صفحه 1:
فارسی پایه دوازدهم
کام بهکام معنی واژگان و آرایه های قلمرو ادبی
و زبانی متن درس کوير ٩ نهم ادبیات فارسی i
دوازدهم
آموزش تصویری را جدی بگیریم
پاورپوینت در حالت کتاب ورق زن
نسخه قابل ویراش
تعداد اسلاید: ۵۵
صفحه 2:
صفحه 3:
فهرست مطالب :
فارسى بايه دوازدهم
تصاوير مرتبط با درس
-١ دو نكته مهارت كلاس دارى ويزه معلمان عزيز
۲- کلم به گام معنى وازكان و آرايه هاى قلمرو
ادبى و زبانى متن درس كوير 4 نهم ادبيات فارسى
دوازدهم
متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی
و فنی حرفه ای
۳- پاسخ تمرینها
۴- چند نکته برای کیفیت بخشی به کلاس درس
صفحه 4:
:درس اول ويزه معلمان[ا
تععلمازامر ونمو جلنند -1
در وهله نخست معلم دانش
»آموزان هستند
نه معلم کتب درسی
وانتقال دهنده صرف محتوای آموزشی
صفحه 5:
لادرس دوم ویژه معلمان :
7[ 4- معلمان موفق امروزی
4 می دانند
سهم هر دانش آموز
از بادگیری اهمیت دارد.
دلیل موفقیت نظام آموزشی فنلاند
صفحه 6:
4
١ |
J
اجه سکیم توب
سکس اساسا
جشمة آبى سرد که در تموز سوزان کوبر» گویی از
دل یخچالی بزرگ بیرون میآید. از دامنة
کوههای شمالی ابران به سینة کویر سرازیر میشود
و از دل ارگ مزینان سر بر میدارد. از اين جا
درختان کهنی که سالیانی دراز سر بر شانه هم داده
اند» آب را تا باغستان و مزرعه مشابعت میکنند.
قلمرو زبانی: تموز: ماه دهم از ماه رومیان تقریبا
مطابق با تیرماه؛ ماه كرما
ارگ: قلعه
مزینان: نام یک روستا در استان خراسان
باغستان: منطقه پر از باغ
مشایعت: همراهی کردن» بدرقه كردن
صفحه 7:
قلمرو ادبی: دل یخجال: اضافه استعاری
سينةٌ کویر: اضافه استعاری
دل ارگ: اضافه استعاری
سر بر میدارد: استعاره» کنایه از ببرون
می آید؛ جانبخشی
tee سر بر شانه هم داده اند: کنایه از
نزديك به هم بوده اند جانبخشی
... مزرعه را مشابعت میکنند: جانبخشی .
صفحه 8:
درست گویی عشق آباد کوچکی است و چنان که
<٠ میگویند» هم بر انکارة عشق آبادش ساخته اند.
| مزینان از هزار صد سال پیش هنوز بر همان مهر و
نشان است که بود...
قلمرو زبانی: انگاره: طرح نقشه
قلمرو ادبی: درست گویی عشق آباد کوچکی است:
... مهر و نشان است که بود: تلمیح به شعر حافظ
«گوهر مخزن اسرار همان است که بود - حقه مهر
بدان مهر و نشان است که بود کنایه از تغیبر نکردن
صفحه 9:
تاريخ بیهق از شاعران و دانشمندان 3
مردان فقه و حكمت و شعر و ادب و عرفان
و تقوایش یاد میکند. در آن روزگاری که
باب علم بر روی فقیر و غنی» روستایی و
شهری باز بود و استادان بزرگ حکمت و
فقه و ادب نه در«ادارات» که در غرفههای
مساجد یا مدرسهای مدارس مینشستند و
شاكرد بود كه همجون جويندة تشنهای
میگشت و میسنجید و بالاخره مییافت و
سر میسپرد؛ نه به زور حاضر و غایب بل به
نیروی ارادت و کشش ایمان.
صفحه 10:
قلمرو زبانی: فقه: علم احکام شرعی
حکمت: فلسفه» به ویژه فلسفه اسلامی
باب: در 1
غرفه: بالاخانه
مٌدرس: کلاس؛ آموزگاه
سنجیدن: اندازه گیری کردن (بن ماضی:
سنجید یا سخت؛ بن مضارع: سنج)
۰ دلکه
ارادت: ميل و خواست؛ اخلاص علاقه و ۳
محبت همراه با احترام /
صفحه 11:
قلمرو ادبى: تاريخ بيهق: مجاز از نویسنده
تاريخ بيهق
باب علم: استعاره ينهان
فقير و غنی» روستایی و شهری: تضاد
فقير و غنی» روستایس و شهری: مجاز از
شاکردبود که همچون جویندة تشه اید
soya
سر میسپرد: کنایه از فرمان بردن» تسلیم
شدن
حاضره غایب: تضاد
صفحه 12:
صحبت مزینان بود. سالها پیش؛ مردی فیلسوف و
فقیه که در حوزهُ درس مرحوم حاجی ملا هادی
اسرار - آخرین فیلسوف از سلسلة حکمای بزرگ
اسلام - مقامى بلند و شخصيّتى نمايان داشتء به
ابن ده آمد تا عمر را به تنهایی بگذارد. بعد از
حکیم اسرار؛ هم چشمها به او بود که حوزه حکمت
را او گرم و چراغ علم و فلسفه و کلام را او که
جانشین شایستةٌ وی بود» روشن نگاه دارد؛ اما در
آستانةٌ میوه دادن درختی که جوانی را به بایش
ريخته بود و در آن هنكام كه بهار حيات علمى و
اجتماعى اش فرا رسيده بودء ناكهان منقلب شد.
شهر را و كيرودار شهر را رها كرد و جشمها را
منتظر گذاشت و به دهى آمد كه هركز در انتظار
آمدن چون او کسی نبود.
صفحه 13:
صفحه 14:
قلمرو ادبی: چشمها به او بود: کنایه از
توجه
چراغ علم: اضافه تشبیهی
حوزه گرم و چراغ .. روشن نگاه دارد:
کنایه از وونق دادن
درختی که جوانی را به پایش ريخته بود:
استعاره پنهان» جوانی همچون آب و
کودی است که ...
بهار حيات: استعاره پنهان» حیات مانند سال
است که فصل دارد
جشمها ... گذاشت: مجاز از مردم
صفحه 15:
وی جة پدر من بود. من هشتاد سال پیش نیم قرن
پیش از آمدنم به این جهان؛ خود را در او احساس
ميکنم؛ در نگاه او نشانی از من بوده است... و ام
جد من او نیز بر شیوه پدر رفت. به همین روستای
فراموش با زآمد و از زندگی و مردمش کناره كرفت
و به پاکی و علم و تنهایی و بی نیازی و اندیشیدن با
خویش وفادار ماند که اين فلسفة انسان ماندن در
روزگاری است که زندگی سخت آلوده است و
انسان ماندن سخت دشوار. پس از او عموی بزرگم
که برجسته ترین شاگرد حوزه ادیب بزرى بود» بس
از پایان تحصیل فقه و فلسفه و به ویژه ادبیات» باز
راه اجداد خويش را به سوى كوير بيش كرفت و به
صفحه 16:
قلمرو زبا رفتار کرد
باز a بر کشت
ادیب: ادب دان
اجداد: ج جد؛ نیاکان
" قلمرو ادبی: آمدنم به این جهان: کنایه از
زا
زایش ۱
کناره گرفت: کنایه از اینکه گوشه نشین شد | /
هج سمي بعس عم هم یج مسب سوت صل
صفحه 17:
آن اوايل سالهاى كودكىء هنوز پیوند ما با زادگاه
روستایی مان برقرار بود و بر خلاف حال, پامان به
ده باز بود و در شهر؛ دست و پاگیر نشده بودیم و هر
سال تابستانها را به اصل خوده مزینان برمیگشتیم
و به تعبیر امروزمان «میرفتیم».
قلمرو زبانی: اوایل: جمع اوّل
قلمرو ادبی: پامان به ده باز بود: کنایه از رفت و
آمد داشتیم
دست و پاگیر نشده بودیم: کنایه از گرفتار نشده
بودیم.
صفحه 18:
آغاز تابستان؛ پایان oie إجه مه آغاز
خوبی و چه پایان خوب ترى! لحظة عزيز و
شورانکیزی بود؛ لحظهای که هر سال از
نخستین دم بهاره بی صبرانه چشم به راهش
بودیم و آن سالهاء هر سال انتظار پایان
میگرفت و تابستان وصال» درست به
هنگام» همچون همه ساله؛ امیدبخش و گرم
و مهربان و نوازشگر میآمد و ما را از
غربت زندان شهر به میهن آزاد و دامن
کسترمان» کویر میپُرد؛ نهء بازمیکرداند.
صفحه 19:
به هنگام: سر وقت
غربت: غریب بودن» (همآوا؛ قربت: نزدیکی)
قلمرو ادبی: آغاز» بایان: تضاد
کرم: ایهام؛ ۱- داغ ۲- صمیمی
زندان شهر: اضافه
دامن كستر بودن كوير: استعاره
صفحه 20:
MN
... در كويره كوبى به مرز عالم دیگر نزدکيم و از آن
است که ماوراء الطبیعه را - که همواره فلسفه از آن
سخن میگوید و مذهب بدان میخواند - در کویر به
چشم میتوان دید؛ میتوان احساس کرد و از آن است
که پیامبران همه از اینجا برخاسته اند و به سوی شهرها و
آبادیها آمده اند. «در كوير خدا حضور دارد» این
شهادت را یک نویسندة اهل رومانی داده است که برای
شناختن محمّد و دیدن صحرایی که آواز پر ج
همواره در زیر غرفة بلند آسمانش به گوش میرسد و
حتی درختشش» غارش» کوهش» هر صخرهٌ سنکش و
سنگریزه اش آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویای
خدا میشود» به صحرای عربستان آمده است و عطر
الهام را در فضای اسرار آمیز آن استشمام کرده است.
صفحه 21:
قرو زافی لوراء بیع اجه را ار عم بیس ومد
4 خداوند» روح و مانند آنها
«در كوير خدا حضور دارد»: كنايه از اينكه در كوير معنويت
هست
آواز پر جبریل: اشاره به کتابی از آن سهروردی به همین نام
غرفة بلند آ, اضافه
صفحه 22:
اس
... آسمان کویر» این نخلستان خاموش و
پرمهتابی که هر گاه مشت خونین و بی تاب
قلبم را در زیر بارانهای غیبی سکوتش
میگیرم نالههای گریه آلود آن روح
دردمند و تنها را میشنوم. نالههای گریه
آلود آن امام راستین و بزرگم را که
همجون اين شيعة كمنام و غريبش» در كنار
آن مدينة بليد و در قلب آن كوير بى
فریاد» سر در حلقوم چاه میبرد و
میگریست. چه فاجعهای است در آن
لحظه که یک مرد میگرید! ... چه فاجعه
ای ...
صفحه 23:
قلمرو زبانى: مهتاب: نور ماه
| تاب: تحمل» si تابش
نالههای گریه آلود آن روح دردمند و تنها:
منظور حضرت علی
شیعا کمنام و غریب: منظور شریعتی
آن مدینه پلید: منظور شهر کوفه
صفحه 24:
مشت خونین و بی تاب قلبم: اضافه تشبیهی
بی تاب: ایهام نا آرام» بى فور
بارانهای غیبی سکوتش: اضافه تشبیهی
همجون اين شيعة كمنام: تشبيه
مدينة پلید: کوفه؛ مجاز از مرد as
قلب آن کویر بی فریاد:
حلقوم جاه: اضافه استعاری یا اضافه تشیهی
تلمیح به داستان حضرت علی که در کنار جاه
میگریست.
صفحه 25:
له تب آرام ابستان بود و من هنوز کودکی هفت هشت
جهاربايانشان از صحرا بازمى كشتند و هياهوى
بید و مردم شامشان را که خوردنده به پشت بامها
رفتند؟ نه که بخوابنده که تماشا کنند و از ستارهها حرف
بزننده که آسمان؛ تفرخگاه مردم کویر است و تنها گردشگاه
آزاد و آباد کویر.
قلمرو ادبی: آن شب نیز مثل هر شب در سایه روشن غروب:
تشبیه
آسمان؛ تفرجگاه مردم کویر است:
صفحه 26:
آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه
گذاشته بودم و به نظارهٌُ آسمان رفته بودم؛
گرم تماشا و غرق در این دربای سبز
معلقی که بر آن مرغان الماس پر
ستارگان زیبا و خاموش, تک تک از غیب
سر میزنند. آن شب نیز ماه با لو
پرشکوهش از راه رسید و گلهای الماس
شکفتند و قندیل زیبای پروین سر زد و آن
جادَهٌ روشن و خبال انگیزی که گویی یک
راست به ابدیت میپیوندد:
|
|
|
|
|
صفحه 27:
قندیل: چراغ یا al alee که میآویزند
شکفتن: eae : شكفت» بن مضارع:
پروین: چند ستاره درخشان
ابدیث: جاودانگی» پایندگی» بی کرانگی
صفحه 28:
قلمروادبی: کرم . وس از متقول ie
دریای سیز بشماره ار اسمان؛ تمه ب
شعر حافظط-دآسمان کشتی ارباب هنر
ea ris ۳
غرق چیزی شدن: کنایه از مسحور شدن؛ استعاره
ان
مرغان الماس پر: استعاره از ستاركان
كلهاى الماس: استعاره از ستاركان
كلهاى الماس ث كنايه از در خشيدن
ستاركان؛ استعاره
قنديل زيباى بروين: اضافه تشبیهی
جَادَهُ روشن و خيال انكيز: استعاره از كهكشان راه
om
صفحه 29:
شاهراه علی» راه مکّه! شگفتا که نگاههای لوکس
مردم آسفالت نشین شهر» آن را کهکشان میبیند و
دهاتیهای کاه کش کویر شاهراه علی؛ راه کعبه؛
راهى كه على از آن به کعبه میرود. کلمات را
كنار زنيد و در زیر آن» روحی را که در اين تلّی و
تعبیر پنهان است؛ تماشا کنید.
قلمرو زبانی: تلفی: دریافت» نگرش؛ تعبیر
ان کردن» شرح دادن بازگویی
قلمرو ادبی: آسفالت نشین: کنایه از شهری
پیام: باطن و حقیقت هر چیز و پرهیز از ظاهربینی
صفحه 30:
نی بوه که هر سل که یگ کلاس با ميرم و به ودر
ی کرشکفتی و رازه سرایی
شده ساختة چند عنصر! و آن باغ پر از کلهای
شعر و خیال و الهام و احساس در سموم سرد این
' عقل بی درد و بى دل پژمرد و صفای اهورایی آن همه زیباییها
که درونم را پر از خدا می کر این علم عددبین مصلحت
مردم کویر فرود آمدم و بر
خوب و پاک آن «اسرا» در بستر
خویش به خواب رفتم.
صفحه 31:
قلمرو زبانى: نشئه: حالت سرخوشی» کیفوری»
سرمستی
قدس: پاکی» صفاء قداست
ماورا: فراسوی غیرمادی
Pl برکردن: بلند کردن
سرد و بی روح: بدون معنویت
۹ سموم:باد بسیار گرم و زیان رساننده
4 پژمردن: پلاسیدن (بن ماضی: پژمرد» بن مضارع:
پرمر
عقل بی درد و بی دل پژمرد: استعاره
اهورایی: خدایی» ایزدی» منسوب به اهورا
| آلود: آلوده شد (بن ماضی: آلود» بن مضارع:
i آلای)
"__اسرا: در شب سیر کردن؛ هفتمین سوره قرآن
صفحه 32:
قلمرو ادبی: همه چشم در زمین: کنایه از توجهها به
مادیات است
زمین: استعاره از مادیات
دیدارها: مجاز از نگاه
خاک: نماد مادیت و دنیا
شگفتی و رازه سرایی سرد و بی روح شد:
تشبیه
آن باغ: استعاره از آسمان
سموم سرد این عقل بی درد و بی دل: اضافه
ple...
عددبين: كنايه از حسابكر
گردشگاه آسمان | تماشاخانة:
صفحه 33:
معنی کلمات درس نهم فارسی دوازدهم
|| تموز: ماه دهم از سال روميان» تقريبا مطابق با تيرماه سال ١
شمسی؛ ماه گر
ارگ: قلعه ای کوچک در میان قلعه ای بزرگ
زینان: نام روستایی از eats داورزن در خراسان
مشایعت: oy Foals بدرقه کردن
مق نم دم مرو
غرفه: بالاخانه» هریک از اتاق های کوچکی که در بالای
اطراف سالن با یک محوّطه میسازند که مشرف بر محوّطه
است
صفحه 34:
احکام شرعیه؛ علمی است که از فروع عملی
احکام شرع بحث میکند. مبنای این علم بر استنباط احکام
است از کتاب و سنّت و به سبب همین استنباطء محلّ
5 اجتهاد است
مَدرّس: محلى كه در آن تدريس كنند؛ موضع درس
ارادت: ميل و خواست» اخلاص» علاقه و محبّت همراه با
احترام
حکمت: فلسفه؛ به ویژه فلسفه اسلامى
آستانه: آستان» آغاز
2 ول دگرگون
صقل :
كبرودار: آشوبه كرفتارى
ماورا: فرا سوه آن سوء ماسواء برتر
ماوراء الطبيعه: آنجه فراتر ازعالم طبيعت و ماده باشدة
مانند خداوند» روح و مانند آنها
صفحه 35:
سایه روشن: حالت بین تاریکی و روشنی
هیاهو: سر و صداء داد و فریاد
۱
|
| تفزجگاه: گردشگاه؛ جای تفزج؛ تماشاگاه
۱
۱
۱
نظاره: تماشا کردن» نگاه» نکربستن
معلّق: آویزان» آويخته شده
قلألؤ: درخشندكى
| قندیل: چراغ با چهل چراغی که می
۱ آویزند
| ابدیت: جاودانگی» پایندگی» بی کرانگی
صفحه 36:
1
تلفّی: دریافت» نگرش» تعبیر ۱
تعبیر: بیان کردن» شر حدادن» با زگویی
نشنه: حالت سرخوشی» کیفوری» سرمستی
قدس: پاکی» صفاء قداست
ماورا: فراسو» آنسو» ماسواء برتر
سرا: خانه |
سموم: باد بسیار گرم و زیانرساننده
اهورایی: ابزدی» خدایی» منسوب به اهورا
اسرا: در شب سیر کردن؛ هفدهمین سوره
صفحه 37:
جواب قلمرو زبانی صفحه ۷۶ و ۷۷ درس نهم فارسی دوازدهم
|) از متن درس برای هر یک از معانی زیر؛ واژههای معادل
باد كرم مهلك (سَموم) تماشا (نظاره)
آویزان (معلق) نگرش (تلقی)
۲) چهار گروه اسمی که اهمیّت املایی داشته باشند» از متن
درس بیابید و بنویسید.
پاسخ: تلألؤ ماه - غم غربت - ماوراءالطبیعه - نشنه و خوشی -
eae مصلحت اندیش - گشت و
صفحه 38:
همراه خود؛ یک جا وابسته هسته میشود. مانند:
پیراهن (هسته) آبي (صفت) روشن (صفت)
> Sy
در نوههای با واههایدروشن» دج
صفحه 39:
ب) قبد صفت: کلمهای است که درباره
اندازه و درجه صفت پس از خود توضیح
میدهد؛ مانند:
دوست (هسته) بسیار (قید) مهربان
(صفت)
شرایط <-- تقریباً > پایدار
واژههای «بسیار» و «تقریباً» وابسته
وابسته» از نوع «قید صفت» هستند.
صفحه 40:
در كدام كرودهاى اسمى زيرء «وابسته وابسته» به كار
فته است؟ نوع هریک را مشخص کنید.
تموز سوزان كوير --> وابسته وابسته ندارد.
اسه دست (مميّز) لباس ایرانی
قلب آن (صفت مضافاليه) كوير
اين معار خوش ذوق --> وابسته وابسته ندارد.
هواى نسبتاً (قيد صفت) باى
شاگرد حوزه ادبی (صفت مضافاليه
صفحه 41:
۴) عبارت زیر را با توجه به مودار «الف» و «ب» بررسی
کنید.
ame ری ابو
نظاره آسمان رفته بودم.
الف) نوع جمله ها:
پاسخ: جمله اول: جهار جزئى كذرا به مفعول و متمم /
جمله دوم: دو جزئى (ناكذر)
ب) نقش دستورى وازههاى مشخص شده:
باسخ: آن شب: كروه قيدى (قيد) نظاره آسمان: كروه
صفحه 42:
جواب قلمرو ادبی صفحه ۷۷ درس ٩ فارسی
دوازدهم د
)١ آرايهاى ادبى را در بند «نهمه درس مشخص
باسخ: آسمان كوير مانند نخلستان خاموش و ناله
هاى امام راستين مانند اين شيعه كمنام: تشبيه
مشت قلب و باران هاى سكوت: اضافه تشبيهى
قلب كوير و حلقوم جاه: اضافه استعارى و تشخيص
نخلستان خاموش و بر مهتاب: متناقض نما
(بارادوكس)
سر در حلقوم جاه ميبرد و ميكريست: تلميح به
ماجراى سخن كفتن على (ع) با جاه.
صفحه 43:
۲) دو نمونه «قلمیح» در متن درس بیابید و توضیح
دهید.
پاسخ: الف) نالهای گریه آلود آن امام راستین که
سر در جاه مى كرد و مى كريست --> تلميح به
داستان كريستن حضرت على (ع) بر سر جاه
ب) برای شناختن محمّد و دیدن صحرایی که آواز
پر جبرئیل همواره در زیر غرفه بلند آسمانش به
كوش مىرسد --> تلمبح به كتاب و «آواز بر
جبرئیل» اثر شهابالذین سهروردی
ب) آواز بر جبرئيل --> تلميح به نزول وحى بر
بيامبر (ص) از سوى خداوند به وسیله جبرئیل.
صفحه 44:
۳) متن درس؛ بخشی از «سفرنامه» محسوب میشود یا
«حسب حال»؟ دلیل خود را بنویسید.
پاسخ: حسب حال یا زندگی نامه است. زیرا نویسنده با
ثبت خاطرات و گزارشی از احوال خویش و دیگران و
رخدادهای روزگار» اطلاعاتی اث رگذار ارائه داده است.
گرچه اشاره ای به سفرهای خود به ویر دارد اما چون
هیچ اشاره ای به رخدادهای طول سفر ندارد و مقصد
همواره روستای مزینان است» سفرنامه محسوب نمی شود.
پاسخ دیگر: حسب حال؛زیرا بیان شرح حال و عواطفه
زندگی است.
صفحه 45:
و
۱
| پاسخ قلمرو فکری صفحه ۷۸ درس نهم فارسی دوازدهم
| ا) در متن درس چه کسی به «جویندهای تشنه» مانند
|
شده است؟ جرا9؟
پاسخ: منظور شاگردان هستند که شدیدا به تحصیل علوم» Jed nhs
. احساس نیاز می کردند و در طلب دانش و معرفت» | . ۷ 9
| آزادانه استاد خود را بافته» خود را تسلیم او می کردند. ۰ aude
| زیرا چیزی که آن ها را به سوی درس و استاد می کشاند» وز مردم به تنهابى
کشش ایمان و نیروی ارادت قلبی بود و نه چیز دیگر.
۱
۱ بن فى يرم
پاسخ دیگر: شاگردان؛ زیرا عاشقانه با نیروی ایمان و
کشش درونی» طالب علم و دانش بودند؛ نه با زور و
اجبار!
صفحه 46:
۲) نویسنده با مقایسه زندکی
روستایی و زندگی شهری» به چه
تفاوتهابی اشاره دارد؟
پاسخ: اینکه دیدگاه مردم شهر یک
دید ماد ی گر ایانه به دنیاست اما
مردم روستا نگرشی کاملا معنوی و
عاطفی دارند.
صفحه 47:
۳) مضمون کلّی هر سروده زیر از سهراب سپهری»
با کدام بخش از متن درس ارتباط دارد؟
الف) در کفها کاسه زیبایی» / بر لبها تلخي
دانایی / شهر تو در جای دگر / ره مىبّر با باى
5 دگر.
مفهوم: دانایی سبب هجرت است.
ارتباط اما در آستانه میوه دادن درختی که
جوانى را به بايش ريخته بود و در آن هنگام که
بهار حیات علمی و اجتماعیاش فرا رسیده بود.
ناگهان منقلب شد. شهر را و گیر و دار شهر را رها
کرد و چشمها را منتظر گذاشت و به دهی آمد که
هرکز در انتظار آمدن چون او کسی نبود.
صفحه 48:
ب) من نمازم را وقتی میخوانم / که
اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو /
من نمازم را پی تکبیرالحرام علف
میخوانم / بى قد قامت موج
باسخ: مفهوم: ستايش همه اجزاى طبيعت
از خداوند.
ارتباط با: و حنی درختش» غارش»
کوهش؛ هر صخر كش و سنگریزهاش
آیات وحی را بر لب داره و زبان كوبا
خدا میشود.
صفحه 49:
چند نکنه برای کیفیت بخشی به کلاس درس
کم رنگ ترین جوهرها بهتر
از قوي ترين حافظه هاست 5
(ضرب المثل جيني)
نوشتن اجازه مي دهد ديكران هم در
روياي شما شركت كنند و نظر بدهند.
صفحه 50:
فریدون فرخ» فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته فبود
«داد» و «قهش» یافت او نیکوبی
تو داد و دهش کن» فریدون توبی
صفحه 51:
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
oe
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به بايش در افتى جو مور
سعدى
صفحه 52:
نکته روز:
آدمها برای اینکه
دوست داشته
شوند» بايد ارزش
داشته باشند»
نه دارابى
كتاب «صد سال
تنهايى»كابريل كارسيا
ما ركز oe
صفحه 53:
"هر که در این سرا در آید نانش دهید و از
ایمانش مپرسید» چه آنکس که به در گاه
باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن
د
صفحه 54:
شعار wl, در مدارس فنلاند
این بود:
مدارس فنلاند
بهترین و درخشان
ترین دانش آموزان از دیگران به
صفحه 55: