل
صفحه 19:
درویش مُستَجابالدَعوة در حق
حاکم ظالم خجاج بن بوسف:
ای زبردست زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار؟
به چه کار آبدت جهانداری؟
مردنت به که مردم آزاری
صفحه 20:
صفحه 21:
ی اععاد دارد که : انسان باید دو خصلت داشته
باشد تا به او انسان بگویند.
سیرت واخلاق خوب داشتهباشد یا صورت زیبا
*
آن است آدمی که در او خسن سیرتی
یا لطف صورتیست» دگر حشو عالم است
صفحه 22:
غزلیات وعاشقانه های سعدی
۳
زیبا نبود شکایت از دوست
زيبا »همه روز كو جفا كن
صفحه 23:
سعدی یکی از پادشاهان عرب را نصیحت می کند:
گفتمش: بر رعیّت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی. i
به بازوان توانا و قوّت سر دست ۴4 =
خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید؟
که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست؟
هر آن که تخم بدی کشت و چشم فیکی داشت
/ ماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
صفحه 24:
دكتر عباس هدايتى اصل مى قرم ينية.
سعدى اعتقاد دارد كه : انسان بايد
خصلت داشته باشد تا به او انسان بگویند.
سيرت واخلاق خوب داشته باشد يا صورت زيبا
آن است آدمی که در او خسن سیرتی
یا لطف صورتیست» دگر حشو عالم است
صفحه 25:
دای هر
درويش مُسْتَجا بالدّعوة در حق ۷
حاكم ظالم TES بن يوسف:
ای زبردست زیردست آزار
كرم تا كى بماند اين بازار؟ 3
به چه کار آیدت جهانداری؟ @o
Cid yo بة که مردمآزاری ©
صفحه 26:
ع
سعدی یکی از پادشاهان عرب 0
را نصيحت مى كند:
زكوش ينبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو میندهی داد» روز دادی هست!
صفحه 27:
درویش و غنی بنده این خاک درند
و آنان که غنیترند محتاجترند
صفحه 28:
صفحه 29:
و چا s 1
جون عَرَض آمدء هنر بوشيده شد ز صاحب غرض تا سخن نشنوی
صد حجاب از دل به سوى ديده شق كه كر كار بندى بشيمان شوى
صفحه 30:
صفحه 31:
a alia al al ca) عضوی جرب
میبینمت چون نیشکر شیرینی از سر قا قدم
صفحه 32:
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
صفحه 33:
گفتم ای بوستان روحانی
دیدن میوه چون گزیدن نیست
صفحه 34:
درد دل با سنگدل گفتن جه سود
fF باد سردی میدمم در آهنت
صفحه 35:
تو دردی نداری که دردت مباد
از آن رحمتت نیست بر درد من
صفحه 36:
تو كجا نالى از ابن خار که در پای منست
یا چه غم داری از اين درد که بر جان تو نیست
صفحه 37:
زن بد در سراي مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او
صفحه 38:
زن بد در سراي مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او
صفحه 39:
صفحه 40:
زن بد در سراي مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او
زینمار از قرین بده زنمار!
و قن ربنا عذاب النار
صفحه 41:
صفحه 42:
برنامهلیساده واضح و قلبلاجرا داشته باشيدنه -1
آیملنی
بسلندپرواز » جسور » شیلفتمند» ولا جستجو گر -2
. گفنگو و مناکره -3
.سه دنب قموروباشيد که آزادومملداشته باشد -4
. بسا عشقمد برینکنید نه بللقندار -5
.شم ملستعداد دلشته باشید -6
.بر قدونو عصمم كار كنيد -7
ههلبتهاه تسلطهاءخون ١١ بعلذند كنيد -8
صفحه 43:
پسرکار بساشید. ( لولکار - دوم کسار- سسوم -9
کار)
بللعتماد بسه نفس اراشه و. بسشتکار مد بریت-10
كنيد
كاندى توخود بايد كنتغيير باشيكه دوسسكتلرودر جهاركتفاق )
(ببسيفتد
0 و ۱۵ باهوش-11
شانس-12
(بازمانده کسسکه در زمانمناسو مکانمناسیساشد )
one ی ی و are ae
صفحه 44:
میزان توسعه اقتصادی
کشورها » ملاك فقر و ثروت
صفحه 45:
تابه کرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنم
صفحه 46:
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم
صفحه 47:
زيبا نبود شكايت از دوست
زيبا»همه روز كو جفا كن
صفحه 48:
تفت
o
7 1 ۰ رخ
ee, لا
ابن حكايت در مورد بدانجام دادن وسوء مدیریت کردن هم هست
: ناخوشآوازی ee
به بانگ بلند فر آن همیخواند.
صاحبدلی بر او بگذشت»
گفت: تو را مشاهره چند است؟
گفت: هیچ.
گفت: پس این زحمت خود جندین جرا همیدهی؟
گفت: از تهر خدا میخوانم.
گفت: از بهر خدا مخوان.
گر تو قرآن بر اين نمَط خوانی
ببری رونق مسلمانی
صفحه 49:
سعدی خودش می دانسته چقدر شیرین حافظ هم این گونه از خودش
سخن است به این دلیل است ما اکنون بعد از تعریف می کند
هفت قرن هنوز به زبان او سخن
می گوییم:
eo
ig’ 2
و
من دگر شعر نخوانم که نویسم » كه مكس
زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است
صفحه 50:
دیدی گاهی ما باافراد بيكانه با احترام زياد رفتار مى کنیم
اما دوستان را به راحتی می آزاریم
سعدی هم این را زیبا گفته :
وه كه كر من بازبینم روی يار خويش را
تا قيامت شكر كويم كردكار خويش را
مردم بيكانه را خاطر نكه دارند خلق
دوستان ما بيازردند يار خويش را
صفحه 51:
خوش بود یاری و باری بر کنار سبزهزاری
مهربانان» روی بر هم» وز حسودان بر کناری
صفحه 52:
خوش بوّد یاری و باری بر کنار سبزهزاری
مهربانان» روی بر هم» وز حسودان بر کناری
صفحه 53:
صفحه 54:
غزلیات وعاشقانه های سعدی
۲
هر که منظوری ندارد» عمر ضایع میگذارد
اختیار اين است دریاب ای که داری اختیاری
صفحه 55:
غزلیات وعاشقانه های سعدی
دانی از بمر چه معنی» خاک پایت مینباشم؟
تا تو را ننشیند از من؛ بر دل نازک غباری
صفحه 56:
عيش در عالم نبودی» گر نبودی روی زیبا
گر نه گل بودی نخواندی» بلبلی بر شاخساری
صفحه 57:
هر که را با دلستانی عیش میافتد زمانی
كو «غنيمت دان كه ديكرء دير دير افتد شكارى»
صفحه 58:
Lio خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
صفحه 59:
شوخی با شعر سعدی :#. شروین سلیمانی
#در باب درا
«خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری»
همین بیت سعدی نشان میدهد
ندارد خدا ایده بهتری
وگرنه نمیبست از اول دری
که بعدا گشاید در دیگری
چه فرقی برای تو دارد خدا
در اینوری با در آنوری؟!...
عصييت 5
َل
صفحه 60:
ee
Le سعدی در داستان تدریسش در مسجد جامع یلک لبنان می فرماید: LO
C= 1
eS كفتم: اى سُبْحانَ الله! دوران باخبر در حضور و نزديكان بى بَصَر دور!
گاهی ما می توانیم از ورای قرن ها در حضور شاعری »نویسنده ای یا بزرگی باشیم.
وبرعکس گاهی می توانیمدر کلاسی بنشینم ولی هیچ حضوری نداشته باشیم.
ما می توانیم امروز در حضور سعدی باشم
یارا» بهشت » صحبت ياران همذم است
دیدار بار نامتناسب » جهنم است
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز Ole جهان حاصل آن دم است .
صفحه 61:
ببینید سعدی شیرین سخن
چقدر دوست برایش مهم است:
بارا بهشت صحبت باران همدم است
دیدار بار نامتناسب جهنم است
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
صفحه 62:
11
11
13
3
a*
45
له اح
000
۳
صفحه 63:
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری
صفحه 64:
گلی خوشبهی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بكلتا عن الى تاجيز بوهم
و ليكن مدتى با كل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد
وكرنه من همان خاكم كه هستم
صفحه 65:
| ۳۲ 2 eS Le
۳4 الناسٌ عَلى دين مُلُوكهم. x
اگر حاکمی ومدیری مدبر باشد ودلسوز مردم» مثل همان گل خوش بو است
در همه افراد اثر می کند هرچند که مجموعه اش به وسعت یک کشور باشد واو همه مردم را
نشناسد بوی خوش کارهایش به همه خواهد رسید.
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
CNAME tenet teat س
که از بوی دلاویز تو مستم
4 بگفتا من ,گلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با کل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
صفحه 66:
ols Pinel aes مبارزه با کسی را نداری
خودت را با او در گیر مکن
زایی را که بيني بختیار
ای ليم تمد با
چون نداری ناخن درنده تیز
با ذدان آن به که کم گیری ستیز
هر که با بولاد بازو پنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد دوذ ام
پس به کام دوستان مغزش بر آر
صفحه 67:
از کمن ومدیری مر باه ودلسوز مره مل همان کل حون ۳۳۳2
در همه افراد اثر می کند هرچند که مجموعه اش به وسعت یک کشور باشد واو همه مردم را
نشناسد بوی خوش کارهایش به همه خواهد رسید.
se ee
سید از دست محبوبی به دستم
بدو كفتم كه مشكى يا عبيرى؟
كه از بوى دلاويز قو مستم
بكفتا من كلى ناجيز بودم
و ليكن مدتى با كل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد
هستم
صفحه 68:
i
os
‘
3
ie
این جمله یک ضربالمثل معر ف عربی است که سعدی در دیباجه
کلستان آورده است :
«مردم بر دین حاکمان خود هستند»
1
این عبا ت بیانگر آن است که رفتار» باورها و کردار مردم جامعه بهشدت
رفتاره سبک زندگی و شخصیت رهبران و حاکمان آن جامعه
ر میگیرد؛ در واقع» مردم از حاکمان خود تبعیت میکنند و الگوی
رفتاریشان را از آنها میگیرند .
صفحه 69:
همه هر جه كردم تو بر هم زدي
جه قوت کند با خدایی خودی؟
نه من سر ز حکمت به در میبرم
که حکمت چنین میرود بر سرم
صفحه 70:
گویا آن جوان خود سعدی بوده :
جوانی سر از رای مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد
نه گریان و درمانده بودی و خرد
که شب ها ز دست تو خوایم نبرد؟
+ کو من نوی _حالت نود
مگس راندن از خود مجالت نبود؟ ...
صفحه 71:
pS aT
یکی از توصیه های مهم سعدی به حاکمان یک کشور:
اگر ز باغ رعیّت ملک خورد سیبی ِ
بر آورند غلامان آو درخت از بیخ مح آنا
که سلطان ستم روا دارد
لشکریانش هزار مرغ به سیخ
صفحه 72:
pS aT
a
به تو حاصلی ندارد م روزکار گفتن ,+
که شبی نَحْفته باشی به درازنای سالی 2 کل
عم حال دردمندان نه عجب گرّت نباشد
كه جنين نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
صفحه 73:
سخن جين كند تازه جنگ قدیم
به خشم آورد نیکمرد سلیم
صفحه 74:
کدامش هنر باشد و رای و فن؟
صفحه 75:
رهابى نيابد كس از دست كس
گرفتار را چاره صبر است و بسن
صفحه 76:
& وقتی سعدی به زیبایی می کوید سخن مردم باد هواست :
عزب را نکوهش کند خردهبین
که میرنجد از خفت و خيزش زمین
صفحه 77:
)من فکر می کنم وضعیت ابران اکنون در حالت زیر
است که سعدی فرموده است:
صفحه 78:
صفحه 79:
أ من فكر مى كنم وسّعیت ایران اکنون در حالت زير است که
سعدی فرموده است:
صفحه 80:
اكر بر پری چون ملک ز آسمان
به دامن در آویزدت بدگمان
صفحه 81:
سعدی وقتی از خرافه پرستی ودفع چشم زخم می گوید:
0
براو بر كذشت
eet aS
میندار جان پدر کاین حمار
کند دفع جشم بد از کشتزار
كه اين دفع جوب از سر و كوش خويش
نم كرد تا ناتوآن مود و ریش
مه دی ريع يرد
كه بيجاره خواهد خود از رنج مرد؟
صفحه 82:
جماعتی که ندانند حظ روحانی
تفاوتی که میان دواب و انسان است
گمان برند که در باغ عشق» سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است
صفحه 83:
جان سی مکسول
نگرش چیزی است که مردم را به سوی
ما جذب می کند یا می راند.
حالا نگرش سعحی را نسبت به دوستش ببینید
اگر تو جور کنی جور نیست, تربیتست
و گر تو داغ نهی داغ نیست» درمان است
صفحه 84:
من تفس خویش را مزا نعی دام و آن را از
هوا و هوس پاک نمی پندارم»زیرا هر چیزی
اكه كر بات ادعى AL شود امکان دا ره کنیل SG
و ما yi نفسى و لاأَرَكَيها
که هر جه هل کت ار سر در امکان است
صفحه 85:
5 24
!) نفسى و لا أرَكيها
إكنند از بشر در امكان است
صفحه 86:
سعدی به حاکمان ومدیران کشور
مى كويدة
مکن تا توانی دل خلق ريش
وكر مى كنى مى كنى بيخ خويش
صفحه 87:
خطاب سعدی
به حاکمان ومدیران کشور:
بداندیش توست آن و خونخوار خلق
كه نفع تو جوید در آزار خلق
صفحه 88:
خطاب سعدی
به حاکمان ومدیران کشور:
ریاست به دست کسانی خطاست
که از دست شان دستها بر خداست ۱
صفحه 89:
خطاب سعدی
به حاکمان ومدیران کشور:
خداترس را بر رعیت گمار
که معمار مُلك است برهي زكار ۱
صفحه 90:
خطاب سعدی
به حاکمان ومدیران کشور:
&
نکوکارپرور نبیند بدی
چو بد پروری خصم خون خوا
صفحه 91:
دوستی کارهایی کند که
١ هیچ دشمن نتواند.
ا
صفحه 92:
خطاب سعدی .
به حاکمان وعدیران کشورد
S
نکو بایدت نام و نیکی قبول
نكو دار بازارگان و رسو
صفحه 93:
دوستی کارهایی کند که
١ هیچ دشمن نتواند.
ا
صفحه 94:
سعدی به حاکمان ومدیران کشور می گوید:
| تاوقتى كه شما فقط به فكر آسايش خودت
| هستى كسى در ديار تو نمى آسايد
نياسايد اندر ديار تو كس
جو آسايش خويش جوبى و بس
صفحه 95:
۱
|
|
|
|
|
توبه کند مردم از گناه به شعبان "
در رمضان نیز چشمهای تو مست است
سعدی
صفحه 96:
خویشتن سوختهام تا به جهان بو برود
سعدی می فرماید:
سعی من این است که با افکارم مانند چوب عود در آتش
بسوزم تا عطر وجودم در جهان پراکنده شود.
صفحه 97:
وقت آن است که ضعف آید و یرو برود 3
قدرت از منطق شیرین سخنگو برود
ناكهى باد خزان آيد و اين رونق و آب
كه تو مى بينى از اين كلبن خوشبو برود
صفحه 98:
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
تو را که هر چه مرادست میرود از پیش
ز بی مرادی امثال ما جه غم دارد
تو پادشاهی کر چشم پاسبان همه شب
به خواب درنرود پادشا چه غم دارد
صفحه 99:
دلم تا عشق باز آمد در او جز غم نمیبینم
دلى بى غم كجا جويم؟ كه در عالم نمى بينم
کنون 3م درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به اميد دمى با دوست وان دم هم نمى بينم
صفحه 100:
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم؟ که در عالم نمیبینم
دمی با همدمى خُرّم ز جانم بر نم ىآيد
دمم با جان بر آيد جون كه يك همدم نمى بينم
مرا وازيست اندر دل به خون ديده برورده
ولیکن با که گویم راز؛ چون محرم نمیبینم
صفحه 101:
افرادی هستند می خواهند بروند جهاد کنند و کافران را بکشند
سعدی نیک اندیش توصیه می کند اگر مردی
اول هواى نفس كافر كيش خودت را بکش
در تو آن مردی نمیبینم که کافر بشکنی
بشکن ار مردی هوای نفس کافر کیش را
صفحه 102:
تعریف آدمیت از نگاه سعدی شیرین سخن:
خویشتن را خبر خواهی خبرخواه خلق باش
ز آن که هرکز بد نباشد نفس نیکاندیش را
آدمیت رحم بر بیجارگان آوردن است
کادمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را
صفحه 103:
دیدی گاهی ما باافراد بيكانه با احترام زياد رفتار مى کنیم
اما دوستان را به راحتی می آزاریم
سعدی هم این را زیبا گفته :
وه كه كر من بازبینم روی يار خويش را
تا قيامت شكر كويم كردكار خويش را
مردم بيكانه را خاطر نكه دارند خلق
دوستان ما بيازردند يار خويش را
صفحه 104:
سعدی می فرماید جایی که انسان را می کُشند حب وطن معنی ندارد:
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آن است که برسی خبر از بغدادم
هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم
سعدیا حب وطن گر جه حديثى ست صحيح
نتوان رد به سختی که من این جا زادم
صفحه 105:
للف Hass
در باغ لاله روید و در شورهبوم خس
زمین شوره سنبل بر نیارد
در او تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است
صفحه 106:
هر که را با مارویی سر خوشست
دولتی دارد که پاانیش نیست
خافه زندانست و تنهایی ضلال
هر که چون سعدی گلستانیش نیست
صفحه 107:
یس اسیعت
توصیه بسیار مهم سعدی به حاکمان ومدیران
جنين پند از پدر نشنوده باشی
الا گر هوشمندی بشنو از عم
چنان زی در میان خلق ME
که گر وقتی مقام پادشاهیت ۱
نباشد؛ همچنان باشی مکرم
۱
چو یزدانت مکرم کرد و مخصوص ۱ ۱
صفحه 108:
توصیه بسیار مهم سعدی به حاکمان ومدیران
چنین پند از پدر نشنوده باشی
الا گر هوشمندی بشنو از عم
چو بزدانت مکرم کرد و مخصوص
جنان زى در ميان خلق عالم
كه كر وقتى مقام پادشاهیت
نباشد» همچنان باشى مكرم
SS SSS
سم
UW
صفحه 109:
نگاه نو به سعدی
توصیه بسیار مهم سعدی به حاکمان ومدیران
حرامش باد ملک و پادشاهی
که پیشش مدح گویند از قفا ذم
جو یزدانت مکرم کرد و مخصوص
چنان زی در میان خلق عالم
که گر وقتی مقام پادشاهیت
نباشد» همچنان باشی مکرم
77 عسي
UW
صفحه 110:
و چا s 1
جون عَرَض آمدء هنر بوشيده شد ز صاحب غرض تا سخن نشنوی
صد حجاب از دل به سوى ديده شق كه كر كار بندى بشيمان شوى
صفحه 111:
سعدی درباره مرگ سخن می گوید :
گرگ مرگ هر روز می آید گوسفندی می برد
گوسفندان دگر خيره فقط نگاه می کنند
كوسفندى برد اين كرى مُعَوذْ
كوسفندان دكر خيره در او مى نكرند
صفحه 112:
wes 5 چم
دکتر عباس هدایتی اصل می گوید این
دوبیت سعدی را بر قبرپدر
نوشته ام: 1 ۱
چرا دل بر اين کاروانگهنهیم؟ ۱ /
که یاران برفتند و ما بر رهیم | ۱
پس از ما همین گل دمد بوستان
نشينند با یکدگر دوستان
صفحه 113:
فكر كنم من در این موقعیت هستم که سعدی در |
بیت زير فرموده است:
در آبى كه بيدا نكردد كنار
غرور شناور نيايد به كار
در دريايى كه بىبايان است؛ غرور أ
و زور شناكربودن جارهساز نيست. ١ ,|
صفحه 114:
1 20
١ ۹
۳ درباب قناعت ١
ae ۲ (J «
١ نیرزد عسل» جان من» زخم نیش ۲
4 قناعت نکوتر به دوشاب خویش ۰ (١
۱ ||
4 خداوته از آن بندم خرستد لست ما
۱ که راضی به قسم خداوند نیست / ۱۱
0 ۳
صفحه 115:
صاحبدلی به شدت بیمار شده بود و کسی به او (|
كفت كه برای بهبودیاش از نخص خاصی شگر ۲
بخواهد و ... ۳
یکی را تب آمد ز صاحبدلان . 0 ا(
كسى كفت شكر بخواه از فلان
بگفت ای پسر تلخی مردنم
به از جور روی ترش بردنم
صفحه 116:
یکی از دلایل شاکر بودن از نگاه سعدی |
همین که کسی را آزار نمی دهید
چو بینی توانگر سر از کبر مست ۱
برو شکر یزدان کن ای تنگدست ۱
نداری بحمدالله آن دسترس
که برخیزد از دستت آزار کس
صفحه 117:
سعدی در این غزل می گوید چه وقت دو دوست
قدر همدیگر را بهتر می شناسند: ۱
درخت غنچه ب رآورد
جهان جوان شد و یاران
صفحه 118:
گلستان سعدی باب هشتم
در آداب صحبت حکمت شماره۲۵
خبری که دانی که دلی بیازارد» تو ۰۰۰ (
خاموش تا دیگری بیارد. /
بلبلا! مزده بهار بیار 0
خبر بد به بوم باز كذار ۳
صفحه 119:
سعدی در باب تربیت بیشتر روی آداب
سخن گفتن تا کید می کند:
كسى را كه نام آمد اندر ميان ۱ ۱
به نیکوترین نام و نعتش بخوان ۱
که ای زشت کردار زیبا مخن
نخست آنجه كوبى به مردم بکن
نه مسواك در روزه كفتى خطاست
بنى آدم مرده خوردن رواست؟
دهن كو ز فاكفتنى ها نخست
بشوى آن كه از خوردفيها بشست
جو همواره كويى كه مردم خرند
مبر ظن که نامت چو مردم برند
چنان گوی سیرت به کوی اندرم
که گفتن توانی به روی اندرم
وگر شرمت از دیده ناظر است
نه اى بى بصرء غیب دان حاضر است؟
نیید همی شرمت از خویشتن
كز او فارغ و شرم داری ز من؟
صفحه 120:
كه يارد به كنج سلامت نشست؟
كه بيغمبر از خبث ايشانَ نرست
خدا را که مانند و انباز و جفت
ندارد» شنيدى كه ترسا جه كفت؟
رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس
صفحه 121:
ee
از قطعات سعدی:
بشنو از من سخنی» حق پدرفرزندی
كر به رآى من و اندیشهی من خرسندی
چیست دانی» سر دینداری و دانشمندی؟
آن روا داره که گر بر تو روّده بُسندی!
صفحه 122:
باور می کنید این را سعدی فرموده ؟
اگر نمی خواهی به مادرت
فحش بدهم به مادر من فحش نده
هر بد که به خود نمیپسندی
با کس مکن ای برادر من
كر مادر خويش دوست دارى
دشنام مده به مادر من
صفحه 123:
سعدی فرماید :سر بزرگ ودستار
بستن نشانه عاقل بودن نیست
خرد بايد اندر سر مرد و مغز
نبايد مرا جون تو
دستار نغز
كس از سر بزركى نباشد بجيز
صفحه 124:
رشت سحت را 0 3
1 وراد يا دناست يهم اسست 72 3
SIL SIP wo? aber?
ا might veh Sos
صفحه 125:
صفحه 126:
فرو کوفت پیری پسر را به چوب
بگفت ای پدر بی گناهم مکوب
توان بر تو از جور مردم گریست
ولی چون تو جورم کنی چاره چیست؟
به داور خروش, ای خداوند هوش
نه از دست داور برآور خروش
صفحه 127:
شنیدم که بیوهزنی دردمند
همی گفت و رخ بر زمین مینهاد
هر آن کدخدا را که بر بیوهزن
ترحم نباشد زنش بیوه باد
صفحه 128:
يسنديده و نغز بايد خصال
كه كاه آيد وكه رود جاه و مال
معنى:
صفات و ويزكىهاى يسنديده و خوب»
مهمتر از جاه و مال هستندء زيرا جاه و
مال ممكن است بيايند و بروندء اما
صفات خوب هميشكى هستند.
صفحه 129:
فرو کوفت پیری پسر را به چوب
بگفت ای پدر بی گناهم مکوب
توان بر تو از جور مردم گریست
ولی چون تو جورم کنی چاره چیست؟
به داور خروش ای خداوند هوش
فه از دست داور ب رآور خروش
کی
wm
صفحه 130:
فرو کوفت پیری پسر را به چوب
بگفت ای پدر بی گناهم مکوب
توان بر تو از جور مردم گریست
ولی چون تو جورم کنی چاره چیست؟
به داور خروش ای خداوند هوش
فه از دست داور ب رآور خروش
کی
wm
صفحه 131:
ار ی
چه فرب باب
ان نفس از حرام
عنان بازييجان نفس
نانبازپیچان ذشتند و سام
به مردی ز رستم گذشتند
قو خود را جو كو كن به جوب
دك ادب كن به <
1 3 غز مكوب
as را مغزٍ مردم
کی
wm
صفحه 132:
هرکس نیکو نام باشد دولت جاوید یافته است
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
كز عقبش ذكر خير» زنده کند نام را
سعدیا مرد نكو فام نميرد هركز
مرده آن است كه نامش به نكويى نبرند
صفحه 133:
5 ره Se
os یوج
سخندان پرورد :
Se
مزن تا تواذ فنا
5 انى به كفتار» د
نو کوی» کر در کونی جا 1
1 بیندیش» و آنکه بر آور نه
وزآن پیش بس کن» ه وید بسن
به نطق
2 3 آدمی بهتر است از ذواب
واب از تو بهء کر نگویی صواب
صفحه 134:
چرا سعدی نامش جاوید وجاری وساری
است تا ابد ؟
چون گلستانی آفربد که دست باد خزان
به آن نمی رسد:
به چه کار آیدت ز کل طبقی؟
از گلستان من پبر ورقی
كل همين بنج روز و تٌش باشد
وين كلستان هميشه خوش باشد
کی
wm
صفحه 135:
سعدی قبل از نوشتن گلستان قسم
خورده بود دیگر چیزی ننویسدتا این که
آن دوست جانی اش آمد و رنجیده در
او نگاه کرد وگفت :
کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کشی
صفحه 136:
زبان در دهان ای خردمند چیست؟ اکرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن به» که در سخن کوشی
جو در بسته باشد جه داند كسى دو جيز طيره عقل است» دم فرو بستن
كه جوهر فروش است يا بيلهور؟ به وم گفتن و فتن به وقت خاعوشى
صفحه 137:
ماجرای دکتری که هم تشخیص غلط داد از این دست کاو برگ رز میخورد
وهم با ادب با مريضش صحبت نكرد : عجب دارم ار شب به پایان برد
شبى كردي از درد يهلو نخفت که در سینه؛ ببكان تير تقار
طبيبى در آن ناحيت بود و كفت به از ثقلٍ مأكولٍ ناسازكار
گر افند به یک لقمه در روده بيج
همه عمر نادان بر آيد به هيج
Lad را طبيب اندر آن شب بمُرد
جهل سال ازاين رفت و زندهست کرد
۳
Um
صفحه 138:
تصور کنید 0ك
با گشودن یک کتاب؛ مردی خردمند از هفتصد بهشت از نگاه سعدی
سال گذشته و از دبار شیراز مقابل شما بنشیند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
سفر برای شما باز گو کند. خسرو آنست که در صحبت او شیرینی ست
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان در بهشت است که هم خوابه حورالعینی ست
وگلستان به دست بیاورید. یا گوید:
Gg ... مرا گر دوستی با او به دوزخ می برد شاید
به نقد اندر بهشت ست آن که باری مهربان دارد
یاج
mn
11۳
صفحه 139:
تصور كنيد
با كشودن يك كتابء مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۲۰سال
سفر برای شما با گو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
سعدی غزلیات خودش را بهشت
می شمارد:
سعدی دگر به گوشه وحدت نمیرود
| خلوت خوش است و صحبت اصحاب خوشتر است
هر باب از این کتاب نگارین که بر کنی
همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست
صفحه 140:
4 ۳
۱ | ١
تصور كنيد oo . 0
با کشودن یک کتاب؛ مردى خردمند از هفتصد 0١ ١ ابن بطوطه سفرنامه نويس مراكشى ١ || |||
۱ و یت و © وم اب 0 ee
۱۹ زندگی پربار خود را از ۰ 7 شعر سعدی را با آواز می خوانند : >
1 فر براق شعا بازكو كلدت | ۱
این تجربهایست که میتوانید با صورتگر دیبای چین گو صورت رویش پبین
4 خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان یا صورتی ب رکش چنین یا توبه کن صورتگری
وگلستان به دست بیاورید.
تا دل به مهرت دادهام در بحر فکر افتادهام
چون در نماز استادهام گویی به محرابم دری
صفحه 141:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۳۰سال
سفر برای شما با ز گو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
قطعات کوتاه وپرمعنی از مواعظ سعدی
سعدی با آن همه آثار خودش را چون بيد
تهی دست می شمارد:
يارب این نامهسیه کردهی بیفایدهغفر
همجُنان از كَرَّمَت بر نكرفتدست اميد
هر درختی» ثمری دارد و؛ هركسء هُنَرى
من بیمایهی بدبخت» تهیدست جو بيد
صفحه 142:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
سفر برای شما با زگو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
قطعات کوتاه وبرمعنی از مواعظ سعدی
باچشم حقارت دیگران را نگاه نکنید:
مگسی CAS عنکبوتی را
كاين جه ساقست و ساعد باریک
كفت اكر در كمند من افتى
بيش چشمت جهان کنم تاریک
صفحه 143:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
سفر برای شما با زگو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
قطعات کوتاه وبرمعنی از مواعظ سعدی
ای غره به رحمت خداوند
در رحمت اوه کسی چه گوید؛
هرچند مور است باران
تا دانه تیْفکنی» نروید
صفحه 144:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سال ها زفدكى بربار خود را از + لاسا
سفر براى شما باز كو كند.
1 بهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
وقتی یکی می آید و آرامش دیگری را برهم
می زندو نمی گذارد کارش را انجلم دهد:
هر کجا دردمندی از سر شوق
کوش بر ناله همام کند
چارپایی بر آورد آواز
وان تلذذ برو حرام كند
حيف باشد صفير بلبل را
كه زفير خر ازدحام کند
کاش بلبل خموش بنشستی
تا خر آواز خود تمام کند
صفحه 145:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سال ها زفدكى بربار خود را از + لاسا
سفر براى شما باز كو كند.
1 بهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
وقتی یکی می آید و آرامش دیگری را برهم
می زندو نمی گذارد کارش را انجلم دهد:
هر کجا دردمندی از سر شوق
کوش بر ناله همام کند
چارپایی بر آورد آواز
وان تلذذ برو حرام كند
حيف باشد صفير بلبل را
كه زفير خر ازدحام کند
کاش بلبل خموش بنشستی
تا خر آواز خود تمام کند
صفحه 146:
|
۱
۱
تصور كنيد
با كشودن يك كتابء مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۲۰سال
سفر برای شما با گو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
متن های کوتاه وبرمعنی از مواعظ سعدی
به تماشای میوه راضی شو
ای که دستت نمیرسد بر شاخ
گر مرا نیز دسترس بودی
بارگه کردمی و صفه و کاخ
و آدمی را که دست تنگ بود
نتواند نهاد پای فراخ
صفحه 147:
تصور كنيد . 5 اد
با کشودن یک کتاب» مردى خردمند از هفتصد متن هاى كوتاه وبرمعنى از مواعظ سعدى
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندکی پربار خود را از ۳۰سال شنیدم که بیوهزنی دردمند
سفر براى شما با کوکند. oe جاه 58
اين تجربهاى ست كه مىتوافيد بها همى كفت و رخ بر زمين مى)
خواندن آثار سعدى و كتاب بوستان
وكلستان به دست بياوريد. هر آن كدخدا را كه بر بيودزن
ترحم نباشد زنش بیوه باد
as
mn
11۳
صفحه 148:
تصور كنيد . 5 اد
با کشودن یک کتاب» مردى خردمند از هفتصد متن هاى كوتاه وبرمعنى از مواعظ سعدى
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندکی پربار خود را از ۳۰سال شنیدم که بیوهزنی دردمند
سفر براى شما با کوکند. oe جاه 58
اين تجربهاى ست كه مىتوافيد بها همى كفت و رخ بر زمين مى)
خواندن آثار سعدى و كتاب بوستان
وكلستان به دست بياوريد. هر آن كدخدا را كه بر بيودزن
ترحم نباشد زنش بیوه باد
as
mn
11۳
صفحه 149:
تصور كنيد ۱
۱ با گشودن یک کتاب؛ مردی خردمند از هفتصد زنده یاد پدرم این مثل را بارها برایم q
سال گذشته و از دبار شیراز مقابل شما بنشیند و می گفت اما گویا نمی دانست از سعدی 1
۳ از ال است: ne aa حاصل سالها اگی
( ۲ 5
۲ سفر برای شما باز موجودات را در موقعت باید شناخت 4
1 این تجربهایست که میتوانید با تا سگا ها نسست 1
مب eee خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان q
]
وگلستان به دست بیاورید. مشفق و مهربان یکدگرند
که تهیگاه یکدگر بدرند
لقمهای در میانشان انداز |
صفحه 150:
تصور كنيد
با کشودن یک کتاب» مردى خردمند از هفت
سال گذشته و از دیار شیراز مقابل شما بنشیند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۳۰سال
سفر برای شما با زکو کند.
این تجریهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
نس درم
دشمن اكر دوست شود چند بار
صاحب عقلش نشمارد به دوست
مار همان ست به سیرت که هست
ورجه به صورت به در آيد ز يوست
صفحه 151:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
سفر برای شما با زگو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
اين بيت جه زيباست:
هيجكس بى دامنى تر نيست ليكن بيش خلق
باز میپوشند و ما بر آفتاب افکندهايم
هيج كس بدون نقص وگناه نیست»
اما برخی افراد سعی میکنند
عیبهای خود را پنهان کنند» در
حالی که ما به صراحت نقاط
ضعفمان را نشان میدهيم.
صفحه 152:
تصور كنيد
با كشودن يك كتابء مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۲۰سال
سفر برای شما با زگو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
سعدی باب تأثیر پذیری تربیت این گونه
می فرماید:
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صیقل زنك
با سیهدل چه سود گفتن وعظ؟
نرود میخ آهنی» در سنگ
صفحه 153:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
سفر برای شما با زگو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
اگر خودمان را جای دیگران بگذاریم
خيلى از مشكلات حل ميشه
به قول شيخ سخن سعدی:
ياد دارم ز بِيرٍ دانشمند
تو هم از من به باد دار این بند
هرچه بر نفس خویش» Seiad
فیز» بر نفس دیگری» مپسند
صفحه 154:
تصور كنيد
با کشودن یک كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از دیار شیراز مقابل شما بنشیند و
| حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۲۰سال
سفر برای شما با ز گو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
اگر خودمان را جای دیگران بگذاریم
خيلى از مشكلات حل ميشه
به قول شيخ سخن سعدى:
هر بد که به خود نمیپسندی
با کس مکن ای برادر من
كر مادر خويش دوست دارى
دشنام مده به مادر من
صفحه 155:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
سفر برای شما با زگو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
اين را هم بدون تعارف در باب تربیت
فرمودند استاد سخن سعدی:
خر به سعی آدمی نخواهد شد
گرچه در پای منبری باشد
و آدمی را که تردیت نکنند
تا به صد سالگی خری باشد
صفحه 156:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
شقر براق شعا بازكو كنل
٠ این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
با اجازه سعدی بله آدم هاى بد بين بر
طاووس را زشت مى شمارند.
هركز بر طاووس كسى كفت كه زشتست؟
یا دیو کسی گفت که رضوان بهشتست؟
نیکی و بدی در گهر خلق سرشتست
از نامه نخوانند مگر آنچه نوشتست
صفحه 157:
تصور كنيد
با كشودن يك كتاب» مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
سفر برای شما با زگو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
ماه را دید مرغ شب پره گفت
شاهدت روی و دلپذیرت خوست
وین که خلق آفتاب خوانندش
راست خواهی به چشم من نه نکوست
دشمنی با وی از برای تو دوست
صفحه 158:
تصور كنيد
با كشودن يك كتابء مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۲۰سال
سفر برای شما با گو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
وقت آن است که ضعف آید و نیرو برود
قدرت از منطق شیرین سخنگو برود
سعیم این است که در آتش اندیشه چو عود
خویشتن سوختهام تا به جهان بو برود
همه سرمایه سعدی سخن شیرین بود
وین از او ماند؛ ندانم که چه با او برود
صفحه 159:
0
A
تصور كنيد
با کشودن یک کتاب؛ مردی خردمند از هفتصد تاكيد سعدى بر برداخت حقوق بازنشستكى
سال كذشته واز ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
2 عار عدر ارال شنيدم كه شابور دم در كشيد
سفر برای شما با زگو کند. 7 ie 1
این تجربهایست که میتوانید با چو خسرو به رسمش قلم در کشید
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان ۱
وگلستان به دست بیاورید. چو شد حالش از بینوایی تباه
نبشت این حکایت به نزدیک شاه
جو بذل تو كردم جوانى خويش
به هنكام بيرى مرانم ز بيش
صفحه 160:
تصور كنيد
با كشودن يك كتابء مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۲۰سال
سفر برای شما با گو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
تاکید سعدی بر پرداخت حقوق بازنشستگی
قدیمان خود را بیفزای قدر
که هرگز نباید ز پرورده غدر
جو خدمتگزاریت کردد کهّن
حق ساليانش فرامش مكن
گر او را هرم دست خدمت ببست
تو را بر گرم همچنان دست هست
صفحه 161:
تصور كنيد
با كشودن يك كتابء مردى خردمند از هفتصد
سال كذشته و از ديار شيراز مقابل شما بنشيند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ۲۰سال
سفر برای شما با زگو کند.
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
تاکید سعدی بر پرداخت حقوق
بازنشستگی
قدیمان خود را بیفزای قدر
که هرگز نیاید ز پرورده غدر
جو خدمتكزا ريت كردد كهُن
حق ساليانش فرامش مكن
صفحه 162:
تصور كنيد ۳ 5
با گشودن یک کتاب» مردی خردمند از هفتصد از ترجیع بند
سال گذشته و از دیار شیراز مقابل شما بنشیند زان فتی از iS
واز ac 0 زلک که he
سفر برای شما با زکو کند. صبر از دل ریش گفت رفتم
این تجربهایست که میتوانید با
خواندن آثار سعدى و كتاب بوستان مى رفت و به كبر و ناز میگفت
وكلستان به دست بياوريد. بىما جه كنى؟ به لابه كفتم
بنشينم و صبر بيش كيرم
=
0۳
صفحه 163:
تصور كنيد 7
با کشودن یک کتاب؛ مردی خردمند از هفتصد حکایتی کوتاه از سعدی:
سال گذشته و از دیار شیراز مقابل شما بنشیند و
ار خود را از ۳۰سال es
سفر برای شما با کوکند. مکسی گفت عنکبوتی را
اين تجربهاى ست كه مىتوانيد با كاين جه ساقست و ساعد باريى
خواندن آثار سعدى و كتاب بوستان
وگلستان 4 ست بیاورید.
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک
سس
0۳
صفحه 164:
تصور كنيد i
با کشودن یک کتاب؛ مردی خردمند از هفتصد سعدى به آه دل اعتقاد دارد:
سال گذشته و از دیار شیراز مقابل شما بنشیند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
۱ ی امیر ما عسل از دست خلق مینخورد
این نجربهایست که میتوانید : که زهر در قدح انکبین تواند بود
خواندن آثار سعدی و کتاب بوستان
وگلستان به دست بیاورید.
عجب که در عسل از زهر میکند پرهیز
حذر نمیکند از تیر آه زهر آلود
کساج
mn
11۳
صفحه 165:
تصور كنيد 2
با کشودن یک کتاب» مردی خردمند از هفتصد سعدى به آه دل اعتقاد دارد:
سال گذشته و از دیار شیراز مقابل شما بنشیند و
حاصل سالها زندگی پربار خود را از ال
سفر براى شما بازكو كند. . هان ای نهاده تير جفا در کمان حکم
اين تجربهاىست كه مىتوانيد با ١١ انديشه كن زناوك دلدوز در كمين
خواندن آثار سعدى و كتاب بوستان
وكلستان به دست بياوريد.
گر تیر تو ز جوشن فولاد بگذرد
پیکان آه بگذرد از کوه آهنین
کساج
mn
11۳
صفحه 166:
5 %
a7 3?
4 1 i
a2 ۹
24 ™ 3
Hy و =
3 43
۰9 Ab
2 us
aa »
13 24
5 73
صفحه 167:
| دلبرا! پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
4 / شهری اندر هوّست سوخته در آتش عشق
۱ خلقی اندر طلبت غرقه دربای غمند
صفحه 168:
5 35
a7 5
24 1 i
a2 ۹:
24 ™ 3
a 3 2
3 43
33 us
aa »
24 13
43 تج اه
صفحه 169:
۱ سعدی به معشوقش مى كويد :من به
7 ] اندزه وسع خودم سخن می گویم وهرگز
4 ۱" آنچه شایسته توست نمی توانم بگویم:
| سعدی آن نیست که درخورد تو كويد سخنى
4 آن چه در وسع خودم در دهن آمد گفتم
صفحه 170:
سعدی کاشف زیبایی است
خال كونه ى معشوق را که مى ببند به ياد
۱ | دانه ودام صياد مى افتد:
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم
ی
صفحه 171:
سعدی خودش را مورد خطاب قرار .
می دهد ومی فرماید :اگر به مردزن ۲۱۱
ذلیل را دیدی طعنه مزن می دانید
جرا اين را كفته؟؟؟؟
كسى را كه بينى كرفتار زن
مكن سعديا طعنه بر وى مزن
صفحه 172:
دیدگاه سعدی درباره زن وهسرخوب:
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
برو پنج نوبت بزن بر درت
جو يارى موافق بود در برت
صفحه 173:
سعدی آوارگی راب رن زندگی بازن
ناسا ز کار ترجیح می دهد:
تهی پای رفتن به از کفش تنک
بلای سفر به که در خانه جنگ
به زندان قاضی گرفتار به
که در خانه دیدن بر ابرو گره
صفحه 174:
آیا می دانستی سعدی تجربه زندگی با یک
زن تاساز کار را دانته ols را به دوزخ
تشبیه کرده است:
زن بد در سراي مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او
زینهار از قرین بد» زنهار!
و قنا رَبَنا عَذَابٌ الثار
Dm
صفحه 175:
می دانستی سعدی در زمان خودش بورس
تحصیلی داشت شعر زیر بیانگر این است:
مرا در نظامیه ادرار بود
شب و روز تلقین و تکرار بود
در شعر سعدی» واژه "ادرار" در یک
حکایت از بوستان» به معنای مقرری یا
شهریه استفاده شده است
نب
نس(
صفحه 176:
بت شامکار سعدی ثبر ین سفن
برای بشریت در قرن هفتم:
به جان زندهدلان سعدیا که ملک وجود
نیرزد آن که وجودی ز خود بیازارند
صفحه 177:
سعدی باور دارد اگر کسی در زندگی موفق
وخوشبخت است دلیلش فقط تلاش و کوشش
خودش نی
اگر خدا بخواهد انسان خوشبخت می شود وفقط
تلاش وزور بازو کافی نیست.
سعادت به بخشایش داورست
نه در چنگ و بازوی زور آورست
صفحه 178:
سعدی عُمرانسان را به برف در تابستان تشبیه |
کرده و چه بجاو زیباست.
ی لس موب
مان کمی مانده اما این خواجه
هنوز غرق در غرور و نوهم خود است.
عمر برف است و آفتاب تموز ۰.۱ ,
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز | 7
صفحه 179:
شما کسی را این گونه که سعدی می گوید
دوست داشتى:
جنانت دوست مىدارم كه كر روزى فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
قو را در بوستان بايد كه يبش سرو بنشينى
وگرنه باغبان كويد كه ديكر سرو ننشافم
صفحه 180:
جناب سعدی فرموده بودند:
بر احوال آن مرد باید گریست
که دخلش بود نوزده » خرج بيست
که اكه الان بود بايد مى كفت:
.ير احوال آن مرد ا و
که دخلش بود نوزده, خرج پیست.
بود حال و احوال آن مرد زار
اكه اكه الآن بود يايد موكقت
Tso RES se كه دخلش ريال استء خرجش دلاو
0-7
لس(
صفحه 181:
جنانت دوست مىدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
وگرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
0-7
gia
صفحه 182:
سعدی که جهان دیده است خیلی برای دوست
ارزش قائل است ببینید:
جان و تنم ای دوست! فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
دشنام کرم کردی و گفتی و شنيدم
خرم تن سعدی که ب رآمد به زبانت
-
Um
صفحه 183:
سعدی که جهان دیده است خیلی برای دوست
ارزش قائل است ببینید:
جان و تنم ای دوست! فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
شيرينتر از ابن لب نشنيدم كه سخن كفت
تو خود شكرى يا عسلست آب دهانت؟
صفحه 184:
سعدى در بيت زیر می فرماید: بهتراست از جنگ و
مجادله ای که از ابتدا مشخص است در آن جنگ
بازنده هستیم » خودداری کنیم.
چون نداری ناخن دزنده تیز
با ددان آن به که کم گیری ستیز
هر که با پولاد بازو» پنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد رو کار
بس به كام دوستان مفزش بر آر
صفحه 185:
سعدی وقتی می خواهد شیرین بیان بودن کسی را
توصیف
«کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرینتر سخن
شکر از پستان مادر خوردهای یا شیر را
یا در جایی دیگر می فرماید:
شیرینتر از اين لب نشنیدم که سخن گفت
تو خود شکری با عسلست آب دهانت؟
صفحه 186:
شوخی با شعر سعدی :#. شروین سلیمانی
#در باب درا
«خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری»
همین بیت سعدی نشان میدهد
ندارد خدا ایده بهتری
وگرنه نمیبست از اول دری
که بعدا گشاید در دیگری
چه فرقی برای تو دارد خدا
در اینوری با در آنوری؟!...
عصييت 5
َل
صفحه 187:
دولت جانپرورست» صحبت آمیزگار
خلوت بیمدعی» سفره بیانتظار
9
۶
دفتر فکرت بشوی» گفته سعدی بگوی
دامن گوهر بیار» بر سر مجلس ببار
صفحه 188:
a
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم.
چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم
که نه روی خوب دیدن گنه است پیش
سعدی
تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم
صفحه 189:
یک شاه بیت از سعدی:
ساه اندرون باشد و سنگدل
2 که خواهد که موری شود تنگدل
صفحه 190:
تر
ترسم از تنهایی:
س تنها
ء احوائم به وسوایی
اییست ور نه بیم رسواییم
کشد
صفحه 191:
سعدی خودش می دانسته چقدر شیرین
|v سخن است به این دلیل است ما اکنون بعد از
۱ هفت قرن هنوز به زبان او سخن
می گوییم:
من دگر شعر نخوانم که نویسم » که مکس
زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است
صفحه 192:
سعدی در گلستان از زبان یک درویش
پادشاه را این گونه نصیحت می کند:
دریاب» کنون که نعمتت هست بهدست
کاین دولت و ملک میرود دست به دست 7
وی ۰
صفحه 193:
اد به زبان عربی فصیح
اشراف دارد به همان اندازه سعدی به راه و رسم
درست عاشقی کردن اشراف و آگاهی دارد بس
درادامه این نصیحت را می کند جشم ودل سیر
باش:
همان گونه که عرب در
چنان داند که در بغداد تازی
دلارامی که داری دل در او بند
|
که سعدی راه و رسم عشقبازی |
دکر چشم از همه عالم فرو بند |
صفحه 194:
که کر زوزی مرادش بر تماری
دو صد چندان عیوبت بر شمارد
صفحه 195:
" آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
.۰( میوه نمیدهد به کس» باغ تفرج است و بس
4 | جزبه نظر نمیرسد» سیب درخت قامتش
صفحه 196:
34
vy OR
44°04 &
a3 3 د
0
15 813
(Uti
aa 2 3
13 ye
صفحه 197:
یارا بهشت صحبت باران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شویف
٩ لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
صفحه 198:
یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دبدار يار نامتناسب جهنم است
هر دم كه در حضور عزيزى برآورى
درياب كز حيات جهان حاصل آن دم است
صفحه 199:
]| عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
6 Sia old Sten Sey
شخصى كما ترانى من غايَةُ اشتياقى
صفحه 200:
خسرو آنست که در صحبت او شیر ینیست
در بهشت است که همخوابه حورالعینیست
دولت آنست که امکان فراغت باشد
تکیه بر بالش بیدوست نه بس تمکینیست
صفحه 201:
خسرو آنست که در صحبت او شیر ینیست
در بهشت است که همخوابه حورالعینیست
کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق
هر کسی را که تو بینی بهسر خود دینیست
صفحه 202:
| هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
eee 3
0
۱
|
| غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود
| به حقيقت كه تو جون نقطه میانش باشی
ا
صفحه 203:
هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
۳ يت
سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد
چشم دارد که تو منظور نیانش باشی