صفحه 1:
فارسی پایه دوازدهم
معنی شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم
فارسی دوازدهم همراه با آرایه ها ادبی
آموزش تصویری را جدی بگیریم
پاورپوینت در حالت کتاب ورق زن
نسخه قابل ویرایش
هج سمي بعس جه مج مدهت م موجه موده م صل
تعداد اسلاید: ۸۴
صفحه 2:
صفحه 3:
ee
۳
ی : >
فهرست مطالب :
فارسى بايه دوازدهم
تصاوير مرتبط با درس
-١ دو نکته مهارت كلاس دارى ويزه معلمان عزيز
۲- معنی شعر گذر سیاوش از آتش درس
دوازدهم فارسی دوازدهم همراه با آرایه ها ادبی
متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی
و فنی حرفه ای
۳- پاسخ تمرینها
۴- چند نکته برای کیفیت بخشی به کلاس درس
مع ممه مهمه ممم سي مس ااهل
صفحه 4:
:درس اول ويزه معلمان[ا
تععلمازامر ونمو جلنند -1
در وهله نخست معلم دانش
»آموزان هستند
نه معلم کتب درسی
وانتقال دهنده صرف محتوای آموزشی
صفحه 5:
لادرس دوم ویژه معلمان :
7[ 4- معلمان موفق امروزی
4 می دانند
سهم هر دانش آموز
از بادگیری اهمیت دارد.
دلیل موفقیت نظام آموزشی فنلاند
صفحه 6:
معنی و ارایه های ادبی و زبانی شعر گذر سیاوش
از آتش درس ۱۲ دوازدهم فارسی دوازدهم
سیاوش, فرزند کاووس» شاه خیره سر
کیانی است که پس از تولد رستم او را به
زابل برده» رستم پهلوانی» فرهیختگی و
رزم و بزم را به آموزد. در بازگشت»
سودابه» همسر كاووس شاه به سياوش دل
میبندد اما او که آزرم و حيا و پاکدامنی و
عفاف آموخته است» تن به گناه نمیسپارد
و به همین دلیل از جانب سودابه متهم
میشود ...۰
صفحه 7:
قلمرو زبانی: فرزند کاووس: در نقش مسند
خیره سر: گستاخ و بی شرم» لجوج
فرهیختگی: ادب آموختگی
آزرم: شرم و حيا
عفاف: باكدامنى
فرزند كاووس - همسر كاووس شاه: هر دو نقش بدل
(تبعى).
قلمرو ادبی: ats لحار تس فو
صفحه 8:
۱- چنین گفت موبد به شاه جهان
که درد سپهبد نماند نهان
معنی: موبد (روحانی) به شاه كفت که اين درد (راز)
برای هميشه نمیتواند پنهان بماند [پس باید برای آن
راهى بيدا كند]. ١
قلمرو زبانی: موبد: روحانی زردشتی» مجاز از مشاور
صفحه 9:
قلمرو ادبی: قالب: مثنوی
| وزن: فعول فعول فعول فعل .
"۳ جهان: مجاز اغراق آمیز از ابران"
جهان نهان: جناس ناهمسان
اختلافی
واج ht «ن» و «۵»
بيام: مصراع دوم: برابر ole” foo
پشت ابر نمی ماند"
صفحه 10:
1 جو خواهى كه بيدا كنى كفت و كوى ۱
| Ga gy Si بباید زدن 7
معنى: اكر مى خواهى حققت آشکار ود بیدآنها را J ale
يا سودابه را) آزمايش و امتحان كنى. |
گفت و گوی: منظور "حقیقت ماجرای سیاوش و |
سودایه"
سبو: کوزه؛ ظرف معمولا دسته دار از سفال با جنس ديكر براى |
حمل يا نکه داشتن مایعات ۸
قلمرو زب
صفحه 11:
۳- که هر جند فرزند هست ار جمند
دل شاه از اندیشه یابد گزند
معنی: هر چند فرزند (سیاوش) عزیز است اما بدگمان
ry) به اوه دل شما را آزرده میکند.
قلمرو زبانی: فرزند: سیاوش
قلمرو ادبی: دل: مجاز از آوجود"
واج آرایی: «ن»
صفحه 12:
۴ وزین دختر شاه هاماوران
پراندیشه گشتی به ديكر كران
از طرف دیگر بدگمانی نسبت به سودابه (که
است) نیز شاه را آزوده خاطر می کند.
از این
هاماوران: نام 9 was شکل فارسی شده حَمير واقع در يمن
امروزی
دختر شاه هاماوران: منظور سودابه" کی کا از این که شاه
J خاماوران را شکست؛ مى دهده آفزون بر گرفتنباج و خراج» دخترش»
و0
صفحه 13:
معنى: جون كار به اين جا كشيده شد
aie]
ر پیدا نشد] به ناچار باید یکی از آن دو (سودابه با
سیاوش) برای اثبات بی گناهی خود از آتش بگذرد.
4 قلمرو ادبی: تلمیح به باور گذشتگان که برای شناسایی
(sats 1
صفحه 14:
قلمرو زبانی: گزند: آسیب
سوگند: در اینجا به معنای آزمایش سخت با عذاب
صفحه 15:
قلمرو ادبی: چرخ: استعاره از فلک و آسمان
ابن بيت به باور گذشتگان اشاره دارد (آتش بی
گناهان را نمی سوزاند)
موكند vite ep
چرخ بلند سوگند بخورد: تشخیص و استعاره
واج آرایی: «ن»
بیت دارای تمثیل است
پیام: برابر با مثل «سر بی گناه بالای دار نمی رود»
صفحه 16:
۷- جهاندار سودابه را پیش خواند
همی با سیاوش به گفتن نشاند
معنی: کیکاوس سودابه را به نزد خود فراخواند و او را با
سیاوش روبه رو کرد.
قلمرو زبانی: rene و "کاووس شاه"
ك3 4
بیت: دو جمله
جهاندار: نقش نهاد
قلمرو ادبی: به گفتن نشاندن: کنایه از "رو به رو کردن"
جهاندار و سودابه و سیاوش: مراعات نظیر (تناسب)
صفحه 17:
۸- سرانجام گفت ایمن از هر دوان
نگرده مرا دل» نه روشن روان
معنى: سرانجام كاووس به هر دوى آنها كفت كه دل (خاطر) من از شما
SS et ere
بدکمانم)
قلمرو زبانی: هر دوان: هر دوی آنها (سیاوش و سودابه )
راد نشانه فک اضافه (دل من)
قلمرو ادبى: ايمن عرب 0 "و" روشن نگشتن روان: کنایه از نبود
آرامشء بد كمانى
دوآن, روان: جناس
واج آرایی: «ن»
روان روشن: حس آمیزی
دل و روان: مراعات نظیر
صفحه 18:
معنی:مکر (میدوارم) آتش سوزنده؛ كناهكار را
مشخص کند و فوراً او را رسوا نماید.
قلمرو زبانی: پیدا کند: روشن و مشخص سازد.
صفحه 19:
قلمرو ادبی: مکر: ایهام - شاید (قید
تردید)» امید است (قبد آرزو)
تلمیح به اعتقاد گذشتگان
مصراع نخست: جانبخشی و تشخیص .
بيت اشاره به زمينه ملی حماسه
دارد.
پیام: آزمون آتش برای آشکارگی
eae
صفحه 20:
۰- چنین پاسخ آورد سودابه پیش
که من راست گویم به كفتار خويش
معنى: سودابه اين چنین پاسخ داد که من در سخنان
خود راستكو هستم.
قلمرو زبانی: مرجع ضمیر: "من" سودابه
قلمرو ادبی: راست گویم: ایهام: ۱- راست گو هستم
'- راست ميكويم .
خويش و بيش: جناس ناقص اختلافى
كويم و كفتار: اشتقاق و تناسب
صفحه 21:
-١١ به بور جوان كفت شاه زمين
كه رايت جه بیند کنون اندرین؟
معنی: کیکاووس به بسر جوان خود كفت: نظر تو در اين باره
چیست؟ (چه دفاعی از خود داری!)
بیند: رای و نظر تو چیست؟
اندرین: درا این مورد (در مورد سخنان انهام آمیزی که سودابه
صفحه 22:
که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
معنی: سیاوش در پاسخ چنین گفت که: ای پادشاه؛ تحمل GST
دوزخ در مقابل این تیمت؛ برایم آسانتر است. (با
آنهامات؛ عبور از آتش برای من بی cob آسان
قلمرو زبانی: شهریار: پادشاه (کاووس)
مرا: برای من (را: حرف اضافه به معنی "برای))
ن» سهل
صفحه 23:
۳- اکر كوه آتش بود بسبرم
ازين تنى خوار است اكر بكذرم
معنى: اكر كوهى از آتش باشد از ميان آن عبور مى كنم
و اكر قرار بر عبور از ميان آقش باشدء براى من آسان
است.
قلمرو زا منظور "تنگه آتش"
ازين تنك خوار است اکر بگذرم:اکر قرار بر عبور از
میان آتش باشده برای من آسان خواهد بود
سپردن: طی کردن» پیمودن (بن ماضی: سپرد؛ بن
مضارع: سپر)
خوار: آسان؛ ساده
بگذرم: عبور کنم
بیت: چهار جمله
صفحه 24:
قلمرو ادبی: کوه آتش: اف
/ کوه:
واج آرایی «گ»
پیام: دشواری شنیدن بهتان
صفحه 25:
۴- پراندیشه شد جان کاووس کی
ز فرزند و سودابه نیک پی
معنی: روح و جان کی کاووس به خاطر فرزندش
(سیاوش) و همسر نیکو نهادش (یا: نامبارکش) پریشان شد.
قلمرو زبانى: انديشه: بدكمانى؛ اندوه؛ ترس؛ اضطراب»
برانديشه: بدكمان» اندوهكين» ترسان» مضطرب
3 و۵
کی: پادشاه» عنوان پادشاهان سلسله کیانی مانند کی قباد»
کی کاووس» کی خسرو (کی از نظر دستوری» شاخص
(Sal
صفحه 26:
رات و كين as
جان: مجاز از وجو
ابه:
کیکاووس و فرزند و سود
مراعات نظیر
صفحه 27:
معنی: کی کاووس با خود گفت اگر یکی از اين دو نفر (زن و
۱ فرزندم) بدکار و کناهکار باشنده بعد از این کسی من را به
پادشاهی قبول ندارد.
قلمرو زبانی: کزین دو: که از این دو (سودابه و سیاوش )
) نابکار: گناهکاره بدکار
{
1
که خواند مرا شهریر: پوسش انکاری (کسی مرا پادشاه نمی
داند.)
شهریار:پادشاه
بیت: دو جمله به شیوه بالغی و پرسش انکاری دارد
قلمرو ادبی: دوه یکی: تناسب (مراعات نظیر)
صفحه 28:
معنی: بهتر است شک و بدكمانى خود را ذ
برطرف كنم و جاره اساسى ب
گمانی » بددلی » سوءظن
کردار: ترکیب وصفی وارون (کردار زشت)
دل کسل: (مفت فاعلی مرکب کوته) آنچه سیب کمستن و
دل شوده ناكوارء دل شكن» دلخراش
ن ماضی: کسست, بن مضارع: کسل)
ايشم راهی پیدا کنم
جمله
سه ج
حذف فعل «است» در جمله اول به قرينه معنايى (معنوى)
یه از خود را رها کردن؛ قطع اميد
ی
واژه آرایی: دل
صفحه 29:
۷- به دستور فرمود تا ساروان
هیون آرد از دشت» صد کاروان
معنی: کاووس به وزیر خود فرمان داد تا شتربان»
صد کاروان شتر از دشت بیاورد.
قلمرو زبانی: هیون: شتر» به ویژه شتر قوی هیکل و
درشت اندام
ز (صد کاروان هیون)
صفحه 30:
صفحه 31:
۸- نهادند بر دشت هیزم دو کوه
جهانی نظاره شده هم گروه
معنی: هیزمها را مانند دو کوه بزرگ در آن دشت بر روی هم
انباشته کردند و مردم برای تماشا کردن آمده بودند.
قلمرو زبانی: ate تماشا كردن
قلمرو ادبی: هر دو مصراع آرایه اغراق دارند.
tole میم
دشت» كوه:
هیزم ماد کود: تیه
دشت و کوه: تضاد و تناسب
صفحه 32:
بود آيبن و این بود راه
معنی: در آن زمان (زمان کی کاووس)» راه و رسم شاهان در
شناسایی خطاکار از درستکار این کونه بود؛ (زبر به اعتقاد
ایشان» آتش پاک و مقس هرکز انسانهای پاک را نمی
۳ سوزاند.)
قلمرو زبانی: بدان گاه: در زمان کی کاووس
صفحه 33:
۰- و زآن پس به موبد بفرمود شاه
که بر چوب ریزند نفت سیاه
معنی: پس از آن» شاه به روحانی دربار دستور داد که
نفت سياه بر چوبها بریزند.
صفحه 34:
۱- بیامد دوصد مرد آتش فروز
دمیدند گفتی شب آمد به روز
معنی: دویست مرد آتش افروز آمدند و در هیزمها
" دمیدند. دود زیادی همه جا را فراگرفت به طوريكه هوا
در اثر دود سیاه شد و روز مانند شب, تاریک شد.
WE Jal برگی از
قلمرو زبانی: دو صد: دویست نفر
" آقش فروز: و اعلى مركب كوتاه
٩ شب آمد به روز: روز ز (از شدّت دود) به شب بدل گشت»
شب جاي روز را گرفت
آمد: شد
صفحه 35:
|
|
| قلمروادبی: گفتی شب آمد به روز: تشبیه»
| (به علت دود بسیار آتش روز به شب مانند
| شد)» کنایه از تاریک شدن هوا
۱ گفتی: در اینجا قبد تردید و ادات تشبیه
| است. 3
۱ شب روز: تضاد» تناسب
۱ دو صد مرد: اغراق
مصراع دوم: اغراق
واج آرایی: «D>
پیام: شدت دود
صفحه 36:
برآمد پس از دود» زود
معنى: با ولین دمیدن؛ دودى به با شد كه همه جا را سیاهکرد؛ولی پس
از آن آتش به سرعت زبانه
صفحه 37:
۳- سراسر همه دشت بربان شدند
بر آن چهر خندانش گریان شدند
معنی: همه مردم حاضر در دشت از اين آزمایش غمگین و
ناراحت بودند و همه بر آن چهرخ خندان؛ معصوم و بی گناه
سیاوش گریان بودند. (مردم می دانستند که سیاوش بی گناه
است پس بر بی گناهی او می گریستند)
صفحه 38:
: oo
قلمرو ادبی: دشت: مجاز از "مردمی
۱ که در دشت نظاره گر بودند"
بریان: مجاز از ناراحت و مضطرب؛
بریان شدن: کنایه از "غمگین و
ناراحت شدن" در سوز و گداز بودن
بریان؛ کریان: جناس ناهمسان
خندان» گربان: تضاد
واج آرايى صامت “ن
صفحه 39:
صفحه 40:
معنی: او با آرامش و هوشیاری و در حالی که لباس های سفید
بر تن کرده بود خندان و امیدوار بود.
هشيار» هشیارانه» آگاهانه
ی فراوان داشتن
اشت" (در مصراع دوم):
صفحه 41:
۶- یکی تازی ای بر نشسته سیاه
همی خاک نعلش بر آمد به ماه
معنی: سياوش بر سب تازندهسیاهرنگی نشسته بود و (آن قدر
تند می راد که) خاک فعل امیش به ماه می رسید.
گذر سیاوش از آتش
قلمرو زبانی: تازی: اسبی از نزاد عربی با گردن کشيده و پاهای
نهادبيت:سياوش 0
نعل: قطعه آهنی كه به سم اسب میزنند
بیت: دو جمله
صفحه 42:
قلمرو ادبی: تازی» برنشستن» نعل:
اسب
مرجع ضمير “ش”: قازى؛ نقش مضاف
الیه دارد» وابسته وابسته
ماه: مجاز از آسمان
خاک Jad اسب بر ماه رفتن: کنایه از
سرعت و تاخت و تاز اسب
اغراق
واج آرایی مصوّت «» «ی»
صفحه 43:
پراکنده کافور بر خویشتن
إن بود رسم و ساز كفن
ف :| | معنى: سباوشى به همان صورت كه رسم كفن و دفن استه به خودش کافور
pea)
۹ قلمرو زبانی: کافور: دارویی خوش بو و سفید رنک که خاصیت ضدعفونی
کنندگی دارد و بر جسد می پاشند برای کندزدایی و کاستن بوی بد رده
4 رسم و
پرا گنده::
ساز: آرا
بیت: دو جمله به شيوه بلاغى
4 کافور: نقش مفعولِ
۱۱۳/۹
/ کافور: کفن: تناسپ
قلمرو اد
,۷( ممرعاول: ناب از آمادکی وی مرت وترسیدن از آن
1 اشاره به زمينه ملّى حماسه
ببام: آمادكى براى مرى.
صفحه 44:
معنی: آن هنگام که پیش کی کاووس باز آمد» از اسب
پیاده شد و رسم احترام و تعظیم به جا آورد.
: پایین آمد» پیاده شد
ن: تعظیم کردن» عمل سر فرود آوردن در مقابل
کسی برای تعظیم
بیت: سه جمله
نماز بردن:کنایه از تعظیم کردن» عمل سر
فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم
صفحه 45:
خ شاه کاووس پرشرم دید
ش با پسر نرم دید.
/ معنی: سیاوش پدرش را بسیار شرم زده دیده چون متوجه شد کهبا او به
rani نرمى و مهربانى سخن مىكويد.
صفحه 46:
|
بدو كفت انده مداو
سان بود گردش روز گار |
معنی: سیاو .رش كفت که از این مسئله ناراحت و ۱
شرم زده مباش؟ زيرا كه ابن کار سرنوشت است [و تو |
|
|
۱
|
|
|
|
مقر نیستی.]
قلمرو زبانی: بدو: به او؟ مرجع ضميرء کاووس
افده: کوتاه شده "ندوه *
كزين سان: كه ابن كونه
بود: باشد» (بن ماضى: بوده بن مضارع: بو)
گردش روزگار: سرنوشت تقدیر
بیت: سه جمله.
سیاوش و گردش: نقش نماد
اندوه: نقش مفعول
پیام: پذیرش سرنوشت
صفحه 47:
۱- سر پر ز شرم و بهایی مراست
اگر بی گناهم رهایی مراست
معنی؛ وجود من سراسر ارزشمند و آراسته به شرم و
استه اكر بيكناه باشيم نجات مى يايم.
را در مصراع اول: رأى تغيير فعل (است - دارم)
را در مصراع دوم: حرف اضافه (براى من)
قلمرو ادبى: سر: مجاز از توجود"
بهایی» رهایی: جناس ناهمسان
را: به معنای «دارندگی»
شرم داشتن: كنايه از باكى
aly آرایی «ر»
صفحه 48:
۳۲- ور ایدون که زین کار هستم گناه
جهان آفرینم ندارد نگاه
معنی: و اگر چنانچه مرا گناهی هست, خداوند مرا از آتش نگه
نمیدارد [و آتش مرا میسوزاند].
قامرو زبانی؛ ورایدون که: و اگر چنانچه
iS رفته است در معنی se
آفرین: خداوند؛ صفت فاعلی مرکب کوتاه (آفریننده
جهان)
جهش ضمیر: مرجع ضمیر "م7 در (جهان آفرینم) سیاوش؛ نقش
مفعول دارد (جهان آفرین مرا نگاه نمی دارد)
قلمرو ادبی: نا و نگاه: جناس ناقص اختلافی (جابجایی)
جهان آ
صفحه 49:
۹ معنی: به فیروی یزدان نیکی دهنده, هیچ نگرانی و اضطرابی از
این آتش ندارم [و در کمال آرامش و اطمینان از آن میگذرم]ء
وندی (ده (Gant
کنده
قارفا ۹
آتش ولیش مراعات نب(
واج آرایی «ن»
صفحه 50:
معنی: سیاوش بدون ثاراحتی و اندوه؛ اسب سیاهش را تاخت و
آماده جنگ و مقابله با آتش شد.
قلمرو زبانی: سیه: اسب سیاه
بتاخت: بتازانده بدواند (بن ماضی: تاخت بن مضارع: تاز)
بسا 5
صفحه 51:
به جنك آتش رفتن؛ تشخیص و
۱ استعاره
4 تندی: ایهام (۱- خشم ۲- سرعت)
4 بتاخت» بساخت: جناس ناهمسان
صفحه 52:
۵- ز هر سو زبانه همی بر کشید
کسی خود و اسپ سیاوش ندید
معنی: آتش از همه طرف زبانه میکشید و کسی نمیتوانست کلاه
x . (در آتش ناپدید شد.)
بيت: دو جمله به شيوه عادى
کسی: نقش نهاد
خود: نقش مفعول
هي
قلمرو ادبى: حُود: كلاهخوده مجاز از "سياوش"
بيام: ارتفاع زياد آنش
هباج
صفحه 53:
9
معنی: همه مردم حاضر در آن دشت (از شدت اندوه)
خون می گریستند و انتظار می کشیدند تا پبینند کی
سياوش از آتش بيرون ببايد؟
مرجع او: سياوش
بيت: دو جمله
فعل «بودند» در مصراع اول به قرينه معنايى حذف شده
دیده پر از خون: کنایه از شدت "غم و اندوه خون كريه
کردن"
اغراق.
صفحه 54:
۷- چو او را بدیدند برخاست غو
که آمد ز آتش برون شاه نو
معنی: مردم وقتی سیاوش را زنده و سالم دیدنده با فریاد گفتند
که شاه جوان» به سلامت از آتش بیرون آمد.
7 قلمرو زبانی: مرجع او: سیاوش ۲
برخاست: بلند شد (بن ماضى: برخاستء بن مضارع: برخيز)
غو: فرياد» بانى و خروش
igh
صفحه 55:
[
|
۸- چنان آمد اسپ و قبای سوار
که گفتی سمن داشت اندر کنار
معنی: اسب و لباس سیاوش چنان سالم و بدون آسیب بود که گویی در
آغوش كلهاى ياسمن بوده است (انكار در ميان باغ کل بوده است)
ld ath BB oti ah مردانه
صفحه 56:
معنی: زمانی که بخشایش و آمرزش ایزد پاک شامل حال کسی
شود. گرمای آتش و سردی آب با هم برابر می گردد.
قلمرو زبانی: بخشایش: آمرزش
قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت ابراهیم
آتش» آب: تضاد و تناسب
ثيل ست ..
صفحه 57:
۰- چواز کوه آتش به هامون گذشت
خروشیدن آمد ز ثهر و ز دشت
معنی: هنگامی که سیاوش از کوه آتش به خوبی به دشت آمد»
فریاد شادی و همدردی همه مردم به گوش رسید.
0
هامون؛ کوه» شهر؛ دش
صفحه 58:
ی ۴۱ سهمی داد مژده یکی را دگر
سپوش پرآلکوه نش بتاعت 5 ۲
bay hl ie ak abs میا
معنی: مردم به یکدیگر مژده می دادند که خداوند عادل به بیگناه رحم
کرد. (و او را از آتش حفظ نمود)
قلمرو زبانی: را: حرف اضافه به معنى "به"
دادكر: عادا
كر (ديكر): نهاد
مد ول
é
نود زین از که کت[ ماضي نود ی مار
موی شوش اس
عادل» منظور خداوند است
جمله به شيوه بلافى
مزده: فقش مفعول
قلمرو ادبى: مصراع دوم: متناقض نما (بارادوكس) (از ابن جهت كه
oak
بى كناه » گناهش بخشوده 09,5(
,وج آرایی «د..
صفحه 59:
۲- همی کٌند سودابه از خشم موی
همی ریخت آب و همی خست روی
معنی: سودابه از شدّت خشم و اندوه موهای خود را می کند و
اشك (عرق شرم) مى ريخت و بر چهره خود جنك مى انداخت.
قلمرو ae 69,95 gtd} md sil; كرد (بن ماضىة
co) cmd مضارع:
خُستن: زخمی کردن» مجروح كردن
بیت: سه جمله
قلمرو ادبی: موی کندن:
آب: مجاز از اشكه عرق شرم
موی» روى: جناس ناهمسان تناسب
صفحه 60:
۳- چو پیش پدر شد سیاوش پاک
انه دود و نه آتش نه كرد و نه خاک
صفحه 61:
عع فروه آمد از اسپ کاووس شاه
بياده سپهبد پیاده سپاه
معنی: کاووس شاه به احترام سیاوش از اسب به زیر آمد و با
پیاده شدن شاه» سپاهیان نیز از اسب به زیر آمدند.
قلمرو زبانی: فرود: پالین
اسپ: اسب
سپهید: منظور کاووس است
سه جمله
حذف فعل جمالت دوم و سوم به قرینه معنایی
صفحه 62:
قلمرو ادبی: مصراع دوم: واج آرایی صامت «پیه
واژه آرا رایی: پاده
اده: آرا ايه تكرار
سپاه: مجاز از افراد سپاه
مجاز از همه
ee
اسپ و شاه و پیاده: ایهام تناسب: ۱. معنای واقعی
مهره های شطرنج ( که با هم تناسب دارند) ۲
صفحه 63:
۵- سیاوش را تنگ در بر گرفت
ز کردار بد پوزش اندر گرفت
معنی: (کاووس شاه) سیاوش را محکم در آخوش کشید و از
کردار اند خود پوزش خواست.
قلمرو زبانی: تنگ: محکم؛ به سختی و به گرمی
صفحه 64:
خلاصه داستان درس گذر سباوش از آتش ۱۲
دوازدهم فارسی دوازدهم _
یکی از شورانگیزترین و غم آلوده ترین»
داستانهای شاهنامه فردوسی» سوگ سیاوش است.
سیاوش فرزند کاووس؛ شاه خیره سر کیانی است
که پس از زاده شدن؛ رستم او را به زابل برده» رسم
پهلوانی» فرهیختگی و رزم و بزم بدو می آموزد.
در با زگشت سودابه؛ همسر کاووس col به سیاوش
دل می بندد؛ اما او که آزرم و حیا و پاکدامنی و
عفاف آموخته است» تن به گناه نمی سپارد و به
همین دلیل از سوی سودابه متهم می شود.
صفحه 65:
سیاوش, برای اثبات بى كناهى خويش از
میان آتش می گذرد و از این آزمایش»
سرافراز بیرون می آید. پس از چندی»
(برای دور ماندن از وسوسههای سودابه و
خیره سریهای کاووس) داوطلبانه» از
جانب پدر برای جنگ با افراسیاب به سوی
5 توران زمین می رود. افراسیاب
كروكانهابى را به نزد او مى فرستد و
سياوش آشتى را مى يذيرد.
صفحه 66:
از دیکر سوه کاووس از سیاوش می خواهد که
گروگانها را بکشد؛ اما سیاوش نمی پذیرد و به
" توران پناه می برد. در آنجا با جريره» دخت بيران
ویسه (وزیر خردمند افراسیاب) و فرنگیس» دخت
افراسیاب ازدواج می کند» از جریره» فرود و از
فرنگیس» کیخسروء زاده می شود. سیاوش دو شهر
"گنگ دز" و "سیاوش گرد" را در توران بنا می نهد.
پس از چندی به تحریک گرسیوز؛ میانه سیاوش و
افراسیاب به تیرگی می گراید و سرانجام» خون او
در غربت و بی گناهی ريخته می شود.
صفحه 67:
جواب قلمرو زبانی صفحه ۱۰۷ و ۱۰۸
درس دوازدهم فارسی دوازدهم
)١ همان طور كه مىدانيم با روش هاى
زير» میتوان به معنای هر واژه پیبرد:
- قرار دادن وژه در جمله
- توجه بهروابط معنایی واژگان
۱:
مب هم تمهت میت و 4 نب ۳
صفحه 68:
سا برآن كوه آنش بتاعت اكنون بنويسيد با کدام بك از اين روشها مىتوان به معناى وازه.
نشد تنشد جنك أنش بساحت «انديشه» در بيتهاى زير بىبردة
الف) چو شب تبره گردد شبیخون کنیم / ز دل ترس و اندیشه بیرون کنیم
(فردوسی)
4
باسخ: توه به روابط معنابى وازكان: انديشه با ترس رابطه ترادف دارد.
و به معناى «اضطراب و ترس» است.
ب) غلام عشق شو كانديشه
است / همه صاحبدلان را بيشه اين است
(نظامى)
پاسخ: قرار دادن وازه در جمله: انديشه با توجّه به قرار كرفتن در اين
بيت و جمله به معناى «فكر درست» است.
جو بشنيد خسرو از آن شاد كشت / روانش ز انديشه آزاد كشت
gus?) 5
به روابط معنابى وازكان: انديشه با روان رابطه تناسب دار
و به معناى «فكر و كمان و ذكرانى» است.
صفحه 69:
۲) بیت زیر را از شیوه بلاغی به شیوه
عادی بر گردانید.
سرانجام كفت ايمن از هر دوان
نه گردد مرا دل» نه روشن روان
پاسخ: سرانجام گفت: «از هر دوان نه دل
!| من ونه روان روشنم ايمن نكردد»؛ دل من
Sas ie en ak - Be ا
7 از هردوان ایمن نگردد و روان من روشن جا بویت اس
نگردد.
یهت وم
او
صفحه 70:
۳) به جملههای زیر توجه کنید:
او در مراغه رصد خانهای بزرگ ساخت.
از دشمن خود » دوست ساخت.
آن نامداره لشکری عظیم ساخت.
استاد موسیقیء آهنگ زیبایی ساخت.
او با ناملایمات زندگی ساخت.
فعل «ساخت» در هر یک از جملههای بالا کاربرد
خاصی دارد که با دیگری کاملا متفاوت است؛ پس
واژه «ساخت» در هر یک از کاربردهایش» فعل
دیگری است.
صفحه 71:
فعلهای«گذشت» و «گرفت» در کاربردهای مختلف تغییر
معنا میدهند. برای هر یک از معانی آنها جملهای
انجام دهد. ۴- او از گفتن این حرف گذشت»
گرفت: ۱- کتب را از کتاب فروشی گرفت. ۲- دیروز
خورشید گرفت. ۳- لوله گرفت. ۴- در بازی فوتبال
پایم رفت. ۵- کرفتم که شما راست میکویید. ۶- آب
بینیاش را گرفت. ۷- به خاطر انفجار گوشش را گرفت.
صفحه 72:
جواب قلمرو ادبی صفحه ۱۰۸ درس ۱۳ فارسی دوازدهم
)١ كنايه را در بيتهاى زير مشخص كنيد و مفهوم هر يك
را بنویسید.
الف) چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی / بباید زدن
سنگ را بر سبوی
پاسخ: سنگ بر سبو زدن: کنایه از امتحان و آزمایش
کردن.
ب) سیاوش سیه را به تندی بتاخت / نشد تنگدل» جنگ ۱ (
آتش بساخت ۳
پاسخ: تنگ دل شدن: کنایه از ناراحت و غمگین شدن
صفحه 73:
۲) دو نمونه «مجاز» در متن درس بيابيد و مفهوم آنها را
بررسی کنید.
پاسخ: ۱) سراسر همه دشت بریان شدند / بر آن چهر
کریان شدند ۵رابهشت
«دشت» مجاز از «مرد»
وزيز ئلاشت فرلوسى
۲) چو از کوه آتش به هامون گذشت / خروشیدن آمد ز 1
1 شهر و ز دشت وپاسداشت زان فارمی
a «شهر و دشت» مجاز از «مردم» 7 بلا
صفحه 74:
۲) برای هر یک از زمینهها حماسه» بیت متناسب از متن
درس wily
قهرمانی: سیاوش سیه را به تندی بتاخت
نشد تنگ دل» جنگ آتش بساخت
خرق عادت: چنان آمد اسپ و قبای سوار
که گفتی سمن داشت اندر کنار
ملی: چنین است سوگند چرخ بلند
که بر بیگناهان نیاید گزند
صفحه 75:
پاسخ قلمرو فکری صفحه ۱۰۸ و ۱۰٩ درس دوازدهم
فارسی دوازدهم
)١ معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.
54 انس
یاد زدند که پادشاا wat
سالم و تندرست بیرون آمد.
صفحه 76:
۲) «گذر سیاوش از آتش» را با مضمون بیت زیر مقایسه
آتش ابراهیم را نبود زیان / هر که نمود است گو میترس
از آن (مولوی)
پاسخ: در هر دو بیت به اين اشاره دارد که اگر خدا
بخیاهد میتواند آتش را بیزیان گرداند تا به بندة
" درستکارش آسیب نرساند. سیاووش نیز همچون حضرت
ابراهیم (ع) به دلیل بیکناهی و پاکی وجودش» آتش به
او ضرری نرساند و سالم از کوه آتش بیرون آمد. 7
که راز نحت نعى دكد و
صفحه 77:
۳) نخست پرلی هر تمونه: یتی مرتیط از متن درس بنایید سپس هشترک ابیات هر ستون را بنویسید.
نمونه بيت متن درس مفهوم مشترک
ضربت كردون دون آزادكان را خسته كرد
سیاووش كفت اند I.
1 ناسازی روگار با انسانهای آزده
كو دل آزادهاى كز تيع او مجروع نيست. كزين سان بُود كردش روزكار
ABS jl jn در دهان نهنك
سياووش جنين كفت كاى شهريار
كه مردن به از زتدكانى به ننگ
مردن با عزت بهتر از زندكى با ذلّت است؛
ايا دورى از زندكى ذلّت آور
صفحه 78:
چند نکنه برای کیفیت بخشی به کلاس درس
کم رنگ ترین جوهرها بهتر
از قوي ترين حافظه هاست 5
(ضرب المثل جيني)
نوشتن اجازه مي دهد ديكران هم در
روياي شما شركت كنند و نظر بدهند.
صفحه 79:
فریدون فرخ» فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته فبود
«داد» و «قهش» یافت او نیکوبی
تو داد و دهش کن» فریدون توبی
صفحه 80:
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
oe
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به بايش در افتى جو مور
سعدى
صفحه 81:
نکته روز:
آدمها برای اینکه
دوست داشته
شوند» باید ارزش
داشته باشند»
نه دارابی
کتاب «صد سال
تنهایی» گابریل گارسیا
ما ركز
صفحه 82:
"هر که در این سرا در آید نانش دهید و از
ایمانش مپرسید» چه آنکس که به در گاه
باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن
د
صفحه 83:
شعار wl, در مدارس فنلاند
این بود:
مدارس فنلاند
بهترین و درخشان
ترین دانش آموزان از دیگران به
صفحه 84: