صفحه 1:
صفحه 2:
کنش اجتماعی:
نوعی کنش است که با توجه به دیگران انجام میشود. همچنین خردترین پدیده اجتماعی است که سایر
پدیده های اجتماعی آثار و پیامدهای آن هستند.
هنجار اجتماعی:
شیوه انجام کنش اجتماعی است که مورد قبول افراد جامعه قرار گرفته است.
فرهنگ عمومی:
آن بخش از فرهنگ که همه مردم یک جامعه در آن اشتراک دارند.
جامعه:
گروهی از انسانها که برای سالیان متمادی با یکدیگر زندگی می کنند.
ضد فرهنگ:
به خرده فرهنگ های ناسازگار و مخالف با فرهتگ عمومی می گویند.
فرهنگ واقعی:
آن بخش از فرهنگ که مردم به آن عمل می کنند
فرهنگ باطل:
بخش هایی از فرهنگ که از نظر علمی قابل دفاع نباشد و بر اساس خرافات شکل گرفته است.
فرهنگ آرمانی:
ارزش هایی که مردم یک جامعه از آن جانب داری میکنند و رعایت آن را لازم می دانند اما در عمل ممكن.
است آن را نادیده بگيرند.
صفحه 3:
کژروی اجتماعی:
به کنشهایی که برخلاف عقاید ارزشها و هنجارهای جامعه هستند کژروی اجتماعی میگویتد.
تحرک اجتما
به جابه جایی افراد از یک موقعیت اجتماعی به موقعیت اجتماعی دیگر تحرک اجتماعی می گویند
کنترل اجتماعی:
مجموعه فعالیت هایی که برای پذیرش فرهنگ جامعه و انطباق افراد با انتظارات جامعه انجام می گیرد
جامعه پذیری:
فرایندی که هر فرد برای مشارکت در زندگی اجتماعی دتبال میکند و مسیری که برای شکل دادن به
هويت اجتماعى اقراد طى م شود.
غرب زدگی:
خودياختكى جوامع غير غربى در برابر جهان غرب را غرب زدكى كويند.
از خودبيكانكى حقيقى (فطرى):
اكر عقايد و ارزش هاى يك جامعه مانع آشنايى اعضاى آن با حقيقت انسان و جهان شود دجار ازخود
بيكانكى حقيقى شده است,
خودباختگی فرهنگی:
اعضای جامعه مبهوت و مقهور فرهنگ دیگر شوند و در نتیجه حالت فعال و خلاق خود را در گزینش عناصر
فرهنگی آن جامعه از دست بدهند. جامعه آن ها دچار خود باختگی فرهنگی می شود.
صفحه 4:
تحول فرهنگی مثبت:
اگر فرهنگی که دچار تحول می شود فرهنگی باطل باشد و جهت تغییرات به سوی فرهنگ حق باشد.
تحول فرهنگی مثبت است.
از خودبیگانگی تاریخی:
اگر یک جامعه. فرهنگ تاریضی خود را فاموش کند دچار از خود بیگنگیتاریخی است.
ليبرال دموكراسى:
نوعی نظام سیاسی است که ادعا میکند با خواست و اراده اکثریت مردم سازمان مییابد؛ هیچ حقيقت و
فضیلتی را به رسمیت نمی شناسد و حکومتی دنیوی و این جهانی است.
دموکراسی:
به معنای حاکمیت اکثریت مردم بر اساس خواست و میل خودشان است.
نظام سیاسی:
مجموعه سازوکارهایی که برای اعمال سیاستهای جامعه وود دارد نظام سیاسی را شکل میدهد
لببراليسم:
اليبراليسم به معناى مباح دانستن همه امور برای انسانهاست.
تبعيت با كراهت:
تبعيتى است كه ناشى از تهديد و ترس باشد.
تعاریف مهم
هویت اجتماعی
برای مرور لحظه آخری
مجموعه مشاوره نیک منش
کنش اجتماعی:
نوعی کنش است که با توجه به دیگران انجام میشود .همچنین خردترین پدیده اجتماعی است که سایر
پدیده های اجتماعی آثار و پیامدهای آن هستند.
هنجار اجتماعی:
شیوه انجام کنش اجتماعی است که مورد قبول افراد جامعه قرار گرفته است.
فرهنگ عمومی:
آن بخش از فرهنگ که همه مردم یک جامعه در آن اشتراک دارند.
جامعه:
گروهی از انسانها که برای سالیان متمادی با یکدیگر زندگی می کنند.
ضد فرهنگ:
به خرده فرهنگ های ناسازگار و مخالف با فرهنگ عمومی می گویند.
فرهنگ واقعی:
آن بخش از فرهنگ که مردم به آن عمل می کنند.
فرهنگ باطل:
بخش هایی از فرهنگ که از نظر علمی قابل دفاع نباشد و بر اساس خرافات شکل گرفته است.
فرهنگ آرمانی:
ارزش هایی که مردم یک جامعه از آن جانب داری میکنند و رعایت آن را الزم می دانند اما در عمل ممکن
است آن را نادیده بگیرند.
کژروی اجتماعی:
به کنشهایی که برخالف عقاید ارزشها و هنجارهای جامعه هستند کژروی اجتماعی میگویند.
تحرک اجتماعی:
به جابه جایی افراد از یک موقعیت اجتماعی به موقعیت اجتماعی دیگر تحرک اجتماعی می گویند.
کنترل اجتماعی:
مجموعه فعالیت هایی که برای پذیرش فرهنگ جامعه و انطباق افراد با انتظارات جامعه انجام می گیرد.
جامعه پذیری:
فرایندی که هر فرد برای مشارکت در زندگی اجتماعی دنبال میکند و مسیری که برای شکل دادن به
هویت اجتماعی افراد طی میشود.
غرب زدگی:
خودباختگی جوامع غیر غربی در برابر جهان غرب را غرب زدگی گویند.
از خودبیگانگی حقیقی (فطری):
اگر عقاید و ارزش های یک جامعه مانع آشنایی اعضای آن با حقیقت انسان و جهان شود دچار از خود
بیگانگی حقیقی شده است.
خودباختگی فرهنگی:
اعضای جامعه مبهوت و مقهور فرهنگ دیگر شوند و در نتیجه حالت فعال و خالق خود را در گزینش عناصر
فرهنگی آن جامعه از دست بدهند .جامعه آن ها دچار خود باختگی فرهنگی می شود.
تحول فرهنگی مثبت:
اگر فرهنگی که دچار تحول می شود فرهنگی باطل باشد و جهت تغییرات به سوی فرهنگ حق باشد،
تحول فرهنگی مثبت است.
از خودبیگانگی تاریخی:
اگر یک جامعه ،فرهنگ تاریخی خود را فراموش کند دچار از خود بیگانگی تاریخی است.
لیبرال دموکراسی:
نوعی نظام سیاسی است که ادعا میکند با خواست و اراده اکثریت مردم سازمان مییابد؛ هیچ حقیقت و
فضیلتی را به رسمیت نمی شناسد و حکومتی دنیوی و این جهانی است.
دموکراسی:
به معنای حاکمیت اکثریت مردم بر اساس خواست و میل خودشان است.
نظام سیاسی:
مجموعه سازوکارهایی که برای اعمال سیاستهای جامعه وجود دارد نظام سیاسی را شکل میدهد.
لیبرالیسم:
لیبرالیسم به معنای مباح دانستن همه امور برای انسانهاست.
تبعیت با کراهت:
تبعیتی است که ناشی از تهدید و ترس باشد.