صفحه 1:
پاورپوینت معنی متن شعر
چشمه در اول ادییات فارسی
پایه دهم ؛ معنی واژگان و
" کلمات و قلمرو زبانی » فکری
و ادبی
تعداد اسلاید: ۵۰ :
صفحه 2:
1 کشت یکی چشمه ز سنگی جدا
غلغله زن » چهره نما » تیز پا
صفحه 3:
جشمه ای جوشان؛ خودنما و تندرو از تخته سنگی جدا شد ۳
(بیرون زد و جاری شد)
پیام: توصیف چشمه
قلمرو زبانى: كشت: شد غلغله زن: شور و غوغاکنان تبزپا: تندروه تیزرو
مصراع دوم: نقش قبد
مصراع اول: سهجزئی با مسند
صفحه 4:
۲ قلمرو ادبی: -
قالب: مثنوی وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن
درون مایه: پرهیز از خودستایی جانبخشی در همه بیت های این
; داستان
جهره نما: کنایه از خودنما جشمه: نماینده فردی ضعیف و
ناتوان» اما پرهیاهو و مغرور و خودشیفته چشمه و سنگ: تناسب
مصراع دوم: تشخیص
چشمه: نماد افرار مغرور
سنگ: نماد خامعه :
صفحه 5:
2-که به دهان بر زده کف جون صدف
كاه جو تيرى که رود بر هدف
صفحه 6:
معنی: =
جشمه گاه مانند صدف بر اثر خروشندگی دهانش
کف آلود می شد و گاهی چون تیری که به سوی
هدف می رود» راست و سریع به پیش می رفت.
پیام: پویش سریع چشمه
صفحه 7:
قلمرو زبانی:
که گاه: زمانی
چون» جو: ملنند
هدف: نشانه تبر
صدف: نوعی جانور نرم تن آبزی که بدنش در یک غلاف
سخت جا دارد در و بعضی انواع آن مروارید پرورش می
صفحه 8:
قلمرو ادبى: تشبيه: جشمه به تيرو صدف 5
صدف و هدف: جناس ناقص اختلافی جشمه و صدف : Gases:
استعاره
مراعات نظیر: و تبر هدف دهان و کف
کف بردهان زدن: کنایه از خشمگین شدن» مستی و نشاط و
نيرومندى
جون صدف: تشبيه
صفحه 9:
3-گفت: درین معر که یکتا منم 0
تاج سر گلبن و صحرا منم
صفحه 10:
معنی:
جشمه با خود گفت: من در بین عناصر خلقت و
موجودات بی مانند هستم و سرور و بزرگ باغ و
دشت هستم.
پیام: خودبینی چشمه
صفحه 11:
قلمرو زبانی: معرکه: میدان جنگ
یکتا: یکانه» بی همتا
کلبن: بوت ه گل» کل سرخ بیخ بوته گل
قلمرو ادبی: مراعات نظیر: و سر تاج» لین و صحرا
معر که: استعاره از عناصر خلقت و موجودات
قشبيه: جشمه به تاج
ناح سر يودن: كانه a زرگ و مافوق و سرور بودن
و استعاره
10
صفحه 12:
4-جون بدوم » سبزه در آغوش من
بوسه زند بر سر و بر دوش من
صفحه 13:
۱ معنی:
وقتى تند و تيز حركت كنم
(جاری می شوم) سبزه در آغوش من
(سبزه ی قرار گرفته بر کناره های جوی آب)
سر و تن را غرق بوسه می کند.
پیام: سبزه مرا بیرگ می دارد
صفحه 14:
قلمرو زبانی: آغوش: بغل
دوش: als
چون: وقتی که
بدوم: جاری شوم ۱
قلمرو ادبی: سبزه در آغوش من: جانبخشی بوسه زدن: کنایه از
احترام و بزرگداشت آغوش» سره دوش: تناسب سبزه در آغوش جچشمه
ٍ قرار بگیرد و بوسهزدن سبزه: تشخیص آغوش و سر و دوش: تناسب بر
و سر: جناس ناقص اختلافی سر و دوش: مجاز از تمام وجود چشمه
13
صفحه 15:
65-جون بگشایم ز سر مو » شکن
ماه ببیند رخ خود را به من
صفحه 16:
معنی: هرگاه چین موهایم را بگشایم Salil if AUS)
نداشته باشم) ماه چهره ی زیبای خود را در آیینه من
(آب زلال من) می بیند.
پیام: برتری جشمه از ماه
صفحه 17:
قلمرو زبانی: جون: وقتى كه
شكن: بيج و خم زلف
رخ: جهره» اصورت
هر دو مصراع: شيوهٌ بلاغى
شکن: نقش مفعول. بگشایم: باز كنم (بن ماضى: كشودء بن
مضارع: كشا)
شكن: بيج و خم زلف
صفحه 18:
; قلمرو ادبی:
شکن از زلف گشودن: کنایه از آرامشدن آب چشمه
ماه چهره داشته باشد و خود را ببیند: تشخیص
شکن: استعاره از موج
مو: استعاره از آب چشمه
مو و سر و رخ: تناسب.
چشمه: جانبخشی
رخ ماه: جانبخشی
سره موه رخ: تناسب
بنهان: آب چشمه مانند آینه است
17
صفحه 19:
6-قطرهی باران » که در افند به خاک
زو بدمد بس کهر تابناک
صفحه 20:
معنی: قطرهی باران که به من زمین می افتد» گل هایی چون مروار 4
درخشان را می رویاند.
پیام: باران سبب ساز روش گیاهان است
قلمر وز زبانی: در افتد: بیفتد
دمیدن: جوانه زدن» روییدن» بالیدن
بس: بسیار
تابناك: قابنده؛ درخشان زو: مخفف از او
بدمد: بروید» رشد کند
19
صفحه 21:
قلمرو ادبی:
خاک: مجاز از زمین
کوهر: استعاره از گیاهان و گلها
کل بیت: تلمیح به اعتقاد گذشتگان دربارهٌ صدف و
مروارید.
20
صفحه 22:
7-در بر من ره چو به پایان برد
از خجلی سر به گریبان برد
صفحه 23:
مها
معنی: قطرهی باران وقتی سفر دراز خود را در آغوش من به پایان می برد
(با همه ی شان و عظمتی که دارد) از شرمندگی سرافکنده خواهد شد.
پیام: برتری چشمه از باران
قلمرو زبانی: بر: کناره آغوش
خجلی: خجالتزدگی» شرمندگی
گریبان: يقه
ره: نقش مفعول.
جو: هنگامی که
22
صفحه 24:
قلمرو ادبی: بر من: تشخیص
سر به گریبان بردن: تشخیص و کنایه از شرمندهشدن
بر و سر: جناس ناقص اختلافی
بر و سر و گریبان: تناسب.
جانبخشی برای باران
بره سر؛ در سر: جناس ناهمسان
سر به گریبان بردن: کنایه از شرمندگی و گوشه گیری
واج آرايى
23
صفحه 25:
8 -ابر» زمن حامل سرمایه شد
باغ » ز من صاحب پیرابه شد
صفحه 26:
معنی: این سرمایه خود را از من می گیرد
(اشاره است به بخار شدن آب و شکل گرفتن ابر در آسمان) و باغ زیبایی و زینت ۳"
خودش را از من به دست آورد.
پیام: برتری چشمه از ابر و باغ
قلمرو زبانی: حامل: دارنده
صاحب پیرایه: دارای زیور
سرما فا دارایی
25
صفحه 27:
قلمر و ادبی:
سرمایه: استعاره از آب
ابره باغ: جانبخشی
پیرابه: استعاره از گیاهان
باغ» صاحب پیرایه: تشخیص
26
صفحه 28:
9-کل به همه رنک و برازند کی
می کند از پرتو من زندگی
صفحه 29:
معنی: oe
گل با همه ی زیبایی و شکوهشی, از بر کت روشنی وجود من زندگی ۳
می کند.
پیم: برتری چشمه از کل
قلمرو زبانی: به: با
برازندکی: شایستکی, لیاقت
پرتو: فروغ» روشنی؛ تابش
زندگی: نقش مفعول
7 شو ةابلاعي. +
صفحه 30:
. قلمرو ادبی: ۱ ۰
از پرتو کسی زیستن: کنایه از نیازمند او بودن
واج آرایی: «ک»
برازندگی و زندگی کردن گل: تشخیص.
پرتو: استعاره از وجود
واج آرایی«ن»»«ک»
29
صفحه 31:
© نیلوفری :
0-در بن اين يرددى نيلوفرى
صفحه 32:
معنی: زیر این آسمان ابی چه کسی می تواند با من برابری کند
و هم شان من است؟ (هیچ کس هم شان و برابر من نیست.)
پیام: خودخواهی چشمه
قلمرو زبانی: بن: ته» درون
نیلوفری: صفت نسبی» منسوب به نیلوفر» به رنگ نبلوفر» لاجوردی؛ در متن درس» مقصود از
«پرده نیلوفری» آسمان لاجوردی است.
همسری: همترازی
قلمرو ادبی: پرده نیلوفری: استعاره از آسمان آبی
پرسش انکاری ۲
همسری کردن: کنایه از برابری و رقابت
پرسش (استفهام) انکاری: (سوّال + جواب
51
صفحه 33:
سا 11-زین نعط آن مستشده از فرور
رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور
صفحه 34:
معنی: با این شیوه؛ چشمه ی زیبای مست شده از تکبرش به پیش می رفت. <«.
وقتی که کمی از سرچشمه اش دور شد.
پیام: حرکت جشمه به سوی پایین
قلمرو زبان
: روش» طریقه؛ زین نمط: بدین ترتیب
مبدا: آغا اصل» سر جشمه» محل شروع
ز مبدأ جو كمى كشت دور: شيو بلاغی.
مبدأ: آغازكاه
موقوف المعانى
نهر غرور: خودبينى
نا قلمرو ادبی: آن مستشده از غرور: کنابه از چشمه. مست شده از غرور: استعاره» غرور
سس زا سای
33
صفحه 35:
2-دید یکی بحر خروشنده ای
سهمکنی » نادره جوشنده ای
صفحه 36:
معنی: ناگهان دریایی خروشان را رو در روی خود دید.
دریایی ترسناک با جوششی بی مانند
پیام: برخورد چشمه و دریا
قلمرو زبانی: بحر: دریا (بهر: بهره» نصیب, برای)
خروشنده: فریادزننده
سهمگن: سهمکین؛ ترسناک
نادره: بی همتاه شگفت آور
جوشنده: پرموج
۲ بحر: نقش مفعول
قلمرو ادبی: جانبخشی واج آرایی «ن» بحر: نماد بزرگی و عظمت.
35
صفحه 37:
@\ 3
۳۲ 53-نعره بر آورده » فلک کرده کر
ec دیده سیه کرده » شده زهره در
صفحه 38:
معنی: دریا فریاد بلندی بر آورد و گوش فلک را ناشنوا کرده بود
و چشمان سیاهش » زهره ی بیننده را پاره می کرد.
فلى: اسان جرع
زهره در: زهره درنده» ترساننده
دریدن: شکافتن (ين ماضی: درید» بن مضارع: در)
57
صفحه 39:
قلمرو ادبی: ۰
نعره بر آورده و فلک کرده کر و دیده سیه کرده: تشخیص
دیده سیه کرده: کنایه از عصبانیت
زهره در شدن: کنایه از ترسناک شدن
کر» در: جناس
فلک را کر کرده: جانبخشی
زهره در شدن: کنایه از ایجاد وحشت کردن» سبب ترس شدن»
هر اس انگیز.
38
صفحه 40:
0 14-راست به مانند یکی زلزله
ec داده تنش بر تن ساحل بله
6
صفحه 41:
معنی: درست مانند زلزله ای بود که تنش
را بر تن ساحل تکیه داده بود.
پیام: شکوه دربا
قلمرو زبانی: راست: دقیق
يله: رهاء آزاد
یله دادن تن: آمیدن» تکیه دادن به جيزى به نحوى كه بدن در حال
استراحت كامل قرار كيرد.
40
صفحه 42:
قلمرو ادبی: مانند: ادات تشببه
۲ تن؛ واژه il!
0202020 تن ساحل: جانبخشی
تنش (تن دريا) و تن ساحل: تشخیص و استعاره
دریا مانند زلزله: قشبیه
تن: تکرار.
41
صفحه 43:
5-جشمهی کوچک جو به آنجا
رسید وان همه هنکامه ی دریا بدید
صفحه 44:
معنی: چشمه ی کوچک وقتی به آن جایگاه رسید و آن هم عظمت *
۱ و فوغای دریا را دید.
هنکامه: Get داد و فریاد» شلوغی
هنکامه: نقش مفعول.
موقوف المعانی
قلمرو ادبی: دیدن برای چشمه: تشخیص
چشمه و دریا: مراعاتنظیر (تناسب)
صفحه 45:
6-خواست کزان ورطه قدم
در کشد خویشتن از حادثه برتر کشد
صفحه 46:
معنی: تصمیم گرفت خودش را از آن جای خطرناک کنار بکشد
و از آسیب دریا در امان مائد.
پیام: هراس چشمه از دریا
قلمرو زبانی: کزان: که از آن
ورطه: گرداب» کودال» مهلکه» گرفتاری
قدم د رکشد: دور شود
: نقني مفعول.
45
صفحه 47:
Re شدن
خویشتن از حادثه برتر کشیدن: کنایه از خود را نجات
دادن.
46
صفحه 48:
. 17-لیک چنان خیره و خاموش ماند
كز همه شيرين سخنى كوش مانه
صفحه 49:
معنى: اما جنان شگفت زده و خاموش در جای << 35 7
خودش ساکت ماند که همه ی شیرین سخنی خود را از باد برد 1
و خاموش شد. x
پیام: بند آمدن زبان جشمه
قلمرو زبانی: لیک: ولی
خاموش: ساکت خیره: سرگشته» حیران» فرومانده کز: که از
كوش ماند: كوش شد جنان: نقش قيد.
47
صفحه 50:
قلمرو ادبی:
شیرین سخنی: حس آمیزی» کنابه از خوفی سخنی
گوش ماند: تشبیه
(مانند گوش فقط شنید و خاموش ماند.)
خاموش ماند و کوش ماند: کنایه از سکوت
گوش: مجاز از شنیدن.
48