پاورپوینت
سایرادبیات و زبان

معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی دوازدهم

توضیحات فارسی پایه دوازدهم معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی دوازدهم همراه باآرایه های ادبی آموزش تصویری را جدی بگیریم پاورپوینت در حالت کتاب ورق زن نسخه قابل ویرایش تعداد اسلاید:66 فهرست مطالب : فارسی پایه دوازدهم تصاویرمرتبط با درس 1- دو نکته مهارت کلاس داری ویژه معلمان عزیز 2- معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی دوازدهم همراه باآرایه های ادبی متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای 3- پاسخ تمرینها 4- چند نکته برای کیفیت بخشی به کلاس درس با به کارگریی تم، افکت ها، تصاویر و اشکال متحرک بسیار زیبانوع فایل PowerPoint pptx قابل ویرایش و آماده پرینت می باشد

محمد فایق مجیدی دهگلان

صفحه 1:
فارسی پابه دوازدهم معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی دوازدهم همراه با آرایه های ادبی آموزش تصویری را جدی بگیریم پاورپوینت در حالت کتاب ورق زن نسخه قابل ویرایش تعداد اسلاید: ۶۶

صفحه 2:

صفحه 3:
فهرست مطالب : ۱ فارسى بايه دوازدهم تصاویرمرتبط با درس ۱- دو نکته مهارت کلاس داری ویژه معلمان عزیز | ۲- معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی | دوازدهم همراه با آرایه های ادبی | متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای | ۳- پاسخ تمرینها | ؟-جند نكته براى كيفيت بخشى به كلاس درس

صفحه 4:
:درس اول ويزه معلمان[ا تععلمازامر ونمو جلنند -1 در وهله نخست معلم دانش »آموزان هستند نه معلم کتب درسی وانتقال دهنده صرف محتوای آموزشی

صفحه 5:
لادرس دوم ویژه معلمان : 7[ 4- معلمان موفق امروزی 4 می دانند سهم هر دانش آموز از بادگیری اهمیت دارد. دلیل موفقیت نظام آموزشی فنلاند

صفحه 6:
معنی و ارایه های ادبی و زبانی شعر خوان هشتم درس ۱۳ سیزدهم فارسی دوازدهم و 7 آن مظلومیت قهرمانان» بیان نمی های زندگی و دلاوری های رستم است. ‎wl pol‏ هان! داشتم می‌گفتم: آن شب نیز سورت سرمای دی بیدادها می‌کرد و چه سرمایی» چه سرمایی بادبرف و سوز وحشتناک ‎ ‎

صفحه 7:
معنی: آری به بادم آمد» داشتم این را می‌گفتم: آن شب هم سوز و تندی سرمای زستان شدید بود. ‎“eal‏ ‏سرمایی! تند و استخوان سوز بود. خوان: مرحله خوان هشتم: منظور خوانی است که رستم گرفتارش (جاه) شد به مه حرف ررك سورت: تندی و تیزی» بر (شبه هم آواء چه: صفت تعجبی بادبرف: کولاک» بوران» برفی که با باد همراه باشدء از ت رکیبات زیبای ساخت شاعر است

صفحه 8:
قلمرو ادبى: شعر نيعاي وزن: فاعلاتن (رشته انسانی) 4 شب: نماد بیداد و ستم » بیداد سورت سرمای دی: جانبخشی» کنایه ۱ از شدت سرما دی: مجاز از زمستان - بیانگر ستم در ۱ جامعه ۱ سرماء بادبرف» سوز» دی: تناسب ‎١‏ ‏هان» آن: جناس پیام: بیانگر بیداد حاکم بر جامعه

صفحه 9:
رون تبره بود و سردء همچون ترس گرم و روشن بود» همچو شرم ... معنی: اما سرانجام جایی را برای سرپناه پیدا کردم. هر چند که بیرون از آن سرپناه» فضایی تبره , ۰ و سرد(بی روح) همانند ترس و هراس بود؛ ولی داخل قهوه خانه (پناهگاه) چون شرم و حیا کرم و

صفحه 10:
قلمرو ادبی: بیرون ... سرد همچون ترس: گر چه بیرون تیره بود و سرد همچون ترس: آرایی صامت «ر» گرم سرد؛ تبره» روشن: تضاد گرم» شرم: جناس قيره و سرد بودن ترس» گرم و روشن بودن شرم: حس آمیزی سرد: ایهام (۱- در برابر گرم ۲- صمیمی نبودن) گرم: ایهام (۱- داغ ۲- صمیمی و پرمهر) ‎wih clad rely‏ آلود و ستم زده جامعه ‏| ‏| ‏۱ ‏۱ ‏قهوه خانه گرم و روشن بود همچون شرم: تشبیه | 3 | | ۱ ۱ 1 ‎

صفحه 11:
همكنانراخونكرمى بود 00 قهوه خانه كرم و روشنء مرد نقال آتشين بيغام راستی کانون گرمی بود. معنی: همگان با همه صمیمی, خودمانی و يكدل بودند فضای قهوه خانه گرم و روشن. به راستی که انجمن دوستانه‌ای بود.

صفحه 12:
مرد نقال - آن صدایش کرم؛ نایش گرم آن سكوتش ساكت و كيرا و دمشء جونان حديث آشنايش كرم - معنى: مود نقال نيز سخنانش كرم و كيرا بود. همجنين سکوت و خاموشی اش دیگران را به سكوت وامى داشت و خاموشی اش سنگین» دلچسب و سخنش همانند داستان و روایت آشنای او (داستان های شاهنامه) دلنشین بود. قلمرو زبانی: نقال: داستانگو نی کلو دم: نفس چونان: مانند حدیث آشنایش: داستان های شاهنامه یا داستان کشته شدن رستم

صفحه 13:
قلمرو ادبی: نای: مجاز از صدا و سخن دم: مجاز از سخن . ساکت بودن سکوت: ساکت» سکوت: همریشگی دمش چونان حدیث آشنایش گرم: تشبیه جونان: ادات تشبیه گرم بودن دم: کنایه از گیرایی کلام صدای گرم نای گرم» دم گرم» حدیث گرم: حس آمیزی

صفحه 14:
راه می‌رفت و سخن می گفت / جوبدستی منتشا مانند در دستش» / مست شور و گرم گفتن بود. / صحنه میدانک خود را تند و گاه آرام می‌پیمود. معنی: (مرد نقال) در حالی که راه می‌رفت سخن خوان ه می‌گفت» (داستان های شاهنامه را روایت می‌کرد.) چوب ‎te‏ ی 7 دستی» همچون عصا در دست داشت و غرق شور و گرم ار مه وکین ورد و ناف گفتن بود. میدان کوچک (قهوه خانه) را گاهی تند و کاهی آرام می‌پیمود. قلمرو زبانی: منتشا: نوعی عصا که از چوب گره دار ساخته می‌شود و معمولا درویشان و قلندران به دست می‌گیرند؛ بر گرفته از نام منتشا (شهری در آسیای صغیر) شور: شوق» وجده هیجان «ک» در میدانک: «ک» تصغیر بيمودن: طى كردن ابن ماضی: پیمود» بن مضارع: پیما)

صفحه 15:
قلمرو ادبی: چوبدستی منتشا ما مست شور: اضافه استعاری مست شور: کنایه از اين که هیجان همه وجودش را | فراگرفته بود ( گرم گفتن: کنایه از سرگرم سخن گفتن با تمام وجود گرم گفتن: حس آمیزی تنده آرام: تضاد

صفحه 16:
فاه ل ل نل ل ل 00 لط ۱ ‎tole aol pal.‏ داشتم می‌گفتم. آن شب نیز سورت سرمای دی بیدادها می‌کرد. و چه سرمایی؛ چه سرمایی! بادیرف و سوز و وحشتتاک انه آخره سرپناهی یافتم جایی گرچه بیرون تیره بود و سرد. هم چون ترس+ قهوه خانه گرم و روشن بود؛ هم چون شرم... همگان را خون گرمی بود. همگنان خاموش. / گرد بر گردش, به کردار صدف بر کرد مرواریده / پای تا سر گوش معنی: از سوی دیگر همان گونه که صدف مروارید را احاطه می‌کند؛ حاضران قهوه خانه نیز مرد فقال را احاطه کرده بودند و با تمام وجود به سخنان او گوش فرا می‌دادند. قلمرو زبانی: همگنان: همگان خاموش: ساکت کرد بر گرد: پیرامون پیمودن: طی کردن ماضی: ‎ga‏ بن مضارع: پیما)

صفحه 17:
قلمرو ادبی: به کردار صدف: مانند صدف گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید: مردم دور او جمع شده بودند (مشبه) همان طوری که صدف مروارید را فرا می‌گیرد (مشبه به)» تشبیه مرکب» خاموش و پای تا سر گوش (وجه شبه) واج آرایی صامت «گ» «د» «ر» به کردار: ادات تشبیه گرد: تکرار مروارید» صدف: مراعات نظیر پای تا سر: مجاز از همه وجود پای تا سر گوش: کنایه از بسیار دقیق گوش دادن پاه سر گوش: تناسب

صفحه 18:
هفت خوان را زادسرو مرو / یا به قولی‌سماخ سالار» آن كرامى مرد / آن هریوه خوب و پاکآدین - روایت کرد: / خوان هشتم را / من روایت می‌کنم اکنون ... / من که نامم ماث ... معنی: هفت خوان را آزاد سرو مروی و با به قولی «ماخ سالار» آن مرد ارجمند و آن هراتی خوب و پاک دين اين گونه روایت می کرد ... اما خوان هشتم را اکنون من شاعر برایتان روایت می‌کنم من که نامم «مات» (مهدی اخوان ثالث) است.

صفحه 19:
قلمرو زبانی: زادسرو: مخفف آزاد سرو یکی از راوبان شاهنامه که اهل مرو بود مرو: شهر مرو قول: گفته ماخ سالار: یکی دیگر از راویان شاهنامه که اهل هرات بود هریوه: صفت نسبی» هروی» ‎re‏ به هرات (شهرى در افغانستان 8 تن مهدى اخوازةلث(م.اميد) پاک آيبن: زونشتى ماث: مخفف مهدى اخوان الث قلمرو ادبى: سروء مرو؟ مروه مرد؛ مرد» کرد: جناس واژه آرایی: من واج آرایی: «م»

صفحه 20:
همچنان می‌گفت و می‌گفت و قدم می‌زد معنی: (مرد نقال) همچنان در فضای قهوه خانه گام برمی‌داشت و همچنان داستان (مرگ رستم) را روایت می کرد و اين گونه می‌گفت. قلمرو زبانی: قلمرو ادبی: می‌رفت؛ م ی آمد: تضاد می‌گفت: واژه آرایی واج آرایی: «م»

صفحه 21:
قصه است این» قصّه» آری قَصّه درد است / شعر فيستء / اين عيار مهر و کین و مرد و نامرد است / بى عبار و شعر محض خوب و خالی نیست / هیچ - همچون پوج- عالی نیست. معنی: سفن من؛ داستان درد و رنج مردم است و متکی بر واقعیت. شعری فیست که بر خیال استوار باشد. این داستان؛ اندازه مهر یک مرد (رستم) و كينه یک نامرد (شغاد) را بیان می‌کند و افشاکننده ‎CALS‏ نامردان است. همچون شعرهای بدون درون مایه نیست که فقط ظاهری آراسته داشته باشد. (شعر من متعهد و لبریز از حقیقت است.)

صفحه 22:
‎ee oe‏ «این عبار»: قصه مهربانی» عشق محض: هر چیز خالص» بی غش, بی آلایش. ‎١‏ قضه درده بیان روایت مرگ ناجوانمردانه رستم به دست شغاد و مكرانديشى نامردمانى كه تهى از ‏جوانمردی اند. هيج همجون بوج ...: شعرى كه هيج باشد مانند پوج و خالی» عالى نيست و ارزشى ندارد. ‎

صفحه 23:
مهر» مرد؛ کین» نامرد: لف و نشر هیچ همچون بوچ عالی نیست: متناقض نما؛ تشبیه واج آرایی س» «چ» خالی» عالی: جناس

صفحه 24:
ابن كليم تبره بختيهاست / خيس خون داغ سهراب و سباوشهاء / روكش تابوت تختی هاست. ‎٠‏ معنى: شعر من» كليم تبره بختى ها و درد و رج إين جامعه است و به خون ‎cA you‏ سياوش: تلميح به ‎otto‏ سباوش و و سهرابء نماد انسانهاى ستم ‏1 ِ ‎bel‏ کم درد و کنایه از ملی بودن ماجراست تلمیح. قصه خوان هشتم به رو کش تابوت تختی ‎ ‎

صفحه 25:
اندکی استاد و خامش ماند؛ پس هماوای خروش خشم / با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود / خواند: معنی: مرد نقال بازایستاد و ساکت شدء پس با صدای خشم آلود و لرزان و آهنگی رجزگونه و دردناک این گونه گفت مرتعش: لرزنده؛ دارای ارتعاشش ۱ رجز: شعری که در میدان جنگ برای مفاخره می‌خوانند.

صفحه 26:
آه / دیگر اکنون آن عماد تکیه و اميد ابرانشهر / شیرمرد عرصه ناوردهای هول / پور زال زر جهان پهلو / آن خداوند و سوار رخش بی مانند معنی: آه؛ دیگر آن تکیه گاه و امید کشور ایران و شیرمرد میدان های ترسناک جنگ فرزند زال» پهلوان جهان؛ آن صاحب و سوار رخش بی همتا

صفحه 27:
‎q‏ عماد: تکیه گاهه نگاه دارنده؛ آنچه بتوان بدان تکیه کرد ‏| عرصه: کستره» میدان ‎ioe‏ ‎ ‏هول: ترسناک» وحشت انگیزه ترسناک ‏پور: فرزند پسر ) جهان پهلو: جهان پهلوان؛ منظور رستم است 4 زر: لقب زالء پدر رستم ‏خداوند: صاحب ‏1 خداوند و سوار رخش: منظور رستم است ‏قلمرو ادبی: عماد: استعاره از رستم؛ رستم نماد همه پهلوانانی است که در جامعه دیگر مورد احترام و ارزش نیستند و با خدعه ‎

صفحه 28:
آن که هرگز - چون کلید گنج مروارید - / گم نمی‌شد از لبش لبخند» / خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان» / خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوكند معنى: و آن كسى كه هركز خنده از لبانش دور نمىشدء جه در روز صلح كه براى مهر و دوستى پیمان بسته و جه در روز جنك كه براى كينه و انتقام سوكند خورده است. قلمرو زبانى: خواه: حرف ربط دوكافه کین: کینه» انتقام بهر: برای (هماوا؛ بحر: دریا) " «را» در «بسته مهر را پیمان: اضافه گسسته؛ پیمان مهر بسته

صفحه 29:
قلمرو ادبی: چون کلید ... لبخند: تشبیه کلید: استعاره از خنده كنج: استعاره از دهان مرواريد: استعاره از دندان اا 52 عروا ديد 00

صفحه 30:
آری اکنون شیر ایران شهر / تهمتن گرد سجستانی / كوه کوهان» مرد مردستان» رستم دستان؛/ در تگ تاریک زرف چاه پهناور» / کشته هر سو بر کف و دبوارهایش ذ غدر ناجوانمردان / چاه پستان؛ چاه بی نان ژرفی و پهناش» بی شرمیش ناباور / وغم انكيز و شكفت آور. معنى: آرىء اكنون رستم اين شير ايران زمين» دلاور و بهلوان سيستانى» مظهر استواری و مردانگی» فرزند زال» در ته چاه تاریک و عمیق و پهناوری که از هر سوی بر کف و دیواره هايش نيزه و ته شده» گرفتار گشته بود. در چاه مکر و نيرنك ناجوانمردان» جاه فرومايكان و بی دردان» چاهی که بی شرمیش همچون عمق و پهنایش باور نکردنی و غم انگیز و شکفت آور بود.

صفحه 31:
ن شهر: کشور ایران» در عهد ساسانیان به کشور ایران؛ایران شهر گفته می‌شد. ۱ » یعنی دارنده بدن نیرومند؛ زورمندء مر کوهان: «ان» جمع برای کوه به کار برده است؛ آشنایی زدایی (استوارترین کوه) دستان: لقب زال» پدر رستم

صفحه 32:
قلمرو ادبی: ‎sess we‏ استعاره از مرده مردستان: همریشکی (ستان: پسوند | مکان) مرد: نماد نیرومندی تاریک» ژرف» چاه: تناسب در تک تاریک ژرف چاه پهناور: واج آرایی کسره ‎ets)‏ اضافات) کشته هر سو ... خنجر: استعاره پنهان نيزه» خنجر: تناسب چاه: تکرار چاه چونان ... ناباور: تشبیه

صفحه 33:
آرى اكنون تهمتن با رخش غيرتمند. / در بن اين جاه آبش زهر شمشير و سنان كم بود: بهلوان هفت خوان اکنون / طعمه دام و دهان خوان هشتم بود. معنی: آری رستم اکنون با اسب غیرتمند و دلاور خویش» در نه جاهى كه به جاى آبء زهر شمشير و نیزه داشت؛ نابديد شده و در دام دهان اين خوان هشتم (جاه) كرفتار كشته بود. قلمرو زبانی: تهمتن: از« تهم» + «قن» یعنی دارنده بدن قوی» نیرومند» شجاع» دلیر سنان: سرنیزه پهلوان هفت خوان: منظور رستم است

صفحه 34:
int ‏آرایی‎ a ‏در بن اين جاه آبش زهر شمشيرة‎ «ن» طعمه بودن: کنایه از در اختبار خود نبودن و كرفتار بودن دهان خوان اضافه استعاری خوان هشتم: استعاره از جاه

صفحه 35:
معنی: رستم با خود می‌اندیشيد که دیگر نباید چیزی ‎eae see‏ بی شرمانه و مولام تبون

صفحه 36:
بعد چندی که گشودش چشم / رخش خود " رادید» /بس که خونش رفته بود از تن / بس که زهر زخمها کاریش / گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت مى خوابيد ‎٠‏ معنى: بس ازاين كه جشمانش را كشودء ‎٠‏ رخش خود رادید که خون زیادی از تنش خارج شده و از بس که شدت زخم هایش مؤثر و كشنده بود؛ اذكار كه هوش و توانش را از دست داده و در حال جان دادن بود. ‎

صفحه 37:
قلمرو زبانی: كشودن: باز ‎ae‏ 2 ماضی: گشود؛ بن مضارع: كشودش جشم: جشم خود را كشودء «ش» مضاف الیه جهش 2 ضمير خونش رفته بود از تن: خون کاری: مق زخم کاری: ضربه موثر با زخمی که موجب مرگ می‌شود. زهر زخم ها کاریش: «ش» مضاف الیه زخم» جهش ضمیر هوشش: مرجع ضمیره رخش است از تن حس و هوشش: جهش ضعیره«از نش حس و هوش» قلمرو ادبی: زهر زخم: شدت کشندگی زخم» اضافه تشیهی واژه آرایی: بس حس و هوشش رفته بود و داشت مى خوابيد: كنايه» از اینکه مرک

صفحه 38:
| از تن خود - بس بتو از وخش- / بی خبر بود و | نبودش ی ۲ می‌پایید. / رخش آن طاق عزیز؛ آن تای بی همتا / رخش رخشنده / با هزاران یادهای روشن و | | 1 | ۱ ۱ | 1 زنده... معنی: او از تن خود که بدتر از رخش زخمی شده بودء آگاهی نداشت و توجهی به خودش نمی‌کرد و مراقب رخش بود. رخ آن یکتای گرامی» آن بی همتای بی مانند» رخش درخشان و زیبایی که هزاران خاطره خوش از او به ياد دا

صفحه 39:
= قلمرو زبانی: بتر: مخفف بدتر نبودش اعتنا با خویش: جهش ضمیره اعتنا به خودش طاق: فردء يكتاء بی يا روى دروازه؛ رواق و مانند آنها مى سازند؛ در معناى مجازی؛ بخثی قوسی هر چیز مانند ابرو؛ محرابء ايوان و كمان؛ ايوان سقف دار رواق قا: یاد روشن: حس ‎‘sal‏ ‏واج آرایی صامت «ت؛ ط»

صفحه 40:
گفت در دل رخش؛ طفلک رخش / آه / این نخ بود / كان كليد كنج مرواريد او كم معنى: رستم در دل خود اين كونه مى كفت: بيجاره رخشء و اين برای نخستین بار بود که لبخند از لبان رستم دور می‌شد؛ زیرا رخش کرامی خود را آغشته به خون و زار می‌دید. لد کي مود تست كم شدن كليد كنج مرواريد: كنايه از لبخند نزدن

صفحه 41:
) اکهان انکار / بر لب آن چاه / سایه‌ای را دید / او شغاد آن 4 نابرادربود/ که درون چه نکه می‌کرد و می‌خندید. / و صدای شوم و نامردانه اش در جاهسار كوش مى بيجيد... معنی: ناگهان گویی در کنار آن چاه سای‌ای را دید. آن سایه غاد تابرادریش بود که به درون چاه نگاه می کرد و می‌خندید و صدای شوم و نامردانه اش در گوش رستم می‌پیچید. MMMM جاجد اتج دوجن 4 5 9 = J

صفحه 42:
باز چشم او به رخش افناد-اما... وای / دید / رخش زیبارخش ‎ .‏ ‏/ رخش بی مانند/ با هزارش بادبود خوب خوابیده است / آن ‎ .‏ ‏چنان که راستی گویی / آن هزاران یادبود خوب را در خواب می‌دیده معنی: دوبره چشم رستم به رخش افتد؛ اما افسوس كه رخش زيبا و برتمند و بی همتای او با آن همه خاطرات خوشی که با او داشتهء مرده آنچنان که انکار آن خاطرات خوش را در خواب می‌دیده است. قمرو زبانی: هزارش بادبود خوب: «ش» مضاف الیه جهش ضمیر وای: شبه جمله در معنای افسوس | ی کنایه از مرده است واج آرابى

صفحه 43:
i | } ‏بعد از آن تا مدتی تا دیر/ یال و رویش رال هی نوا‎ ... ‏كرد هى بويبد هی بوسید / رو به يال و چشم او مالید‎ | ۱ ‎٠‏ معنی: پس از آن تا مدتی تا زمانی درازه پیاپی یال و ۱ روی رخش را وازش کرد و بوید و بوسید" چهره اش را ۱ } به یال و جشم رخش مالید. قلمرو زبانی: هی: قید» واژه‌ای عامیانه به معنی پیوسته, پیاپی ‎ipo‏ مدتى درا از یال: موی گردن | أ قلمرو ادبی: واژه آرایی «هی» ۱ دیر» مدت؛ رون جشم: تناسب

صفحه 44:
مرد نقال از صدایش ضحّه می‌بارید و نگاهش مثل خنجر ‎gp / :‏ نشست آرام» یال رخش در دستش / باز با آن انديشه ها سركرم .م جنى بود اين با شكار؟ آيا / ‎Sy‏ معنی: از صدای مرد نقال, ناله و زاری همچون باران ' می‌بارید (بسیار ناراحت و خشمگین بود) و نگاهش تیز و ۷ گیرا بود. رستم آرام در کنار رخش نشست در حالی که یال رخش در دستش بودء در این اندیشه فرورفته بود که آمدن به این دشت برای شکار نبود؛ بلکه برای به دام ' انداختن و کشتن او بود؛ این میزبانی نبود. بلکه فریب و نیرنگ دشمنان بود. | | |

صفحه 45:
قلمرو زبانی: ضجه: ناله و فریاد با صدای بلند» سیون جنك بود ابن يا شكار: برسش انكارى ميهمانى بود يا تزوير: برسش انكارى تزوير: دورويى 4 4 قلمرو ادبی: 4 از اینکه بسیار اندوهناک بود ‎q‏ نگاهش مثل خنجر بود: تشبیه 1 جه مى باريد: استعاره بنهان؛ كنايه باز با آن آخرین اندیشه ها: واج آرایی مصوت «»» 4 «ش»

صفحه 46:
قصه مى كويد كه بی شک می‌توانست او اگر می‌خواست / که شغاد نابرادر را بدوزد همچنان که دوخت با کمان و تیر / بر درختی که به زیرش ایستاده بود و بر آن بر تکیه داده بود / و درون جه ذكه مى كرد معنی: داستان این کونه می گوید: او اگر می‌خواست می‌توانست شغاد نابرادر را بکشد؛ همچنان که قبل از مردن با تبری شغاد را بر درختی که در زیرش ایستاده بود دوخت و کشت.

صفحه 47:
قلمرو زبانی: مرجع «ش» درسزیرش»: درخت بر آن بر تکیه: دو حرف اضافه برای یک متمم قلمرو ادبی: قصه می‌گوید: تشخیص نابرادر: ایهام (۱ ‎gt‏ ۴۲- ناجوانمرد) كمان» تير: قناء ایستاده؛ داد بود: ردیف می‌توانست او اگر می‌خواست: یا آور ضرب العئل خواستن توانستن است افيه

صفحه 48:
قصه می‌گوید: / اين برایش سخت آسان بود و ساده بود. / همچنان که می‌توانست او اگر می‌خواست / کان کمند شصت خم خویش بگشاید | وساره ۱۷۰ ری کرواف سای 3 راز بد معنى: داستان اين كونه مىكويد: اين كار براى رستم بسيار ساده بود. همانگونه که می‌توانست اگر مى خواست كمند بلند خودش را باز كند و به درخت يا كيرداى بيندازد و بالا ب

صفحه 49:
کمند: ریسمانی که در وقت دشمن يا شکار انداخته به > کمند: طنابى بلند با سرى حلقهمانند براى كرفتار كردن انسان یا جانور فراز آید: بالا بیاید قلمرو ادبی: سخت: ایهام تضاد با «آسان» کمند شصت خم: مجاز با کنیه از بسبار بلند

صفحه 50:
ور بپرسی راست گویم راست / قضه بی شک راست می‌گوید / می‌توانست او اکر می‌خواست / لیک... معنی: ار راستش را بپرسی (بخواهی) من می‌کویم که آری راست بود. بدون شک قصه راست می‌گوید او می‌توانست که خود را نجات دهد اگر می‌خواست . اما ... (رستم پیروزمندانه مرگ را پذیرفت. او مرگ را از زندگانی که در آن به راحتی برادر کشی می‌شود برتر شمرد.) قلمرو زبانی: ور: و اگر

صفحه 51:
جواب قلمروزبانی صفحه ۱۱۷ درس سیزدهم فارسی دوازدهم ‎)١‏ متضاة واژه‌های مشخص شده را در متن درس بیابید. | [] باید به داوری بنشینیم / شوق رقابتى است / در بين واژه‌ها و عبارت‌ها / و هر کدام می‌خواهند معنای صلح را مرادف اوّل باشند. با اهل فنا دارد هركس سر يكرنكى / بايد كه به رنک شمع از رفتن سر خندد پاسخ: صلح < جنک یکرنگی < تزویر

صفحه 52:
۲) اين شعر اخوان را با توخه به موارد زیر بررسی کنید. الف) استفاده از وازدهاء تركيبها و ساختارهای نحوی زبان کین پاسخ: یکی از ویژگی‌های شعر کهن استفاده از اصلاحات کهن است؟؛ نمونه‌هایی جون «استاد» «مردستان»» «همگنان» «هریوه»؛ «هول»«ناورد» و ... در بافت شعری او زیاد دیده می‌شود. ب) کاربرد واژه‌ها و تر کیب‌های نوساخته اخوان علاوه بر باستان گرایی» واژه‌های نو و ساخت‌های را نیز وارد شعر خود می‌کند؛ نمونه‌هایی چون «کلید گنج مروارید؛ جان پهلوء کوه کوهان» تای بی‌همتا و ...» در این شعر دیده می‌شود.

صفحه 53:
۳) در متن زیره گروه‌های اسمی و وابسته‌های پیشین و پسین را مشخص کنید. - رخش زیاء رخش فیوتمند پاسخ: : هسته» موصوف زیباء غیرتمند: وابسته پسین صفت بیانی رخش بی مانند» با هزاران یادبود خوب خوابیده است. هزاران: وابسته پیشین» صفت شمارشی اصلی یادبود: هسته گروه اسمی

صفحه 54:
جواب قلمرو ادبی صفحه ۱۱۷ و ۱۱۸ درس ۳ فارسی دوازدهم ‎)١‏ كدام نوع لحن براى خوانش متن درس مناسب است؟ دلايل خود را باسخ: لحن حماسى؛ زيرا داستان روايتى از داستان ها و دلاوری ها و پهلوانی های رستم است و این درون مایه مناسب با لحن

صفحه 55:
۲) در این سروده؛ «رستم» و «شفاد» نماد چه کسانی هستند؟ پاسخ: رستم: انسان های والا شفاد: ناجوانمردان ۳) قسمت‌های زیر را از دید آرایه‌های ادبی بررسی کنید. الف) این نخستین بار شاید بود / كان كليد كنج مروارید أو كم شد

صفحه 56:
ب) همكنان خاموشء / كرد بر كردشء به کردار صدف بر كرد مرواريد پاسخ: تشبیه: به كردار: وجه شبه؛ صدف بر گرد مروارید: مشبه به پ) پهلوان هفت خوان» اکنون / طعمة دام و دهان خوان هشتم بود. پاسخ: تشبیه: پهلوان مانند طعمه بود استعاره: «خوان هشتم» استعاره از «حبله و نیرنک» ‏ تشخیص: خوان هشتم دهان داشته باشد.

صفحه 57:
پاسخ قلمرو فکری صفحه ۱۱۸ درس سیزدهم فارسی دوازدهم ) مقصود نقال از دقصة درد» چیست؟ 4( پاسخ: مقصوده داستان در دام افنادن رستم در چاه شغاد و کشته شدن او توسط نا برادر خویش.

صفحه 58:
۲) دربارُ مناسبت موضوعی متن درس با بیت زیر توضیح دهید. یوسف به اين رها شدن از جاه دل مبند / اين بار می‌برند که زندانىات كنند (فاضل نظرى) پاسخ: رستم از هفت خوان جان بدر برد؛ ولی هنگامی که برای گلگشت و شکار آمده بود خودش در دامی سهمگین افتاد و جان باخت. به دیگر عبارت از چاله به چاه افتاد. بیت صورت پرسش نیز همین پیلم را می رساند.

صفحه 59:
i ۱ ۱ | ۱ ۲ شاعر در این سروده؛ بر کدام مضامین اجتماعی تأکید دارد؟ پاسخ: درباره نابکاری» دورویی و اجوانمردی شغاد و بهمن سخن می گوید؛ همچنین بر جوانمردی رستم تأکید دارد که برای حفظ نام جان باخت و مرگ را بر زندگی پست و همراه با خواری ترجیح داد. ۴) اکر به جای شاعر بودید» این شعر را چگونه به پایان می‌رساندید؟ ‎Hye‏ پاسخ: دوست داشتم رستم و رخش زنده از چاه شغاد

صفحه 60:
چند نکنه برای کیفیت بخشی به کلاس درس کم رنگ ترین جوهرها بهتر از قوي ترين حافظه هاست 5 (ضرب المثل جيني) نوشتن اجازه مي دهد ديكران هم در روياي شما شركت كنند و نظر بدهند. ب

صفحه 61:
فریدون فرخ» فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته فبود «داد» و «قهش» یافت او نیکوبی تو داد و دهش کن» فریدون توبی

صفحه 62:
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد ‎oe‏ میازار موری که دانه‌کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی به بايش در افتى جو مور سعدى

صفحه 63:
نکته روز: آدم‌ها برای اینکه دوست داشته شوند» بايد ارزش داشته باشند» نه دارابى كتاب «صد سال تنهايى»كابريل كارسيا ما ركز ©

صفحه 64:
"هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید» چه آنکس که به در گاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن د

صفحه 65:
شعار ‎wl,‏ در مدارس فنلاند این بود: مدارس فنلاند بهترین و درخشان ترین دانش آموزان از دیگران به

صفحه 66:

فارسی پایه دوازدهم معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی دوازدهم همراه باآرایه های ادبی آموزش تصویری را جدی بگیریم پاورپوینت در حالت کتاب ورق زن نسخه قابل ویرایش تعداد اسالید66: فهرست مطالب : فارسی پایه دوازدهم تصاویرمرتبط با درس -1دو نکته مهارت کالس داری ویژه معلمان عزیز -2معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی دوازدهم همراه باآرایه های ادبی متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای -3پاسخ تمرینها -4چند نکته برای کیفیت بخشی به کالس درس :درس اول ویژه معلمان📙 ‏Nند 1- ‏Nن ‏NيمNيدا ‏Nمروز :مNعلمانا در وهله نخست معلم دانش ،آموزان هستند نه معلم كتب درسي وانتقال دهنده صرف محتوای آموزشی 2 📙درس دوم ویژه معلمان : -9معلمان موفق امروزي مي دانند سهم هر دانش آموز از يادگيري اهميت دارد. دلیل موفقیت نظام آموزشی فنالند 3 معنی و ارایه های ادبی و زبانی شعر خوان هشتم درس ۱۳سیزدهم فارسی دوازدهم نکته :این شعر نیمایی بر وزن فاعالتن است و شاعر اخوان ثالث می باشد .این داستان اشاره ای به مرگ تختی دارد و درونمایه آن مظلومیت قهرمانان ،بیان ناجوانمردی های زندگی و دالوری های رستم است. یادم آمد هان! داشتم می‌گفتم :آن شب نیز سورت سرمای دی بیدادها می‌کرد و چه سرمایی ،چه سرمایی بادبرف و سوز وحشتناک معنی :آری به یادم آمد ،داشتم این را می‌گفتم :آن شب هم سوز و تندی سرمای زمستان شدید بود .آه ،چه سرمایی! تند و استخوان سوز بود. قلمرو زبانی :خوان :مرحله خوان هشتم :منظور خوانی است که رستم گرفتارش (چاه) شد هان :شبه جمله ،حرف تحذیر و تنبیه شدت (شبه هم آوا، حدت و ّ سورت :تندی و تیزیّ ، صورت :چهره) بیداد :ستم «ها» در «بیدادها» نشانه کثرت چه سرمایی :جمله تعجبی ،واژه آرایی چه :صفت تعجبی بادبرف :کوالک ،بوران ،برفی که با باد همراه باشد ،از ترکیبات زیبای ساخت شاعر است 5 قلمرو ادبی :شعر نیمایی وزن :فاعالتن (رشته انسانی) شب :نماد بیداد و ستم بیداد سورت سرمای دی :جانبخشی ،کنایه از شدت سرما دی :مجاز از زمستان – بیانگر ستم در جامعه سرما ،بادبرف ،سوز ،دی :تناسب هان ،آن :جناس پیام :بیانگر بیداد حاکم بر جامعه 6 لیک خوشبختانه آخر سرپناهی یافتم جایی گرچه بیرون تیره بود و سرد ،همچون ترس …N قهوه خانه گرم و روشن بود ،همچو شرم معنی :اما سرانجام جایی را برای سرپناه پیدا کردم .هر چند که بیرون از آن سرپناه ،فضایی تیره و سرد(بی روح) همانند ترس و هراس بود؛ ولی داخل قهوه خانه (پناهگاه) چون شرم و حیا گرم و روشن بود. قلمرو زبانی :لیک :ولی ،حرف پیوند همپایه ساز خوشبختانه ،آخر :قید سرپناه :پناهگاه 7 قلمرو ادبی :بیرون … سرد همچون ترس :تشبیه گر چه بیرون تیره بود و سرد همچون ترس :واج آرایی صامت «ر» قهوه خانه گرم و روشن بود همچون شرم :تشبیه گرم ،سرد؛ تیره ،روشن :تضاد گرم ،شرم :جناس تیره و سرد بودن ترس ،گرم و روشن بودن شرم: حس آمیزی سرد :ایهام ( -۱در برابر گرم -۲صمیمی نبودن) گرم :ایهام ( -۱داغ -۲صمیمی و پرمهر) پیام :فضای یآس آلود و ستم زده جامعه 8 همگنان را خون گرمی بود. قهوه خانه گرم و روشن ،مرد نقال آتشین پیغام راستی کانون گرمی بود. معنی :همگان با هم ،صمیمی ،خودمانی و یکدل بودند ،فضای قهوه خانه گرم و روشن .به راستی که انجمن دوستانه‌ای بود. قلمرو زبانی :همگنان :همگان ،م همگن نقّال :داستان گو قلمرو ادبی :خون گرمی بود :کنایه از صمیمیت و مهربانی گرم ،روشن ،آتشین :تناسب آتشین پیغام :کنایه از گیرایی سخن ،حس آمیزی کانون :ایهام ( -۱انجمن -۲آتشدان) کانون گرم :ایهام ( -۱داغ -۲صمیمی و پرمهر) گرم :واژه آرایی 9 مرد نقّال – آن صدایش گرم ،نایش گرم آن سکوتش ساکت و گیرا و دمش ،چونان حدیث آشنایش گرم – معنی :مرد نقال نیز سخنانش گرم و گیرا بود .همچنین ‏Nران را به سکوت وامی داشت و ‏Nت و خاموشی اش دیگ سکو خاموشی اش سنگین ،دلچسب و سخنش همانند داستان و روایت آشنای او (داستان های شاهنامه) دلنشین بود. قلمرو زبانی :نقال :داستانگو ‏N نای :نی ،گلو دم :نفس چونان :مانند حدیث آشنایش :داستان های شاهنامه یا داستان کشته شدن رستم 10 قلمرو ادبی :نای :مجاز از صدا و سخن دم :مجاز از سخن ساکت بودن سکوت :تشخیص ساکت ،سکوت :همریشگی دمش چونان حدیث آشنایش گرم :تشبیه چونان :ادات تشبیه گرم بودن دم :کنایه از گیرایی کالم صدای گرم ،نای گرم ،دم گرم ،حدیث گرم :حس آمیزی 11 راه می‌رفت و سخن می‌گفت /چوبدستی منتشا مانند در دستش /،مست شور و گرم گفتن بود / .صحنه­ میدانک خود را تند و گاه آرام می‌پیمود. معنی( :مرد نقّال) در حالی که راه می‌رفت سخن می‌گفت( ،داستان های شاهنامه را روایت می‌کرد ).چوب دستی ،همچون عصا در دست داشت و غرق شور و گرم گفتن بود .میدان کوچک (قهوه خانه) را گاهی تند و گاهی آرام می‌پیمود. قلمرو زبانی :منتشا :نوعی عصا که از چوب گره دار ‏Nال درویشان و قلندران به دست ساخته می‌شود و معمو می‌گیرند؛ برگرفته از نام منتشا (شهری در آسیای صغیر) شور :شوق ،وجد ،هیجان «ک» در میدانک« :ک» تصغیر پیمودن :طی کردن (بن ماضی :پیمود ،بن مضارع :پیما) 12 Nا مانند :تشبیه قلمرو ادبی :چوبدستی منتش مست شور :اضافه استعاری مست شور :کنایه از این که هیجان همه وجودش را فراگرفته بود گرم گفتن :کنایه از سرگرم سخن گفتن با تمام وجود گرم گفتن :حس آمیزی تند ،آرام :تضاد 13 همگنان خاموش / .گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید / ،پای تا سر گوش ‏Nی دیگر همان گونه که صدف ،مروارید را معنی :از سو احاطه می‌کند؛ حاضران قهوه خانه نیز مرد نقّال را احاطه کرده بودند و با تمام وجود به سخنان او گوش فرا می‌دادند. قلمرو زبانی :همگنان :همگان خاموش :ساکت گرد بر گرد :پیرامون پیمودن :طی کردن (بن ماضی :پیمود ،بن مضارع :پیما) به کردار :مانند 14 قلمرو ادبی :به کردار صدف :مانند صدف گرد بر گردش به کردار صدف بر گرد مروارید: ‏Nبه) همان طوری مردم دور او جمع شده بودند (مش که صدف مروارید را فرا می‌گیرد (مشبه به) ،تشبیه مرکب ،خاموش و پای تا سر گوش (وجه شبه) واج آرایی صامت «گ»« ،د»« ،ر» ‏Nبیه به کردار :ادات تش گرد :تکرار مروارید ،صدف :مراعات نظیر پای تا سر :مجاز از همه وجود پای تا سر گوش :کنایه از بسیار دقیق گوش دادن پا ،سر ،گوش :تناسب 15 Nماخ هفت خوان را زادسرو مرو /یا به قولی « ساالر» آن گرامی مرد /آن هریوه­ خوب و پاک­آیین ‏Nتم را /من روایت – روایت کرد / :خوان هش می‌کنم اکنون … /من که نامم ماث … معنی :هفت خوان را آزاد سرو مروی و یا به قولی «ماخ ساالر» آن مرد ارجمند و آن هراتی خوب و پاک دین این گونه روایت می کرد … اما خوان ‏Nتم را اکنون من شاعر برایتان روایت می‌کنم من هش که نامم «ماث» (مهدی اخوان ثالث) است. 16 قلمرو زبانی :زادسرو :مخفف آزاد سرو یکی از راویان ‏Nد شاهنامه که اهل مرو بو مرو :شهر مرو قول :گفته ماخ ساالر :یکی دیگر از راویان شاهنامه که اهل هرات بود هریوه :صفت نسبی ،هروی ،منسوب به هرات (شهری در افغانستان) پاک آیین :زرتشتی ‏Nان ثالث ماث :مخفّف مهدی اخو قلمرو ادبی :سرو ،مرو؛ مرو ،مرد؛ مرد ،کرد :جناس واژه آرایی :من واج آرایی« :م» 17 همچنان می‌رفت و می‌آمد. همچنان می‌گفت و می‌گفت و قدم می‌زد معنی( :مرد نقال) همچنان در فضای قهوه خانه گام برمی‌داشت و همچنان داستان (مرگ رستم) را روایت می‌کرد و این گونه می‌گفت. قلمرو زبانی: قلمرو ادبی :می‌رفت ،می‌آمد :تضاد می‌گفت :واژه آرایی واج آرایی« :م» 18 قصه درد است /شعر قصه ،آری ّ قصه است اینّ ، ّ نیست / ،این عیار مهر و کین و مرد و نامرد است / بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست /هیچ - همچون پوچ -عالی نیست. معنی :سخن من ،داستان درد و رنج مردم است و متکی بر واقعیت .شعری نیست که بر خیال استوار باشد .این داستان ،اندازه مهِر یک مرد (رستم) و کینه یک نامرد (شغاد) را بیان می‌کند و افشاکننده خیانت نامردان است .همچون شعرهای بدون درون مایه نیست که فقط ظاهری آراسته داشته باشد. (شعر من متعهد و لبریز از حقیقت است). 19 قلمرو زبانی :این :ضمیر اشاره عیار :ابزار و مبنای سنجش ،معیار مرجع «این» در «این عیار» :قصه مهر :مهربانی ،عشق محض :هر چیز خالص ،بی غش ،بی آالیش. قصه درد ،بیان روایت مرگ ناجوانمردانه رستم به ّ دست شغاد و مکراندیشی نامردمانی که تهی از جوانمردی اند. هیچ همچون پوچ … :شعری که هیچ باشد مانند پوچ و خالی ،عالی نیست و ارزشی ندارد. 20 قلمرو ادبی :قصه ،است ،نیست :واژه آرایی است ،نیست :تضاد مهر ،کین :تضاد مرد ،نامرد :تضاد ‏Nر مهر ،مرد؛ کین ،نامرد :لف و نش ‏Nبیه هیچ همچون پوچ عالی نیست :متناقض نما ،تش واج آرایی «س»« ،چ» خالی ،عالی :جناس 21 این گلیم تیره بختی­هاست /خیس خون داغ سهراب و سیاوش­ها / ،روکش تابوت تختی هاست معنی :شعر من ،گلیم تیره بختی ها و درد و رنج این جامعه است و به خون داغ سهراب ها و سیاوش ها آغشته شده و روکش تابوت پهلوانی چون تختی گردیده است و هنوز تازه است (.پهلوانانی چون سهراب و سیاوش و تختی که هر سه ناجوانمردانه کشته شدند). قلمرو زبانی: :Nتشبیه قلمرو ادبی :این گلیم تیره بختی هاست گلیم تیره بختی :اضافه تشبیهی سهراب ،سیاوش :تلمیح به داستان سیاوش و سهراب ،نماد انسانهای ستم دیده و پاکدامن خیس خون بودن :کنایه از تر و تازه بودن داغ :ایهام ( -۱گرم -۲درد و سوگ) روکش تابوت تختی :کنایه از ملی بودن ماجراست ،تلمیح تشبیه قصه خوان هشتم به روکش تابوت تختی 22 اندکی استاد و خامش ماند؛ پس هماوای خروش خشم /با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود /خواند: معنی :مرد نقال بازایستاد و ساکت شد ،پس با صدای خشم آلود و لرزان و آهنگی رجزگونه و دردناک این گونه گفت قلمرو زبانی :استاد :مخفف ایستاد خامش :مخفف خاموش هماوا :همصدا ،وندی :هم (وند) +آوا (اسم) مرتعش :لرزنده ،دارای ارتعاش رجز :شعری که در میدان جنگ برای مفاخره می‌خوانند. قلمرو ادبی :خروش خشم :استعاره پنهان رجز مانند :تشبیه لحنی رجز مانند :کوبنده و دشمن کوب 23 آه /دیگر اکنون آن عمادِ تکیه و امِدرمریش /رهشناریا دیّ عرصه­ ناوردهای هول / زال زر جهان پهلو /آن خداوند و سوار رخش پورِ ِ بی مانند ‏Nور ایران و معنی :آه ،دیگر آن تکیه گاه و امید کش شیرمرد میدان های ترسناک جنگ ،فرزند زال، پهلوان جهان ،آن صاحب و سوار رخش بی همتا 24 قلمرو زبانی :آه :شبه جمله عماد :تکیه گاه ،نگاه دارنده؛ آنچه بتوان بدان تکیه کرد عماد تکیه :تکیه گاه شهر :کشور عرصه :گستره ،میدان‌ ناورد :نبرد هول :ترسناک ،وحشت انگیز ،ترسناک پور :فرزند پسر جهان پهلو :جهان پهلوان؛ منظور رستم است زر :لقب زال ،پدر رستم خداوند :صاحب خداوند و سوار رخش :منظور رستم است قلمرو ادبی :عماد :استعاره از رستم؛‌ رستم نماد همه پهلوانانی است که در جامعه دیگر مورد احترام و ارزش نیستند و با خدعه از میان رفته اند. ایرانشهر :مجاز از مردم ایران شیرمرد :تشبیه 25 آن که هرگز – چون کلید گنج مروارید – /گم نمی‌شد از لبش لبخند / ،خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان / ،خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوگند معنی :و آن کسی که هرگز خنده از لبانش دور نمی‌شد ،چه در روز صلح که برای مهر و دوستی پیمان بسته و چه در روز جنگ که برای کینه و انتقام سوگند خورده است. قلمرو زبانی :خواه :حرف ربط دوگانه کین :کینه ،انتقام بهر :برای (هماوا؛ بحر :دریا) :Nاضافه گسسته؛ پیمان «را» در «بسته مهر را پیمان» مهر بسته 26 قلمرو ادبی :چون کلید … لبخند :تشبیه کلید :استعاره از خنده گنج :استعاره از دهان مروارید :استعاره از دندان کلید ،گنج ،مروارید :تناسب گم نشدن لبخند :کنایه از لبخند همیشگی داشتن صلح ،جنگ :تضاد مهر ،کین :تضاد خواه :واژه آرایی 27 آری اکنون شیر ایران شهر /تهمتن گرد سجستانی /کوه کوهان ،مرد مردستان ،رستم دستان /،در تگ تاریک ژرف چاه پهناور / ،کشته هر سو بر کف و دیوارهایش نیزه و خنجر / ،چاه غدر ناجوانمردان /چاه پستان ،چاه بی دردان /،چاه چونان ژرفی و پهناش ،بی شرمیش ناباور / ‏Nفت آور. و غم انگیز و شگ معنی :آری ،اکنون رستم این شیر ایران زمین ،دالور و پهلوان سیستانی ،مظهر استواری و مردانگی ،فرزند زال، در ته چاه تاریک و عمیق و پهناوری که از هر سوی بر کف و دیواره هایش نیزه و خنجر کاشته شده ،گرفتار گشته بود .در چاه مکر و نیرنگ ناجوانمردان ،چاه فرومایگان و بی دردان ،چاهی که بی شرمیش همچون عمق و پهنایش ‏Nیز و شگفت آور بود. باور نکردنی و غم انگ 28 قلمرو زبانی :ایران شهر :کشور ایران ،در عهد ساسانیان به کشور ایران ،ایران شهر گفته می‌شد. تهمتن « :تهم» « +تن» یعنی دارنده بدن نیرومند ،زورمند، شجاع ،دلیر گرد :پهلوان سجستانی :سکستانی ،سیستانی :جناس ناهمسان مردستان :جای مردخیز کوهان« :ان» جمع برای کوه به کار برده است ،آشنایی زدایی (استوارترین کوه) دستان :لقب زال ،پدر رستم تگ :ته ژرف :عمیق کشته ‌:کاشته غدر :خیانت ،نابکاری پست :فرومایه بی درد :بی رگ ،بی غیرت 29 قلمرو ادبی :شیر ایران ،کوه :استعاره از رستم مرد ،مردستان :همریشگی (ستان :پسوند مکان) مرد :نماد نیرومندی تاریک ،ژرف ،چاه :تناسب در تک تاریک ژرف چاه پهناور :واج آرایی کسره (تتابع اضافات) کشته هر سو … خنجر :استعاره پنهان نیزه ،خنجر :تناسب چاه :تکرار چاه چونان … ناباور :تشبیه 30 Nن تهمتن با رخش غیرتمند / .در بن این چاه آری اکنو ‏Nان هفت خوان Nپهلو آبش زهر شمشیر و سنان گم بود/ : اکنون /طعمه دام و دهان خوان هشتم بود. معنی :آری رستم اکنون با اسب غیرتمند و دالور خویش، در ته چاهی که به جای آب ،زهر شمشیر و نیزه داشت، ناپدید شده و در دام دهان این خوان هشتم (چاه) گرفتار گشته بود. قلمرو زبانی :تهمتن :از« تهم» « +تن» یعنی دارنده بدن قوی ،نیرومند ،شجاع ،دلیر سنان :سرنیزه پهلوان هفت خوان :منظور رستم است 31 قلمرو ادبی :رخش غیرتمند :تشخیص در بن این چاه آبش زهر شمشیر :واج آرایی ـــــــ ِ تناسب :بن ،چاه ،آب شمشیر ،سنان :تناسب آبش زهر و شمشیر و سنان :تشبیه گم بودن :کنایه از ناپیدا بودن طعمه دام و دهان خوان هشتم :تشبیه ،واج آرایی «ن» طعمه بودن :کنایه از در اختیارِ خود نبودن و گرفتار بودن ‏Nتم :اضافه استعاری دهان خوان هش خوان هشتم :استعاره از چاه 32 و می‌اندیشید /که نبایستی بگوید هیچ /بس که بی شرمانه و پست است این تزویر /.چشم را باید ببندد،تا نبیند هیچ … معنی :رستم با خود می‌اندیشید که دیگر نباید چیزی بگوید چرا که این فریب و دشمنی ،بسیار بی شرمانه و پست بود و او باید در برابر این نیرنگ ،چشم های خود را ببندد تا دیگر چیزی نبیند. قلمرو زبانی :هیچ :ضمیر مبهم این :صفت اشاره (تزویر :موصوف) تزویر :فریب و دورویی قلمرو ادبی :پست ،است :جناس چشم ،ببندد ،نبیند :تناسب چشم را باید ببندد ،تا نبیند :واج آرایی صامت «ب» 33 بعد چندی که گشودش چشم /رخش خود را دید / ،بس که خونش رفته بود از تن / بس که زهر زخم­ها کاریش /گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت می‌خوابید معنی :پس از این که چشمانش را گشود، رخش خود را دید که خون زیادی از تنش خارج شده و از بس که شدت زخم هایش مؤثر و کشنده بود؛ انگار که هوش و توانش را از دست داده و در حال جان دادن بود. 34 قلمرو زبانی :گشودن :باز کردن (بن ماضی :گشود ،بن مضارع: گشا) گشودش چشم :چشم خود را گشود« ،ش» مضاف الیه ،جهش ضمیر خونش رفته بود از تن :خون از تنش رفته بود ،جهش ضمیر کاری :مؤ ّثر زخم کاری :ضربه مؤثر یا زخمی که موجب مرگ می‌شود. زهر زخم ها کاریش« :ش» مضاف الیه زخم ،جهش ضمیر هوشش :مرجع ضمیر ،رخش است از تن حس و هوشش :جهش ضمیر« ،از تنش حس و هوش» قلمرو ادبی :زهر زخم :شدت کشندگی زخم ،اضافه تشبیهی واژه آرایی ‌:بس حس و هوشش رفته بود و داشت می‌خوابید :کنایه ،از اینکه مرگ رخش رسیده بود. 35 از تن خود – بس بتر از رخش / -بی خبر بود و نبودش اعتنا با خویش / .رخش را می‌دید و می‌پایید / .رخش آن طاق عزیز ،آن تای بی همتا /رخش رخشنده /با هزاران یادهای روشن و زنده… معنی :او از تن خود که بدتر از رخش زخمی شده بود ،آگاهی نداشت و توجهی به خودش نمی‌کرد و مراقب رخش بود .رخش آن یکتای گرامی ،آن بی ‏Nان و زیبایی که همتای بی مانند ،رخش درخش هزاران خاطره خوش از او به یاد داشت. 36 قلمرو زبانی :بتر :مخفف بدتر نبودش اعتنا با خویش :جهش ضمیر ،اعتنا به خودش نمی‌کرد پاییدن :مراقبت بودن طاق :فرد ،یکتا ،بی همتا؛ سقف سازه‌ای منحنی که زیر پل یا روی دروازه ،رواق و مانند آنها می‌سازند؛ در معنای مجازی ،بخش قوسی هر چیز مانند ابرو ،محراب ،ایوان و کمان؛ ایوان سقف دار ،رواق تا :مترادف طاق ،یکی رخشنده :تابان ،رخشان قلمرو ادبی :تای بی همتا :متناقض نما رخش ،رخشنده :اشتقاق یاد روشن :حس آمیزی واج آرایی صامت «ت ،ط» 37 گفت در دل رخش ،طفلک رخش /آه /این نخستین بار شاید بود /کان کلید گنج مروارید او گم شد. معنی :رستم در دل خود این گونه می‌گفت :بیچاره رخش ،و این برای نخستین بار بود که لبخند از لبان رستم دور می‌شد؛ زیرا رخش گرامی خود را آغشته به خون و نزار می‌دید. قلمرو زبانی :رخش :آمیختگی رنگ سرخ و سفید «ک» در طفلک :تحبیب (دوست داشتن و مهربانی) آه :شبه جمله قلمرو ادبی :رخش :واژه آرایی کلید :استعاره از خنده گنج :استعاره از دهان مروارید :استعاره از دندان کلید ،گنج ،مروارید :تناسب گم شدن کلید گنج مروارید :کنایه از لبخند نزدن 38 ناگهان انگار /بر لب آن چاه /سایه‌ای را دید /او شغاد آن نابرادر بود /که درون چه نگه می‌کرد و می‌خندید / .و صدای شوم و نامردانه اش در چاهسار گوش می‌پیچید… معنی :ناگهان گویی در کنار آن چاه سایه‌ای را دید .آن سایه شغاد نابرادریش بود که به درون چاه نگاه می‌کرد و می‌خندید و صدای شوم و نامردانه اش در گوش رستم می‌پیچید. قلمرو زبانی :شغاد برادر ناتنی رستم است شوم :بدشگون ،ناخجسته چاهسار :جایگاه چاه می‌پیچید :طنین انداز می‌شد. قلمرو ادبی :نابرادر :ایهام ( -۱ناتنی -۲نابکار ،نامرد) َچه ،چاهسار :اشتقاق چاهسار گوش :اضافه تشبیهی؛ سار :مانند؛ ادات تشبیه 39 باز چشم او به رخش افتاد-اما… وای /دید /رخش زیبا رخش غیرتمند /رخش بی مانند /با هزارش یاد بود خوب خوابیده است /آن چنان که راستی گویی /آن هزاران یادبود خوب را در خواب می‌دیده است… معنی :دوباره چشم رستم به رخش افتاد؛ اما افسوس که رخش زیبا و غیرتمند و بی همتای او با آن همه خاطرات خوشی که با او داشته ،مرده است؛ آنچنان که انگار آن خاطرات خوش را در خواب می‌دیده است. قلمرو زبانی :هزارش یادبود خوب« :ش» مضاف الیه ،جهش ضمیر وای :شبه جمله در معنای افسوس قلمرو ادبی :چشم :مجاز از نگاه رخش غیرتمند :جانبخشی رخش :واژه آرایی جناس :خوب ،خواب خوابیده است :کنایه از مرده است واج آرایی 40 Nهی نوازش بعد از آن تا مدتی تا دیر /یال و رویش را / کرد هی بویید هی بوسید /رو به یال و چشم او مالید … معنی :پس از آن تا مدتی تا زمانی دراز ،پیاپی یال و روی رخش را نوازش کرد و بویید و بوسید .چهره اش را به یال و چشم رخش مالید. قلمرو زبانی :هی :قید ،واژه‌ای عامیانه به معنی پیوسته، پیاپی دیر :مدتی دراز یال :موی گردن قلمرو ادبی :واژه آرایی «هی» دیر ،مدت؛ رو ،چشم :تناسب جناس :بویید ،بوسید 41 ضجه می‌بارید و نگاهش مثل خنجر مرد نقّال از صدایش ّ بود« / :و نشست آرام ،یال رخش در دستش /باز با آن Nجنگ بود این یا شکار؟ آیا / آخرین اندیشه ها سرگرم / میزبانی بود یا تزویر؟ معنی :از صدای مرد نقّال ،ناله و زاری همچون باران می‌بارید (بسیار ناراحت و خشمگین بود) و نگاهش تیز و گیرا بود .رستم آرام در کنار رخش نشست در حالی که یال رخش در دستش بود ،در این اندیشه فرورفته بود که ‏Nه برای به دام آمدن به این دشت برای شکار نبود؛ بلک انداختن و کشتن او بود؛ این میزبانی نبود .بلکه فریب و نیرنگ دشمنان بود. 42 قلمرو زبانی :ضجه :ناله و فریاد با صدای بلند، شیون جنگ بود این یا شکار :پرسش انکاری میهمانی بود یا تزویر :پرسش انکاری تزویر :دورویی ضجه می‌بارید :استعاره پنهان؛ کنایه قلمرو ادبیّ : از اینکه بسیار اندوهناک بود نگاهش مثل خنجر بود :تشبیه باز با آن آخرین اندیشه ها :واج آرایی مصوت «ا»، «ش» یا ،آیا :جناس 43 Nانست او اگر می‌خواست / ‏Nید که بی شک می‌تو قصه می‌گو که شغاد نابرادر را بدوزد همچنان که دوخت با کمان و Nو بر آن بر تیر /بر درختی که به زیرش ایستاده بود / تکیه داده بود /و درون چه نگه می‌کرد معنی :داستان این گونه می‌گوید :او اگر می‌خواست می‌توانست شغاد نابرادر را بکشد؛ همچنان که قبل از مردن با تیری شغاد را بر درختی که در زیرش ایستاده بود دوخت و کشت. 43 Nزیرش» :درخت قلمرو زبانی :مرجع «ش» در « بر آن بر تکیه :دو حرف اضافه برای یک متمم قصه می‌گوید :تشخیص قلمرو ادبیّ : نابرادر :ایهام ( -۱ناتنی -۲ناجوانمرد) کمان ،تیر :تناسب ایستاده ،داده :قافیه بود :ردیف می‌توانست او اگر می‌خواست :یادآور ضرب المثل خواستن توانستن است 45 قصه می‌گوید / :این برایش سخت آسان بود و ساده بود / .همچنان که می‌توانست او اگر می‌خواست /کان کمند شصت خم خویش بگشاید / و بیندازد به باال بر درختی گیره ای ،سنگی و فراز آید معنی :داستان این گونه می‌گوید :این کار برای رستم بسیار ساده بود .همانگونه که می‌توانست اگر می‌خواست کمند بلند خودش را باز کند و به درخت یا گیره‌ای بیندازد و باال بیاید. 46 قلمرو زبانی :سخت :بسیار سخت آسان :وابسته وابسته ،قیدِ صفت کان ‌:که آن کمند :ریسمانی که در وقت جنگ یا شکار در گردن دشمن یا شکار انداخته به دنبال خود بکشند. کمند :طنابی بلند با سری حلقه‌مانند برای گرفتار کردن انسان یا جانور خم کمند :حلقه و پیچ و تاب کمند فراز آید :باال بیاید قلمرو ادبی :سخت :ایهام تضاد با «آسان» کمند شصت خم :مجاز یا کنایه از بسیار بلند 47 قصه بی شک راست می‌گوید / ور بپرسی راست گویم راست ّ / می‌توانست او اگر می‌خواست /لیک… معنی :اگر راستش را بپرسی (بخواهی) من می‌گویم که آری راست بود .بدون شک قصه راست می‌گوید او می‌توانست که خود را نجات دهد اگر می‌خواست .اما … (رستم پیروزمندانه مرگ را پذیرفت .او مرگ را از زندگانی که در آن به راحتی برادرکشی می‌شود برتر شمرد). قلمرو زبانی :ور :و اگر قلمرو ادبی :راست :واژه آرایی گویم ،می‌گوید :اشتقاق قصه می‌گوید :جانبخشی پیام :می توانست او اگر می خواست :یادآور ضرب المثل خواستن توانستن است 48 جواب قلمرو زبانی صفحه ۱۱۷درس سیزدهم فارسی دوازدهم مشخص شده را در متن درس بیابید. متضاد واژه‌های )۱ ّ ّ ‏🟦 باید به داوری بنشینیم /شوق رقابتی است /در بین واژه‌ها و عبارت‌ها /و هر کدام می‌خواهند معنای صلح را اول باشند. مرادف ّ ‏🟦 با اهل فنا دارد هرکس سر یکرنگی /باید که به رنگ رفتن سر خندد ِ شمع از پاسخ :صلح ≠ جنگ یکرنگی ≠ تزویر 49 توجه به موارد زیر بررسی کنید. )۲این شعر اخوان را با ّ الف) استفاده از واژه‌ها ،ترکیب‌ها و ساختار‌های نحوی زبان کهن پاسخ :یکی از ویژگی‌های شعر کهن استفاده از اصالحات کهن است؛ نمونه‌هایی چون «اِستاد»« ،مردستان»« ،همگنان»، بافت شعری او زیاد دیده ِ «هریوه»« ،هول»«،ناورد» و … در می‌شود. ب) کاربرد واژ ‌ه‌ها و ترکیب‌های نوساخته پاسخ :اخوان عالوه بر باستان گرایی ،واژه‌های نو و ساخت‌های تازه را نیز وارد شعر خود می‌کند؛ نمونه‌هایی چون «کلید گنج مروارید ،جان پهلو ،کوه کوهان ،تای بی‌همتا و …» در این شعر دیده می‌شود. 50 )۳در متن زیر ،گروه‌های اسمی و وابسته‌های پیشین و ّ مشخص کنید. پسین را – رخش زیبا ،رخش غیرتمند پاسخ :رخش :هسته ،موصوف زیبا ،غیرتمند :وابسته پسین صفت بیانی رخش بی مانند ،با هزاران یادبود خوب خوابیده است. پاسخ :رخش :هسته ،موصوف بی مانند :وابسته پسین ،صفت بیانی با :حرف اضافه هزاران :وابسته پیشین ،صفت شمارشی اصلی یادبود :هسته گروه اسمی خوب :وابسته پسین ،صفت بیانی 51 جواب قلمرو ادبی صفحه ۱۱۷و ۱۱۸درس ۱۳فارسی دوازدهم )۱کدام نوع لحن برای خوانش متن درس ،مناسب است؟ دالیل خود را بنویسید. پاسخ :لحن حماسی؛ زیرا داستان روایتی از داستان ها و دالوری ها و پهلوانی های رستم است و این درون مایه مناسب با لحن حماسی. 52 )۲در این سروده« ،رستم» و «شغاد» نماد چه کسانی هستند؟ پاسخ :رستم :انسان های واال شغاد :ناجوانمردان )۳قسمت‌های زیر را از دید آرایه‌های ادبی بررسی کنید. الف) این نخستین بار شاید بود /کان کلید گنج مروارید او گم شد پاسخ :کلید :استعاره از خنده گنج :استعاره از دهان مروارید :استعاره از دندان 53 ب) همگنان خاموش / ،گرد بر گردش ،به کردار صدف بر گرد مروارید پاسخ :تشبیه :به کردار :وجه شبه؛ صدف بر گرد ‏Nبه به مروارید :مش ه دام و دهان پ) پهلوان هفت خوان ،اکنون /طعم ٔ ‏Nتم بود. خوان هش پاسخ :تشبیه :پهلوان مانند طعمه بود ‏Nتم» استعاره از « حیله و نیرنگ» استعاره« :خوان هش تشخیص :خوان هشتم دهان داشته باشد. 54 پاسخ قلمرو فکری صفحه ۱۱۸درس سیزدهم فارسی دوازدهم ه درد» چیست؟ )۱مقصود نقّال از « ‏Nقص ٔ داستان در دام افتادن رستم در چاه ِ پاسخ :مقصود، ‏Nته شدن او توسط نا برادر خویش. شغاد و کش 55 )۲دربارهٔ مناسبت موضوعی متن درس با بیت زیر توضیح دهید. یوسف ،به این رها شدن از چاه دل مبند /این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند (فاضل نظری) پاسخ :رستم از هفت خوان جان بدر برد؛ ولی هنگامی که برای گلگشت و شکار آمده بود خودش در دامی سهمگین افتاد و جان باخت .به دیگر عبارت از چاله به چاه افتاد .بیت صورت پرسش نیز Nرا می رساند. همین پیام 56 )۳شاعر در این سروده ،بر کدام مضامین اجتماعی تأکید دارد؟ پاسخ :درباره نابکاری ،دورویی و ناجوانمردی شغاد و بهمن سخن می گوید؛ همچنین بر جوانمردی رستم تأکید دارد که برای حفظ نام جان باخت و مرگ را بر زندگی پست و همراه با خواری ترجیح داد. ‏Nنه به پایان )۴اگر به جای شاعر بودید ،این شعر را چگو می‌رساندید؟ چرا؟ پاسخ :دوست داشتم رستم و رخش زنده از چاه شغاد بیرون می‌آمدند و رستم برادر نامرد خود را به سزای عمل ناجوانمردانه‌اش می‌رساند. 57 كم رنگ ترين جوهرها بهتر از قوي ترين حافظه هاست (ضرب المثل چيني) نوشتن اجازه مي دهد ديگران هم در روياي شما شركت كنند و نظر بدهند. 58 فرخ ،فرشته نبود ِ فریدون ّ ز ُمشک و ز عنبر سرشته نبود «دهِ ش» یافت او نیکویی ز «داد» و َ تو داد و دهش کن ،فریدون تویی فردوسی 59 چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد میازار موری که دانه‌کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی به پایش در افتی چو مور سعدی 60 نکته روز: آدم‌ها برای اینکه دوست‌ داشته شوند ،باید ارزش داشته باشند، نه دارایی کتاب «صد سال تنهایی»گابریل گارسیا مارکز 61 سخن روز گفته می شود شیخ ابوالحسن خرقانی عارف بزرگ قرن چهارم بر سردر خانقاه خود چنین نوشته بود: "هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید ،چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد" . 62 شعار رایج در مدارس فنالند این بود: ما نمی توانیم هدرفتن حتی یک مغز را تاب بیاوریم مدارس فنالند به نحوی طراحی شده اندکه به جای تفکیک بهترین و درخشان ترین دانش آموزان از دیگران به هر دانش آموز فرصت رشد می دهند 63 پایان

39,000 تومان