پاورپوینت
آموزشادبیات و زبان

آرایه های ادبی درس سوم فارسی یازدهم معنی فارسی یازدهم درس سوم آغازگری تنها

آرایه های ادبی درس سوم فارسی یازدهم معنی فارسی یازدهم درس سوم آغازگری تنها کاردانش و فنی حرفه ای صفحه 36تا44 تعداد اسلاید: 32 با به کارگریی تم، افکت ها، تصاویر و اشکال متحرک بسیار زیبانوع فایل PowerPoint pptx قابل ویرایش و آماده پرینت می باشد

محمد فایق مجیدی دهگلان

صفحه 1:
آرایه های ادبی درس سوم فارسی یازدهم ‏ معنی فارسی بازدهم ‎٠‏ درس سوم آغازگری تنها کاردانش و فنی حرفه ای صفحه ۳۴۱۲۶ تعداد اسلاید: ۳۲

صفحه 2:
معنی فارسی یازدهم / درس سوم آغازگری قنها نوجوانی میان‌بالا با بروبازویی خوشتراش و رعناه سوار بر اسبی سینه فراخ» پیشاپیش سپاه خوده دروازه هاى غربى تهران را با هيجان و شور بسيار به مقصد تبريز» يشت سر مى كذاشت. فتحعليشاه» به سفارش آغامحمّدخان و با دريافتهاى شخصى خويش» فرزند دوم خود» عباس میرزا را با اعطای نشان ولايت عهدى» راهى دارالسَلطنه تبریز کرده بود. تبریز؛ این شهر کمن مر کز فرماندهی خط مقدّم دفاع در برابر دست‌درازی های همسایه شمالی ایران» یعنی روسیه بود. ©

صفحه 3:
کلمات: بر: سینه رعنا: خوش قد و قامت فراخ: يمن اعطا: واگذاری» ‎pe‏ عطا کردن ولایتعهدی: قائم مقامی» خلافت دارالشلطنه: پایتخت؛ در دوره صفوی و قاجار» عنوان بعضی از شهرها که شاهزاده یا ولیعهد در آن اقامت داشت شاه و آغا و خان و میرزا: شاخص. 0

صفحه 4:
‎Sa‏ قلمرو ادبی: بر و بازو: مجاز از اندام ‏بر و بازو داشتن: کنایه از قدرت داشتن خوش تراش: کنایه از خوش اندام رعنا: مجاز از خوش قد و قامت ‏سینه فراخ: کنایه از نیرومند و قوی ‏پشت سر می گذاشت: کنایه از ترک می کرد ‎ .‏ ‏راهی کردن: کنایه از فرستادن دست درازی: کنایه از تجاوز. ‎

صفحه 5:
با کشته شدن آغا محمدخان» فتحعلیشاه بر تخت نشست. شاهزاده نوجوان» میرزا عیسی قائم مقام (قائم مقام اوّل پدر ابوالقاسم) را نه تنها وزیر خردمنده بلکه مرشد و پدر معنوی خود میدانست و بی‌آذن و خواست او دست به : کاری فمیزد. 3 شوق وزیر اندیشمند و نیکخواه نیز به او کمتر از شوق ولیعهد به وزیر نبود؛ او در چشمهای درشتء سياه و كيراى عباس ميرزاء 9 بك حهان؛ مقدق و كنس هىديد و در اعتداد نكاة . ش» ماو روشن تدبیر ملک و رعیت‌پروری را می خ

صفحه 6:

صفحه 7:
کشور نشسته است. رگان طوایف و فرماندهان سپاه برای کسب تاج شاهی ۰ ولایات به جان هم افتاده؛ کشور را میدان تاخت و تاز و تباهی کرده اند اما در این فاصله» اروباً قدم های بزرگی برای برداشته است. آنها كاركاه هاى متعذّد صنعتی ساختند. کارخانه های توب و تفنگ راه " انداختند. دانشگاه های بزرگ برپا کردند.

صفحه 8:
از همه مهمتر» نیروی دریایی عظیمی ترتیب دادند و کشتی ها و جهانگر دهایشان را به دورترین نقاط جهان فرستادند. ملّت ها و قبایل مختلف که بوی پیشرفت اروپا به مشامشان نرسیده بوده با قير و کمان و شمشیر نتوانستند از عهده مقابله با لشکر مجهز به توپ و تفنى آنها بر آیند. به این ترتیب» دبارشان به تصرف قدرتهای اروبایی در آمد. اروپا قدم های بزرگی در راه علم و صنعت برداشته. اما ای کاش, با به پای این پیشرفت هاء اخلاق علم و فن هم رشد می کرد؛ وگرنه تیر و کمان با همه زیان هایش» دست کم برای تاریخ انسان» کم‌ضررتر از توپ و تفنگ است.

صفحه 9:
کلمات: طوایف: جمع طايفه» اقوام ‎amt‏ ‏ولایات: جمع ولایت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره می شود؛ : معادل شهرستان امروزی تباهی: نابودی مشام: بینی» حس بویایی دیار: سرزمین» کشور تصرّف: به دست آوردن» مالک شدن.

صفحه 10:
اختلافات و جنگهای داخلی مانند کارد: تشبیه ‎ease‏ امافه اتتعاری بربا کردن: ‎abs‏ از ایجاد كردن بوی پیشرفت: حس آمیزی و اضافه استعاری بو و مشلم ‎eee‏ توپ و تفنگ: مراعات نظیر از عهده کاری برآمدن اقا ای انمام کاری را داش

صفحه 11:
نوروز ۱۱۱۳ ه.ش بود و ‎s‏ اس میرزا بعد از چند سال حضور در تبریز» خود را براق شر کت در مراسم سالم نوروزی شاه» به تمران رسانده بود. 2 . رقابت شاهزادگان در تقدیم هدایا و تالششان برای با ز کردن جای بیشتر در دل پدن جلوه هایی از این بساط نوروزی بود. با این همهء مراسم آن سال با رسيدن خبر : ک روس ها در شمال آذربايجان و كرجستانء تنه لعابى اذ شت. دربار از درون در تب و تاب و التهاب ب

صفحه 12:
تدارک سپاه برای روس ها بودند. تری و چیرگی کشور رقیب بود. بر آذربایحان دوخته بود.

صفحه 13:
کلمات: لعاب: آب دهان؛ روکش مخصوصی که روی سفال و کاشی می‌کشند التهاب: شعله‌ور شدن و بر افروختن؛ مجازاً ناآرامی» بیقراری؛ اضطراب َخنک: موجود خیالی يا سیاهی‌ای که بر روی شخص خوابیده می‌افتد؛ کابوس چنبره زدن جنبر زدن» حلقه زدن؛ به صورت خمیده و حلقه وار جمع شدن تحت‌الحمایکی: تحت‌الحمایه بودن؛ تحت‌الحمایه ویژکی کشورء سرزمین با فردی است که معمولا به موجب پیمانی با یک کشور نیرومند؛ تحت حمایت او در می‌آید و در عوض؛ امتیازات و اختیاراتی به او می‌دهد. تحت‌الحمایگی در مورد یک کشور يا سرزمین» یکی از کال ستعمار و مرحلهای قبل از تبدیلکاملبه ستعمره است توازن: ‎Sold‏ برابری جشم طمع: اضافه اقترانی

صفحه 14:
۰ قلمر و ادیی: باز کردن جای بیشتر در دل پدر: کنایه از محبوب‌تر شدن تشریفات مانند لعاب: تشبیه بختک‌وار: تشبیه درون‌واژه‌ای فکر مانند بختک: تیه روسیه: مجاز از سربازان و سپاهیان روسی دست اندازی: کنایه از غارت و تجاوز به جان و مال کسی سایه وحشت بر وجود کسی انداختن: کنایه از شدت ترس چنبره زدن فکر: تشخیص و استعاره سایه وحشت: اضافه استعاری.

صفحه 15:
صبح حرکت فرا رسید. آفتاب داشت تيغ مى كشيد. کرد و غبار سپاهیان» آسمان تبریز را فراگرفته‌بود. صداها و نعره‌های در هم شترهای حامل زنبورک؛ قاطرهای بارکش و اسبهاء با آهنگ شیپورها و طبلهای جنگی درم یآمیخت. سربازانی که اسب و تفنگ نداشتنده پشت سواران و تفنگداران» مشتاقانه و مصمّم قدم بر می‌داشتند. شور جنگ و دفاع در دلها تنوره می‌کشيد. چهره هایی که از خبر حمله روس در هم رفته بود» با تماشای شکوه سپاه شکفته می شد. . عباس میرزا پیشاپیش ‎cole‏ سوار بر اسبی کوه پیکر و جابكى: همچون معبدی که بر فراز تبهای جلوه گری کند» دل از ناظران می‌برد.

صفحه 16:
کلمات: حامل: حمل کننده ‎5s‏ نوع يوب جنگی کوک دو جرخ كه در زمان صفويه و قاجاريه روی شتر می بستند مصمم: با اراده تنوره: دودکش» آتشدان تنوره کشیدن: در حال چرخیدن به هوا رفنن چابک: چالاک» ماهر معبد: پر ستشگاه» محل عبادت فراز: ارتفاع» اوج بلندی ناظران: بینندگان.

صفحه 17:
قلمرو ادبی: آفتاب داشت تبغ مى كشيد: د و استعاره و نایهار وه ۳ جهره هاى در هم رفته: كنايه از ناراحت و نكران كرد و غبار سباهيان؛ آسمان تبريز را فراكرفته بود: اغراق و كنايه از شكوهمندى و حركت هیا و چهره های شکفته:تضاد تشب 4 درون واژه ای و کنایه از قوی هیکل كو دل ربودن: كنايه از عاشق و علاقه مند كردن.

صفحه 18:
‎eee‏ ی ما دج ‏و برادرانش» شوری در جانها می‌نهاد. به حصار با پایداری تفنگداران 4 بر دوش وامانده ماندن و رفتن شده بود تا ‏یکی از شبها با خیانت گروهی از شهرء راه برجی بهروی محاصره شد و به دنبال آن» سپاه روس مثل مور و ملخ در پهنه شهر پراکنده ‎

صفحه 19:
کلمات: سییده: بامدادان» سحر گاه گنجه: نام شهری مشهور بین تبریز و گرجستان نهيب: فرياد بلند» به ویژه برای ترساندن با اخطار کردن وامانده: ناتوان.

صفحه 20:
نیب گلوله - صفیر گلوله فوران خشم - فوّران آز تشخیص شکفتن صبح: اضافه استعاری شهر خود زا برای استقبال از بهار آماده می کرد: تشخیص و استعاره با ی

صفحه 21:
‎ee eee‏ و ‏اجساد و زخمی های روس ها و مردم گنجه, مثل برگ های خزان زده» زمین را پوشانده ‏بود. صفهای مقاومت مردمی یکی پس از دیگری می شکست. جوادخان و یارانش بی‌باکانه ‏شمشیر می‌کشیدند. شهر عرصه روز محشر را به خاطر می‌آورد. گنجه با واپسین رمق . هايشءزير سقفى از دود و غبار نفس مى كشيد. ‏دیری نگذشت پرچم روس ها در خاک آغشته به خون بى كناهان به اهتزاز درآمد. بادهاى اواخر زمستان» ناله هاى واماندكان را با بوى خون جوادخان و هزاران شجاع كنجه تا فراز قله هاى قفقاز مى برد. نكاه فزون خواهانه و دهشتبار روسها به فراتر از اينها دوخته شده ‎

صفحه 22:
نايه از آماده فداكارى شدن سينه مانند سبر - کلوله های آتشین - اجساد و زخمیها مانند بر گهای خزانزده: شمشیر کشیدن: کنایه از جنگیدن شهر مانند عرصه محشر - دود و غبار مانند سقف: تشبیه گنجه نفس می کشید: تشخیص و استعاره بوی خون جوادخان و هزاران شجاع گنجه: کنایه از ‎oye‏ ‏باد ناله ها را می برد: تشخیص و استعاره.

صفحه 23:
نیروهای آماده در تبریز جمع شده بودند. سربازان و فرماندهان را پیش از آنکه حکم و سفارش حاکمان و خانها در این مکان گرد آورده باشد» عشق به ميهن و دفاع از حريم زندگی و هستي هموظنانشان به اینجا کشانده بود. مشاهده صحنه های ناب و توفندگی فرزندان میهن؛ برای رویارویی با دشمن؛ عبّاس جوان را به وجد می‌آورد و دلش را رای تحفّق آرمانهای ملی اش استوار و امیدوار میکرد. کلمات: توفندگی: خروشندگی» غوندگی وجد: سرور» شادمانی و خوشی, قلمرو ادبی: ۲ حریم زندگی - حریم هستی: اضافه استعاری,

صفحه 24:
فرمانده سباه ايران» نيروهايش را در فاصلهاى كوتاهتر از موعد بيشبينى شدهء به كرافه های رود ارس رساند. قفقاز زخم‌خورده و ستم‌دیده» نگاه منتظر و یاری جویش را به جنوب جایی که سپاه عباس میرزا حرکت خود را آغاز کرده بود؛ دوخته بود. موجهای سنکین و افسار کسیخته ارس سدوار در برابر سپاه ایستاده بود و چشم ناظران را خیره میکرد.

صفحه 25:
کلمات: جان‌فشانی: جان خود را فدا کردن موعد: هنگام» زمان کرانه: ساحل hw eee ‏سدوار:‎ سرسيردكى: كنايه از اطاعت ‎as‏ و فرمانبرداری خودفروختكى: كنايه از خائن بودن نكاه دوختن: كنايه از منتظر و اميدوار بودن افسا ركسيخته: كنايه از رها و شتابان.

صفحه 26:
در ايران آن روزه دو دربار بود! دربار بزم و دربار رزم؛ بزم پدر» رزم ب در ذهن عبّاس ميرزاء تنهاء معماى افت و خیزهای جنگ و شکست ها و پیروزی ها نبود که حضور سنكينى داشتء تجربه شكست ها و مشاهده جهانى وراى جهان كشور خويش» در فراز و نشيب اين نبردهاء كسست بزركى در انديشه يوياى او به جا كذاشته بود. نايب السَلطنه رو كرد به حاضران و كفت: «افسران و فرماندهان شجاع» همسنكران و ياران عزيزء غرض از كردهمايى امروزء بيان نكته هابى است كه اهمّيتشان كمتر از مسائل دفاع و جنگ نیست.

صفحه 27:
کلمات: : بار گاه» کاخ شاهی نايب السَلطنه: ا لمر 00 ل 0 بزم و وزم: جناس ناقص اختلافى و تضاد پدر و پسر: جناس ناقص اختالافی و تناسب دربار و بزم و رزم: آرایه تکرار.

صفحه 28:
بر همكان مسلّم است كه شما جنكاوران سرافراز» در ظول سالهاى دفاع» شجاعانه و مخلصانه جنكيديد و هركز بار خفت و خوفی بر دوش نکشیدید. . . دلاوریها و جان‌فشانی‌های سربازان فداکار و شما افسران عزیز» علیرغم محرومیت‌های فراوان تا به آنجا بود که دشمن را هم به. تحسين و اعجاب واداشت. بااين حال؛ ما بسيارى از سرزمينهاى مادرى و هموطنان و ياره هاى تن خود را در اين سال ها از دست داديم و مجبور به قبول شرايطى دشوار در عهدنامه ننكين كلستان شديم.

صفحه 29:
باره های تن: استعاره از فرزندان و عزیزان جان فشانی: کنایه از مقاومت و شهادت.

صفحه 30:
...بیشرفت و تمدّن نمی تواند یکسویه و تک بُعدى باشد. افسر و سرباز ما زمانی از مرزهای وطنمان» خوب پاسداری می کنند که فکرشان از میهن و اداره عالمانه و عادلانه ملک ايمن باشد؛ همانگونه كه ملت و دوا آسودگی» سر به کار خود خواهند داشت که بدانند ارتش آنهاء ابزار و قدرت شایسته 5 پاسداری از مرزها را دارد. مردمی که به خانه های تاریک و بى دريجه عادت كرده اند از ينجره هاى باز و نور كير». كريزان هستند؛ آخر جشمشان را ميزند و خسته شان مى كند. جنک با افکار پوسیده» دشوارتر از جنگ رودرروي جبهه هاست. لازمه حضور و مباززه در دو جبهه؛ عشق است. با اين تفاوت که در جبهه ببرون» شجاعت کارسازتر است و در این یک درایت.»

صفحه 31:
کلمات: یکسویه: بکطر فه مَلک: کشور» سرزمین : ایمن: در امان» محفوظ سالم " درایت: آکاهی, دانش, بینش جبهه بیرون: منظور جنگ با دشمنان خارجی و داخلی . هر دو جبهه: منظور جنگ با اندیشه های پوسیده و جنگ با دشمنان داخلی و خارحی.

صفحه 32:
خا هاى قاريك و بى درچه: مد مت و رسوم كهنه و معدود و تاه از ناآگاهی و غفلت بنجره هاى باز و نوركير: ذماد نوكرابى و بيشرفت و ارتباط با جهان و استعاره از آگاهی و پیشرفت خانه های تاریک و بی دریجه با پنجره های باز و نو رگیر: ‎asics‏ ‏جنگیدن با افکار: تشخیص و استعاره.

آرایه های ادبی درس سوم فارسی یازدهم معنی فارسی یازدهم درس سوم آغازگری تنها کاردانش و فنی حرفه ای صفحه 36تا44 تعداد اسالید32 : معنی فارسی یازدهم /درس سوم آغازگری تنها نوجوانی میان‌باال با بروبازویی خوشتراش و رعنا ،سوار بر اسبی سینه فراخ، پیشاپیش سپاه خود ،دروازه های غربی تهران را با هیجان و شور بسیار به مقصد تبریز ،پشت سر می گذاشت. آغامحمدخان و با دریافتهای شخصی خویش ،فرزند فتحعلیشاه ،به سفارش ّ دارالسلطنه دوم خود ،ع ّباس میرزا را با اعطای نشان والیت عهدی ،راهی ّ تبریز کرده بود .تبریز ،این شهر کهن ،مرکز فرماندهی ّ مقدم دفاع در خط ّ برابر دست‌درازی های همسایه شمالی ایران ،یعنی روسیه بود. 2 کلمات :بر :سینه رعنا :خوش قد و قامت فراخ :پهن اعطا :واگذاری ،بخشش ،عطا کردن والیتعهدی :قائم مقامی ،خالفت دارالسلطنه :پایتخت؛ در دوره صفوی و قاجار ،عنوان بعضی از ّ شهرها که شاهزاده یا ولیعهد در آن اقامت داشت شاه و آغا و خان و میرزا :شاخص. 3 قلمرو ادبی :بر و بازو :مجاز از اندام بر و بازو داشتن :کنایه از قدرت داشتن خوش تراش :کنایه از خوش اندام رعنا :مجاز از خوش قد و قامت سینه فراخ :کنایه از نیرومند و قوی پشت سر می گذاشت :کنایه از ترک می کرد راهی کردن :کنایه از فرستادن دست درازی :کنایه از تجاوز. 4 محمدخان ،فتحعلیشاه بر تخت نشست. با کشته شدن آغا ّ شاهزاده نوجوان ،میرزا عیسی قائم مقام اول ،پدر ابوالقاسم) را نه تنها وزیر خردمند ،بلکه (قائم مقام ّ مرشد و پدر معنوی خود میدانست و بی‌اذن و خواست او دست به کاری نمیزد. شوق وزیر اندیشمند و نیکخواه نیز به او کمتر از شوق ولیعهد به وزیر نبود؛ او در چشمهای درشت ،سیاه و گیرای ع ّباس میرزا، یک جهان ،معنی و کشش می‌دید و در امتداد نگاه متفکِنشور یاهقفا ،شرّ تدبیر ُملک و رعیت‌پروری را می خواند 5 کلمات :فرزانه :دانشمند ،دانا ُمرشد :راهنما ،هدایت کننده اذن :اجازهُ ،رخصت خواست :اراده ،میل گیراّ : جذاب ،فریبنده امتداد :ادامه ،درازا افق :کرانه ،چشم انداز ،دورنما رع ّیت :عامه مردم. قلمرو ادبی: دست به کاری نمی‌زد :کنایه از هیچ کاری نمی کرد تدبیر ُملک مانند افقهای روشن – رع ّیت پروری مانند افقهای روشن :تشبیه. 6 یک قرن بیشتر است که اختالفات و جنگ های داخلی مثل کاردی بر پهلوی این کشور نشسته است. بزرگان طوایف و فرماندهان سپاه برای کسب تاج شاهی و رسیدن به حکومت والیات به جان هم افتاده ،کشور را میدان تاخت و تاز و کشتار و تباهی کرده اند ،ا ّما در این فاصله ،اروپا قدم های بزرگی برای پیشرفت برداشته است. متعدد صنعتی ساختند .کارخانه های توپ و تفنگ راه آنها کارگاه های ّ انداختند .دانشگاه های بزرگ برپا کردند. 7 از همه مهمتر ،نیروی دریایی عظیمی ترتیب دادند و کشتی ها و جهانگردهایشان را به دورترین نقاط جهان فرستادند. م ّلت ها و قبایل مختلف که بوی پیشرفت اروپا به مشامشان نرسیده بود ،با تیر و کمان و شمشیر نتوانستند از عهده مقابله با لشکر مج ّهز به توپ و تفنگ آنها برآیند. تصرف قدرتهای اروپایی درآمد. به این ترتیب ،دیارشان به ّ اروپا قدم های بزرگی در راه علم و صنعت برداشته، امِقالخا ،اه تفرشیپ نیا یاپ هب اپ ،شاک یا اّ علم و فن هم رشد می کرد؛ وگرنه تیر و کمان با همه زیان هایش ،دست کم برای تاریخ انسان ،کم‌ضررتر از توپ و تفنگ است. 8 کلمات :طوایف :جمع طایفه ،اقوام والیات :جمع والیت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره می شود؛ معادل شهرستان امروزی تباهی :نابودی حس بویایی مشام :بینیّ ، دیار :سرزمین ،کشور تصرف :به دست آوردن ،مالک شدن. ّ 9 قلمرو ادبی: اختالفات و جنگهای داخلی مانند کارد :تشبیه پهلوی کشور :اضافه استعاری تاج :مجاز از قدرت و پادشاهی به جان هم افتادن :کنایه از با هم جنگیدن تاخت و تاز :کنایه از حمله اروپا :مجاز از مردم اروپا rکردن قدم برداشتن :کنایه از اقدام برپا کردن :کنایه از ایجاد کردن بوی پیشرفت :حس آمیزی و اضافه استعاری – rتیر و کمان و شمشیر – توپ و تفنگ :مراعات نظیر بو و مشام از عهده کاری برآمدن :کنایه از توانایی انجام کاری را داشتن قدرت ها :مجاز از کشورهای قدرتمند. 10 نوروز ۱۱۱۳ه.ش بود و عب ّrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrr اس میرزا بعد از چند سال حضور در تبریز ،خود را برای شرکت در مراسم سالمِ نوروزی شاه ،به تهران رسانده بود. رقابت شاهزادگان در تقدیم هدایا و تالششان برای بازکردن جای بیشتر در دل پدر ،جلوه هایی از این بساط نوروزی بود. با این همه ،مراسم آن سال با رسیدن خبر تحرُل اهنت ،ناتسجرگ و ناجیابرذآ لامش رد اه سور کّعابی از تشریفات به رو داشت .دربار از درون در تب و تاب و التهاب بود. 11 فکر حمله روس ،بختک‌وار روی دربار چنبره زده بود .سران کشور و در رأسش فتحعلیشاه ،در فکر تدارک سپاه برای مقابله با دست اندازی های روس ها بودند. شاه از قدرت همسایه شمالی خود ،روسیه ،کم و بیش آگاهی داشت؛ خبرهای تازه از سازمان ارتش و سالح‌های پیشرفته و فراوان آن کشور، سایه وحشتی بر وجودش انداخته بود. اتّحاد حاکم گرجستان با روسیه و رفتن به تحت‌الحمایگی آن ،بریده شدن و از دست رفتن محض یک منطقه از ایران نبود ،نشان از به هم خوردن توازن قوای دو کشور همسایه و برتری و چیرگی کشور رقیب بود. روسیه چشمِ طمع بر آذربایجان دوخته بود. 12 کلماتُ :لعاب :آب دهان ،روکش مخصوصی که روی سفال و کاشی می‌کشند التهاب :شعله‌ور شدن و بر افروختن؛ مجاز ًا ناآرامی ،بیقراری ،اضطراب َبختک :موجود خیالی یا سیاهی‌ای که بر روی شخص خوابیده می‌افتد؛ کابوس چنبره زدن :چنبر زدن ،حلقه زدن ،به صورت خمیده و حلقه وار جمع شدن ‏rور ،سرزمین یا فردی است که تحت‌الحمایگی :تحت‌الحمایه بودن؛ تحت‌الحمایه ویژگی کش معموال به موجب پیمانی با یک کشور نیرومند ،تحت حمایت او در می‌آید و در عوض، ‏rور یا سرزمین ،یکی از امتیازات و اختیاراتی به او می‌دهد .تحت‌الحمایگی در مورد یک کش اشکال استعمار و مرحله‌ای قبل از تبدیل کامل به مستعمره است توازن :تعادل ،برابری ‏rم طمع :اضافه اقترانی چش 13 قلمرو ادبی: باز کردن جای بیشتر در دل پدر :کنایه از محبوب‌تر شدن تشریفات مانند ُلعاب :تشبیه بختک‌وار :تشبیه درون‌واژه‌ای فکر مانند بختک :تشبیه روسیه :مجاز از سربازان و سپاهیان روسی دست اندازی :کنایه از غارت و تجاوز به جان و مال کسی شدت ترس سایه وحشت بر وجود کسی انداختن :کنایه از ّ چنبره زدن فکر :تشخیص و استعاره سایه وحشت :اضافه استعاری. 14 صبح حرکت فرا رسید .آفتاب داشت تیغ می‌کشید. گرد و غبار سپاهیان ،آسمان تبریز را فراگرفته‌بود .صداها و نعره‌های در هم شترهای حامل زنبورک ،قاطرهای بارکش و اسبها ،با آهنگ شیپورها و طبلهای جنگی درمی‌آمیخت. سربازانی که اسب و تفنگ نداشتند ،پشت سواران و تفنگداران ،مشتاقانه و مصمم قدم برمی‌داشتند. ّ شور جنگ و دفاع در دلها تنوره می‌کشید .چهره هایی که از خبر حمله روس در هم رفته بود ،با تماشای شکوه سپاه ،شکفته می شد. ع ّباس میرزا پیشاپیش سپاه ،سوار بر اسبی کوه پیکر و چابک ،همچون معبدی که بر فراز ت ّپهای جلوه گری کند ،دل از ناظران می‌برد. 15 کلمات :حامل :حمل‌کننده زنبورک :نوعی توپ جنگی کوچک دو چرخ که در زمان صفویه و قاجاریه روی شتر می بستند مصمم :با اراده ّ تنوره :دودکش ،آتشدان تنوره کشیدن :در حال چرخیدن به هوا رفتن چابک :چاالک ،ماهر ّ محل عبادت معبد :پرستشگاه، فراز :ارتفاع ،اوج ،بلندی ناظران :بینندگان. 16 قلمرو ادبی: ‏rخیص و استعاره و کنایه از طلوع خورشید آفتاب داشت تیغ می کشید :تش چهره های در هم رفته :کنایه از ناراحت و نگران گرد و غبار سپاهیان ،آسمان تبریز را فراگرفته بود :اغراق و کنایه از شکوهمندی و حرکت سریع سپاهیان انبوه شدت اشتیاق و شور تنوره کشیدن شور در دل :کنایه از ّ چهره های شکفته :کنایه از شاد و خوشحال چهره های در هم رفته و چهره های شکفته :تضاد چهره ها :استعاره مکنیه کوه پیکر :تشبیه درون واژه ای و کنایه از قوی هیکل اسب مانند کوه – ع ّباس میرزا مانند معبد :تشبیه دل ربودن :کنایه از عاشق و عالقه مند کردن. 17 سپیده فردای گنجه با نهیب و صفیر گلوله های توپ روس ،باز شد. توده های دود و آتش و گرد و غبار ،با آخرین حلقه های شب درآمیختند. کسی شکفتن صبحی چنین را باور نداشت .شهری که داشت خود را برای استقبال از بهار آماده میکرد ،اینک بسترِ َف َوران خشم و آز دشمن شده بود. با این همه ،پیشگامی حاکم شهر ،جوادخان ،در دفاع و پیشمرگی فرزندان و برادرانش ،شوری در جانها می‌نهاد .نفوذ به حصار ،با پایداری تفنگداران میسر نشد .دشمن با بار خفّتی بر دوش ،وامانده ماندن و رفتن شده بود تا ّ اینکه یکی از شبها با خیانت گروهی از شهر ،راه برجی بهروی محاصره گران باز شد و به دنبال آن ،سپاه روس مثل مور و ملخ در پهنه شهر پراکنده شدند. 18 کلمات :سپیده :بامدادان ،سحرگاه گنجه :نام شهری مشهور بین تبریز و گرجستان نهیب :فریاد بلند ،به ویژه برای ترساندن یا اخطار کردن صفیر :صدای بلند و تیز توده :انبوه َف َوران :جوشش ،جهیدن آز :حرص و طمع میسر :ممکن ،مقدور ّ وامانده :ناتوان. 19 قلمرو ادبی: نهیب گلوله – صفیر گلوله – َف َوران خشم – َف َوران آز :اضافه استعاری و تشخیص شکفتن صبح :اضافه استعاری شهر خود را برای استقبال از بهار آماده می کرد :تشخیص و استعاره بار خفّت :اضافه تشبیهی وا مانده ماندن و رفتن :کنایه از شک و تردید داشتن سپاه روس مثل مور و ملخ در پهنه شهر پراکنده شدند :تشبیه و کنایه از فراوانی سپاهیان روس. 2 0 مردم با سنگپاره ،چوبدستی و ابزار دهقانی ،در برابر متجاوزان ایستادند و سینه ها را سپر گلوله های آتشین ساختند .جوادخان همراه برادران و فرزندانش ،چندین بار ،خود را بیرون از حصار به صف آتش دشمن زد و حماسه ها آفرید. اجساد و زخمی های روس ها و مردم گنجه ،مثل برگ های خزان زده ،زمین را پوشانده بود .صفهای مقاومت مردمی یکی پس از دیگری می شکست .جوادخان و یارانش بی‌باکانه شمشیر می‌کشیدند .شهر عرصه روز محشر را به خاطر می‌آورد .گنجه با واپسین رمق هایش،زیر سقفی از دود و غبار نفس می کشید. ‏rته به خون بی گناهان به اهتزاز درآمد .بادهای خاک آغش ِ دیری نگذشت پرچم روس ها در اواخر زمستان ،ناله های واماندگان را با بوی خون جوادخان و هزاران شجاع گنجه تا فراز ‏rت‌بار روسها به فراتر از اینها دوخته شده ق ّله های قفقاز می‌برد .نگاه فزون‌خواهانه و دهش بود. 21 کلمات :سنگ‌پاره :تکّ ه‌سنگ بی باکانه :بدون ترس عرصه :میدان محشر :روز قیامت رمق :تاب ،توان ،باقیمانده جان. قلمرو ادبی: سینه سپر ساختن :کنایه از آماده فداکاری شدن سینه مانند سپر – گلوله های آتشین – اجساد و زخمیها مانند برگهای خزانزده :تشبیه ‏rیر کشیدن :کنایه از جنگیدن شمش شهر مانند عرصه محشر – دود و غبار مانند سقف :تشبیه گنجه نفس می کشید :تشخیص و استعاره بوی خون جوادخان و هزاران شجاع گنجه :کنایه از خبر شهادت آنها باد ناله ها را می برد :تشخیص و استعاره. 2 2 نیروهای آماده در تبریز جمع شده بودند .سربازان و فرماندهان را پیش از آنکه حکم و سفارش حاکمان و خانها در این مکان گِ رد آورده باشد ،عشق به میهن و دفاع از حریم هستی هموطنانشان به اینجا کشانده بود. ِ زندگی و مشاهده صحنه های ناب و توفندگی فرزندان میهن ،برای رویارویی با دشمن ،عبِساّ جوان را به وجد می‌آورد و دلش را رای تحقّق آرمانهای م ّلی اش استوار و امیدوار میکرد. غرندگی کلمات :توفندگی :خروشندگیّ ، وجد :سرور ،شادمانی و خوشی. قلمرو ادبی: حریم زندگی – حریم هستی :اضافه استعاری. 2 3 خودفروختگی چند تن از ِ با وجود پایداری و جان‌فشانی بسیاری از مردم ،سرسپردگی و دشمنان خانگی سبب شد دروازه بخش های وسیعتری از قفقاز به روی دشمن باز شود. فرماندهِ سپاه ایران ،نیروهایش را در فاصله‌ای کوتاهتر از موعد پیشبینی شده ،به کرانه های رود ارس رساند .قفقازِ زخم‌خورده و ستم‌دیده ،نگاه منتظر و یاری جویش را به جنوب ،جایی که سپاه ع ّباس میرزا حرکت خود را آغاز کرده بود ،دوخته بود. موجهای سنگین و افسار گسیخته ارس ،سدوار در برابر سپاه ایستاده بود و چشم ناظران را خیره میکرد. 2 4 rانی :جان خود را فدا کردن کلمات :جان‌فش موعد :هنگام ،زمان کرانه :ساحل سدوار :مانند سد. قلمرو ادبی: ‏rخیص و استعاره قفقاز زخم‌خورده – قفقاز ستم‌دیده :تش موج مانند سد :تشبیه سرسپردگی :کنایه از اطاعت کردن و فرمانبرداری خودفروختگی :کنایه از خائن بودن نگاه دوختن :کنایه از منتظر و امیدوار بودن افسارگسیخته :کنایه از رها و شتابان. 2 5 در ایران آن روز ،دو دربار بود! دربار بزم و دربار رزم؛ بزم پدر ،رزم پسر. در ذهن ع ّباس میرزا ،تنها ،معمُا یاّفت و خیزهای جنگ و شکست ها و پیروزی ها نبود که حضور سنگینی داشت ،تجربه شکست ها و مشاهده جهانی ورای جهان کشور خویش ،در ‏rیب این نبردها ،گسست بزرگی در اندیشه پویای او به جا گذاشته بود. فراز و نش السلطنه رو کرد به حاضران و گفت« :افسران و فرماندهان شجاع ،همسنگران و نایب ّ اهمیتشان کمتر از مسائل یاران عزیز ،غرض از گردهمایی امروز ،بیان نکته هایی است که ّ دفاع و جنگ نیست. 2 6 کلمات :دربار :بارگاه ،کاخ شاهی بزم :جشن ،مهمانی رزم :جنگ ،نبرد السلطنه :کسی که به نیابت از شاه ،شهری را اداره کند. نایب ّ قلمرو ادبی: بزم و رزم :جناس ناقص اختالفی و تضاد پدر و پسر :جناس ناقص اختاالفی و تناسب دربار و بزم و رزم :آرایه تکرار. 2 7 بر همگان مس ّلم است که شما جنگاوران سرافراز ،در طول سالهای دفاع ،شجاعانه و مخلصانه جنگیدید و هرگز بار خفّت و خوفی بر دوش نکشیدید. دالوریها و جان‌فشانی‌های سربازان فداکار و شما افسران عزیز، علیرغم محرومیت‌های فراوان تا به آنجا بود که دشمن را هم به تحسین و اعجاب واداشت. با این حال ،ما بسیاری از سرزمینهای مادری و هموطنان و پاره های تن خود را در این سال ها از دست دادیم و مجبور به قبول شرایطی دشوار در عهدنامه ننگین گلستان شدیم. 2 8 کلمات :مس ّلم :حتمی ،قطعی خفّت :خواری خوف :ترس علیرغم :با وجود تحسین :آفرین گفتن ،ستایش اعجاب :شگفتی. قلمرو ادبی: بار خفّت – بار خوف :اضافه تشبیهی بار خوف و خفَپ و یراوخ نتفریذپن زا هیانک :ندیشکن شود رب تّستی بار و دوش :تناسب پاره های تن :استعاره از فرزندان و عزیزان جان فشانی :کنایه از مقاومت و شهادت. 2 9 …پیشرفت و تمدَت و هیوسکی دناوت یمن نّک ُبعدی باشد. افسر و سرباز ما زمانی از مرزهای وطنمان ،خوب پاسداری می کنند که فکرشان از جانب میهن و اداره عالمانه و عادالنه ملک ،ایمِ ن باشد؛ همانگونه که م ّلت و دولت ،زمانی به آسودگی ،سر به کار خود خواهند داشت که بدانند ارتش آنها ،ابزار و قدرت شایسته برای پاسداری از مرزها را دارد. مردمی که به خانه های تاریک و بی دریچه عادت کرده اند ،از پنجره های باز و نورگیر، ‏rان را میزند و خسته شان می کند. گریزان هستند؛ آخر چشمش رودرروی جبهه هاست .الزمه حضور و مبارزه در ِ جنگ با افکار پوسیده ،دشوارتر از جنگ هر دو جبهه ،عشق است .با این تفاوت که در جبهه بیرون ،شجاعت کارسازتر است و در این یک ،درایت». 3 0 کلمات :یکسویه :یکطرفه ُملک :کشور ،سرزمین ایمن :در امان ،محفوظ ،سالم درایت :آگاهی ،دانش ،بینش جبهه بیرون :منظور جنگ با دشمنان خارجی و داخلی هر دو جبهه :منظور جنگ با اندیشه های پوسیده و جنگ با دشمنان داخلی و خارجی. 31 قلمرو ادبی :سر به کار خود داشتن :کنایه از وظیفه خود را انجام دادن و با دیگران کاری نداشتن چشمشان را میزند :کنایه از بیزاری و نفرت خانه های تاریک و بی دریچه :نماد س ّنتها و رسوم کهنه و محدود و استعاره از ناآگاهی و غفلت پنجره های باز و نورگیر :نماد نوگرایی و پیشرفت و ارتباط با جهان و استعاره از آگاهی و پیشرفت خانه های تاریک و بی دریچه با پنجره های باز و نورگیر :تضاد جنگیدن با افکار :تشخیص و استعاره. 3 2

29,500 تومان