پاورپوینت
ادبیات و زبان

معنی کلمات و آرایه های درس شانزدهم کباب غاز فارسی دوازدهم

توضیحات فارسی پایه دوازدهم معنی کلمات و ارایه های درس شانزدهم کباب غاز فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آموزش تصویری را جدی بگیریم پاورپوینت در حالت کتاب ورق زن نسخه قابل ویرایش تعداد اسلاید:90 فهرست مطالب : فارسی پایه دوازدهم تصاویرمرتبط با درس 1- دو نکته مهارت کلاس داری ویژه معلمان عزیز 2- معنی لغات مهم درس 3-معنی کلمات و ارایه های درس شانزدهم کباب غاز فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای 4- چند نکته برای کیفیت بخشی به کلاس درس با به کارگریی تم، افکت ها، تصاویر و اشکال متحرک بسیار زیبانوع فایل PowerPoint pptx قابل ویرایش و آماده پرینت می باشد

محمد فایق مجیدی دهگلان

صفحه 1:
فارسی پایه دوازدهم , معنی کلمات و ارایه های درس شانزدهم 9 کباب غاز فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و [ انسانی و فنی حرفه ای ۱ آموزش تصویری را جدی بگیریم ۲,۰ ( پاورپوینت در حالت کتاب ورق زن ۱ نسخه قابل ویرایش ۲ تعداد اسلاید:۰٩‏ 4 1

صفحه 2:

صفحه 3:
فهرست مطالب : فارسى بايه دوازدهم تصاوير مرتبط با درس ‎-١‏ دو نكته مهارت كلاس دارى ويزه معلمان عزيز ۲- معنی لغات مهم درس ۳-معنی کلمات و ارایه های درس شانزدهم کباب غاز فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای ۴- چند نکته برای کیفیت بخشی به کلاس درس

صفحه 4:
:درس اول ويزه معلمان[ا تععلمازامر ونمو جلنند -1 در وهله نخست معلم دانش »آموزان هستند نه معلم کتب درسی وانتقال دهنده صرف محتوای آموزشی

صفحه 5:
لادرس دوم ویژه معلمان : 7[ 4- معلمان موفق امروزی 4 می دانند سهم هر دانش آموز از بادگیری اهمیت دارد. دلیل موفقیت نظام آموزشی فنلاند

صفحه 6:
معنی و آرایه های ادبی و زبانی درس کباب غاز ۱۶ شانزدهم فارسی دوازدهم محمدعلی جمال زاده: نویسنده داستان لحن: داستان روابی زاوية ديد: اول شخص نوع نثر: نثرى سرشار از كنابات ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه؛ ساده و طنزكونه و كوتاهى جملات.

صفحه 7:
شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با همقطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که هرکس» اول ترفيع رتبه يافت» به عنوان ولیمه کباب غاز صحیحو بدهده دوستان نوش جان نموده؛ به عمر و عزتش دعا 13 قلمرو زبانى: كباب غاز: تركيب اضافى ‎ee‏ / باب تفعیل, بالا بردن تبه: مقام جاه هم قطارها: وندی هم‌ردیفان: دو یا چند نفر كه با هم به يك شغل مشغول باشند

صفحه 8:
هم هم رديفان: دو با جند نكر كه با هم به يك شفل مشغول باشند قرار و مدار: مرکب اتباعی ۱ ولیمه: طعامی که در مهمانی و عروسی می‌دهند. 5 صحیح: درست کامل ۲ کباب غاز صحیحی؛ کبا حت ‎١ ae Se ars‏ کنند: من ای 1 عزنش رکب شاف | قلمرو ادبی: نوش جان نمودن: کنایه از خوردن پیام: ترفیع گرفتن و ولیمه دادن به مناسبت ترفیع. نکته: به ت رکیب هایی که در آنها لفط دوم اغلب بی معنی است و براى تأكيد لفظ نخست می آید «مرکب اتباعی» یا «اتباع» 7 می‌کویند؟منن: قرار و مدار.

صفحه 9:
4 زد و ترفيع رتبه به اسم من در آمد. فورا مسئلة ميهمانى و قرار با رفقا را با عيالم كه ۹ به تازكى با هم عروسى كرده بوديم در 4( میان گذاشتم. گفت تو شیرینی عروسی هم / به دوستانت نداده‌ای و باید در اين موقع درست جلوشان در آیی» ولی چیزی که 1 هست چون ظرف و کارد و چنگال برای 4 دوازده نفر بیشتر نداریم ) ( يا بايد بازيك دست ديكر خريد ويا بايد ‎logue be‏ بيشتر از يازده نفر نباشد كه با خودت بشود دوازده نفر.

صفحه 10:
يك دست ديكر ترکیب وصفی؛ دست: هسته! یک: صفت شمارشی؛ دیگر: وابسته؛ صفت مبهم 9۹ کی دوازدهنفر: ترکیب وصفی؛ مسند. قلمرو ادبی: در میان گذاشتن: کنایه از مطرح کردن جلوی کسی در آمدن: کنایه از «توانایی خود را به دیگری نشان دادن؛خوب پذیرایی کردن» ظرف» کارد؛ چنگال: تناسب. ترفيع كرفتن و قرار و مدار ميهمانى كذا:

صفحه 11:
گفتم: خودت بهتر می‌دانی که در اين شب عیدی» مالیْه از چه قرار است و بودجه ابدا اجازةُ خریدن خرت و پرت تازه را نمی‌دهد و دوستان هم از بیست و سه چهار نفر کمتر نمی‌شوند. گفت تنها همان رتبه های بالا را وعده بگیر و ما بقى را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند. گفتم ای بابه خدا را خوش نمىآيدء اد ت ها سال آزكار يك بار برايشان چنین پایی می‌افتد و شکمها را مدتی صابون زده اند که کباب غاز بخورند و ساعت شماری می‌کنند. چطور است از منزل یکی از دوستان و آشنایان یک دست دیگر ظرف و لوازم عاریه بگیریم؟

صفحه 12:
ی ی کی سس ‎=e‏ ‎cnet | ۱‏ % ‎a‏ بهتر: قید» ‎mer “sus‏ برتر ) ۱ | 1 مال دارا: ‎x‏ ‎wa i‏ | ‎(KES sng aan‏ ۱ خرت و پرت: مجموعه‌ای ‎ea‏ 0 ۱ 1 ریزهای کم ارزش 0 0 شر هن ا 12 1 چهار نفر: عدد مبهم ل ‎Ole Se ۳‏ ‎i)‏ 3 کمتر: » ‎one‏ ۱ ۱ ة: قنها همان ... + ۱ ۱ ۳ جملة «بگذار» ۸ 0 ۳ ‎I)‏

صفحه 13:
ای بابا: شبه جمله را در «خدا را خوش نمی آید»: زائد آزکار: زمانی دراز» به طور مدام» تمام و کامل سال آزکار: ترکیب وصفی؛ قید سماق: دانه‌ای ترش مزه و قهوه ای رنگ یک بار: قید عاریه: آنچه از کسی برای رفع حاجت بگیرند و يس از رفع نیاز آن را پس دهند كه: حرف بيوند ماليه: وندى» وضع مالى وسایل» ج لازم» بایسته ها امانتی و موقت بودن.

صفحه 14:
نایه از انتظار کشیدن برای فرار رسیدن ساعت يا زمانی خاص, لحظه شماری کردن. بيام: در تنكناى مالى ماندن و حذف برخى از مهمانان.

صفحه 15:
با اوقات تلخ گفت: این خیال را از سرت بيرون كن كه محال است در ميهمانى اول بعد از عروسى بكذارم از كسى جيز عاريه وارد این خانه بشود؛ مگر نمی‌دانی که شکوم ندارد و بچة اول می‌میرد؟ گفتم پس چاره‌ای نیست جز اینکه دو روز مهمانی بدهیم. یک روز یک دسته بيایند و بخورند و فردای آن روز دسته‌ای دیگر. عیالم با این ترتیب موافقت کرد.

صفحه 16:
‎Pa: 34‏ ابن خيال: تركيب وصفىء مفعول عاریه: آنچه ‎ae‏ رفع د ‎

صفحه 17:
اوقات کسی تلخ بودن: کنابه از خشمگین» آزرده و افسرده بودن ۱ سر: مجاز از ذهن خیال را از سر بیرون کردن: کنایه از فراموش کردن. پیام: بدشکونی عاریه گرفتن.

صفحه 18:
اینک روز دوم عید است و تدارک پذیرایی از هر جهت دیده شده است. علاوه بر غاز معهود» آش جو اعلا و کباب بر ممتاز و دو رنگ پلو و چند جور خورش با تمام مخا فات رو به راه شده است. در تخت خواب گرم و نرم تازه‌ای لم داده بودم و مشغول خواندن بودم که عیالم وارد شد و گفت جوان دیلاقی مصطفی نام» آمده» می‌گوید پسر عموی تنی توست و برای عيد مبار کی شرف یاب شده است. مصطفی پسر عموی دختردایی خالهٌ مادرم بود. جوانی به سن بيست و پنج با بست و شش؛ آسمان جل و بی دست و پا و پخمه و تا بخواهی بدریخت و بدقواره.

صفحه 19:
قلمرو زبانی: اینک: اکنون؛ ایناهاش» نهاد تدارک: آماده کردن معهود: عهد شده» شناخته شده» معمول اعلا: برتر» ممتاز» نفیس» برگزیده از هر ‎dow 20‏ گوسفند تا فش‌ماهگی ‏ممتاز: پسندیده دارای امتیاز رنگ در ردو رفك بلو»: نوع؛ ممير 0 خورس: خورشست مخلفات: چیزی که به یک مادهٌ خوردنی اضافه می‌شود با به عنوان چاشنی در كنار ‎

صفحه 20:
بدقواره: آتكهيا آنج شاهو و زت شت و امتناسب دارد؛ بدتر کیب مرو ابی: دوب اه شدن: کنایه از مهی و آماده شدن پیام: تدارک پذیرایی / ورود جوانی به نام مصطفی

صفحه 21:
| به زنم گفتم: تو را به خدا بگو فلانی هنوز ٍِ از خواب بیدار نشده و شراین غول بی شاخ و دم را از سر ما بکن. | كفت به من دخلى ندارد! ماشاءاللّه هفت قرآن به میان پسرعموی خودت است. هر كلى هست به سر خودت بزن. ديدم چاره‌ای نیست و خدا را هم خوش نمی آید " این بیچاره که لابد از راه دور و دراز با " شکم گرسنه و پای برهنه به اميد جند ريال عیدی آمده؛ ‎alld‏ کنم. پیش خودم گفتم | جنين روز مباركى صلة ارحام نكنى» كى ل 4 خواهی کرد:. ‎a‏ |

صفحه 22:
3 ه. محم دعل جمالزاده سرو یی 5 ‎Cae oe‏ See : بدى غول بدقواره و بدريخت من مربوط نيست جارداى نيست: فعل غير اسنادى» واج ميانجى همزه لابد: احتمالاه به احتمال زیاد» قید ارحام: ج. رحم صله ارحام: به دیدار خویشاوندان رفتن و از آنان احوال پرسی کردن چنین روز ... خواهی کرد؟: پرسثی انکاری

صفحه 23:
ابه از اينكه قرآن با قرائت هاى هفتكانه اش سپری برای جلوگیری از رسیدن گرفتاری ها به ما پدید آورد كل به سر زدن: كنايه از هر كارى كردى براى خودت كردى يا ضرر و نفعش به خودت باز مى كردد

صفحه 24:
لهذا صدایش کردم سرش را خم كرده وارد شد. ديدم ماشاءالله» قدش درازتر و تك و بوزش كريه قر شده است. كردنش مثل كردن همان غاز مادرمرده‌ای که در همان ساعت در دیک مشغول کباب شدن بود؛ مشغول تماشا و ورانداز این مخلوق کمیاب و شیء عجاب بودم که عیالم هراسان وارد شده گفت: خاک به سرم؛ مرد حسابی» اگر این غاز را برای مهمان های امروز بياوریم» برای مهمان های فردا از کجا غاز خواهی آورد! تو که یک غاز بیشتر نیاورده‌ای و به همةٌ دوستانت هم وعد کباب غاز داده ای! دیدم حرف حسابی است و شده؛ گفتم آیا نمی‌شود نصف غاز را امروز و نصف دیگرش را فردا سر میز آورد؟»

صفحه 25:
خلقيَّا ت ما ايرانيات قى و بوزش: دك و بوزء به طنز ظاهر شخص به ويزه سر و صورت کریه: زشت؛ نايسند ورانداز: سنجش يا ارزیابی چیزی از راه نگاه کردن مخلوق: آفریده شیء عجاب: معمولا برای اشاره به امری شگفت به کار می‌رود هراسان: ترسان ‏ خاک بر سر: حذف فعل «شد» به قرینه معنوی مرد حسابى: مرد کامل فلانی: ضمير مبهم حرف حسابی: سخن درست بدغفلتی: فراموشی بدی

صفحه 26:
=a ‎a‏ ادبی: كر دنش مثل تشبیه؛ ‎ ‏: كنايه شیء عجاب: اشاره به 3 ‎op‏ هن لشیء عجاب» خاک بر سر شدن: کنایه از بدبخت شدن يا دجار مشکل شدن امروزه فردا: تضاف ‏پیام: سرگردانی میزبان به علت کمبود غاز برای دو روز مهمانی. ‎ ‎| ‎| ‎۱ ‎| ‎|

صفحه 27:
گفت مگر می‌خواهی آبروی خودت را بریزی؟ هرگز دیده نشده که نصف غاز سر سفره بیاورند. تمام حسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به مُهر روی میز بیاید. حقا که حرف منطقی بود و هيج برو برگرد نداشت. در دم ملتفت وخامت امر گردیده و پس از مدتی اندیشه و استشاره» چارةٌ منحصر به فرد را در این دیدم که هر طور شده یک غاز دیگر دست و با کنیم. به خود گفتم مصطفی كرجه زياد كودن است؛ ولى بيدا كردن يك غاز در شهر بزركى مثل تهران» كشف آمريكا و شكستن كردن رستم كه نيست؛ لابد اين قدرها از دستش ساخته است.

صفحه 28:
منحصر به فرد: خاص؛ بی همتا کودن: احمق, دس ی عت ‎Sse te Cath‏

صفحه 29:
قلمرو ادبی: دست نخورده: کنایه از کامل» سالم» درسته سر به مهر: کنایه از دست نخورده و کامل بى برو برگرد: کنایه از بدون شک و تردیده تضاد از از لحظه دست و با كرد از آماده و مهیا کردن كشف آمريكا و شكستن كردن رستم: كنايه از كار دشوار و سخت كار از دست كسى ساخته بودن: كنايه از عهده كارى برآمدن دست در «لابد اینقدر از دستش ساخته است»: مجاز از توان و نیرو پیام: مشورت برای حل مشکل کمبود غاز

صفحه 30:
به او خطاب کرده گفتم: مصطنی جان! لابد ملتفت شده‌ای مطلب از چه قرار است» می‌خواهم امروز نشان بدهی که چند مرده حلاجی و از زیر سنگ هم شده یک عدد غاز خوب و تازه به هر قیمتی شده؛ برای ما پیدا کنی. مصطفی ابتدا مبلغى سرخ و سياه شد و بالاخره صدایش بریده بریده از نی بيج حلقوم بیرون آمد و معلوم شد می‌فرمایند در این روز عید» قيد غاز را بايد به کلی زد و از اين خیال باید منصرف شد؛ چون که در ‎pled‏ هر یک دکان باز

صفحه 31:
قلمرو زبانی: ملتفت: متوجه مبلغى: مقداری؛ صفت مبهم بریده بریده: منقطع : مركب فى و شلنى قليان 9 حلقوم: حلق و كلو قلمرو ادبى: جند مرده حلاج بودن: جقدر توانايى داشتن زير سنك بيدا كردن: كنايه از نهايت تلاش خود را كردن براى كارى سخت وغير ممكن 0 نى بيج حلقوم: اضافة تشبيهى قيد جيزى را زدن: كنايه از منصرف شدن» صرف نظر كردن سرخ و سياه شدن: كنايه از خجالت كشيدن. فى بٍ بيام: مكلف كردن مصطفى براى بيدا كردن غاز در شب عید

صفحه 32:
با اين حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی به سرم بریزم؟ با همان صداء آب دهن را فرو برده» گفت والله چه عرض کنم! مختارید: ولی خوب بود میهمانی را پس می‌خواندید. گفتم خدا عقلت بدهد؛ یک ساعت دیگر مهمانها وارد می‌شوند؛ چه طور پس بخوانم؟ گفت خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیب قدغن کرده؛ از تخت خواب پایین نیایید. گفتم همین امروز صبح به چند نفرشان تلفن. کرده ام» چطور بگویم ناخوشم؟ گفت بسپارید اصلا بگویند آقا منزل تشریف ندارند و به زیارت حضرت معصومه رفته اند.

صفحه 33:
قلمرو زبانی: استیصال: ناچاری» درماندگی والله: سوگند به خدا می‌خوردم» حذف فعل به قرینه مختارید: اختیار دارید پس خواندن: لغو کردن» پس زدن ناخوشی: بیماری» متمم» وندی ع؛ اهميت املايى فرو برده: فعل در وجه وصفى چطور: قید پرسشی

صفحه 34:
قلمرو ادبی: چه خاکی بر سرم بریزم: کنایه از جه جارماى بيند يشم خدا عقلت بدهد: جمله به ظاهر دعابى كنايه از اينكه عقل نداری! خود را به ناخوشى بزنيد: كنايه از وانمود كردن پیام: درماندكى ميزبان و بيشنهاد پسخواندن مهمانی و عذر و بهانه

صفحه 35:
ديدم زیاد پرت و پلا می‌گوید؛ گفتم مصطفی می‌دانی چیست؟ عیدی تو را | حاضر کرده ام. اين اسکناس را می‌گیری و 4 | زود می‌روی. معلوم بود که فکر و خیال } ,(( مصطنی جای دیگر است. بدون آنکه اصلا ۱۲( به حرفهای من گوش داده باشد, دنبالة 4 ۷( افکار خود را گرفته» گفت اگر ممکن باشد 4 (/| شیوه‌ای سوار کرد که امروز مهمانها دست | به غاز نزننده می‌شود همین غاز را فرد) از ۱ | نو گرم کرده دوباره سر سفره آورد.

صفحه 36:
قلمرو زبانى: برت و بلا: بيهوده؛ نامعقول؛ مركب اتباعى سخن بيهوده: بى معنى بدون: حرف اضافه كوش داده باشد: ماضی التزامی دنبالة افكار خود: مفعول؛ دو ترکیب اضافی» دنبالة افكار و افكار خود گرفته: فعل در وجه وصفى اگر: حرف ربط باشد: وجود داشته باشد شیوه ای: همزة مبانجى قلمرو ادبى: دنبالة افكار خود را كرفت: كنايه از دوباره به فكر كردن 7 ديدم برت ويلا مى كويد حس أميزى تضاد: امروز» فردا دی مصطفی برای نخوردن غاز و حل مشكل كمبود غاز.

صفحه 37:
دیدم این حرف آن قدرها هم نامعقول نیست و خندان و شادمان رو به مصطفی نموده, كفتم: اولين بار است كه از تو یک کلمه حرف حسابی مىشنوم؛ ولى به نظرم ابن كره فقط به دست خودت كشوده خواهد شد. بايد خودت مهارت به خرج بدهی که احدی از مهمانان در صدد دست زدن به این غاز برنیاید.» قلمروزبانی: نامعقول: آنچه از روی عقل نیست؛ برخلاف عقل به خرج بدهی: انجام بدهی قلمرو ادبی: حرف: ارين گره: استعاره از مشکل کره گشودن: کنایه از حل کردن مشکل مهارت به خرج دادن: كنايه از جاره انديشى كردن دست زدن: كنايه از خوردن» اقدام كردن صدد: قصد در صدد بر آمدن: قصد چیزی را کردن پیام: پذیرفتن پيشنهاد مصطفی به عنوان حرف حساب و راه حل و سپردن این امر به شخص مصطفی.

صفحه 38:
مصطفی هم جانی گرفت و گرچه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست آثار شادی در وجناتش نمودار گردید. بر تعارف و خوش زبانی افزوده گفتم چرا نمی آیی بنشینی؟ نزدیکتر بیاء روی این صندلی مخملی پهلوی خودم بنشين. بكو ببينم حال و احوالت جه طور | است؟ چه کار می‌کنی؟ می‌خواهی برایت شغل و زن مناسبی پیدا کنم؟

صفحه 39:
وجنات: جمع وجنه» چهره نمودار: آشکار ۱ | | | | 7 رن | افزوده: فعل در وجه وصفی ۱ چطور: مسند | قلمرو ادبی: جان گرفتن: کنیه از سر حال آمدن چیزی کسی ث 5 سخن؛ خوش زبانی: خوش سخنی پیام: روحیه گرفتن مصطفی از تعاریف میزبان و خوشزبانی میزبان برای مصطفی. ۱ ۱ زبان در «خوش زبانی»:

صفحه 40:
بير مترقبة هركز ذ ا كند ولى مهلتش نداده كفتم استغفرالله» ابن حرف ها جيست؟ تو برادر كوجك من هستى. اصلا امروز هم نمى كذارم از اينجا بروى. امروز بايد ناهار را با ما صرف کنی. همین الان هم به خانم می‌سپارم یک دست از لباسهای شیک خودم را هم بدهد بپوشی و نو نوار که شدىء بايد سر میز پهلوی خودم 4 چیزی که هست» ملتفت باش وقتى بعد از مقدمات» آش جو و کباب بره و برنج و خورش» غاز را روی میز آوردند» می‌گویی ای باباه دستم به دامنتان» دیگر شکم ما جا ندارد. این قدر خورده ایم که نزدیک است بترکیم. کاه از خودمان نیست؛ کاهدان که از خودمان است.

صفحه 41:
هرکز: قي سپاسگزاری: مفعول؛ اهمیت املایی مهلتش: مهلت ندادم استعفر الله: شبه جمله می‌سپارم: سفارش مى كنم بز که به شکل رشته باریک در آمده نو نوار شدن: نو شدن؛ (در اصل نوار نو) هست: وجود دارد کاهدان: انبار کاه

صفحه 42:
a ‏توشتن در غربت‎ ‏نامه‌های جمال‌زاده به بز رگ علوی‎ ‏ارت سیخ خوا‎ ‏از خوردن ترکیدن: كنايه از زياد خوردن‎ ‏کاه: استعاره از غذا‎ ‏کاهدان: استعاره از شکم‎ ‏است» نیست:‎ ‏کاه از خودمان نیست کاهدان از خودمان است: یک‎ ‏کنایه از اینکه باید به فکر سلامتی خود باشیم.‎ » پیام: محبت ناگهانی میزبان به مصطفی و نقشه کشیدن برای دست نخورده ماندن غاز در روز نخست مهمانی با هنرنمایی مصطفی.

صفحه 43:
از طرف خود و این آقابان استدعای عاجزانه دارم بفرمایید همینطور این دوری را برگردانند به اندرون و اگر خیلی اصرار دارید» ممکن است باز یکی از ایام همین بهار» خدمت رسیده از نو دلی از عزا در آوریم ولی خدا شاهد است اگر امروز بیشتر از این به ما بخورانید» همین جا بستری شده وبال جانت می‌کردیم؛ مکر آنکه مرگ ما را خواسته باشید. آن وقت من هر چه اصرار و تعارف می‌کنم تو بیشتر امتناع می‌ورزی و به هر شیوه‌ای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه می‌کنی».

صفحه 44:
دوری: رد ‎Uy Oh‏ هکت ‎Fe‏ ‏ون: داخل» دستور تاريخى ‎om‏ (شيه هماو اسرارة رازه وال ارو سختی دردسر مکو: جز امتناع: خوددارىء سر باز زدن اذ اجام كارى با قبول كردن سخنى قلمرو ادبی: دل از عزا ادرآوردی: کنیه از پس از مدتی محرومیت کاملا كام روا شدن و سبر خوردن .وبال جان شدن: كنايه از باعث مشکل و رفح شدن بيام: محبت ناكهانى ميزبان به مصطفى و نقشه كشيدن براى دست نخورده ‎yale‏ غاز در روز اول مهمانى با هنرنمايى مصطفى.

صفحه 45:
) مصطفی که با دهان باز و گردن دراز حرف های مرا گوش می‌داد؛ كفت خوب دستگیرم شد. خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد. 4 قلمرو زبانی: دهان باز» گردن دراز: متمم قیدی» ‎q‏ ترکیب وصفی KMMMMMMMMddddddddddddddiddddidided ~ ۳» =]

صفحه 46:
دو ساعت بعد مهمانها بدون تخلف» تمام و کمال دور میز حلقه زده که ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و کراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق» خرامان مانند طاووس مست وارد شد؛ خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز جه حقه‌ای به کار برده که لباس من اینطور قالب بدنش در آمده است.

صفحه 47:
قلمرو زبانی: بدون: حرف اضافه تخلف: عمل با فرایند خلاف کردن حلقه زدن: گرداگرد چیزی را گرفتن کراوات: گردن آویز . _ خرامان: با ناز راه رفتن» وندی» قید حقه ای: همزهٌ میانجی قلمرو ادبی: لباس» جوراب؛ کراوات؛ بوتین: متمم» مراعات نظیر قالب تن در آمدن: کنایه از اندازه بودن خرامان مانند طاووس مست: تشبیه؛ طاووس: مشبه به؛ وجه شبه: خرامان راه رفتن پیام: ورود هم مهمانان و وارد شدن مصطفی با سر و وضعی که توصیف شد.

صفحه 48:
آقا مصطفی خان با کمال متانت؛ تعارفات معمولی را برگزار کرده و با وقار و خون سردی هر چه تمامتر به جای خود» زیر دست خودم» به سر میز قرار گرفت. او را به عنوان یکی از جوانهای فاضل و لايق پایتخت به رفقا معرفی کردم و چون دیدم به خوبى از عهده وظایف مقرره خود برمی آیده قلباً مسرور شدم و در باب آن مسألة معهود» خاطرم داشت به كلى آسوده

صفحه 49:
قلمرو زبانی: آقا مصطفی خان: نهاد؛ آقا؛ خان: شاخص متانت: پایداری» استواری» سنگینی وقار و خونسردی: متمم قیدی وقار: سنگینی هر چه تمام تر: صفت وقار و خونسردی 0 خونسردی: وندی مرکب فاضل: دارای فضیلت و برتری در دانش لایق: شایسته مسرو معهود: عهد شده» شناخته شده؛ معمول آسوده: راحت

صفحه 50:
قلمرو ادبی: آسوده شدن خاطر: کنایه از اطمینان و آرامش یافتن از عهده بر آمدن: کنایه از توانایی انجام کاری داشتن خون سرد بودن: کنایه از آرامش داشتن. پیام: معرفى كردن مصطفی به عنوان یکی از جوانان فاضل و ادب دوست و آسودگی میزبان از عهده انجام كار برآمدن

صفحه 51:
۲ | ۷ أ به قصد ابراز رضامندی» تعارف کنان گفتم آقای مصطفی خان؛ نوش جان بفرمایید. چه دردسر بدهم1 حالا دیگر چانه اثی هم گرم شده و در خوش زبانی و حرافی و شوخی و بذله و لطیفه؛ نوک جمع را چیده و متکلم وحده و مجلس آرای بلامعارض شده است. قلمرو زبانی: ابر اشكار شاختن !0 فى لطيفه: كفتار نغز مطلب نيكوء ذكتهاى باريك بذله: شوخىء لطيفه مجلس آراى: آذكه با حضور خود سب رونق مجلس و شادى با سركرمى حاضران آن مىشودء بزم آرا متكلم وحده: آن كه در جمعى تنها كسى باشد كه سخن

صفحه 52:
قلمرو ادبی: نوش جان کردن: کنایه از ‎١‏ خوردن» ميل كردن " چانه اش گرم شده بود: کنایه از پرحرفی ; كردن نوک جمع را چیدن: کنیه از ینکه روی كسى را كم كردن و به سكوت يا عدم دخالت وادشتن شوخى و بذله و لطيفه: تناسب. بيام: برحرفى و لطيفه گویی مصطفی و تحت الشعاع قرا ار دادن میهمانی.__

صفحه 53:
به مناسبت صحبت از سیزده عيد بنا کرد به خواندن قصیده‌ای که می‌گفت همین دیروز " _ ساخته. فریاد و فغان مرحبا و آفرین به " آسمان بلند شد. دو نفر از آقایان که خیلی ادعای فضل و کمالشان می‌شد» مقداری از ابیات را دو بار و سه بار مکرر خواستند. یکی از حضار که ‎s‏ ادهٌ شعر و ادب می‌کشيد چنان محظوظ کردیده که جلو رفته جبهة شاعر را بوسیده _ گفت ای واللهء حقبقتاً استادی و از تخلص, أو ترسيد.

صفحه 54:
قلمروادبی: به آسمان بلند شدن: اغراق و كنايه از صدای بلند کباده چیزی را کشیدن: کنیه از ادعای چیزی داشتن» خواستار چیزی بودن پیام: شعر خواندن و ادعای شاعری مصطفی و تحت تثیر شخصيت دروغين و ساختكى مصطفى قرار كرفتن حضار.

صفحه 55:
مصطفی به رسم تحقیر» جين به صورت انداخته گفت من تخلص را از زواید و از جملةٌ رسوم و عاداتی می‌دانم که باید متروک گردد ولی به اصرار یکی از ادیبان کلم «استاد» را اختبار کردم اما خوش ندارم زیاد استعمال کنم. همةً حضار یک . صدا تصدیق کردند که تخلصی بس به جاست و واقعاسزاور

صفحه 56:
قلمرو ادبى: جين به صورت انداختن: کنایه از اخم کردن و ناراحتی صورت: مجاز از پیشانی پیام: شعر خواندن و ادعای شاعری مصطفی و تحت تأثیر شخصيت دروغین و ساختگی مصطفی قرار گرفتن حضار.

صفحه 57:
در آن انا صدای زنگ تلفن از سرسرای عمارت بلند شد. آقای استادی رو به نوکر نموده فرمودند همقطار ! احتمال می‌دهم وزير داخله باشد و مرا بخواهد. بکویید فلانی حالا سر میز است و بعد خودش تلفن خواهد کرد ولی معلوم شد نمرهٌ غلطی بوده است.

صفحه 58:
قلمرو زبانی: سرسرا: محوطه‌ای سقف دار در داخل خانه ها که در ورودی ساختمان به آن باز می‌شود و از آنجا به اتاق ها یا قسمت های دیگر می‌روند. عمارت: ساختمان (هم آوا؛ امارت: فرمانروایی) نموده: فعل وصفی . . قلمرو ادبی: نمره: مجاز از شماره تلفن مراعات نظیر: زنگ» نموه تلفن بيام: زنك خوردن تلفن و تظاهر مصطفى به اينكه شخص مهمى است وبا بزركان در ارقباط است.

صفحه 59:
حالا آش جو و كباب برّه و بلو و جلو و مخلّفات ديكر صرف شده است و موقع مناسبى است كه كباب غاز را بياورند. دلم مى تبد. خادم را ديدم قاب بر روى دست وارد شد و يك رأس غاز فربه و برشته كه در وسط ميز گذاشت و ناپدید شد. قلمرو زبانى: مخلفات: جمع مخلفاء خور دنى هايى كه به عنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده می‌شود صرف شدن: خورده شدن خادم: خدمتکار» مفعول قب ام رک اس رأس در ديك رأس غاز»: مميز خر برشته: بریان‌شده؛ تف‌داده شده (برشتن؛ بن ماضی:

صفحه 60:
قلمرو ادبی: پلو, چلو: جناس دل تبيدن: كنايه از ب قراری و اضطراب داشتن آش جوء كباب بره غاز)' يلو جلو و مخلفات ديكر: تناسب. پیام: لحظه وارد شدن خادم به همراه انواع غذاء

صفحه 61:
شش دانگ حواسم پیش مصطفی است که نکند بوی غاز جنان مستش کند که دامنش از دست برود» ولى خيرء الحمدالله هنوز عقلش به جا و سرش تو حساب است. به محض اينكه جشمش به غاز افتاد رو به مهمانها نموده كفت: «آقايان تصديق بفرماييد كه ميزبان عزيز ما اين يك دم را ديكر خوش نخواند. آيا حالا هم وقت آوردن غاز است؟ من كه شخصاً قا خرخره خورده ام و اگر سرم را از تنم جدا كنيد» یک لقمه دیگر هم نمی‌توانم بخورم. ما که خيال نداریم از اینجا یک راست به مرا دولتی برویم». آنگاه نوکر را صدا زده كفت: «بيا همقطار آقایان خواهش دارند اين غاز را برداری و بی برو برگرد یکسر ببری به اندرون.

صفحه 62:
قلمرو زبانی: دانگ: یک ششم چیزی بهویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین شش دانگ: به طور کامل» تمام دامنش از دست برود: جهش ضمیر (دامن از دستش) الحمد الله: ستايش ويزه خداست؛ شبه جمله ies Jb ‏هم قطار: رب سنا‎ ‏بی برو برگرد: وندى مركب‎ ‏یک سر: مستقیم؛ فوری؛ قید‎ ‏اندورن: خانه و حبطی که عفب حباط یونی اخته شده و مخصوص زن‎ ‏و فرزند و سابر افراد خانوادهُ صاحب خانه بود؛ اندروفی.‎ | | | | ۱ | |

صفحه 63:
h ‏قلمرو ادبی: شش دانگ حواس پیش کسی بودن:‎ | ‏نایه از حواس کامل داشتن‎ ‏کنایه از از خود بی خود شدن‎ : ‏سر کسی توی حساب بودن: کنایه از متوجه جزئیات‎ ۱ ‏امری بودن و آن را خوب شناختن‎ ‏تا خرخره خوردن: از کنایه از زیاد خوردن» کامل‎ ۱ q خوردن عقل کسی به جا بودن: کنایه از عاقل بودن سر از تن جدا کردن: کنایه از کشتن یا مجبور کردن ‏ بی برو برگرد: کنایه از بدون تردید و شک» حتما نامه‌های جمالزاده پیام: آوردن غاز روی سفره و ترفند مصطفی برای ب رگرداندن غازء

صفحه 64:
مهمان ها در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای ۱ استاد» دو دل مانده بودند و كرجه جشمهايشان به غاز ‎١‏ ‏دوخته شده بود» خواهی نخواهی جز تصدیق حرف های مصطفی و بله و البته گفتن جارهاى نداشتند. ديدم توطئة ما دارد می‌ماسد. دلم می‌خواست می‌توانستم صد آفرین به مصطفى كفته از آن تاريخ به بعد زير بغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی پیدا کنم» ولی محض حفظ ظاهر» كارد بهن و درازى شبيه به ساطور قصابی به دست گرفته 1 بودم و مدام به غاز حمله آورده و جنان وانمود مى كردم كه مى خواهم اين حيوان بى بار و ياور را از هم بدرم و ضمنا یکریز تعارف و اصرار می‌کردم که محض خاطر من هم شده فقط یک لقمه میل بفرمایید که لااقل زحمت آشپز از میان نرود!

صفحه 65:
ماسیدن: منجمد شدن» سفت شدن محض: به خاطر ساطور: کارد بزرگ و آهنی و پهن دسته دار وانمود کردن: نظاهر کردن يكريز: بى دربى» قي شده: شده استء حذف به قرينة معنوى يك لقمه: تركيب وصفى | قلمرو زبانى: تظاهرات: جمع تظاهر, نمايش ها | ۳ al

صفحه 66:
2 قلمرو ادبی: دو ‎Js‏ ماندن: کنایه از مردد .رمحم دعلر جمایزاده اندن ‎soe‏ جشم دوختن: كنايه از خيره شدن باصدای‌میلاد قتوحی زیر بغل کسی را گرفتن: کنایه از کمک دن ان یک لقمه: مجاز از مقدار کم کارد» ساطور» قصابی: مراعات نظیر پیام: وانمود به نخوردن غاز

صفحه 67:
خلاصه آنکه از من همه اصرار بود و از مصطفی انکار و عاقبت کار به آنجایی کشید که مهمانها هم با او همصدا شدند و دسته جمعی خواستار بردن غاز گردیدند. قلمرو زبانی: از مصطفی انکار: حذف فعل «بود» به ‎hl‏ قلمرو ادبی: هم صدا شدن: کنایه از همراه شدن و هم نظر شدن خداوند اكر به كسى نعمت شارلاتانى و چاخانی و وقاحت داده باشد در این مرز و بوم نانش تو روخن است و روی سبیل قیصر نقاره می زند تا این قماش اشخاص تاج سر ما هستند رنگ رستگاری را اتخواهيم ديد محمد على جمالزاده ' 1

صفحه 68:
کار داشت به دلخواه انجام می‌یافت که ناگهان از دهنم در رفت که آخر آقایان» حیف نیست که از چنین غازی گذشت که شکمش را از آلوی برغان پر کرده اند؛ هنوز این کلام از دهن خرد شده ما بیرون نجسته بود كه مصطفى مثل اينكه غفلتا فنرش می‌فرمایید با آلوی برغان پر شده» روا نیست بیش از اين روی میزبان محترم را زمین انداخت و ‎ow‏ خاطر انشان هم مه نک قشع مخت مى جشيم.

صفحه 69:
اله نیش: دندان نیش» دندان نوک تیزی که در هریک از دو سوی آرواره ها میان دندانهای بيش و آسيا قرار دار معض: ‎(ly)‏ ‏کنایه از خارج شدن ناگهانی ابه ني روی كسى را زمين اند پیام: أوج داستان زمانى است كه مهمانان متوجه مى شوند شكم از با آلوی برغان پر شده و تمایل برای خوردن غاز.

صفحه 70:
دیگران که منتظر چنین حرفی بودند» فرصت نداده مانند قحطی زدگان به جان غاز افتادند و در یک چشم به هم زدن چنان کلکش را کندند که گویی هرگز غازی قدم به عالم وجود ننهاده بود! مرا می‌گویی از تماشای این منظرة هولناک آب به دهانم خشک شده و به جز تحویل دادن خنده های زورکی خوش آمدگویی های ساختگی کاری از دستم ساخته نبود.

صفحه 71:

صفحه 72:
در همان بحبوحة بخور بخور صدای تلفن بلند شد. بیرون جستم و فورا برگشته رو به آقای استادی نموده گفتم آقای مصطفی خان» وزیر داخله پای تلفن است و اصرار دارد با خود شما صحبت بدارد.» قلمرو زبانی: بحبوحه: میان» وسط آقاء خان: شاخص وابستة پیشین قلمرو ادبی: پای تلفن است: پشت خط است واج آرایی «ب» پیام: ترفند میزبان برای خارج کردن مصطفی از اتاق میهمانی.

صفحه 73:
سرسوزنی خود را از تک و تا بیندازد» دل به دریا ا به مجرد بيرون آمديم» در وا بستم و صداى اه آب نكشيده اى» طنين انداز كرديد و ينج انكشت دعاكو بر روى صورت كل انداختة آقاى استادی نقش بست. كفتم خانه خراب تا حلقوم اختی صندوقجة سر خود ‎٠‏ قرار داده ‎(poy‏ خ ورزيدى؟ د بكبر كه اين ناز شستت باشد.» و باز كسّيده ديكرى نثارش كردم.

صفحه 74:
قلمرو زبانی: بارو: تعبیری عامیانه برای کوچک شمردن کسی | ] ۱ تک و تا: تک به معنی دویدن به پای خود و تا مخفف تاز است به معنی دوانیدن اسب به مجرد اینکه: به محض اینکه» حرف ربط شیده: سیلی

صفحه 75:
یا خونسرد بودن» خود را نباختن دل به دریا زدن: کنایه از نترسیدن؛ شجاع شدن چشم: مجاز از كسى را صندوقجه اسرار كردن: تشبيه بنهان ناز شست: به طنز آفرين» احسنت بيام: سرزنش شدن مصطفى توسط ميزبان و تنبيه شدن او.

صفحه 76:
" با همان صدای بریده بریده و زبان گرفته و ادا و اطوارهای معمولی خودش که در تمام مدت ناهار اثری از آن هویدا نبود» نفس زنان و هق هق كنان كفت | يسرعموجان» من جه كناهى دارم؟ مكو | ‎Gol‏ رفته كه وقتى با هم قرار و مدار گذاشتيم شما فقط صحبت از غاز كرديده ۱ کی گفته بودید که توی شکمش آلوی . | " برغان گذاشته اند؟ تصدیق بفرمایید که اگر | 1 تقصیری هست با شماست نه با من.»

صفحه 77:
قلمروزبانی: صدای بریده بریده: صدای منقطع؛ دو تركيب وصفی؛ متمم اطوار: رفتار با سخنی ناخوشایند و ناهنجار هویدا: روشن؛ آشکار قرار و مدار: مرکب اتباعی من جه كناهى دارم؟؛ كى كفته بوديد: برسش انکاری مكر: قيد برسش هست در «تقصيرى هست»: وجود داردء فعل غيراسنادى نه با من: (با من نیست) حذف به قرينة لفظى. قلمرو ادبی: صدای بریده بریده و زبان گرفته: کنایه از با ترس و پیام: ناراحتی مصطفی و اعتراض به میزبان تبرثه خود را و انداختن تقصير به كردن ميزبان.

صفحه 78:
به قدری عصبانی شده بودم که چشمم جایی را نمی‌دید. از این بهانه تراشی ‎ice, 2‏ هایش داشتم شاخ درمی آوردم. بی اختیار در خانه را باز كرده واين جوان نمى بيرون كشيده باشند» بيرون انداختم و قدری برای به جا آمدن احوال در دور حباط قدم زده» آنگاه با خندهٌ تصنعی» ‏وارد اتاق مهمانها شدم. دیدم چپ و راست ‎i ‎| ‏سح ۳۳۳ نشناس را مانند موشی که از خمرة روغن‎ | ‏مهمانها دراز کشیده اند. گفتم:‎ ‎

صفحه 79:
: بهانه تراشی: عذر و بهانة نا چشمم جایی را نمى ديد اغراق» كنايه از خشم زياد كنايه از تعجب كردن به جا آمدن احوال: كتايد إزسر حال شدن شمكينى ميزبان از قدرنشنا ‎ofl‏

صفحه 80:
6۲ " آقای مصطنی خان خیلی معذرت خواستند كه بتو سرت كه مجبور شدند بدون خداحافلى 9 5 آقابان بروند. وزير داخله؛ اتومبيل شخصی خود را فرستاده بودند که فورا آن جا بروند و دیگر نخواستند مزاحم آقایان Ee ‏ا‎ tae 1 ۱ TEs) ‏قلمرو زبانی: آقا؛ خان: شاخص‎ ‏آقایان: فرایند افزایش.‎ پیام: پوزش میزبان از رفتن ناگهانی

صفحه 81:
نشانی لاو من شوه وشن هم از نم بان 7 بدون آنکه خم به ابرو بیاورم؛ همه را غلط دادم. قلمرو زبانی: همة اهل مجلس: یک تر کیب اضافی و یک ترکیب وصفی تأّف: دریغ» افسوس آخوش مشربی: خوش مشرب بودن» خوش معاشرتی و خوش فضل: برتری» دانش از شما چه پنمان: اصطلاح عامیانه» حذف (است) معنوی همه را غلط دادم: همه شماره تلفن ها را اشتباه دادم قلمرو ادبی: خم به ابرو آوردن: کنایه از اخم کردن؛ ناراحت گفت: دوانگی شاغ و دم ندارد! وقتى آدم با آدم هاى ديكر شباهت نداشته باشدء ديوانه محسوب مىكردد. گفتم: اگر همه مردم ديوائه بودند تا حالا همديكر رو خورده بودئد! كفت: نكته همين جاست كه آفت عالم و بلاى جان بنى آدم؛ هميشه نيم عقلا و نيم ديوانكان بوده اند.... ولا از آدم تمام عاقل و تمام ديوائه, هرگز سر سوزنی زار نمی رسد. fed ==

صفحه 82:
دارلمجئین | محمدغلی جبازدد "ذا لدابتي ابش نيت تنخ جر كس بروى يكانختداش كم است وعقلش بارسنك مى برد. اكربنا بشود همه ديوائهها را فردای آن روز به خاطرم آمد ک كه ديروز یک دست از بهترین لباس های نوروز خود را به انضمام مایحتوی» بعنی آقای استادی مصطفى خانء به دست جلاق شدهٌ خودم از خانه بيرون انداخته ام ولى جون كه تبرى که از شست رفته باز نمی‌گردد» یک بار ديكر به كلام بلندياية «از ماست که بر ماست» ایمان آوردم و پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیه

صفحه 83:
7 امه مهب ره مایحتوی: آنچه درون چیزی است چلاق: فلج؛ از کار افتاده ن قير از شست جسته: قمثيل» کنابه از «از دست دادن ‎(cows‏ از ماست که بر ماس تمثيل (هر كارى انجام دهيم فتيجة آن به خود ما برمی گردد) بشت دست را داغ کردن: پشیمانی و توبه کردن از تکرار کاری پیرامون چیزی یه از «خواهان چیزی بودن» بشيمانى ميزبان از دعوت كردن و درس عبرت كرفتن كه دیکر به دنبال كسب ترفيع رتبه ذكردد.

صفحه 84:
چند نکنه برای کیفیت بخشی به کلاس درس کم رنگ ترین جوهرها بهتر از قوي ترين حافظه هاست 5 (ضرب المثل جيني) نوشتن اجازه مي دهد ديكران هم در روياي شما شركت كنند و نظر بدهند.

صفحه 85:
فریدون فرخ» فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته فبود «داد» و «قهش» یافت او نیکوبی تو داد و دهش کن» فریدون توبی

صفحه 86:
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد ‎oe‏ میازار موری که دانه‌کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی به بايش در افتى جو مور سعدى

صفحه 87:
نکته روز: آدم‌ها برای اینکه دوست داشته شوند» بايد ارزش داشته باشند» نه دارابى كتاب «صد سال تنهايى»كابريل كارسيا ما ركز ©

صفحه 88:
"هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید» چه آنکس که به در گاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن د

صفحه 89:
شعار ‎wl,‏ در مدارس فنلاند این بود: مدارس فنلاند بهترین و درخشان ترین دانش آموزان از دیگران به

صفحه 90:

فارسی پایه دوازدهم معنی کلمات و ارایه های درس شانزدهم کباب غاز فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آموزش تصویری را جدی بگیریم پاورپوینت در حالت کتاب ورق زن نسخه قابل ویرایش تعداد اسالید90: فهرست مطالب : فارسی پایه دوازدهم تصاویرمرتبط با درس -1دو نکته مهارت کالس داری ویژه معلمان عزیز -2معنی لغات مهم درس -3معنی کلمات و ارایه های درس شانزدهم کباب غاز فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای -4چند نکته برای کیفیت بخشی به کالس درس :درس اول ویژه معلمان📙 ‏Oند 1- ‏Oن ‏OيمOيدا ‏Oمروز :مOعلمانا در وهله نخست معلم دانش ،آموزان هستند نه معلم كتب درسي وانتقال دهنده صرف محتوای آموزشی 2 📙درس دوم ویژه معلمان : -9معلمان موفق امروزي مي دانند سهم هر دانش آموز از يادگيري اهميت دارد. دلیل موفقیت نظام آموزشی فنالند 3 معنی و آرایه های ادبی و زبانی درس کباب غاز ۱۶شانزدهم فارسی دوازدهم محمدعلی جمال زاده :نویسندۀ داستان لحن :داستان روایی زاویۀ دید :اول شخص نوع نثر :نثری سرشار از کنایات ضرب المثل ها و اصطالحات عامیانه ،ساده و طنزگونه و کوتاهی جمالت. شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه .در اداره با همقطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که هرکس ،اول ترفیع رتبه یافت ،به عنوان ولیمه کباب غاز صحیحی بدهد ،دوستان نوش جان نموده ،به عمر و عزتش دعا کنند. قلمرو زبانی :کباب غاز :ترکیب اضافی نموده :فعل در وجه وصفی نوروز :مرکب عید نوروز :ترکیب اضافی ترفیع :مصدر باب تفعیل ،باال بردن رتبه :مقام ،جاه هم قطارها :وندی هم‌ردیفان :دو یا چند نفر که با هم به یک شغل مشغول باشند 5 هم قطارها :وندی هم‌ردیفان :دو یا چند نفر که با هم به یک شغل مشغول باشند قرار و مدار :مرکب اتباعی ولیمه :طعامی که در مهمانی و عروسی می‌دهند صحیح :درست ،کامل کباب غاز صحیحی؛ کباب :هسته ،صحیح :وابستۀ پسین ،صفت بیانی کنند :ماضی التزامی عمر :متمم عزتش :ترکیب اضافی. قلمرو ادبی :نوش جان نمودن :کنایه از خوردن پیام :ترفیع گرفتن و ولیمه دادن به مناسبت ترفیع. نکته :به ترکیب هایی که در آنها لفظ دوم اغلب بی معنی است و برای تأکید لفظ نخست می‌آید «مرکب اتباعی» یا «اتباع» می‌گویند؛ مانند :قرار و مدار. 6 زد و ترفیع رتبه به اسم من درآمد .فور ًا مسئلۀ میهمانی و قرار با رفقا را با عیالم که به تازگی با هم عروسی کرده بودیم در میان گذاشتم .گفت تو شیرینی عروسی هم به دوستانت نداده‌ای و باید در این موقع درست جلوشان درآیی ،ولی چیزی که هست چون ظرف و کارد و چنگال برای دوازده نفر بیشتر نداریم یا باید باز یک دست دیگر خرید و یا باید عدۀ میهمان بیشتر از یازده نفر نباشد که با ّ خودت بشود دوازده نفر. 7 قلمرو زبانی :زد :اتفاق افتاد ترفیع :ارتقا یافتن ،رتبه گرفتن ترفیع رتبه ،اسم من ،عیالم ،دوستانت ،جلوشان ،عده میهمان: ترکیب اضافی فورا :قید مسئلۀ میهمانی :ترکیب اضافی رفقا :ج رفیق یک دست دیگر :ترکیب وصفی؛ دست :هسته؛ یک :صفت شمارشی؛ دیگر :وابسته ،صفت مبهم این موقع :قید دوازده نفر :ترکیب وصفی ،مسند. قلمرو ادبی :در میان گذاشتن :کنایه از مطرح کردن جلوی کسی درآمدن :کنایه از «توانایی خود را به دیگری نشان دادن؛خوب پذیرایی کردن» ظرف ،کارد ،چنگال :تناسب. پیام :ترفیع گرفتن و قرار و مدار میهمانی گذاشتن. 8 گفتم :خودت بهتر می‌دانی که در این شب عیدی، مالیًادبا هجدوب و تسا رارق هچ زا هّ اجازۀ خریدن خرت و پرت تازه را نمی‌دهد و دوستان هم از بیست و سه چهار نفر کمتر نمی‌شوند .گفت تنها همان رتبه های باال را وعده بگیر و ما بقی را نقد ًا خط بکش و بگذار سماق بمکند .گفتم ای بابا ،خدا را خوش نمی‌آید ،این بدبخت ها سال آزگار یک بار برایشان چنین پایی می‌افتد و شکمها را مدتی صابون زده اند که کباب غاز بخورند و ساعت شماری می‌کنند. چطور است از منزل یکی از دوستان و آشنایان یک دست دیگر ظرف و لوازم عاریه بگیریم؟ 9 قلمرو زبانی :بهتر :قید ،وندی ،صفت برتر مالیه :مربوط به مال ،دارایی بودجه :فرایند ادغام ،نهاد خریدن :وندی خرت و پرت :مجموعه‌ای از اشیا ،وسایل و خرده ریزهای کم ارزش ،مرکب اتباعی هم :حرف ربط بیست و سه چهار نفر :عدد مبهم ،متمم کمتر :صفت برتر ،مسند جملۀ :تنها همان … بمکند :مفعول فعل «بگذار» واو :ربط 10 مابقی :آنچه باقی مانده نقدا :قید ،اکنون ،فعال ای بابا :شبه جمله را در «خدا را خوش نمی‌آید» :زائد آزگار :زمانی دراز ،به طور مدام ،تمام و کامل سال آزگار :ترکیب وصفی ،قید سماق :دانه‌ای ترش مزه و قهوه ای رنگ یک بار :قید عاریه :آنچه از کسی برای رفع حاجت بگیرند و پس از رفع نیاز آن را پس دهند که :حرف پیوند مالیه :وندی ،وضع مالی لوازم :وسایل ،ج الزم ،بایسته ها عاریه :امانتی و موقت بودن. 11 قلمرو ادبی :بودجه اجازه نمی‌دهد :استعاره مکنیه، جانبخشی رتبه باال :مجاز از کسی که دارای رتبه باالست ‏Oت کردن وعده گرفتن :کنایه از دعو ‏Oت را پس گرفتن ،حذف کردن خط کشیدن :کنایه از دعو سماق مکیدن :کنایه از انتظار کشیدن بیهوده پای افتادن :کنایه از اتفاق افتادن ،پیش آمدن موقعیت شکم را صابون زدن :کنایه از وعدۀ به خود دادن ،دل خوش کردن ساعت شماری کردن :کنایه از انتظار کشیدن برای فرار رسیدن ساعت یا زمانی خاص ،لحظه شماری کردن. پیام :در تنگنای مالی ماندن و حذف برخی از مهمانان. 12 با اوقات تلخ گفت :این خیال را از سرت بیرون کن که محال است در میهمانی اول بعد از عروسی بگذارم از کسی چیز عاریه وارد این خانه بشود؛ مگر نمی‌دانی که شکوم ندارد و بچۀ اول می‌میرد؟ گفتم پس چاره‌ای نیست جز اینکه دو روز مهمانی بدهیم .یک روز یک دسته بیایند و بخورند و فردای آن روز دسته‌ای دیگر .عیالم با این ترتیب موافقت کرد. 13 قلمرو زبانی :که در «که محال است» :زیرا محال :ناممکن ،ناشدنی گذاشتن :اجازه دادن شکوم ‌:شگوم ،میمنت ،خجستگی ،چیزی را به فال نیک گرفتن عیال :همسر این خیال :ترکیب وصفی ،مفعول عاریه :آنچه از کسی برای رفع حاجت بگیرند و پس از رفع نیاز آن را پس دهند مگر نمی‌دانی … می‌میرد؟ :پرسش انکاری مگر :قید پرسشی نیست در «چاره‌ای نیست» :وجود ندارد ،غیر اسنادی جز :قید انحصار دسته‌ای دیگر … :حذف فعل به قرینۀ لفظی (بیایند و ‏Oرند) بخو 14 قلمرو ادبی :اوقات تلخ :حس آمیزی اوقات کسی تلخ بودن :کنایه از خشمگین، آزرده و افسرده بودن سر :مجاز از ذهن خیال را از سر بیرون کردن :کنایه از فراموش کردن. پیام :بدشگونی عاریه گرفتن. 15 اینک روز دوم عید است و تدارک پذیرایی از هر جهت دیده شده است .عالوه بر غاز معهود ،آش جو برۀ ممتاز و دو رنگ پلو و چند جور اعال و کباب ّ خورش با تمام مخل ‏OOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOO ّ فات رو به راه شده است .در تخت خواب گرم و نرم تازه‌ای لم داده بودم و مشغول خواندن بودم که عیالم وارد شد و گفت جوان دیالقی مصطفی نام، آمده ،می‌گوید پسر عموی تنی توست و برای عید مبارکی شرف یاب شده است .مصطفی پسر عموی دختردایی خالۀ مادرم بود .جوانی به سن بیست و پنج یا بیست و شش؛ آسمان ُجل و بی دست و پا و پخمه و تا بخواهی بدریخت و بدقواره. 16 قلمرو زبانی :اینک :اکنون ،ایناهاش ،نهاد تدارک :آماده کردن معهود :عهد شده ،شناخته شده ،معمول اعال :برتر ،ممتاز ،نفیس ،برگزیده از هر چیز بره :بچۀ گوسفند تا شش‌ماهگی ممتاز :پسندیده ،دارای امتیاز رنگ در «دو رنگ پلو» :نوع ،ممیز خورش :خورشت مخ ّلفات :چیزی که به یک مادۀ خوردنی اضافه می‌شود یا به عنوان چاشنی در کنار آن قرار می‌گیرد 17 عیال :همسر ،زن و فرزند دیالقی :آدم قد دراز شرفیاب شدن :آمدن به نزد شخص محترم و عالیقدر ،به حضور شخص محترمی رسیدن ُجل :پوشش به معنای مطلق پخمه :ابله ،کودن بدریخت :زشت ،بدقیافه بدقواره :آنکه یا آنچه ظاهری زشت و نامتناسب دارد ،بدترکیب قلمرو ادبی :رو به راه شدن :کنایه از مهیا و آماده شدن آسمان ُجل :کنایه از فقیر ،بی چیز ،بی خانمان جناس :گرم و نرم ،کنایه از راحت بی دست و پا :کنایه از ناتوان و بی عرضه. پیام :تدارک پذیرایی /ورود جوانی به نام مصطفی 18 به زنم گفتم :تو را به خدا بگو فالنی هنوز از خواب بیدار نشده و شرُد و خاش یب لوغ نیا ّم را از سر ما بکن. گفت به من دخلی ندارد! ماشاءاهلل هفت قرآن به میان پسرعموی خودت است .هر گلی هست به سر خودت بزن .دیدم چاره‌ای نیست و خدا را هم خوش نمی‌آید این بیچاره که البد از راه دور و دراز با شکم گرسنه و پای برهنه به امید چند ریال عیدی آمده ،ناامید کنم .پیش خودم گفتم چنین روز مبارکی صلۀ ارحام نکنی ،کی خواهی کرد؟ 19 فعل «سوگند قلمرو زبانی :تو رو به خدا :حذف ِ ‏O می‌دهم» شر :بدی غول بی شاخ و ُدم :غول بدقواره و بدریخت به من دخلی ندارد :به من مربوط نیست ماشاءهلل :شبه جمله چاره‌ای نیست :فعل غیر اسنادی ،واج میانجی همزه البد :احتماال ،به احتمال زیاد ،قید ارحام :ج .رحم ‏Oاوندان رفتن و از آنان صلۀ ارحام :به دیدار خویش احوال پرسی کردن چنین روز … خواهی کرد؟ :پرسش انکاری 20 قلمرو ادبی :غول بی شاخ و ُدم :استعاره از مصطفی سر :مجاز از وجود شر کسی را کندن :کنایه از رها شدن ،خالص شدن هفت قرآن به میان :کنایه از اینکه قرآن با قرائت های هفتگانه اش سپری برای جلوگیری از رسیدن گرفتاری ها به ما پدید آورد گل به سر زدن :کنایه از هر کاری کردی برای خودت کردی یا ضرر و نفعش به خودت باز می‌گردد 21 ،Oسرش را خم کرده وارد شد. لهذا صدایش کردم دیدم ماشاءاهلل ،قدش درازتر و تک و پوزش کریه تر شده است .گردنش مثل گردن همان غاز ‏Oغول مادرمرده‌ای که در همان ساعت در دیگ مش ‏Oغول تماشا و ورانداز این مخلوق کباب شدن بود؛ مش کمیاب و شیء عجاب بودم که عیالم هراسان وارد شده گفت :خاک به سرم ،مرد حسابی ،اگر این غاز را برای مهمان های امروز بیاوریم ،برای مهمان های فردا از کجا غاز خواهی آورد؟ تو که یک غاز بیشتر نیاورده‌ای و به همۀ دوستانت هم وعدۀ کباب غاز داده ای! دیدم حرف حسابی است و بدغفلتی شده؛ گفتم آیا نمی‌شود نصف غاز را امروز و نصف دیگرش را فردا سر میز آورد؟» 22 قلمرو زبانی :لهذا :برای همین ،ازین رو ماشاءاهلل :آنچه خدا خواست ‏Oز ،به طنز ظاهر شخص به ویژه سر ‏Oزش :دک و پو تک و پو و صورت کریه :زشت ،ناپسند ورانداز :سنجش یا ارزیابی چیزی از راه نگاه کردن مخلوق :آفریده شیء عجاب :معموال برای اشاره به امری شگفت به کار می‌رود هراسان :ترسان خاک بر سر :حذف فعل «شد» به قرینه معنوی مرد حسابی :مرد کامل فالنی :ضمیر مبهم حرف حسابی :سخن درست بدغفلتی :فراموشی بدی 23 قلمرو ادبی :گردنش مثل … :تشبیه؛ گردنش :مشبه؛ غاز :مشبه به مادرمرده :کنایه از بیچاره «إن هذا لشیء شیء عجاب :اشاره به آیه ّ عجاب» خاک بر سر شدن :کنایه از بدبخت شدن یا دچار مشکل شدن امروز ،فردا :تضاد پیام :سرگردانی میزبان به علت کمبود غاز برای دو روز مهمانی. 24 گفت مگر می‌خواهی آبروی خودت را بریزی؟ هرگز دیده نشده که نصف غاز سر سفره بیاورند. تمام حسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به ُمهر روی میز بیاید .حقا که حرف منطقی بود و هیچ برو برگرد نداشت .در دم ملتفت وخامت امر گردیده و پس از مدتی اندیشه و استشاره ،چارۀ منحصر به فرد را در این دیدم که هر طور شده یک غاز دیگر دست و پا کنیم .به خود گفتم مصطفی گرچه زیاد کودن است؛ ولی پیدا کردن یک غاز در شهر بزرگی مثل تهران ،کشف آمریکا و شکستن گردن رستم که نیست؛ البد این قدرها از دستش ساخته است. 25 قلمرو زبانی :مگر :واژه پرسش ،قید پرسشی حسن :خوبی حقا :حقیقتا ملتفت :متوجه وخامت :بد فرجانی ،خطرناک بودن استشاره :رای زنی ،مشورت ،نظرخواهی منحصر به فرد :خاص ،بی همتا کودن :احمق ،پخمه دیده نشده :حذف فعل کمکی «است» (ماضی نقلی مجهول) حرف :مجاز از سخن در دم :فوراً ،قید امر در «ملتفت وخامت امر» :وابستۀ وابسته ،مضافالیه مضافالیه ولی :حرف ربط همپایه ساز البد :احتماال ،به احتمال زیاد ،قید قدر :اندازه 26 قلمرو ادبی :دست نخورده :کنایه از کامل ،سالم، درسته سر به مهر :کنایه از دست نخورده و کامل بی برو برگرد :کنایه از بدون شک و تردید ،تضاد دم ‌ :مجاز از لحظه دست و پا کردن :کنایه از آماده و مهیا کردن کشف آمریکا و شکستن گردن رستم :کنایه از کار دشوار و سخت کار از دست کسی ساخته بودن :کنایه از عهده کاری برآمدن دست در «البد اینقدر از دستش ساخته است» :مجاز از توان و نیرو پیام :مشورت برای حل مشکل کمبود غاز 27 به او خطاب کرده گفتم :مصطفی جان! البد ملتفت شده‌ای مطلب از چه قرار است، می‌خواهم امروز نشان بدهی که چند مرده حالجی و از زیر سنگ هم شده یک عدد غاز خوب و تازه به هر قیمتی شده ،برای ما پیدا کنی .مصطفی ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و باالخره صدایش بریده بریده از نی پیچ حلقوم بیرون آمد و معلوم شد می‌فرمایند در این روز عید ،قید غاز را باید به کلی زد و از این خیال باید منصرف شد؛ چون که در تمام شهر یک دکان باز نیست. 28 قلمرو زبانی :ملتفت :متوجه مبلغی :مقداری ،صفت مبهم بریده بریده :منقطع نی پیچ :مرکب نی و شلنگ قلیان حلقوم :حلق و گلو قلمرو ادبی :چند مرده حالج بودن :چقدر توانایی داشتن زیر سنگ پیدا کردن :کنایه از نهایت تالش خود را کردن برای کاری سخت و غیر ممکن نی پیچ حلقوم :اضافۀ تشبیهی قید چیزی را زدن :کنایه از منصرف شدن ،صرف نظر کردن سرخ و سیاه شدن :کنایه از خجالت کشیدن. پیام :مکلف کردن مصطفی برای پیدا کردن غاز در شب عید 29 با این حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی به سرم بریزم؟ با همان صدا ،آب دهن را فرو برده ،گفت واهلل چه عرض کنم! مختارید :ولی خوب بود میهمانی را پس می‌خواندید .گفتم خدا عقلت بدهد؛ یک ساعت دیگر مهمانها وارد می‌شوند؛ چه طور پس بخوانم؟ گفت خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیب قدغن کرده؛ از تخت خواب پایین نیایید .گفتم همین امروز صبح به چند نفرشان تلفن کرده ام ،چطور بگویم ناخوشم؟ گفت بسپارید اص ً ال بگویند آقا منزل تشریف ندارند و به زیارت حضرت معصومه رفته اند. 30 قلمرو زبانی :استیصال :ناچاری ،درماندگی واهلل :سوگند به خدا می‌خوردم ،حذف فعل به قرینه معنوی ،شبه جمله عرض کردن :گفتن مختارید :اختیار دارید ‏Oاندن :لغو کردن ،پس زدن پس خو ناخوشی :بیماری ،متمم ،وندی قدغن :ممنوع ،اهمیت امالیی فرو برده :فعل در وجه وصفی چطور :قید پرسشی تخت خواب :مرکب همین امروز صبح :قید ‏Oش :مسند – م :هستم ،اسنادی ناخوشم :ناخو 31 قلمرو ادبی :چه خاکی بر سرم بریزم :کنایه از چه چاره‌ای بیندیشم خدا عقلت بدهد :جمله به ظاهر دعایی کنایه از اینکه عقل نداری! خود را به ناخوشی بزنید :کنایه از وانمود کردن پیام :درماندگی میزبان و پیشنهاد پسخواندن مهمانی و عذر و بهانه تراشی. 32 دیدم زیاد پرت و پال می‌گوید؛ گفتم مصطفی می‌دانی چیست؟ عیدی تو را حاضر کرده ام .این اسکناس را می‌گیری و زود می‌روی .معلوم بود که فکر و خیال مصطفی جای دیگر است .بدون آنکه اصال به حرفهای من گوش داده باشد ،دنبالۀ افکار خود را گرفته ،گفت اگر ممکن باشد شیوه‌ای سوار کرد که امروز مهمانها دست به غاز نزنند ،می‌شود همین غاز را فردا از نو گرم کرده دوباره سر سفره آورد. 33 قلمرو زبانی :پرت و پال :بیهوده ،نامعقول؛ مرکب اتباعی سخن بیهوده :بی معنی بدون :حرف اضافه گوش داده باشد :ماضی التزامی دنبالۀ افکار خود :مفعول؛ دو ترکیب اضافی ،دنبالۀ افکار و افکار خود گرفته :فعل در وجه وصفی اگر :حرف ربط باشد :وجود داشته باشد شیوه ای :همزۀ میانجی قلمرو ادبی :دنبالۀ افکار خود را گرفت :کنایه از دوباره به فکر کردن ادامه داد شیوه‌ای سوار کردن :کنایه از چاره اندیشی کردن ،ترتیب دادن ‏O فکر جای دیگر بودن :کنایه از حواسش اینجا نیست دست به غاز نزدن :کنایه از نخوردن دیدم پرت و پال می‌گوید :حس آمیزی تضاد :امروز ،فردا پیام :شیوۀ پیشنهادی مصطفی برای نخوردن غاز و حل مشکل کمبود غاز. 34 دیدم این حرف آن قدرها هم نامعقول نیست و خندان و شادمان رو به مصطفی نموده ،گفتم :اولین بار است که از تو یک کلمه حرف حسابی می‌شنوم؛ ولی به نظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد. باید خودت مهارت به خرج بدهی که احدی از مهمانان در صدد دست زدن به این غاز برنیاید». قلمرو زبانی :نامعقول :آنچه از روی عقل نیست ،برخالف عقل به خرج بدهی :انجام بدهی قلمرو ادبی :حرف :مجاز از سخن گره :استعاره از مشکل گره گشودن :کنایه از حل کردن مشکل مهارت به خرج دادن :کنایه از چاره اندیشی کردن دست زدن :کنایه از خوردن ،اقدام کردن ‏Oد صدد :قص در صدد بر آمدن :قصد چیزی را کردن پیام :پذیرفتن پیشنهاد مصطفی به عنوان حرف حساب و راه حل و سپردن این امر به شخص مصطفی. 35 مصطفی هم جانی گرفت و گرچه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست ،آثار شادی در وجناتش نمودار گردید .بر تعارف و خوش زبانی افزوده گفتم چرا نمی‌آیی بنشینی؟ نزدیکتر بیا. روی این صندلی مخملی پهلوی خودم بنشین .بگو ببینم حال و احوالت چه طور است؟ چه کار می‌کنی؟ می‌خواهی برایت شغل و زن مناسبی پیدا کنم؟ 36 قلمرو زبانی :گرچه :مخفف اگرچه ،حرف ربط هنوز :قید افزوده :فعل در وجه وصفی وجنات :جمع وجنه ،چهره نمودار :آشکار چطور :مسند قلمرو ادبی :جان گرفتن :کنایه از سر حال آمدن چیزی دستگیر کسی شدن :کنایه از متوجه شدن زبان در «خوش زبانی» :مجاز از سخن؛ خوش زبانی: خوش سخنی پیام :روحیه گرفتن مصطفی از تعاریف میزبان و خوشزبانی میزبان برای مصطفی. 37 قد دراز و کج و معوجش را روی صندلی مخمل مصطفی ّ جا داد و خواست جویده جویده از این بروز محبت و دلبستگی غیرمترقبۀ هرگز ندیده و نشنیده سپاسگزاری کند ولی مهلتش نداده گفتم استغفراهلل ،این حرف ها چیست؟ تو برادر کوچک من هستی .اصال امروز هم نمی‌گذارم از اینجا بروی .امروز باید ناهار را با ما صرف کنی .همین االن هم به خانم می‌سپارم یک دست از لباسهای شیک خودم را هم بدهد بپوشی و نو نوار که شدی ،باید سر میز پهلوی خودم بنشینی .چیزی که هست، ملتفت باش وقتی بعد از مقدمات ،آش جو و کباب بره و برنج و خورش ،غاز را روی میز آوردند ،می‌گویی ای بابا ،دستم به دامنتان ،دیگر شکم ما جا ندارد .این قدر خورده ایم که نزدیک است بترکیم .کاه از خودمان نیست، کاهدان که از خودمان است. 38 قلمرو زبانی :دراز ،کج ،معوج :صفت ‏Oج :کج معو غیرمترقبه :ناگهانی ،غیرمنتظره هرگز :قید سپاسگزاری :مفعول ،اهمیت امالیی مهلتش :مهلت ندادم استعفراهلل :شبه جمله می‌سپارم :سفارش می‌کنم نوار ‌:هر چیز که به شکل رشته باریک درآمده نو نوار شدن :نو شدن( ،در اصل نوار نو) هست :وجود دارد کاهدان :انبار کاه 39 قلمرو ادبی :جویده جویده :کنایه از گنگ ،نامفهونم و منقطع نو نوارشدن :کنایه از آراسته و زیبا شدن دست به دامن شدن :کنایه از متوسل شدن ،از کسی یاری خواستن از خوردن ترکیدن :کنایه از زیاد خوردن کاه :استعاره از غذا کاهدان :استعاره از شکم است ،نیست :تضاد کاه از خودمان نیست کاهدان از خودمان است :یک تمثیل ،كنایه از اینکه باید به فكر سالمتی خود باشیم. پیام :محبت ناگهانی میزبان به مصطفی و نقشه کشیدن برای دست نخورده ماندن غاز در روز نخست مهمانی با هنرنمایی مصطفی. 40 O از طرف خود و این آقایان استدعای عاجزانه دارم بفرمایید همینطور این دوری را برگردانند به اندرون و اگر خیلی اصرار دارید ،ممکن است باز یکی از ایام همین بهار ،خدمت رسیده از نو دلی از عزا درآوریم ولی خدا شاهد است اگر امروز بیشتر از این به ما بخورانید ،همین جا بستری شده وبال جانت می‌گردیم؛ مگر آنکه مرگ ما را خواسته باشید .آن وقت من هر چه اصرار و تعارف می‌کنم تو بیشتر امتناع می‌ورزی و به هر شیوه‌ای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه می‌کنی». 41 قلمرو زبانی :استدعای عاجزانه :درخواست همراه با عجز َدوری :بشقاب گرد بزرگ معموال با لبه کوتاه ،مفعول اندرون :داخل ،دستور تاریخی اصرار :پافشاری (شبه هماوا؛ اسرار :رازها) باز :دوباره ،قید از نو :دوباره شاهد :گواه ایام :روزها ،ج یوم وبال :دشواری ،سختی ،دردسر مگر :جز امتناع :خودداری ،سر باز زدن از انجام کاری یا قبول کردن سخنی قلمرو ادبی :دل از عزا درآوردن :کنایه از پس از مدتی محرومیت کامال کام روا شدن و سیر خوردن Oمشکل و رنج شدن وبال جان شدن :کنایه از باعث پیام :محبت ناگهانی میزبان به مصطفی و نقشه کشیدن برای دست نخورده ماندن غاز در روز اول مهمانی با هنرنمایی مصطفی. 42 مصطفی که با دهان باز و گردن دراز حرف های مرا گوش می‌داد ،گفت خوب دستگیرم شد .خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد. قلمرو زبانی :دهان باز ،گردن دراز :متمم قیدی، ترکیب وصفی خوب :قید قلمرو ادبی :دستگیر شدن :کنایه از متوجه شدن خاطر جمع بودن :کنایه از مطمئن بودن برعهده گرفتن :کنایه از پذیرفتن مسئولیت تناسب :گردن و دهان پیام :مسئولیت پذیرفتن مصطفی برای مهمانی. 43 دو ساعت بعد مهمانها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده که ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و کراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق ،خرامان مانند طاووس مست وارد شد؛ خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقه‌ای به کار برده که لباس من اینطور قالب بدنش درآمده است. 43 قلمرو زبانی :بدون :حرف اضافه تخلف :عمل یا فرایند خالف کردن حلقه زدن :گرداگرد چیزی را گرفتن کراوات :گردن آویز خرامان :با ناز راه رفتن ،وندی ،قید حقه ای :همزۀ میانجی قلمرو ادبی :لباس ،جوراب ،کراوات ،پوتین :متمم، مراعات نظیر قالب تن درآمدن :کنایه از اندازه بودن ‏Oبه ‏Oبیه؛ طاووس :مش خرامان مانند طاووس مست :تش به؛ وجه شبه :خرامان راه رفتن پیام :ورود همۀ مهمانان و وارد شدن مصطفی با سر و وضعی که توصیف شد. 45 آقا مصطفی خان با کمال متانت ،تعارفات معمولی را برگزار کرده و با وقار و خون سردی هر چه تمامتر ،به جای خود ،زیر دست خودم ،به سر میز قرار گرفت .او را به عنوان یکی از جوانهای فاضل و الیق پایتخت به رفقا معرفی کردم و چون دیدم به خوبی از عهدۀ وظایف مقررۀ خود برمی آید ،قلب ًا مسرور شدم و در باب آن مسألۀ معهود ،خاطرم داشت به کلی آسوده می‌شد. 46 قلمرو زبانی :آقا مصطفی خان :نهاد؛ آقا ،خان :شاخص متانت :پایداری ،استواری ،سنگینی وقار و خونسردی :متمم قیدی وقار :سنگینی هر چه تمام تر :صفت وقار و خونسردی خونسردی :وندی مرکب فاضل :دارای فضیلت و برتری در دانش الیق :شایسته وظایف :ج وظیفه مقرره :معین شده قلباً :قید مسرور :شاد معهود :عهد شده ،شناخته شده ،معمول آسوده :راحت 47 قلمرو ادبی :آسوده شدن خاطر :کنایه از اطمینان و آرامش یافتن از عهده برآمدن :کنایه از توانایی انجام کاری داشتن خون سرد بودن :کنایه از آرامش داشتن. پیام :معرفی کردن مصطفی به عنوان یکی از جوانان فاضل و ادب دوست و آسودگی میزبان از عهدۀ انجام کار برآمدن مصطفی. 48 به قصد ابراز رضامندی ،تعارف کنان گفتم آقای مصطفی خان ،نوش جان بفرمایید .چه دردسر بدهم؟ حاال دیگر ‏Oش زبانی و حرافی و چانه اش هم گرم شده و در خو شوخی و بذله و لطیفه ،نوک جمع را چیده و متک ّلم وحده و مجلس آرای بالمعارض شده است. قلمرو زبانی :ابراز :آشکار ساختن رضامندی :رضایت ،خرسندی حرافی :پرسخنی ،پرحرفی ّ لطیفه :گفتار نغز ،مطلب نیکو ،نکته‌ای باریک بذله :شوخی ،لطیفه مجلس آرای :آنکه با حضور خود سبب رونق مجلس و شادی یا سرگرمی حاضران آن می‌شود ،بزم آرا متکلم وحده :آن که در جمعی تنها کسی باشد که سخن می‌گوید بالمعارض :بی رقیب. 49 قلمرو ادبی :نوش جان کردن :کنایه از خوردن ،میل کردن چانه اش گرم شده بود :کنایه از پرحرفی کردن نوک جمع را چیدن :کنایه از اینکه روی کسی را کم کردن و به سکوت یا عدم دخالت وادشتن شوخی و بذله و لطیفه :تناسب. پیام :پرحرفی و لطیفه گویی مصطفی و تحت الشعاع قرار دادن میهمانی. 50 به مناسبت صحبت از سیزدۀ عید بنا کرد به خواندن قصیده‌ای که می‌گفت همین دیروز ساخته .فریاد و فغان مرحبا و آفرین به آسمان بلند شد .دو نفر از آقایان که خیلی ادعای فضل و کمالشان می‌شد ،مقداری از ابیات را دو بار و سه بار مکرر خواستند. یکی از حضار که کب ّOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOO ادۀ شعر و ادب می‌کشید چنان محظوظ گردیده که جلو رفته جبهۀ شاعر را بوسیده گفت ای واهلل ،حقیقت ًا استادی و از تخلص او پرسید. 51 قلمرو زبانی :بنا کرد :آغاز کرد قصیده ای :فرایند افزایش همزه مرحبا :احسنت ،آفرین مکرر :تکرار شده ،به دفعات حضار :جمع مکسر حاضر ک ّباده :از آالت ورزش زورخانه محظوظ :بهره ور رفته :فعل وصفی جبهه :پیشانی ای واهلل :آفرین ،شبه جمله تخلص :نام هنری قلمرو ادبی :به آسمان بلند شدن :اغراق و کنایه از صدای بلند کباده چیزی را کشیدن :کنایه از ادعای چیزی داشتن ،خواستار چیزی بودن پیام :شعر خواندن و ادعای شاعری مصطفی و تحت تأثیر شخصیت دروغین و ساختگی مصطفی قرار گرفتن حضار. 52 مصطفی به رسم تحقیر ،چین به صورت انداخته گفت من تخلص را از زواید و از جملۀ رسوم و عاداتی می‌دانم که باید متروک گردد ولی به اصرار یکی از ادیبان کلمۀ «استاد» را اختیار کردم اما خوش حضار یک ندارم زیاد استعمال کنم .همۀ ّ صدا تصدیق کردند که تخلًاعقاو و تساج هب سب یصّ سزاوار حضرت ایشان است. قلمرو زبانی :تحقیر :خوار شمردن زواید :ج .زاید رسوم :رسم ها ،آیین ها متروک :ترک شده 53 ادیب :سخن دان استعمال کنم :استفاده کنم تصدیق :تأیید بس :قید به جا :مناسب ،شایسته ،مسند سزاوار :شایسته حضرت :شاخص قلمرو ادبی :چین به صورت انداختن :کنایه از اخم کردن و ناراحتی صورت :مجاز از پیشانی پیام :شعر خواندن و ادعای شاعری مصطفی و تحت تأثیر شخصیت دروغین و ساختگی مصطفی قرار گرفتن حضار. 54 در آن اثنا صدای زنگ تلفن از سرسرای عمارت بلند شد .آقای استادی رو به نوکر نموده فرمودند همقطار! احتمال می‌دهم وزیر داخله باشد و مرا بخواهد .بگویید فالنی حاال سر میز است و بعد خودش تلفن خواهد کرد ولی معلوم شد نمرۀ غلطی بوده است. 55 قلمرو زبانی :اثنا :میان سرسرا :محوطه‌ای سقف دار در داخل خانه ها که در ورودی ساختمان به آن باز می‌شود و از آنجا به اتاق ها یا قسمت های دیگر می‌روند. عمارت :ساختمان (هم آوا؛ امارت :فرمانروایی) نموده :فعل وصفی هم قطار :هر یک از دو یا چند نفری که از نظر درجه ،رتبه و یا موقعیت اجتماعی در یک ردیف هستند ،منادا فالنی حاال سر میز است :کنایه از این که مشغول کاری است فالنی … خواهد کرد :جملۀ تاویل به مفعول برای بگویید فالنی :ضمیر مبهم ،نهاد نمره :شماره قلمرو ادبی :نمره :مجاز از شماره تلفن مراعات نظیر :زنگ ،نمره ،تلفن پیام :زنگ خوردن تلفن و تظاهر مصطفی به اینکه شخص مهمی است و با بزرگان در ارتباط است. 56 بره و پلو و چلو و مخ ّلفات دیگر حاال آش جو و کباب ّ ‏Oقع مناسبی است که کباب غاز را صرف شده است و مو بیاورند .دلم می‌تپد .خادم را دیدم قاب بر روی دست وارد شد و یک رأس غاز فربه و برشته که در وسط میز گذاشت و ناپدید شد. ‏Oردنی‌هایی که به قلمرو زبانی :مخ ّلفات :جمع مخ ّلفه ،خو عنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده می‌شود ‏Oرده شدن صرف شدن :خو خادم :خدمتکار ،مفعول قاب :بشقاب بزرگ لب‌تخت رأس در «یک رأس غاز» :ممیز فربه :چاق برشته :بریان‌شده؛ تف‌داده‌شده (برشتن؛ بن ماضی: برشت ،بن مضارع‌:بریز) 57 قلمرو ادبی :پلو ،چلو :جناس دل تپیدن :کنایه از بی قراری و اضطراب داشتن آش جو ،کباب بره ،غاز ،پلو ،چلو و مخلفات دیگر :تناسب. پیام :لحظه وارد شدن خادم به همراه انواع غذا. 58 شش دانگ حواسم پیش مصطفی است که نکند بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود، ولی خیر ،الحمداهلل هنوز عقلش به جا و سرش تو حساب است .به محض اینکه چشمش به غاز افتاد رو به مهمانها نموده گفت« :آقایان تصدیق بفرمایید که میزبان عزیز ما این یک دم را دیگر خوش نخواند. آیا حاال هم وقت آوردن غاز است؟ من که شخص ًا تا خرخره خورده ام و اگر سرم را از تنم جدا کنید، یک لقمه دیگر هم نمی‌توانم بخورم .ما که خیال نداریم از اینجا یک راست به مریض خانۀ دولتی برویم» .آنگاه نوکر را صدا زده گفت« :بیا همقطار، آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بی برو برگرد یکسر ببری به اندرون. 59 قلمرو زبانی :دانگ :یک‌ ششم چیزی به‌ویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین شش دانگ :به طور کامل ،تمام دامنش از دست برود :جهش ضمیر (دامن از دستش) الحمد اهلل :ستایش ویژه خداست؛ شبه جمله به جا :مسند تو در «توی حساب» :درون ،واژه عامیانه تصدیق :تأیید دم :نفس خرخره :گلو ،حلقوم یک راست :مستقیماً ،قید مریض خانه :بیمارستان صدا زده :فعل وصفی هم قطار :همکار ،هم پیشه ،منادا بی برو برگرد :وندی مرکب یک سر :مستقیم ،فوری ،قید ‏Oوص زن اندورن :خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخص و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحب خانه بود؛ اندرونی. 60 قلمرو ادبی :شش دانگ حواس پیش کسی بودن: کنایه از حواس کامل داشتن دامن از دست رفتن :کنایه از از خود بی خود شدن سر کسی توی حساب بودن :کنایه از متوجه جزئیات امری بودن و آن را خوب شناختن تا خرخره خوردن :از کنایه از زیاد خوردن ،کامل خوردن عقل کسی به جا بودن :کنایه از عاقل بودن سر از تن جدا کردن :کنایه از کشتن یا مجبور کردن بی برو برگرد :کنایه از بدون تردید و شک ،حتم ًا پیام :آوردن غاز روی سفره و ترفند مصطفی برای برگرداندن غاز. 61 مهمان ها در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد ،دو دل مانده بودند و گرچه چشمهایشان به غاز دوخته شده بود ،خواهی نخواهی جز تصدیق حرف های مصطفی و بله و البته گفتن چاره‌ای نداشتند .دیدم توطئۀ ما دارد می‌ماسد .دلم می‌خواست می‌توانستم صدآفرین به مصطفی گفته ،از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی پیدا کنم ،ولی محض حفظ ظاهر، کارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودم و مدام به غاز حمله آورده و چنان وانمود می‌کردم که می‌خواهم این حیوان بی یار و یاور را از هم بدرم و ضمن ًا یکریز تعارف و اصرار می‌کردم که محض خاطر من هم شده فقط یک لقمه میل بفرمایید که الاقل زحمت آشپز از میان نرود! 62 قلمرو زبانی :تظاهرات :جمع تظاهر ،نمایش ها شخیص :بزرگ و ارجمند تصدیق :تأیید ماسیدن :منجمد شدن ،سفت شدن محض :به خاطر ساطور :کارد بزرگ و آهنی و پهن دسته دار وانمود کردن :تظاهر کردن یکریز :پی درپی ،قید شده :شده است ،حذف به قرینۀ معنوی یک لقمه :ترکیب وصفی الاقل :قید 63 قلمرو ادبی :دو دل ماندن :کنایه از مردد ماندن چشم دوختن :کنایه از خیره شدن ماسیدن :کنایه از به انجام رسیدن ،به ثمر رسیدن دل :مجاز زیر بغل کسی را گرفتن :کنایه از کمک کردن یک لقمه :مجاز از مقدار کم کارد ،ساطور ،قصابی :مراعات نظیر پیام :وانمود به نخوردن غاز 64 خالصه آنکه از من همه اصرار بود و از مصطفی ‏Oید که مهمانها هم با انکار و عاقبت کار به آنجایی کش او همصدا شدند و دسته جمعی خواستار بردن غاز گردیدند. قلمرو زبانی :از مصطفی انکار :حذف فعل «بود» به قرینۀ لفظی عاقبت :قید قلمرو ادبی :هم صدا شدن :کنایه از همراه شدن و هم نظر شدن 65 کار داشت به دلخواه انجام می‌یافت که ناگهان از دهنم در رفت که آخر آقایان ،حیف نیست که از چنین غازی گذشت که شکمش را از آلوی برغان پر کرده اند؛ هنوز این کالم از دهن خرد شدۀ ما بیرون نجسته بود که مصطفی مثل اینکه غفلت ًا فنرش دررفته باشد ،بی اختیار دست دراز کرد و یک کتف ‏Oید و گفت حاال که غاز را کنده به نیش کش می‌فرمایید با آلوی برغان پر شده ،روا نیست بیش از این روی میزبان محترم را زمین انداخت و محض خاطر ایشان هم شده یک لقمه مختصر می‌چشیم. 66 قلمرو زبانی :داشت انجام می‌یافت :ماضی مستمر به دلخواه :قید ناگهان :قید در رفت :خارج شد از چنین غازی گذشت :صرف نظر کردن برغان :منطقه‌ای در ساوجبالغ نزدیک کرج کتف :شانه نیش :دندان نیش ،دندان نوک تیزی که در هریک از دو سوی آرواره ها میان دندانهای پیش و آسیا قرار دارد روا :جایز ،وندی ،مسند محض( :برای) قلمرو ادبی :از دهنم در رفت :کنایه از خارج شدن ناگهانی مثل فنر در رفتن :تشبیه به نیش کشیدن :کنایه از خوردن روی کسی را زمین انداختن :کنایه از درخواست کسی را نپذیرفتن پیام :اوج داستان زمانی است که مهمانان متوجه می‌شوند شکم غاز با آلوی برغان پر شده و تمایل برای خوردن غاز. 67 دیگران که منتظر چنین حرفی بودند ،فرصت نداده مانند قحطی زدگان به جان غاز افتادند و در یک ‏Oم به هم زدن چنان کلکش را کندند که گویی چش هرگز غازی قدم به عالم وجود ننهاده بود! مرا می‌گویی از تماشای این منظرۀ هولناک آب به دهانم خشک شده و به جز تحویل دادن خنده های زورکی خوش آمدگویی های ساختگی کاری از دستم ساخته نبود. 68 قلمرو زبانی :کلک :آتشدانی از فلز یا سفال گویی :قید شک و تردید زورکی :به زحمت ،به سختی ،تصنعی ،الکی ساختگی :تصنعی ،واج میانجی، قلمرو ادبی :به جان چیزی افتادن :کنایه از سخت مشغول شدن به آن مانند قحطی زدگان :تشبیه یک چشم به هم زدن :کنایه از زمان اندک ،لحظه کلک چیزی را کندن :کنایه از نابود کردن چیزی یا کسی قدم به جایی نهادن :کنایه از وارد شدن غازی قدم به عالم وجود ننهاده بود :تشخیص ،استعاره مکنیه آب در دهان خشک شدن :کنایه از ترسیدن یا تعجب کردن کاری از دست ساخته نبودن :کنایه از ناتوانی در کاری دست :مجاز از وجود و توان پیام :خوردن غاز توسط میهمانان ،تعجب و شکست نقشه میزبان. 69 در همان بحبوحۀ بخور بخور ،صدای تلفن بلند شد. ‏Oته رو به آقای استادی بیرون جستم و فور ًا برگش نموده گفتم آقای مصطفی خان ،وزیر داخله پای تلفن است و اصرار دارد با خود شما صحبت بدارد». قلمرو زبانی :بحبوحه :میان ،وسط آقا ،خان :شاخص ،وابستۀ پیشین قلمرو ادبی :پای تلفن است :پشت خط است واج آرایی «ب» پیام :ترفند میزبان برای خارج کردن مصطفی از اتاق میهمانی. 70 یارو حساب کار خود را کرده ،بدون آنکه سرسوزنی خود را از تک و تا بیندازد ،دل به دریا زده و به دنبال من از اتاق بیرون آمد .به مجرد Oبیرون آمدیم ،در را بستم و صدای اینکه از اتاق کشیدۀ آب نکشیده ای ،طنین انداز گردید و پنج انگشت دعاگو بر روی صورت گل انداختۀ آقای استادی نقش بست .گفتم خانه خراب ،تا حلقوم بلعیده بودی ،باز تا چشمت به غاز افتاد ،دین و ایمان را باختی و به منی که چون تویی را سر خود قرار داده بودم ،خیانت صندوقچۀ ِّ ورزیدی؟ دِ بگیر که این ناز شستت باشد ».و باز کشیده دیگری نثارش کردم. 71 قلمرو زبانی :یارو :تعبیری عامیانه برای کوچک شمردن کسی سر سوزنی :قید تک و تا :تک به معنی دویدن به پای خود و تا مخفف تاز است به معنی دوانیدن اسب به مجرد اینکه :به محض اینکه ،حرف ربط کشیده :سیلی آب نکشیده :آبدار طنین :بانگ ،صدا ،پژواک طنین انداز گردید :صدا پیچید نقش بست :نقاشی شد ،شکل گرفت باختن :از دست دادن د :مخفف دیگر ناز شست :پاداش (پیش کشی که نزدیکان پادشاه هنگامی که پادشاه شکاری را می‌زند به او می‌دهند). طنین انداز گردید :صدایش پیچید نثار کردن :افشاندن ،پراکندن 72 قلمرو ادبی :حساب کار خود را کردن :کنایه از آگاه شدن و پند گرفتن یا تکلیف خود را دانستن سر سوزن :کنایه از مقدار کم خود را از تک و تا نینداختن :کنایه از به ضعف خود اقرار نکردن یا خونسرد بودن ،خود را نباختن دل به دریا زدن :کنایه از نترسیدن ،شجاع شدن کشیده ،نکشیده :جناس آب نکشیده :کنایه از محکم گل انداخته :کنایه از سرخ شده تا حلقوم بلعیدن :کنایه از بیش از حد خوردن خانه خراب :کنایه از بدبخت چشم :مجاز از نگاه کسی را صندوقچه اسرار کردن :تشبیه پنهان ناز شست :به طنز آفرین ،احسنت پیام :سرزنش شدن مصطفی توسط میزبان و تنبیه شدن او. 73 با همان صدای بریده بریده و زبان گرفته و ادا و اطوارهای معمولی خودش که در تمام مدت ناهار اثری از آن هویدا نبود، نفس زنان و هق هق کنان گفت پسرعموجان ،من چه گناهی دارم؟ مگر یادتان رفته که وقتی با هم قرار و مدار گذاشتیم ،شما فقط صحبت از غاز کردید، کی گفته بودید که توی شکمش آلوی برغان گذاشته اند؟ تصدیق بفرمایید که اگر تقصیری هست با شماست نه با من». 74 قلمرو زبانی :صدای بریده بریده :صدای منقطع ،دو ترکیب وصفی ،متمم اطوار :رفتار یا سخنی ناخوشایند و ناهنجار هویدا :روشن ،آشکار قرار و مدار :مرکب اتباعی من چه گناهی دارم؟؛ کی گفته بودید :پرسش انکاری مگر :قید پرسش هست در «تقصیری هست» :وجود دارد ،فعل غیراسنادی تصدیق :تأیید تقصیر :کوتاهی با شماست( :تقصیر :نهاد) حذف به قرینۀ لفظی نه با من( :با من نیست) حذف به قرینۀ لفظی. قلمرو ادبی :صدای بریده بریده و زبان گرفته :کنایه از با ترس و لکنت سخن گفتن. پیام :ناراحتی مصطفی و اعتراض به میزبان تبرئه خود را و انداختن تقصیر به گردن میزبان. 75 به قدری عصبانی شده بودم که چشمم جایی را نمی‌دید .از این بهانه تراشی هایش داشتم شاخ درمی آوردم .بی اختیار َدرِ خانه را باز کرده و این جوان نمک نشناس را مانند موشی که از خمرۀ روغن بیرون کشیده باشند ،بیرون انداختم و قدری برای به جا آمدن احوال در دور حیاط قدم زده ،آنگاه با خندۀ تص ّنعی، وارد اتاق مهمانها شدم .دیدم چپ و راست مهمانها دراز کشیده اند .گفتم: 76 قلمرو زبانی :بهانه تراشی :عذر و بهانۀ نا به‌جا آوردن خمره :ظرفی به شکل خم و کوچک تر از آن تص ّنعی :ساختگی قلمرو ادبی :چشمم جایی را نمی‌دید :اغراق ،کنایه از خشم زیاد شاخ در آوردن :کنایه از تعجب کردن نمک نشناس :کنایه از قدرنشناس تشبیه :مانند موشی … به جا آمدن احوال :کنایه از سر حال شدن چپ ،راست :تضاد پیام :خشمگینی میزبان از قدرنشناسی مصطفی. 77 آقای مصطفی خان خیلی معذرت خواستند که مجبور شدند بدون خداحافظی با آقایان بروند .وزیر داخله ،اتومبیل شخصی خود را فرستاده بودند که فور ًا آن جا بروند و دیگر نخواستند مزاحم آقایان بشوند». قلمرو زبانی :آقا ،خان :شاخص آقایان :فرایند افزایش. پیام :پوزش میزبان از رفتن ناگهانی مصطفی. 78 تأس ف خوردند و از خوش مشربی و فضل و کمال همۀ اهل مجلس ّ او چیزها گفتند و برای دعوت ایشان به مجالس خود ،نمرۀ تلفن و نشانی منزل او را از من خواستند و من هم از شما چه پنهان، بدون آنکه خم به ابرو بیاورم ،همه را غلط دادم. قلمرو زبانی :همۀ اهل مجلس :یک ترکیب اضافی و یک ترکیب وصفی تأسف :دریغ ،افسوس ّ خوش مشربی :خوش مشرب بودن ،خوش معاشرتی و خوش صحبتی فضل :برتری ،دانش از شما چه پنهان :اصطالح عامیانه ،حذف (است) معنوی همه را غلط دادم :همه شماره تلفن ها را اشتباه دادم. قلمرو ادبی :خم به ابرو آوردن :کنایه از اخم کردن ،ناراحت نشدن پیام :تأسف اهل مجلس از رفتن ناگهانی مصطفی و شماره و نشانی اشتباهی دادن میزبان. 79 فردای آن روز به خاطرم آمد که دیروز یک دست از بهترین لباس های نوروز خود را به انضمام مایحتوی ،یعنی آقای استادی مصطفی خان ،به دست چالق شدۀ خودم از خانه بیرون انداخته ام ،ولی چون که تیری که از شست رفته باز نمی‌گردد ،یک بار دیگر به کالم بلندپایۀ «از ماست که بر ماست» ایمان آوردم و پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم. 80 قلمرو زبانی :دست در «یک دست از» :ممیز شست :قالب انضمام :ضمیمه کردن به انضمام :به ضمیمه ،به همراه مایحتوی :آنچه درون چیزی است چالق :فلج ،از کار افتاده قلمرو ادبی :چون تیر از شست جسته :تمثیل ،کنایه از «از دست دادن فرصت») تیر ،شست :تناسب از ماست که بر ماست :تمثیل (هر کاری انجام دهیم نتیجۀ آن به خود ما برمی گردد) پشت دست را داغ کردن :کنایه از پشیمانی و توبه کردن از تکرار کاری پیرامون چیزی گشتن :کنایه از «خواهان چیزی بودن» پیام :پشیمانی میزبان از دعوت کردن و درس عبرت گرفتن که دیگر به دنبال کسب ترفیع رتبه نگردد. 81 كم رنگ ترين جوهرها بهتر از قوي ترين حافظه هاست (ضرب المثل چيني) نوشتن اجازه مي دهد ديگران هم در روياي شما شركت كنند و نظر بدهند. 82 فرخ ،فرشته نبود ِ فریدون ّ ز ُمشک و ز عنبر سرشته نبود «دهِ ش» یافت او نیکویی ز «داد» و َ تو داد و دهش کن ،فریدون تویی فردوسی 83 چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد میازار موری که دانه‌کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی به پایش در افتی چو مور سعدی 84 نکته روز: آدم‌ها برای اینکه دوست‌ داشته شوند ،باید ارزش داشته باشند، نه دارایی کتاب «صد سال تنهایی»گابریل گارسیا مارکز 85 سخن روز گفته می شود شیخ ابوالحسن خرقانی عارف بزرگ قرن چهارم بر سردر خانقاه خود چنین نوشته بود: "هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید ،چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد" . 86 شعار رایج در مدارس فنالند این بود: ما نمی توانیم هدرفتن حتی یک مغز را تاب بیاوریم مدارس فنالند به نحوی طراحی شده اندکه به جای تفکیک بهترین و درخشان ترین دانش آموزان از دیگران به هر دانش آموز فرصت رشد می دهند 87 پایان

39,000 تومان