صفحه 1:
oP SEI? oD. SMe BO
۱ پاورپوینت داستان
1 لل لل
۱ آل
1 اثر
استاد محمد بهمن بیگی
4 برگرفته از کتاب
بخارای من ایل من
تعدادصفحات :۲۰
صفحه 2:
موقع نوشتن این سطور وتبدیل آن به اسلاید
همراه با همه مادران سرزمینم گریستم
به اميد تغيير اين باور غلط ودانستن این نکته که
فرزند: چه دختر چه پسر تفاوتی ندارد. .
صفحه 3:
الا نكته اول:
۱- خانواده ی صفدر در پریشانی و اضطراب عجيبى به سر
می برد از همه ی اعضای خانواده پریشان تر . زليخا همسر
صفدربود .او در انتظار نوزاد بود.
ظلم به زن
صفحه 4:
اللا نكنه دوم:
۲- در دامن کوهی پرت ۰ در کتارجتکلی آنبوه .
دوراز ماشین و راه ماشین رو دور از طبیب و
دارو در انتظارنوزاد بود.
زلیخا از درد ژایمان نمی ترسید.
صفحه 5:
۲|نکته سوم:
۳- همه در بیم و هراس بودند .زلیخا از همه بیشتر.
زلیخا از درد زایمان نمی ترسیداز اجنه واشباح نمی
ترسید از جن وآل که با جگر زن زائو تغذیه می کرد
نمی ترسید
زليذا ميترسيد باز دختر بیاورد
صفحه 6:
آانکته چهارم:
۴-زلیخا ترس بزرگ تری داشت . ترسی سهمگین تر و کشنده تر
از همه ترس ها!امی ترسید که باز , بجای پسر . دختر بیاوردوبار
Olay ences eo a Loe قود
آوردن دختر برایش ننگ بود.
صفحه 7:
۵- زلیخا پس از چهارده سال ازدواج وهفت دختر پی درپی
. اکنون نوبت فرزند هشتم رسیده بود. نام نخستین دخترش
كلنار بود.فقط اين نام رااخود بر کریده نود
نام هاى ديكّر. دختر بس. گل بس. ماه بس. قز بس
pe
صفحه 8:
الأ نكته ث
۶-خانواده زلیخا وایل پسر می خواست وتنها پسر بود که
می توانست اجاق sb را روشن کند.اجاق پدران دختر
دار را کور وخاموش می پنداشتندو به حال زار مادران
دختر زا غم و غصه می خوردند.
دختر . پسر . اجاق خانه
صفحه 9:
۲ ال اان شمه مادر شید خن را
حقیر می شمرد.
ابل وباور فنط
صفحه 10:
]درس هشتم :
۸-ایل با آن همه زن سر فراز, چنان زنانی که هنگام شکست
مردانخود , از بیم اسارت بدست دشمن گیسو بهم می بافتند و از
قلعه های مرتفع خود را به زمین می انداختند . دختر را . خواهر را
زن را مادر را کوچک وحقیر می انگاشتند.
دختر را حقیر می پنداشتند
صفحه 11:
نکن نهم :
۹-در ایل دختر ارث نمی برد . جهیزیه و مهریه نمی
داد , دختر را به مدرسه ها که تازه باز شده بود نمی
فرستادند. خواهر را با برادر برابر نمی دانستند. بابت
بهای دختر شیر بها می گرفت اورا گویی می فرو
شیر بها يا فروش دختر
صفحه 12:
[آنکته دهم:
۰-در این اجتماع کوچک لر زبان کوهستانی از اطلاق کلمه ی
بچه به دختر خوددداری می شد.
صفدر بارها گفته بود : بچه ندارم چند کنیز دارم.
و زلیخا بارها اين را از زبان صفدر شنیده بود
به جای دختر می گفتند چند کنیز دارم .
صفحه 13:
۱-زلیخا گرفتار درد وداغ بی پسری بود . خجل
و سر در گریبان بود و درمیان زن ها انگشت نما
بود .
زلیخا 9 درد بی پسری
صفحه 14:
(|نکته دوازدهم :
۲-زلیخا در کنارهفت دختر قد ونیم قد پسر نداشت
درجی ود ی ثم جنمه ای بود خشی وب اب اش
توان فرساء روزش بی خورشید وشبش بی ماه وستاره بود
زلیخا و غم توان فرسای بی پسری
صفحه 15:
|نکته سیزده هم:
۳-زلیخا بی آن که گناهی کرده باشد گناهکار بود. بی آنکه
محاکمه ای صورت گیرد محکوم بود .صفدر شریک جرمش
بود. ولی او پدر بود. گناهش بخشودنی بود.دوش زلیخا برای
بار گناه مناسب تربود و سزاوار تر .او زن بود ومادربود.
صفحه 16:
aii |) چهارده هم :
۴سروز تولد فرزند فرا رسید اضطراب فضا را گرفته بودضربات
سیلی بر گونه ی زلیخا فرود آمد چهره بی رتگش را خونین کردند.
طفل از پیکر زن جداشد وبچه را سر دست گرفت
وفریادکشید پسر است.
تولد پسر بعد از هفت دختر
صفحه 17:
]| نكته پانزدهم:
۵- فریاد بعدی فریاد خود پسر بود چند زن از زن ها
هلهله کردند . کل زدند. صفدر خودرا فریادکشان به صحنه
رساند ولی مجالی برای شادمانی نیافت زلیخا طاقت خبری
به اس برر کی را نداشت رلیجا آسوده شد ومرد.
تولد اولین پسر ومرگ زلینای مادر
صفحه 18:
[نکته شانزدهم:
۶-زلیخا چشم فرویست. و دیگر باز نکرد .کودک
درب بستان برد جنک انداحت و دهان کدود ول
از شیر و جوی شیر خبری نبود . آن چشمه ی شیرین
وحیات بخش خشک و خاموش شده بود.
مرگ مادر و تولد پسر
صفحه 19:
آنکته هفده هم:
۷-زلیخا آسوده شد .از چنگ بیداری ها ی پر
هر از چنک خراب های بی سرونه ار چنگ
از هی که می onal گرگ هایی که مي در پدند.
شل فى كه يران فى کردندآموده ده
آرامش زليذا با موك ابدى
صفحه 20:
]الأ نكته هجده هم:
۸-اندوهی ژرف وسیاه همه را گرفت . درمیان این دریای
مواج و زرف و سياه تنها یک نقطه می درخشید :پسر !
ازآن پس صفدر همسر نداشت ولی از پسر داشت.
دخترانش مادر نداشتند ولی برادر داشتند!
صفدر پسر داشت ولی دیگر همسر نداشت.
صفحه 21:
داستان "آل " اثر
استاد محمد بهمن بیگی
بر گرفته از کتاب بخارای من ایل من
بخش دوم
صفحه 22:
و4
محمد فایق مجیدی هستم |
۱ معلهم . دبير ادبيات فارسى ا
| نكارنده كتاب:به آموزش بدبين نيستم ,
[ همکار افتخاری مجله شوق تغییر . مجلات رشد
و هفته نامه های مهلی
| | حدودا ۱۶ سال کارشناس آموزش
پاورپوینت داستان
"آل"
اثر
استاد محمد بهمن بیگی
برگرفته از کتاب
بخارای من ایل من
تعدادصفحات 20:
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
موقع نوشتن این سطور وتبدیل آن به اسالید
همراه با همه مادران سرزمینم گریستم
به امید تغییر این باور غلط ودانستن این نکته که
فرزند :چه دختر چه پسر تفاوتی ندارد.
ورق بزنید
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته اول:
-1خانواده ی صفدر در پریشانی و اضطراب عجیبی به سر
می برد از همه ی اعضای خانواده پریشان تر ،زلیخا همسر
صفدربود .او در انتظار نوزاد بود.
ظلم به زن
ورق بزنید
1
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته دوم:
- 2در دامن کوهی پرت ،در کنارجنگلی انبوه ،
دوراز ماشین و راه ماشین رو ،دور از طبیب و
دارو در انتظارنوزاد بود.
زلیخا از درد زایمان نمی ترسید.
ورق بزنید
2
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته سوم:
-3همه در بیم و هراس بودند .زلیخا از همه بیشتر.
زلیخا از درد زایمان نمی ترسیداز اجنه واشباح نمی
ترسید از جن وآل که با جگر زن زائو تغذیه می کرد
نمی ترسید
زلیخا میترسید باز دختر بیاورد
ورق بزنید
3
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙نکته چهارم:
- 4زلیخا ترس بزرگ تری داشت .ترسی سهمگین تر و کشنده تر
از همه ترس ها!می ترسیدکه باز ،بجای پسر ،دختر بیاوردوبار
دیگر نزد سر وهمسر ننگین و شرمنده شود.
آوردن دختر برایش ننگ بود.
ورق بزنید
http://fayigh50.looksfile.ir
4
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته پنجم:
-5زلیخا پس از چهارده سال ازدواج وهفت دختر پی درپی
،اکنون نوبت فرزند هشتم رسیده بود .نام نخستین دخترش
گلنار بود.فقط این نام را خود برگزیده بود.
نام های دیگر :دختر بس ،گل بس ،ماه بس ،قز بس
ورق بزنید
5
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته ششم:
- 6خانواده زلیخا وایل پسر می خواست وتنها پسر بود که
می توانست اجاق خانه را روشن کند.اجاق پدران دختر
دار را کور وخاموش می پنداشتندو به حال زار مادران
دختر زا غم و غصه می خوردند.
دختر ،پسر ،اجاق خانه
ورق بزنید
6
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته هفتم :
-7ایل با آن همه مادر رشید ،دختر را
حقیر می شمرد.
ایل وباور غلط
ورق بزنید
7
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
درس هشتم :
- 8ایل با آن همه زن سر فراز ،چنان زنانی که هنگام شکست
مردانخود ،از بیم اسارت بدست دشمن گیسو بهم می بافتند و از
قلعه های مرتفع خود را به زمین می انداختند ،دختر را ،خواهر را
زن را مادر را کوچک وحقیر می انگاشتند.
دختر را حقیر می پنداشتند
ورق بزنید
8
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته نهم :
-9در ایل دختر ارث نمی برد ،جهیزیه و مهریه نمی
داد ،دختر را به مدرسه ها که تازه باز شده بود نمی
فرستادند ،خواهر را با برادر برابر نمی دانستند ،بابت
بهای دختر شیر بها می گرفت اورا گویی می فروخت.
شیر بها یا فروش دختر
ورق بزنید
9
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته دهم:
- 10در این اجتماع کوچک لر زبان کوهستانی از اطالق کلمه ی
بچه به دختر خوددداری می شد.
صفدر بارها گفته بود :بچه ندارم چند کنیز دارم.
و زلیخا بارها این را از زبان صفدر شنیده بود
به جای دختر می گفتند چند کنیز دارم.
ورق بزنید
1
0
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته یازدهم :
- 11زلیخا گرفتار درد وداغ بی پسری بود .خجل
و سر در گریبان بود و درمیان زن ها انگشت نما
بود .
زلیخا و درد بی پسری
ورق بزنید
1
1
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته دوازدهم:
-12زلیخا در کنارهفت دختر قد ونیم قد پسر نداشت
درختی بود بی ثمر ،چشمه ای بود خشک و بی آب ! غمش
توان فرسا ،روزش بی خورشید وشبش بی ماه وستاره بود
زلیخا و غم توان فرسای بی پسری
ورق بزنید
1
2
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته سیزده هم:
-13زلیخا بی آن که گناهی کرده باشد گناهکار بود .بی آنکه
محاکمه ای صورت گیرد محکوم بود .صفدر شریک جرمش
بود .ولی او پدر بود.گناهش بخشودنی بود.دوش زلیخا برای
بارگناه مناسب تربود و سزاوار تر .او زن بود ومادربود.
زلیخا گناهش غیر قابل بخشایش بود.
ورق بزنید
1
3
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته چهارده هم:
- 14روز تولد فرزند فرا رسید اضطراب فضا را گرفته بودضربات
سیلی بر گونه ی زلیخا فرود آمد چهره بی رنگش را خونین کردند.
طفل از پیکر زن جداشد وبچه را سر دست گرفت
وفریادکشید پسر است.
تولد پسر بعد از هفت دختر
ورق بزنید
1
4
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته پانزدهم:
-15فریاد بعدی فریاد خود پسر بود چند زن از زن ها
هلهله کردند .کل زدند .صفدر خودرا فریادکشان به صحنه
رساند ولی مجالی برای شادمانی نیافت زلیخا طاقت خبری
به این بزرگی را نداشت .زلیخا آسوده شد ومرد.
تولد اولین پسر ومرگ زلیخای مادر
ورق بزنید
1
5
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته شانزدهم:
- 16زلیخا چشم فروبست ،و دیگر باز نکرد .کودک
در پی پستان بود .چنگ انداخت و دهان گشود ولی
از شیر و جوی شیر خبری نبود .آن چشمه ی شیرین
وحیات بخش خشک و خاموش شده بود.
مرگ مادر و تولد پسر
ورق بزنید
1
6
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته هفده هم:
- 17زلیخا آسوده شد .از چنگ بیداری ها ی پر
دلهره ،از چنگ خواب های بی سروته ،از چنگ
اژدهایی که می بلعیدند ،گرگ هایی که می دریدند،
سیل هایی که ویران می کردندآسوده شد.
آرامش زلیخا با مرگ ابدی
ورق بزنید
1
7
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
📙
نکته هجده هم:
-18اندوهی ژرف وسیاه همه را گرفت .درمیان این دریای
مواج و ژرف و سیاه تنها یک نقطه می درخشید :پسر !
ازآن پس صفدر همسر نداشت ولی از پسر داشت.
دخترانش مادر نداشتند ولی برادر داشتند!
صفدر پسر داشت ولی دیگر همسر نداشت.
ورق بزنید
1
8
محمد فایق مجیدی
@fayihg.maji
di
داستان "آل" اثر
استاد محمد بهمن بیگی
برگرفته از کتاب بخارای من ایل من
بخش دوم
ورق بزنید
@fayihg.majidi
محمد فایق مجیدی هستم
معلم ،دبیر ادبیات فارسی
نگارنده کتاب:به آموزش بدبین نیستم
همکار افتخاری مجله شوق تغییر ،مجالت رشد
و هفته نامه های محلی
حدودا 14سال کارشناس آموزش
📙📙
📙
📙