صفحه 1:
درس دهم (دریادلن مفشکن)
یک قاضی میکاوند: گذشته خود را منند یک قاضی. با دفت بررسی میکنند
كه انسانها در قبال يكديكر وظيقه دارند انجام دهند و بروردگار
© يدر - چنگ مسلمانن با مشرکا هچرت
خنّین - جنك مسلمانان با کافران پس از فتح مكه
۶۱ شهادت آمام حسین (ع)
صفحه 2:
» سوله: ساختمانهای فلزی با محوطه بسیا
میشود.
متودمدار: در قدیم به مرشدان ورزش باستانی اطلاق میشد. اما ا
ابه كار مىرود.
شور (خورا:زمین پست. شاخهای از درب
». که ای نگوته آغاز میشود: لهی: غظم البلا wel les igh glese
دعايى كه امروزه به عنوان دعلى فرْج رايج شده در اصل دعای عام است نه دعای خاص oF pal لؤليك )
اجزرومن آب: پاین و بل آمدن آب
میزند. بر کوهی از آتش نشسته است و کوهی از خاک
استعاره از مقدا
#حسرت نبرم یه خواب آن مرداب (آرایه تشخیص) كارام درون دشر شب (تشبیه) خفته است
#مردمان از شيخ استدعاى مجلس كردند. اجابت كرد. مقريان. قرآن برخواندند.
تقاضا کنندگان (کسانی که قرآن را تلاوث میکنند)
صفحه 3:
درس بازدهم (خاک آزادکان)
SpA
کشی خاک من, دشمن من؟ بجوشد كل اندر كل" از كلشن' من
-١ مجازً كشور. ؟- منادا (اى دشمن من». ؟- كلهاى فراوان (استعاره از جوانان شهادتطلب). ۴- استعاره
از ميين
© تنم كر بسوزى. ' به تيرم' بدوزى ١ چدا سازی ای خصم سر از تن من"
۱- حذف به قربنه لفظى (اكر)ء 1- ضمير هر تقش مفعولى 1- كفايه از شكستن
#كجا مى تواتى'. Abies قو ؟ عشق ميان من
۱- به هیج وجه نمیتوانی (استفهاماکاری)؛ ۲-بربیی و بدزدی, ۳-نهد. ۴- گروه مفعولی
© بيث دوم واسوم «موقوفالمعاتى» هستنده يعنى مغنى أنها با يكديكر كامل مىشود.
* من ابرانى'م. آرمان'م شهادت" 2 تجلى ' هستى اسث. جان كندن من8
۱- شسند. ۲- هدف, ۲- فعل: «است» به قرینه حذف شده. ؟- روشنى. ف- كنايه از شها
» مبتدار كاين ١ شعله' افسرده كرد كه بعد ازمن افروزد؟ از دفن' من
ASAE كه اين. ؟- استعاره از عشق و ایمان, ۳-افروخنه میشود. -١
نه تسلیم و سازش, نه تکویم! و خواهش بتزدبه تبرنگ تو تون[ من
گداشت. ۲- اسب سرکش (استمار از رده و همت)
oso رود خلق! است دریای جوشان" همه. خوشه خشم" شد خرمن' من
۱- اضافه تشبیهی, ۲- تشبیه, ۲- اضافه تشبیهی , ۴- استعاره از وجود
#* در هر دو مصراع. تشییهات تو در تو (تشبيه در تشبيه) وجود دارد.
صفحه 4:
من آزاده از خاک آزادکانم
ات الخمینی: دختران خمینی
تابوت مرا جاى بلندى بكثاريد
كل صبر اضافه تشییهی) میپرود. دامن من (شبوه بلاغی ار
شکل اصلی: دامن من, كل صبر. میپرورد
نا باد برد سوى وطن. بوى تنم را (شيوه بلاغى)
صفحه 5:
» برفتند از آن جاي. شیران نو ستعاره از بهلونان). عقاب دلاور برآورده پر (شیوه بلاغی)
rr ۱ yor
زی خورشید:رنگ: عورشید نگ بر چههاش نم
س: مان جنكى. فرياد مىزد.
زم أندز مد هب كرهوغبار عيدان جنك تا لب الا مورفت و به سمان میرسید
3
* زمین آهنین شد. سپهر آبتوس: زمین مانند آهن (سفت و محکم) شد و آسمان مانندابنوس (درختی
تیرمرنگ»
© مرا مادرم تام مرك تو كرد مادرم. نام مرا مرك تو (اشكبوس) گذاشته است. (کنایه از گشنده حربق)
© به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ سواراندر آیند هر سه به جنگ؟ رستم؛ غبرمستقيم خودش
ير و هنك و بلنك معرفى مىكتد كه سواره نمیچنگند
23
باتصد سوار: يك بياده از بانصد سواركارى كه مانند تو باشنده بهتر است.
#شمال» است یعنی «لف» در مزاح». به هی» میل و تمايل
* به رستم بر.آنگهببریدتید در قديم براى يك متهم از دو حرف اضافه استفاده موشده الست.
صفحه 6:
۱- وسیلهایفلزی که روی انگشت شست قرار میگرفته. ۲- درختی با چوب محکم و مقاوم
»با ددان است با حبونات وحشی
» باش تا دستش ببنددا روزكار پس به کام دوستان "مغفزش برآر
1-او را ناتوان سازد(کنایه: ۲- مطابق میل دوستان, ۳- کنابه از ابود کر
صفحه 7:
درس سیزدهم (كرد آفريد).
ومس جع Pest
© جو أكاه شد دختر وف
2
#زنی بو پر سان کُردی lye هميشه به جنك إندرون. تامدار
برسان گودی 3 sab os
اجهره لالدكون او ماتند قير شد (سيامرتك شد)
اد بابى به زير: (در حالى كه) كمربند بر كمر بسته بود و بر أسبى جابك. سوار بود.
» چو رعد خروشان, یکی یله
اب شیراوژن (شیرافکن) لو با بدید الب را به دندان گزید - تجب ک
را بست (كنايه از آماده كردن كمان براى تيراندازى) و بدنش را در حالتی مناسب قرار داد. (حنی)
ay هت نوااننت افير
© عنان و ستان را بر از تاب كرده افسار را به حركت و جرخش را به اين سو و أن سو
مىداد (براى تضعيف روحيه دشمن).
» برآشفت! سپر جو بدخواه" او جارهكر؟ ده به جنك
|- عصبانی شدء ۲- طرف دوم تشبیه, ۳- دشمن, ۴- مسلط. ۵ بو
صفحه 8:
* به آورد با او بسندهتبود
جنک
۳ 1 ۴
سیهیدا مان اژدها به خشم از جهان. روشناییبیرد
ار لشکر (سپراب. ۲- استعره از اسب. ۳- کنایه از رها کردن افسار با
Fgh yest
خشمگین بود که جهان را تبره و تر کرد (به علت تاخت و تاز) و گرد و خاک به ره انداختن
* بدانست کاویخت! مُردافرید . مر" آن را جزاز جاره؟. درمان نديد
-١ كرقتار شد. 1- نشاته مقعولى - براى تأكيد. *- نيرئك
كرد ابن كونه كر
صفحه 9:
* نکته گفتی با همه سوداگران: با همه مشتربان سخن میگفت (سوداگر در اصل به معنی تاجر است اما در
اینجا به معتی مشتری)
#ریش بر میکند و میگفت ای دریغ كافتاب نعمتم شد زیر
* ابراز حسرت میکرد و میگفت افسوس که خورشید نعمت, (تشببهی)
استعاره از طوطی
«مىنمود أن مرغ را هركون «شيقفت» تاكه باشد كاندر أبد او به «قفت» (جناس ناهمسان يا ناقص»
براى طوطى كارهاى شكفتانكيز م ى كرد (ادا و شكلك در مىأورد) به اين اميد كه أو سخن بكويد.
Sibley Gabe a et pol جولقیای سربرهنه میگذشت.
درویشی سربرهنه(بدون عمامه و لاء)عبوز میکرد که سرش مانند پشت کاسه و مشت: صاف و بیمو
"#طوطی اندر گفت آسد در زمان. طوطى بیدرنگ به سخن گفتن پرداخت.
لآ
از قباسش خنده آمد خلق را کاو جو خود پنداشت صاحب ld ald GIS
صفحه 10:
الى كه طوطى انجام ذاد. مردم به خنده افتادند زيرا طوطى. أن درويش را مشابه خود. در نظر كر
#كار باكان را قباس از خود مكير كرجه باشد در نبشتن «شیر» و «شبر» (جناس همسان یا تام)
كار انسانهاى ياك را نبايد با كار خودت مقايسه كنى: اكرجه املاى شير درنده و شير خوردنى مانند هم است.
#كم كسى ز أبدال حق أكاه شد کرکسی میداند که مردان حق چه کسانی هستند
* هر دو گون زنبور خوردند از محل: دو نوع زنبور (يكى معمولى و ديكرى زنبور عسل) از يكجا غذا مىخورتد.
ش و زين ديكر عسل: اما يكى از أنها غذا را به نيش تبديل مى كند ولى ديكرى به عسل.
زیادی وجود درند که شبیهبه هم هستند (ولی یکی نیستند)
بسی اس دم روی هست ند هو سین امس
اجون شيطانهاى بسيارى هستند كه شكل انسان دارند بتابراين با هر كسى بايد دست دوستى بدهيم (اید
ظاهربين باشيم).
#«کل نم رش بما فيه» از كوزه همان برون تر
صفحه 11:
أن را نيذيرفت: بدذاتى. پلیدی با
پیش آن ریگ آبدار"نهاد
ان, ۴- سنگ دارای آب (استعاره از شر كه آب به همراه داشت). أبدار
پیش آن «خاک تشنه» رفت چو باد: خاک تشنه استعار از a ale yu تشبیه
aa 1 ۳ +
چراغ دو جشما او زد تبغ ١ نامدش" كشتن' جراغ'. دريغ
-١ جشم به جراغ تشبيه شده, ۲- چهش ضمیر, ۳- خاموش کردن؛ کاربرد عادی بوده! تشخيص محسوب
تمیشود. ۴- استعاره از چشم
© وانجه دارم ز گوستند و شتر - دهنت! نا ز مايه كردة
۱ به تو (متعم): ۲- تا ماه و سرمایدر
صفحه 12:
کرده در ميان كمر
دو كوهر را يافث كه در ميان كمربتد. جاسازى كر
كفت كوهر به كوهر أمد باز
گوهر(ه) را تزد خبرآورد گوهر (سنگ قیمنی) به کسی که گوهر (استعاره از خیر) است.
5 زی را رشته" در گردن کرده و جلاجل؟ در کردن او محکم بسته
-١ أله 1- طتاب. ۳-زنگولههای کوچک
#طرقه مردماناند: مردم عجيبى هستتد.
دستاربرگرفت: دزد. باس و سربند (عقامه) را
صفحه 13:
درس هفدهم (سپیدهدم)
SpA
جنوب نامیدم ای که وهای حسين (ع) را بر دوش و خورشید كربلا را
-١ منطقه جنوب لبتان. ؟- بالابوش
سرخ كل كه فداكارى پيشه کردی! لى انقلاب زمين كه با لتقلاب أسمان برين" | بيوند خوردطلى
-١ انتخاب كردماى. -بلندترین آسمان
ی سوزمینیکز خاکت / خوشههاى كندم مىرويد /و بيامبران بر مى خيزند (كنايه الست از مقتس بودن)
كشتيهاى صيادى' كه مقاومت بيشه كردها
- تشخیصی. ۲- نشفیص, 2۳ تکراز
cle زه برأمده از دفتر روزكارا.
اى مسافر ديرين بر روى خخار' و درد /أى جون ستاره
۱- استعاره از سختی, ۲- مشبابه (طرف دوم)
بی که گراهی تولد | و کل آزادیمان هدیه دادی (
OF es
#دريا قتنى نيلكون است | که علی (ع)آن را متود.
کوچکی را از روستاهای جنوب به باد خواهدآورد | که «مع رکه "» خوانده میشود.
صفحه 14:
در شهرهای مرک" که باران" از باریدن بر آنهابیمناک است؟
-١ شهرهاى سرشار أز مرك و نیستی, ۲- تشخیص, ۳- کنایه از شدت ترستاکی
رخث خرماء ۳-انگور: ۴- باغ انگور
بی درهای امید (اضافه استعاری) و
لاقسار
أز جنس طلا يا به ر
صفحه 15:
درس هجدهم (عظمت نكام).
جوج سان
» ناتاناثيل: در کناب مقدس مسیحیان به معنای «خداداد» و «بزدانيخش» يه كار رفته است (اين وازه
احتمالاً يك «مخاطب فرضی» است)
نگاهمان را بهخود معطوف کند: توجه ما را به خود جلب کند.
ای کاش عظمت در نام تو باشد نه در چیزی که به آن میتگری: ای کاش هر پدیدی را با دید عمبق.
بررسى كتى (مثلاً مورجه أز نظر ظاهری عظمت ندارد ما .)
را به دوش گرفتن: کنایه از مشكلات انسان را حل كردن. «بار» استعاره است.
© ناتانائبل. مىتوانى خدا را به تمامى در تملك خويش داشته باشی:
الى ناتتائيل. مىتوانى خدا را كاملا از آن خود کنی (با بر عکس خود را كاملا به خدا وابسته ک
که به درب مىريزد)» اشاره به مسأله «وحدت وجود» از ديدكاه عرفاتى
© تمايزى ميان خدا و خوشبختى قائل مشوء گمان نکن که خدارتد و خوشبخنی, دو چیز جدا أز هم هستتد
چشمه همه دردسرهای توه كوناكوني جيزهابى الست كه داراى: اصل كرفتارىهاى تو. ابستگیهای
كوناكون تو به ماديات الست
#براى من #خواندن» اينكه شن ساحلها نرم است. بس نيست؛ مىخواهم كه ياهاى برهنهام أن را حس كنده
انشم را از رم+ مایم که مستقیماًآن را تجربه کنم.
#به چشم من: هر شناختی که مبتنی بر احساس تباشد بیهوده است+
از نظر من, شتاختی ارزشمند است که مبتنی بر احساس باشد انسان آن را حس کند)
صفحه 16:
ناه تو باشد» اداور کدام شعر معروف سهراب
قرابت معنایی داردبا:چشمها را باید شست, جور دیگربید دید
#چند غلنگ! خشک که گوبی به دست باد"رندهمیشدند. شتابان میگذشتند.
1- نوش cle lar JF جارو. ۲- تشخیص (استعارة عکنیه)
.' در مقابل اين مخلوق” كوجك قد عل مى:
-١ تشخيص. ؟- بواننها. *- أفريده. ؟- كنايه از مقابله كردن و ايستادكى كر
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس دهم (دریادالنِ صف شکن)
* تو گویی تقدیر تاریخی زمین در حاشیه اروندرود جاری میگردد :اینگونه به نظر میرسد ،سرنوشت،
رودی در جنوب غربی ایران (بین ایران و عراق)
* تاریخ ،مشیّت باری تعالی است :تاریخ ،اراده و خواست پروردگار بلندمرتبه است.
* به قلب دشمن ،بتازند :به مرکز سپاهِ دشمن ،حمله کنند.
* گذشته خویش را با وسواسِ یک قاضی میکاوند :گذشته خود را مانند یک قاضی ،با دقت بررسی میکنند.
*حقالناس :حق مردم؛ چیزی که انسانها در قبال یکدیگر وظیفه دارند انجام دهند و پروردگار از آن
چشمپوشی نمیکند.
* سربازی است در خدمت ولیِِّ اَمر :جانشینِ پیامبر (والیتِ فقیه و رهبر جامعه اسالمی)
* تو گویی اشیا ،گنجینههایی از رازهای شگفتِ خلقت هستند
مشبَّه
مشبّهٌ به
* بَدر = جنگ مسلمانان با مشرکان در سال دوم هجرت
حُنَین = جنگ مسلمانان با کافران پس از فتحِ مکه
عاشورا = روز دهم (محرم سال )16شهادت امام حسین (ع)
1
* سوله :ساختمانهای فلزی با محوطه بسیار بزرگ که بیشتر به عنوان انبار ،کارگاه و یا سالن ورزشی استفاده
میشود.
* سَردمدار :در قدیم به مرشدانِ ورزش باستانی اطالق میشد .اما امروزه بیشتر به معنای سردسته و پیشرو
به کار میرود.
*خُور (خَور) :زمین پست ،شاخهای از دریا
*دعای فَرَج :دعای فَرج امام زمان در اصل ،دعایی است که اینگونه آغاز میشود« :الهی ،عَظم البال »....
دعایی که امروزه به عنوان دعای فَرَج رایج شده در اصل دعای عام است نه دعای خاص (اللِّهمَ کُن لِوَلِّیک )...
*جزرومدِِّ آب :پایین و باال آمدن آب
*در زیر آن آتشِ شدید بولدوزرچیِ جهاد ،خاکریز میزند .بر کوهی از آتش نشسته است و کوهی از خاک
را جابهجا میکند.
استعاره از بولدوزر
استعاره از بمباران
*حسرت نبرم به خوابِ آن مرداب (آرایه تشخیص)
استعاره از مقدار زیاد
کارام ،درونِ دشتِ شب (تشبیه) خفته است
*مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند .اجابت کرد .مقریان ،قرآن برخواندند.
تقاضا
پذیرفت قرائتکنندگان (کسانی که قرآن را تالوت میکنند)
2
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس یازدهم (خاک آزادگان)
2
* به خون گر کشی خاک 1من ،دشمن من
بجوشد گل اندر گل 3از گلشنِ 4من
-6مجازاً کشور -2 ،منادا (ای دشمن من) -3 ،گلهای فراوان (استعاره از جوانانِ شهادتطلب) -4 ،استعاره
از میهن
3
* تنم گر بسوزی 1 ،به تیرم 2بدوزی
جدا سازی ای خصم ،سر از تنِ من
،-6حذف به قرینه لفظی (اگر) -2 ،ضمیر در نقش مفعولی -3 ،کنایه از شکستن
تو 3عشق میانِ من و میهنِ من4؟
*کجا میتوانی ،1ز قلبم رُبایی
2
-6به هیچ وجه نمیتوانی (استفهام انکاری) -2 ،برُبایی و بدزدی -3 ،نهاد -4 ،گروه مفعولی
** بیت دوم و سوم «موقوفالمعانی» هستند؛ یعنی معنی آنها با یکدیگر کامل میشود.
5
تجلِّیِ 4هستی است ،جان کندنِ من
* من ایرانی1ام ،آرمان2م شهادت
3
-6مُسند -2 ،هدف -3 ،فعلِ« :است» به قرینه حذف شده -4 ،روشنی -5 ،کنایه از شهادت
که بعد از من افروزد 3از مَدفنِ 4من
* مپندار کاین 1شعله 2افسرده گردد
-6که این -2 ،استعاره از عشق و ایمان -3 ،افروخته میشود -4 ،آرامگاه
بتازد به نیرنگ تو توسن 2من
* نه تسلیم و سازش ،نه تکریم 1و خواهش
-6بزرگداشت -2 ،اسب سرکش (استعاره از اراده و همت)
2
*کنون ،رودِ خلق 1است دریای جوشان
همه ،خوشه خشم 3شد خرمنِ 4من
-6اضافه تشبیهی -2 ،تشبیه -3 ،اضافه تشبیهی -4 ،استعاره از وجود
** در هر دو مصراع ،تشبیهات تو در تو (تشبیه در تشبیه) وجود دارد.
3
گلِ صبر (اضافه تشبیهی) میپروَرَد ،دامنِ من (شیوه بالغی است)
*من آزاده از خاکِ آزادگانم
شکل اصلی :دامن من ،گل صبر ،میپرورد
*جز از جام توحید هرگز ننوشم زنی گر به تیغِ ستم ،گردنِ من
تشبیه
بزنی
تشبیه
*تقریظ :نوشتن یادداشتی ستایشآمیز درباره یک کتاب
*بِناتُ الخمینی :دختران خمینی
*تابوتِ مرا جایِ بلندی بگذارید
تا باد بَرَد سوی وطن ،بوی تنم را (شیوه بالغی)
4
4 6
2
3
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس دوازدهم (رستم و اشکبوس)
* برفتند از آن جای ،شیرانِ نر (استعاره از پهلوانان) عقابِ دالور برآورده پَر (شیوه بالغی)
3
2
1
1
3
2
* نماند ایچ با روی خورشید ،رنگ :خورشید ،رنگ بر چهرهاش نمانده بود (کنایه از ترسیدن)
*همی برخروشید بر سانِ کوس :مانندِ طبلِ جنگی ،فریاد میزد.
*همی گردِ رزم ،اندر آمد به ابر :گردوغبار میدان جنگ ،تا ابر باال میرفت و به آسمان میرسید.
* زمین آهنین شد ،سپهر آبنوس :زمین مانند آهن (سفت و محکم) شد و آسمان مانند آبنوس (درختی
تیرهرنگ).
* مرا مادرم نام ،مرگ تو کرد :مادرم ،نام مرا مرگ تو (اشکبوس) گذاشته است( .کنایه از کُشنده حریف)
* به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ
سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟ رستم ،غیرمستقیم خودش
را مانند شیر و نهنگ و پلنگ معرفی میکند که سواره نمیجنگند.
* پیاده ،بِه از چون تو پانصد سوار :یک پیاده از پانصد سوارکاری که مانند تو باشند ،بهتر است.
* نبینم همی جز فسوس و مِزیح (این واژه «مُمال» است یعنی «الف» در «مزاح» ،به «ی» ،میل و تمایل
نشان داده است)
* به رستم بر ،آنگه ببارید تیر :در قدیم برای یک متمم از دو حرف اضافه استفاده میشده است.
5
3
*یکی تیرِ الماس پیکان 1چو آب نهاده بر او 2چارپَرِِّ عقاب
-1تیری که نوک آن مانند الماس تیز و بُرنده باشد = -2 ،آن (تشخیص ندارد) -3 ،برای اینکه تیر در مسیر
مستقیم حرکت کند ،چهار پر عقاب به آن میبستهاند.
2
* به شَست 1اندر آورده تیر خدنگ
-6وسیلهای فلزی که روی انگشت شست قرار میگرفته -2 ،درختی با چوب محکم و مقاوم
*با دَدان آن بِه که کمگیری ستیز :بهتر است با حیوانات وحشی (فرومایگان) کمتر درگیر شوی (نباید با آنها
بجنگی)
* هر که با پوالد بازو 1پنجه کرد
2
ساعدِ 3مسکینِ 4خود را رنجه کرد
5
-1قدرتمند -2 ،جنگید -3 ،از مُچ دست تا آرنج (مجازاً تمام بدن) -4 ،بدبخت -5 ،به زحمت انداخت
3
* باش تا دستش ببندد 1روزگار پس به کام دوستان ،2مغزش برآر
-1او را ناتوان سازد (کنایه) -2 ،مطابقِ میلِ دوستان -3 ،کنایه از نابود کردن
6
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس سیزدهم (گُردآفرید)
که ساالر آن انجمن گشت کم
* چو آگاه شد دخترِ گُژدَهَم
=گُردآفرید
*زنی بود بر سان گُردی سوار
= هُجیر؛ فرمانده سپیددژ
همیشه به جنگ اندرون ،نامدار
مانند پهلوان
* که شد الله رنگش به کردارِ قیر = که چهره اللهگونِ او مانند قیر شد (سیاهرنگ شد)
* کمر بر میان ،باد پایی به زیر( :در حالی که) کمربند بر کمر بسته بود و بر اسبی چابک ،سوار بود.
* چو رعدِ خروشان ،یکی وَیله کرد :مانند رعدِ خروشنده ،فریادی کشید.
* چو سهراب شیراوژن (شیرافکن) او با بدید
بخندید و لب را به دندان گَزید = تعجب کرد .کنایه
است.
* کمان را به زه کرد و بگشاد بر نَبُد مرغ را پیشِ تیرش ،گذر
چله کمان را بست (کنایه از آماده کردن کمان برای تیراندازی) و بدنش را در حالتی مناسب قرار داد( .حتی)
پرنده نمیتوانست از تیر او بگریزد.
* عِنان و سنان را پُر از تاب کرد :افسار را به حرکت و چرخش درآورد و سرنیزه را به این سو و آن سو حرکت
میداد (برای تضعیف روحیه دشمن).
2
* برآشفت 1سهراب و شد چون پلنگ
چو بدخواه 3او چارهگر 4بُد 5به جنگ
-1عصبانی شد -2 ،طرف دوم تشبیه -3 ،دشمن -4 ،مسلط -5 ،بود
7
بپیچید از او روی و برگاشت زود
* به آورد با او بسنده نبود
برگشت
جنگ
3
4
* سپهبد 1عنان اژدها 2را سپرد
به خشم از جهان ،روشنایی ببرد
-1سردار لشکر (سهراب) -2 ،استعاره از اسب -3 ،کنایه از رها کردن افسار برای تاخت و تاز -4 ،آنقدر
خشمگین بود که جهان را تیره و تار کرد (به علت تاخت و تاز) و گرد و خاک به راه انداختن
* بدانست کاویخت 1گُردآفرید
مر 2آن را جز از چاره ،3درمان ندید
-6گرفتار شد -2 ،نشانه مفعولی – برای تأکید -3 ،نیرنگ
*بدینسان به ابر اندر آورد ،گَرد :این گونه گرد و خاک (میدان جنگ) را تا آسمان رساند (کنایه از شدت
نبرد)
* عنان را بپیچید گردآفرید :مسیرش را تغییر داد.
* سمند سرافراز بر دژ کشید :اسبِ سربلند را به سمت قلعه هدایت کرد.
* نباشی بس ایمن به بازوی خویش
خورَد گاوِ نادان ز پهلوی خویش
** نباید به زور بازوی خودت مطمئن باشی .گاوِ نادان به علِّت چاقی و فربهی ،کشته می شود (تو این گونه
نباش)
* از این خِطِّه نغزِ پِدرامِ پاک :سرزمینِ نیک و آراسته
8
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس چهاردهم
* بود بقِّالی و وی را طوطیای :بقِّالی وجود داشت که دارای یک طوطی بود (نوع «را» فعالیت است و داللت
دارد بر دارندگی)
* نکته گفتی با همه سوداگران :با همه مشتریان سخن میگفت (سوداگر در اصل به معنی تاجر است اما در
اینجا به معنی مشتری)
*ریش بر میکند و میگفت ای دریغ
کافتاب نعمتم شد زیر میخ
(=ابر)
* ابرازِ حسرت میکرد و میگفت افسوس که خورشیدِ نعمتِ (تشبیهی) من ،پشت ابر پنهان شد.
استعاره از طوطی
*مینمود آن مرغ را هرگون «شِگُفت» تا که باشد کاندر آید او به «گُفت» (جناس ناهمسان یا ناقص)
پرنده
برای طوطی کارهای شگفتانگیز میکرد (ادا و شکلک در میآورد) به این امید که او سخن بگوید.
* جولقیای سربرهنه میگذشت
با سر بی مو چو پشتِ طاس و طشت
درویشی سربرهنه (بدون عمامه و کاله) عبور میکرد که سرش مانند پشتِ کاسه و طشت ،صاف و بیمو بود.
*طوطی اندر گفت آمد در زمان ،طوطی بیدرنگ به سخن گفتن پرداخت.
*از قیاسش خنده آمد خلق را
کاو چو خود پنداشت صاحب دلق را (دلق :لباس درویشی)
9
از مقایسهای که طوطی انجام داد ،مردم به خنده افتادند زیرا طوطی ،آن درویش را مشابهِ خود ،در نظر گرفته
بود.
*کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نبشتن «شیر» و «شیر» (جناس همسان یا تام)
کار انسانهای پاک را نباید با کار خودت مقایسه کنی ،اگرچه امالی شیر درنده و شیر خوردنی مانند هم است.
*کم کسی ز اَبدال حق آگاه شد :کرکسی میداند که مردانِ حق چه کسانی هستند.
* هر دو گون زنبور خوردند از محل :دو نوع زنبور (یکی معمولی و دیگری زنبور عسل) از یکجا غذا میخورند.
* لیک شد ز آن نیش و زین دیگر عسل :اما یکی از آنها غذا را به نیش تبدیل میکند ولی دیگری به عسل.
*صد هزاران این چُنین اَشباه بین :موارد فراوان زیادی وجود دارند که شبیه به هم هستند (ولی یکی نیستند)
*چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نشاید داد دست
چون شیطانهای بسیاری هستند که شکلِ انسان دارند ،بنابراین با هر کسی نباید دستِ دوستی بدهیم (باید
ظاهربین باشیم).
*«کلُّ اناءٍ یَتَرَشَّح بِما فیه» :از کوزه همان برون تراود که در اوست (ضربالمثل و کنایه)
11
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس شانزدهم
* شرِّ به سبب خُبثِ طینت ،آن را نپذیرفت :بدذاتی ،پلیدی باطن
* حالی 1آن لعلِ آبدار 2گشاد
پیشِ آن ریگِ آبدار 3نهاد
-1بیدرنگ -2 ،سنگ گرانبهای درخشان -3 ،سنگِ دارای آب (استعاره از شر که آب به همراه داشت) ،آبدار
در این مصراع و آبدار در مصراع اول :جناس تام
* آتشم را بکش به لَختی آب :آتشِ تشنگیام را با مقداری آب ،خاموش کن (آتش :استعاره)
* پیشِ آن «خاکِ تشنه» رفت چو باد :خاک تشنه استعاره از خیر مانند باد :تشبیه
* در چراغ دو چشمِ 1او زد تیغ
نامدش 2کشتنِ 3چراغ ،4دریغ
-1چشم به چراغ تشبیه شده -2 ،جهش ضمیر -3 ،خاموش کردن؛ کاربرد عادی بوده! تشخیص محسوب
نمیشود -4 .استعاره از چشم
* بر اثرِ ناله رفت :به دنبالِ ،در پیِ
*موجبِ شفای صَرعیان :باعثِ درمان بیماریِ صَرع (=غَش)
*از خوانِ تو بسی خوردم :از سفره تو ،بسیار خوردم (=از لطف و اکرام تو بهرهمند شوم)
* وانچه دارم ز گوسفند و شتر
2
دَهَمَت 6تا ز مایه گردی پُر
-1به تو (متمم) -2 ،تا پُرمایه و سرمایهدار شوی
11
*عاقبت خیر باد ،چون نامت :همانگونه که نامت خیر است امیدوارم عاقبتِ این کار (درمان) همراه با خیر
باشد.
*در تنش جُست و یافت آن دو گُهَر
تعبیه کرده در میانِ کمر
(چوپان) بدنِ او را بررسی و تفتیش کرد و آن دو گوهر را یافت که در میانِ کمربند ،جاسازی کرده بود.
*آمد آورد پیشِ خیر ،فراز
گفت گوهر به گوهر آمد باز
* چوپان ،گوهر(ها) را نزد خیر آورد گوهر (سنگ قیمتی) به کسی که گوهر (استعاره از خیر) است ،بازگشت.
*مردی بر درازگوش 1نشسته بود و بُزی را رشته 2در گردن کرده و جَالجِل 3در گردن او محکم بسته
-1اُالغ -2 ،طناب -3 ،زنگولههای کوچک
*طُرفه مردماناند :مردم عجیبی هستند.
* طرِّار ،جامه و دستار برگرفت :دزد ،لباس و سربند (عمّامه) را برداشت (سرقت کرد).
12
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس هفدهم (سپیده دم)
*تو 1را جنوب نامیدم /ای که رِدای 2حسین (ع) را بر دوش /و خورشید کربال را در بَرداری
-6منطقه جنوب لبنان -2 ،باالپوش
*ای سرخ گل که فداکاری پیشه کردی / 1ای انقالبِ زمین که با انقالبِ آسمانِ برین / 2پیوند خوردهای
-6انتخاب کردهای -2 ،بلندترین آسمان
*ای سرزمینی کز خاکت /خوشههای گندم میروید /و پیامبران بر میخیزند (کنایه است از مقدّس بودن)
3
* ای کشتیهای صیادی 1که مقاومت پیشه کردهاید /ای ماهی 2دریا که مقاومت پیشه کردهای
-1تشخیص -2 ،تشخیص -3 ،تکرار
*ای چون سبزه برآمده از دفتر روزگاران (روزگاران به «دفتر» تشبیه شده و جنوب لبنان به سبزه)
*ای مسافر دیرین بر روی خار 1و درد /ای چون ستاره ،2فروزان /ای چون شمشیر ،درخشان
-1استعاره از سختی -2 ،مشبهٌبه (طرف دوم)
*تویی که گواهیِ تولِّد /و گل آزادیمان هدیه دادی (آزادی به «گل» مانند شده)
*دریا مَتنی نیلگون است /که علی (ع) آن را مینویسد.
*تاریخ ،1روزی روستای کوچکی را /از روستاهای جنوب به یاد خواهد آورد /که «معرکه »2خوانده میشود.
-1تشخیص -2 ،یکی از روستاهای جنوب لبنان
13
*در شهرهای مرگ ،1که باران 2از باریدن بر آنها بیمناک است.3
-1شهرهای سرشار از مرگ و نیستی -2 ،تشخیص -3 ،کنایه از شدت ترسناکی
*جز تو 1کسی نمانده است /که در زندگی ما نخل 2و عِنَب 3و تاکستان 4بکارد
-1لبنان -2 ،درخت خرما -3 ،انگور -4 ،باغ انگور
*پس درهای امید (اضافه استعاری) و روشنایی را به روی ما بگشای
* ای سَروَر بارانها و فصلها (نمادِ پاکی و تازگی ،نمادِ مراحلِ زندگی)
صاحب
* اسمی که لُگامی زَرّین داشت (افساری از جنس طال یا به رنگِ طال)
14
به نام خدا
جواد صمدیپور (دی )5931
درس هجدهم (عظمتِ نگاه)
* ناتانائیل :در کتاب مقدس مسیحیان به معنای «خداداد» و «یزدانبخش» به کار رفته است (این واژه
احتماالً یک «مخاطب فرضی» است).
* نگاهمان را به خود معطوف کند :توجه ما را به خود جلب کند.
* ای کاش عظمت در نگاهِ تو باشد نه در چیزی که به آن مینگری :ای کاش هر پدیدهای را با دید عمیق،
بررسی کنی (مثالً مورچه از نظر ظاهری عظمت ندارد اما )...
*بارِ بشر را به دوش گرفتن :کنایه از مشکالتِ انسان را حل کردن« .بار» استعاره است.
* ناتانائیل ،میتوانی خدا را به تمامی در تملِّک خویش داشته باشی:
ای ناتانائیل ،میتوانی خدا را کامالً از آنِ خود کنی (یا بر عکس خود را کامالً به خدا وابسته کنی ،مانند قطرهای
که به دریا میریزد) ،اشاره به مسأله «وحدتِ وجود» از دیدگاه عرفانی
* تمایزی میانِ خدا و خوشبختی قائل مشو ،گمان نکن که خداوند و خوشبختی ،دو چیز جدا از هم هستند.
*سرچشمه همه دردسرهای تو ،گوناگونیِ چیزهایی است که دارای :اصلِ گرفتاریهای تو ،وابستگیهای
گوناگون تو به مادیات است.
*برای من «خواندن» اینکه شنِ ساحلها نرم است ،بس نیست؛ میخواهم که پاهای برهنهام آن را حس کند:
من معلومات و دانشم را از طریقِ «خواندن» به دست نمیآورم؛ مایلم که مستقیماً آن را تجربه کنم.
*به چشم من ،هر شناختی که مبتنی بر احساس نباشد ،بیهوده است:
از نظر من ،شناختی ارزشمند است که مبتنی بر احساس باشد (انسان آن را حس کند)
15
*جمله «ای کاش عظمت در نگاهِ تو باشد» یادآور کدام شعر معروفِ سهراب سپهری است؟
قرابتِ معنایی دارد با :چشمها را باید شست .جور دیگر باید دید.
*چند خَلَنگِ 6خشک که گویی به دستِ باد 2رانده میشدند ،شتابان میگذشتند.
-1نوعی خار بیابانی ،عَلَف جارو -2 ،تشخیص (استعاره مکنیه)
*شبِ 6بیکران 2در مقابلِ این مخلوق 3کوچک قد عَلَم میکرد.4
-1تشخیص -2 ،بیانتها -3 ،آفریده -4 ،کنایه از مقابله کردن و ایستادگی کردن در برابر چیزی
16